1)مقدّمه
نهادهاي اجتماعي هر يک براي برآوردن نيازي از نيازهاي اساسي بشر پديد آمده اند. نهاد خانواده نيز در پي سامان بخشيدن به نيازهاي جنسي و توليد نسل و سکونت و آرامش روحي است. اما با اين وصف، نهاد خانواده در تعامل با ساير نهادهاي اجتماعي اشکال و صور متنوّعي مي يابد، روابط اعضاي خانواده را دگرگون مي کند و کارکردهاي آن را به چالش مي کشاند.
در جوامع سنّتي، که تغييرات اجتماعي آهنگ کُندي داشت، بيشترين آسيب هاي اجتماعي از اعضاي خانواده ناشي مي شد; اما در جوامع صنعتي و نوين امروزي، که دگرگوني هاي اجتماعي بسي شتاب يافته و جوامع را در «حال گذار» پيوسته قرار داده، وضع به گونه ديگري است; زيرا بسياري از تحوّلات و تغييرات اجتماعي تأثير عميقي در نهاد خانواده بر جاي مي گذارد و از اين رهگذر، خانواده نيز در معرض آسيب قرار مي گيرد.
امروزه مسئله « اشتغال و استقلال مالي» براي زنان از اهميت فراواني برخوردار است. کارخانه ها، شرکت ها و بيمارستان ها، آموزش و پرورش و ديگر بنگاه هاي اشتغالزا ترجيح مي دهند در برخي بخش ها، براي پيشبرد مأموريت ها و وظايف خود از زنان استفاده کنند; اما به موازات اشتغال زنان در خارج از خانه، خانواده و اعضاي آن از غيبت زن و خلأ وجودي او دچار آسيب و عوارض منفي مي شوند.
اشتغال زنان يکي از عوامل آسيب زا است که امروزه خانواده را متأثر نموده. اکنون اين سؤال مطرح مي شود که جامعه در حال گذار چه مشکلات و آسيب هايي براي خانواده پديد آورده است؟ و از منظر دين مبين اسلام، چه راه حل هايي براي جبران و رفع اين مشکلات وجود دارد؟
پيش از پرداختن به پاسخ دو سؤال مزبور، لازم است واژگان کليدي اين پژوهش به دقت مورد بررسي قرار گيرد. در اين مقال چهار مفهوم کليدي توضيح داده مي شود تا قلمرو و ابعاد بحث روشن گردد و از هرگونه پيش داوري و خلط بحث جلوگيري شود.
2) بررسي واژگان محوري
2ـ1) آسيب شناسي اجتماعي1
مفهوم «آسيب شناسي» نخست در مباحث پزشکي، براي شناسايي امراض و بيماري هاي مربوط به اعضاي بدن و بافت هايش و درمان آن امراض به کار مي رفت و سپس توسط دورکيم در مباحث «جامعه شناسي انحرافات» به کار رفت. در فرهنگ جامعه شناسي چنين آمده است: «اين مفهوم قرن نوزدهمي مبتني است بر تشابهي که بين بيماري هاي عضوي يا مرض شناسي و انحرافات اجتماعي قايل بوده اند. در بحث اِ. دورکيم از جرايم و خودکشي، آسيب شناسي اجتماعي بيش از آنکه امري مربوط به انحرافات افراد تلقّي شود، بر اساس در نظر گرفتن فرق شرايط بهنجار و نابهنجار اجتماعي مورد توجه قرار مي گيرد. به علاوه، دورکيم مدعي است که اين فرق داراي عينيت است، مبتني بر داوري اخلاقي نيست و آسيب شناسي اجتماعي را مي توان به طور علمي سنجيد و مورد آزمايش قرار داد. متأسفانه کاربرد اين مفهوم از طرف دورکيم، مبهم است. وي آسيب شناسي اجتماعي را صرفاً يکي از وجوه بهنجار بودن شرايط جامعه به حساب مي آورد.»2
2ـ2) نهاد اجتماعي3
«نهاد اجتماعي» عبارت است از: شبکه روابط اجتماعي پايداري که براي برآورده شدن يک نياز اساسي بشر شکل گرفته باشد.
آنتوني گيدنز در تعريف «نهاد اجتماعي» مي گويد: «شيوه هاي اساسي فعاليت اجتماعي که اکثريت اعضاي يک جامعه معيّن از آنها پي روي مي کنند. نهادها شامل هنجارها و ارزش هايي هستند که بسياري از مردم با آنها همنوايي مي کنند. همه شيوه هاي رفتار نهادي شده به وسيله ضمانت هاي اجرايي نيرومند حمايت مي شوند. نهادها اساس يک جامعه را تشکيل مي دهند; زيرا شيوه هاي نسبتاً ثابت رفتار را، که در طول زمان پايدار مي ماند، ارائه مي کنند.»4
2ـ3) خانواده
خانواده نخستين نهاد اجتماعي است که هسته اوليه زندگي اجتماعي را تشکيل مي دهد و از ديدگاه کارکردي، روابط خويشاوندي و خانوادگي ضرورت هاي اساسي مربوط به بقا را برآورده مي کنند. اين ضرورت ها عبارتند از:
1) تنظيم روابط جنسي و مقاربتي;
2) فراهم ساختن حمايت زيستي از هر يک از اعضاي جامعه، به ويژه نوزادان و کودکان که آينده سازان جامعه اند.
3) ايجاد واحد باثباتي از جامعه پذيري، به نحوي که کودکان بتوانند فرهنگ و مهارت هاي بازي نقش را، که براي زندگي بزرگ سالي اساسي است، کسب کنند.
4) تأمين فضايي از حمايت اجتماعي مساوي براي کودکان و بزرگ سالان;
5) تنظيم و روشمند ساختن جان گيري بزرگ سالان جوان در موقعيت هاي حياتي توليدي (اقتصادي) و بازآوري زايمان و تربيت بچه در جامعه.5
خانواده به دو نوع «هسته اي» و «گسترده» تقسيم مي شود. مقصود از خانواده «هسته اي» خانواده اي است که از پدر و مادر و فرزندان تشکيل شده است. ولي خانواده «گسترده» خانواده اي است که در آن، علاوه بر پدر و مادر و فرزندان، پدر بزرگ، مادربزرگ، عمّه، خاله، دايي و عمو و فرزندان آنها حضور دارند.
در جوامع سنّتي، الگوي خانواده «گسترده» غلبه دارد; زيرا همبستگي طايفه اي و قبيله اي بسيار مستحکم است و تجمّع افراد خانواده علاوه بر مشارکت در امر توليد و کشاورزي، ساز و کاري براي دفاع اجتماعي از خطرات طبيعت و جنگ و تهديدها به شمار مي رود.
ولي در جوامع معاصر و صنعتي، بيشتر الگوي خانواده «هسته اي» و با جمعيت کم شيوع دارد و ارتباط و روابط خانوادگي در اين نوع خانواده بسيار رنگ باخته و آنها از حمايت گسترده فاميل و طايفه کمتر برخوردارند. (در اين مقاله، عمدتاً خانواده «هسته اي» مدّنظر است.)
2ـ4) جهان معاصر
شناخت ويژگي هاي جهان معاصر ما را با واقعيات زندگي اجتماعي ـ که گيدنز از آن به «جهاني شدن زندگي اجتماعي» ياد مي کند ـ و تأثيرات آن بر خانواده و آسيب هاي آن بيشتر آشنا مي سازد. به طور فشرده، مي توان به چند ويژگي شاخص جهان معاصر اشاره کرد:
1) ناهمگرايي ميان کشورهاي غني و فقير;
2) جهاني شدن رسانه هاي جمعي;
3. تحوّلات سريع و شتابان;
4) جهاني شدن اقتصاد و تجارت جهاني;
5) عصر سلطه و استعمار;
6) تورّم گسترده و بحرانزا;
7) مسابقه تسليحاتي;
8) بحران انرژي و مواد اوليه;
9) رشد دين گرايي;
10) هسته اي شدن خانواده;
11) نهضت دفاع از حقوق زنان;
12) مرحله گذار از مدرنيسم به پست مدرنيسم.
آشنايي با شاخص هاي مزبور و توجه به ميزان تأثير آنها در نهاد خانواده، چشم اندازي را پيش روي ما مي گشايد که همه مشکلات و نابهنجاري ها را معلول ارتباط دروني اعضاي خانواده ندانيم و با وسعت بينش و نظر، از دخالت خودآگاه و ناخودآگاه چنين عواملي چشم پوشي ننماييم. پس از بررسي مفاهيم بحث، آسيب هاي اجتماعي، که در جوامع معاصر و در حال گذرا وجود دارد، مورد بررسي قرار مي گيرد:
3) افسردگي
يکي از آسيب هايي که منشأ اجتماعي دارد، «افسردگي» است. اين بيماري روحي، که واکنش طبيعي در مقابل فشارهاي زندگي است، در زنان بيش از مردان پديد مي آيد. در تعريف «افسردگي» مي گويند: «افسردگي نوعي نابهنجاري خلقي يا عاطفي است که طيف هاي پايينِ آن را افراد عادي نيز بعضي مواقع، تجربه مي کنند. خود ما بعضي وقت ها احساس غم و ملامت مي کنيم و حاضر نيستيم به هيچ کاري حتي کارهاي لذت بخش دست بزنيم.»6
3ـ1) نشانه هاي افسردگي
افسردگي داراي علايم و نشانه هايي است که طبق آن، فرد از همه چيز نااميد شده، غم و غصه اي بر دل او چيره مي شود. او احساس وحشت مي کند و از تصميم گرفتن براي زندگي خود عاجز مانده است و هر گاه مي خواهد کاري انجام دهد، در خود صلاحيت و کفايت لازم احساس نمي کند. يکي از نشانه هاي بسيار خطرناک افسردگي اين است که فرد آنچنان از همه کس و همه چيز نااميد مي شود که به فکر خودکشي و خودزني مي افتد و يا، دست کم، بسيار گريه مي کند.
به طور کلي، براي افسردگي 12 نشانه برشمرده اند:
1) خلق و روحيه افسرده;
2) عصبانيت و بي حوصلگي (عدم تحمّل ديگران حتي نزديکان);
3) بي علاقگي و لذت نبردن از فعاليت هاي تفريحي;
4) کاهش انرژي يا بي قراري;
5) بي اشتهايي;
6) کاهش شديد وزن;
7) بي خوابي (ديدن کابوس در خواب، خواب بريده);
8) کاهش قواي ذهني (عدم تمرکز حواس، فراموشي، عدم قدرت تصميم گيري، عدم قدرت سريع پاسخ گويي);
9) کاهش ميل جنسي;
10) احساس بي ارزشي و گناه (احساس گناه، مهم ندانستن خود);
11) احساس نااميدي و فکر خودکشي;
12) علايم و دردهاي جسماني (سر درد، کمردرد، سرگيجه، يبوست، بي حسي عضلاني، لرزش اندام).7
انجمن روان پزشکي آمريکا سه دسته از اختلالات افسردگي را طبقه بندي کرده است:
الف) افسردگي اساسي;8
ب) افسردگي خويي;9
ج) افسردگي غير از دو نوع قبلي.
در نوع اول، يک يا چند دوره اساسي (دست کم دو هفته خلق افسرده يا از دست دادن علاقه، به اضافه علايم ديگر افسردگي) وجود دارد، اما نوع دوم دست کم دو سال خلق افسرده در بيشتر اوقات روز همراه با ساير علامت ها مشاهده مي شود.
3ـ2) رابطه خانواده و افسردگي
گاهي فشارهاي اقتصادي و اجتماعي و يا فقدان والدين يا فرزندان، موجب افسردگي شديد روحي و رواني فرد مي شود و روابط خانوادگي را دچار اختلال مي کند و بر اساس مطالعات همايشي، ميان وضعيت خانوادگي و افسردگي فرد همبستگي وجود دارد.
براون و همکاران (1978) ميزان آسيب پذيري در مقابل افسردگي را به عنوان بخشي از عوامل مرتبط با خانواده مي دانند. طبق تحقيق آنان، زناني که داراي سه يا بيش از سه کودک زير چهار سال در خانه هستند، اعتماد و اطمينان خود را براي برقراري ارتباط صحيح با شوهر از دست مي دهند و حتي مطمئن نيستند بتوانند دوستان دوران خردسالي و قبلي خود را به اندازه لازم ملاقات کنند. اين گونه زن ها و زناني که مادر خود را پيش از 11 سالگي از دست داده اند، بيش از مردم ديگر براي افسردگي مستعد هستند.10
البته ناگفته نماند که کودکان نيز در برخي مواقع دچار افسردگي مي شوند. کودکاني که با کمبود مراقبت و مهرورزي و يا طرد شدن از سوي والدين مواجه مي شوند و يا فقدان وجداني والدين و ستيزه هاي خانوادگي را تجربه مي کنند بيشتر در معرض نوعي افسردگي و فشار رواني قرار مي گيرند.
3ـ3) علل افسردگي
معمولا آسيب شناسان سه علت زيستي، اجتماعي و رواني براي افسردگي ذکر کرده اند.
3ـ3ـ1) زيستي
مقصود از علل زيستي عواملي است که از طريق وراثت، از والدين به فرزندان منتقل مي شود که در اين صورت، لازم است افرادي که در خانواده شان چنين سابقه اي وجود دارد با مراجعه به روان پزشک، براي مشکلات خود راه علاجي پيدا کنند و موضوع را با آنها در ميان بگذارند.
عامل ديگر زيستي شامل هرگونه آسيب به مغز در حالات جنيني در رحم مادر يا در حين زايمان و پس از تولّد مي شود. آسيب به مغز مي تواند به شکل ضربه فيزيکي و يا به شکل هرگونه بيماري مغزي ـ مثلا، تومور يا عفونت ـ باشد. در متون پزشکي، برخي همه گيري هاي ويروسي گزارش شده است که گروه زيادي از افراد همزمان دچار سلسله اي از علايم از جمله افسردگي شده اند. برخي بيماري هاي جسمي و داخلي همچون کم کاري غده تيروئيد يا بيماري پارکينسون يا سکته قلبي و مغزي و اسکلرو زمولتي پل نيز مي توانند خود را به شکل افسردگي نشان دهند.11
3ـ3ـ2) اجتماعي
عامل اجتماعي افسردگي معمولا به وضعيت فرد در مقاطع گوناگون زندگي از کودکي و جواني و پيري و تحوّلات زندگي مربوط مي شود. چنانچه کودک در محيطي گرم و با صميميت رشد کند که پدر و مادرش ضمن داشتن درآمد مناسب، از تفاهم نسبي برخوردار باشند و ارزش هاي اخلاقي و ديني بر زندگي آنان حاکم باشد، به احتمال قوي، کمتر دچار بيماري رواني و افسردگي مي شود و اعتماد به نفس پيدا مي کند. ولي در مقابل، کودکي که در خانواده پرجمعيت رشد مي کند و يا در خانواده اي که انواع نابساماني ها و ستيزه هاي خانوادگي وجود دارد و يا در سنين حسّاس نوجواني، والدين را از دست بدهد، به احتمال زياد، دچار افسردگي مي شود.
محيط مدرسه و کار، مهاجرت و جابه جايي و نابساماني هاي اقتصادي و تورّم شديد مي تواند افراد را به افسردگي مبتلا سازد.
امروزه در جامعه ما، که به سرعت مردم به سوي تجمّلات و کالاهاي شيک و مصرف گرايي مفرط تمايل پيدا مي کنند، به دليل آنکه خانواده ها نمي توانند خود را با تغييرات سريع و شتابان مصرف گرايي منطبق نمايند، زياد دچار افسردگي مي شوند.
3ـ3ـ3) روان شناختي
اين عامل شايد مهم ترين عامل افسردگي باشد; زيرا ساير عوامل از طريق اين عامل اثر خود را بر جاي مي گذارند. چنانچه فرد هميشه نگرش منفي و بدبينانه اي به خود، زندگي و اطرافيانش داشته باشد، به زودي در دام افسردگي مي افتد. از سوي ديگر، هر کس بايد توانمندي هاي خود را بشناسد و به همان ميزان، بر داشته هاي خود تکيه کند و بر اساس شناختي که از محيط دارد و ضميمه نمودن توان و قدرت دروني، به انجام رفتار اقدام نمايد. اما اگر فرد اتّکا به نفس12 نداشته باشد و هميشه خود را حقير و ناتوان تر از ديگران بپندارد، به زودي در گرداب مرگبار افسردگي فرو خواهد رفت. روشن است که وجود باورها و اعتقادات نادرست، نگرش هاي بيمارگونه و حاکميت جبر بر روان منجر به بروز رفتار بيمارگونه مي گردد. وجود تضاد بين اعتقاد و رفتار و يا بين نگرش و رفتار، تعادل رواني انسان را خدشه دار مي سازد. از منظر الگوهاي شناختي، که در شناخت و درمان افسردگي به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است، وجود باورهاي غلط در ذهن، انسان را گرفتار اين بيماري مي کند و اصلاح اين باورها در فرايند شناخت درماني محور درمان به شمار مي رود.13
3ـ4) درمان افسردگي
معمولا سه راه عمده براي درمان افسردگي پيشنهاد مي شود:
3ـ4ـ1) درمان فيزيکي
از سي سال پيش تاکنون، داروهايي براي درمان افسردگي به بيماران توصيه شده که عبارتند از: «ايمي پرامين»، «آمي تراپيتيلين» و مهارکنندگان آنزيم و مونوآمين اکسيد از قبيل: «ترانيل سيپرومين» و «فنلرين» البته داروهاي مزبور عوارض جانبي فراواني بر بيمار دارد، ولي امروزه داروي جديدي توصيه مي شود که مصرف يک تا دو قرص آنها در روز کافي است. اين داروي جديد «SSRI,S» نام دارد و شامل فلوئوکستين پاروکسبتن، سرترالين و فلووکسامين است. گاه شوک برقي نيز براي کساني که مبتلا به افسردگي شديد باشند توصيه شده است.14
لازم به ذکر است که دارو براي افرادي توصيه مي شود که با روان درماني معالجه نشوند، اما امروزه مشاوران روان شناس از طريق روان شناسي باليني و گفتاردرماني و القاي اعتماد به نفس و آماده سازي روح و روان آسيب ديده براي مقابله و يا فراموشي فشارهاي رواني، تأثير بيشتري بر بيمار مي گذارند که عوارض جانبي مصرف دارو را هم به دنبال نخواهد داشت.
3ـ4ـ2) شناخت درماني15
در دهه 1980 گروهي از روان پزشکان و روان شناسان براي شناخت و درک بهتر افسردگي، رويکرد جديدي ابداع کردند و آن «شناخت درماني» بود. کار اساسي آن توسط پرفسور اتي بک و همکارانش در دانشکده پزشکي دانشگاه «پنسيلوانيا» انجام گرفت و از آن زمان تاکنون بسياري از پزشکان آن را مورد توجه قرار داده اند.
شناخت درماني چيست؟ اساس بنيادين اين نظريه آن است که خُلق شما انعکاسي از شيوه تفکر شماست. به عبارت ديگر، خُلق شما توسط شناخت ها يا افکارتان شکل مي گيرد. شناخت ها به شيوه نگرش شما به دنياي اطرافتان، به تمام تعابير و تفاسيري که داريد، ادراک ها، تصاوير ذهني، باورها و نگرش هاي شما اطلاق مي شود.16 بنابراين:
الف) اولا، بايد دانست که مشکلات زندگي نوعي امتحان الهي است، و در صورت مقاومت و تحمّل در برابر آنها، پاداش عظيمي در انتظار فرد است. اين مشکلات براي همه انسان ها پيش مي آيد و منحصر به فرد نيست; (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرِينَ.)(بقره: 155)
ب) ثانياً، حوادثي که گريبانگير فرد مي شود، حاصل عمل خود اوست و نبايد ديگران را در اين زمينه مقصّر دانست; (وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِيبَه? فَبَِما کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَن کَثِير)(شوري: 30)
پس انسان در برخورد با مشکلات و نابساماني ها، ابتدا بايد بداند که اين مشکلات ناشي از رفتار نسنجيده خود اوست و ديگران در اين خصوص نقش اصلي ندارند، و ديگر اينکه اين مشکلات وسيله آزمايش الهي است و او مي تواند با نيروي صبر بر آنها غلبه کند و نبايد با تفکرات و وساوس شيطاني روحيه خود را از دست بدهد.
3ـ4ـ3) روان درماني
در اين زمينه، توصيه هايي ارائه شده است; از جمله:
الف) فرد بايد ارتباط معنوي خود را با خداوند زيادتر کند; زيرا تمام اسباب و مسبّبات عالم در دست قدرت اوست و شايد همين مشکلات سبب نزديک تر شدن او به خداوند شود تا از غفلت بيرون بيايد; (وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَي أُمَم مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ.)(انعام: 42)
ب) ياد خدا داشتن; (الَّذِينَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.) (رعد: 28)
ج) در هيچ شرايطي نبايد اميد به خدا را در حل مشکلات از دست داد; زيرا نااميدي به معناي قطع همه راه هاي حل مشکلات است; (وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ.) (يوسف: 87)
د) توکّل به خدا در ستيزها و کشمکش ها; (قُل لَن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.)(توبه: 51)
و) انسان مؤمن در هر حال، بايد از خدا راضي باشد و تمام مشکلات را هديه اي از جانب خداوند بداند. در اين صورت، هر قدر فشار زندگي بيشتر شود، کوچک ترين تأثيري بر روح بلند او نخواهد داشت.
حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد: «من رضي مِن اللّه بما قسّم له استراح بدنه»;17 هر کس به آنچه خداوند برايش تقسيم کرده است راضي باشد بدنش احساس راحتي مي کند.
پس هنگامي که انسان افسرده جهان را آزمايشگاه ميزان صبر و تحمّل خود بداند و توجه کند که اين بلاها از هيچ انساني استثنا نشده است، با اميد به خدا و ارتباط از طريق دعا و افزايش معنويت، روحيه از دست رفته او باز مي گردد و روح او توان مقابله و بلکه غلبه بر مشکلات و فشارهاي زندگي پيدا خواهد کرد.
3ـ5) چگونگي ارتباط افکار با افسردگي
3ـ5ـ1) تعميم بيش از حد
شما چنين مي انديشيد که چون يک بار حادثه ناگواري برايتان اتفاق افتاده است، اين اتفاق هميشه برايتان رخ خواهد داد و به همين دليل، سرخورده و مأيوس مي شويد.
3ـ5ـ20 شخصي سازي
شما خود را در مورد هر حادثه ناخوشايند و منفي تنها فرد مسئول مي پنداريد، در حالي که صحّت اين نتيجه گيري بر دلايل و شواهد کافي استوار نيست.
3ـ5ـ3) تفکر به شيوه همه يا هيچ
اين مبحث به ارزيابي خود، افراد ديگر و شرايط و اوضاع به نحو افراطي اشاره دارد و در اين نگاه، حد وسط وجود ندارد.
3ـ5ـ4) استنتاج عجولانه و بي اساس
زماني که شواهد براي نتيجه گيري ناکافي است و يا حتي به هيچ وجه شواهدي در دست نداريد، به طور منفي و با عجله نتيجه گيري مي کنيد. اين عمل را «نتيجه گيري عجولانه و بي اساس» مي گويند.
3ـ5ـ5) فاجعه انگاري
ممکن است به خودتان بگوييد «اشتباه وحشتناکي مرتکب شده ام، چه قدر بد شد! تباه شدم.» در اين حالت، احتمالا چنين اشتباهات و خطاهايي را بيش از حد بزرگ مي کنيد و به طور ناهماهنگي جنبه مثبت رفتار و موفقيت را بي ارزش قلمداد مي کنيد. مسئوليت و تقصيرهاي خود را زير ذرّه بين مي بريد و بزرگ جلوه مي دهيد و توانمندي هاي خود را دست کم مي گيريد. اين ديدگاه جهت گيرانه به کاهش عزّت نفس و اعتماد به آن منجر مي شود.
3ـ5ـ6) مردود شمردن نکات مثبت
در اين نگرش، نه تنها جنبه هاي مثبت اوضاع ناديده گرفته مي شود و فرد روي جنبه هاي کوچک و منفي تأکيد مي کند، بلکه بيش از آن جنبه هاي مثبت موجود را به صراحت، به منفي تبديل مي سازد.
3ـ5ـ7) بايد گفتن ها
در اين وضعيت، فرد مانند يک کارفرماي سنگ دل براي خود و ديگران قوانين خودسرانه، دلبخواه و غيرقابل اجرا وضع مي کند. چنين انتظارات و معيارهايي افراطي با عملکرد روزانه ما انسان هاي عادي مطابقت ندارد و همواره در شخص احساسات نامطلوب و شکست ايجاد خواهد کرد.18
4) شکاف سنّي در ازدواج
يکي ديگر از آسيب هاي خانواده فاصله سنّي زياد ميان زن و مرد است. هرچند مردان دوست دارند با زنان جوان تر از خود ازدواج کنند، اما به هر حال، وجود مشکلات فرهنگي و اجتماعي بسياري مانع جدّي چنين کاري به شمار مي آيد.
به عقيده برنارد (J. Bernard) بيشترين خرسندي براي زنان هنگامي حاصل مي شود که با مردي ازدواج کنند که پنج تا شش سال، سالمندتر از ايشان باشد و براي مردان همين خرسندي هنگامي به وجود مي آيد که ميان صفر تا ده سال بزرگ تر از همسرانشان باشند.19
در برخي مناطق کشور ما، مردان گاهي با داشتن فاصله بيش از 40 سال از زنان، با آنان ازدواج مي نمايند و خانواده ها صرفاً براي منافع مادي با چنين ازدواج هايي موافقت مي کنند. اين امر معمولا در سطح انسان هاي معمولي موجب بحران و ستيزه هاي خانوادگي مي شود و کفويتي که در فرهنگ اسلام بر آن تأکيد گرديده، ناديده انگاشته مي شود; زيرا روشن است که تمايلات، نيازها و احساسات يک مرد 60 ساله بسيار متفاوت تر از دختر نوجوان 14 ساله است. تفاهم، عشق و محبت چگونه در سايه اين ازدواج جامه عمل مي پوشد و آيا چنين دختري آمال، آرزوها و سعادت خود را در اين زندگي مشترک مي يابد؟
در اين خصوص، لازم است سن متناسب ازدواج براي زوجين رعايت شود تا مصالح زندگي زوجين رعايت گردد. اين موضوع به سلامت خانواده از لحاظ روحي، جسمي، فرهنگي و اجتماعي کمک شايان توجهي مي کند.
5) تبديل خانه به خوابگاه
در جامعه معاصر، زنان بسياري شاغل هستند، مرد هم براي فراهم نمودن يک زندگي نسبتاً مرفّه مجبور به داشتن دو شغل است و فرزندان هم هر يک دنبال مدرسه و دانشگاه هستند. در چنين وضعيتي، خانه کارکرد اصلي خود را از دست مي دهد. در زماني که زن کدبانوي خانه بود و مرد يک شغله بود، فرصتي فراهم مي شد تا ارتباطات کلامي اعضاي خانواده با يکديگر بيشتر باشد، محبت و روابط صميمي معنا پيدا مي کرد و پدر فرصت مي يافت به تربيت فرزندان بپردازد و از وضعيت تحصيلي، دوستان و مشکلات آنان اطلاع کسب نمايد و با تجارب ارزشمند خود، فرزندان را راهنمايي کند. اما اکنون مادر خسته از کار برگشته نه حال و حوصله ابراز محبت به فرزندان دارد و نه مي تواند شوهرداري کند. اينجاست که خانه نقش اصلي خود را از دست مي دهد و تنها شب هنگام، اعضاي خانواده براي خوابيدن، غذا خوردن و تماشاي برنامه هاي تلويزيوني گرد يکديگر جمع مي شوند و همه اعضا به نوعي مشکلات و دغدغه هاي بيروني را در روابط با اعضا لحاظ مي کنند. در چنين شرايطي است که خانواده متزلزل مي شود و به محيطي سرد و بي عاطفه تبديل مي گردد; محيطي که اعضاي آن هميشه با يکديگر طلب کارانه برخورد مي کنند و هر کس در مسابقه گرفتن حق خود براي رفاه فردي خويش است.
خانه و خانواده در بينش ديني، محيطي گرم و محل تصميم سازي براي آينده زندگي است که اعضا با مشورت يکديگر بتوانند مشکلات زندگي را بررسي و حل نمايند. ارتباطات کلامي و عاطفي نقش مهمي در اين رابطه دارد و شايد تلويزيون و ساير رسانه هاي تصويري مانع جدّي وقت گيري هستند که نمي گذارند اعضاي خانواده ارتباط بيشتري با يکديگر داشته باشند.
6) خشونت خانوادگي
خشونت و برخوردهاي قهرآميز آرامش خانواده را به هم زده است و زنان و کودکان بيشترين قربانيان خشونت هستند. در غرب، جامعه شناسان اين پديده را به عنوان يک مسئله اجتماعي مورد مطالعه قرار داده اند. نخستين بار در سال 1962 هنري کمپ در مقاله اي به نام «سندرم کودک کتک خورده» کودکاني را توصيف کرد که تحت بدرفتاري و خشونت خانوادگي قرار گرفته اند.
البته نگرش حاکم بر بيشتر جوامع چنين است که خانواده محيطي خصوصي است و ديگران، جامعه و دولت حق دخالت در امور شخصي افراد را ندارند. نگرش چشم پوشي از خشونت هاي خانوادگي نيز وجود دارد.20 معمولا در جوامع پدرسالار، اين حق براي پدر محفوظ است که مي تواند در صورت مشاهده رفتاري که با ارزش و هنجارهاي پدر خانواده سازگاري ندارد، کودکان و زنان خود را تنبيه کند تا بدين وسيله، هنجارهاي مورد نظر خود را در محيط خانواده با قوّت حاکم نمايد.
اما ضرب و جرح کودکان و زنان اثرات ناگواري بر شخصيت و عواطف و احساسات آنان بر جاي مي گذارد و کودک را دچار اختلالات رواني کرده، او را با نارسايي در کلام و فکر مواجه مي سازد و اعتماد به نفس را در او نابود مي سازد; زن را هم از ايفاي نقش مادري و همسري دل سرد مي کند.
منطق دين در هنگام بروز نابهنجاري از سوي کودکان و زنان، ابتدا روشنگري، نصيحت و ارشاد است و در نهايت، که هيچ راهي براي هنجارمند کردن آنان وجود نداشته باشد، تنها مقدار اندکي تنبيه براي رفع ضرورت تجويز شده است.
برخي کج انديشان به غلط تصور کرده اند تفاوت هاي حقوقي بين مرد و زن نوعي خشونت قانوني تلقّي مي شود که بايد در نفي و محو آن تلاش کرد; اما بايد دانست که چنين تصوري غلط است. تفاوت مالي مرد و زن در ارث و ديه ناشي از عدم مسئوليت زن در تأمين هزينه هاي خانواده و حتي هزينه هاي شخصي خود در نظام اسلامي است. از سوي ديگر، اختلاف زن و مرد در مسئله شهادت و قضاوت نيز ناشي از عاطفي بودن زن، مشکلات ماهانه و زايمان است و علاوه بر اين، جواز ضرب و کتک زدن زن، که در برخي آيات و روايات آمده، در شرايط استثنايي و متناسب با وضعيت ويژه اي است و به قدر ضرورت تجويز شده است.
7) اختلال در جامعه پذيري و فرايند تربيت
يکي از آسيب هاي جدّي خانواده اختلال در فرايند تربيت فرزندان و جامعه پذير کردن آنهاست; زيرا در اين صورت، فرزندان راه و روش برخورد با ديگران، پديده ها و مشکلات اجتماعي را نمي شناسند. بروس کوئن در تعريف «اجتماعي شدن يا جامعه پذيري» مي نويسد: اجتماعي شدن فرايندي است که به انسان، راه هاي زندگي کردن در جامعه را مي آموزد، شخصيت مي دهد و ظرفيت هاي او را در جهت انجام وظايف فردي و به عنوان عضو جامعه، توسعه مي بخشد. چهار هدف عمده براي اجتماعي شدن وجود دارد:
1) شخص بايد مهارت هاي ضروري را، که براي زندگي در جامعه ضروري است، فرا بگيرد.
2) شخص بايد بتواند به صورت مؤثري با ديگران ارتباط برقرار نمايد و توانايي خواندن و نوشتن و سخن گفتن پيدا کند.
3) فرد بايد بتواند نيازهاي بدني خود، همچون قضاي حاجت را به شيوه هاي قابل قبول جامعه فراگيرد.
4) فرد بايد ارزش ها و اعتقادات اساسي جامعه خود را در ذهن متمرکز کند.21
بسياري از جامعه شناسان و نيز روان کاوان عقيده دارند: ريشه بسياري از انحرافات شخصيت را بايد در پرورش نخستين خانوادگي جستوجو کرد; زيرا اگر منشأ اغلب کج رفتاري ها و انواع متنوّع بيماري هاي رواني بررسي شود، نقش پرورش خانواده در کيفيت رشد شخصيت آشکار مي گردد.22
هرچند برخي از نقش هاي خانواده مانند «آموزش» به نهادهاي ديگري مانند آموزش و پرورش داده شده، اما با اين وصف، هنوز هيچ نهاد اجتماعي نتوانسته است در امر تربيت و پرورش انسان ها جايگزين خانه و خانواده شود. فرزندان در محيط خانه با هنجارها آشنا مي شوند و ارزش هاي ديني و اخلاقي را در عمق شخصيت خود نهادينه مي کنند و هنگامي که وارد مدرسه و دانشگاه و محيط کار مي شوند، همان سرمايه تربيت و جامعه پذيري خانوادگي را با خود به چنين محيط هايي مي آورند.
جامعه پذيري يا تربيت فرزندان يکي از وظايف و کارکردهاي اصلي خانواده به شمار مي آيد که در روايات مورد تأکيد قرار گرفته است.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «اکرموا اولادَکم و احسنوا آدابهم»;23 به فرزندان خود احترام بگذاريد و آنان را نيکو تربيت کنيد.
ايشان همچنين مي فرمايد: «ادّبوا اولادکم علي ثلاث خصال: حبّ نبيّکم و حبّ اهل بيته و قرائه? القرآن»;24 فرزندان خود را بر سه خصلت تربيت کنيد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او و خواندن قرآن.
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «الغلامُ يلعبُ سبع سنين و يتعلّم الکتابَ سبع سنين و يتعلّم الحلال و الحرام سبع سنين»;25 پسر بايد هفت سال بازي کند و هفت سال دوم قرآن بياموزد و هفت سال سوم به آموزش مباحث فقهي و حلال و حرام بپردازد.
با توجه به توصيه هاي جامعه شناسان و تأکيد نصوص ديني بر ضرورت تربيت صحيح فرزندان، چنانچه خانواده نتواند نقش مهم جامعه پذيري و تربيت را براي فرزندان به اجرا درآورد، فرد هنگامي که وارد جامعه مي شود، نمي داند چه راه صحيح و مشروعي را بايد در مواجهه با انواع نابهنجاري ها و بحران هاي اجتماعي در پيش گيرد و در اين صورت است که زمينه هاي انحراف براي او فراهم مي شود و به سرعت بي هنجار و کج رو مي گردد.
نکته قابل توجه اينکه پدر بايد نسبت به انحرافات و کجروي زن و فرزندانش داراي روحيه «غيرت ديني» باشد. «غيرت» نيروي بازدارنده اي است که مرد را در مقابل انحراف اعضاي خانواده اش حسّاس مي کند و اجازه نمي دهد از هنجارهاي شناخته شده تخلّفي صورت گيرد. متأسفانه امروزه تبليغات رسانه اي و ژورناليستي شديدي در جهت غيرت زدايي در جامعه به کار گرفته مي شود و پدران نمونه را اين گونه معرفي مي کنند که در امور شخصي و دوست گزيني فرزندان دخالتي ندارند و بر رفت و آمد همسر نظارتي نمي کنند. روشن است که غيرت زدايي راه را براي افتادن فرزندان و همسر در دام فريب کاران و نامحرمان باز مي کند.
8) ازدواج تحميلي
امروزه يکي از معضلات اجتماعي ازدواج هاي اجباري و ناخواسته است که حق مشروع و گزينش همسر را از دختران سلب مي نمايد. اين آسيب کم و بينش در مناطق گوناگون جهان وجود دارد. سالانه 4 ميليون زن در جهان خريد و فروش يا مجبور به ازدواج اجباري مي شوند. بخشي از اين ازدواج ها مربوط به دوران خردسالي دختران است. بيشتر ازدواج هاي پايين تر از 12 سال اجباري و ناخواسته است و معمولا پس از چند سال به جدايي از همسر يا ساير آسيب هاي فردي و خانوادگي منجر مي شود. اين پديده شوم منحصر به کشورهاي جهان سوم نيست و در کشورهاي پيشرفته و صنعتي هم گزارش شده است.
مقصود از «ازدواج اجباري» پيوند زناشويي رسمي است که در آن رضايت و اراده زوجين يا يکي از آنان ناديده انگاشته شود و براي برقراري اين پيوند، از انواع فشارهاي جسمي و رواني استفاده گردد. در طول تاريخ، انواع متعددي از اين پديده وجود داشته است که زنان را همچون کالا يا وسيله اي براي مقاصد سياسي، اقتصادي و رفع اختلاف طايفه اي و قبيله اي مورد استفاده قرار داده اند. از جمله اين ازدواج ها، مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
1) ازدواج ربايشي;
2) ازدواج يغمايي;
3) ازدواج وراثي;
4) ازدواج از طريق خريد همسر;
5) ازدواج سياسي;
6) ازدواج مبادله اي.26
بي ترديد، علل گوناگوني در بروز اين نابهنجاري تأثير دارد که مي توان به علل فردي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي اشاره کرد. اما به هر حال، بايد آثار منفي آن را بر روابط خانوادگي مورد مطالعه قرار داد و آن را به عنوان يک آسيب جدّي در نظر گرفت. ازدواجي که بايد بر پايه عشق، اخلاق، محبت و درک متقابل شکل گيرد تا بتواند جوانه هاي خوش بختي را به همراه آورد، اکراه و اجبار در همسرگزيني اين پيوند نامقدّس را به صورت يک کابوس وحشتناک درمي آورد و زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي زنان را با آسيب هاي جدّي مواجه مي سازد.
8ـ1.) آسيب هاي ازدواج تحميلي
1) اولين آسيب و عوارض منفي آن متوجه جسم و بدن زن شده، بر سلامت جسمي او تأثير منفي بر جاي مي گذارد و موجب اختلال در دستگاه باروري وي و تولد کودکان نارس و عوارض ناشي از آن مي شود.
2) دومين آسيب مربوط به اختلالات روحي دختران است. از دست دادن اميد به زندگي، فقدان تصويري موفقيت آميز براي زندگي خود و فرزندان يکي ديگر از اختلالات عاطفي و رواني ازدواج هاي تحميلي به شمار مي رود. مجموعه اين فشارهاي رواني ايجاد هرگونه ابتکار، طراوت و نشاط را در محيط خانه براي اين دختران از بين مي برد و خانه را براي آنان به زنداني با ميله هاي رواني و نامرئي تبديل مي کند و افسردگي، پرخاشگري و دل سردي از زندگي را به همراه مي آورد.
3) آسيب ديگر مربوط به روابط خانوادگي است که در نتيجه آن مي توان به سست شدن بنيان خانواده، طلاق، فرار از خانه، سوء ظن، فقدان تفاهم بين زوجين، همسرآزاري، همسرکشي، وجود فرزندان بزهکار، انحطاط اخلاقي و طلاق اشاره کرد.
8ـ2) راه کارهاي جلوگيري از آسيب هاي ازدواج اجباري
1) برگزاري کارگاه هاي آموزش حقوق در زمينه ازدواج، مشاوره خانواده براي دختران و پسراني که در آستانه ازدواج قرار دارند.
2) ارتقاي آگاهي هاي خانواده در خصوص حقوق دختران و نيز تبعات ناگوار ناشي از چنين پديده اي در پيش گيري از ازدواج هاي تحميلي مؤثر است.
3) تدوين قوانين مناسب براي حمايت از زناني که قرباني ازدواج تحميلي گرديده اند.
4) ضروري است از طريق آموزش و دانش افزايي والدين نسبت به روحيات جوانان، استقلال طلبيواحترام به انتخاب حق همسرگزيني دختران، از وقوع چنين شرايطي پيش گيري شود.
5) به يقين، رعايت سن مناسب ازدواج يکي از اقدامات قانوني براي کاهش ازدواج اجباري است.
6) کاهش هزينه هاي زندگي، مهار تورّم، اشتغال زايي و بهبود ساختار اقتصادي جامعه و حمايت از خانواده هاي کم بضاعت که براي تأمين مخارج سنگين زندگي، دختران خود را براي ازدواج با افراد متموّل مجبور مي نمايند.
9) کثرت فرزندان
در نصوص ديني بر داشتن فرزندان متعدد تأکيد شده است; چنان که پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)فرمود: «انّي اباهي بکم الامم و لو بالسقطِ»;27 من در قيامت به کثرت شما بر ديگر امّت ها مباهات مي کنم، هرچند به فرزند سقط شده اي باشد. خداوند هم مي فرمايد: (وَ مَا مِن دَآبَّه? فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللّهِ رِزْقُهَا)(هود: 6); روزي همه موجودات در دست خداست. اما بايد دانست که کثرت فرزندان به حکم اوّلي مطلوب است، مشروط بر اينکه موجب عزّت جامعه اسلامي گردد و عدالت در ميان آنها رعايت شود و مورد تربيت و آموزش آموزه هاي ديني قرار گيرند.
اما سؤال اين است که آيا در شرايط کنوني، چنين شروطي محقق است؟ آيا کثرت مشاغل، دغدغه هاي معيشت، گرفتاري هاي خانوادگي و تورّم شديد اجازه رسيدگي شايسته به فرزندان را مي دهد؟ واقعيت اين است که در شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي جامعه معاصر، براي کثرت فرزندان مشکلاتي وجود دارد که نمي توان آنها را حتي از نظر اسلام در نظر نگرفت. پدري با داشتن فرزندان بسيار، چگونه مي تواند آنها را با آداب اسلامي و قواعد اخلاقي آشنا سازد؟ پدري که در جامعه امروز مجبور است براي تأمين معيشت خود و اعضاي خانواده در دو نوبت مشغول فعاليت اقتصادي شود از تربيت فرزندان و نظارت بر رفتار آنان عاجز مي ماند و در نتيجه، فرزنداني پرورش مي يابند که نه به صورت صحيح و ديني تربيت شده اند و نه از تحصيلات عالي، که معمولا مستلزم پرداخت هزينه هاي بسيار است، برخوردارند و مهم تر از همه، از عواطف گرم و صميمانه پدر و مادر بي بهره اند. پس نبايد بدون ملاحظه جوانب گوناگون تربيتي، فرهنگي و اجتماعي به تکثير فرزندان پرداخت.
از سوي ديگر، آنچه مورد اشاره قرار گرفت مشکلات فردي و خانوادگي کثرت فرزندان بود، ولي مشکلات حکومت و نظام سياسي بسي دشوارتر و پيچيده تر است. دولت بايد به تأسيس مدارس، راه، ايجاد شغل مناسب و توسعه خدمات اجتماعي از قبيل برق، آب، گاز، مسکن و بيمارستان بپردازد.
پس کثرت فرزندان در شرايط جهاني و منطقه اي، به ويژه جامعه معاصر، داراي مشکلات و آسيب هاي فراواني است.
پي نوشت :
1. Socail Pathology.
2ـ نيکلاس آبر کرامبي و ديگران، فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه حسن پويان، چاپخش، 1376، ص 354.
3. Socail institution.
4ـ آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، چ دوم، تهران، نشر ني، 1374، ص 785.
5ـ جاناتان اچ. ترنر، مفاهيم و کاربردهاي جامعه شناسي، ترجمه محمّد فولادي و محمّدعزيز بختياري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378، ص 263.
6ـ منصور بيرامي، خانواده و آسيب شناسي آن، آيدين، 1378، ص 106.
7ـ مصطفي شورکي، رهايي از افسردگي، ارجمند، 1379، ص 10ـ13.
8. Major depressive disorder.
9. Dysthymic disorder.
10ـ منصور بيرامي، پيشين، ص 107.
11ـ مصطفي شورکي، پيشين، ص 8.
12. Self - esteem.
13ـ جمعي از نويسندگان، مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، نشر نويد، 1377، ص 43 و 44.
14ـ مصطفي شورکي، پيشين، ص 14.
15. Cognitive Theraphy.
16ـ ايوي ام. بلاک برن، مقابله با افسردگي و شيوه هاي درمان آن، ترجمه گيتي شمس، تهران، رشد، 1380، ص 63ـ64.
17ـ محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث، ج 71، ص 139.
18ـ همان، ص 69 ـ 77.
19ـ باقر ساروخاني، جامعه شناسي خانواده، تهران، سروش، 1370، ص 53.
20ـ شهلا اعزازي، جامعه شناسي خانواده با تأکيد بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، روشنگران و مطالعات زنان، 1376، ص 199.
21ـ بروس کوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضلي، چ چهارم، تهران، سمت، 1374، ص 103ـ104.
22ـ محمّدحسين فرجاد، آسيب شناسي اجتماعي ستيزه هاي خانواده و طلاق، منصوري، 1372، ص 45.
23ـ حسام الدين متقي هندي، کنزالعمّال، ح 410، ص 45.
24ـ همان، ح 409، ص 45.
25ـ شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 12، ص 247، ح 12.
26ـ نگارنده، «دختران و ازدواج تحميلي»، کتاب زنان، ش 24، سال ششم (تابستان 1383)، ص 33ـ35.
27ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 15، ص 96.
منبع:فصلنامه معرفت معرفت/س