خانواده اصلي ترين هسته هر جامعه و کانون حفظ سلامت وبهداشت رواني است و نقش مهمي در شکل گيري شخصيت فرزندان يعني پدران و مادران اينده جامعه دارد و هيچ نهاد و مرجعي نمي تواند جايگزين خانواده به ويژه مادر شود...
خانواده را موسسه يا نهاد اجتماعي معرفي کرده اند که ناشي از پيوند زناشوئي زن و مرد است و در ان اعضاي خانواده که شامل زوجين و فرزندان و گاهي هم اجداد و نوه هاست براساس همزيستي مسالمت اميز, صفا , صميميت , انس و تفاهم مشارکت و تعاون زندگي مي کنند. خانواده ها معمولا واحدي کوچک متشکل از حداقل دو يا سه نفر است ولي از نظر اهميت ان را از مهمترين نهادهاي اجتماعي و نخستين منبع سازندگي و پرورش نسل و عالي ترين سرچشمه خوشبختي و غني ترين منبع عاطفه دانسته اند.
از جمله مظاهر زندگي اجتماعي انسان , وجود تعامل هاي سالم و سازنده ميان انسان ها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صميميت وهمدلي به يکديگر است, انسان موجودي چند بعدي است که بخش مهمي از ماهيت پيچيده او را ميل به زندگي جمعي و پيوند جويي با همنوع تشکيل مي دهد. روان شناسان و ساير متخصصان علوم رفتاري از جمله متخصصاني هستند که با مطالعه ابعاد پيچيده رفتار و انسان و دنياي رواني او براي بهزيستي و دستيابي به سلامت تن و روان اطلاعات و راهبردهاي سودمندي را ارايه مي دهند تا از اين راه رسيدن به زندگي صلح اينده و توام با اسايش براي فرد فرد ادميان امکان پذير گردد.
روان شناسان, خانواده را محل ارضاي نيازهاي مختلف جسماني و عقلاني و عاطفي مي دانند . داشتن اگاهي از نيازهاي زيستي و رواني وشناخت چگونگي ارضا» و اطفا» آنها و تجهيز شدن به تکنيک هاي شناخت تمايلات زيستي و رواني مهمتر , مسلح بودن به چگونگي ارضا» دست و سالم آنها ضرورتي انکار ناپذير ميباشد. تحقيقات زيادي در اين زمينه مشاهده مي شود که دلالت برتائيد نقش دلبستگي در پيوند هاي بزرگسالان و روابط زناشويي رضايت مند ميباشد. تحقيقاتي که در اين زمينه صورت گرفته به طور خاص به بررسي رابطه بين الگوهاي دلبستگي و سازگاري يا نگرش نسبت به روابط زناشويي پرداخته اند.
خانواده اصلي ترين هسته هر جامعه و کانون حفظ سلامت وبهداشت رواني است و نقش مهمي در شکل گيري شخصيت فرزندان يعني پدران و مادران اينده جامعه دارد و هيچ نهاد و مرجعي نمي تواند جايگزين خانواده به ويژه مادر شود. جامعه اي سالمتر و پوياتر است که مادران و پرداني با شخصيت تر و سالمتر وبا اعتقادتر داشته باشد.
رضايت زناشوئي يکي از عوامل موثر در ثبات و پايائي خانواده ها و در عين حال بهداشت رواني همسران و فرزندان است. در روابط زناشوئي عوامل متعددي باعث رضايت همسران از يکديگر مي شود:
شاملو مهمترين عوامل موفقيت در زندگي زناشوئي را رشد عاطفي و فکري , تشابه علائق و طرز تفکر , تشابه مذهبي , تشابه تحصيلي و طبقاتي, و تشابه طرز تفکر نسبت به امور جنسي, تشابه علايق در زندگي و سرعت عمل در کارها و بالاخره رابطه با خانواده زن و شوهر مي داند.
سلامت فيزيکي و عاطفي و بهداشت رواني افراد در جامعه در گرو سلامت روابط زناشويي و تداوم و بقاي ازدواج مي باشد. رضايت يک فرد از زندگي زناشوئي به منزله رضايت وي از خانواده محسوب مي شود و رضايت از خانواده به مفهوم رضايت از زندگي بوده ودر نتيجه تسهيل در امررشد و تعالي و پيشرفت مادي و معنوي جامعه خواهد شد. بنابراين با توجه به اهميتي که روان شناسان , جامعه شناسان و حتي همه مذاهب به خانواده و ارتباط زناشويي موثر مي دهند و اينکه تشکيل خانواده جايگاهي براي نارضايتي نيست اين سوال به ذهن مي رسد که چرا زوجين دچار نارضايتي مي شوند به چه علل و عواملي مي تواند بر رضايت مندي ان تاثير گذارد , ايا شيوه هاي دلبستگي زوجين مي تواند بر رضايت مندي زوجين تاثير گذارد .
اهداف تحقييق
خانواده کوچکترين جز» اجتماعي است , اجتماعي که از خانواده هاي سالم تشکيل شده باشد, مسلما اجتماعي است سالم و شرط انکه خانواده اي سالم باشد اين است که افراد ان سالم باشند, لذا براي بهبود وضع اجتماع , تلاش براي بهبود وضع خانواده و افراد ان مهمترين مسئله است . دراين راه هيچ چيز را نبايد ناديده گرفت بايد از تجربيات همه کساني که در اين راه قدم برداشته استفاده کرد. در جايي از نهج البلاغه امام علي ( ع) مي فرمايد: انظرو من قال و انظرو مال قال , نظر کنيد که گفت, نظر کنيد چه گفت يعني بايد گفته صحيح را از زبان هر کس که بيرون امده باشد پذيرفت و به کار بست. بنابراين با توجه به نقش غير قابل انکار الگوهاي دلبستگي در کارکردهاي رفتاري والگوهاي هيجاني بزرگسالان و همچنين با توجه به اينکه از موضوعاتي که بيشتر مد نظر روان شناسان و پژوهشگران و نظريه پردازان روابط زناشويي و الگوهاي سازگاري در زندگي زناشويي بوده است. از عوامل تاثير گذاري که هميشه توسط دست اندر کاران مورد تاکيد واقع شده مقوله رضايت مندي جنسي و رابطه زناشويي رضايت بخش در بين همسران بوده است, از اهميت اين تحقيق بر همه متخصص پوشيده نيست , تا جايي که مي توان از نتايج اين گونه تحقيقات در زندگي کاربردي و عمل خانواده ها استفاده کرد. بنابراين محقق مي خواهد تاثير شيوه هاي دلبستگي را بر رضايت مندي زناشوئي بررسي کند و در صورت تائيد آن , با توجه به پيشينه تحقيق استفاده کاربردي ان را براي اموزش والدين چه در مدارس و در محافل علمي مطرح سازد.
فرضيه هاي تحقيق:
1) بين سبک هاي دلبستگي و رضايت زناشوئي همبستگي وجود دارد.
2) بين سبک دلبستگي ايمن در مردان و زنان تفاوت وجود دارد .
3) بين سبک دلبستگي مضطرب در مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
4) بين سبک دلبستگي اجتنابي در مردان وزنان تفاوت وجود دارد.
5) بين رضايت زناشوئي مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
تعريف متغيرهاي تحقيق
الف)تعريف نظري:
1) دلبستگي
دلبستگي را مي توان يک الگوي رفتاري خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع براي رشد سالم اهميت حياتي دارد و زماني دلبستگي مطلوب بوجود مي آيد که در سال اول زندگي کيفيتي متقابل و خوشايند بين کودک و مادر يا ( نگهدارنده ) شکل گرفته و اين رابطه گرم , صميمانه و پايا بين کودک و مادر است که براي هر دو رضايت بخش و مايه خوشي است.
دلبستگي داراي سه سبک ايمن, اجتنابي, مضطرب , و به قرار ذيل مي باشد:
? سبک ايمن:
افراد داراي اين سبک ارتباط با ديگران برايشان اسان است و از اينکه به ديگران تکيه کنند و نيز اجازه دهند که ديگران به آنها تکيه کنند احساس راحتي مي کنند. اين افراد از اينکه ديگران آنها را ترک کنند و يا خيلي به آنها تزديک شوند احساس نگراني نمي کنند.
? سبک اجتنابي:
افراد داراي اين سبک از اينکه به ديگران نزديک شوند احساس ناراحتي کرده و نمي توانند به طور کامل به ديگران اعتماد کنند. براي اين افراد مشکل است که به ديگران تکيه کنند و وقتي مي بينند که کسي مي خواهد خيلي به آنها نزديک شود عصبي شده و احساس مي کنند که ديگران اغلب بيشتر از حدي که انان احساس راحتي مي کنند با آنها صميمي هستند.
? سبک مضطرب - دو سوگرا :
افراد داراي اين سبک کساني هستند که احساس مي کنند ديگران مايل نيستند انقدر که آنها دوست دارند با انان رابطه نزديک داشته باشند. آنها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعا آنها را دوست نداشته باشد. آنها مايلند که با بعضي افراد کاملا يکي شوند ولي اين خواسته بعضي اوقات باعث ناراحتي و دوري مردم از آنها مي شود.
سبک هاي دلبستگي مولفه اي است که با ازمون دلبستگي بزرگسالان AAS سنجيده مي شود.
رضايتمندي زناشوئي :
? تعريف نظري
احساسات عيني از خشنودي , رضايت و لذت تجريه شدن توسط زن يا شوهر موقعي که همه جنبه هاي از دواجشان را در نظر مي گيرند.
? تعريف عملياتي
نمره اي که ازمودني از پرسشنامه رضايت زناشويي ENRICH بدست مي آورد.
نظريه هاي دلبستگي
? نظريه روانکاوي :
زيگموند فرويد روانکاو اتريشي روابط کودک با والدين خود را براساس اين فرض بنا کرد که غرايز زيستي کودکي که به دنيا مي ايد بايد ارضا» شوند. مثلا در زمان شير خوارگي هر چيزي که مربوط به غذا خوردن و به طور کلي دهان کودک باشد مورد توجه قرار مي گيرد و يا در حدود دو سالگي فعاليت هاي مربوط به عمل دفع سرچشمه توجه و لذت او است. هنگامي که از کودکان مراقبت مي شود و نيازهايشان بر آورده مي گردد توجهشان بر شخصي که اين نيازها را تامين مي کند معطوف مي شود. بنابراين کنش متقابل بين کودک و والدين در خصوص ارضا» نيازها از اهميت بسياري برخوردار مي باشد.
در اين ديدگاه فنيکل همچنين معتقد است که مادر اولين شيي است که هر فردي با ان رابطه برقرار مي کند. از اين رو, مادر اولين پايگاه شکل گيري تصورها و باورهاي کودک در مورد پيرامونش است. در اين ديدگاه, والدين و کودک هر کدام بخشي از يک سيستم پيچيده و پويا به حساب مي ايند و داراي تاثير متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زيستي - رواني دارند.
? نظريه کردار شناسي :
اين موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد امادگي بروز رفتارهايي را دارد که باعث مي شود اطرافيان به او توجه کرده, از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند, توجه يک روانپزشک انگليسي به نام جان بالبي را به سوي خود جلب نمود . اين رفتار ها شامل گريه کردن, خنديدن و سينه خيز رفتن است. به عقيده بالبي , کردارشناس علاقه مند به روانکاوي , پايه هاي زيستي رفتارهاي دلبستگي در صورتي که از ديدگاه تکاملي مطالعه شود, اسان تر قابل درک خواهد بود.
بنابراين بالبي معتقد است که بچه انسان به طور زيستي تعدادي الگوهاي رفتاري دارد که اماده اند تا بر اثر مکانيسم هاي آزاد سازي محيط فعال شوند. کودک خود را به کسي که دوست دارد نزديک مي کند, از او اويزان مي شود و نشانه هايي چون لبخند , گريه و فرياد به او ابراز مي کند . با اين اعمال کودک نشان مي دهد که برخي اشخاص براي اومهم هستند و آنها را خوب ارزيابي مي کند. بدين ترتيب , تماس بدني نزديک مخصوصا بغل گرفتن , نوازش کردن و تکان دادن مي تواند کودک نگران و هيجان زده را ارام کند.
برطبق نظر بالبي , نتيجه کنش متقابل بين مادر و کودک به وجود امدن نوعي دلبستگي عاطفي بين ان دو است. اين مفهوم دلبستگي که اينس ورث و همکارانش درباره ان تحقيقاتي کرده اند ارتباط عاطفي با مادر است که سبب مي شود کودک دنبال اسايش حاصل از وجود مادر باشد به خصوص هنگامي که احساس ترس و عدم اصمينان مي کند. نظريه دلبستگي ابتکار جان بالبي , در دهه , 1950 پس از گذشت دو نسل مرجع اصلي نظريه پردازي و ازمايشگري در روان شناسي تحولي محسوب مي شود, بطوريکه بسياري از پيشرفت هاي روانپزشکي اجتماعي از اين نظريه تاثير پذيرفته اند.
? نظريه يادگيري اجتماعي
برخلاف بالبي که ريشه رفتارهاي دلبستگي را به مکانيسم هاي ذاتي نسبت مي دهد, نظريه پردازان يادگيري , دلبستگي را محصول فرايند اجتماعي شدن مي دانند. به عقيده اين روان شناسان از جمله سيرز, جي ويرتز, بي جو و باير در ابتداي کار, مادر چيز خاصي براي کودک عرضه نمي کند اما بتدريج که مادر کودک را شير مي دهد, گرم مي کند, بغل مي گيرد, ويژگي هاي پاداش دادن را ياد مي گيرد.
نظريه پردازان يادگيري اجتماعي فرض را براين دارند که شدت وابستگي کودک به مادر بستگي دارد به اين که مادر تا چه حد نيازهاي کودک را تامين کند. يعني مادر تا چه اندازه وجودش با لذت وکاهش درد و ناراحتي همراه است. اين نظريه پردازان همچنين براين واقعيت تاکيد دارند که فرايند دلبستگي يک راه دو طرفه است و به رابطه رضايت بخش متقابل و تقويت هاي دو جانبه وابسته است. مادر رضايت خود را در پايان دادن به فريادهاي بچه پيدا مي کند و در نتيجه خود را نيز آرام مي کند. کودک با لبخند و بغبغو کردن ها ي خود به کساني که او را ارام مي کنند, پاداش مي دهد.
? نظريه بوم نگري
در ديدگاه بوم نگري تلاش مي شود تا انسان در متن محيط زندگي اش مورد مطالعه قرار گيرد . ويگوتسکي عقيده داشت کارکردهاي عالي ذهني در کودکان از راه تعامل با والدين, معلمان و ديگر افراد مهم در محيط رشد مي کند. برهمين اساس , اهميت ديدگاه بوم نگري و رويکرد پيروان اين ديدگاه به تعامل والدين فرزند بطور فزاينده اي مورد توجه قرار گرفته است.
? نظريه روان شناسي شناختي
در ديدگاه روان شناسي شناختي نيز والدين پايگاه شکل گيري و تحول فرايندهاي روان شناختي کودک به شمار مي ايند.
بل موفق شده بود تا پايداري شي و پايداري شخص را مورد ازمايش قرار دهد. نتايج پژوهش او نشان داد که 70 درصد از ازمودني ها در پايداري شخص نمره هايي, بهتر از پايداري شي بدست مي اورد. بل معتقد است پايداري شخص از احساس امنيت و دلبستگي کودک به مادر ناشي مي شود. در همين پژوهش او دريافت که بين امنيت و دلبستگي و پايداري شخص در کودک رابطه معني دار وجود دارد . بل اظهار مي کند که پايداري شخص بسيار تحت تاثير رفتار مادري است در حاليکه پايداري شي چنين وضعيتي ندارد.
همچنان که کودکان بزرگ مي شوند, تمايل پيدا مي کنند که پيوند عاطفي را با والدي که به او دلبستگي دارند حفظ کنند, در نتيجه توانايي پذيرش رفتارهايي را که با ارزش هاي والد محبوبشان مطابقت دارد پيدا مي کنند. از انجا که بيشتر موارد والدين رفتارهاي انطباقي را تشويق مي کنند يعني رفتارهايي که به کودک کمک مي کند تا با جامعه کنار بيايد- دلبستگي معمولا به نفع کودکان است ولي اگر رفتاري را تشويق کنند که ناسازگار است, در اين صورت کودکي که به والدينش دلبستگي دارد و مي خواهد مطابق ميل انان رفتار کند, از اين دلبستگي اش سودي نخواهد برد.
تحقيقي که توسط واترز وهمکاران انجام شده است, محققين موفق به يافتن 50 جوان ( 20 تا 22ساله) شدند که در دوران کودکي در موقعيت ناآشنا مورد مطالعه قرار گرفته بودند . نتايج اين تحقيق حاکي از اين بود که :
ـ روابط کودک , نمونه اصلي براي روابط عشقي اين آزموني ها بود.
ـ کيفيت مراقبت مادرانه در اين گروه گرايش داشت که نسبتا ثابت باقي بماند.
ـ وقتي الگوهاي موثر ايجاد شدند. گرايش به حفظ خود دارند. به رغم بيست سال فاصله بين اين دو ارزيابي 31 , نفر از 50 نفر سبک دلبستگي شان همان سبک دوران کودکي شان بود. تغيير سبک دلبستگي بسياري از آزمودني ها احتمالا ناشي از تجربيات آنان بود. مهمترين اين تجربيات عبارت بودند از : از دست دادن يکي از والدين , ابتلاي والدين يا خود آنها به بيماريهاي دشوار , ابتلاي والدين به بيماري هاي روان گسسته وار و مورد سو استفاده بدني يا جنسي قرار گرفتن. آزمودني هايي که هيچ يک از اين موارد را تجربه نکرده بودند . با احتمال بيشتري الگوي دلبستگي کودکي و بزرگسالي شان همسان بود.
اگر چه ممکن است عدم همساني به مسايل و محدوديت هاي اعتبار و رويي اندازه گيري نسبت داده شود ولي به نظر مي رسد که تجارب دوران کودکي و پس از ان , نقش مهمي را در ايمني يا ناايمني دلبستگي در بزرگسالي ايفا مي کنند.
کارن هورناي پس از سال ها مطالعه و بررسي به اين نتيجه رسيد که انگيزه اصلي رفتار انسان, احساس امنيت است. به باور او , اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده , احساس امنيت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسي مي شود.
از نظر هورناي , عواملي که از طرف جامعه و به خصوص خانواده, در کودک احساس ناامني ايجاد کند عبارتند از : تسلط زياد, بي تفاوتي , رفتار بي ثبات, عدم احترام براي احتياجات کودک, توجه و محبت بيش از حد, عدم گرمي و صميميت کافي, تبعيض , محافظت شديد. واگذاري مسئوليت زياد يا عدم ان , پرخاشگري و خشونت براي کسب احساس امنيت. کودک در مقابل اين عوامل, روش هاي مختلفي از خود نشان مي دهد و همآنها را فرا مي گيرد . اين رفتارها نوع شخصيت و منش او را تشکيل مي دهند.
بنابراين به اعتقاد اينس ورث و همکارانش همه کودکان بهنجار احساس دلبستگي پيدا ميکنند ودلبستگي شديد شالوده رشد عاطفي و اجتماعي سالم در دوران بزرگسالي را پي ريزي مي کند. براي مثال , انتظار مي رود که کودکاني که دلبستگي شديد به مادرانشان دارند, در آينده از لحاظ اجتماعي برون گرا باشند, به محيط اطرافشان توجه نشان داده و بخواهند که در اطراف خود کاوش کرده و بتوانند با ناراحتي مقابله کنند.
بنابر نظر محققان افراد داراي دلبستگي ايمن از ويژگيهايي برخوردارند: اعتماد به خود و اعتماد به ديگران دو ويژگي اصلي افراد ايمن محسوب مي شود. اعتماد به خود به عنوان يکي از مباني درون رواني فردي که داراي دلبستگي ايمن مي باشد به فرد اين توانايي را مي دهد که در روابط بين شخصي با مهارت, اطمينان و ارامش بيشتر به تعامل بپردازد.
اعتماد فرد ايمن به ديگران, به عنوان جز» مکمل اعتماد به خود نيز وي را در جلب کمک ديگران ياري مي رساند. به نظر اين محقيين , برخورداري از توان اکتشاف گري و جوارجويي , دو ويژگي ديگر اين افراد مي باشد. به اين معني که توان اکتشاف گري , انعطاف پذيري و جسارت لازم را در روابط بين شخصي, ازمونگري و تجربه اموزشي در اختيار فرد ايمن قرار مي دهد. مهارت هاي حل مساله در اين افراد محصول کنش بهنجار اکتشاف گري است . جوراجويي نيز به منزله يکي از نيازهاي فرد ايمن که پيوسته در جستجو ارضا» مي باشد, به کمک بازخوردهاي مثبت و دو سويه پس از روابط با ديگران و در کناراکتشاف گري به مهارت هاي فرد مي افزايد . همچنين بنابر نتايج پژوهش ها, دلبستگي ايمن با ويژگي هاي ارتباطي مثبت صميميت و خرسندي , مرتبط است.
به عکس تاثيرات مثبت دلبستگي , بررسي ها عنوان مي کنند که دو مشخصه اصلي افراد ناايمن اجتنابي و دو سوگرا است. فقدان اعتماد به خود با تحليل بنيادهاي درون رواني , توان رويارويي با موفقيت هاي استرس زا را کاهش داده و درماندگي روان شناختي را بر فرد ناايمن تحميل مي کند. اين پريشاني و درماندگي که به نوبه خود برحسب تجربه هاي نامطلوب به احساسات حقارت و اضطراب شخص دامن مي زند , ناتواني وي را در ايجا روابط بين شخصي سالم توجيه ميکند. فقدان اعتماد به ديگران نيز با تخريب زمينه هاي بين شخصي, فرصتهاي ياري طلبي و جلب همدردي ديگران را از بين مي برد. تاثيرات عميق سبک دلبستگي در دو گستره درون شخصي وبين شخصي بار ديگر نقش بنيادين و پوياي کيفيت پيوند هاي عاطفي نخستين بين کودک و مادررا در شکل گيري استقرار و تداوم اعتماد اساسي , جوراجويي , اکتشاف گري , تجربه آموزي و قدرت مواجهه و حل مساله برجسته مي سازند.
دلبستگي در گستره تحقيقات
بالبي معتقد بود که نوزاد انسان با مجموعه اي از رفتارهاي فطري به دنيا مي آيد که موجب مي شود, اطرافيانش از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند, از نظر تکاملي اين الگو ها ارزش انطباقي دارند زيرا موجب زنده ماندن کودک ميشود. اگر چه فرويد شدت وابستگي کودک به مادر را نتيجه ميزان نيازهاي وي توسط مادرمي دانستند اما بالبي به انگيزش هاي فطري باور داشت که دلبستگي براي نياز از ساير سائق هاي اساسي مي نمود, خاصه ان که سلسله اي از ازمايش هاي نظام دار نشان دادند دلبستگي در نتيجه همبستگي با منبع تغذيه ايجاد نمي شود و بسياري اوقات کودک به کسان ديگري که آنها را تغذيه کرده اند هم دلبسته شده اند, همچنين مشاهده شده است که کودکان گاهي به مادران بدرفتار و حتي معني آزار دهنده نيز دلبستگي پيدا مي کنند, نتايج اين تحقيقات منجر به ان شد که بالبي بيان نمايد که اين نظام رفتاري تنها بر اساس هم ايندي هاي ساده لذت بخش ايجاد نمي شود , بلکه از الگوي نظري نظام دلبستگي پيروي نمايد.
پژوهشهاي زيادي در اين زمينه مشاهده مي شود که مي توان اشاره به پژوهشي کرد که به منظور مقايسه سبک هاي دلبستگي در زنان روسپي و زنان عادي شهر تهران است که نتايج بدست امده از اين پژوهش بيانگر ان است که در مقايسه با زنان عادي, زنان روسپي همواره از رابطه والدين و مراقبت اوليه شان ناراضي تر بودند و الگوي دلبستگي نافذ در ايشان الگوي دلبستگي ناايمن بود . در پژوهش ديگر که رابطه ميان الگوهاي دلبستگي و سابقه رفتارهاي خود اسيب رساني ( بويژه خودکشي ) مورد ارزيابي قرار گرفت به اين نتيجه رسيده اند که بين انديشه پردازي خودکشي و توسل به رفتارهاي خود اسيب رساني با الگوي دلبستگي اشفته سردرگم به ترتيب در %78 و %86 از افراد گروههاي داراي سابقه رفتار خودکشي و انديشه پردازي درباره خودکشي, رابطه وجوددارد ولي تنها در % 44 از افراد فاقد هرگونه انديشه پردازي يارفتارهاي خود اسيب رسان , اما داوطلب درمان روانپزشکي, رابطه وجود دارد.
در تحقيق ديگر به منظور بررسي رابطه بين سبک هاي دلبستگي و شيوه همسر گزيني ( تک همسري - چند همسري ) به اين نتيجه رسيده اند که بين سطوح مختلف تنوع طلبي جنسي با سبک هاي دلبستگي رابطه معني داري وجود ندارد , اما نشان مي دهد که مردان تک همسر نسبت به مردان چند همسر از سطوح تنوع طلبي جنسي بالاتري برخوردارد هستند.
مظاهري در بررسي ميان سبک هاي دلبستگي زوجين نشان داد که رابطه قوي و مهمي ميان سبک دلبستگي با ساختار خانواده و سازگاري زناشويي وجود دارد , اين ارتباط خاصه در زماني که سبک هاي دلبستگي همسران با يکديگر جفت مي شد وسازگارانه ترين نوع ارتباط و بالاترين رضايت مندي زناشويي وزوج هاي ( ايمن - ايمن ) و پائين ترين ميزان ان در زوجهاي ( اجتناب گر - اجتناب گر ) و مشاهده شد. يکسري مطالعات تجربي ديگر درباره نقش شناخت درناکارامدي زناشويي توسط برنشتاين و همکاران انجام شد.
آنها دراين مطالعات از پرسشنامه نارضايتي زناشويي استفاده کردند و به اين نتيجه رسيدند که اسنادهاي زوجها درباره علت وقايع پيش آمده در روابط زناشويي و رفتارهاي منفي مانند شکايت کردن, پرداختن به موضوعات فرعي و ذهن خواني موجب نارضايتي هاي زناشويي مي شود. کنياتن وهمکاران در آموزش به 157 زوج دانشجو ميزان ارتباط کلامي و ابراز احساسات آنها را مورد بررسي قرار دادند. نتايج تحقيق چنين بود زوجهايي که سازگاري بيشتري داشتند بيش از زوجهاي ناسازگار , افکار , احساسات و انتظارات يکديگر را مي پذيرفتند, در اين گروه حتي احساسات نامطلوب هم بيان مي شد و به اندازه احساسات مطلوب مورد توجه قرار مي گرفت زوجها براي احساسات يکديگر اهميت قائل مي شوند و در مقايسه با اين گروه زوجهاي ناسازگار به طور معني داري از برقراري ارتباط کلامي امتناع مي کردند و حاضر نبودند هيچ نوع از احساسات خودرا ابراز کنند.
در تحقيق برنن و شيور که تحت عنوان ابعاد سبک هاي دلبستگي بزرگسالان و اثرات آن بر روي تفاهم زناشويي صورت گرفت, مشخص شد که سبک دلبستگي از عوامل تعيين کننده روابط بين فردي از جمله تفاهم زناشويي است . افرادي که داراي سبک دلبستگي ايمن هستند, درک عميق تري را از روابط به صورت بالاتر نشان مي دهند و اين افراد از اشتراک هاي بالاتري در روابط بين فردي برخوردارند, فرضيه هاي اين تحقيق از طريق تحليل مسير مورد بررسي قرار گرفته و عنوان مي شود که مي توان سبک هاي دلبستگي را بعنوان عاملي تعيين کننده در زمينه تفاهم زناشويي محسوب کرد.
در تحقيق سيمپسون که تحت عنوان اثرات سبک هاي دلبستگي برتفاهم زناشويي صورت گرفت, به اثرات سبک هاي دلبستگي ايمن , اضطراب و اجتنابي بر تفاهم زناشويي پرداخته شد. با استفاده از روش تحقيق طولي تعداد 144 زن و شوهر مورد بررسي قرار گرفتند. در نهايت مشخص گرديد که سبک دلبستگي ايمن با احترام, تاهل و تفاهم بيشتري در ارتباط است تا سبک دلبستگي اجتنابي يا اضطرابي . در پيگيري که به مدت شش ماه بعد صورت گرفت مشخص گرديد که اشفتگي هاي هيجاني در افراد با سبک دلبستگي ايمن نسبت به آنهايي که داراي سبک دلبستگي اجتنابي يا اضطرابي مي باشند کمتر مي باشد.
در تحقيق کرامر , که در کشور انگلستان صورت گرفت به ارتباط سبک هاي دلبستگي و تفاهم زناشويي در 40 زن که در دامنه سني 44-25 سال قرار داشتند , پرداخته شد. يافته هاي پژوهشي معرف اين بود که سبک هاي دلبستگي با تفاهم زناشويي مرتبط بوده و همواره زنان با سبک دلبستگي ايمن , تفاهم زناشويي بالاتري را نشان مي دهند و از مشکلات و مشاجرات زناشويي کمتري نسبت به افراد با سبک دلبستگي نا ايمن ( اجتنابي دوسوگرا) رنج مي کشند.
مري مين , مطالعات خود درباره دلبستگي را به دلبستگي بزرگسالان اختصاص داد. تلاشهاي او مورد توجه روانکاوان و روان درمانگران قرار گرفت.
مين و همکارانش روابط بين تجارب اوليه مادر با وضعيت دلبستگي کودک را به آزمون گذاشتند . به اين صورت که :
چطور ممکن است الگوهاي موجود در تجارب اوليه دلبستگي مادر به رفتار کودک ارتباط داشته باشد؟ مين با همکاري جورج و کاپلان , فرم مصاحبه نيمه ساخت يافته را ابداع کرد که به عنوان AAI مين قادر به کشف الگوهايي نه تنها در توصيف رويدادهاي زندگي بزرگسالان قابل مشاهده بود بلکه به روشني در شيوه يادآوري و سازماندهي خاطرات نيز ديده مي شد. به علاوه مين دريافت بزرگسالاني که دوره کودکي سختي داشته اند الزاما ناايمن نخواهند بود. انچه اين گروه را از ناايمن ها جدا مي کند کيفيت بازنمائيهاي دلبستگي در ذهن انان است. مين و همکاران او در اصل سه الگوي دلبستگي بزرگسالان را توصيف کردند: خودپيرو, دوري گزين , دل مشغول . بزرگسال خود پيرو مثل کودکان ايمن ( که ناراحتي و نياز خود را با روشي واضح و ارتباطي نشان مي دهند) به دامنه اي از احساسات مثبت و منفي خود درباره تجارب اوليه دلبستگي دسترسي آسان و مرتبطي داشتند, بازنمائيهاي ذهني انان درباره تجارت اوليه دلبستگي مرتبط و منعطف بود.
بزرگسالان ناايمن , برعکس , چنين تجربياتي را به صورتي نامربوط و ناهمسو توصيف مي کردند. بزرگسالان دوري گزين , تجارب اوليه خود را ايده ال سازي کرده و حوادثي درداور را بصورتي منفک شده و به روشني ناموافق توصيف مي کردند. در حاليکه بزرگسالان دل مشغول بنظر مي رسيد که غرق در عواطف تداعي شده با تجارب دلبستگي اوليه مي شوند.
اخيرا گروه جديدي تحت عنوان غير قابل طبقه بندي توصيف شده است. اين مقوله زماني مطرح مي شود که هيچ وضعيت رواني در زمينه دلبستگي تسلط نداشته باشد. نوعا چنين طبقه اي زماني توصيف مي شود که ازمودني بين وضعيت رواني دوري گزين و دل مشغولي در نوسان باشد.
مين و همکارانش دريافتند, والديني که خود پيرو بودند در موقعيت نا اشنا کودکان ايمن داشتند. آنهايي که دوري گزين بودند کودکاني اجتنابي داشتند والدين دل مشغول, کودکان مقاوم مي پرورانند و نهايتا والديني که دلبستگي سازمان نايافته در اثر فقدان يا ضربه داشتند والدين دل مشغول , کودکان مقاوم مي پرورانند و نهايتا والديني که دلبستگي سازمان نايافته در اثر فقدان يا ضربه داشتند کودکاني با دلبستگي سازمان نايافته پرورش داده بودند.
تفاوتهاي فردي در دلبستگي بين اشخاص
تحقيقات اوليه , در بررسي دلبستگي زوجين , بيشتر بر جستجوي رابطه سبک دلبستگي و ارزيابي کيفيت روابط متمرکز بودند. اين پژوهشها نشان دادند که سبک دلبستگي بر گستره اي از رفتارها که در شرايط گوناگون ظاهر مي شوند . تاثير دارد.
افراد با سبکهاي دلبستگي متفاوت در موقعيتهاي گوناگون و از جمله موقعيتهاي تنيدگي زا, به شکلهاي متفاوت رفتار مي کند. به عبارت ديگر , سبک دلبستگي افراد , عاملي براي شناسايي و طبقه بندي تفاوتهاي فردي است.
تحقيقات اخير , تاثير سبک دلبستگي را بر کيفيت روابط زوجين به خوبي نشان مي دهند . ازمودنيهايي که هم خود و هم همسرشان, سبک دلبستگي ايمن داشتند, کيفيت روابطشان مطلوب تر بود . يافته هايي از اين دست , اين سوال را به ذهن متبادر مي کند که ايا سبک دلبستگي زوجين, پيش بيني کننده کيفيت روابط بين آنهاست؟
در يک ازمايش روي يک برگه, خصوصيات شريک جنسي فرضي که براساس رفتارشان منعکس کننده ايمني, رفتار اجتنابي و رفتار مجذوب کردن بودند, ارائه مي گرديد و ازماينده به ارزيابي پاسخ ارتباطي ازمودنيها در برابر شريک جنسي, مي پرداخت.
يافته هاي مذکور نشان داده که بين سبک دلبستگي زوجين و نوع ارتباطي که با شريک جنسي فرضي برقرار مي کردند, رابطه متقابل معني دار ولي غير خطي و جود داشت. بدين ترتيب که ازمودنيهاي ايمن با وجود گرايش به سمت شريک جنسي ايمن , احساس مثبت کمي را در قبال شريکهاي جنسي ناايمن گزارش مي کردند. برعکس ازمودنيهاي ناايمن و بالاخص ازمودنيهاي اجتنابي , پاسخ مساعد کمتري , به يک شريک جنسي اجتنابگر ابراز مي نمودند و بيشتر يک شريک جنسي مجذوب را ترجيج مي دادند . اين ازمايش بر روي زوجهاي واقعي نيز اجرا شد و يافته هاي مشابهي به دست امد . ازمايشي توسط فيني , بر روي تعدادي زوجين صورت گرفت و در ان اثر متقابل سبک دلبستگي ازمودنيها و همسرانشان اندازه گيري شد. او در اين ازمايش, ميزان سبک دلبستگي زوجين ( براساس راحتي در صميميت و اضطراب در روابط ) و رضايت زناشويي را مورد بررسي قرار داد. نتايج نشان دادند, هنگامي که زنان , در ايجاد رابطه مضطرب بودند و مردان در برقراري صميميت , احساس راحتي مي کردند, ميزان رضايتمندي زناشويي در طرفين , در بيشترين سطح قرار داشت. يافته قابل توجه ديگر اين است که ميزان رضايتمندي زناني که شوهرانشان کمتر در روابط صميمي راحت بودند کاهش چشمگيري داشت. بنظر مي رسد , در زوجين که به تازگي ازدواج کرده اند. رفتار اجتنابي شوهران مضطرب بسيار مخرب است. در صورتيکه رفتار مضطرب زنانه در ارتباط با رفتار اجتنابي و غير صميمانه همسر قرار گيرد , سيکل معيوبي تشکيل مي شود که در ان زن نيازمند است که بطور مکرر جلب حمايت و اطمينان افريني کند.
در تحقيقي که کتلي , پترومنکووجاف رابطه سبک دلبستگي و مراقبت و تاثير آنها را دررضايتمندي زناشويي براساس سودمندي مراقبت اندازه گيري کردند, دريافتند که ازمودنيهايي که خود و همسرانشان ايمن بودند و به يکديگر مراقبت سودمندي ارائه مي کردند, در مقابل ازمودنيهاي ناايمن ( انکار کننده , غير مصمم, و مجذوب ) رضايت بيشتري در روابطشان تجربه مي کردند.
در مطالعه ديگري که از يافته هاي فوق حمايت مي کند , کيفيت مراقبت براساس پاسخگوئي و حساسيت زوجين نسبت به يکديگر و سبک دلبستگي بر اساس ميزان راحتي در صميميت و اضطراب در روابط اندازه گيري شده بود. اين يافته نشان داد که ازمودنيهايي که در سطح بالاي راحتي در صميميت و سطح پائين در اضطراب را گزارش مي کردند, نسبت به نيازهاي همسران خود پاسخگو تر و حساستر بوده و از رضايت زناشويي بيشتري برخوردارند.
منبع: ماهنامه آفرينش/س