اشاره
ابوحنيفه محمد بن نعمان، معروف به قاضى نعمان، پايهگذار فقه اسماعيلى و بزرگترين فقيه در همه ادوار اسماعيليه است. شخصيتبرجسته، تاليفات فراوان و تاثيرگذارى عميق او بر اسماعيليه و همچنين خدمات بىبديل او در راه استوارى مذهب اسماعيلى، از او چهرهاى پرفروغ ساخته است. بزرگان اسماعيليه هميشه از قاضى نعمان با احترام و تجليل ياد كردهاند و هنوز هم كتابهاى او در ميان گروههايى از اسماعيليه رواج دارد.
در اين ميان، نكته قابل توجه اين است كه علماى اماميه (اثناعشرى) در قرون اخير قاضى نعمان را از خود دانسته و كتاب معروف او، دعائم الاسلام، را از منابع فقهى و حديثى خود به شمار آورده و بدان استناد كردهاند. قاضى نعمان در قرن چهارم مىزيست و با بزرگانى چون ابن بابويه و كلينى (ره) همعصر بود. شخصيتبرجسته و مقام و آثار علمى او اهميت پرداختن به آثار و افكار او و كاوش در راه فهم حقيقت مذهب او را بهخوبى نمايان مىسازد.
مرورى بر زندگىنامه قاضى نعمان
تذكرهنويسان نام كامل قاضى نعمان را چنين نوشتهاند: القاضى ابوحنيفة النعمان بن ابىعبدالله محمد بن منصور بن احمد بن حيون التميمى المغربى. آصف فيضى، پژوهشگر مبرز اسماعيلى، در مقدمه دعائم الاسلام مىگويد: «قاضى نعمان در تاريخ ادب دعوت اسماعيليه با عنوان سيدنا قاضىالقضاة وداعىالدعاة النعمان ابن محمد شناخته مىشود و گاهى نيز تاريخنگاران نام او را به اختصار «قاضى نعمان» ذكر مىكنند تا از ابوحنيفه معروف سنى متمايز گردد و ابنخلكان و مؤلفان شيعه اثناعشرى به او «ابوحنيفه شيعى» مىگويند» . (1)
در مقدمه كتاب المجالس والمسايرات بعد از نقل نام قاضى نعمان آمده است: «والنسبة تدل على انه عربى الاصل» ; (2) يعنى كلمه «تميمى» كه در نام قاضى نعمان وجود دارد دلالت مىكند كه او اصالتا عرب است. تاريخ ولادت قاضى نعمان بهدرستى معلوم نيست و همه كسانى كه تاريخى را ذكر كردهاند، مبناى سخنشان حدس و گمان با اعتماد به قرائن و شواهد بوده است. «لايعرف تاريخ ميلاده فلذلك عمد الباحثون الى التخمين والتقريب مثل قوتهايل (3) و آصف فيضى اللذين قدراه بسنة 259ه. وبسنة 293. ولعله ولد بين سنة 283 و 290ق كما قدرنا بدورنا» . (4)
قاضى نعمان خود در المجالس والمسايرات مىگويد: «و خدمت المهدى بالله - صلوات الله عليه - من آخر عمره تسع سنين و شهورا واياما» . (5) مهدى در سال 322ق فوت كرده است; بدينترتيب قاضى نعمان در حدود 313ق به خدمت مهدى درآمده است و بنا به قاعده، در آن زمان حداقل، بيستسال داشته و در 293ق تولد يافته است. فرهاد دفترى مىگويد: «قاضى نعمان كه در حدود سال 290ق به دنيا آمده بود، در 313ق به خدمت عبيدالله مهدى درآمد» . (6)
مكان تولد قاضى نعمان همانند زمان آن مشخص نيست. زركلى مىگويد: «من اهل قيروان مولدا و منشا» ; (7) اما دليلى براى اين گفته ذكر نمىكند. در مقدمه المجالس والمسايرات آمده است كه «ونرجح ذلك لان اباه دفن بها بباب سلم عن سن عاليه (مائة واربع سنين) سنة 351ق حسب كلام ابنخلكان» . (8) از خانواده قاضى نعمان نيز اطلاعاتى در دست نيست، به جز اشارههايى كه در بعضى منابع به پدر او شده است. ابنخلكان مىگويد: «وكان والده ابوعبدالله محمد قد عمر ويحكى اخبارا كثيرة نفيسة حفظها وعمره اربع سنين وتوفى فى رجب سنة احدى وخمسين وثلاث مائة وصلى عليه ولده ابوحنيفة المذكور ودفن فى باب سلم وهو احد ابواب القيروان وكان عمره مائة واربع سنين» . (9)
اين تعابير نشان مىدهد كه پدر قاضى نعمان عمرى طولانى داشته و اهل علم و فضل بوده و روايات بسيارى را از برداشته است. در مقدمه المجالس والمسايرات آمده است: «ولعل اباه كان داعيا من دعاة الفاطميين، حسب ما تشعر به عبارة ابنخلكان نقلا عن ابن زولاق: ابوحنيفة النعمان بن محمد الداعى، فعبارة الداعى قد تعنى الوالد ايضا» ; (10) تعبير «داعى» كه ابنخلكان در نام قاضى نعمان آورده است، ممكن است صفت محمد نيز باشد، يعنى پدرش داعى اسماعيلى بوده است. فرهاد دفترى مىگويد: «آنچه مسلم است اين است كه پدرش پيش از سال 311ق به كيش اسماعيلى گرويده بود» . (11) البته وى هيچ دليلى براى اين مطلب ذكر نمىكند. (12) در مورد فرزندان قاضى نعمان نيز اين نكته اهميت دارد كه آنان وارث علم و فضل پدر بودند. قاضى دو پسر داشت كه در مغرب متولد شدند و در مصر وفات يافتند. فرزندان قاضى نعمان بر مسند پدر تكيه زدند و قضاوت در دستگاه فاطمى تا سال 441ق در اين خاندان باقى ماند.
عموم تذكرهنويسان وفات قاضى نعمان را در ماه رجب سال 363 ق ذكر كردهاند، اما بعضى ديگر ماه جمادىالآخر همان سال را ذكر مىكنند. در مقدمه المجالس والمسايرات نيز همين قول پذيرفته شده است; آصف فيضى مىگويد: «وتوفى بالقاهرة فى 29 من جمادى الثانية سنة 363 وصلى عليه الامام المعز لدين الله» . (13) عظمت مكانى و جايگاه رفيع قاضى نعمان وعلاقه وارادت فراوان خليفه بافضل فاطمى به او، خليفه را بر آن داشت تا خود، قاضى را در تابوت بگذارد و بر او نماز بخواند: «حزن المعز لموته و اضجعه فى التابوت و دفنه فى داره بالقاهرة» . (14)
موقعيت علمى
نام قاضى نعمان همواره با تعريف و تمجيد فراوان و ستودن مقام شامخ علمى او همراه بوده است. تمام متونى كه سرگذشت او را ذكر كردهاند، حتما اين نكته را يادآور شدهاند كه او نه تنها در زمان خود، كه در طول تاريخ اسماعيليه فقيهى ممتاز و يگانه به شمار مىرفته است. حتى تذكرهنويسانى كه مذهب او را قبول ندارند و او را باطنا زنديق مىشمارند، نتوانستهاند فضل و علم او را انكار كنند. ابنخلكان، به نقل از تاريخ اميرمختار مسبحى، مىگويد: «كان من اهل العلم والفقه والدين والنبل على ما لامزيد عليه وله عدة تصانيف» . (15)
آصف فيضى مىگويد: «كان القاضى النعمان رجلا ذا مواهب عديدة، غزير العلم، واسع المعرفة باحثا محققا مكثرا فىالتاليف عادلا فى احكامه» . (16) يافعى مىگويد: «كان من اوعية العلم والفقه والدين» . (17)
قاضى نورالله شوشترى مىگويد: «در غايت فضل و از اهل قرآن و عالم به معانى آن بود و عالم بود به وجوه فقه و اختلاف فقها و عارف بود به وجوه لغت و شعر و تاريخ، و به حليه عقل و انصاف آراسته بود و در مناقب اهل بيت چندين هزار ورق تاليف نموده بود به نيكوترين تاليفى و لطيفترين سجعى» . (18) احمد بن عثمان ذهبى، كه خود سنى است، مىگويد: «وله يد طولى فى فنون العلم والفقه والاختلاف ونفس طويل فى البحث فكان علمه وبالا عليه» . (19)
فعاليتهاى سياسى اجتماعى
قاضى نعمان در دستگاه فاطميان وظايف خطيرى چون قاضىالقضاتى را برعهده داشته است. قاضى از ابتداى دعوت فاطميان همراه آنان بود و چهار خليفه فاطمى را خدمت كرد. تاليفات قاضى نعمان از عوامل مهم تحكيم پايههاى حكومت فاطمى به شمار مىروند. به تعبير آقاى حسينى جلالى، محوريت انديشه و خطدهى فكرى با قاضى نعمان بود، به همانسان كه خلفاى فاطمى مدار حركات سياسى بودند. (20) وى خدمات قاضى نعمان را با استفاده از آنچه خودش در المجالس والمسايرات نقل كرده است، چنين ذكر مىكند:
از سال 313 تا 322 ق مؤلف مسئوليت رساندن اخبار را به عبيدالله وقائم عهدهدار بوده است. من نمىدانم كه اين مسئوليت دقيقا چه كارى بوده است; احتمال دارد كه صرف خدمتيا مراقبتى بوده است. از سال 322 تا 334ق در زمان خليفه دوم فاطمى، القائم بامرالله، مؤلف همان مسئوليت رساندن اخبار را به خليفه به عهده داشت و به استنساخ كتب براى اسماعيل فرزند قائم نيز مىپرداخت. از سال 334 تا 341ق هنگامى كه اسماعيل خليفه سوم فاطمى شد و لقب ابىطاهر المنصور بالله را بر خود نهاد، جايگاه مؤلف تا قضاوت ارتقا يافت. خود مىگويد: «من اولين كس بودم كه منصب قضاوت را به من داد ونامم را بلند گردانيد و مقامم را نكو داشت» . (21)
از سال 334 تا 337ق منصور او را قاضى شهر طرابلس كرد.
در سال 341ق در عهد معز، خليفه چهارم فاطمى، شوكت و عظمت نعمان افزايش يافت، چرا كه نعمان قبل از خلافت وى با او ارتباط وثيقى داشت. «آنچه را مىخواستم به عرض منصور بالله برسانم، ابتدا به معز لدين الله عرضه مىكردم; اگر نظر او مساعد بود، انجام مىدادم و آنچه را نمىپسنديد ترك مىكردم» . (22)
همين پيروى مطلق ازمعز راه را براى وصول نعمان به مراتب بالا در دولت فاطمى هموار كرد و او را از بزرگان انديشه اسماعيلى قرار داد. قاضى از فرصتبهدستآمده بهترين استفاده را برد و بسيارى از كتابهايش را در اين دوره منتشر كرد. در سال 362ق معز به مصر نقل مكان كرد و ركن مستحكم خلافت فاطمى شد. نعمان نيز همراه او به مصر رفت و معز با كمكهاى فكرى او، پايههاى حكومت را بر مبنايى اسلامى و شيعى استوار كرد و شهر قاهره را بنيان نهاد. در سال 363ق - كمتر از يك سال بعد از ورود به مصر - قاضى نعمان درگذشت. (23)
بايد توجه داشت كه هرچند آثار زيادى از قاضى نعمان برجاى مانده اما بسيارى از جوانب زندگى او بر ما مخفى است و اطلاع چندانى از آن در دست نداريم.
خدمات فرهنگى
يكى از جنبههاى بسيار برجسته شخصيت قاضى نعمان اهتمام او به نويسندگى است. او به دليل تاليفات فراوان، در زمره پركارترين نويسندگان فاطمى قرار گرفته است. هنوز هم كتابهاى او در ميان گروههايى از اسماعيليه متداول است. فرهاد دفترى مىگويد:
قاضى نعمان نويسندهاى پركار بود. بيش از چهل رساله به نام او ثبت كردهاند. ظاهرا وى بيشتر عمر خود را به تصنيف و تاليف آثار متعدد خود در فقه و نيز موضوعات ديگرى از قبيل تاريخ، تاويل و حقايق گذرانيده است. از قرار معلوم و به روايت داعى ادريس، در هر آنچه كه نوشته مشورت و راى امامان همزمان خويش را خواستار شده است واساسا در نتيجه اين سنت و روش كار بوده است كه اسماعيليان چنان مرجعيت رفيع و احترامى براى وى قائل هستند. (24) دكتر مصطفى غالب در مورد اهميت كتب قاضى نعمان مىگويد: «وتعتبر مؤلفاته من الدعائم القوية التى ركز عليها المذاهب الاسماعيلى ولا تزال كتبه حتى يومنا هذا من اقوم الكتب لدى الاسماعيلية» . (25)
خليفه فاطمى المعز لدين الله درباره اهميت آثار قاضى نعمان گفته است: «من اتى بعشر عشير ما اتى به النعمان ضمنت له عندالله الجنة» . (26) دقت در موضوعات مختلف كتابهاى قاضى نعمان و سبك نگارش و فصلبندى كتب و روانى نوشتههاى او ما را به اين مهم رهنمون مىشود كه نويسنده از توانايى علمى بسيار بالا و قدرت تاليف بىمانندى برخوردار بوده است. (27)
تعداد آثار و تاليفات قاضى نعمان را مختلف نقل كردهاند. «ايوانف كتابهاى او را 45 اثر دانسته است ولى به اينكه اين كتب در كجاست اشارهاى نكرده است» . (28) «پونا والا، نويسنده اسماعيلى، تعداد كتابهاى او را 62 عدد مىداند» . (29)
فراوانى آثار قاضى نعمان، با توجه به مناصبى كه داشته، جنبهاى قابل توجه در كار اوست. به علاوه، قاضى نعمان در ميدانهاى مختلف قلم زده است: فقه، تاريخ، تاويل، عقايد، وعظ و رديه بر مخالفان. مصطفى غالب به نقل از ايوانف كتب قاضى نعمان (30) را چنين برمىشمارد: (31)
يازده كتاب در فقه: 1. كتابالايضاح، 2. مختصرالايضاح، 3. كتاب الاخبار فى الفقه، 4.مختصر الآثار فيما روى عن الائمة الاطهار، 5. الاقتصار، 6. القصيدة المنتخبة، 7. دعائم الاسلام و ذكر الحلال والحرام والقضايا والاحكام، 8. منهاجالفرائض، 9. الاتفاق والافتراق، 10. المقتصر، 11. الينبوع.
سه كتاب در اخبار: 1. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، 2. قصيدة ذات المحنة، 3. قصيدة ذات المنن.
2. تاويل الشريعة، (33) 3. اساس التاويل، 4. شرح الخطب التى لاميرالمؤمنين على، 5. كتاب التوحيد والامامة، 6. اثبات الحقائق فى معرفة توحيد الخالق، 7. حدود المعرفة فى تفسير القرآن و التنبيه على التاويل، 8. نهجالسبيل الى معرفة علم التاويل، 9. الراحة والتسلى.
پنج كتاب در رد مخالفان: 1. اختلاف اصول المذاهب، (34) 2. الرسالة المصرية فى الرد على الشافعى، 3. الرد على ابن سريبح البغدادى، 4. ذات البيان فى الرد على ابن قتيبة، 5. دامع الموجز فى الرد على العتقى.
چهارده كتاب در عقايد: 1. القصيدة المختارة، 2. كتاب الهمة فى آداب اتباع الائمة، 3. كتاب الطهارة، 4. الارجوزة، 5. مفاتيح النعمة، 6. كتاب الدعاء، 7. كتاب عبادة يوم وليلة، 8. كيفية الصلاة على النبى، 9. التعقيب والانتقاد، 10. كتاب الحلى والثياب، 11. كتاب الشروط، 12. منامات الائمة، 13. تاويل الروايات، 14. التفريع والتصنيف.
پنج كتاب در وعظ و تاريخ: 1. رسالة الى المرشد الداعى بمصر فى تربية المؤمنين، 2. كتاب المجالس والمسايرات والمواقف والتوقعيات، 3. معالم الهدى، 4. المناقب لاهل بيت رسولالله، 5. افتتاح الدعوة.
تقريبا نيمى ازاين كتب اكنون موجودند وبقيه يا ازبين رفتهاند و يا در دسترس نيستند.
كتب موجود قاضى نعمان را حسينى جلالى چنين برشمرده است: 1. الاخبار، 2. اختلاف اصول المذاهب، 3. الارجوزة المختارة، 4. اساس التاويل، 5. افتتاح الدعوة، 6. الاقتصار، 7. الايضاح، 8. تاويل الشريعة، 9. تربية المؤمنين بالتوقيف على حدود باطن الدين (تاويل الدعائم)، 10. تقويم الانام، 11. التوحيد، 12. دعائم الاسلام فى مسائل الحلال والحرام والقضايا والاحكام (معروفترين كتاب نعمان)، 13. ذات البيان، 14. الراحة والتسلى، 15. الرسالة المذهبية فى العقائد الاسماعيلية، 16. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، 17. الطهارات، 18. قصيدة فى الامام الحسين، 19. المجالس والمسايرات، 20. مختصر الآثار فيما روى عن الائمة الاطهار، 20. مفاتيح النعمة، 22. المناقب والمثالب، 23. المنتخبة (قصيدهاى فقهى)، 24. منهاج الفرائض، 25. الهمة فى آداب اتباع الائمة، 26. الينبوع، 27. كتاب يوم وليلة فى الصلاة المفروضة.
اما آثار مفقود قاضى نعمان عبارتاند از:
1. الآثار النبوية، 2. الاتفاق والافتراق، 3. اصول الحديث، 4. الامامة، 5. البلاغ الاكبر والناموس الاعظم (درباره اصول دين)، 6. تاويل القرآن، 7. التفريع والتصنيف لمن لايعلم العلم، 8. الدامع الموجز فى الرد على العتكى، 9. الدعاء، 10. الرد على الخوارج، 11. ذات المحنة، 12. ذات المنن، 13. الرسالة المصرية فى الرد على الشافعى، 14. كيفية الصلاة على النبى، 15. كتاب فيما رفضته العامة من كتاب الله وانكرته، 16. معالم الهدى، 17. نهج السبيل الى معرفة علم التاويل، 18. التعقيب والاتحاد، 19. الحلى والثياب، 20. الشروط، 21. منامات الائمة، 22. رسالة الى المرشد الداعى بمصر فى تربية المؤمنين، 23. المغازى. (35)
معرفى اجمالى چند اثر مهم قاضى نعمان
1. دعائم الاسلام: مهمترين اثر قاضى نعمان كتابى استبا نام دعائم الاسلام و ذكر الحلال والحرام والقضايا والاحكام. اين كتاب، اثرى فقهى و بيشتر نقل حديث (36) است و به اختلاف روايات اشارهاى ندارد. امروزه اين كتاب يكى از مصادر مهم حديثى و فقهى اسماعيليه و همينطور شيعه اثناعشرى است. فرهاد دفترى مىگويد:
يكى از اساسىترين تاليفات قاضى نعمان در باب فقه كتاب دعائم الاسلام است كه به خواهش معز كه شخصا بر نوشتن آن نظارت دقيق داشت، نوشته شده است. دعائم كه منبع اصلى مطالعه فقه اسماعيلى فاطمى است، از زمان معز به بعد سند و قانوننامه رسمى فقهى اسماعيليان فاطمى شد و هنوز هم مهمترين متن فقهى براى اسماعيليان طيبى از جمله اسماعيليه بهره است. دعائم از دومجلد تشكيل شده است: جلد اول درباره عبادات است و از هفتستون دين اسلام (بنابر مذهب اسماعيليه) يعنى ولايت، طهارت، صلات، زكات، صوم، حج و جهاد بحث مىكند. بدينترتيب، اسماعيليان فاطمى به عنوان اهل تشيع، ولايت وطهارت را به اركانى كه مورد شناخت اهل تسنن قرار گرفته بود اضافه كردند. جلد دوم دعائم درباره معاملات، يعنى اموردنيوى است، مانند خوراك، لباس، وصايا، ارث، نكاح و طلاق. (37)
2. افتتاح الدعوة: (38) اين كتاب يكى از مصادر مهم تاريخ فاطميان است. فرحات الدشراوى در مقدمه افتتاح الدعوة مىگويد: «برايم روشن است كه الافتتاح مهمترين و اصلىترين منبع براى شناخت وضعيت فاطميان در مغرب است; كليد فهم مجهولات تاريخى فاطميان در سرزمين ما و روشنگر حقيقت دعوت آنان و نمايانگر نور تمدنى است كه در عهد آنان جلوهگر شده است» . (39)
«افتتاح نص اصلى روايت تاريخ مربوط به پيدايش دعوت فاطميان در مغرب است، يعنى ماخذ عمدهاى كه ديگر نقلهاى مربوط به قرون چهارگانه پنجم، ششم، هفتم و هشتم هجرى از آن نشات گرفتهاند» . (40)
فرهاد دفترى در مورد افتتاح الدعوة مىگويد: «اين كتاب كه تاليف آن در 346ق به پايان رسيده، تاريخچه اوضاع و احوالى را كه زمينهساز استقرار خلافت فاطمى بوده است، دربردارد و منبع عمده تمام نوشتههاى اسماعيلى (و بعضى از نوشتههاى غير اسماعيلى) درباره اين موضوع است» . (41)
3. المجالس و المسايرات والمواقف والتوقيعات: اين كتاب كه بيشتر جنبه تاريخى دارد، در پى بيان مسائلى است درباره چهار خليفه نخست فاطمى مخصوصا «معز» . (42)
قاضى در مقدمه اين كتاب مىگويد: «وان اذكر فى هذا الكتاب ما سمعته من المعز من حكمة وفائدة وعلم ومعرفة عن مذاكرة فى مجلس او مقام او مسايرة وما تادى الى من ذلك عن بلاغ او توقيع او مكاتبة» . (43)
قاضى نعمان تاريخ هر مجلس را دقيقا نقل مىكند و اين از نكات جالب اين كتاب است. كتاب فوق كه براى شناخت زندگى و افكار نخستين خلفاى فاطمى بسيار مفيد است، بهخوبى جايگاه خود قاضى نعمان را نيز در دستگاه فاطمى نمايان مىسازد. نكات ديگرى نيز در اين كتاب مطرح شده است، همانند: (44)
الف) بعضى از مسائل عقيدتى، مثل امامت، مسائلى در ظاهر و باطن و... ;
ب) مشكلاتى كه فاطميان در راه گسترش دعوت خود با آن مواجه بودند;
ج) ميزان دانش ومعلومات مهدى، قائم، منصور ومعز وسياست داخلى وخارجىآنان.
4. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار: اين كتاب كه در شانزده جزء تاليف شده، كتابى است روايى كه قاضى نعمان در آن، همانند كتاب دعائم الاسلام، احاديثى را كه امامان اسماعيليان فاطمى از پيامبر روايتيا تاييد و تصديق كردهاند و نيز احاديثى را كه از خود امامان مورد قبولشان روايتشده، مانند احاديث منقول از امام جعفر صادق (عليه السّلام)، جمعآورى كرده است.
قاضى نعمان در اين كتاب به نقاط مهم زندگى اهل بيت (عليه السّلام) از حضرت على (عليه السّلام) تا امام جعفر صادق (عليه السّلام) اشاره كرده و در مورد فضايل امام على (عليه السّلام) و ديگر ائمه اهل بيت (عليه السّلام) به نحو مبسوط سخن گفته و شبهات مخالفان را پاسخ داده است. وى در اين كتاب، پس از بيان حالات و فضايل ائمه به فرقههاى بهوجودآمده بعد از امام صادق (عليه السّلام) اشاره و به نوعى آنها را رد مىكند. (45)
5. تاويل الدعائم: اين كتاب در بيان تاويل باطنى احكام و فرايضى است كه در كتاب دعائم الاسلام آمده است. اين كتاب از مهمترين كتابهاى تاويلى اسماعيليه و شايد اولين تاليف در تاويل احكام يعنى تاويلات فقهى است. قاضى نعمان در كتب تاويلى خود حد وسط را پيموده است، يعنى در تاويل و باطنىگرى افراط نكرده است. به تعبير مصطفى غالب: «وتمتاز مؤلفات القاضى النعمان بعدم الاغراق فى التاويل الذى نلمسه فى كتب الدعاة الاسماعيلية التى وضعوها فى ادوار الستر» . (46)
قاضى نعمان پيش از اينكه اين كتاب را به پايان برساند، درگذشت. وى تقريبا نيمى از مطالب طرحشده در دعائم، يعنى تا پايان كتاب جهاد را كه آخر جلد اول كتاب دعائم الاسلام است، در تاويل الدعائم بيان كرده است.
مذهب قاضى نعمان
مهمترين مسئله درباره زندگانى قاضى نعمان مذهب اوست. از آنجا كه قاضى يك خصيتبرجسته وصاحب آثار ارزشمندى است، مسلما مذهب او در شناخت وى و آثارش تعيينكننده و راهگشا خواهد بود. در مورد مذهب قاضى نعمان اختلافات فاحشى در اقوال و نظريات بزرگان ديده مىشود. ظاهر امر از اسماعيلى بودن وى حكايت مىكند، چرا كه او سالهاى طولانى در دمتخلفاى فاطمى بوده و در دربار آنان منصب قاضىالقضاتى را برعهده داشته است. به هر حال، اگرچه كشف حقيقت كارى است مشكل، اما برآنيم تا با برشمردن دلائل، شواهد و قرائن بدان حقيقت تقرب جوييم.
سير تاريخى مسئله
الف) پيش از ورود به حكومت فاطميان
اگرچه اختلاف اصلى در مذهب قاضى نعمان بعد از ورود وى به دستگاه حكومتى فاطميان است، اما نسبتبه قبل از آن نيز اختلافاتى وجود دارد كه فهرستوار بدان اشاره مىكنيم.
1. مالكى بودن: عموم منابع قاضى نعمان را مالكى دانستهاند. ابن خلكان مىگويد: «انه كان مالكيا ثم تحول اماميا» . (47)
علامه مجلسى هم به تبع ابن خلكان مىگويد: «كان مالكيا اولا ثم اهتدى وصار اماميا» . (48)
فرهاد دفترى نيز مىگويد: «قاضى نعمان نيز در اوايل زندگى و پس از تعليم يافتن به عنوان يك فقيه مالكى به دين اسماعيلى درآمد» . (49)
2. اسماعيلى بودن: بعضى از منابع و مراجع اسماعيلى، قاضى را از همان ابتدا اسماعيلى دانستهاند. در مقدمه كتاب المجالس والمسايرات آمده است: «ونحن نستبعد ان يكون النعمان قد تمذهب منذ اول عمره بغير المذهب الاسماعيلى; ذلك لان دخوله فى خدمة الدولة الفاطمية كان مبكرا» . (50)
3. حنفى بودن: ابنتغرى بردى (ت874ق) بر آن است كه قاضى نعمان در ابتدا حنفى بود، و چنين استدلال كرده است كه «لان المغرب كان يوم ذلك غالبه حنفية» . (51) البته اين مطلب نمىتواند درستباشد، چرا كه طبق شواهد تاريخى، مذهب رايج آن زمان مغرب، مالكى بوده است.
ب) پس از ورود به حكومت فاطميان
همانطور كه پيشتر اشاره شد، كسى كه در خدمت اسماعيليان بوده، قاعدتا اسماعيلى بوده است; اما اينكه چرا اكنون درباره مذهب قاضى چنين اختلافنظر فاحشى وجود دارد و سرچشمه اين اختلافات كجاست، نيازمند تتبع در سير تاريخى مسئله و خاستگاههاى اين اقوال مختلف است.
1. اسماعيلى بودن
1- 1. در متون اسماعيلى
تمام منابع اسماعيلى قاضى نعمان را از خود دانسته و هميشه با عزت و احترام از او ياد كرده و كتبش را از متون معتبر اسماعيليه شمردهاند. قبل از نقل اقوال در مورد اسماعيلى بودن قاضى نعمان به اين نكته اشاره مىكنيم كه براى قضاوت در مورد مذهب قاضى نعمان، ارادت فراوان خلفاى فاطمى و مخصوصا معز نسبتبه وى و تعريف وتمجيدهاى مبالغهآميز و فراوان از او را نبايد از خاطر دور نگهداشت و بايد براى آن جايگاه خاصى را در نظر گرفت. ابنزولاق (ت387ق) در تاريخ خود گفته است: «ان النعمان بن محمد القاضى كان فى غاية الفضل من اهل القرآن والعلم بمعانيه وعالما بوجوه الفقه وعلم اختلاف الفقهاء واللغة والشعر والمعرفة بايام الناس مع عقل و انصاف» . (52)
حميدالدين كرمانى (ت بعد از 411) داعى بزرگ اسماعيلى در مقام بيان كتبى كه بايد پيش از راحة العقل خوانده مىشود، هفت كتاب از كتابهاى قاضى نعمان را نام مىبرد: «ومن الكتب المؤلفة الجامعة لظاهر العبادة المتعلقة بالعمل مثل كتاب الطهارة للقاضى النعمان بن محمد و كتاب الدعائم و كتاب الاقتصار و الاختصار وفى اثناء ذلك المغازى وشرح الاخبار وكتاب المناقب والمثالب» . (53)
ديگر داعى بزرگ اسماعيلى، المؤيد فىالدين هبةالله شيرازى (ت470ق)، مىگويد: «انه كان يعقد مجلسا خاصا كل يوم خميس يقرا فيه على السلطان ابىكاليجار البويهى فصلا من كتاب دعائم الاسلام» . (54) ابراهيم بن حسين حامدى (ت557ق) مىگويد: «كما ذكر سيدنا النعمان وسيدنا حميدالدين - قدس الله سرهما - عن مولانا الصادق» . (55) على بن محمد الوليد (ت 612ق) نيز درباره دعائم الاسلام قاضى نعمان مىگويد: «وقد جاء فى ذلك من الاخبار الصحيحة المسندة عن الرسول ما فيه كفاية، فلينظر فيها من اراد كشفها من مكانها فى كتاب دعائم الاسلام» . (56)
ارادت داعى ادريس (ت 872) به قاضى نعمان نياز به ذكر ندارد. سرتاسر جلد ششم عيون الاخبار مملو از تمجيد و تعريف از قاضى نعمان است: «وكان للقاضى النعمان بن محمد مع الائمة اللذين عاصرهم المكان المكين والمنزل القرين» . (57) «وفضائل القاضى النعمان بن محمد مشهورة ومناقبه ماثورة مذكورة» . (58) متاخران اسماعيلى، مثل مصطفى غالب و عارف تامر و ديگران، با تلاش خود در راه انتشار آثار قاضى نعمان موقعيتخاص او در اسماعيليه را به خوبى نمايان كردهاند.
2- 1. در متون اماميه
در ميان اين اقوال، توجه به نظريات بعضى از بزرگان شيعه اثناعشرى كه همين ديدگاه را دارند، ما را در فهم بهتر سير تاريخى اين مسئله ياور خواهد بود. ابن شهر آشوب (ت588ق)، كه قديمترين مرجع شيعى است كه نامى از قاضى نعمان به ميان آورده است، مىگويد: «القاضى النعمان بن محمد ليس بامامى وكتبه حسان» . (59) صاحب نقد الرجال (ت1015ق)، مقدس اردبيلى (ت1101ق)، و صاحب منتهىالمقال (ت1216ق) نيز دقيقا همين عبارت معالم العلماء را نقل كردهاند. (60)
آيتالله خويى مىگويد كه صاحب جواهر (ت1266) در باب «من فاتته صلوات متعددة» گفته است كه: «ان دعائم الاسلام مطعون فيه وفى صاحبه» (61) و در ادامه مىافزايد كه در دعائم الاسلام قاضى نعمان فروعى بر خلاف مذهب اماميه وجود دارد. هرچند محدث قمى كوشيده است تا او را شيعه امامى نشان دهد، اما اين مطلب ثابت نشده است. اين مرد مجهولالحال است. حتى اگر بپذيريم كه او شيعه استباز هم كتاب دعائمالاسلام وى غيرمعتبر خواهد بود، چرا كه تمامى رواياتش مرسلاند» . (62)
افندى (ت1130ق) مطلب را با دقت و تحليل بهترى بيان كرده، مىگويد: «نهايت چيزى كه از كلام ابنخلكان و ديگرانى كه چون او سخن گفتهاند به دست مىآيد اين است كه اين قاضى بعد از اين كه مالكى بوده، امامى شده است، اما اينكه اثناعشرى شده باشد، فهميده نمىشود» . (63) موسوى خوانسارى (ت1313) نيز چنين مىگويد: «ظاهر اين است كه او از اماميه حقه نيست، اگرچه در كتابهايش تمايل به سيره و روش اهل بيتبه چشم مىآيد» . (64)
3- 1. در متون اهل سنت
بعضى از بزرگان عامه نيز همين ديدگاه را درباره قاضى نعمان داشتهاند. شمسالدين ابوعبدالله احمد بن عثمان ذهبى (ت748ق) مىگويد: «كان مالكيا فارتد الى مذهب الباطنية» . (65) و «ابوحنيفة النعمان بن محمد المغربى الرافضى وله تصانيف كثيرة تدل على زندقته» . (66) ابنحجر عسقلانى نيز چنين مىگويد: «كان مالكيا ثم تحول اماميا وولى قضاء المعز العبيدى وصنف لهم التصانيف على مذهبهم وفى تصانيفه ما يدل على انحلاله» . (67) ابنتغرى بردى (ت874ق) مىگويد: «والنعمان بن محمد ابوحنيفة المغربى الباطنى قاضى مملكة المعز» . (68) ابن عماد حنبلى نيز مىگويد: «القاضى ابوحنيفة الشيعى ظاهرا، الزنديق باطنا قاضى قضاة الدولة العبيدية» . (69)
2. شيعه اثنا عشرى بودن
در كتابهاى رجالى متقدم اثناعشرى مثل رجالكشى (ت قرن چهارم) و طوسى (ت460ق) و نجاشى (ت450ق) نامى از قاضى نعمان به ميان نيامده است. همچنين استبعضى از كتابهاى رجالى متاخرتر مثل رجال علامه حلى (ت726ق)، رجال ابن داود (ت707ق) و تهذيب التهذيب (ت742) .
اولين كسى كه تعبير «امامى» را براى قاضى نعمان به كار برده، ابن خلكان (ت681) است: «كان مالكى المذهب ثم انتقل الى مذهب الامامية» . (70) يافعى (ت768ق) از قاضى نام برده اما به مذهب او اشاره نكرده است: «كان من اوعية العلم والفقه والدين» . (71) شيخ حر عاملى (ت1104ق) مىگويد: «كان مالكى المذهب ثم انتقل الى مذهب الامامية» ; (72) و پس از نقل مطالبى چند در پايان مىگويد: «ذكر ذلك كله ابنخلكان» ; يعنى مستند گفته او نيز ابن خلكان است. همين نكته را قاضى نورالله شوشترى (ت 1019ق) نيز از ابنخلكان نقل كرده است. (73)
جالب استبدانيم كه شيخ حر عاملى، در وسائل الشيعة هيچ حديثى را از دعائم نقل نكرده و كتاب قاضى نعمان را از منابع وسائل به شمار نياورده است. محدث نورى اين مسئله را چنين توجيه مىكند كه محتملا دعائم در دسترس ايشان نبوده است، و براى اثبات اين مطلب قرائنى را برمىشمارد. اما با توجه به استناد بسيارى از فقها و اهل حديث همعصر حر عاملى به دعائم، مثل علامه مجلسى (ره) در بحارالانوار، بعيد به نظر مىرسد كه وى از آن اطلاعى نداشته است. شايد عدم نقل به سبب عدم اعتماد بر آن باشد. (74)
علامه مجلسى (ت1111ق) مىگويد: «النعمان بن محمد ضعيف» ; (75) اما دربحارالانوار چنين آورده است:
براى ما مشخص شد كه اين كتاب تاليف ابوحنيفة النعمان بن محمد منصور است كه در ايام حكومت اسماعيليان قاضى مصر بوده است. وى ابتدا مالكى بود، سپس هدايت گرديد و امامى شد. بيشتر رواياتى كه در اين كتاب ذكر شده، موافق رواياتى است كه در كتابهاى مشهور ما نقل شده است; اما از ائمه بعد از امام صادق (عليه السّلام)، به سبب ترسى كه از خلفاى فاطمى داشته، روايتى نقل نكرده، اما از وراى پردههاى تقيه، حقيقت را آشكار كرده است. اين مطلب براى كسى كه با دقت در اين كتاب تامل كند، روشن مىشود. اخبار اين كتاب مورد تاييد و تاكيد است. (76)
بدينترتيب، مجلسى تصريح مىكند كه او شيعه امامى است، اما از ترس خلفاى فاطمى تقيه كرده و مذهبش را آشكار نكرده است. البته وى سخن ابن شهر آشوب را هم نقل مىكند ولى درباره آن نظرى نمىدهد.
سيد بحرالعلوم (ت1212ق) نيز همانند علامه مجلسى مىگويد: «وكتاب الدعائم كتاب حسن جيد، يصدق ما قد قيل فيه الا انه لم يرو فيه عمن بعد الصادق (عليه السّلام) من الائمة، خوفا من الخلفاء الاسماعيلية حيث كان قاضيا منصوبا من قبلهم بمصر لكنه قد ابدى - من وراء ستر التقية - حقيقة مذهبه بما لا يخفى على اللبيب» . (77)
كاظمى، در بيان قائلان به عدم نجاست آب قليل با ملاقات، گفته است: «در ميان قدما، صاحب دعائم اين نظر را دارد و اين مرد، همانطور كه از كتابش آشكار است، از افاضل شيعه بلكه اماميه است و آنچه در معالم ابنشهر آشوب آمده كه ايشان امامى نبوده، مورد خدشه است» . (78)
محدث نورى (ت1321) اولين عالم اثناعشرى است كه بهتفصيل در مورد مذهب قاضى نعمان و كتاب دعائمالاسلام سخن گفته و به وجوه مختلفى براى اثبات اثناعشرى بودن او استدلال و گفتار مخالفان را نقد كرده است و حتى، به تعبير آيتالله خويى: «محدث نورى، در اعتبار قاضى نعمان و اين كه او از اماميه راستين بوده مبالغه كرده است» . (79) به هر حال، محدث نورى نيز بر اثناعشرى بودن او پاى مىفشرد: «قاضى حقيقت امر را از پس پردههاى تقيه نمايان كرده است. كسى كه با دقتبنگرد اين مسئله را درمىيابد. هيچ شكى در اين نيست، بلكه حتى به دقت در نظر نيز احتياجى نيست» . (80)
مامقانى (ت1351ق) مىگويد: «ذكر ابنخلكان وابن كثير الشامى انه كان من الفضلاء المشهورين وكان مالكيا ثم انتقل الى مذهب الامامية... فما فى معالم ابن شهر آشوب من انه لم يكن اماميا اشتباه قطعا» . (81)
شيخ عباس قمى (ت1359) نيز كلام ابنخلكان را نقل و مسئله تقيه را مطرح كرده است و با اشاره به كلام محدث نورى، از نظر صاحب روضات اظهار تعجب مىكند. (82) آقابزرگ تهرانى درتاييد شيعهبودن قاضى نعمان، (83) شيوهتقيهاش را چنين توضيح مىدهد:
از آنجا كه او قاضى منصوب از طرف خلفاى فاطمى بود، خلفايى كه به امامت اسماعيل بن جعفر و سپس فرزندان او معتقد بودند، در نقل روايات تقيه مىكرد و از ائمه بعد از امام صادق (عليه السّلام) در كتب خودش صراحتا روايتى را نقل نمىكرد، اما با كنيههاى مشترك اين كار را كرده است. او با عنوان ابىالحسن از امام رضا (عليه السّلام) و با عنوان ابىجعفر از امام جواد (عليه السّلام) روايت نقل كرده است. (84)
محمدتقى تسترى نيز چنين مىگويد: «روى عن الجواد بلفظ ابىجعفر موهما ارادة الباقر (عليه السّلام) به، يظهر من خبر فى آخر كتاب وقف دعائمه» . (85) آقاى سبحانى كلام ابنخلكان را كه گفته است: «انتقل الى مذهب الامامية» نقل كرده و سپس در پاورقى افزوده است كه «ذهب آخرون الى انه لم يكن اماميا بل كان اسماعيليا ويرى السيد بحرالعلوم بانه كان يخفى حقيقة مذهبه» . (86) اگرچه ايشان به صراحت نظر خود را بيان نكرده است، اما چنين برداشت مىشود كه اثناعشرى بودن قاضى را ترجيح داده است.
بررسى و برآيند سير تاريخى
با دقت در اقوال ذكرشده، بهراحتى مىتوان به اين نتيجه رسيد كه مبناى گفته تمام كسانى كه قاضى نعمان را اثناعشرىمذهب دانستهاند، تنها كلام ابنخلكان است كه گفته: «انتقل الى الامامية» . از سوى ديگر، كسانى كه قاضى نعمان را اسماعيلى مىدانند به جهات متعددى، همانند خدمات صادقانه او به خلفاى فاطمى، شواهد موجود در آثارش، خاندان و فرزندان او و نيز تصريح ابن شهر آشوب به اين كه «ليس بامامى» استناد كردهاند.
الف) درباره دو گفته متضاد ابن خلكان و ابن شهرآشوب توجه به چند نكته ضرورى است:
1. تقدم زمانى ابن شهر آشوب: ابن شهر آشوب متوفاى سال 588ق است، در حالى كه ابن خلكان متوفاى 681ق است، يعنى حدود 100 سال بعد و طبعا آنكه متقدمتر است، هم مطلعتر است وهم كلامش معتبرتر.
2. اتقان كلام ابن شهر آشوب: آشنايان با تاريخ و اهل تحقيق بر اين مسئله واقفاند كه ابنخلكان تنها يك فهرستنويس شافعىمذهب است و در چنين مسائلى به كلام يك تذكرهنويس چندان نمىتوان تكيه كرد. (87) از سوى ديگر، اثناعشرى بودن ابن شهر آشوب گواه آن است كه او بهتر مىتواند در مورد مذهب قاضى نظر دهد.
3. دقت در تعبير امامى: اگرچه امروزه تعبير اماميه براى مذهب اثناعشرى علم شده است، اما اين دليل نمىشود كه ما در متون تاريخى نيز اين تعبير را دقيقا معادل اثناعشرى بودن بدانيم. اگر بپذيريم كه ابنخلكان در استفاده از تعبير اماميه دقت كافى را داشته استباز هم بايد توجه داشت كه وصف اماميه گاهى در معناى خاص و گاهى در معناى عام به كار برده مىشود. معناى عام اماميه، مطلق كسانى است كه به امامت معتقدند، در مقابل كسانى كه امامت را نپذيرفتهاند. پس منافاتى وجود ندارد كه قاضى نعمان امامى به معناى عام باشد كه با اسماعيلىبودن هم سازگار است. از اينروست كه بعضى تعبير اماميه ابنخلكان را دقيقا به معناى اسماعيلى گرفتهاند. كامل حسين مىگويد: «...غير ما ذكره ابن خلكان انه كان مالكى المذهب ثم اعتنق مذهب الفاطميين» . (88)
عدم دقت در اين تعبير و به اشتباه افتادن به دليل آن در كلام بعضى از بزرگان كاملا مشهود است. به عنوان نمونه، مامقانى مىگويد: «ثم لا معنى لتصنيف غير الامامى كتابا فى مثالب الغاصبين للحق وكتابا آخر فى فضائل ائمة الاطهار وكتابا ثالثا فى الامامة» . (89) روشن است كه ايشان تعبير امامى را دقيقا معادل اثناعشرى بودن مىدانند. در غير اين صورت، چه مشكلى دارد كه يك شيعه اسماعيلى كتابى در امامتيا فضايل ائمه بنويسد، همانند كتبى كه حميدالدين كرمانى در اين مورد نوشته است؟
در كنار اين مسئله، بايد توجه داشت كه وقتى در تعابير علماى اثناعشرى گفته مىشود كه كسى امامى نيست، معناى خاص اراده مىشود، يعنى اثناعشرى نيست. ممكن است اسماعيلى يا پيرو ديگر مذاهبى باشد كه به اصل امامت معتقدند اما در تعداد ائمه با ما اختلاف دارند. (البته نفى امامى بودن قاضى نعمان معنايى جز اسماعيلى بودن ندارد، چرا كه وجه ديگرى در مذهب او ادعا نشده است.) ميرزا عبدالله افندى بهخوبى به اين نكته توجه كرده و گفته است:
نهايت چيزى كه از گفته ابن خلكان و ديگران به دست مىآيد آن است كه قاضى در آغاز مالكى بوده و سپس امامى شده است. ولى معلوم نيست كه اثناعشرى شده باشد. مطلوب ما هم اثبات همين مطلب است، چرا كه امامى بودن ساير مذاهب شيعه را نيز شامل مىشود. از كجا معلوم است كه او از اصحاب ما بوده و از ترس خلفاى فاطمى تقيه كرده است؟ آيا اين مسئله چيزى جز يك ادعا و احتمال است؟ چه دليلى وجود دارد كه او واقعا اسماعيلى نبوده است؟ (90)
علماى اهل سنت دو تعبير امامى و اثناعشرى را در دو معناى مختلف به كار مىبرند. به عنوان نمونه، سامى النشار در نشاة الفكر الفلسفى، ج2، عنوان باب چهارم را الشيعة الامامية قرار داده و در باب پنجم، الشيعة الاثناعشرية را مورد بحث قرار داده است. شهرستانى در ملل و نحل، باب اول از فصل سوم را به شيعه اختصاص داده و در فرق شيعه، اماميه را ذكر كرده است كه زير مجموعههايى مثل الاسماعيلية الواقفة، الموسوية، الافطحية و الاثناعشرية دارد. تصريحات بعضى از بزرگان شيعه نيز كه بعد از تعبير «امامى» گفتهاند «وهو اثناعشرى لا اسماعيلى» (91) مؤيد همين مطلب است.
بعد از بيان اين مقدمات مىتوان چنين نتيجه گرفت كه طرح اثناعشرى بودن قاضى نعمان در ميان علماى ما به احتمال زياد از خطا در فهم تعبير «امامى» ناشى شده است و مشترك لفظى بودن آن را در نظر نگرفتهاند. اين خطا كمكم امرى يقينى تلقى شد و سپس آنان درصدد توجيه خدمات او به خلفاى فاطمى و كتبى كه در تاييد اسماعيليه نوشته استبرآمدند.
نكته مهم ديگرى هم هست كه فرهاد دفترى بدان اشاره كرده است:
قاضى نعمان از آنجا كه معاصر چندتن از معروفترين مراجع امامى قديم مانند كلينى و ابنبابويه بوده است، تاليفات وى بهحق از زمره قديمترين تاليفات شيعه در زمينه فقه و حديثبه شمار مىرود و اين ممكن است روشنگر احترامى باشد كه شيعيان اثناعشرى نسلهاى مختلف براى وى قائل بودهاند. (92)
ب) چند قرن سكوت: دقت در منابع تاريخى شيعه اثناعشرى نشان مىدهد كه بعد از نقل ابن شهر آشوب، تا قرن يازدهم اثرى از قاضى نعمان و مذهب او در ميان كتب شيعه اثناعشرى نيست. اين نكته بسيار قابل تامل است كه چرا در اين ميان هيچكس به تذكره و ترجمه او نپرداخته است; چرا علماى معاصر او نامى از او نبردهاند؟ آيا اين تعليل كه قاضى نعمان درمصر بوده و ازعراق وايران و... دور بوده است مىتواند علت اين امر باشد؟
به هر حال، بعد از ابن شهر آشوب تا زمان قاضى نورالله شوشترى (ت1019ق) اثرى از قاضى در ميان نيست، تا اينكه او در مجالس المؤمنين مىگويد او از اماميه است، ولى تصريحى به اثناعشرى بودنش ندارد. «و انت تعلم لو كان لهذه النسبة [اثناعشرى بودن ] واقع لذكر سلفنا الصالحون وقدماؤنا الحاذقون بامثال هذه الشؤون ولم يكن يخفى الى زمان صاحب الامل» . (93)
ج) مسئله تقيه: نكته ديگرى كه با بررسى اقوال ذكرشده به دست مىآيد، استناد به تقيه است. (94) اولين كسى كه مسئله تقيه را مطرح كرد، علامه مجلسى است: «كان مالكيا اولا ثم اهتدى وصار اماميا واخبار هذا الكتاب [دعائم الاسلام] اكثرها موافقة لما فى كتبنا المشهورة، لكن لم يرو عن الائمة بعد الصادق خوفا من الخلفاء الاسماعيلية وتحتستر التقية اظهر الحق لمن نظر فيه متعمقا» . (95) به نظر مىرسد بعد از آن كه تعبير اماميه را به معناى اثناعشريه پذيرفتند، تناقض بين اين اعتقاد با مشى او در زندگى وخدمتش به خلفاى فاطمى و... مشكلآفرين شده است، لذا مسئله تقيه مطرح شده و در كلام علماى بعدى اين تقيه كمكم بيشتر توضيح داده شده است. پيشتر اشاره كرديم كه آقا بزرگ تهرانى (96) و شيخ محمدتقى تسترى (97) ادعا كردهاند كه قاضى نعمان براى نقل روايت از ائمه بعد از امام صادق از كنيههاى مشترك استفاده كرده، براى مثال، كنيه ابىالحسن را براى امام رضا (عليه السّلام) و ابىجعفر را براى امام جواد (عليه السّلام) به كار برده است. محدث نورى با تفصيل بيشترى به اين مسئله پرداخته و رواياتى را ذكر كرده كه از ائمه بعد از امام صادق (عليه السّلام) نقل شدهاند. (98)
وى مىگويد: اين درست نيست كه او از ائمه بعد از امام صادق (عليه السّلام) روايت نقل نكرده باشد، (99) چرا كه از ابوجعفر ثانى و از امام رضا (عليه السّلام) روايت نقل كرده است. در كتاب وصايا از ابنابىعميرنقل شده كه گفته: «كنت جالسا على باب ابىجعفر...» ; اين ابىجعفر مسلما امام جواد (عليه السّلام) است، نه امام باقر (عليه السّلام)، چرا كه ابن ابىعمير امام صادق (عليه السّلام) را درك نكرده است، چه برسد بهامام باقر (عليه السّلام) ; بلكه او از اصحاب امام رضا وامام جواد (عليه السّلام) بوده است.
برخلاف نظر ايشان، قاضى نعمان اين حديث را از «حكم بن عيينه» نقل مىكند نه از «ابن ابىعمير» ، اين حديث در مجامع روايى ما نيز يا از حكم بن عيينه نقل شده است، مثل فقيه شيخ صدوق، (100) يا از حكم بن عتيبه، مثل كافى، (101) تهذيب، (102) استبصار. (103)
حديث ديگرى كه مورد استناد قرار مىدهد، حديثى است در كتاب وقوف از ابىجعفر محمد بن على، بدين مضمون كه: «ان فلانا ابتاع ضيعة وجعل لك فى الوقف الخمس» . (104) وى مىگويد اين روايت در كافى و تهذيب و فقيه از على بن مهزيار كه از اصحاب امام جواد وامام رضا (عليه السّلام) بود نقل شده است. روشن است كه اين استدلال خيلى ضعيف است، چرا كه روايات مشابه از جهت متن و مختلف از لحاظ سند فراواناند; شباهت متنى دليل نمىشود كه حتما از يك سند نقل شده باشند.
سومين روايتى كه بدان استدلال مىكند از حذيفة بن منصور است: «مات اخ لى وترك ابنته فامرت اسماعيل ابن جابر ان يسال اباالحسن عليا صلوات الله عليه عن ذلك مسالة فقال: المال كله لابنته» . اين روايت در دعائم الاسلام موجود نيامده است. شايد در نسخه ايشان، اين روايت موجود بوده است. (105)
محدث نورى به وجوه ديگرى نيز براى اثبات تمسك قاضى نعمان به تقيه استناد كرده است كه در فصل مؤيدات اثناعشرى بودن قاضى ذكر خواهيم كرد.
مؤيدات و شواهد اسماعيلى بودن قاضى نعمان
الف) شواهدى از آثار قاضى نعمان
1. اصل تاليف و تدوين كتب: چنانكه مىدانيم، قاضى نعمان در حدود پنجاه جلد كتاب و رساله نوشته است. تمام اين كتب بر طبق اعتقادات اسماعيليه تاليف شدهاند. مورخان اشاره كردهاند كه قاضى در تمام نوشتههايش رضايتخلفاى فاطمى را در نظر داشته است. داعى ادريس گفته است: «وانما الف ما الف وجمع ما جمع و صنف، مما اخذه عن ائمته الذين عاصرهم مما القاه اليهم آباءهم الطاهرون صلوات الله عليهم اجمعين ولميؤلف تاليفا ولا جمع كتابا حتى عرضه عليهم شيئا فشيئا فاثبتوا الثابت منه والصحيح وقوموا الاود بالتصحيح ومن بحرهم اغترف وبهم عرف ما عرف وبفضلهم فيما الف وصنف اعترف» . (106)
قاضى نعمان بعضى از كتابهايش را بنا به دستور يا تمايل خلفاى فاطمى نوشته است; براى مثال، دعائم را به خواست معز و تحت نظارت او نگاشته شده است. (107) اما آيا او در نوشتن تمامى اين كتابها مجبور بوده است؟ مسلما نمىتوان چنين ادعايى كرد. اين همه كتاب كه قاضى نعمان در تاييد مذهب فاطميان و بر مسلك آنان نوشته است، چه مبنايى داشته و از چه اعتقادى نشات گرفته است، كتابهايى كه هم از جهت تاريخى، هم از جهت نشان دادن موقعيتسياسى وعلمى خلفاى فاطمى از منابع درجه اول و يا منحصر به فرد به شمار مىآيند؟ اگر قاضى اثناعشرى است، چرا بدون الزام واجبارى اين همه كتاب را در تاييد اسماعيليه نوشته است و اگر مجبور بوده است چرا با اشاره و كنايهاى اين اجبار و اكراه را نرسانده است؟
2. نقل درآمدن ابوالقاسم حسن بن فرح بن حوشب (108) به كيش اسماعيلى
قاضى نعمان در اوايل كتاب افتتاح الدعوة، قضيه اسماعيلىشدن ابن حوشب را چنين نقل مىكند:
ابتداى كار ابوالقاسم - صاحب دعوت يمن - آنگونه كه اهل علم و افراد ثقه از اصحاب ما گزارش كردهاند، چنين بوده كه وى اهل كوفه و از خانوادهاى اهل علم وشيعه بوده است، قرآن رابا اتقان خوانده و در طلب حديث و فقه گام برداشته، از مذهب اماميه اثناعشريه بوده، يعنى پيروان محمد بن الحسين [الحسن] بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد. كسانى كه گمان مىكنند اين محمد بن حسين، مهدى (عليه السّلام) است و ظهور خواهد كرد و كارش آنگونه كه در روايات منقول از رسول خدا آمده، پيش خواهد رفت. آنان اين كيش را پذيرفته و گردن نهادند با اين كه او را نديدند و گمان مىكنند كه او غايب شده است، اما فهميدند كه اين اعتقاد، اعتقاد باطلى است. (109)
تعابير متن عربى اين جملات قابل توجه است. اعتقاد ما به غيبت را با تعبير «زعم» يعنى گمان باطل، بيان مىكند و همينطور تعبير «بطل ذلك فى ايديهم» كه بسيار قابل تامل است.
3. تصوير جايگاه علمى و معنوى خلفا: قاضى نعمان در بعضى از كتب خود مثل افتتاح الدعوة و المجالس والمسايرات كه تا حدى به زندگانى خلفاى فاطمى پرداخته، گاهى فضايلى را براى اينان برمىشمارد كه تنها شايسته خليفه راستين رسول خداست. به عنوان نمونه، در نقل قضيهاى، گفتار المعز لدينالله را آورده، سپس مىگويد: «فقال الرسول، فلما بلغته ذلك تحير ولم يدر ما يقول، غير انه قال والله ما هذا الا من كلام النبوة وهو ابن رسول الله حقا وهذا من ميراث حكمته» . (110) قاضى نعمان پيوسته تعبير «اميرالمؤمنين» را براى خلفاى فاطمى به كار برده است; تمام نقاط برجسته اعمال و رفتار آنان را خاطرنشان كرده و چنان در اين زمينه داد سخن داده است كه داعى ادريس مىگويد: «قاضى نعمان مطالبى را درباره فضائل و مناقب و علم معز نقل كرده كه تنها در مورد حجتهاى الهى مىتوان اينگونه سخن گفت» . (111) آيا اين مبالغهها و بزرگنمايىها تاملانگيز نيستند؟
4. تحكيم پايههاى فكرى و اعتقادى نهضت فاطميان: جايگاه رفيع قاضى نعمان در نزد خلفاى فاطمى روشن مىسازد كه او در اين دوره نقشى محورى داشته است. آنچه او خود در كتاب المجالس والمسايرات به قلم آورده و ارتباطش را با المعز لدينالله به تصوير كشيده است، بهخوبى نشان مىدهد كه وجود فقيهى توانا همچون قاضى نعمان، مىتواند چه نقش عظيمى در پيشبرد اهداف يك نهضت دينى، آن هم در بدو شكلگيرى آن، داشته باشد. همانگونه كه محور حركات سياسى فاطميان خلفا بودند، محور انديشه و اعتقاد اين مذهب قاضى نعمان بود. وى پنجاه سال صادقانه به فاطميان خدمت كرد و گامى بدون رضايتخلفا برنداشت. قاضى افتتاح الدعوة را تاليف كرد و در آن زمينههاى استقرار سلسله فاطمى را شرح داد و مبانى حكومت فاطميان را استوار كرد. در اختلاف اصول المذاهب به رد مبانى اجتهادى مذاهب اهل سنت پرداخت و در پايان شرح الاخبار به تاييد مذهب اسماعيلى و رد ديگر فرقهها اهتمام ورزيد.
به هر حال، اين مسئله بهخوبى از كتابهاى تاريخ اسماعيليه برمىآيد كه قاضى نعمان در استوار كردن پايههاى حكومت فاطمى نقشى مهم و اساسى داشته است. مصطفى غالب مىگويد: «ويعتبر القاضى النعمان المشرع الاسماعيلى لما له من اثر كبير فى الحياة العقلية للدولةالاسماعيلية فى مصر» . (112)
5. تطبيق احاديث راجع به حضرت مهدى (عج) بر عبيدالله مهدى: قاضى نعمان درموارد متعدد و دركتب مختلف اين موضوع را مطرح كرده است. وى در افتتاح الدعوة به مسائل تاريخى درباره عبيدالله مهدى، اولين خليفه فاطمى، اشاره كرده (113) و در شرح الاخبار (114) به تفصيل به «مهدى» بودن او پرداخته است: «فلما آن وقته وحان حين قيامه الذى قدره الله عزوجل فيه وحده له ودعت الدعاة اليه وسلم من كان الامر بيده اليه ما كان بيده منه فقام وحده واوليائه والدعاة اليه، بايعون عنه وحيدا فريدا كما جاء الخبر عن رسول الله ... بذلك» . (115)
قاضى نعمان احاديث مربوط به طلوع خورشيد را از مغرب - كه ما از علائم ظهور مىدانيم - بر ظهور عبيدالله مهدى از مغرب تاويل برده و گفته است:
روى يحيى بن سلام - صاحب التفسير - رفعه باسناده الى رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) انه قال: «تطلع الشمس من مغربها على راس الثلاثمائة من هجرتى» ; وهذا حديث مشهور ولم تطلع الشمس من مغربها فى هذاالوقت ولا بعده وانما عنى رسول الله بذلك قيام المهدى بالظهور من المغرب والعرب تقول: طلع علينا فلان وطلع من مكان كذا وكذا اذا اقبل منه والمهدى هو المراد بالشمس التى ذكر رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) انها تطلع من المغرب على راس الثلاثمائة من هجرته. (116)
در جاى ديگر مىگويد:
ومن حديثسفيان الثورى يرفعه الى رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) انه قال: المهدى رجل من ولدى ارى وجهه كالكوكب الدرى، اللون لون عربى والجسم جسم اسرائيلى، فكذلك كان المهدى (صلّي الله عليه و آله و سلّم) وسيما من اجمل الرجال وجها كان وجهه كوكب درى كما قال (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فى صفته... ولقد حاول المهدى بالله فى حين استتاره ان يخفى نفسه ويخملها فما قدر على ذلك وكان حيثما مر و رآه من يحصل امره يقول: والله ما هذا الا ملك من الملوك. (117)
در شرح الاخبار از اين نمونه تعابير بسيار مىتوان يافت. قاضى كتاب مستقلى نيز به نام معالم الهدى تاليف كرده است كه ظاهرا اكنون موجود نيست. وى در اين كتاب مفصلا به مسائل پيرامون مهدى پرداخته است. در ابتداى بحث درباره مهدى در شرح الاخبار مىگويد: «ونحن نذكر الآن ايضا جملا مما جاد به صفاته والبشارة فيه بمقدار ما اتسع له هذاالكتاب وان كنت افردت كتابا قبل هذا لذلك وهو كتاب معالم الهدى» . (118)
قاضى در شرح الاخبار رواياتى را نقل مىكند كه مهدى بايد از اهل بيت و از نسل فاطمه باشد و مفصل در اينباره بحث مىكند; (119) اما در افتتاح الدعوة از هارون بن يونس نقل مىكند كه به مهدى گفته است: «انا قد شككنا فى امرك فاتنا بآية ان كنت المهدى ولم يات بجواب مقنع لهم واكتفى بالقول «انكم كنتم ايقنتم واليقين لا يزيله الشك» . (120)
6. يكسان ذكر كردن شيعه اثناعشرى با ديگر فرق باطل شيعه: قاضى در اواخر جلد سوم شرح الاخبار (121) به بيان بعضى از فرق شيعه كه بعد ازامام صادق (عليه السّلام) پديد آمدند، مىپردازد. ابتدا اسماعيليه را مطرح مىكند و در ادامه به فرق ديگر شيعه اشاره مىكند كه يكى از آنها شيعه اثناعشرى است. قاضى شيعه اثناعشرى را در كنار ديگر اقوال باطل ذكر مىكند و به هيچوجه ترجيحى براى آن قائل نمىشود، كه خود بسيار قابل تامل است. اصلا پيدا كردن شيعه اثناعشرى در بين فرقههايى كه قاضى نعمان ذكر مىكند كارى است دشوار تا چه رسد به ترجيح دادن آن بر ديگر نظريهها و فرقهها.
7. عدم نقل از راويان قم: روش قاضى نعمان در نقل روايات در عموم كتابهايش، نقل روايتبدون ذكر سلسله سند و راويان آن است. در ميان آثار بهجاىمانده از قاضى قسمتى ازكتب الايضاح كه اخيرا پيدا شده از جهاتى قابل توجه است. (122) قاضى در اين كتاب سلسله سند روايات را دقيقا نقل مىكند.
اختلاف قابل توجه ديگر بين احاديثى كه قاضى نعمان از آنها استفاده كرده است و احاديثى كه در چهارمجموعه فقهى اماميه گردآورى شده است، با بررسى دقيقتر سلسله روات آنها كاملا آشكار مىشود. در منابع اماميه، نفوذ و اقتدار علماى قم بسيار بيشتر است; در حقيقتبيش از هشتاد درصد احاديث موجود در كتاب كافى شيخ كلينىرا محدثان قم نقل كردهاند.اگر احاديث منقول از علماى رى را كه با مكتب قم ارتباط تنگاتنگى داشتند نيز بر آن بيفزاييم، سهم آنان بهبيش از نوددرصد مىرسد. احاديثى كه قاضى نعمان نقل كرده است، كاملا فاقد اين ويژگى است. ظاهرا هيچ يك از صاحبان مجموعههايى كه وى از آنها استفاده كرده است و هيچيك از راويان، ازعلماى قم نيستند. آيا قاضى نعمان بهعمد مكتب قم را رد كرد؟ بعيد نيست. (123)
به نظر مىرسد معتقد بودن قميان به ائمه بعد از امام صادق (عليه السّلام) در اين مسئله نقشى اساسى داشته باشد و حداقل يكى از علل عمدهاى باشدكه باعثشده است تا قاضى نعمان از آنان روايتى نقل نكند. (124)
8. اختلافات فتوايى با شيعه اثناعشرى: در ميان احكام موجود در دعائم الاسلام تفاوتهاى فراوانى را با فقه اماميه مىيابيم. كاظمى مىگويد: «اگر چه قاضى نعمان بر سياق اصحاب پيش رفته، اما در بعضى از مسائلى كه حكمش روشن استبا ما مخالف است; حتى بعضى از اين احكام از ضروريات مذهب ماست، مثل حلال بودن متعه.. » . (125) آقاى خويى نيز مىگويد: «ان كتاب دعائم الاسلام فيه من الفروع على خلاف مذهب الامامية» . (126)
محدث نورى براى توجيه اين اختلافات فتوايى به وجوهى استناد كرده است كه اشارهاى گذرا به آنها مىكنيم: (127)
1. اختلافها بر مبناى دليل بوده و به قياس و استحسان و مثل آن متوسل نشده است. ممكن است دلائلى در دست داشته كه به مانرسيده است.
2. احكام در آن زمان بين فقها منقح و متمايز نبوده است.
3. در هر فرعى كه مخالفت كرده، موافق معروفى از علما دارد.
4. محل زندگىاش از مجمع علما و محدثان و فقها دور بوده است.
اين مسئله كه قاضى نعمان در مغرب مىزيسته و از مجمع علما و محدثان دور بوده و طبعا اطلاعات دقيقى از آثار و اقوال آنان نداشته است نكتهاى است كه ممكن ستبه ذهن هر محققى خطور كند، اما بايد توجه داشت كه با دقت در آثار قاضى درمىيابيم كه او اطلاعات دقيقى از آثار و كتب زمانه خود، حتى كتبى كه در عراق و...نوشته مىشده، داشته است.
وداد القاضى درباره كتاب الارجوزة المختارة قاضى نعمان كه در موضوع امامت نگاشته شده، مىگويد: «مقاطعى از اين كتاب بهخوبى دلالت مىكند كه نويسنده آن اطلاع دقيقى از كتب فرق تا زمان خودش داشته است، مخصوصا از دو كتاب نوبختى و قمى» . (128)
با توجه به اين نكته كه ويژگى اصلى قاضى نعمان تخصص وى در فقه است، مسلما از فقه ديگران بيش از موضوعات ديگر مثل فرق و عقايد مطلع بوده است ونمىتوان دلائل محدث نورى را توجيهكننده اختلافات فتوايى وى دانست. مهمترين مسئلهاى كه قاضى نعمان در حكم آن با علماى اثناعشرى مخالفت كرده، جواز متعه است كه وى آن را جايز ندانسته است. محدث نورى اين مسئله را نيز توجيه كرده و گفته است اگرچه قاضى تصريح به اين مطلب دارد اما نظرش اين نيست. سپس شواهدى را برمىشمارد تا اثبات كند وى در اين مسئله نيز با علماى اثناعشرى همراى است.
ب) شواهد خارجى: حتى بدون درنظرگرفتن آثار قاضى نعمان، شواهد ديگرى وجود دارد كه اسماعيلى بودن وى را تقويت مىكند، كه در ذيل به بعضى از آنها اشاره مىكنيم.
1. اسماعيلى بودن پدر و فرزندان او وخدمات ايشان به اسماعيليه: پيشتر اشاره كرديم كه بعضى پدر قاضى نعمان را اسماعيلى دانسته (129) و حتى او را از داعيان اسماعيلى قلمداد كردهاند. فرزندان قاضى نعمان نيز كه مدتها منصب قاضىالقضاتى را در حكومت فاطميان عهدهدار و از اعتبار و مقام بالايى برخوردار بودند، آثارى را تاليف كردند و همچون پدر سعى ايشان بر آن بود كه در تمامى اعمال خود ضايتخلفا را همراه داشته باشند. (130) در هيچ منبع و ماخذى ادعا نشده كه يكى از فرزندان قاضى اثناعشرى بوده است. مشى آنان نيز اسماعيلى بودنشان را تاييد مىكند.
2. عدم شيوع مذهب شيعه اثناعشرى در مغرب: ظاهرا در زمان قاضى نعمان مذهب اثناعشرى در مغرب اصلا رايج نبوده است. تشيع در مغرب سابقهدار است اما نه تشيع اثناعشرى. مادلونگ تلاش مىكند تا با برشمردن شواهدى ثابت كند شيعه غيراسماعيلى، آن هم شيعه موسوى، در مغرب موجود بوده است. (131) به هر حال، با توجه به شواهد موجود مىتوان اين نكته را به دست آورد كه مذهب رايج آن زمان مغرب، مالكى بوده است و در كنار آن تشيع اسماعيلى و بعضى فرق ديگر هم موجود بودهاند، اما شيعه اثناعشرى هيچ جايگاهى در آن زمان نداشته است.
3. خدمتبه خلفاى فاطمى: خدمات صادقانه پنجاهساله قاضى نعمان به حكومت فاطميان را نمىتوان ناديده گرفت. او از ابتداى جوانى وارد دستگاه حكومتى فاطميان شد وتا آخرعمر بهآنان خدمت كرد; گامى بدون رضايتآنان برنداشت وحرفى درتضعيف آنان يا در تاييد ديگران نزد. آيا با وجود اين شواهد نمىتوان گفت او اسماعيلى بود؟
مؤيدات و شواهد اثناعشرى بودن قاضى نعمان
در اين مجال، به مواردى كه محدث نورى به عنوان دلايل اثناعشرى بودن قاضى نعمان ذكر كرده است مىپردازيم: (132)
1. نام نبردن از اسماعيل ومحمد بن اسماعيل در دعائم
محدث نورى مىگويد قاضى در آخر ادعيه تعقيب (133) آورده است: «وروينا عن الائمة (عليه السّلام) انهم امروا بعد ذلك بالتقرب لعقب كل صلاة فريضة والتقرب ان يبسط المصلى يديه الى ان ذكر الدعاء وهو: اللهم انى اتقرب اليك بمحمد رسولك وبنبيك وبعلى وصيه وليك وبالائمة من ولده الطاهرين الحسن والحسين وعلى بن الحسين ومحمد بن على وجعفر بن محمد ويسمى الائمة اماما اماما حتى يسمى امام عصره (عليه السّلام)» . (134) بعد مىفرمايند: «اگر قاضى اسماعيلى بود حتما بعد از جعفر بن محمد، اسماعيل بن جعفر ومحمد بن اسماعيل و... را ذكر مىكرد و هيچ انگيزهاى براى ابهام وجود نداشته است، چرا كه تصريح مطابق اعتقاد باطنى او بوده است و در ظاهر نيز اين كار را خلفا مىطلبيدهاند; پس يقينا امامى بوده كه اين مطلب را به اجمال گذاشته است.»
در جايى ديگر نيز دقيقا اين نكته را مىبينيم: «وقد ذكرنا توقيف رسول الله الناس على امامة على ونصبه اياه وكذلك فعل على بالحسن والحسن بالحسين والحسين بعلى بن الحسين وعلى بن الحسين بمحمد بن على ومحمد بن على بجعفر بن محمد وكذلك من بعدهم من الائمة اماما اماما بعده» . (135)
بهنظر مىرسد اينكه نامى ازاسماعيل ومحمد بن اسماعيل برده نشده، نكتهاى عادى و رايج در ميان مؤلفان اسماعيلى بوده است كه با مراجعه به كتب ديگر بزرگان اسماعيلى روشن مىشود; براى مثال، حميدالدين كرمانى در راحةالعقل و الرياض، ابو حاتم رازى در الاصلاح، ابويعقوب سجستانى در الافتخار، نامى از اسماعيل و محمد بن اسماعيل به ميان نياوردهاند. فرهاد دفترى درباره معز مىگويد كه او: «از محمد بن اسماعيل به اسم نام نمىبرد» . (136) وقتى خليفه چنين باشد، كار قاضى زيردست او عجيب نخواهد بود.
در كنار اين مسئله بايد به خلفاى ديگرى كه قاضى نام آنان را فراوان مىبرد و ارادت خود را به آنان نشان مىدهد نيز توجه كرد; آيا اين ذكر نكردن دليل اثناعشرى بودن مىشود، اما آن ذكر كردن همراه با تعريف و تمجيد دليل اسماعيلى بودن نمىشود؟
2. مطابقت روايات قاضى نعمان با جعفريات: بسيارى از متون روايات قاضى نعمان با روايات جعفريات مطابقت دارد، به گونهاى كه انسان يقين حاصل مىكند از آن گرفته شده است، و مىدانيم كه سند روايات جعفريات به موسى بن جعفر مىرسد.
در جواب اين مسئله بايد توجه داشت كه بر فرض پذيرش صحت روايات جعفريات، تمام اين روايات از امام صادق (عليه السّلام) نقل شدهاند، و امام موسى كاظم تنها نقش راوى را دارد. قاضى در جاهاى ديگر نيز رواياتى را كه امام كاظم از پدرشان نقل كردهاند روايت مىكند. اين مسئله به پذيرفتن امام كاظم (عليه السّلام) به عنوان امام هيچ اشارهاى ندارد. مسئله ديگرى كه در همينجا بايد بدان توجه داشت، امكان اتحاد متنى روايات و اختلاف سندى آنهاست; يعنى ممكن است قاضى اين روايات را از سند ديگرى غير از سند جعفريات نقل كرده باشد ولى تشابه در متن روايات وجود داشته باشد و اين مسئلهاى است رايج كه نمونههاى فراوانى دارد.
3. عدم استفاده از رموز و اشارات اسماعيليه: دليل ديگرى كه محدث نورى بدان استناد كردهاند اين است كه اسماعيليه، قواعد، اصطلاحات و رموزى دارند كه نمونههايى از آن را برمىشمارد و بعد اشاره مىكند كه ساحت كتاب دعائم از اين مسائل مبراست.
شايد استدلال ايشان درباره كتاب دعائم درستباشد، ولى اگر تاويل الدعائم، شرح الاخبار، افتتاح الدعوة و... را مىديدند مسلما چنين قضاوت نمىكردند. حتى مبناى تاليف كتاب دعائم نيز بر عدد هفت استوار است و حديثى را انتخاب كرده است كه برطبق آن، دعائم الاسلام هفت عدد است; آيا عنايتبه عدد هفت از رموز محورى اسماعيليه نيست؟ درباره استفاده از اصطلاحات خاص اسماعيليان، قاضى در تاويل الدعائم (137) به عنوان مثال، تعابير «داعى» ، «ماذون» ، «اساس» ، «نقيب» ، «مستجيب» و «ناطق» را فراوان به كار برده است.
4. خارج بودن اسماعيليه از دين: محدث نورى مىگويد در كتب رجال مىبينيم كه علما و فقهاى فرق ديگر مثل زيديه وناووسيه وواقفيه و فطحيه نامبرده شدهاند و تاليفات ايشان را اصحاب ما پذيرفتهاند، اما در ميان جميع راويان هيچ اسماعيلىاى حتى ضعيف پيدا نمىشود، چه برسد به اين كه ثقه يا فقيه و مؤلف باشد، و اين دليلى است روشن كه آنان از ابتداى امر از حدود شريعتخارج بودهاند. شيخ مفيد هم به اين مطلب اشاره كرده است: «ولما مات اسماعيل انصرف عن القول بامامته بعد ابيه من كان يظن ذلك، فيعتقده من اصحاب ابيه واقام على حياته شرذمة لمتكن من خاصة ابيه ولا من الرواة عنه وكانوا من الاباعد والاطراف» . (138)
اين گفته محدث نورى و استناد به كلام شيخ مفيد در خصوص كسانى است كه بعد از مرگ اسماعيل قائل به حيات او شدند; اما گروه ديگرى از اسماعيليه را نيز شيخ مفيد برمىشمارد كه اين صفت را برايشان ذكر نمىكند:
افترق الباقون فريقين، فريق منهم رجعوا عن حياة اسماعيل وقالوا بامامة ابنه محمد بن اسماعيل، لظنهم ان الامامة كانت فى ابيه وان الابن احق بمقام الامامة من الاخ وفريق ثبتوا على حياة اسماعيل وهم اليوم شذاذ لا يعرف منهم احد يؤمى اليه، وهذان الفريقان يسميان بالاسماعيلية والمعروف منهم الان من يزعم الامامة بعد اسماعيل فى ولده وولد ولده الى آخر الزمان. (139)
تعابير شيخ مفيد صراحتى در خروج اسماعيليان از دين ندارد. وى تعبير «شذاذ» را تنها براى قائلان به حيات اسماعيل به كار مىبرد.
نكته ديگر اين كه، تمامى اسماعيليان با توجه به نشيب و فرازى كه در سير پيدايش و تكامل خود داشتند، داراى انديشه و عمل يكسانى نبودند. ممكن است در بدو پيدايش اسماعيليه، مسلمانان ديگر آنان را خارج از دين دانسته باشند اما بعدها ايشان يكى از فرق اسلامى دانسته شدند و جايگاه خاص خود را پيدا كردند، مخصوصا زمانى كه اباحىگرى و باطنىگرايى افراطى در آنان تعديل شد، يعنى دقيقا همان دورهاى كه قاضى نعمان در آن مىزيست.
5. تصريح به كفر باطنيه: قاضى در دعائمالاسلام به كفر باطنيه و گمراهى آنان و خروجشان از دين تصريح كرده است. محدث نورى براى تاييد اين حرف چند صفحه از دعائم را نقل مىكند. (140) مطالبى كه در اين صفحات آمدهاند دو دستهاند: الف) مطالبى درباره شان و مقام واقعى ائمه در مقابل افراط و تفريطها در اين زمينه (در مقابل مارقين و غاليان) ; ب) گفتههاى قاضى نعمان در مقابل باطنىگرى افراطى.
اينكه قاضى نعمان خود به باطن اعتقاد دارد مسئلهاى نيست كه قابل خدشه باشد. كتابهاى او مثل اساس التاويل و نيز تاويل الدعائم (141) مؤيد اين امرند. هيچ مانعى وجود ندارد كه قاضى نعمان اسماعيلى باشد اما باطنيه به معناى خطابيه را مردود و شرك بشمارد. مىدانيم كه فاطميان - مخصوصا خود قاضى - باطنىگرى را تعديل كردند، چرا كه حكومتبر مسلمانان با باطنىگرى افراطى اصلا هماهنگ نبود.
خواننده محترم با دقت در دلايل محدث نورى درمىيابد كه اين دلايل توان مقاومت در برابر مستندات اسماعيلىبودن او را ندارند و يكسويهنگرى ايشان واستناد كردن فقط به دعائم نكتهاى است كه اتقان ادله ايشان را خدشهدار كرده است.
به نظر مىرسد با دقت در مواردى كه برشمرديم، اسماعيلى بودن قاضى نعمان اگر نگوييم يقينى است مسلما ترجيح مىيابد. اما بايد توجه داشت كه مسئله مذهب او نمىتواند خدشهاى به ارزشمندى آثار او وارد كند. كتب او به عنوان يك امامى اسماعيلى و همينطور رواياتى كه در كتابهايش نقل كرده براى ما قابل استفاده است. البته مرسل بودن روايات دعائم و غير آن اشكالى است كه به روايات ايشان وارد است، اما به تعبير علامه مجلسى «واخباره تصلح للتاييد والتاكيد» . (142)
پي نوشت:
1) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، تحقيق آصف فيضى، ص11.
2) همو، المجالس والمسايرات، تحقيق الحبيب الفقى، ابراهيم الشبوح، محمد اليعلاوى، ص6.
3) Gottheil
4) المجالس والمسايرات، مقدمه، ص6.
5) همان، ص 79.
6) تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص287.
7) الاعلام، قاموس تراجم، ج8، ص41.
8) ص6.
9) وفيات الاعيان، ج5، ص416.
10) ص 7.
11) پيشين، ص 286.
12) حسينى جلالى در مقدمه شرحالاخبار مىگويد: «وذكر محمد بن حارث الخشنى ترجمة نصها: «محمد بن حيان الذى كان شيخا عالى السن وكان صاحبالصلوة بسوسة وكان مدنيا صحب ابنسحنون فتشوق فكان لذلك مستترا» . جاء فى هامش المجالس احتمال كون صاحب الترجمة والد النعمان وهو احتمال وجيه جدا، فان وصف ابنخلكان اياه بطول العمر يطابق تماما وصفه بعلو السن واظن ان كلمة «حيون» تصغير لكلمة «حيان» وان هذه الكلمة غلبت على المؤلف فيما بعد لشيوعها عند عامة الناس، فاذا ثبت ذلك فتكون الاسرة مدنية الاصل هاجرت الى المغرب واظن ان كلمة «تشوق» تصحيف لكلمة «تشيع» حتى يناسب كونه علة للاستتار» (ج1، ص 25) . اين مطلب درستبه نظر نمىرسد، چرا كه مطلب نقلشده در پاورقى المجالس و المسايرات چنين است كه: «يذكر محمد بن حارث الخشنى فى باب من شرق ممن كان ينسب الى علم من اهل قيروان محمد بن حيان... كان مدنيا صحب ابن سحنون «فتشرق» فكان لذلك مستترا» . جداى از اينكه ايشان تعبير تشرق را تشوق نقل كردهاند، كه به نظر مىرسد اشتباه چاپى باشد، شايسته بود با توجه به اينكه اين تعبير يعنى «شرق» و «تشرق» دو مرتبه در متن به كار رفته است، ايشان دقتبيشترى بفرمايند و آن را تصحيف تشيع نشمارند. قاضى نعمان در افتتاح الدعوة (ص79) مىگويد: «واستشهر امر ابىعبدالله ببلد كتامه وسمى المشرقى لقدومه من المشرق. ثم نسب اليه كل من بايعه ونحل فى دعوته وسموا المشارقه واذا دخل الواحد منهم فى ذلك قيل: تشرق» ; و در جاى ديگر (افتتاحالدعوة، ص52) گفته است: «وعرف ابوعبدالله وشهر امره بالمشرقى ومن ادعاه ودخل فى امره نسب اليه فقيل انه مشرقى، فسموا المشارقة» . اين تعبير كاربردى مشخص دارد و تصحيف تشيع نيست ولى دقيقا به همان معناى تشيع به كار مىرود. خود ابوعبدالله شيعه و به ابوعبدالله شيعى معروف بود.
از اين رو هم تعليل «فكان لذلك مستترا» درست مىشود و هم اين مفهوم به دست مىآيد كه محمد بن حيان - اگر پدر قاضى نعمان باشد - به مذهب شيعه درآمده است. البته حسينى جلالى در بحثى كه در پيرامون مذهب خانواده قاضى نعمان دارد به اين مطلب توجه كرده و گفته است: «ان معنى العبارة لايستقيم فان التشرق لا يمكن ان يكون سببا للتستر فان الاستتار انما يكون لسبب معقول وطبيعى ان يتستر بسبب تشيعه لاخوفا من الفاطميين (او) ان كلمة التشرق كانت تعنى التشيع عند اهل المغرب آنذاك فلا يكون تستره الا لتشيعه» (شرح الاخبار، ج1، ص 39) .
13) مقدمه دعائم الاسلام، ص11. داعى ادريس هم وفات قاضى را در جمادى الثانية مىداند (عيون الاخبار، ج6، ص200) .
14) مقدمه شرح الاخبار، ص23 (به نقل از الاتعاظ، ص201) .
15) پيشين، ج5، ص 415.
16) مقدمه دعائم الاسلام، ص 11.
17) مرآةالجنان، ج2، ص 278.
18) مجالس المؤمنين، ص538 (به نقل از ابن زولاق) .
19) سير اعلام النبلاء، ج12، ص 284.
20) مقدمه شرح الاخبار، ص17.
21) المجالس والمسايرات، ص81.
22) همان، ص 351.
23) مقدمه شرح الاخبار، ج1، ص20- 23 (با تلخيص) .
24) پيشين، ص 287.
25) اعلام الاسماعيليه، ص590.
26) داعى ادريس، عيون الاخبار، ج6، ص49. اين عبارت را مصطفى غالب چنين آورده است: «من يؤدى جزءا مما اداه النعمان اضمن له الجنة بجوار ربه» (اعلام الاسماعيليه، ص590) .
27) براى نمونه مىتوانيد به كتابهاى دعائم الاسلام، شرح الاخبار، تاويل الدعائم و اختلاف اصول المذاهب مراجعه كنيد.
28) مقدمه شرحالاخبار (به نقل از دليلالادب الاسماعيلى، ص27- 40) .
29) همان (به نقل از مصادرالادب الاسماعيلى، ص51- 68) .
30) براى اطلاع بيشتر از كتب قاضى نعمان و كيفيت آنها مىتوانيد به عيون الاخبار، ج6، ص41- 48 مراجعه كنيد.
31) پيشين، ص591.
32) آقابزرگ تهرانى مىگويد: «عده مؤلف كتاب المرشد الى ادب الاسماعيلية من كتبه المؤلفة فى الحقائق بعد ذكره اولا، دعائم الاسلام من كتبه الفقهية وكلامه صريحفى تعددهما، (الذريعة، ج8، ص 198) .
33) حميدالدين كرمانى اين كتاب را از آثار المعز لدين الله برشمرده است و مسلما حرف او، كه متقدمتر و مطلعتر است، معتبرتر است (راحةالعقل، ص109) .
34) اين كتاب بيشتر كتابى اصولى است و به رد ادله اجتهاد سنى مىپردازد. ابنحجر در لسان الميزان (ج6، ص201) درباره اين كتاب گفته است: «كتاب الخلاف يرد فيه على ادلة الاجتهاد وينصر الاسماعيلية» .
35) شرح الاخبار، ج1، ص41- 71 (با تلخيص) . بايد توجه داشت كه بسيارى از كتب ذكرشده خلاصه ديگر كتب قاضى نعمان هستند كه به دستخود او خلاصه شدهاند و برخى ديگر قسمتهايى از كتابهاى ديگر او هستند كه به عنوان كتاب مستقل مطرح شدهاند. در ضمن، در انتساب بعضى از اين كتب به قاضى ترديد وجود دارد. در اسامى كتابهاى او نيز اختلاف فراوان مشاهده مىشود كه با تامل در دو نقلى كه از مصطفى غالب و آقاى حسينى جلالى آمد اين اختلاف به خوبى مشهود است.
36) روايات نقلشده در اين كتاب مرسل هستند و به سند آنها اشارهاى نشده است. عدم نقل سلسله سند روش قاضى نعمان است و او فقط در كتاب الايضاح به راويان اشاره كرده است.
37) پيشين، ص287.
38) نامهاى ديگر اين كتاب عبارتاند از: ابتداء الدعوة للعبيديين، افتتاح الدعوة و ابتداء الدولة و....
39) ص ج ود.
40) همان.
41) پيشين، ص110.
42) منابع بعدى كه درباره زندگانى معز نوشته شدهاند، همه از اين كتاب قاضى استفاده كردهاند; به عنوان نمونه رك: عيون الاخبار، ج6.
43) ص47.
44) رك: مقدمه المجالس والمسايرات.
45) از نيمه جزء 14 كتاب به بعد.
46) پيشين، ص594.
47) پيشين، ج5، ص 415.
48) بحارالانوار، ج1، ص38.
49) پيشين، ص285. هيچكس نگفته كه قاضى نعمان يك فقيه مالكى بوده است اما كامل حسين مىگويد: «ويخيل ان النعمان كان فى ذلك الوقت قد عرف بالفقه، فقربه المهدى ليستفيد من علمه فى نشر دعوته» (الهمة فى آداب اتباع الائمة، ص7) .
50) ص7.
51) النجوم الزاهرة، ج4، ص 106.
52) نقل از ابنخلكان، پيشين، ج5، ص 415. مصطفى غالب در مورد مذهب ابن زولاق مىگويد: «فهناك من يشك بانه كان على المذهب الفاطمى ويذهب آخرون الى القول بانه كان سنيا على المذهب الشافعى بينما نرى مؤرخى الدعوة الاسماعيلية يعتبرونه من اتباع المذهب الاسماعيلى» (اعلام الاسماعيليه، ص206) .
53) راحةالعقل، ص 109.
54) اعلام الاسماعيليه، ص594 (به نقل از السيرةالمؤيدية) .
55) كنزالولد، ص187.
56) تاج العقائد، ص157.
57) عيون الاخبار، ج6، ص 38.
58) همان، ص 49.
59) معالم العلماء، ص126.
60) سيدمصطفى بن الحسين الحسينى التفرشى، نقد الرجال، ج5، ص17; مقدس اردبيلى، جامعالرواة، ج2، ص295; محمد بن اسماعيل المازندرانى، منتهى المقال، ج6، ص286.
61) پيشين، ج19، ص168 (نگارنده ذيل باب «من فاتته...» را كاملا جستوجو كرد، اما مطلب مذكور را نيافت) .
62) همان.
63) رياض العلماء، ج5، ص375.
64) روضات الجنات، ج8، ص147.
65) سير اعلام النبلاء، ج12، ص 284.
66) دول الاسلام، ص200.
67) لسان الميزان، ج6، ص201.
68) پيشين، ج4، ص 106.
69) شذرات الذهب، ج3، ص 47.
70) پيشين، ج5، ص415.
71) پيشين، ج2، ص 278.
72) امل الآمل، ج2، ص335، شماره 1032.
73) پيشين، ص538.
74) محدث نورى مىگويد: «معلوم نيست كه عدم نقل صاحب وسائل از دعائم به سبب عدم اعتماد بر آن باشد; بلكه ظاهرا به اين دليل است كه به آن دسترسى نداشته است، چرا كه ايشان در آخر كتاب هدايه، در بيان كتبى كه از آنها نقل نكرده، مىگويد: عدم نقل يا به سبب اندك بودن نصوص اين كتابهاست (چند نمونه از اين كتابها را برمىشمارد) و يا به سبب عدم ثبوت اعتماد بر آنهاست (و از جمله آنها فقه الرضا و طب الرضا را نام مىبرد) يا به دليل ثبوت عدم اعتماد است مثل مصباح الشريعة. در امل الآمل هم مىگويد: كتابهايى در نزد ماست كه مؤلفان آنها را نمىدانيم (ده كتاب را نام مىبرد) . اما نامى از دعائم در هيچ كجا وجود ندارد. بعيد است كه كتاب در نزدش بوده و بدان اشاره نكرده باشد، چرا كه حتى اگر نمىدانست مؤلفش كيست، نام بردن از آن در رديف كتب مجهولالمؤلف، از طب الرضا و كشكولى كه هيچ حكم فرعى در آن نيست، اولى بود» (خاتمه مستدرك الوسائل، ج1، ص146- 147) .
75) الوجيزة فى علم الرجال، ص332.
76) ج1، ص48.
77) رجال، ج4، ص5- 14.
78) مقابسالانوار، ص 65.
79) پيشين، ج19، ص 168.
80) پيشين، ج17، ص133.
81) تنقيح المقال، ج3، ص273.
82) الفوائد الرضوية، ص693.
83) ايشان مىگويند: «صرح بتشيعه كل من ذكره من الخاصة والعامة» (الذريعة، ج1، ص61) .
84) همان; طبقات اعلام الشيعة، ج1، ص324 (با همين مضمون) ; نوابغ الرواة، ج4، ص 32. ايشان در الذريعة، ج8، ص197، در مدخل «دعائم الاسلام» اشاره مىكند كه در رابطه با ترجمه قاضى نعمان مستندى جز گفته ابنخلكان ندارد.
85) قاموس الرجال، ج9، ص222.
86) موسوعة طبقات الفقهاء، ج4، ص 493.
87) به عنوان نمونه، ابنخلكان شهرستانى را سنى اشعرى مىداند، در حالى كه همه معاصران و شاگردانش او را به تمايل به اهل قلاع متهم مىكنند يا حتى او را شيعى اسماعيلى غالى مىدانند (رك: مهدى فرمانيان، «شهرستانى، سنى اشعرى يا شيعى باطنى» ، فصلنامه هفت آسمان، شماره7، ص135) .
88) مقدمه الهمة فى آداب اتباع الائمة، ص6.
89) پيشين، ج3، ص 273.
90) پيشين، ج5، ص275.
91) سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ج10، ص 223.
92) پيشين، ص286- 287.
93) روضات الجنات، ج8، ص147.
94) آقاى حسينى جلالى در مقدمه شرح الاخباربااعتماد بر «تقيه» مىگويد: «فالوجوه الآنفة توحى بان المؤلف كان من اسرة شيعية امامية المذهب وانه تعاطف مع الفاطميين فكتب لهم ما يرغبون اشاعته فى المجتمع، ولم يتعد رغباتهم قيد انملة وانه قد افرط فى الاحتماء بالتقية التى كان يعيها باساليبها وعيا كاملا» (ص41) .
95) بحارالانوار، ج1، ص38.
96) الذريعة، ج17، ص61; النوابغ، ج4، ص32.
97) پيشين، ج9، ص222.
98) در بيان اين قسمت از معجم رجال الحديث، ج19، ص 169 و مقدمه شرح الاخبار بهره بردهام.
99) فرهاد دفترى مىگويد: «احاديثى كه قاضى نعمان نقل كرده است از حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، على بن ابىطالب (عليه السّلام) و پنج امام بعدى جانشين اوست، ولى اكثريت آنها از امام محمد باقر (عليه السّلام) و امام جعفر صادق (عليه السّلام) روايتشده است و جالب آن است كه قاضى نعمان معمولا حديثى از ائمه اسماعيلى بعد از امام جعفر صادق (عليه السّلام) كه سرچشمه فقه اسماعيلى است، روايت نمىكند [...] . قاضى نعمان به طور كلى همه احاديث منقول از امامان شيعه اثناعشرى بعد از امام جعفر صادق (عليه السّلام) را كه با امام موسى كاظم (عليه السّلام) شروع مىشود، ناديده گرفته است. آن دست از علماى امامى كه قاضى نعمان را همكيش خود مىدانند اين عمل او را حمل بر تقيه مىكنند و مىگويند از ترس فاطميان چنين كرده است. به هر حال، اين يكى از تفاوتهاى مهم ميان احاديث نقل شده توسط قاضى نعمان و چهار مجموعه عمده حديثشيعيان امامى است كه به وسيله كلينى، ابن بابويه و شيخ الطائفه طوسى گردآورى شده است (تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص288- 289) .
100) ج4، ص166.
101) ج7، ص 24و 167.
102) ج9، ص 164.
103) ج4، ص114.
104) دعائم الاسلام، ج2، ص344. اين حديث در كتاب «وقوف» نيستبلكه در كتاب «عطايا» است.
105) آقاى حسينى جلالى در مقدمه شرح الاخبار مىگويد: «ومن هنا نجد ان للدعائم روايتين، رواية شيعية واخرى اسماعيلية، وان عوامل التعصب للمذهب دعى الى تحريف النسخة وهذا يحتاج الى مقارنة دقيقة عسى ان يقوم بها بعض طالبى المعرفة» (ج1 ص31) ; و در جاى ديگرى مىگويد: «والامامية تروى هذا الكتاب برواية تختلف اختلافا فاحشا عن الرواية الاسماعيلية، خاصة فيما يتعلق بالعقيدة والمذهب (همان، ص52) . شايد اين مسئله درست نباشد. فرهاد دفترى مىگويد: «غلامحسين كه در بمبئى زندگى مىكرد [...] كتاب دعائم الاسلام قاضى نعمان را به صورت خلاصه در شرح المسائل خود [... ] در ميان عامه اسماعيليان هند رواج داد. متن كامل دعائم، كه مورد استفاده سليمانىها و داودىها هر دو است، به وسيله مرحوم آصف بن على اصغر فيضى، يكى از معروفترينمحققان سليمانى و متخصص نامبردار معاصر در فقه اسماعيلى، تصحيح شده و به چاپ رسيده است» (تاريخ اسماعيليه، ص364) . نسخه مورد استناد ما همين تصحيح آصف فيضى است.
106) پيشين، ج6، ص42.
107) همان (داستان تاليف دعائم ص42- 43) ; قاضى المناقب والمثالب را نيز به دستور معز نوشته است (همان، ص47) .
108) معروف به منصور اليمن.
109) ص4.
110) عيون الاخبار، ج6، ص103 (به نقل از المجالس والمسايرات، ج2، ص 261) .
111) همان، ص 57.
112) پيشين، ص 590.
113) قضيه رفتن مهدى به آفريقا خواندنى است (افتتاح الدعوة، ص287) .
114) ص353- 431.
115) ص353.
116) شرح الاخبار، ج3 ص 419- 418.
117) همان، ص378- 379.
118) همان، ص355.
119) همان، ص382- 400.
120) ص315- 318.
121) ص310- 312.
122) رك: ويلفرد مادلونگ، «منابع فقه اسماعيلى» ، مكتبها و فرقههاى اسلامى در سدههاى ميانه، ترجمه جواد قاسمى، ص252.
123) همان، ص255.
124) شايد بتوان «مقصره» بودن قميان را - به تعبير شيخ مفيد - علت اين امر دانست، يعنى قميان ائمه را از مقام خود پايينتر مىآوردند و اسماعيليان از اين هتحرف آنان را نمىپذيرفتند. شيخ مفيد مىگويد: «وقد وجدنا جماعة وردوا الينا من قم يقصرون تقصيرا ظاهرا فى الدين، وينزلون الائمة (عليه السّلام) عن مراتبهم ويزعمون انهم كانوا لايعرفون كثيرا من الاحكام الدينية حتى ينكت فى قلوبهم [... ] ويدعون مع ذلك انهم من العلماء وهذا هو التقصير الذى لاشبهة فيه» (تصحيح الاعتقاد، ص113- 114) .
125) پيشين، ص66.
126) پيشين، ج19، ص 168.
127) پيشين، ج1، ص143- 146.
128) الكيسانية فى التاريخ والادب، ص46. «البته قاضى نعمان، هيچگاه به اين كه از اين كتب استفاده كرده، اشارهاى نكرده است» .
129) فرهاد دفترى، پيشين، ص286.
130) در تاييد اين مطلب به اين عبارت توجه كنيد: «قال قاضى القضاةالنعمان، عبدالعزيز بن محمد بن النعمان: رويت هذا الكتاب وهو «اختلاف اصول المذاهب» [...] عن ابى القاضى محمد بن النعمان [...] ورواه ابى عن ابيه القاضى النعمان بن محمد [... ] مصنف هذا الكتاب بعد عرضه اياه على مولانا وسيدنا الامام المعز لدين الله امير المؤمنين [...] واجازه له ومكان تصنيفه وروايته له ولولده من بعده بعد عرض كل راو منهم على امام زمانه واستئذانه اياه فى روايته عنه، فاجاز مولانا العزيز بالله لوالدى محمد بن النعمان، قاضيه اجازة ثانية، فعرضت ذلك على مولانا الامام الحاكم بامر الله، امام العصر، فاجاز لى روايته واطلق الى املائه الى عبيده ووقع على ظهره توقيعا معظما، بخط يده الغالية» (اختلاف اصول المذاهب، ص27- 28) .
131) ويلفرد مادلونگ، «تشيع غير اسماعيلى در مغرب» ، ترجمه جواد قاسمى، پيشين.
132) البته ايشان به خصوص كتاب دعائم نظر داشتهاند و دلائلشان مستفاد از اين كتاب است.
133) دعائم الاسلام، ج1، ص 171.
134) همان، با اختلاف.
135) همان، ص43.
136) پيشين، ص 208.
137) تاويل الدعائم، ج1، ص 312.
138) الارشاد، ج2، ص 201.
139) همان، ص202.
140) ج17، ص47- 50.
141) نمونهاى از تاويلهاى قاضى نعمان در تاويل الدعائم چنين است «پيشتر گفتيم كه مثل صلاة جمعه، مثل دعوت به سوى ائمه است; نمازجمعه مثل دعوتهاى ائمه مستوره از زمان اميرالمؤمنين على (عليه السّلام) تا زمان مهدى است، و روزه مثل كتمان و ستر است، و فطر مثل مهدى است; هنگامى كه قيام كرد، دعوت مستور را علنى كرد و آن را برپا داشت و ستر و كتمانى را كه مثل آن مثل روزه بود، از بين برد. قيام او و اظهار دعوتش، شادى مؤمنان و برداشته شدن بلا و محنت از آنان بود - كما قدكان ذلك بحمدالله - مثل اين شادى مثل شادى مفطرين است در فطر بعد از روزه، و بشارتى كه مؤمنان به عيد داده مىشوند، همچون بشارتى است كه به مهدى - عليه الصلاة والسلام - داده مىشود» (ج1، ص335- 336) . كتاب تاويل الدعائم مملو از چنين تاويلها و باطنگرايىهايى است.
142) بحارالانوار، ج1، ص 38.
منبع:سايت حوزه - فصلنامه هفت آسمان/خ