اصل ششم: خانواده، نهادى محورى
اصول راهبردى در نگرش به مسايل زنان(2)«مرد مسلمان، بعد از نعمت اسلام، هيچ بهرهاى برتر از داشتن همسرىمسلمان نبرده است; همسرى كه نگاه به او براى شوهر مسرتبخش است،فرمانبردار است، و در غياب شوهر، حافظ خود و مال همسر است.».
خانواده به عنوان يك نهاد اساسى در جامعه، يك اصل و محور بهشمار مىرود و بايد در بررسى مسايل زنان و ترسيم چهره زن مسلمان، بهعنوان يك مبناى بىبديل به شمار رود و هر آنچه كه در جهت تقويت اينبنيان و تعميق روابط ميان اعضاء آن، بويژه زن و شوهر به عنوان دو ركناصلى اين نهاد، كارساز است توصيه شود، و هر توصيه و پيشنهاد و ضابطه وبرنامهاى كه به تضعيف و سستى اين نهاد بيانجامد به كنار رود. زن و مرد درهر موقعيت اجتماعى و فردى و در هر نقشى كه قرار مىگيرند بايد«خانواده» به عنوان يك اولويت، نقش خويش را در شكلگيرى آنموقعيت و آن نقش، ايفا كند. مدينه فاضلهاى كه اسلام ترسيم مىكند وجامعه مدنى و توسعه همهجانبه كه اينك به عنوان يك آرمان جهانىبراى ملتهاى مختلف و از جمله امتبزرگ اسلامى درآمده است، بدونحضور سازنده و فعال «نهاد مقدس خانواده» و بدون منظور ساختن همهشروط و لوازمى كه شكلگيرى و تحقق «خانواده مطلوب» براى جامعهاسلامى ايجاب مىكند، امكان ندارد.
خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعى، هسته اوليه جامعه به شمارمىرود و خاستگاه موقعيت ممتاز و ويژه آن فقط رهنمودهاى دينىنيست. افزون بر آن همه تاكيدات دينى و ارزشهايى كه براى آن وارد شدهاست و افزون بر آن همه دستورالعملهايى كه در جهتشكلگيرى صحيح،تعيين مسؤوليتها، راهحل مشكلات و تحكيم روابط خانوادگى، صادر شدهاست، منافع و ارزشهاى گستردهاى كه دارد به عنوان واقعياتى ملموس، براىهمه روشن است. اين است كه در سخنى از امام رضا(ع) مىخوانيم كه اگرحتى در باره ازدواج آيهاى نازل نشده بود و سنت و روايتى نيز وجودنداشت، همان نيكى به خويشان و انس و الفتى كه با ديگران در آن وجوددارد به اندازهاى هست كه انسان عاقل و خردمند رغبتبه آن كند و انسانموفق و كاردان به آن شتاب كند:
«لو لمتكن في المناكحة آية منزلة و لا سنة متبعة، لكان ماجعل الله فيه من بر القريب و تالف البعيد، ما رغب فيه العاقلاللبيب و سارع اليه الموفق المصيب». (21) .
در اهميت و ارزش نهاد خانواده و اهتمامى كه در متون دينى به آن شدهاست همان دو رهنمودى كه در آغاز از پيامبر اكرم(ص) آورديم به خوبىگوياست. يكى ازدواج را كه منشا شكلگيرى خانواده است نهادى مىشماردكه در ميان نهادهاى اسلامى ارزشمندتر و محبوبتر از آن وجود ندارد، وديگرى نعمت داشتن همسرى شايسته و تشكيل خانوادهاى مطلوب را پساز نعمتبزرگ ايمان به اسلام، بالاترين بهره انسان مسلمان مىداند وروشن است كه اين اختصاص به مرد مسلمان ندارد و شامل زن مسلمان نيزمىشود و بلكه از يك نظر، بهره زن بيشتر است، چرا كه مسؤوليت هزينهزندگى را نيز ندارد; نه هزينه ديگرى را و نه هزينه خود. و بدينگونه استكه به فرموده حضرت صادق(ع) خدا عز و جل خانهاى را كه خانواده در آناست دوست مىدارد و خانهاى را كه محل طلاق است مبغوض مىدارد:
«ان الله عز و جل يحب البيت الذى فيه العرس، و يبغضالبيت الذى فيه الطلاق». (22) .
شناخت صحيح مسايل زنان و داورى درست در باره احكام و حقوق،بدون توجه به جايگاه منحصر به فردى كه نهاد خانواده دارد و سخن گفتناز حقوق فردى و اجتماعى مرد يا زن و بررسى حقوق متقابل زن و شوهربدون عنايت كامل به نقش و موقعيت اين نهاد در متون و منابع دينى و ازمنظر شارع مقدس، امرى ناشدنى است و نتيجهاى جز سستشدن يااضمحلال اين نهاد مقدس نخواهد داشت و حتى اگر در كوتاه مدت نيز بهنفع زن يا مرد باشد در نهايت و در مجموع به زيان آنان خواهد بود. اگرتوجه شود كه حتى موضوعى چون «طلاق» كه در نقطه مقابل «ازدواج»،مبغوضترين امر حلال به شمار رفته است (23) خود در جهتحفظ خانوادهو در راستاى شكلگيرى مجدد ولى مطلوب آن است و زن و مرد را ازوضعيت غير قابل تحمل كنونى نجات داده و فرصت مجددى را براى آنانپديد مىآورد، به اهميتى كه اين نهاد در نگاه شارع مقدس دارد بيشتر پىخواهيم برد.
اصل هفتم: تزاحم مصالح، زمينه گزينش
«ليس العاقل من يعرف الخير من الشر، و لكن العاقل من يعرف خيرالشرين» (24) اميرالمؤمنين(ع).
«خردمند آن نيست كه فقط خوبى را از بدى باز مىشناسد، و لكنخردمند كسى است كه از ميان دو بدى، بهترش را مىشناسد.».
در نگرش مجموعى به مسايل زنان، توجه به «تزاحم مصالح» به عنوانيك واقعيت فراگير و لزوم انتخاب «اصلح» و در نتيجه، از دست دادنبسيارى مصالح و منافعى كه امكان استيفاى همزمان آنها وجود ندارد، يكاصل به شمار مىرود. و پر واضح است اين امر اختصاص به مسايل زنانندارد اما شامل اين دست مسايل نيز مىشود. حيات انسانى و زندگى اوبگونهاى است كه مصالح و منافع هر يك از افراد با منافع و مصالح ديگرانگره مىخورد. طبيعى است كه آدمى به خاطر محدوديتهاى بسيارى كهدارد، به حجم گستردهاى از خواستهاى خويش دسترسى نخواهد داشت وهمواره انسان در تزاحم منافع و مصالح خويش در حال گزينشبهترينهاست. از اينرو است كه بسيارى محدوديتها و فقدانها را بر خودمىخرد به خاطر مصالح مهمترى كه خود برگزيده است. بسيارى ازالتزامهاست كه انسان به اراده حكيمانه خويش مىپذيرد تا منافع بيشترىرا به چنگ آورد و زندگى اجتماعى بدون اين امكان ندارد.
به عنوان مثال وقتى آدمى به انگيزه دستيابى به منافع بيشتر و مصالحمهمتر، آزادى فردى خود را در چارچوب روابط خانوادگى محدود مىكندو خود را در موقعيت «پدرى» يا «مادرى» قرار مىدهد طبيعى است كهديگر، مصالح او با مصالح فرزندان گره مىخورد و نمىتواند فقط به آنچهكه مربوط به شخص خودش استبيانديشد. و يا وقتى در موقعيت«همسرى» قرار مىگيرد طبيعتا به تعهداتى كه اين مناسبت و موقعيتبهوجود مىآورد بايد پايبند باشد.
در تزاحم مصالح همواره مهم فداى اهم مىشود. در تنظيم پيوندها ومناسبات اجتماعى و تحليل و ارزيابى نوع روابط و جايگاههاى اجتماعى وخانوادگى هر يك از زن و مرد، و در تعارض ميان مصالح فردى و جمعى،لزوم اولويتگذارى و مقدم داشتن مصالح مهمتر را نمىتوان ناديده گرفت.در شناخت صحيح مسايل زنان و پى بردن به اولويتى كه هر يك ازموقعيتها و نقشهاى زنان و مردان دارد بايد به اين واقعيت توجه كرد كهفقط صلحتشخص يا حتى خانواده نيست كه تعيينكننده استبلكهمصالح جامعه نيز بايد لحاظ شود. حضور اجتماعى زنان، اشتغال، تربيتفرزند، مديريتخانواده، شوهردارى، تحصيل، ايفاى نقش در موقعيتهاىمختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى، و مسايلى از اين دست، هر يك منافعو مصالحى دارند; مهم شناخت صحيح، اولويتبندى و گزينش درستمىباشد.
به عنوان مثال، در تعارض ميان تحصيل يا اشتغال، با «فرزنددارى» كداميك اولويت دارد؟ هم از نقطه نظر بازشناسى مسايل زنان در متون دينى وهم در سياستگذاريهاى اجتماعى. روشن است اولويتبندى و گزينش بدونداشتن ملاك، امرى مشكل يا ناممكن است. اين است كه بازشناسىملاكهاى اولويتبندى و انتخاب نيز بايد مشخص باشد.
بهرحال، زن يا مرد همواره در برابر موقعيتها و نقشهايى كه قرارمىگيرد و انتخابهايى كه صورت مىدهد، مهم اين است كه مقايسه كند چهمنافعى را از دست مىدهد و كدام مصالح را به دست مىآورد. شناخت وارزيابى و ارزشگذارى مسؤوليتها، نقشها، موقعيتها و جايگاه عملى كه براىزنان پيشنهاد يا توصيه مىشود، بايد با سنجش همه دستاوردها و نيزمحروميتهاى آن باشد. قرار گرفتن در موقعيت «همسرى» در برابر منافع ودستاوردهاى بسيارى كه براى شخص به ارمغان مىآورد، قهرا برخىمحدوديتها و مسؤوليتها را نيز به دنبال دارد و شخص از دستيابى به برخىخواستها و موقعيتهاى مطلوب باز مىماند اما اين عقل حسابگر او مىباشدكه چنين معامله سودمندى را پيش پاى او مىگذارد. موقعيتهايى را از دستمىدهد و موقعيتهاى پيشبينى شده بهترى را به چنگ مىآورد.موقعيتهايى كه برخى به صورت غريزى و فطرى بدان سو فرا خواندهمىشود، و برخى نيز با ارشاد و توصيه عقل حسابگر او و در جهتپاسخگويى به مناسبات صحيح اجتماعى و نيازهاى معمول زندگىمىباشد.
اين تنها نگرش جامع به همه مصالح و دستاوردها از يك سو،محروميتها و محدوديتها و مسؤوليتها از سوى ديگر و گزينش موقعيتشايستهتر است كه مىتواند بهره زنان و مردان در استفاده بهينه از فرصتها،امكانات و تواناييهاى خويش را كامل كند و اين خود اصلى درخور توجهدر شناخت مسايل زنان و ترسيم چهره انسانى، اجتماعى زن مسلمان است.
اصل هشتم: عدل، اصلى فراگير در هستى و شريعت
«ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عنالفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون» (25)
«خداوند به عدل و احسان و دادن مال به خويشاوند فرمان مىدهد، و اززشتى و منكر و تجاوز باز مىدارد; شما را پند مىدهد كه شايد به خود آييد.».
«العدل اساس به قوام العالم». (26) .
«عدالت پايهاى است كه ايستايى و قوام عالم بدان بستگى دارد.».
اميرالمؤمنين على(ع).
اسلام ناب كه چيزى جز همان تشيع راستين و بىپيرايه، نيست هم دربعد اعتقادى و هم در احكام و روابط اجتماعى و رهبرى و مديريتجامعه، با ويژگى اصل عدل، تاريخ فكرى اجتماعى خويش را از اسلاماموى و آنچه اينك به نام اسلام آمريكايى مىخوانيم جدا مىسازد. عدالتبه عنوان يك اصل، هم در نظام تشريع و هم در دستگاه و نظام شريعتجارى است. آنجا كه مىفرمايد: «والسماء رفعها و وضع الميزان» (27) ناظر بهجهان تكوين است، و آنجا كه سخن از انزال كتاب و ميزان به همراهپيامبران(ع) مىگويد نگاه به نظام تشريع و روابط اجتماعى انسانها دارد:
«و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط». (28) .
فرهنگ شيعه از نقطه نظر كلامى، ديدگاهى كاملا روشن را در بارهعدل و ظلم و عقلانيتحسن و قبح اين دو دارد، و اين خود وجه تمايزعمدهاى در مباحث كلامى، اجتماعى و تاريخى براى شيعه به شمار مىرود،و با وجودى كه در اين فرهنگ به شدت با جريان انحرافى قياس و راىبرخورد شده ولى به راحتى ميان اينها كه چيزى جز عمل به ظن و خيالبافىنيست، و ميان حجيت عقل به عنوان يكى از ادله شرعى در احكام، تفكيكصورت گرفته است. نه همانند اصحاب قياس، مرتكب اتهام اصول و كلياتاحكام اسلامى به نقص و بىكفايتى شد و درب خيالات و ظنون را به روىخود گشود و نه چون اهل حديث، باب حجيت عقل را به روى خويشبست. و بدينگونه بود كه به گفته شهيد، آيتالله مطهرى «اصل عدل» واصل تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفسالامرى، و بالطبع اصل حسن وقبح عقلى و اصل حجيت عقل، به عنوان زيربناى فقه اسلامى شيعى معتبرشناخته شد. و بالاخره اصل «عدل» جاى خويش را در فقه اسلامىبازيافت. (29) .
همانگونه كه شهيد مطهرى(قده) نوشته است:
«اصل عدالت از مقياسهاى اسلام است كه بايد ديد چه چيزبر او منطبق مىشود. عدالت در سلسله علل احكام است نه درسلسله معلولات، نه اين است كه آنچه دين گفته عدل است،بلكه آنچه عدل است دين مىگويد. اين معنى مقياس بودنعدالت استبراى دين.» (30) .
اينك جاى پرداختن تفصيلى به مساله «عدالت» به عنوان يك مقياسدر فقه و در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعى نيست اما با مراجعه بهمتون دينى و رهنمودهاى قرآن كريم و اولياء دين(ع) مىتوان به اهميتى كهاصل عدل به عنوان جانمايه احكام و حقوق و مسؤوليتهاى فردى،خانوادگى و اجتماعى، پى برد. عدالتبه عنوان يك قانون عام و اصل حاكم،چارچوبى قطعى براى همه احكام و قوانينى است كه روابط و مناسباتاجتماعى را شكل مىدهد. در سخن اميرالمؤمنين(ع) مىخوانيم:
«حيات احكام به عدالت است»: «بالعدل حياة الاحكام». (31) .
حاكميت روابط ظالمانه در جامعه و ارائه چهرهاى از نظام غيرعادلانهاجتماعى حتى در قالب برداشتهاى دينى، چيزى جز نظام جاهليت نيست;نظامى كه به گفته امام(ع) پيامبر اكرم(ص) آن را در هم فرو ريخت و باظهور دولت قائم آل محمد(عج) نيز از ميان خواهد رفت. محمد بنمسلم ازامام باقر(ع) پرسيد: سيره رسول خدا(ص) چگونه بود؟ حضرت(ع) اشارهبه ساختار و نظام عادلانهاى مىكند كه پيامبر(ص) در مقابل ساختارجاهلى جامعه ارائه كرد و حضرت حجت(ع) نيز، هنگام ظهور اين روابطغيرعادلانه را به هم مىزند و روابطى عادلانه جايگزين مىنمايد:
«سالت اباجعفر(ع): و ما كانتسيرة رسول الله(ص)؟ قال:ابطل ما كان فى الجاهلية و استقبل الناس بالعدل و كذلكالقائم(ع) اذا قام يبطل ما فى الهدنة مما كان فى ايدى الناس، ويستقبل بهم العدل.» (32) .
در شناخت مسايل زنان و تنظيم روابط عادلانه ميان زن و مرد، دربهرهورى از موقعيتها، نقشها و امكانات مادى و معنوى جامعه و بويژه درتنظيم روابط خانوادگى اصل عدل، يك مقياس فراگير و اساسى است. آنچهقرآن كريم در خصوص لزوم رعايت عدالت ميان همسران به عنوان يكشرط، مورد تاكيد قرار داده استيك نمونه است. قرار گرفتن در موقعيتچند همسرى مشروط به روابط عادلانه شده است:
«و ان خفتم الا تعدلوا فواحدة». (33) .
هر چند به قرينه آيه ديگر تفسيرى خاص از اين عدالتشده است كهدر فقه آمده است. آيه ديگر اين است:
«و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقة». (34) .
اصل نهم:فرد و جامعه، تقدم كرامتهاى اخلاقى
«عليكم بمكارم الاخلاق فان الله بعثنى بها» (35) پيامبر اكرم(ص).
بر شما باد به كرامتهاى اخلاقى، چرا كه خداوند مرا براى آن فرستاد.
«انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» (36) پيامبر اكرم(ص).
من مبعوث شدم تا كرامتهاى اخلاقى را كامل كنم.
«خيركم خيركم لاهله و انا خيركم لاهلى» (37) پيامبر اكرم(ص).
بهترين شما كسى است كه براى خانوادهاش بهتر باشد و من بهترين شمابراى خانوادهام هستم.
«ارزشهاى حقوقى» و «ارزشهاى اخلاقى»، دو مقولهاى هستند كهسنجش آن دو با يكديگر، مباحث چندى را مىطلبد. اينكه اساسا مشخصهمقوله حقوق و مقوله اخلاق چيست؟ وجوه تمايز و وجوه اشتراك مياناين ارزشها كدام است؟ موضوع و قلمرو و هدف هر يك از اين دو چيست؟و اينكه اساسا چه رابطهاى ميان «حقوق» و «اخلاق» وجود دارد؟پرسشهايى است كه اينك جاى پرداختن به آنها نيست. آنچه در اين بحثبه عنوان يك اصل در شناخت مسايل زنان مورد نظر است تاكيد بر لزومتفكيك ميان جهتگيريها و فضاى مباحثى است كه در شناخت روابط ومناسبات زن و مرد، بويژه در حوزه روابط همسرى و در تنظيم اين روابطصورت مىگيرد. تعيين مرزهاى حقوقى در روابط اجتماعى و در جهتحفظ موقعيتها و نقشها و حقوقى كه هر يك از آحاد جامعه دارندموضوعى است كه ضرورت آن هيچ گاه نمىتواند مورد ترديد باشد وشريعت مقدس نيز به دقت و ظرافت و با اهتمام فوقالعادهاى به آنپرداخته است و به تعبير برخى روايات حتى خسارت يك خراش جزئىنيز معين شده است; «حتى ارش الخدش». (38) .
جامعه همواره نيازمند تعيين مرزهاى روشن و صريح حقوقى وشناخت ارزشهاى حقوقى است و نمىتوان جامعه را تنها با تكيه بر كرامتهاو ارزشهاى اخلاقى به سامان رساند، و ترديدى نيست كه حقوق وچارچوبها و مرزهايى كه مناسبات و روابط اجتماعى جامعه را شكلمىبخشد و حفظ مناسبات صحيح را تضمين مىكند، در مجموع ازنقطهنظر اجتماعى و مديريت جامعه، در مقايسه با ارزشهاى اخلاقى وكرامتهاى فردى، از اهميت و اعتبار و ارزش بالاترى برخوردار است، چنانكه وقتى از اميرالمؤمنين(ع) پرسيدند: عدالتبرتر استيا جود؟ فرمود:«عدالت» امور را در جايگاه خودش قرار مىدهد، و «جود» آنها را از مسيراصلى بيرون مىآورد، و دالتسياستگرى عام و فراگير است، و «جود»عارضهاى ويژه است، بنابراين عدالتبرتر است. (39) و شايد از تقدم ذكر«عدل» بر «احسان» در آيه شريفه «ان الله يامر بالعدل و الاحسان» نيزهمين اهميت و اولويت استفاده شود.
ولى با توجه به برخى ويژگيها كه براى عمل و ارزش اخلاقى وجود داردترديدى نيست كه ارزش سلوك فردى و نيز روابط و مناسبات اجتماعى كهبر اساس كرامتهاى اخلاقى و بدون تجاوز به حقوق ديگران، صورت گرفتهاست، بيشتر است و حاكى از تعالى روحى و استحكام انگيزههايى است كهبه مناسبات و روابط اجتماعى، گرمى و لطافتخاصى مىبخشد. تحققكرامتهاى اخلاقى در گرو نيت و انگيزه خاصى است كه در واقع روح عملاخلاقى را تشكيل مىدهد در حالى كه ارزش حقوقى چنان كه گفتهاند فقطبستگى به اين دارد كه كار، طبق موازين حقوقى و در شكل و قالب معينىانجام گيرد و رعايت آن تنها به خاطر مصالح اجتماعى است و نه تكاملروحى و معنوى. 40).
پرواضح است كه رفتار حقوقى مىتواند همراه انگيزه اخلاقى نيز باشدكه در نتيجه ارزش اخلاقى هم خواهد داشت. چنان كه بسيارى ازپايبنديهاى حقوقى نيز برخاسته از التزام به ارزشهاى اخلاقى و كرامتهاىنفسانى و درونى افراد است. مديريت جامعه در شكل كلان آن و شكلگيرىصحيح مناسبات اجتماعى هر چند بدون ضابطهمندى حقوقى و بدونبرخوردارى از دستگاهى كاملا نظاميافته و تعريف شده از نقطهنظرحقوقى، امكان ندارد اما آنچه به عنوان هدف متعالى و اصلى مورد نظراست تحكيم و گسترش كرامتهاى اخلاقى و ارزشهايى است كه آحادجامعه در روابط خويش تنها بر اساس ارزشها و انگيزههاى اخلاقى وروحى به خدمت مىگيرند.
بنابراين تعيين روابط حقوقى ميان زن و مرد بويژه در حوزه روابطخانوادگى و تاكيد بر تبيين مرزها و دفاع از حقوق زنان يا مردان، يكموضوع است و توصيه و تاكيد بر استفاده از حقوق خويش در روابطشخصى، موضوع ديگر است و نبايد اين دو مبحثبه هم آميخته شود.اساس رابطه انسانى ميان زن و مرد در محيط خانواده و روابط همسرى،همان «مودت» و «رحمت» غريزى و فطرى است كه پيشتر در باره آن سخنگفتيم. حداقل دستاورد اين رابطه، حفظ حرمتحقوقى هر يك از زن ومرد است اما آن چيزى كه هم زن و هم شوهر، بيش از هر چيز به آنفراخوانده شدهاند و در درجه اول اهميت قرار دارد تحكيم كرامتهاىاخلاقى در روابط با يكديگر است.
آشناسازى جامعه بويژه زن و شوهر به حقوق و حدود و مرزها يكضرورت است و بايد تلاش بسيارى در اين زمينه كرد اما تاكيد يكسويه براجراى روابط متقابل حقوقى ميان آن دو و تشويق به ايستادن بر مرزهاىحقوقى و تحكيم مناسبات خشك حقوقى، چيزى نيست كه با كرامتهاىاخلاقى همچون ايثار، تواضع، عفو، تقويتحس نوعدوستى، مهربانى وعطوفت، صبر و حلم، و تقويت روحيه همكارى، هماهنگى كامل داشتهباشد. اين است كه بخش بسيار گستردهاى از متون دينى و رهنمودهاىاولياء دين(ع) در جهت تقويت و گسترش مكرمتها و ارزشهاى اخلاقى وروحى مىباشد.
در روابط همسرى و درونخانوادگى نيز شاهد همين اولويت هستيم.شوهر از نقطهنظر حقوقى وظايف خاصى دارد. زن نيز در اين جهتمسؤوليتهاى مشخصى دارد. اما همه چيز به روابط آنها و توافق اخلاقىآنان برمىگردد، حتى توافق بر عدم استفاده از حقوق شرعى و قانونى و يابالعكس، برخوردار شدن از بسيارى چيزها كه در چارچوب اوليه حقوقى،قرار ندارد.
و اينچنين است كه به عنوان مثال، در سخن امام(ع)، از يك سو خوابيدنشوهر در خارج از خانه نمونهاى از بىمروتى به شمار مىرود و از طرفديگر يك ليوان آبى كه زن به دستشوهر خويش مىدهد، ارزش آن براىزن، از يك سال عبادت بيشتر است; يك سالى كه روزها روزه بدارد، شبهابه عبادت بيدار بماند، و خداوند در مقابل هر بار كه همسر خويش راسيراب مىكند شهرى در بهشتبراى او برپا مىكند و شصت گناه او رامىبخشد:
«هلك بذى المروة ان يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذيفيه اهله.» (41) .
«ما من امراة تسقى زوجها شربة من ماء الا كان خيرا لها منعبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها و يبنى الله لها بكل شربةتسقى زوجها مدينة في الجنة و غفرلها ستين خطيئة.» (42) .
بنابراين در بررسى مسايل زنان و بازشناسى و ترسيم حقوق خانواده بهمساله تقدم و اولويت كرامتها و ارزشهاى اخلاقى بايد به عنوان يك اصلمحورى توجه كرد.
اصل دهم:دنيا، گذرگاه آخرت
«يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون، او لميتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحقو اجل مسمى و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون»(43) .
«اينان فقط ظاهرى از زندگى دنيا را خبر دارند و به راستى كه اينها ازآخرت غافلند. آيا انديشه نكردند در خودشان؟ خداوند آسمانها و زمين رانيافريد جز به حق و با پايانى مشخص، ولى بسيارى از مردم نسبتبه ملاقاتپروردگار خويش ايمان ندارند.».
آخرين اصلى كه به عنوان يك ملاك در بررسى و شناخت مسايل زنانبر آن تاكيد داريم حقيقتى است كه بيش از دو سوم آيات قرآن به آنپرداخته و يا اشاره به آن دارد. و آن نوع نگرش ما به انسان و جهان وآيندهاى است كه در پيش دارد. در نگرش مجموعى به دين و شريعت، آيامىتوان احكام و حدود و مرزهاى شريعت و ساختار اجتماعى مدينهفاضلهاى كه قرآن معرفى مىكند و ايمان راستين مؤمنين به آن جامه عملمىپوشد را در فضايى جستجو و تحليل كرد كه كاملا منقطع از جهانآخرت است؟
اگر پذيرفتيم كه دنيا گذرگاه آخرت است و زندگى ما كشتزار فصلىجاودانه است كه انسان به برداشت كشتههاى خود مىپردازد و دين وشريعت نيز دستمايه عبور از اين گذرگاه تاريك، و چراغى پرفروغ براىراهيابى به جهانى جاودانه است و اين «اختيار» و «انتخاب» آدمى است كهجايگاه او را در روز بزرگ سرنوشت، مشخص مىكند، آيا مىتوان ازدستگاه شريعت، احكام و حقوق تعريف و تفسيرى مستقل ارائه داد ونسبت انسان و اعمال او با جهان آخرت را در نظر نگرفت؟
ترديدى نيست كه اديان الهى در گذشته و اسلام در نهايت، در صددايجاد «حيات طيب» و مدينه فاضله و سلامت فرد و جامعه در بالاتريندرجه، در همين دنيا بودهاند و هدايت الهى، ضامن سعادت انسان در همينمرحله نيز مىباشد، اما روشن است كه هدف نهايى و اصلى همان حقيقتبىمنتهايى است كه انبياء الهى(ع) و كتابهاى آسمانى، همت و تلاش اصلىخويش را در توجه دادن به آن مصروف داشتهاند و اين چنين است كهبيشترين حجم آيات قرآن به اين حقيقت اختصاص يافته است. تنها مسيرهدايت و سعادت بشر، پذيرش قرآن و اسلام و افتادن به راهى است كهكتاب الهى معرفى مىكند. راههاى ديگر، هم انسان و جامعه را از سعادتمطلوب و واقعى در اين دنيا باز مىدارد و هم آنها را از آن سعادت جاويدمحروم مىسازد. گشودن چشم ظاهربين و فرو بستن ديده حقيقتنگر،دستاورد در افتادن به راهها و جرياناتى است كه از منظرى كاملا مادى بهانسان و جهان مىنگرند و تنها ساماندهى زندگى مادى و رفاه و آسايش وتوسعه و رشد و سعادت فردى و اجتماعى در زندان تنگ جسم و طبيعت راوجهه همتخويش مىگردانند.
آنانى كه به گفته قرآن «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عنالآخرة هم غافلون» فقط نمايى از زندگى دنيوى را سراغ دارند و از جهانآخرت غافلند. نه انديشه در خود مىكنند و نه چشم ديدن حقايق هستى رادارند. اينان در «معرفت» خويش ناتوانند; چه رسد به جهانى ديگر، و چهرسد به مناسباتى كه ميان اين جهان و آن جهان و در نتيجه، ميان شريعت وهمه هستى وجود دارد. آيا چشمها و انديشههاى ظاهربين كه از حقيقتجز نامى و از هستى جز پوستهاى سراغ ندارند و در بند اوهام و خيالاتمادهپرستى خويش گرفتار آمدهاند مىتوانند معرف شخصيت زن و مسايلزنان و راهگشاى آنان باشند؟ با كدام جهانبينى و كدامين آگاهى؟ اسرارخلقت، چيزى نيست كه آدمى گواه بر آن گرفته شده باشد:
«ما اشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم». (44) .
ترديدى نيست كه احكام تابع مصالحى واقعى است كه از آن به «مصالحنفس الامرى» تعبير مىكنيم; ولى آيا همه مصلحت همان چيزى است كهچشم ظاهربين آدمى مىبيند و آيا همه مصالح در منافع ناپايدار اين دنياخلاصه مىشود تا بتوان همه احكام و مرزهاى حقوقى را در چارچوبهمين مصالح تفسير و تحليل كرد. روشن است كه در چارچوبمعرفتشناسى دينى، اين امر يك كوتاهبينى آشكار است و پذيرفته نيست،و نتيجهاى جز گرفتار آمدن به چاه ويل تاويلات و توجيهات بىريشه وخيالپردازيهاى بىمنطق نخواهد داشت و شريعت مقدس، منابع و متوندينى و حتى نصوص ادله را تبديل به مومى نرم خواهد كرد كه به هر شكل وشمايلى درخواهد آمد، تا در دست چه «كسى» باشد و چه «فشارى» بر آنوارد شود; سازمان دفاع از حقوق بشر، كنوانسيون جهانى رفع تبعيض اززنان، اعلاميه حقوق بشر، نظم نوين جهانى، و معركههايى از اين دست.
خلاصه سخن در اين اصل اينكه اسلام دينى است كه دنيا و آخرت، هردو را به گونهاى هماهنگ و در ربط با هم لحاظ و معرفى كرده است. اگر ماسعادت ابدى و جهان آخرت را به عنوان يك واقعيت و حقيقتبزرگپذيرفتيم چنان كه غير از اين نيز نبايد و نمىتواند باشد، نمىتوانيم تاثيراساسى آن در قوانين و احكام و مناسبات اجتماعى و روابط انسانها و ابعادمختلف زندگى را ناديده بگيريم. خاستگاه شريعت مقدس، انسان و جهانىاست كه به آنچه اينك با چشم سر مىبينيم خلاصه نمىشود و آدمى، مرغباغ «ملكوت» است كه چند روزى در آشيانه عالم «ملك» اتراق كرده استو هدايت و شريعتى كه به او داده شده است فقط دستمايه اين آشيانه نيست.
«ختامه مسك و في ذلك فليتنا فس المتنافسون». (45) .
پي نوشت :
19) بحارالانوار، ج103، ص222. و با اندكى تفاوت در: وسايلالشيعه، ج14، ص3،ابواب مقدمات نكاح، باب1، ح4. و «من لا يحضره الفقيه، ج3، ص383.
20) من لا يحضره الفقيه، ج3، ص389.
21) بحارالانوار، ج103، ص264.
22) كافى، ج6، ص54.
23) اشاره به روايات چندى كه در مذمت كسانى كه بىدليل اقدام به طلاق مىكنند واردشده است و از طلاق به عنوان حلالى مبغوض نام برده شده است: از جمله اين سخنامام صادق(ع): «ما من شىء مما احله الله عز و جل ابغض اليه من الطلاق و ان اللهيبغض المطلاق الذواق». همان.
24) بحارالانوار، ج78، ص6.
25) نحل، آيه 90.
26) ميزان الحكمة، به نقل از مطالب السؤول، ص 61.
27) الرحمن، آيه 7.
28) حديد، آيه 25.
29) عدل الهى، ص34.
30) بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مرتضى مطهرى، ص14، نشر حكمت.
31) غررالحكم و دررالكلم.
32) تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج6، ص154.
33) نساء، آيه 3.
34) همان، آيه 129.
35) بحارالانوار، ج71، ص420.
36) كنزالعمال، خبر 5217.
37) وسائل الشيعه، ج14، ص122، ابواب مقدمات النكاح، باب88، ح8.
38) از جمله اين سخن امام صادق(ع): ما خلق الله حلالا و لا حراما الا و له حد كحدالدار، فما كان من الطريق فهو من الطريق، و ما كان من الدار فهو من الدار حتى ارشالخدش فما سواه، و الجلدة و نصف الجلدة. كافى، ج1، ص59.
39) سئل اميرالمؤمنين(ع) ايهما افضل: العدل او الجود؟ قال: العدل يضع الامورمواضعها، و الجود يخرجها منجهتها، و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص،فالعدل اشرفهما و افضلهما». نهجالبلاغه، صبحى صالح، ص553، حكمت 437.
40) نك; مجله نور علم، سال اول، شماره سوم، مقاله رابطه ارزش با واقعيت.
41) وسائل الشيعه، ج14، ص122، ابواب مقدمات النكاح، باب88، ح7.
42) همان، ص123، باب89، ح3.
43) روم، آيه 7 و 8.
44) كهف، آيه 51.
45) مطففين، آيه 26.
منبع:www.tarbiat.org/س