بررسي مباني کلي فقهي حجاب و مسئوليت دولت اسلامي
يکي از ابعاد مسئوليت و دخالت حکومت اسلامي در اجراي حکم حجاب، بررسي و تحليل مباني فقهي اين مسئوليت است. آيا اساسا چنين مسئوليتي متوجه دولت اسلامي هست؟ به چه دليل و محدوده آن کدام است؟ اين مقاله که در واقع مقدمهاي بر اين مبحث به شمار ميرود، تلاش ميکند از منظرهايي چند به اختصار به ارزيابي موضوع بپردازد و بر اساس مباني چندي، اصل و محدوده دخالت دولت را نشان دهد. شکل بحث نيز اين گونه است که نخست اصل هر مبنا از نظر دليل و ابعاد بررسي ميشود و سپس در مقام استنتاج ملاحظه ميگردد آيا آن مبنا در باره اين حکم قطعي اسلامي، مسئوليتي را متوجه دولت اسلامي ميکند و محدوده آن کدام است؟
پيش از ورود به اصل موضوع، توجه به چند نکته را لازم ميداند:
1ـ محدوده و سطح بحث، مباني فقهي دخالت و حوزه مسئوليت حکومت اسلامي در مسئله حجاب از نظر مقام «ثبوت» و بدون لحاظ مقام اجرا و امتثال حکم است چرا که در آن مقام، ملاحظه موضوع و دخالت عنصر مصلحت و ضرورت، يک عامل تعيينکننده و فراگير است و اين امر از محدوده نوشتار بيرون ميباشد.
2ـ اگر پذيرفتيم حکومت چنين مسئوليتي دارد طبعا راهکارهاي عملي براي گسترش امر حجاب و شيوه اجراي اين مسئوليت را بايد در جاي ديگر بررسي کرد و خارج از موضوع مقاله ميباشد.
3ـ محور اصلي بحث هر چند حجاب بانوان است اما مباني تحليل نوعا اختصاص به اين موضوع ندارد و حکم حجاب در بيشتر موارد يک مثال و مصداق خواهد بود.
4ـ به خاطر گستردگي مباحث، فقط نگاهي گذرا همراه با ذکر پارهاي ادله و شواهد خواهيم داشت و در مواردي که ادله روشن دارد، بيشتر به نظرات فقهي و احکام بسنده خواهد شد. چنان که در بررسي موضوع از منظر حريم خصوصي و عمومي، آنچه مورد توجه مقاله بوده حوزه عمومي است اما اينکه حکم حجاب در حريم خصوصي چه سرنوشتي دارد و آيا از اين ناحيه نيز مسؤوليتي متوجه حکومت هست يا نه و اساسا محدوده و تعريف «حريم خصوصي» چيست، مباحثي است که از حوزه بحث اين نوشتار بيرون است.
5ـ از آنجا که در حوزه حکومت، «اختيارات» نوعا چيزي جز همان «مسئوليتها» نيست و نسبت ميان اين دو، دستکم در حکم الزامي حجاب تساوي است، ترسيم دايره «مسئوليت» نشان دهنده دايره اختيارات نيز هست. از اينرو در بحث نيازي به افزودن عنوان «اختيارات» ديده نشد.
6ـ چنان که پيداست برخي محورهايي که براي معرّفي مبنا آمده در بخشي از محدوده خود مشترکاند، اما تفاوتي اندک در مصداقها يا نوع نگاه مستقلّي که در فقه به رغم اشتراک موجود به آنها شده، در اين بحث مايه نگاه مستقل به هر يک از آنها شده است، هر چند مآل دو محور عمدتا يکي باشد.
مباني تحليل
مبناي يکم:
خاستگاه فقهي و فلسفه حکم حجاب
پرسش: چرا حجاب زن يک ارزش واجبالرعايه است؟
از منظر فقهي و بر اساس نصوص موجود در ارزيابي خاستگاه و فلسفه الزام به حجاب، به روشني پيداست که بايد دو علت را که هر کدام نيز داراي اثر فقهي است، در نظر داشت. نصوص موجود نيز برخي مطلق و برخي ناظر به يکي از دو علت است:
الف) حرمت و احترام زن
يکي از دو خاستگاه الزام به حجاب، حرمت خاص و احترامي است که زنان به طور کلي دارند. اين امر هر چند امري کاملاً فراگير نيست اما در سطحي هست که حجاب را به عنوان يک ارزش ديني و حکم شرعي پديدار ساخته است. شواهد روشني گواه اين امر است، از جمله اينکه:
1ـ حرمت نداشتن زنان نامسلمان
فرق آشکاري که در نصوص و فتاوا ميان نگاه مرد بيگانه به زنان مسلمان و نامسلمان ذکر شده نشان ميدهد الزام زنان مسلمان به داشتن حجاب و وظيفهاي که مردان بيگانه در خودداري از نگاه به اين زنان دارند ناشي از عنايت و احترام ويژهاي است که آنان دارند. اين روايت از امام صادق(ع) که سخن پيامبر اکرم(ص) را بازگو ميکند و ميتوان به حجيت آن اعتماد کرد گوياي چنين واقعيتي است:
«لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الي شعورهنّ و ايديهنّ؛ زنان نامسلمان اهل ذمّه حرمتي ندارند که به موها و دستهاي آنان نگريسته شود.»
اگر منظور از «حرمت» فقط همان حکم شرعي باشد شاهد مستقيمي بر مدّعا نخواهد بود ولي به قرينه «لام» که بر کلمه «نساء» وارد شده نه «نظر»، به نظر ميرسد صرف بيان حکم نيست. مقتضاي اين روايت را از جمله شيخ مفيد و شيخ طوسي پذيرفتهاند. منظور از دستها نيز ساعد و بخشي که بر زنان ديگر واجب است بپوشانند دانسته شده است. چه اينکه معلوم است نگاه خالي از شهوتانگيزي مورد نظر است و گرنه حرام است. ابنادريس که سختگيري ويژهاي در پذيرش سندي روايات دارد، اين روايت را به رغم اينکه جدّش شيخ طوسي مفاد آن را در مقام بيان فتوا در «نهايه» آورده، نپذيرفته و حتي کار شيخ را نه به عنوان «اعتقاد» بلکه صرف «بيان» روايت شمرده است و خود بر اساس عموم ادله، که حرمت نگاه به زنان بيگانه را ميرساند مطلقا حرام شمرده است. البته وي خاستگاه جواز ياد شده در اين روايت را اين ميداند که زنان اهل کتاب به منزله کنيز ميباشند و کنيزان نيز از اين نظر چنان که در ادامه ميآوريم، احترامي در سطح زنان آزاده ندارند. اين نکته ابنادريس در اشاره به روايت معتبر ديگري است که اهل کتاب را در حوزه اختيار امام قرار ميدهد.
به هر حال روايت مورد پذيرش مشهور فقها ميباشد.
اين تفاوت در يکي، دو روايت حتي به مواضع خاص بدن نامسلمان نيز گسترش داده شده است. در روايت معتبري از امام صادق(ع) چنين آمده است:
«النظر الي عورة من ليس بمسلم مثل النظر الي عورة الحمار.»
2ـ عموم تعليل در جواز نگاه به زنان باديهنشين و مانند آن
روايت معتبر ديگري که عباد بنصهيب از امام صادق(ع) نقل ميکند به صراحت نگاه به موي سر دستههايي از زنان را که در يک نقطه مشترکند مجاز ميشمارد. زنان اهل تهامه، باديهنشين، اهل سواد (عراق قديم) و «علوج». نقطه مشترک، همان نکتهاي است که در بيان امام(ع) علت جواز ميباشد. و آن بيپروايي اين دسته از زنان از نپوشاندن موي خود تا جايي که اگر هم از آن باز داشته شوند نوعا نميپذيرند:
«لا بأس بالنظر الي رؤوس اهل التهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانّهم اذا نهوا لا ينتهون.»
مذکر آمدن جمله اخير نيز چنان که مرحوم مجلسي يادآور شده، ميتواند از باب غلبه باشد، به اين معنا که اين گروهها اعم از زنان و مردانشان در اين زمينه بيپروا و نهيناپذيرند. و يا به اين علت که مردانشان وقتي از اين کار زنان باز داشته شوند و گفته شود زنانتان را بپوشانيد نه اينان ميپذيرند و نه آنان. شايد هم از سرِ مجازگويي باشد.
روايت هر چند دستههاي خاصي را نام ميبرد اما عموم تعليل آن ميرساند که حکم دايرمدار اين عناوين نيست بلکه به بيپروايي آنان مربوط ميشود و در واقع به اين نکته برميگردد که اينان از نگاه بيگانگان به سر و وضع خود باکي ندارند و مايه خدشه در شخصيت و احترام خود نميدانند. گفته شده که جواز در دو دسته اخير يعني اهل سواد و علوج، به خاطر اين است که مسلمان نبودهاند. ولي اگر هم مصاديق «سواد» و «علوج» در آن زمان فقط اهل ذمه باشند ـ که به نظر ما چنين نيست ـ اما پيداست دليل جواز همان تعليل روايت است. ناگفته پيداست جواز نگاه ملازمهاي با عدم وجوب پوشش ندارد، همان گونه که حرمت نگاه نيز ملازمهاي با وجوب پوشش ندارد. از اينرو بر زنان مسلمان هر چند باديهنشين پوشش سر واجب است، چنان که نگاه زن به بدن مرد بيگانه حرام است هر چند پوشش بدن به جز جاهاي خاص، بر مرد واجب نيست.
وجه استدلال نيز اين گونه است که در فرض مورد بحث، حجاب بر زنان واجب است، چون نگاه بيگانه به آنان در حالت بيحجابي، بياحترامي به آنان است. با اين فرض که پارهاي دستهها از اين نظر احترامي ندارند، پس نگاه کردن نيز حرام نخواهد بود. چون علت حکم منتفي است و اگر حاکم ميخواهد جلو بيحجابي را بگيرد که بياحترامي به آنان نشود، چنان که فرض بحث نيز همين است، اين نگاهها بياحترامي نيست. مگر اينکه گفته شود شارع اين امر را بياحترامي ميداند، هر چند در عرف و روش خود اين زنان بياحترامي شمرده نشود و لذا بايد با حجاب خود اين احترام را براي خود فراهم سازند. ولي فرض اين است که به هر حال خود اينان نخواستهاند و قهرا تا خود نخواهند، بر اساس اين روايات احترامگذاري مورد ندارد. از اينرو اگر زني ناخواسته و بيتوجه يا به اجبار ديگري در حالت بيحجابي قرار گيرد، نبايد به او نگريست.
3ـ عدم وجوب پوشش سر توسط کنيزان
شاهد ديگر اين است که کنيزان الزامي به پوشش موي خود نداشتهاند. چنان که يک گفته در شأن نزول آيه حجاب «يا ايها النبي قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلک ادني أن يعرفن فلا يؤذين» اشاره به همين وضعيت دارد. طبق اين گفته، آيه از زنان مسلمان ميخواهد خود را بپوشانند تا شناخته شوند که کنيز نيستند و مورد آزار قرار نگيرند.
روايات چندي نيز پوشش سر در نماز را براي کنيزان واجب نميداند. حتي در برخي از آنها آمده است که امام(ع) اگر ميديد کنيزش با پوشش موي سر به نماز ايستاده او را وادار به ترک ميکرد تا زن آزاد از زن کنيز بازشناخته شود. چنان که امام صادق(ع) در باره پدرش امام باقر(ع) نقل ميکند:
«قد کان ابي اذا رأي الخادم تصلّي و هي مقنعة ضربها لتعرف الحرّة من المملوکة.»
اين امر در روايت ديگري به صورت دستور کلي آمده است.
4ـ عدم حرمت ديوانگان و بيعقلان
ديوانگان و کساني که به خاطر بيعقلي پايبند به چنين حرمتهاي اجتماعي نيستند و طبعا پروا داشتن از نگاه بيگانه براي آنان معنا ندارد، نيز از حرمت نگاه بيگانه بيروناند. در ادامه روايت عباد بنصهيب آمده است:
«و المجنونة و المغلوبة علي عقلها و لا بأس بالنظر الي شعرها و جسدها ما لم يتعمّد ذلک.»
در اين دسته حتي نگاه به بدن نيز روا شمرده شده البته به اين شرط که نگاه آلوده و از سرِ شهوتانگيزي نباشد. وجه استدلال نيز همان است که در مورد قبل آورديم، با اين فرق که در اينجا وجوب حجاب نيز منتفي است.
اينها که گفته شد شاهد بر اين است که يک خاستگاه وجوب پوشش و حرمت نگاه، حفظ حرمت زن و مصون ماندن وي از تعرض نگاه بيگانه حتي اگر آلوده و شهوتانگيز نباشد، است. اگر اين خاستگاه و فلسفه در حدّ «علت» نيز نباشد دستکم حکمتي است پر دامنه و وجهي عمده در وجوب پوشش.
ب) پرهيز از مفسده
در نصوص و فتاواي متعددي، هم حرمت نگاه و هم وجوب پوشش مربوط به مفسدهانگيزي آن شمرده شده است. از اينرو يک وجه الزام به ترک نگاه و پوشش بدن و مو جلوگيري از فساد و زمينه آن ميباشد. چنان که:
ـ در رواياتي اين تعبير آمده است که «النظر سهم من سهام ابليس مسموم؛ نگاه تيري از تيرهاي زهرآگين شيطان است.» اين تعبير نيز آمده است که «کم من نظرة اورثت حسرة طويلة؛ چقدر موارد بوده است که يک نگاه، ندامت و حسرتي دراز بر جاي گذاشته است.»
ـ روايت فضل بنشاذان که به نقل از حضرت رضا(ع) به بيان فلسفه احکام ميپردازد در باره علت تحريم نگاه به نامحرم آمده است:
«و حرّم النظر ... لما فيه من تهييج الرجال و ما يدعو اليه التهييج من الفساد و الدخول في ما لا يحلّ و لا يحمل؛
نگاه حرام شد ـ چون مايه تحريک مردان و فسادي است که به دنبال آن است و ورود در امور حرام و ناروا.»
ـ در آيه سوره نور نيز که براي زنان خانهنشين که از سن ازدواج گذشته و اميدي به آن ندارند جايز ميشمارد پوشش خود را اجمالاً کنار نهند، همين نکته نهفته است که اينان در وضعيتي هستند که عدم پوشش آنان نوعا مفسدهانگيزي ندارد. لذا جواز را مقيد به عدم زينت و آرايش ميکند.
ـ در بسياري از فتاواي محدود کننده حضور بانوان در اجتماعاتي مانند نمازهاي جمعه و جماعت و عيد نيز به پيروي از برخي روايات همين نکته آشکار است. چنان که بسياري از فقها ميان زنان زيبا و خوشاندام و ديگر زنان يا ميان زنان سالخورده و جوان در شرکت در اين اجتماعات فرق گذاشتهاند. تعبير عام «افتتان» نيز که در سخن بسياري از فقها در بيان علت عدم حضور آمده از همين منظر است.
البته پيداست که مفسدهانگيزي امري مردانه يا زنانه نيست؛ امري دو سويه است؛ هم به لحاظ حجاب زنان و هم سرايت ملاک آن به حضور و پوشش مردان. ولي يک پاي مفسدهانگيزي، انگيزه بيحجابي يا لازمه قهري آن است و پاي ديگر آن، انگيزه نگاه است که چشمچراني است يا نه؟ و يا دستکم آيا چنين هست که لازمه قهري آن مفسدهانگيزي باشد هر چند به قصد چشمچراني نباشد؟ در اينجاست که بخش زيادي از موضوع، امري کاملاً شخصي ميشود که تنها از طريق خود شخص ناظر يا بي حجاب ميتوان به آن پي برد و مفسدهانگيزي و عدم آن را مشخص کرد.
استنتاج بر اساس مبناي يکم:
1ـ در مبناي يکم، يعني تحليل فلسفه و خاستگاه فقهي حجاب، اگر مسئوليت حکومت در برابر حجاب را از منظر نخست يعني خاستگاه احترام و حفظ شأن زنان بنگريم آن وقت اين تحليل نميتواند همه حوزههاي دخالت و مسئوليت نظام را پوشش دهد. چرا که:
اولاً برخي اصناف مانند غير مسلمانان در اين دايره قرار نميگيرند.
ديگر اينکه اگر خود شخص آن را بياحترامي و خارج از شأن نميداند بلکه بر عکس حتي نگاه نکردن را مايه بياحترامي به خود ميشمارد، طبعا حضور بدون پوشش در اجتماع و نگاه ديگران را نميتوان از اين منظر ممنوع شمرد.
سوم اينکه اگر به صورت عموميتر بيحجابي و بدحجابي امري منکر به شمار نرود چه بايد کرد؟
2ـ اگر از حيث مفسدهانگيزي بيحجابي، تحليل شود، آن وقت بايد ديد در پاسخ به اين پرسش که آيا حکومت مسئوليت دارد جلو هر مفسدهاي را بگيرد يا نه چه نظري داريم؟
ترديدي نيست که يکي از مسئوليتهاي حکومت دفع و رفع مفاسد اجتماعي است. زمينه اين مفاسد اگر بيحجابي و بدحجابي هم باشد قهرا بايد چارهسازي کند، حتي نسبت به غير مسلمانان. اما لااقل دو پرسش ميماند:
نخست اينکه: عملاً ميدانيم بيحجابي و بدحجابي اجمالاً مفاسدي را به دنبال دارد اما اينکه در همه حال و در تمام اشکال آن، چنين باشد مورد ترديد و پرسش است بلکه گمان ميرود چنين نباشد. به هر حال ملاک، مفسدهانگيزي آن ميباشد. بلکه حاکم اگر در مجموع دخالت را مايه مفسده بيشتر ميداند ـ چنان که برخي اينک معتقدند ـ طبعا نبايد دخالت کند.
ديگر اينکه: وقتي مفسدهانگيزي «نوعا» در صورتي احراز ميشود که احراز شود نگاه کردن به قصد چشمچراني و پيگيري خواسته و ناخواسته مفاسد و تبعات آن است چه بايد گفت؟ البته در مواردي که لازمه قهري آن چنين باشد، اين پرسش مورد ندارد ولي نوعا چنين نيست.
البته پرسش اول را ممکن است به اين شکل پاسخ گفت که احراز مفسدهانگيز بودن، از راه همان نهي «شارع» از بيحجابي و نگاه کردن، به دست ميآيد و براي «حاکم» همين مقدار کافي است که از کل موارد بيحجابي جلوگيري کند تا فلسفه حکم که جلوگيري از مفسده باشد تحقق يابد. ولي اوّلاً احراز اينکه غالب موارد بيحجابي مفسده دارد نامعلوم است. ثانيا مواردي که حاکم قطع به عدم مفسده دارد از اين امر بيرون است.
به هر حال به نظر ميرسد بر اساس مبناي يکم يعني بررسي خاستگاه و فلسفه وجوب حجاب دخالت حکومت با اما و اگرها روبهرو است و همه موارد را که در فقه حکم وجوب حجاب وجود دارد پوشش نميدهد. بنابراين اگر بخواهيم تنها بر مبناي اين تحليل، حوزه دخالت و مسئوليت حکومت اسلامي را ترسيم کنيم، به ناچار در پارهاي از بخشها دليلي براي چنين مسئوليتي نخواهيم داشت.
مبناي دوم:
نسبت حکومت با حوزه خصوصي و شخصي
پرسش: آيا حجاب امري خصوصي يا شخصي است؟ اگر آري آيا در حوزه دخالت و مسئوليت حکومت قرار ميگيرد؟
بر اساس پيام هشت مادهاي که همه مستند به احکام و ادله شرعي است به ويژه بند 6 آن، ورود به حريم «خصوصي» افراد جرم و گناه است و بدون اجازه جايز نيست. بنابراين مسئله حجاب و بيحجابي وقتي در حوزه خصوصي افراد باشد، خارج از نظارت و دخالت حکومت است. اما در سطح جامعه و بيرون از حوزه خصوصي وضعيت متفاوتي دارد.
چنانکه پس از ارتکاب گناه توسط يکي از مسلمانان و اجراي حدّ بر او، پيامبر اکرم(ص) بنا بر نقل طي سخناني فرمود:
«من اصاب من هذه القاذورات شيئا فليستتر عنّا بستر اللّه فانه من يبدي لنا صفحته نقم عليه حد اللّه؛ کسي که مرتکب چيزي از اين آلودگيها شد به ستر الهي بپوشاند چرا که هر کس در مقابل ما بايستد و آشکارا عصيان کند ـ يا عصيان خود را آشکار سازد ـ حدّ الهي را بر او جاري خواهيم ساخت.»
اين سخن نميخواهد اجراي حدود الهي را محدود به گناهان علني کند، چرا که اگر براي محکمه اسلامي طبق ضوابط ثابت شود کسي هر چند در پنهاني گناه داراي حدّ يا تعزيري مرتکب شده، به سزاي گناه خواهد رسيد، اما چنين نيست که حکومت در پي کشف گناهاني باشد که پنهاني و در محدوده حوزه خصوصي افراد صورت گرفته است. مسلمانان نيز چنين وظيفهاي ندارند. افراد خطاکار نيز نه تنها وظيفه آشکارسازي گناه ندارند بلکه تأکيد شده توبه کنند و گناه خود را پنهان نگه دارند. چرا که حکومت خود ابتدائا نه تنها بناي پيگيري و تجسس را ندارد بلکه اساسا چنين اجازهاي ندارد.
بنابراين اجمالاً ميپذيريم که حکومت اسلامي دستکم اولاً و بالذات حق دخالت در حوزه خصوصي افراد ندارد، حتي اگر بداند گناهي شخصي اتفاق افتاده يا در حال وقوع است. مثلاً ميداند در يک جمع خانوادگي بدون اينکه مفسدهاي اجتماعي و عمومي داشته باشد و بي آنکه جنبه علني پيدا کند، افرادي وظيفه حجاب اسلامي را رعايت نکرده و بيحجاب در جمع حاضر شدهاند. اما آيا «حکم حجاب» امر خصوصي است که کاملاً در حوزه امور شخصي قرار ميگيرد؟
گاه گفته ميشود حجاب امر «شخصي» است و بدين طريق آن را در حوزه خصوصي قرار ميدهند. چنان که برخي گفتهاند:
«تقريبا در همه کتابهاي تفسير آمده که دليل نزول آيات حجاب، متمايز ساختن زنان آزاده از کنيزان براي جلوگيري از تعرّض مردان مدينه به آنها بوده است. کنيزان سرهايشان باز و حجاب بر آنها واجب نبوده است حتي اگر اندام آنها تحريکآميز باشد. حتي امام باقر اگر کنيزان حجاب ميپوشيدند آنها را ميزد. حجاب استثنائات فراوان ديگري هم خورده است مثل سر و موي زنان باديهنشين، دهاتيها و حومه و حتي زنان شهري که نهي کردن آنها مفيد واقع نميشود، همچنين زنان کفار اهل ذمه. حال با وجود اين همه، آيا ميتوان حجاب را يک امر اجتماعي دانست؟»
ديگري نوشته است:
«توجه بيش از حد حکومت بر مسائل خصوصي پروژهاي است که به دليل تکرار بيش از حدّ ديگر قابليت تأثيرگذاري خود را از دست داده است زيرا چنين طرحهايي بارها آزموده شده است و با شکست روبهرو گرديده است. بخصوص پس از تفکيک حوزه خصوصي و حوزه عمومي، اين امر بر همگان ثابت شده است که دخالت برخي ارکان حکومت در امر حجاب بانوان پروژهاي نخنما شده است که قرأت خاصي از حاکميت ميکوشد براي نشان دادن اقتدار خود پوشش واحدي را براي زنان جامعه تعريف کند و به آن توسل جويد.»
در حالي که عنوان «خصوصي» و «شخصي» دو مفهوم جداگانهاند که تلازمي ميان آن دو نيست.
حجاب و بيحجابي حتي اگر امري شخصي باشد اما وقتي خارج از حوزه خصوصي قرار ميگيرد، موضوع براي دخالت و مسئوليت حکومت ميشود؛ درست مانند برخي مقررات رانندگي که بيتوجهي به آن تنها به ضرر شخص خواهد بود اما مأموران حکومت حق جلوگيري از آن را دارند. مانند کلاه يا کمربند ايمني. در اينجا ذکر روايت «رزين» که موضوع نيز مربوط به خودِ وي است مناسب ميباشد. وي ميگويد:
«کنت اتوضأ في ميضاة الکوفة فاذا رجل قد جاء فوضع نعليه و وضع درّته فوقها ثم دنا فتوضأ معي فزحمته فوقع علي يديه فقام فتوضأ فلمّا فرغ ضرب رأسي بالدرّة ثلاثا ثم قال: اياک أن تدفع فتکسر فتغرم، فقلت: من هذا؟ فقالوا: اميرالمؤمنين(ع). فذهبت اعتذر اليه؛ فمضي و لم يلتف اليّ؛
در وضوخانه کوفه وضو ميگرفتم، که ديدم مردي آمد، کفشهايش را گذاشت و شلاقش را روي آن نهاد. سپس نزديک آمد و همراه من به وضو گرفتن مشغول شد. او را هُل دادم، افتاد روي دستهايش. بلند شد وضو گرفت و وقتي فارغ شد، سه تازيانه به سرم زد. سپس گفت: بپرهيز و مواظب باش که هُل بدهي، و (دست يا پاي ديگري را) بشکني و در نتيجه غرامت بدهي. گفتم: اين کيست؟ گفتند: اميرالمؤمنين(ع) است. رفتم از او عذر بخواهم. او رفت و به من توجه نکرد.»
در روايتي ديگر امام صادق(ع) به نقل از پدر خويش حضرت باقر(ع) فرموده است: در مدينه دو مرد بودند که به مردي ديگر، در حالي که رسول خدا(ص) ميشنيد گفتند: وقتي طائف را ـ ان شاءاللّه ـ فتح کرديد، بر تو باد که سراغ دختر غيلان از قبيله بنيثقيف بروي؟ چرا که چنين و چنان است (و اوصاف آن زن را که در روايت آمده برشمردند.) پيامبر(ص) فرمود: شما را جزء مرداني ميبينم که در پي زنانند. و دستور داد آن دو را به مکاني که «عرايا» خوانده ميشد تبعيد کنند. آنان (در دوره تبعيد) هر جمعه (به مدينه ميآمدند) و خريد ميکردند.»
استنتاج بر مبناي دوم:
هر چند اجمالاً حکومت نميتواند در حوزه خصوصي افراد وارد شود و در برابر گناهي که جنبه عمومي و يا طرف شکايت ندارد مسئوليت ندارد و بيحجابي يا بدحجابي و يا چشمچراني در اين محدوده هر چند گناه است اما در حوزه مسئوليت حکومت قرار نميگيرد ولي حجاب در سطح جامعه حتي اگر امري کاملاً شخصي باشد اما بعد علني و عمومي دارد و نه خصوصي. در اين عرصه، حکومت حتي بنا بر مصالح، امور مباح را نيز ميتواند محدود کند چه رسد به پوشش واجب يا نگاه حرام که در دايره الزامات اوليه شرعي نيز قرار دارد.
مبناي سوم:
نسبت حکومت با حفظ شعائر و اهانت به مقدسات
اين مبنا بر اين اساس ميتواند با موضوع مورد بحث يعني مسئوليت حکومت و حوزه دخالت آن در مسئله حجاب ارتباط داشته باشد که:
1ـ اصل حجاب يکي از مسلّمات دين است. اين امري قطعي است.
2ـ اين اصل، يکي از شعائر و نشانههاي جامعه اسلامي به شمار ميرود. اين امر اجمالاً درست است.
3ـ حفظ شعائر و جلوگيري از اهانت به مقدسات يکي از واجبات شرعي ميباشد.
استنتاج بر مبناي سوم:
اگر همه مقدمات ياد شده را بپذيريم طبعا حکومت اسلامي که وظيفه حفظ واجبات عمومي را دارد، بايد حجاب را به عنوان شعار و نشانه جامعه اسلامي حفظ کند و به گسترش آن اهتمام ورزد.
اما به نظر ميرسد برخي از مقدمات ياد شده از اين جهت که عموميت ندارند نميتوانند مبناي اين استنتاج قرار گيرند. زيرا هر چند ترديدي در حرمت اهانت به شعائر و مقدسات نيست، اما لزوما هر بدحجابي يا حتي بيحجابي، اهانت به شمار نميرود. نه از اين جهت که «اهانت» از عناوين قصديه است، چون ميپذيريم جايي که نتيجه آن لزوما اهانت باشد هر چند شخص قصد نکند نيز حرام است و به هر حال بايد مانع آن شد، بلکه عرف در پارهاي موارد برداشت اهانت را از بدحجابي تا حتي بيحجابي ندارد و آن را اهانت به شعائر و مقدسات نميشمارد.
از طرف ديگر آيا حفظ شعائر به صورت کلي واجب است؟ ما در جاي ديگر به تفصيل بررسي و بحث کردهايم که به عنوان يک قاعده، دليلي کلي بر چنين واجب شرعي نداريم و دليلهاي موردي فقط در همان محدوده چنين وجوبي را ثابت ميکند و نه بيشتر.
بنابراين، از راه «حفظ شعائر» نميتوان مسئوليت حکومت را در حوزه حجاب ثابت کرد، و دليل «حرمت اهانت به شعائر» با اين فرض که اصل حکم حجاب يکي از شعائر است، تنها اجمالاً دخالت و مسئوليت حکومت را ثابت ميکند نه تفصيلاً و کلاً.
مبناي چهارم:
امر به معروف و نهي از منکر و نسبت آن با حکومت اسلامي
پرسش: آيا حکومت اسلامي وظيفه امر به معروف و نهي از منکر دارد؟ و آيا اين وظيفه ـ اگر براي حکومت ثابت باشد ـ شامل حجاب ميشود؟
يک پرسش کليتر اين است که حکومت اسلامي در مقام اجرا چه نسبتي با مجموعه فروع دين در بخش تکاليف دارد و کدام يک از آنها به صورت اختصاصي يا اشتراکي در محدوده وظايف اجرايي حاکم اسلامي قرار ميگيرد؟
نماز، برخي موارد آن اساسا امري حکومتي است يا در اصل چنين است مانند جمعه و عيد. روزه به جز برخي مسائل آن، در اصل به خود مکلفان مربوط ميشود. زکات و به ويژه خمس هر چند مواجه با ديدگاههاي چندي در اين خصوص است اما اجمالاً ارتباط اجرايي آن با حاکم اسلامي را نميتوان ناديده گرفت.
حج، اصل انجام آن در حدّي که خانه خدا فارغ از حجاج نشود وظيفهاي است که متوجه حاکم اسلامي است و چنان که در برخي روايات معتبر آمده اگر مردم به اختيار خود برگزار نکنند و تعطيل شود حاکم بايد آنان را هر چند با هزينه حکومت و به اجبار به حج و حتي زيارت پيامبر(ص) بفرستد. برگزاري کلي و هدايت و هماهنگي آن نيز از نظر روزهاي مناسک و حرکت به سمت مشاعر در حوزه مسئوليت حاکم است.
جهاد در فرض ابتدايي آن اساسا وظيفهاي است که به امام(ع) يا حاکم مربوط است. در فرض دفاعي نيز هر چند منوط به اذن وي نيست اما جزء وظايف وي نيز به شمار ميرود.حال پرسش اين است که امر به معروف و نهي از منکر، از اين نظر چه حکمي دارد؟ آيا حکومت اسلامي نسبت به آن مسئوليتي دارد؟
ترديدي نيست اين حکم اگر شامل حاکم اسلامي حتي به صورت ويژه شود، چنان که از مستندات و نصوص آن به خوبي پيداست، با شرايطي که در فقه آمده همچون نماز و روزه بر تمام مکلفان واجب است. از جمله اين آيه:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و يطيعون اللّه و رسوله، اولئک سيرحمهم اللّه ان اللّه عزيز حکيم.»
از سوي ديگر، چنان که اطلاق و عموم نصوص ميرساند، نيز، ادله ويژهاي تأکيد ميکند، يکي از مسئوليتهاي حکومت اسلامي امر به معروف و نهي از منکر است. خاستگاه اصلي امر حِسْبه چنان که شرح آن در ادامه خواهد آمد همين دو وظيفه است و اساسا طبق گفته بسياري از فقها برخي از مراتب امر و نهي به ويژه با وجود حکومت اسلامي و بسط يد حاکم اسلامي، جزء شئون آن به شمار ميرود. چنان که يکي از ادله وجوب تشکيل حکومت اسلامي همين اطلاق و گستره وجوب امر به معروف و نهي از منکر است. يکي به اين معنا که خودِ حکومت عدل يک «معروف» بسيار بزرگ است و حکومت «جور» «منکري» آشکار ميباشد. ديگر به اين معنا که امر به معروف و نهي از منکر هر چند منوط به بسط يد و قدرت است اما چنان که برخي فقها نيز تأکيد کردهاند «قدرت» شرط واجب است نه وجوب. از اينرو بر مسلمانان فرض است حکومت عادله را بر پا کنند تا قدرت اقامه معروف و دفع منکر را در سايه آن داشته باشند.
يکي از بهترين دليلها که حاکم را مصداقي روشن براي وظيفه امر به معروف و نهي از منکر معرفي ميکند موثقه مسعدة بنصدقه است. وي نقل ميکند کسي از امام صادق(ع) در باره امر به معروف و نهي از منکر پرسيد که آيا بر همه امت واجب است؟ امام فرمود: نه. گفته شد: چرا؟ فرمود:
«انّما هو علي القويّ المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا علي الضعيف الذي لا يهتدي سبيلاً الي ايّ من ايّ، يقول من الحق الي الباطل؛
فقط وظيفه کسي است که توانا و مطاع و آگاه به معروف و منکر باشد، نه بر ناتواني که راه به جايي ندارد، و حق و باطل را در هم ميآميزد.»
سپس حضرت به آيه «ولتکن منکم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر» استدلال کرد که خاص است نه عام. چرا که سخن از لزوم وجود گروهي در جامعه اسلامي است که دعوت به خير کنند و امر به معروف و نهي از منکر.
بنابراين اگر ترديدي هم باشد، در اين است که امر و نهي اگر نيازمند ضرب و جرح و قتل باشد، آيا بر عموم مکلفان بدون نظر امام(ع) يا حاکم جايز است يا وظيفه آنان حداکثر امر و نهي زباني است، اما وظيفه حکومت عام است و شامل همه مراتب آن ميشود که بسته به شرايط بايد عمل کند.
استنتاج از مبناي چهارم:
با فرض پذيرش وظيفه شرعي امر به معروف و نهي از منکر براي حکومت، شکي نيست که حکم شرعي حجاب در جامعه نيز در محدوده اين وظيفه قرار ميگيرد، چرا که پايبندي به آن يک معروف شرعي مسلّم و ترک آن «منکر» است. و محدوده اين وظيفه نيز در عرصه عمومي شامل تمام مواردي است که اين حکم در اصل وجود دارد و يا مايه فساد و يا بياعتنايي ديگران باشد، از اينرو، بر اساس همين وظيفه، حکومت اسلامي ميتواند و بايد غير مسلمانان را نيز در حدّي که لازم و مصلحت باشد به رعايت آن وا دارد.
منابع:
1ـ السرائر، محمد بنمنصور بناحمد بنادريس حلّي، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
2ـ المبسوط، محمد بنحسن طوسي، المکتبة المرتضوية، تهران، 1387ه••• .
3ـ الاصابة في تمييز الصحابة، احمد بنعلي بنمحمد (ابنحجر عسقلاني)، دار الکتب العلمية، بيروت، بيتا.
4ـ النهاية في مجرد الفقه و الفتوي، محمد بنحسن طوسي، به کوشش: محمدتقي دانشپژوه، دانشگاه تهران، 1343ش.
5ـ المقنعه، محمد بنمحمد بننعمان (شيخ مفيد)، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
6ـ تحفالعقول، محمد بنحسن بنعلي بنشعبه حرّاني، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1404ه••• .
7ـ جواهر الکلام، محمدحسن نجفي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1981م، چ7.
8ـ حقوق اساسي در جمهوري اسلامي ايران، سيدجلالالدين مدني، انتشارات سروش، تهران، 1366.
9ـ دراسات في ولاية الفقيه، حسينعلي منتظري، مکتب الاعلام الاسلامي، 1408ه••• .
10ـ سنن ابيداود، سليمان بناشعث سجستاني، تحقيق: سعيد محمد لحّام، دارالفکر، بيروت، 1410ه••• .
11ـ سنن نسائي، احمد بنشعيب نسائي، دارالفکر، بيروت، 1348ه••• .
12ـ شرايع الاسلام، جعفر بنحسن حلّي، دار الاضواء، بيروت، 1403ه••• ، چ2.
13ـ صحيفه امام، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1378ش.
14ـ عيون اخبار الرضا(ع)، محمد بنعلي بنالحسين (شيخ صدوق)، منشورات اعلمي، تهران، بيتا.
15ـ علل الشرايع، محمد بنعلي بنالحسين (شيخ صدوق)، مکتبة الداوري، قم، بيتا.
16ـ عوالي اللآلي، محمد بنعلي بنابراهيم احسائي، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1403ه••• .
17ـ کافي، محمد بنيعقوب کليني، دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1350ش.
18ـ کشف اللثام، محمد بنحسن اصفهاني، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1416ه••• .
19ـ قاموس الرجال، محمدتقي تستري، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
20ـ قواعد الاحکام، حسن بنيوسف حلّي، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1413ه••• .
21ـ مختلف الشيعه، حسن بنيوسف حلّي، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1415ه••• .
22ـ مسند احمد، احمد بنحنبل شيباني، طبع المکتب الاسلامي، بيروت، چ2، 1398ه••• .
23ـ مقدمة ابنخلدون، عبدالرحمان بنمحمد بنخلدون، دار الکتب العلمية، بيروت، چ4، 1398ه••• .
24ـ معالم القربه في احکام الحسبة، محمد بنمحمد بناحمد قرشي، تحقيق: محمدمحمود شعبان و صديق احمد عيسي، دار الفنون، ليدن، 1937م.
25ـ مسائل زنان، پرسشگري و شبههشناسي، سيدضياء مرتضوي، ميثم تمّار، قم، 1385.
26ـ مرآة العقول، محمدباقر مجلسي، دار الکتب الاسلامية، تهران، 1367ش.
27ـ نهجالبلاغه، محمد بنحسين موسوي (شريف رضي)، تحقيق: صبحي صالح، مرکز البحوث الاسلامية، قم، 1395ه••• .
28ـ وسائل الشيعه، محمد بنحسن عاملي، تحقيق: عبدالرحيم رباني شيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1391ه••• .
منبع: پيام زن ، شماره 184 و 185/خ