جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
راه کارهاي تربيت نوجوانان
-(0 Body) 
راه کارهاي تربيت نوجوانان
Visitor 629
Category: دنياي فن آوري

الف: القا و تلقين

تلقين از جمله راه کارهاي امر تربيت و اصلاح،بلکه از وسايل مهم اِفساد فرد و جامعه است. رهبران و مربيان فرهنگ ها و مکاتب حقّ و باطل،در طول تاريخ براي پيشبرد برنامه ها و نيل به اهداف خويش همواره از تلقيان به عنوان يکي از مؤثرترين راه هاي عملي بهره برداري نموده اند.
معلّمان اخلاق از طريق تلقين و القاي باورهاي ديني در اذهان و نفوس افراد تحت تربيت خود،به موفقيّت هاي بزرگي نايل گشته اند. روان پزشکان براي درمان بسياري از امراض روحي با برنامه -هاي خاص خود از اين طريق به نتايج چشمگيري دست يافته اند.
امروزه حتي پزشکان نيز براي معالجه ي برخي از بيماري هاي جشمي به شيوه ي روان درماني و القا و تلقين متوسّل مي شوند،و تا آنجا پيشرفت کرده اند که حتي بيماران در شُرف مرگ را نجات بخشيده اند.
سياستمداران براي نيل به اهداف سياسي خود از طريق رسانه هاي گروهي به تلقين و القاي مواضع و نقطه نظرهاي خويش مي پردازند.
تهاجمات فرهنگي اجانب در طول تاريخ،عليه مذاهب حقّه و مقدِّسات و ارکان اعتقاديِ جوامع ديني،و شخصيت هاي ملي و مذهبيِ جهان سوم،از طريق تلقينِ انديشه هاي شوم و افکار زهرآگين آنان صورت مي پذيرد.
گروه هاي فاسد و مفسد از همين طريق با تلقين مطالب کاذب و فريبنده و تصوير آينده اي خيالي و جذّاب،جوانان تسنه ي جوشش و تلاش و حرکت را تا سرحدّ جانبازي و انتحار در مسير اهداف ضدّ انساني خويش قرار مي دهند.
کارآيي و تأثير تلقين آن چنان شگفت آور است که انبوه مردم به سادگي تحت تأثير القايات گروه ها و تشکّل ها،خط مشي ثابت و پذيرفته ي خود را رها کرده،به مباني فکري آنان گرايش پيدا مي کنند.
پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) مي فرمايند:
«لا تُلَقِّنُوا الکِذبَ فَيَکذِبُوا ، فَإِنَّ بَنِي يَعقُوبَ لَم يَعلَمُوا أَنَّ الذِّئبَ يَأکُلُ الإنسانَ حَتّي لَقَّنَهُم أَبُوهُم».1
« به ديگران (راه) دروغ گويي را تلقين نکنيد،(زيرا در اثر اين کار) دروغگو مي شوند،فرزندان يعقوب نمي دانستند که گرگ انسان را مي خورد،اين کار را از تلقين و تذکّر پدر استفاده کردند.»
با تلقين مي توان بديهي ترين و اقعيات را غير واقعي جلوه داد،چنان که ممکن است پوچ ترين و واهي ترين مطالب را به صورت عيني ترين حقايق به باور نشاند.
بسياري از اصلاحات جوامع بشري به يُمن و برکت تلقين تحقق پذيرفته است . هم چنان که مفاسد مفاسد و انحرافات بي شماري در طول تاريخ از طريق تلقين ميسر گرديده است.
معاويه ي ملعون با تلقين اکاذيب به مردم شام،آن چنان آنان عليه حضرت علي (عليه السلام) بسيج نمود که توانست به کمک آنان جنگ بزرگي را در مقابل سپاهيان حضرت حضرت در صفين راه انداخته،بيش از يکصد هزار مسلمان را به خاک و خون بکشد.
تبليغات مسموم و دور از واقع مزدوران او،مردم را علناً و عملاً در مقابل حضرت امير (عليه السلام) قرار داده بود،به طوري که با لعن و ناسزا و دشنام به ساحت مقدس آن بزرگوار،به خيال خود به خدا تقرّب مي جستند. و لعن بر آن حضرت و بيزاري و برائت از آن مظلوم را بر منابر و در خطبه -ها از وظايف شرعي خود مي دانستند. وجود اقدسش را از حدّ يک مسلمان عادي پايين تر پنداشته،تا جايي که نماز خواندن مولود کعبه را مورد ترديد قرار داده،بلکه انکار مي کردند.
و اين ها جز در اثر دسيسه ها و القايات بي وقفه و تلقينات شوم معاويه ي ملعون و اطرافيان پليد وي – که بذر دشمني با وجود ملکوتي مولاي مؤمنان حضرت امير (عليه السلام) را از کودکي در دل و روان مردم شام مي افشاندند – ميسّر نگرديده بود.
آري،ذهن انسان پيوسته تحت تأثير گفتار و رفتار و القايات و تلقينات اطرافيان خويش مي باشد. تأثير تلقين در کودکان و نوجوانان به مرتب بيش از ساير قشرهاي جامعه است زيرا صفحه ي روح و قلب پاک آنان به نيرنگ ها و دورويي ها آلوده نگرديده،ذهن و انديشه ي آنان از هرگونه آلودگي و نفاق و بدبيني خالي و پاک است.
سخني که بر زبان ايد گوش مي کنند،و چون احتمال خلاف نمي دهند به راحتي آن را پذيرفته،به دنبال گوينده ي آن حرکت مي کنند. از اين جاست که مي توان فرمايش حضرت رضا (عليه -السلام) از قول پدران خود (عليه السلام) از رسول مکرّم اسلام (صلي الله عليه وآله) را حاکي از اين واقعيت دانست که استماع سخن به منزله ي پذيرش بندگي گوينده ي آن است:
«مَن اَصغي إِلي ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ،فِإِن کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَبَدَاللهَ، وَ إِن کانَ النّاطِقُ عَن اِبليسَ فَقَد عَبَدَ اِبلِيسَ».2
«کسي که به سخن گوينده اي گوش فرا دهد و بپذيرد او را عبادت کرده است،اگر گوينده از خداوند بزرگ سخن مي گويد، عبادت خدا نموده و اگر از (زبان) ابليس صحبت مي کند،عبادت شيطان کرده است».
از اين رو،دور نگه داشتن خود و کودکان و نوجوانان از تلقيناتِ نارواي جاهلان و مغرضان مستلزم مراقبت دايمي است.

ب: پند و اندرز

سير معنوي و حرکت در مسير کمال،مستلزم وجود عوامل گوناگوني است: قابليت و استعداد ذاتي، رغبت و طلب مداوم،پشتکار و استقامت مستمرّ،اعتقاد به فرهنگي همسو با فطرت،و بالاخره دسترسي به راهنمايي حاذق،هريک به نوبه ي خود از ضروري ترين نيازهاي انساني فرد و جامعه به شمار مي رود.
وجود اين عوامل – که البته بخشي از ضروريات يک زندگي سالم را تشکيل مي دهد _ آن چنان مهم و حياتي است که فقدان هر يک از آن ها مي تواند کلّ حرکت انسان را در جهت تربيت و کمال به مخاطره بيندازد.
در اين ميان نقش وجوديِ راهنمايي دلسوز و آگاه براي ارشاد و راهنمايي و پند و نصيحت ،تا آنجا حسّاس و تا آن اندازه داراي اهميت است که به فرموده ي امام سجّاد (عليه السلام) فقدانش برابر با هلاکت آدمي است.
«هَلَکَ مَن لَيسَ لَهُ حَکِيمٌ يُرشِدُهُ».3
«کسي که عالمي حکيم نداشته باشد که او را راهنمايي و هدايت نمايد هلاک خواهد شد».
انسان نيازمند تذکّر است. خداي مهربان نيز استعداد پذيرش پند و اندرز را به انسان موهبت فرموده است. از اين رو انساني که خواهان سعادت و طالب کمال خويش است هم چون تشنه کامي که جوياي آبي گواراست،همواره گوش جان خود را مهيّاي استماع نصايح و پند و اندز مربيان و دوستان و معاشران خويش نموده است.
بلکه به فرموده ي مولايمان حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام):
«لِلکَيِّسِ فِي کُلِّ شَيءٍ اِتّعاظٌ».4
«همه چيز براي شخص زيرک پند و اندرز است.»
در روايات فراواني آمده که تا انسان در خود واعظي نداشته باشد و از درون خود موعظه نشود پند ديگران به او نفعي نمي دهد.
امام جواد (عليه السلام) مي فرمايند:
«اَلمُؤمِنُ يَحتاجُ إِلي تَوفِيق مِنَ اللهِ،وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ،وَ قَبُولٍ مِمَّن يَنصَحُهُ».5
«مؤمن (به چند چيز) نيازمند است : به توفيق از جانب خداوند ،واعظ و نصيحت گري از درون خويش (که او را راهنمايي کرده،پند دهد) و پذيرش (سخن و نصيحت) کسي که خيرخواه اوست».
تذکر و موعظه براي تربيت نفس و پرورش روح،هم ضروري و هم مؤثر است و بر همين اساس است که خداي بزرگ در قرآن کريم مي فرمايد:
« وَ ذَکِّر فَإِنَّ الذِّکري تَنفَعُ المُومنِينَ».6
«پيوسته تذکّر و پند ده،زيرا تذکّر مؤمنان را سود مي بخشد».
انسان به خصوص در اين زمان به لحاظ زندگي غفلت زاي خود در بسياري از امور خويش،لحظه به لحظه ،نيازمند نصيحت خيرخواهان و پند و اندرز مربيانِ دلسوز و آگاه است.
حضرت علي (عليه السلام) به فرزند خود مي فرمايند:
«أَحيِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَةِ»7
«دل خويش را با موعظه زنده نگهدار».
و هم چنين آن حضرت مي فرمايند:
«اَلمَواعِظُ حَيات القُلُوبِ»8
«اندرزها زنده کننده ي دل هاست».
«الإعتِبارُ يُثمِرُ العِصمَةَ».9
«پند گرفتن ،پاکدامني از گناهان را بارور مي کند».
«الأعتِبارُ يَقُودُ إِلَي الرُّشدِ».10
«پند پذيري آدمي را به رشد و کمال سوق مي دهد».
«المَواعِظُ کَهفٌ لِمَن وَعاها».11
«پندها دژي براي پذيرنده ي آنهاست».
«اَلمَواعِظُ شِفاءٌ لِمَن عَمِلَ بِها».12
«پندها براي کسي که به آن عمل کند شفاي (و داروي دردها) است».
«اَلمَواعِظُ صِقالُ النُّفُوسِ وَ جَلاءُ القُلُوبِ».13
«پندها صيق دهنده ي نفوس و جلا دهنده قلب هاست».
«بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةٌ».14
«با پند و اندرز(تيرگي) غفلت زدوده مي شود».
«ثَمَرَةٌ الوَعظِ الإنتِباهُ».15
«نتيجه ي موعظه بيداري است».
«مَن کَثُرَ اعتِبارُهُ قَلَّ عِثارُهُ».16
«هرکس عبرت و پند گرفتنش بسيار باسد لغزش او اندک است».
«مَن لُم يَتَّعِظ بِالنّاسِ وَعَظَ اللهُ النّاسَ بِهِ».17
«هرکس به وسيله ي مردم پند نياموزد و عبرت نگيرد خداوند او را وسيله ي پند و عبرت مردمان قرار دهد».
«مَن لَم يَکُن أَمَلَکَ شَيءٍ بِهِ عَقلُهُ لَم يَنتَفِع بِمَوعِظةًٌ».18
«هرکه عقلش بيش از هر صاحب اختيار(در زندگي او) نباشد،از هيچ پند و اندرزي بهره نبرد».
يعني در صورتي انسان از مواعظ و پندها سود خواهد برد که عقل بر او حاکم بوده،عنان نفس او بيش از هر چيز در دست عقلش باشد.
«نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ».19
«پند دادن،خوب هديه و ارمغاني است».
حضرت علي (عليه السلام) به فرزند بزرگوار خود امام حسن (عليه السلام) مي فرمايند:
«العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ».20
«عاقل کسي است که تجربه ها او را پند دهد».
وآن حضرت مي فرمايند:
«فَي کُلِّ تَجرِبَةٍ مَوعِظةٌ».21
«در هر تجربه اي پندي است».
البته هر چه سخن پاک تر و از شوائب ريا و فخر و خودنمايي خالص تر باشد،نفوذ و تأثير آن بيشتر است. موعظه و سخني که از درون دل برخيزد بر دل نشيند و آن چه از زبان برخيزد از گوش فراتر نمي رود. علاوه بر آن براي نفوذ سخن در روح و جان بايد پندها همگام با ضمير باطن و همسو با فطرت آدمي باشد،تا از نداي فطرت و کمک هاي دروني نيز بهره گيرد.
از سوي ديگر پند دهنده خود بايد نمونه ي عملي و سرمشقي مجسّم از عمل کننده به مواعظ و پند و اندرزها باشد. پدر و مادري که دروغ مي گويند،نمي توانند از کودک خود انتظار راستگويي داشته باشند.
حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«إِنَّ الوَعظَ الَّذِي لا يَمُجُّهُ سَمعٌ وَ لا يَعدِلُهُ نَفعٌ ما سَکَت عَنهُ لِسانُ القَولِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ».22
«به راستي آن پندي که هيچ گوشي آن را دور نمي افکند و هيچ سودي با آن برابري نمي نمايد، پندي است که زبان گفتار از آن خاموش و زبان عمل و کردار بدان گويا باشد».
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند:
«... کُونُوا دُعاةً إِلي أَنفُسِکُم بِغيرِ أَلسِنَتِکُم...»23
«مردم را به غير از زبان (و با عمل) به سوي خود بخوانيد».
و نيز مي فرمايند:
«کُونوا دُعاةً لِلنِاسِ بِغيرِ أَلسِنَتِکُم،لِيَروا مِنکُمُ الوَرَعَ وَ الإجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَيرَ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِيَةٌ».24
«مردم را بدون زبان(با عمل) بخوانيد تا از شما ورع،کوشش در عبادت،نماز و خوبي ها را ببينند، زيرا اين روش دعوت کننده (واقعي) است».
در قرآن و روايت از افرادي که به گفتار خود عامل نيستند مذمّت شده است.
خداوند مي فرمايد:
«أَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ أَنفُسَکُم وَ أَنتُم تَتلُونَ الکِتابَ أَفَلا تَعقِلُونَ».25
«آيا مردم را به نيکي فرمان مي دهيد و خود را فراموش مي کنيد با اين که شما کتاب خدا را
مي خوانيد،آيا نمي انديشيد؟»
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايند:
«در شب معراج گروهي را ديدم که با قيچي هايي از آتش لب هاي آن ها را قيچي مي کردند، آن -گاه آنان را در دوزخ مي انداختند. از جبرييل پرسيدم: اينان کيستند؟ پاسخ داد:
«خُطَباءُ أُُمَّتِکَ يَأمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ يَنسَونَ أَنفُسَهُم وَ هُم يَتلُونَ الکِتابَ أَفَلا يَعقِلُونَ».
گويندگاني از امت تو مي باشند که مردم را به خوبي دعوت مي نمايند و خودشان را فراموش
مي کنند،در صورتي که آنان قرآن تلاوت مي نمايند،آيا تعقّل نمي کنند». 26
از عوامل مهم ديگري که در تأثير پند و اندرز نقش دارد اين است که پنددهنده از خشونت بپرهيزد و با نرمي و محبّت و رعايت کامل ادب،اين فريضه ي الهي را انجام دهد. خداوند به حضرت موسي و هارون فرمان مي دهد که در برخورد با فرعون با م«آيا مردم را به نيکي فرمان مي دهيد و خود را فراموش مي کنيد با اين که شما کتاب خدا را مي خوانيد،آيا نمي انديشيد؟»
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايند: او طغيان کرده است – و با گفتاري نرم با او سخن بگوييد شايد پند بگيرد يا بترسد».
چه بسا خشونت موجب گردد که علاوه بر بي حاصلي پند و اندرز،فرد را در ارتکاب خلاف نيرو بخشيده،بيش از پيش او را به خطا و گناه وا دارد.
نکته ديگري که رعايت آن در هنگام موعظه ضروري است اين است که تا جايي که ممکن است پندهاي اصلاحي و فردي ،پنهان و دور از انظاگويندگاني از امت تو مي باشند که مردم را به خوبي دعوت مي نمايند و خودشان را فراموش مي کنند،در صورتي که آنان قرآن تلاوت مي نمايند،آيا تعقّل نمي کنند». 26
از عوامل مهم ديگري که در تأثير پند و اندرز نقش دارد اين است که پنددهنده از خشونت بپرهيزد و با نرمي و محبّت و رعايت کامل ادب،اين فريضه ي الهي را انجام دهد. خداوند به حضرت موسي و هارون فرمان مي دهد که در برخورد با فرعون با ملاطفت و نرمي سخن بگويند، با اين که ادّعاي ربوبيّت مي کرد:ه و نصيحت همگامي نيز که معمولاً از سوي گويندگان و وعاظ بدون اشاره به فردي خاص انجام مي گيرد، چنان چه مردم را متوجّه شخص خطاکار نگرداند و توسط کسي انجام گيرد که اهليّت اين امر خطير را دارا باشد،نه تنها مفسده اي در پي ندارد بلکه تأثير آن در برخي موارد به مراتب از تذکّر شخصي بيشتر است.
البته خود انسان نيز در برابر مواعظ و تذکّرات ديگران،سزاوار است با نرمي و حالت پذيرش برخورد کرده،نصايح و پند و اندرز را به عنوان هديه اي گرانبها،با گوش جان پذيرا باشد و با کسي که وي را موعظه و نصيحت مي کند به ديده ي سپاس و تشکّر بنگرد و او را از خود نرنجاند.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«مَن وَعَظَکَ فَلا تُوحِشهُ».29
«کسي را که به تو پند و اندرز مي دهد از خود مرنجان».
نخوت و تکبّر باعث نشود که پذيراي حقّ نباشيم و حرف حقّ را برگردانيم.

ج: تشويق

کمتر کسي است که در برابر فداکاري و فعاليت ها و اقدامات نيک خود،برخورد سرد ديگران را که حاکي از بي تفاوتي آنان است بنگرد و در عين حال با شوق و علاقه به تلاش و کوشش خويش ادامه دهد. تجربه نشان داده است که به جز انبيا و اولياي الهي و دست پرودگان خاص آنان که تکاليف خود را بدون توجّه به نوع برخورد ديگران،محکم و استوار انجام داده،بي اعتنايي و يا حتي مخالفت مردم،کوک ترين خللي در اراده ي پولادين آنان ايجاد نمي کند،نوع مردم هنگامي که عکس العمل سرد و منفي معاشران و اطرافيان خود را در برابر تلاش ها و اعمال و رفتار پسنديده خود مشاهده مي کنند،نسبت به ادامه ي فعاليت خويش بي علاقه مي گردند.
در مقابل،ترغيب و تشويق و ياد نيک از پشتکار و استقامت و بلندي همت و فداکاري،انسان را نسبت به کارهاي مثبت خويش اميدوار نموده،شوق و رغبت و تحرّک او را نسبت به تداوم راهش فزوني مي بخشد.
حضرت علي (عليه السلام) به مالک اشتر مي فرمايند:
«وَ واصِل فِي حُسنِ الثَّناءِ عَلَيهِم وَ تَعدِيدِ ما أَبلي ذَوُو البَلاءِ مِنهُم فَإِنَّ کَثرَةَ الذِّکرِ لِحُسنِ أَفعالِهِم تَهُزُّ الشُّجاعَ وَ تُحَرِّضُ النَاکِلَ إِن ََشاءَاللهُ تَعالي ».30
«مردم(يعني کساني که از خانواده هاي شريف هستند و داراي سابقه هاي نيکو مي باشند و نيز سلحشوران و دليران و بخشندگان و جوانمردان) را به نيکي ياد کن و همّت کساني را که مورد آزمايش قرار گرفته و متحمّل رنج و سختي شده اند بر زبان آورد،زيرا ياد کردن کارهاي نيک آنان،فرد دلير را تهييج کرده،به حرکت و جنبش مي آورد،و از کار مانده را به خواست خداي تعالي به کار و تلاش ترغيب مي نمايد».
تشويق چنان چه به جا و با رعايت شرايط آن صورت گيرد حسّ رقابت را تحريک کرده،قواي خفته را بيدار،سستي و يأس را مرتفع ،و انگيزه و علاقه به کار و تلاش را تقويت مي نمايد. انسان به خصوص در کارهايي که مغاير تمايلات نفس است نيازمند تشويق است.
تشويق،تحمّل امور بسيار سخت را بر انسان آسان مي گرداند. از طريق تشويق مي توان نوجوانان و جوانان را به انجام امور خير و مخالفت با هواهاي نفساني ترغيب نمود،کودکان را به کارهاي پسنديده و نيک وادار کرد و از امور ناپسند بازداشت. انسان در سايه ي تشويق از بسياري از خواسته هاي خود چشم پوشي مي کند. گذشت ،فداکاري ،انفاق و خدمت به مردم در پرتو تشويق آسان مي شود.
ذکر اوصاف مؤمنين در قرآن و روايات و وعده هاي الهي به بهشت و پاداش اعمال نيکوماران، جلوه هايي از تشويق در فرهنگ اسلامي به شمار مي رود.
تلّقي و برداشت افراد از فرهنگ و مکتبي که در آن،عاملان خير و نيکوکاران مورد تشويق قرار نمي گيرند اين است که با نيکوکار و بدکار،در آن فرهنگ برخوردي يکسان خواهد شد. و همين امر،زمينه را براي بي رغبتي افراد نيک نسبت به کارهاي خير،و جرأت و جسارت تبهکاران نسبت به انجام و استمرار تبهکاري فراهم مي آورد.
از اين رو از ديدگاه آگاهان و مربيان امور تربيتي،اصل تشويق به عنوان وسيله و راه کاري ضروري و مناسب پذيرفته شده است،ليکن تشويق بزرگسالان هنگامي که به صورت شخصي انجام
مي گيرد،نظر به پيامدهاي منفيِ تعريف هاي حضوري و شخصي – که در روايات نيز به شدّت از آن مذّمت شده – از حساسيّت ويژه اي برخوردار است و عدم مراعات ظرايف و نکات دقيق آن، بازتاب منفي به همراه خواهد داشت.
محقّقين براي اين که امر تشويق هم گام با اصول تربيتي صحيح باشد . زيان و خطري را براي فرد و جامعه موجب نشود نکاتي را يادآور شده اند:
  • تشويق بزرگسالان حتي الامکان به صورت کلّي صورت گرفته،منطبق بر شخص خاص نگردد تا مصداقي براي تعريف حضوري نباشد و موجب پيدايش و با تقويت صفات مذموم عجب و غرور و ريا در شخص نشود.
  • تا ممکن است از ظهور چشمگير جنبه هاي مالي تشويق جلوگيري گردد،زيرا غفلت از اين جهت ،فرد را به سمت و سويِ دينا خواهي سوق مي دهد،علاوه بر اين که در موارد فقدان مال، تشويق ميّسر نخواهد شد.
  • تشويق زياده از اندازه نباشد وإلاّ زيانش بيش از نفع آن خواهد بود.
  • مکرّر نباشد زيرا با تکرار از ارزش آن کاسته خواهد شد.
  • حالت رشوه و تملّق به خود نگيرد.
  • در هر کاري متناسب با آن کار و براي هر کس در خور شأن او باشد.
  • در تشويق،مسايل اجتماعي و مقررات ديني و معتقدات فرهنگي در نظر گرفته شود .
  • از مسايلي تشويق به عمل آيد که خطر و زيان فردي و اجتماعي به بار نياورد و به کارهايي ترغيب کنيم که مورد تأييد شرع باشد.

    د: انذار

    تربيت امري است اختياري که بر اساس آگاهي دادن استوار،و بر هدايت و ارشاد مبتني است و به هيچ وجه با احبار و تحميل و فشار و شدّت عمل سازگار نيست. هيچ کس را به جبر و زور
    نمي توان به شيوه اي درست و بر مبنايي صحيح تحت تربيت قرار داد. امّا نظر به اين که به مقتضاي عالم ماده و خصايص نفوس،همه ي افراد نسبت به پذيرش مقرّرات اجتماعي و پاي بندي به اصول همزيستي مسالمت يکسان نبوده و طبعاً گروهي از مردم به مقتضاي خبث باطن و شرارت طبع و سرکشي نفس،از گزينش راه درست و تن دادن به قوانين ضروري زندگي اجتماعي سرباز مي- زنند،و از اين رهگذر،حيات و امنيت و دين و ناموس عموم مردم به مخاطره افتاده ،دستخوش تاخت و تاز کج روان و بدانديشان و تبهکاران مي گردد،جوامع انساني ناگزير از به کارگيري برنامه هاي عملي خاصي براي به راه آوردن آنان هستند .
    بازگذاردن دست تبهکاران و مجرمان امري است ناروا،و بي تفاوتي در برابر کج روي ها و انحرافات اجتماعي نيز دور از خردمندي است.
    هميشه و در همه حال،ترغيب و تشويق کارساز نيست. قوام زندگي اجتماعي و تأمين امنيّت و حفظ و حراست از جان،مال،ناموس،دين و فرهنگ مردم و فراهم آوردن زمينه ي مناسب براي تلاش همگاني در امر خودسازي و تربيت و حرکت در مسير کمال،مستلزم راه کارهاي ديگري است که انذار و وعيد و تنبيه از آن جمله است.
    براي رام کردن نفس سرکش و طبيعت چموش و خميره ي طغيانگر که با تشويق و نرمي تن به رعايت حقوق ديگران نمي دهد،به حکم عقل و خرد و فرمان شرع،ناگزير از بيم و تهديد خواهيم بود. و در صورت ثبوت عدم کارآيي وعيد و انذار،تنبيه مي تواند ابزاري مناسب براي تربيت طبايع ناسازگار با ناموس فطرت باشد.31
    در عين حال مربّي حاذق به خوبي از عواقب نامطلوب زياده روي در اين زمينه آگاه است و پيوسته از دو عنصر خوف و رجا و شوق و ترس به گونه اي استفاده خواهد کرد که افراد تحت تربيت او نه به اميد و محبّت مغرور گردند و نه با ترس و تهديد مأيوس شوند.
    امام صادق (عليه السلام) از جدّ بزرگوار خود اميرمؤمنان (عليه السلام) نقل کرده اند که آن حضرت فرموده اند:
    «أَلا أُخبِرُکُم بِالفَقِيهِ حَقَّ الفَقِيهِ؟ مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللهِ وَ لَم يُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللهِ وَ لَم يُرَخِّص لَهُم فِي مَعاصِي اللهِ». 32
    «شما را از فقيه و دين شناس حقيقي با خبر نکنم؟کسي که مردم را از رحمت خدا نااميد نسازد و از عذاب الهي ايمن نگرداند و به آن ها رخصت گناه نداده،دست شان را در معصيت خداوند بازنگذارد». پيامبران الهي که بيش از هر کس از ويژگي ها و خصايص و نيازهاي نفوس مردم آگاه بوده اند،در دعوت خود در کنار ترغيب و تشويق و تبشير،از انذار و هشدار و وعيد نيز استفاده مي -کردند،تا آنجا که مبشّر و نذير – بشارت دهنده و بيم دهنده – از القاب خاص33رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) شمرده شده است.
    در قرآن نيز هر جا سخن از عمل صالح و پاداش نيکوکاران به ميان آمده،کيفر و عقوبت سرباز زدن از تکاليف الهي نيز گوشزد گرديده است. از اوصاف بهشت و نعمت هاي آن همراه با دوزخ و کيفرگناهان ياد شده است.
    با اين حال،همان گونه که اشاره کرديم استفاده از ابزار انذار و تنبيه تنها در صورت يأس از تأثير ترغيب و تشويق جايز است. از اين رو تا جايي که امکان و اميد به کار ساز بودن ملاطفت و محبّت و تشويق وجود دارد به کارگرفتن قوه قهريه و ضرب و تهديد جايز نيست.
    مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سفارشات خود به امام مجتبي (عليه السلام) مي فرمايند:
    « وَ لا تَکُونَنَّ مِمَّن لا تَنفَعُهُ العِظَةُ إلاّ إذا بالَغتَ فِي اِيلامِهِ، فَإِنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالأدَبِ، وَ البَهائِمَ لا تَتَّعِظُ الاّ بِالضَّربِ».34
    «(فرزندم!) از کساني که پند و اندرز به آن ها سود نمي بخشد مگر وقتي که آن ها را به رنج انداخته و بيازاري مباش،زيرا خردمند با ادب و تربيت پند مي گيرد امّا چارپايان تنها با ضرب (تازيانه) رام مي گردند».
    علاوه بر آن ،تداوم و استمرار تنبيه بدني باعث مي شود که فرد به آن عادت کرده و در نتجيه از کارآيي ان کاسته،و نهايتاً به حربه اي بي تأثير مبدّل گردد،و با برزو اين حالت،تربيت و اصلاح شخص بسيار دشوارتر خواهد گرديد.
    شخصي محضر حضرت امام موسب بن جعفر (عليه السلام) از فرزندش شکايت کرد،فرمودند:
    «لا تَضرِبهُ وَ اهجُرهُ وَ لا تُطِل».35
    «او را مزن بلکه با او قهر کن،ولي چندان طول مده».
    کودکان داراي روح لطيف و طبيعتي نرم و حسّاس هستند و قهر طولاني به شدّت آن ها را متأثّر کرده ،بسا در اثر طول دادن حالت قهر،دچار ضايعات جبرا ناپذيري گردند که در طول حيات ، وبال آن دامنگير آنان باشد.
    رسول اکرم (صلي عليه وآله)مي فرمايد:
    «تعجّب مي کنم از کسي که همسرش را مي زند با اين که خودش به کتک خوردن سزاوارتر است، زنان خو را با چوب نزنيد که موجب قصاص مي شود.( اگر همسرانتان خلا ف کردند) با فشارهاي مادي و امثال آن،آنان را تأديب کنيد،تا در دنيا و آخرت سود بريد...».36
    در مواردي که تنبيه لازم مي شود توجّه به اين نکات ضروري است:
  • پدر و مادي با هم ادقام نکنند،اگر مثلاً پدر فرزندش را تنبيه مي نمايد مادر نقش ميانجي داشته باشد.
  • تنبيه با خشونت و قساوت صورت نگيرد.
  • هنگام تنبيه بايد بر خود مسلّط بود تا خطري براي طفل ايجاد نشده،باعث زخم يا درد بيش از حدّ نگردد،زيرا در بسياري از موارد موجب قصاص شرعي مي شود.
  • در مواقع غضب به تنبيه اقدام نبايد کرد.
    «نَهي رَسُولُ اللهِ (صلي عليه وآله) عَنِ الأَدَبَ عِندَ الغَضَبِ».37
    «رسول خدا (صلي عليه وآله) از تربيت کردن و تنبيه در هنگام غضب نهي کردند».
  • تنبيه مناسب با جرم و خطا باشد،نه مبتني بر سليقه ي معلّم و مربّي.
  • تنبيه ظالمانه نباشد و إلاّ موجب فساد ديگر خواهد شد،مثلاً اگر نوجواني را تنبيه مي کنند،باعث يأس و ايجاد دل سردي او نسبت به خانه و زندگي نگردد و يا بيش از حدّ او را نترسانند.
  • همان طور که قبلاً يادآور شديم تنبيه اندک باشد و تنها در صورت ضرورت انجام گيرد.
  • قهر و رنجش را ادامه ندهيم. زود آشتي کنيم و بهتر است در مورد کودکان به مادر گوشزد نماييم که واسطه شود تا کودک جري نگردد.
  • عذر او را بپذيريم و راه توبه را هميشه بازگذاريم،به تعهّدش بها دهيم،و اگر تکرار کرد قانون را اجرا نماييم.
  • در همه حال خدا را در نظر داشته،از حدود الهي خارج نگرديم،و بدانيم ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران از نظر شرع مقدس اسلام محکوم است گرچه نسبت به زن و فرزند باشد.

    پي نوشت :

    1 . مجمع البيان: 5/216 ذيل آيه ي13 – سوره ي يوسف.
    2 . بحار 26/239.
    3 . بحار: 78 /158.
    4 . غرر: 2/581 ف 71 ح 21.
    5 . تحف العقول / 337 ، ينابيع الحکمه ي : 5/257 ب 188 ح 9.
    6 . سوره ي ذاريات : آيه ي 55.
    7 . نهج البلاغه فيض /909.
    8 . غرر: 1/15ف1ح373.
    9 . غرر: 1/30 ح 929.
    10 . غرر: 1 /37 ح 1164.
    11 . غرر: 1/37 ح 1169.
    12 . غرر: 1/40 ح 1213.
    13 . غرر : 1 /49 ح 1399.
    14 . غرر : 1/330 ف 18 ح 13.
    15 . غرر: 1/358 ف 23 ح 3.
    16 . غرر: 2/631 ف 77 ح 401.
    17 . غرر: 2/696 ح 1269.
    18 . غرر: 2/702 ح 1330.
    19 . غرر: 2/770 ف 81 ح 5.
    20 . ينابيع الحکمه :5/256ح4.
    21 . غرر : 2/512 ف 58 ح 16.
    22 . غرر: 1/232 ف 9 ح 162.
    23 . کافي : 2/63 باب ورع ح 9.
    24 . کافي: 2/64 ح 14.
    25 . سوره ي بقره : آيه ي 44.
    26 . وسايل: 16/151 ب 10 از امر و نهي ح 11 ، و به همين مضمون در بحار : 72/223 و مجمع البيان : 1/98.
    27 .سوره ي طه آيه ي:43و44.
    28 . تحف العقول / 364.
    29 . غرر : 2/619 ف 77 ح 186.
    30 . نهج البلاغه فيض / 1006 نامه 53.
    31 . حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «مَن لَم يُصلِحهُ حُسنُ المُداراهِ يُصلِحهُ حُسنُ المُکافاة».
    «کسي که با خوش رفتاري اصلاح نگردد،مجازات به جا و نيکو اصلاحش خواهد کرد». (غرر: 2/640 ف 77 ح 547)
    هم چنين مي فرمايند : « مَن لَم تُصلِحهُ الکَرامَةُ أَصلَحَتهُ الإهانَةُ». آن کس که منش بزرگواري اصلاحش ننمايد، توهين و خواري اصلاحش مي کند».(غرر:2/710ح1401)
    32 . کافي : 1/28 باب صفت علماء ح 3.
    33 . «... وَ مَا أرسلناکَ إلآّ مُبَشراً وَ نَذيراً». (سوره ي اسراء ، آيه ي 105)
    34 . نهج البلاغه فيض / 935 نامه ي 31.
    35 . بحار : 104/99 ح 74 ، ينابيع : 5/355 ب 194 ح 36.
    36 . جامع الأخبار / 158 ف 121.
    37 . بحار: 79/102 ، ينابيع: 1 /40 ب 2 ح 16.

    منبع: فرهنگ تربيت، انتشارات مسجد مقدس جمکران
  • Add Comments
    Name:
    Email:
    User Comments:
    SecurityCode: Captcha ImageChange Image