جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ريشه هاي ناسازگاري در نوجوانان
-(0 Body) 
ريشه هاي ناسازگاري در نوجوانان
Visitor 862
Category: دنياي فن آوري
پدر و مادر اولين كساني هستند كه زيربناي شخصيت سالم يك نوجوان را بنيان مي نهند . معمولا والدين ، نوجوان خود را به صورت كودك مي نگرند مثل اين كه گذشت زمان تغييري در وي نداده است . عدم درك نوجوان باعث كشمكش بين آنان و والدين مي شود . نوجوانان به خود حق مي دهند كه در مسايل مربوط به خانه اظهار نظر كنند و افكار و عقايد و اعمال اعضاي خانواده را مورد سوال قرار دهند . نوجوان ، آن كودك سربه راه قبلي نيست و در مقابل تحكمو دستورات والدين وقاومت مي كند .
يك نوجوان ايراني در خاطرات خود چنين مي نويسد : » دوست ندارم كه به من دستور بدهند ، مخصوصا اگر دستور آمرانه باشد . اگر دستور دهنده مادرم باشد گوش نمي دهم ، وقتي دستوردهنده برادر بزرگم باشد ناچارم كه اجرا كنم وگرنه كشيده اي خواهم خورد . با اين وجود ، وقتي برادرم به من دستور مي دهد سعي مي كنم فورا آن را اجرا نكنم و خودم را به نشنيدن مي زنم . اين كار به من فرصت مي دهد تا خشم خود را فرو بنشانم . از جمله خصوصيات دوره نوجواني مخالفت است . نوجوان با افراد ذي نفوذي كه در اطراف او هستند به مخالفت برمي خيزد . والدين نيز در دايره مخالفت وي قرار دارند . اين مخالفت به خاطر تشخص طلبي يا كسب استقلال يا جداسازي خود از ديگران است . مخالفت در پسران شديدتر از دختران است اين امر شايد به دليل جرات و قدرتي است كه پسران در طول رشد خود كسب مي كنند . معمولا از دختران انتظار مخالفت خود را به صورت قابل قبول تري ابراز مي دارند .
در وضعيتي كه والدين ، نوجوانان را ناسازگار مي پندارند و نوجوانان هم رفتار والدين خود را قبول ندارند ، امكان وقوع بسياري از حوادث ناگوار براي نوجوان وجود دارد . نوجوان با رسيدن به سن بلوغ و بحران هويت ، رفتاري ناسازگار از خود نشان مي دهد . والدين افرادي هستند كه با ارتباط صحيح با وي مي توانند به او كمك كنند تا از اين سن پرآشوب بگذرد نوجوان به تفاهيم نياز دارد و بايد به او كمك شود تا به استقلال همه جانبه برسد . خصوصيات و نحوه رفتار والدين به تكامل شخصيت نوجوان كمك مي كند و يا جلوي رشد طبيعي او را مي گيرد . خصوصيات والدين را مي توان به صورت هاي زير ترسيم كرد : حالت اول ، پدر تندخو و مستبد ، مادر مهربان و آرام . حالت دوم ، پدر مهربان و آرام ، مادر تندخو و مستبد . حالت سوم ، پدر تندخو و مستبد ، مادر تندخو و مستبد . حالت چهارم ، پدر مهربان و آرام ، مادر مهربان و آرام .
در خانواده نوع اول پسر ممكن است خود را با پدر انطباق دهد و از روش تحكم آميز وي تقليد كند و پدر را الگو قرار دهد و هر گونه خشونت را سركوب كند و خواهر و برادر كوچك تر از خود را مورد ضرب و شتم قرار دهد . همچنين ممكن است بعدا در برابر مردم از روش پرخاش جويانه اي كه از پدرش آموخته است استفاده كند يا ممكن است پسر رفتار مادرش را سرمشق خود قرار دهد و رفتار و خوصوصيات زنانگي در وي تقويت شود . در اين صورت از داشتن رفتاري مردانه محروم مي ماند و در زندگي اجتماعي و زناشويي با مشكلاتي مواجه مي گردد . دختر ميز ممكن است خود را ما مادر منطبق كند و از نظر رفتار مادري مشكلي نداشته باشد ولي تصوير نادرستي از مردان پيدا مي كند و همه مردان را مانند پدر خود مي انگارد و در زندگي بعدي و در برخورد با مردان مشكلاتي خواهد داشت .
در خانواده نوع دوم ، دختر نمي تواند به آساني خود را با مادرش انطباق دهد و در ايفاي نقش واقعي خود به عنوان يك دختر دچار اشكال مي شود . انطباق با مادر و پيروي از رفتار وي موجب مي شود كه در مناسبات خود با ديگران مستنبد باشد و نتواند در روابط اجتماعي موفق گردد . پس به سادگي در اين خانواده با پدر انطباق مي يابد و رفتار او را الگو قرار مي دهد . ولي در اثر نداشتن يك الگوي مناسب در رفتار مادري با مشكلاتي در آينده مواجه مي گردد و نمي تواند در برابر جنس مخالف رفتار مناسبي داشته باشد . سران چنين خانواده اي نسبت به زنان بدبين بوده و همواره آنان را مورد سرزنش قرار مي دهند .
در خانواده نوع سوم : نه پسران و نه دختران الگوي مناسبي براي رفتار خود ندارند . نوجوان از طرف پدر و مادر مورد بي مهري قرار مي گيرد و نمي تواند رفتار مناسبي را فرا گيرد . اين خانواده ها زير بناي مشكلات نوجوانان را پي ريزي مي كند و چه بسا باعث بزهكاري ها و انحرافات آنان مي شوند .
خانواده ايده آل ، خانواده نوع چهارم است ، در چنين خانواده اي روابط صميمي و توام با احترام و تفاهم است در اين جا بايد متذكر شد كه ضرورتا تا تمام خانواده هاي تحصيل كرده از نوع چهارم نيستند و در تمام سطوح اجتماعي و در تمام اقشار و طبقات ، تفاوت در روابط خانوادگي ديده مي شود و به مشكلات خانوادگي و اشكال رفتاري نوجوانان مي انجامد . شايد بتوان خانواده نوع چهارم را خانواده » خويشتن ساز « لقب داد . سه نوع ديگر خانواده ها به نوعي سلطه جو هستند كه يكي از والدين يا هر دوي آنها مي خواهند با اقتدار و سلطه حكم كنند . در اين خانواده مجالسي براي ارتباط صحيح ايجاد نمي شود و تفاهمي در برخورد مسايل وجود ندارد .
خانواده هايي را مي توان خويشتن ساز دانست كه رفتار طغيان گرانه در نوجوان را يكي از بخش هاي مهم رشد آنان به حساب مي آورند . اين طغيان به معناي باج خواهي و تهديد نيست بلكه نشانه اي از تشخص طلبي و استقلال طلبي است . آنان مي دانند كه نوجوان در صدد است كه راه مستقلي را براي خودش انتخاب كند . در نتيجه عاقلانه نيست كه الگوي بزرگسالي خود را بر او تحميل كنند . بلكه بايد به تناسب رشد وي ، او را آزاد بگذارند . والدين خويشتن ساز به نوجوان خود كمك مي كنند تا خلاق باشد ، به روابط شخصي خود اهميت دهد ، آگاه از خويشتن باشد و بر اين اساس عمل كند . والدين بايد بدانند كه با اجبار و تحميل كاري از پيش نمي رود .
وضعيت نوجوانان در خانواده هايي كه يكي از اعضاء را به دليل طلاق يا فوت از دست داده است به مراتب مشكل تر است . در اين خانواده ها اگر به صورت موجود خود ماقي بمانند ، پسران گاهي جاي پدر را مي گيرند و تسلط خود را بر همه حفظ مي كنند و مجال رشد آزاد عاطفي و اجتماعي را به ديگران نمي دهند . اين دسته پيش از موقع ، مسئوليت ها را پذيرا مي شوند و از نظر رشد عواطف كه لازمه زندگي بعدي آنها است مواجه با مشكلاتي مي شوند . آنان با همه كس مي خواهند مانند خواهران و برادران كوچك خود رفتار كنند و عملا اين الگوي رفتاري باعث عدم ارتباط درست آنان با ديگران مي شود . گاهي پسران احساس شكست مي كنند و در نتيجه به انزوا و كناره گيري آنان مي انجامد و دست به هيچ كاري نمي زنند . در اين صورت سرزنش مادر و اقوام شروع مي شود و نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه به مخالفت بيشتر نوجوان مي انجامد . دختران وقتي از نعمت پدر محروم مي شوند مشكلات بيشتري دارند اولا از نظر اجتماعي امكان كار برايشان كمتر است و عملا نمي توانند بار مخارج را به عهده بگيرند . ثانيا خيلي زود به خانه شوهر فرستاده مي شوند براي اين دختران كه از داشتن يك الگوي پدري محروم بوده اند و رفتار مناسب با مرد را فرانگرفته اند ازدواج زودتر از موقع خود نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه به برخوردهاي خانوادگي مي انجامد و چه بسا عاقبت خوبي نداشته باشد .
مهاجرت خانواده تايثر فراواني بر رفتار نوجوانان خواهد گذاشت . محيط جديد براي نوجوان ناآشنا است و خود را غريب و تنها و گاه حقير و زبون مي بيند . گاهي احساس عدم امنيت كرده و خود را بي ارزش مي پندارد . شناخت افراد و اطراف ، مدتي وقت او را مي گيرد و روابط در خانواده مهاجر هم مانند قبل از مهاجرت نيست . تامين اقتصادي ، شرايط زندگي و وضع منزل همگي بر روابط خانوادگي تاثير مي گذارد . بسياري از مهاجرين حاشيه نشين شهرها هستند و شايد بتوان گفت محيط جديد نه تنها بهتر از محيط قبلي نيست بلكه از لحاظ تربيتي از محيط آشنا و همگن قبلي به مراتب بدتر است . در وضع روحي يي كه نوجوان دارد و در شرايطي كه در آن زندگي مي كند و روابطي كه در خانواده حكمفرماست امكان انحراف و انحطاط و كشانده شدن نوجوان به دسته هاي بزهكار و منحرف زياد است . وقتي نوجوان هيچ گونه تكيه گاهي براي خود نداشته باشد و نتواند رابطه صحيحي برقرار سازد و روش درست زندگي را فرا گيرد ، احتمال كشيده شدن او ، به سوي رفتارهاي نا به هنجار بسيار زياد است .
براي مقابله با مشكل روابط خانوادگي مي بايست به تصحيح ارتباطات و مناسبات خانوادگي پرداخت . از جمله مشكلات در روابط خانوادگي يك طرفه بودن ارتباطات و تحكم و تسلط يكي از اعضاي خانواده است . بايد نوجوان را آزاد گذاشت تا به صورت منطقي با مسائل مواجه گردد . اين كار مستلزم برخورد منطقي و درست والدين با آنهاست . بدون وجود يك رابطه منطقي و درست در رفتار والدين و نوجوان ، زندگي براي دو طرف تحمل ناپذير و سخت خواهد شد .
منبع:www.e-resaneh.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image