جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حجاب و دولت اسلامي(2)
-(1 Body) 
حجاب و دولت اسلامي(2)
Visitor 962
Category: دنياي فن آوري

بررسي مباني کلي فقهي حجاب و مسئوليت دولت اسلامي

مبناي پنجم:
نسبت حجاب با مسئوليت‏هاي حکومت اسلامي

به نظر مي‏رسد عمده‏ترين و دست‏کم فراگيرترين مبنا در بررسي نسبت حجاب با حکومت، مسئله اهداف و مسئوليت‏هاي کلي دولت اسلامي است که خود در چند شاخه قابل بررسي و ارزيابي نسبت هر مسئوليت با حکم الزامي حجاب مي‏باشد.
پيداست در اين مبنا در پي پاسخ به اين پرسش نيستيم که حکم حجاب امري حکومتي است يا نه؟ بلکه اين پرسش را پي مي‏گيريم که حجاب در خارج از حوزه و محدوده حريم خصوصي، به عنوان يک مسئله ديني اجتماعي آيا در حوزه مديريت و مسئوليت‏هاي حکومت «نيز» قرار مي‏گيرد؟ مانند مسئله حفظ محيط زيست و بهداشت که هر چند در اصل يک مسئله حکومتي نيست، اما دست‏کم امروزه يکي از مسائل عمده مطرح در حکومت‏هاست، هر چند اختصاص به آنها ندارد.
اصل اين امر نيز مورد مناقشه و انکار قرار گرفته است. از جمله گفته شده است:
«در مورد حجاب نه تنها شواهدي مبني بر حکومتي بودن آن وجود ندارد بلکه مواردي در تاريخ شيعه وجود ندارد که زني به دليل رعايت نکردن حجاب مجازات شده باشد. هر جا امري مجازات داشته در کتب روايت جزء جزء آن ذکر شده است اما در مورد حجاب نه تنها روايتي در اين زمينه نداريم بلکه احاديث زيادي وجود دارد که الزام زنان به رعايت حجاب و تقصير آنان را به گردن شوهران‏شان مي‏گذارد نه حکومت، حتي مجازات بي‏حجاب به عنوان تعزير هم سابقه ندارد. احکام مربوط به حجاب هم مثل نماز و روزه و نه مثل احکام حقوقي، فاقد ضمانت اجراي اجتماعي است.»
اين مبنا را چنان که اشاره شد در چند قسمت دنبال مي‏کنيم.

الف) پاره‏اي دليل‏ها و شواهد خاص

در ميان متون روايي و تاريخي پاره‏اي موارد را مي‏يابيم که نشان مي‏دهد پيامبر اکرم(ص) و اميرالمؤمنين علي(ع) از موضع حکومت در باره چگونگي حضور زنان يا مردان در اجتماع موضع‏گيري و دخالت کرده‏اند. و اين امر اختصاص به آن دو بزرگوار نيز نداشته است. چند نمونه را بازگو مي‏کنيم.
1ـ مرحوم کليني نقل کرده است که اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
«يا اهل العراق! نبّئت انّ نسائکم يدافعن الرجال في الطريق اما تستحيون؛اي عراقيان! خبر شده‏ام که زنان‏تان در راه، با مردان برخورد مي‏کنند؛ آيا شرم نمي‏کنيد!»
وي در روايت ديگر آورده که حضرت فرمود:
«اما تستحيون و لا تغارون، نساؤکم يخرجن الي الاسواق و يزاحمن العلوج؛ آيا شرم نمي‏کنيد و به غيرت نمي‏آييد، که زنان‏تان راهيِ بازارها و مغازه‏ها مي‏شوند و با افراد بي‏دين برخورد مي‏کنند!»
سياق خطاب حضرت نشان مي‏دهد که از جايگاه حکومت چنين سرزنشي را متوجه سهل‏انگاري عراقيان کرده است و نه امر به معروف و نهي از منکر شخصي. خطاب کلي به عراقيان و گزارش دادن به حضرت گوياي اين نکته است. کما اينکه وقتي حضرت در حالي که حاکم است، آن هم با اين لحن، خطابي را متوجه جامعه مي‏کند، اصل اين است که از موضع حاکميت است و نه صرف بيان حکم شرعي يا وظيفه شخصي امر به معروف و نهي از منکر، همانند هر فرد ديگر. البته چنان که گذشت يکي از وظايف حاکم و حکومت نيز امر به معروف و نهي از منکر است.
2ـ عامه نقل کرده‏اند مردي زن‏صفت را پيش پيامبر(ص) آوردند که دست و پاي خود را حنا گذاشته بود. حضرت پرسيد: چرا چنين کرده؟ گفتند: اي رسول خدا! خود را شبيه زنان مي‏سازد. پيامبر(ص) دستور تبعيد او را به منطقه‏اي در مدينه به نام «نقيع» صادر کرد.
3ـ باز عامه در نقل‏هاي چندي آورده‏اند که هنگام حج زني خثعمي نزديک مرکب پيامبر(ص) آمد تا سؤال خود را مطرح کند. فضل بن‏عباس پسر عموي پيامبر(ص) که جوان بود و پشت سر حضرت نشسته بود، به زن چشم دوخت. پيامبر(ص) که اين صحنه را ديد با دست چهره او را به سوي ديگر برگرداند. گويا وي دوباره از آن سو، نگاه به زن را دنبال کرد! پيامبر(ص) نيز دوباره چهره او را برگرداند و او را عملاً از اين کار بازداشت.
4ـ چنان که سکوني به نقل از امام صادق(ع) در باره اميرالمؤمنين(ع) آورده که مرد مسيحي تازه‏مسلماني را پيش حضرت آوردند که گوشت خوکي را کباب کرده و آماده خوردن ساخته بود. او عذر آورد که بيمار شدم و به گوشت نياز داشتم. حضرت فرمود: چرا به جاي آن، گوشت بز استفاده نکردي؟ سپس افزود:
«اگر خورده بودي، حد بر تو جاري مي‏کردم ولي تو را تازيانه مي‏زنم تا تکرار نکني.»
او را زد تا به بول افتاد!
و معلوم است که خوردن گوشت خوک يا آماده‏سازي آن براي خوردن، خصوصيت ندارد. موارد ديگري نيز وجود دارد که نياز به بازگويي نيست. پيداست قصد ما استدلال و استشهاد به يک يک اين موارد نيست، بلکه اينها در مجموع مي‏رساند حکومت در برابر اجراي اين احکام اجمالاً مسئوليت دارد.

ب) مسئوليت اجراي حدود و تعزيرات

ترديدي نيست که اجراي حدود و تعزيرات در اصل در حوزه مسئوليت حاکم اسلامي است. اينکه مولا و پدر بتواند در پاره‏اي موارد، در حوزه ولايت خويش آن را جاري سازد موضوعي است که مورد بحث فقهاي عامه و خاصه قرار گرفته و حداکثر در همان محدوده است. اما همه اذعان دارند که اين دست امور در حوزه اختيارات و مسئوليت‏هاي حکومت است. پرسش اين است که محدوده حدود و تعزيرات چيست؟ اگر اين اصل به عنوان يک قاعده اثبات شود که مسئوليت و اختيار حاکم در اجراي حدود و تعزيرات، محدود به آنچه در ادله خاص و مصاديق مشخص آمده نيست، بلکه ارتکاب هر گناهي مايه تعزير و تأديب است، در اين صورت «ترک حجاب شرعي» نيز به عنوان ترک واجب يا فعل حرام در محدوده تعزيرات حکومت قرار مي‏گيرد. و همانند ساير مواردي که حدّ و تعزير خاصي براي آن ذکر نشده مرتکب آن بر اساس تشخيص حاکم تعزير مي‏گردد.
بر اين اساس حکومت اسلامي، حتي اگر در مرحله نخست وظيفه گسترش و اجراي حکم حجاب را نداشته باشد و از اين نظر مخاطب اصلي خود مکلّفان باشند، اما مسئوليت برخورد با کساني را دارد که به اين وظيفه خود عمل نمي‏کنند، مانند بسياري از موارد ديگر که در اصل، در حوزه اجرا و مسئوليت اوليه حاکم نيست، اما حاکم وظيفه برخورد با متخلفان را دارد.
در اينکه «تعزير» اجمالاً محدود به مواردي که در نصوص به صورت خاص آمده ندارد و شامل ارتکاب هر گناهي مي‏شود، چه انجام حرام و چه ترک واجب، ترديدي نيست و فقها همه آن را پذيرفته‏اند. اگر سخني هست در برخي جزئيات آن است. به عنوان نمونه شيخ طوسي نوشته است:
«کل من اتي معصيةً لا يجب بها الحد فانّه يعزّر؛ هر کس گناهي مرتکب شود که حدّ ندارد تعزير مي‏شود.»
محقق حلّي و علامه حلّي نيز هر دو نوشته‏اند:
«کل من فعل محرّما او ترک واجبا فللامام تعزيره بما لا يبلغ الحدّ و تقديره الي الامام؛
هر کس حرامي را مرتکب شود يا واجبي را ترک کند، امام به اندازه‏اي که به «حدّ» نرسد حق تعزير دارد، و اندازه آن به دست امام است.»
اين مضمون را ساير فقها نيز دارند و در اصل آن ترديد نکرده‏اند، از اين‏رو صاحب جواهر با به تعبير «لا خلاف و لا اشکال نصّا و فتويً؛ از نظر نص و فتوي اختلاف و اشکالي در اين مطلب نيست» از اين سخن استقبال مي‏کند. البته وي اين سطح از قطعيت را به رغم اينکه در سخن فقهايي چون شيخ و محقق و علامه مطلق است، مقيّد به «کبيره» بودن گناه مي‏کند، و در ادامه با تعبير «قد يقال؛ گاه گفته مي‏شود» به سخن برخي اشاره مي‏کند که تعزير را در باره کسي که مرتکب گناهان کبيره نمي‏شود مقيّد به موردي کرده‏اند که اين شخص مرتکب کبيره شود و گرنه گناه صغيره او تعزير ندارد. اما شخص اگر پرهيزي از گناهان کبيره ندارد، بعيد نيست گناه صغيره وي نيز موجب تعزير شود.
و معلوم است که اين تعزيرات هر چند ثمره امر به معروف و نهي از منکر را مي‏تواند داشته باشد اما معلوم است که از اين باب نيست، لذا اجراي آن منوط به تحقق شرايط امر و نيز نمي‏باشد و پس از ارتکاب گناه هم جاري مي‏شود و محدود به هنگام گناه به قصد جلوگيري نيست و به هر حال «کيفر» به شمار مي‏رود. بنابراين، اين گفته فاضل هندي که وجوب تعزير را در موارد ياد شده محدود به وضعي کرده که شخص با نهي و توبيخ و مانند آن دست نکشد و گرنه دليلي بر تعزير نداريم. جز آنچه در موارد خاص آمده، علاوه که به نظر مي‏رسد مربوط به جايي است که به هدف جلوگيري از گناه صورت مي‏گيرد و نه جايي که جنبه کيفري دارد، در اصل مدّعا نيز خدشه‏اي وارد نمي‏کند. چون به هر حال وظيفه جلوگيري از گناه، هر چند با تعزير را بر عهده حاکم مي‏شمارد.
همچنان که حتي اگر تعزير را محدود به گناهان کبيره بدانيم و عدم رعايت حجاب شرعي را نيز صغيره بشماريم، باز بدحجابي و بي‏حجابي از محدوده مسئوليت حکومت اسلامي کاملاً بيرون نمي‏رود، چرا که اولاً طبق همان گفته، هر مرتکب صغيره‏اي چنين نيست که تعزير نشود. ثانيا «اصرار» بر صغيره خود مايه کبيره به شمار رفتن گناه مي‏شود. علاوه که هر دو امر مورد خدشه است. به ويژه تقييد تعزير به گناهان کبيره که هم با اطلاق ادله سازگاري ندارد و هم عفو گناه صغيره در صورت ترک کبيره که در آيه آمده مربوط به آخرت است و منافاتي با تعزير ندارد تا مانع تکرار وي و ارتکاب ديگري شود.
قاعده ياد شده که دايره مسئوليت حکومت در تعزير را به تمام گناهان گسترش مي‏دهد مستند به ادله متعددي است که نياز به بازشماري آنها نيست. از آن ميان مي‏توان به اين مضمون اشاره کرد که در چندين روايت آمده است:
«ان اللّه‏ جعل لکل شي‏ء حدّا، و جعل علي کل من تعدّي ذلک حدّا؛ خداوند براي هر چيزي مرزي قرار داده، و بر هرکسي که از آن بگذرد حدّي قرار داده است.»
چنان که بر اساس روايتي صحيح، حضرت صادق(ع) فرمود:
«ما جعل اللّه‏ بسط اللسان و کف اليد، و لکن جعلهما يبسطان معا و يکّفان معا؛ خداوند چنين قرار نداده که زبان باز باشد و دست بسته، بلکه آن دو را گونه‏اي ساخته که با هم باز مي‏شوند و با هم بسته.»
اين روايت به زيبايي، محدوده دخالت عملي را ترسيم مي‏کند. هر آدمي حق سخن گفتن داشته باشد، حق استفادده از دست و قدرت نيز دارد. اگر کسي در عموميت اين سخن نيز ترديد کند اما قدر مسلّم آن اعمال قدرت حکومت است. حجاب، حکمي قطعي است که بايد به آن فرا خواند و از ترک آن باز داشت. وقتي شرع اجازه داده و در واقع وظيفه شمرده که زبان در اين باره باز شود، اجازه و در واقع وظيفه اعمال قدرت نيز داده است.
بر اساس همين مستندات است که فقها در بسياري از فروع باب تعزير به رغم اينکه دليل ويژه‏اي ندارد، مسئله تعزير را پيش کشيده و دست حاکم را باز گذاشته‏اند تا بر اساس نوع جرم و گناه و تشخيص خود، گناهکار را کيفر دهد. از جمله فقيه متقدم ابوالصلاح حلبي به صورت کلي نوشته است:
«يعزّر مَنْ أَکَلَ او شَرِبَ او باعَ او ابتاع او تعلّم او علّم او نظر او سعي او بطش او اصغي او آجر او استأجر او اَمَرَ او نهي علي وجه قبيح؛
هر کس به گونه‏اي ناروا و حرام، بخورد، يا بياشامد، يا بفروشد، يا بخرد، يا بياموزد، يا آموزش دهد، يا نگاه کند، يا راه رود، يا يورش برد، يا گوش فرا دهد، يا اجاره دهد، يا اجاره کند، يا فرمان دهد يا باز دارد، تعزير مي‏شود.»

ج) مسئوليت از باب امور حسبه و احتساب

ما جايگاه مسئوليت‏ها و خاستگاه تصرّفات حاکم يا حکومت اسلامي را چنان که در نظريه ولايت فقيه به ويژه در نگاه جامع حضرت امام خميني«قد» پيداست همان اختيار و حق تصرّفي مي‏دانيم که از باب «ولايت» به حاکم و حکومت واگذار شده است، نه از باب «حسبه» و از سرِ ناچاري در اموري که متصدي خاصي ندارد و به هر حال نبايد بر زمين بماند. اما برخي فقها هر چند نادر چنين نگاهي به اختيارات و تصرفات «فقيه» دارند. در ميان اهل سنت به ويژه آنان که در حوزه وظايف حکومت سخن گفته‏اند، باب گسترده‏اي با عنوان حسبه گشوده شده است که معرّف بخشي از مسئوليت و اختيارات حاکم اسلامي مي‏باشد و خاستگاه اصلي آن وظيفه امر به معروف و نهي از منکر است که يک وظيفه کلي بر عهده ولي امر و حاکم اسلامي به شمار مي‏رود. چنان که ابن‏خلدون نوشته است:
«اما الحسبة فهي وظيفة دينية من باب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر الذي هو فرض علي القائم بامور المسلمين، يعيّن لذلک من يراه اهلاً له فيتعيّن فرضه عليه، و يتّخذ الأعوان علي ذلک و يبحث عن المنکرات، و يعزّر و يؤدب علي قدرها و يحمل الناس علي المصالح العامّة في المدينة؛ حسبه وظيفه‏اي ديني از باب امر به معروف و نهي از منکر مي‏باشد که وظيفه متولي امور مسلمانان است و براي آن فردي شايسته را معين مي‏کند و اين وظيفه بر عهده او مي‏افتد و افراد را به کمک مي‏گيرد. منکرات را پي‏گيري مي‏کند و به تناسب آن تعزير و تأديب مي‏کند و مردم را بر مصالح عمومي شهر وا مي‏دارد.»
در فقه شيعه به عللي چنين باب گسترده‏اي گشوده نشده است اما لايه‏ها و نمونه‏هايي از آن را مي‏توان شاهد بود. به رغم اينکه خاستگاه موضوع حسبه، يعني امر به معروف و نهي از منکر را پيشتر به عنوان يک مبنا، جداگانه بررسي کرديم ولي در اين بخش نيز نگاه دوباره‏اي با عنوان امور حسبه به آن داريم. يکي به اين خاطر که اگر حتي خاستگاه دخالت و تصرف حاکم در عصر غيبت را نه ولايت بلکه از باب «حسبه» شمرديم آيا جلوگيري از بي‏حجابي در اين محدوده قرار مي‏گيرد يا نه؟ و ديگر به اين علت که از مجموع ادله و شواهد در باب وظايف و اختيارات حکومت اسلامي چه بسا بتوان اين قاعده کلي را در باب معروف و منکر استنباط کرد که آن دسته از امور اجتماعي و عمومي که جامعه اسلامي به گونه‏اي نيازمند آن است و ترک يا فعل آن مورد ابتلا و نياز جامعه است و متولّي خاصي ندارد يا به تنهايي از عهده آن بر نمي‏آيد و از اين قبيل، در دايره مسئوليت و دخالت حاکم قرار مي‏گيرد. حجاب نيز همانند ساير ارزش‏هاي ديني در اين محدوده قرار دارد.

گستره احتساب

محدوده امور حسبيه و احتساب را اجمالاً مي‏توان گسترش معروف و دفع منکر در جامعه شمرد که بسي گسترده است. برخي دايره «منکر» را تمام آنچه عقل يا شرع نمي‏پذيرد شمرده‏اند، حتي اگر فقط «مکروه» باشد يا حتي «مباح» باشد ولي از نظر عرف کار پسنديده‏اي نباشد. به اين دليل که:
«ربّ امر لا يکون بالذات محرّما و لکن مصالح المجتمع و البلاد تقتضي تحديد حرّيات الافراد بالنسبة اليه؛ چه بسا کاري که ذاتا حرام نيست اما مصالح جامعه و کشور مي‏طلبد آزادي افراد نسبت به آن محدود شود.»
آنان که در اين باره سخن گفته‏اند وظايف بسياري را براي محتسب برشمرده‏اند که به برخي از آنها اشاره خواهيم کرد.
جالب است بدانيد صاحب جواهر، آن فقيه پرآوازه، يکي از اختيارات حاکم را ختنه کردن مردي مي‏شمارد که به اين وظيفه شرعي تن نمي‏دهد بلکه ايشان حتي آن را در صورت نبود «حاکم» از باب «حسبه» وظيفه آحاد مردم مي‏داند:
«و للحاکم خَتْن الکامل الممتنع منه بل للآحاد بطريق الحسبة مع فقد الحاکم.»
در حالي که اين حکم، امري کاملاً خصوصي، شخصي و پنهان است. اما از اين جهت که وظيفه‏اي شرعي است و شخص، خود به آن تن نمي‏دهد، نه تنها وظيفه حاکم شمرده بلکه در صورت فقدان وي، از اين جهت که نبايد اين حکم بر زمين بماند، ديگران از باب «حسبه» وظيفه اجراي آن را دارند! و حتي اين فرض را در باره حاکم مطرح کرده که اگر در اين ميان ناخواسته خسارتي متوجه شخص مختون شد آيا موجب ضمان مي‏شود؟ وي ترجيح داده است که حاکم در اين خصوص با اين فرض که کوتاهي نکرده، ضامن خسارت و ضرر احتمالي نيست. وي فرض بحث را به زنان نيز کشانده است، هر چند تصريح کرده حاکم حق اجبار در باره آنان ندارد. چون وظيفه‏اي الزامي در اين خصوص ندارند.
با اين وصف، آيا مي‏توان گفت حکم الزامي حجاب امري است که در حوزه دخالت و مسئوليت حاکم اسلامي قرار نمي‏گيرد؟

ابن‏اخوه و گستره امور حسبه

بهترين و جامع‏ترين اثر در شرح مباني و ابعاد «حسبه» را محمد بن‏محمد بن‏احمد قرشي معروف به «ابن‏اخوه» متوفاي 729ه••• .ق و از عالمان اهل سنت به نام «معالم القربة في احکام الحسبة» در هفتاد باب نگاشته است که به فارسي نيز ترجمه شده است.
هر چند گفته‏هاي وي نمي‏تواند مستند فقهي در اين بحث باشد اما مؤيد اين مدعاست که اگر از منظر امور حسبه نيز به مسئوليت حکومت نگريسته شود يکي از مصاديق آشکار آن پي‏گيري و اجراي حکم حجاب در جامعه مي‏باشد. گزيده‏اي از برخي سخنان وي که متناسب با موضوع بحث است و در برشماري وظايف محتسب آورده اينهاست:
ـ کساني که عبادات را درست به جا نمي‏آورند مثلاً شکل و هيئت نماز را بر خلاف انجام مي‏دهند، محتسب بايد جلوگيري کند و شخص را ادب سازد. مخالفت در پاکي لباس و بدن وي نيز همين گونه است.
ـ بر صلاحيت مرده‏شوران نظارت کند. تنها به کساني اجازه عهده‏داري غسل مردگان زن و مرد را بدهد که مورد اطمينان و شايسته و آگاه و امين باشند. احکام مردگان، اعم از واجبات و مستحبات را خوانده و آگاه باشد. محتسب از او در اين باره پرسش کند. مرده را هنگام غسل از ديدگان پنهان بدارد و تنها مرده‏شور و افرادي که چاره‏اي نيست باشند.
ـ مردان را از پوشيدن طلا و ابريشم باز دارد. استفاده از ظروف طلا و نقره نيز همچنين.
ـ بر چگونگي حضور زنان در مراسم تشييع جنازه‏ها نظارت کند که مختلط يا با سر و چهره باز نباشند و پشت سر مردان حرکت کنند.
ـ بر روابط زن و مرد در کوچه و خيابان و بازار نظارت دقيق کند. از جمله اينکه:
«وقتي ديد مردي در گذرگاه و مسيري که مورد استفاده ديگران است با زني ايستاده اما رفتار و وضعيتي شک‏انگيز ندارند، کاري به آنها نداشته باشد چرا که مردم چاره‏اي جز اين ندارند. و اگر در مسيري خلوت مردي کنار زني ايستاده و در مکاني شک‏انگيز خلوت کرده‏اند، تذکر دهد اما در تأديب آنان شتاب نکند، به اين خاطر که ممکن است زن محرم باشد. بايد بگويد: اگر اين زن محرم است او را از جاهاي شک‏انگيز نگه دار و اگر بيگانه است از خداي تعالي بترس که خلوتي کني که تو را به معصيت الهي بکشاند.»
نيز مي‏نويسد:
«بر محتسب لازم است جاهايي را که زنان در آن جمع مي‏شوند، مانند بازار نخ‏ريسي و کتان و لب نهرها و درب حمام‏هاي زنانه و غير آن، بررسي و سرکشي کند؛ اگر ديد جواني سراغ زني رفته و با او بدون قصد خريد و فروش حرف مي‏زند يا به او چشم مي‏دوزد او را تعزير کند و از ايستادن آنجا باز بدارد. چرا که بسياري از جوانان مفسد در اين جاها مي‏ايستند در حالي که کاري جز بازيگري با زنان و سر به سر آنان گذاشتن ندارند. هر کس از جوانان بدون اينکه نيازي باشد در مسير زنان ايستاد، او را به خاطر اين کار تعزير کند.»
از آنچه گفته شد و با توجه به خاستگاه وظيفه احتساب، يعني امر به معروف و نهي از منکر، حاکم اسلامي وظيفه دارد دست‏کم در حوزه عمومي جلو هر گناهي را بگيرد و در اين ميان فرقي بين گناهاني که چه بسا ميان جامعه امري عادي شده و ديگر گناهان نيست. اما گناهاني که مفاسد آشکار و گسترده‏اي را در پي دارد و مي‏توان آنها را از مصاديق آشکار «فتنه‏انگيزي» اخلاقي و اجتماعي نام برد جلوگيري کند. ترديدي نيست که بي‏حجابي و بدحجابي اجمالاً منشأ «فتنه‏انگيزي» است به ويژه براي جوانان.

د) اهداف و وظايف کلي حکومت اسلامي

ترديدي نيست که بر اساس مستندات فراوان و ادله و شواهد بي‏شمار، حاکم اسلامي اجمالاً در برابر امور دنيا و آخرت مردم مسئوليت دارد. اجراي احکام و فرايض ديني و حتي سنت‏هاي اسلامي يکي از محورهاي کلي است که در اين متون ذکر شده است. حجاب اسلامي يکي از مصاديق آشکار اين مسئوليت عمومي است. در اين بخش اشاره به چند نمونه بس است.
1ـ در وصيت پيامبر اکرم(ص) به معاذ بن‏جبل، در وقتي که او را به يمن مي‏فرستاد، از جمله آمده است:
«و اَظْهِر امرَ الاسلام کلّه صغيره و کبيره؛ امر اسلام را کاملاً، چه کوچک و چه بزرگ، آشکار ساز.»
به نظر مي‏رسد با توجه به مسئوليت کلي معاذ به عنوان نماينده پيامبر(ص) مقصود حضرت فقط بيان احکام نيست.
2ـ در برخي نصوص، «اقامه سنت» در رديف وظايف حاکم آمده است. مانند اين جمله اميرالمؤمنين(ع) خطاب به عثمان:
«فاعلم ان افضل عباد اللّه‏ عند اللّه‏ امام عادل هُدي و هَدي؛ فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة؛
بدان که برترين بندگان خدا در پيشگاه او پيشواي عادلي است که هدايت شده و هدايت کرده است. سنت شناخته شده را به پا داشته و بدعت ناشناخته را از ميان برده است.»
3ـ چنان که در روايت معروف فضل بن‏شاذان از حضرت رضا(ع) در بيان فلسفه حکومت و پاسخ به اين پرسش که چرا «اولي الامر» قرار داده شدند و دستور اطاعت از آن صادر شده است، مي‏فرمايد: به علل زيادي از جمله اينکه:
«ان الخلق لما وقفوا علي حدّ محدود و امروا ان لا يتعدوا ذلک الحدّ لما فيه من فسادهم لم يکن يثبت ذلک و لا يقوم الاّ بان يجعل عليهم فيه امينا ... يمنعهم من التعدّي و الدخول في ما حظر عليهم، لانه لو لم يکن ذلک کذلک لکان احد لا يترک لذّته و منفعته لفساد غيره فجعل عليهم قيّما يمنعهم من الفساد و يقيم فيهم الحدود و الاحکام؛
مردم چون در چارچوبي مشخص، محدود شده‏اند و دستور يافته‏اند از آن چارچوب نگذرند، چون مايه فساد آنان است، اين امر پا بر جا و شدني نبود مگر اينکه خداوند فرد اميني را در باره آن بر آنان بگمارد ... (تا) وي آنان را از تعدّي و ورود در آنچه بر آنان ممنوع کرده باز دارد؛ زيرا اگر موضوع چنين نبود، کساني بودند که حاضر نبودند خوشي و سود خود را به علت فاسد شدن ديگري رها کنند. از اين‏رو خداوند سرپرستي را بر آنان قرار داد تا ايشان را از فساد باز دارد و حدود و احکام را در ميان‏شان به پا دارد.»
بر اساس همين مستندات است که برخي در برشماري وظايف حاکم اسلامي از منظر فقه از جمله نوشته‏اند:
ـ اقامة فرائض اللّه‏ و شعائره من الصلاة و الحج و غيرهما، و تأديب الناس علي الاخلاق الفاضلة؛
ـ اقامة السنة و اماتة البدع، و الذبّ عن دين اللّه‏ و حفظ الشرائع و السنن عن التغيير و التأويل و الزيادة و النقصان؛
ـ الامر بالمعروف و النهي عن المنکر بمفهومهما الوسيع، اعني السعي في اشاعة المعروف و بسطه، و مکافحة انواع المنکر و الظلم و الفساد.
در اين محورها فرقي ميان حکم حجاب و ساير احکام شرعي نيست و بسته به اهميت حکم، حاکم اسلامي در اهتمام به آن و اقامه عملي آن مسئوليت دارد.
استنتاج بر مبناي پنجم:
با توجه به مجموع محورهايي که در برشماري اهداف و وظايف حاکم اسلامي ذکر شد، ترديدي نمي‏ماند که حکومت اسلامي مسئوليت دفع هر گناه عمومي و نيز برپايي واجبات و حتي اقامه مستحبّات ـ به هدف اينکه که اصل آن از ميان نرود ـ را دارد و محدوده اين مسئوليت در خصوص حکم حجاب نيز برابر دايره خود حکم در جامعه مي‏باشد. البته حوزه خصوصي که در دايره حريم خصوصي افراد قرار مي‏گيرد اجمالاً از اين محدوده بيرون است.

نسبت حکم حجاب و قانون

ترديدي نيست که بي‏حجابي و بدحجابي خلاف شرع است و گناه، اما آيا جرم نيز هست؟
برخي آن را حداکثر گناهي شخصي مي‏دانند که قابل پي‏گيري نيست. از جمله گفته‏اند:
«در امر حجاب مطلق دين با دموکراسي سازگار است زيرا خطاب حکم حجاب در قرآن به مؤمنان و مؤمنات است؛ يعني رعايت حکم به ايمان افراد واگذار شده که امري انتخابي و خواستني است و هيچ مجازاتي براي زنان غير عامل به حجاب تعيين نشده است و صرفا گناهي است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است.»
اينکه فرق ميان گناه و جرم چيست و آيا هر گناهي، جرم به معناي اصطلاحي مي‏باشد يا نه و ترسيم‏کننده محدوده جرم کيست، مسائلي است که بيرون از اين بحث است.
از سوي ديگر ترديدي نيست بر مبناي اينکه هر گناهي حد و تعزير دارد ـ چنان که گفتيم ـ و تعزير هم به دست حاکم و حکومت اسلامي است، مخالفت عملي با حجاب اسلامي نيز از مصاديق اين امر به شمار مي‏رود و حاکم مي‏تواند دخالت کند. استدلال ياد شده نيز که مي‏گويد چون خطاب به مؤمنان و مؤمنات است چنان که پيداست به ايمان افراد بستگي دارد، امري سست و کاملاً نادرست مي‏باشد.
بنابراين ترديدي نيست که حاکم اسلامي مي‏تواند در موضوع دخالت کند و متخلفان را کيفر دهد.
اما دو سؤال مهم در اينجا وجود دارد:

پرسش اول:

آيا به صرف اينکه حکمي در اسلام آمده، تخلف از آن، مي‏تواند پي‏گيري و کيفر حکومت را به دنبال داشته باشد يا ابتدا بايد در لباس قانون و در قالب مقررات تفصيلي مصوب و مورد اجرا در آيد تا عنوان تخلف از قانون و جرم صدق کند. و صرف گذراندن يک ماده قانوني با اين مضمون که هر کس با احکام شرع مخالفت کند به کيفر مي‏رسد نيز کفايت نمي‏کند به ويژه در غير حدود خاص که کيفر آن اندازه مشخصي نيز ندارد؟
به عبارت ديگر ترديدي نيست مسئله حجاب به عنوان يک امر اجتماعي که حکومت حق پي‏گيري آن را دارد، قابل اين هست که موضوع قانونگذاري قرار گيرد اما آيا پيش از آن تنها براساس اصل حکم شرعي آن قابل تعقيب هست يا نه؟
اين پرسش را بايد در فرصتي ديگر به تفصيل پي گرفت. اما عجالتا به نظر مي‏رسد اين مدعا قابل دفاع باشد که آن دسته از احکامي که جزء مسلّمات و قطعيات دين است از جمله اصل حکم حجاب، و اساسا جاي اجتهاد و نظريه‏پردازي فقهي نيست و از اين‏رو تقليد نيز موضوعا منتفي است منوط به قانونگذاري نيست ولي ساير احکام از جمله بسياري از احکام کيفري دست‏کم به دو دليل لازم است از مجاري قانونگذاري بگذرد تا قابل ورود حکومت در آن حکم و پي‏گيري آن باشد. اصل حجاب هر چند امري قطعي است اما احکام فرعي و جزئي آن همانند اندازه، کيفيت، محدوده و کيفر ترک آن نيازمند قانون است. اين دو ليل اينهاست:
1ـ لازمه پذيرش نظام قانونگذاري و اداره کشور بسط قانون به تمام عرصه‏هايي است که حکومت حق دخالت دارد مي‏باشد. عملکرد موجود نيز شاهد است.
2ـ هر مسئله‏اي که در فقه محطّ اجتهاد و عرصه نظريه‏پردازي فقهي باشد طبعا زمينه اختلاف نظر و شهرت و شذوذ وجود دارد و نظام اجرايي و قضايي بايد چارچوب مشخص و ثابتي و در واقع وحدت رويه‏اي در اجرا داشته باشد، هم شرعا و هم مصلحت اجرا و قانونگذاري اقتضا مي‏کند. مثال روشن آن مسئله اجازه وليّ در ازدواج دختر است که با توجه به اقوال مختلف و آثار اجتماعي قابل توجه نيازمند قانون است و نمي‏توان آن را واگذار به فتاوا کرد.

پرسش دوم:

اصل حکم حجاب امري قطعي و بايد گفت از مسلّمات فقهي است، اما برخي جزئيات آن، از نظر اندازه و کيفيت و نيز جزاي تخلف از آن، اموري قطعي نيست و مورد اجتهاد و محلّ اختلاف نظر است. هر چند آنچه اينک در جامعه و حکومت ما اهتمام عملي لازم نسبت به آن وجود ندارد، نوعا به برخي موارد جزئي مورد اختلاف برنمي‏گردد بلکه همان محدوده‏اي را نيز که همه فقها قبول دارند و اجمالاً جزء مسلّمات فقه مي‏باشد دستخوش اهتمام و برنامه‏ريزي ناکافي و عملکرد سوء است. ولي صرف نظر از اين واقعيت به عنوان يک بحث نظري که در عرصه‏هاي متعددي نيز تأثير مشهود دارد، اين پرسش اساسي مطرح است که ملاک مشروعيت قوانين و مقررات از جمله در جمهوري اسلامي ايران چيست؟ پيداست که اين پرسش اختصاص به مسئله حجاب ندارد.
اين بخش از سؤال که ملاک کلي مشروعيت قوانين در جامعه چيست فعلاً مورد ابتلاي ما نمي‏باشد. بنابراين سؤال را به قانون اساسي و نظام حقوقي جمهوري اسلامي ايران محدود مي‏کنيم. اين مسئله مهم و راهگشايي است که متأسفانه توجه لازم به آن نمي‏شود.
پاسخ سؤال ساده نيست. پاسخ اوليه و مکرر اين است که ملاک مشروعيت و عدم مشروعيت شرعي قوانين و مقررات، به صراحت قانون اساسي، رأي فقهاي شوراي محترم نگهبان است. اصل 94، مجلس شوراي اسلامي را موظف کرده است کليه مصوبات خود را به شوراي نگهبان قانون اساسي بفرستد تا آن شورا در ظرف زماني مقرر از نظر «انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي» بررسي و اعلام نظر کند. در اصل 98 تشخيص عدم مغايرت مصوبات «با احکام اسلامي» را با نظر اکثريت فقهاي آن شورا شمرده، عدم تعارض با قانون اساسي را بر عهده اکثر همه اعضا دانسته که اينک از موضوع بحث بيرون است.
يک پرسش حقوقي و مورد اختلاف اين است که کار فقهاي اين شورا تشخيص انطباق و همخواني مصوبات با شرع است يا عدم مغايرت آن؟ نتيجه نيز در رأي‏گيري فرق مي‏کند. قانون اساسي هم مسئله مغايرت را مطرح کرده و هم تشخيص عدم مغايرت و انطباق را. اين موضوعي است که در جاي ديگر بايد پي گرفت. سؤال اين است: فقهاي محترم شورا که وظيفه تشخيص انطباق يا مغايرت را بر عهده دارند ملاک‏شان براي انطباق و يا مغايرت چيست؟
اصل چهارم که هم به لحاظ مفاد آن و هم به لحاظ جايگاه آن، که در فصل اصول کلي قرار گرفته مقدّم و حاکم است، تعبير «بر اساس موازين اسلامي» را به کار برده و اصل 94 نيز نزديک به همين يا مشابه آن را دارد؛ «موازين اسلام» ولي در اصل 96 اين ملاک با تعبير «احکام اسلام» آمده است.
يک پرسش اين است که آيا ميان تعبيرهاي «موازين اسلامي»، «موازين اسلام» و «احکام اسلامي» فرق است؟ اگر فرق است کدام يک ملاک تفسير ديگري قرار مي‏گيرد؟ از نظر شيوه قانون‏نويسي، معلوم است که اگر ميان تعابير يادشده تفاوت باشد، بايد اصل چهار را مفسّر و ملاک قرار داد به ويژه که در اصل 94 همين تعبير و احتمالاً به شکلي کلي‏تر آمده است.
حال يک پرسش اساسي‏تر رخ مي‏نمايد و آن اينکه «موازين اسلامي» يا «موازين اسلام» چيست و مراد قانون اساسي از آن کدام است؟ اگر پاسخ اين باشد که موازين اسلامي يا موازين اسلام، همان «احکام اسلام» است که در اصل 96 آمده و يا لااقل در قانون اساسي مقصود همين است، آن وقت فقط اين پرسش مي‏ماند که ملاک «حکم اسلامي» بودن چيست؟ اگر پاسخ اين باشد که منظور از «احکام اسلام» همان «موازين اسلامي» يا «موازين اسلام» است ـ چنان که ظاهرا مراد قانونگذار همين است ـ اين پرسش را بايد پاسخ گفت که «ميزان»هاي اسلامي يا اسلام و در مجموع «موازين» کدامند؟ آيا فتواي اين فقيه يا آن مجتهد چه موافق مشهور باشد و چه شاذّ و نادر، جزو موازين اسلامي يا اسلام هست؟
به هر حال چه ملاک را «موازين» بدانيم و چه «احکام»، پرسش اساسي اين است که فقهاي شوراي نگهبان، بر چه اساسي، مصوبه مجلس را مغاير «موازين» و يا «احکام» يا مطابق با آن مي‏دانند؟ آيا بر اساس مغايرت با اجماع مسلمين، اجماع فقها، فتواي مشهور، يا نظر و اجتهاد فقهاي شورا؟ معلوم است که در سه صورت اوّل نقش آنان فقط تشخيص دهنده اما در صورت چهارم فتوا دهنده خواهد بود. در باره مطابقت نيز، «مطابق عليه» چيست؟ نظر و اجتهاد فقهاي شورا، اجماع مسلمين، اجماع فقها، فتواي مشهور، يا فتواي غير مشهور؟

پيشينه پرسش:

اين پرسشي است که در سال 1363 از سوي رياست وقت مجلس شوراي اسلامي ارسال شده و شوراي نگهبان در پاسخ نوشته است:
«... اگر چه پاسخ سؤال با دقت در اصول 4، 94 و 96 قانون اساسي به وضوح معلوم مي‏شود، مع‏ذلک پرسش ارسالي در جلسه شوراي نگهبان مطرح و نظر اعضاي شورا بر اين است که تشخيص مغايرت يا انطباق قوانين با موازين اسلامي به طور نظر فتوايي با فقهاي شوراي نگهبان است.»
بر اين اساس فقهاي شوراي نگهبان طبق نظر اجتهادي خود عمل مي‏کنند، چه مطابق مشهور باشد و چه نباشد؛ چه مطابق نظر مجتهد اعلم و يا فتواي مشهور معاصر باشد، چه نباشد؛ موافق نظر فتوايي «ولي فقيه» باشد يا مخالف آن. با اين حساب و طبق اين تفسير بايد گفت فرقي نمي‏کند که ملاک را «موازين» بدانيم يا «احکام»؛ نتيجه عملي آن که در موافقت و مخالفت با مصوبات مجلس ظاهر مي‏شود، يکسان خواهد بود. اگر نظر فقهاي شورا يا اکثر آنان به عنوان مثال در حضانت پسربچه توسط مادر دو سال باشد، طبعا بيش از آن را خلاف موازين و احکام مي‏دانند و به عنوان مصوبه مغاير شرع رد خواهند کرد، اما اگر هفت سال باشد، کمتر از آن را خلاف خواهند شمرد. روشن است که تفسير قانون اساسي نيز بر عهده شوراي نگهبان است، هر چند با توجه به ارجاعي که در پاسخ به اصول قانون شده، به نظر نمي‏رسد در اين خصوص تفسيري صورت گرفته باشد، ولي از جواب پيداست نظر و شيوه شورا همين است.
با اين حال نويسنده در جاي ديگر به تفصيل اين نگاه و رويه را نقد کرده و با شرح واقعيت اعلام نظر شوراي نگهبان تأکيده است که آنچه مورد نظر قانونگذار بوده، ملاک قرار گرفتن نظر و فتواي اين شخص يا آن جمع نيست؛ ملاک اين است که مصوبه از چارچوب موازين اسلامي ـ در اينجا موازين اجتهاد و استنباط ـ بيرون نباشد؛ مثلاً بر اساس قياس و استحسان که در فقه شيعه جايگاه ندارد و يا منابع غير معتبر روايي، صادر نشده باشد، بلکه در چارچوب اجتهاد شيعي که مبناي عمل قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است استخراج شده باشد. معلوم است که نظريات و فتاواي فقهي مخالف لزوما به معناي مخالف موازين اسلامي بودن نيست؛ همان گونه که فقها هر چند نظريات فقهي مخالف خود را نمي‏پذيرند، ولي آنها را متصف به «حکم خلاف حکم خدا» نمي‏کنند و گرنه فتواي خودشان نيز در نگاه مخالف همين وصف را پيدا خواهد کرد. رويه کنوني شوراي محترم نگهبان هر چند مبنايي قابل دفاع دارد، ولي با نگاهي اصولي‏تر مي‏توان برداشتي ديگر از قانون اساسي داشت و گفت: ملاک «موازين کلي اجتهاد» است و نه لزوما فتوا و نظر اجتهادي اعضاي شورا. بحث قانونگذاري، بحث تقليد يا قضاوت نيست و گرنه پيامد چندي بر آن مترتب خواهد شد که کسي نمي‏تواند به آنها پاي‏بند شود.
با اين حساب، به راحتي مي‏توان پيش‏بيني کرد که امر قانونگذاري بسي راحت‏تر شود و بسياري از معضلات که در انتظار تشخيص مصلحت است، پيش از آن مرحله بر اساس برخي فتاواي موجود که از فقيه يا فقيهاني صالح صادر شده، حل گردد و بخشي از نزاع‏ها و خرده‏گيري‏ها فروکش کند.

جمع‏بندي:

دخالت و مسئوليت حکومت اسلامي در اجرا و برپايي حکم حجاب در جامعه را بر اساس اصول و مباني چندي مي‏توان بررسي و ارزيابي کرد. هر چند برخي از اين مباني نمي‏تواند اين مسئوليت را در تمام مصاديق عمومي آن ثابت کند اما دست‏کم بر اساس سه مبنا و اصل، به خوبي مي‏توان چنين مسئوليتي را براي حکومت ثابت کرد. يکي نسبت حکومت با حوزه عمومي، ديگري امر به معروف و نهي از منکر، و سوم، اهداف و مسئوليت‏هاي حکومت اسلامي.
از مجموع موارد ياد شده نيز به روشني پيداست که لزوم حفظ حجاب در عرصه عمومي در حوزه اختيارات و مسئوليت نظام اسلامي قرار دارد و هيچ ترديدي در آن نيست؛ اگر پرسشي باشد به حوزه مصلحت‏انديشي در مقام اجرا و شيوه اجرايي آن برمي‏گردد و اين امر نيز اختصاص به اجراي حکم حجاب ندارد.
منابع:
1ـ السرائر، محمد بن‏منصور بن‏احمد بن‏ادريس حلّي، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
2ـ المبسوط، محمد بن‏حسن طوسي، المکتبة المرتضوية، تهران، 1387ه••• .
3ـ الاصابة في تمييز الصحابة، احمد بن‏علي بن‏محمد (ابن‏حجر عسقلاني)، دار الکتب العلمية، بيروت، بي‏تا.
4ـ النهاية في مجرد الفقه و الفتوي، محمد بن‏حسن طوسي، به کوشش: محمدتقي دانش‏پژوه، دانشگاه تهران، 1343ش.
5ـ المقنعه، محمد بن‏محمد بن‏نعمان (شيخ مفيد)، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
6ـ تحف‏العقول، محمد بن‏حسن بن‏علي بن‏شعبه حرّاني، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1404ه••• .
7ـ جواهر الکلام، محمدحسن نجفي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1981م، چ7.
8ـ حقوق اساسي در جمهوري اسلامي ايران، سيدجلال‏الدين مدني، انتشارات سروش، تهران، 1366.
9ـ دراسات في ولاية الفقيه، حسينعلي منتظري، مکتب الاعلام الاسلامي، 1408ه••• .
10ـ سنن ابي‏داود، سليمان بن‏اشعث سجستاني، تحقيق: سعيد محمد لحّام، دارالفکر، بيروت، 1410ه••• .
11ـ سنن نسائي، احمد بن‏شعيب نسائي، دارالفکر، بيروت، 1348ه••• .
12ـ شرايع الاسلام، جعفر بن‏حسن حلّي، دار الاضواء، بيروت، 1403ه••• ، چ2.
13ـ صحيفه امام، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1378ش.
14ـ عيون اخبار الرضا(ع)، محمد بن‏علي بن‏الحسين (شيخ صدوق)، منشورات اعلمي، تهران، بي‏تا.
15ـ علل الشرايع، محمد بن‏علي بن‏الحسين (شيخ صدوق)، مکتبة الداوري، قم، بي‏تا.
16ـ عوالي اللآلي، محمد بن‏علي بن‏ابراهيم احسائي، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1403ه••• .
17ـ کافي، محمد بن‏يعقوب کليني، دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1350ش.
18ـ کشف اللثام، محمد بن‏حسن اصفهاني، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1416ه••• .
19ـ قاموس الرجال، محمدتقي تستري، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ه••• .
20ـ قواعد الاحکام، حسن بن‏يوسف حلّي، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1413ه••• .
21ـ مختلف الشيعه، حسن بن‏يوسف حلّي، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1415ه••• .
22ـ مسند احمد، احمد بن‏حنبل شيباني، طبع المکتب الاسلامي، بيروت، چ2، 1398ه••• .
23ـ مقدمة ابن‏خلدون، عبدالرحمان بن‏محمد بن‏خلدون، دار الکتب العلمية، بيروت، چ4، 1398ه••• .
24ـ معالم القربه في احکام الحسبة، محمد بن‏محمد بن‏احمد قرشي، تحقيق: محمدمحمود شعبان و صديق احمد عيسي، دار الفنون، ليدن، 1937م.
25ـ مسائل زنان، پرسشگري و شبهه‏شناسي، سيدضياء مرتضوي، ميثم تمّار، قم، 1385.
26ـ مرآة العقول، محمدباقر مجلسي، دار الکتب الاسلامية، تهران، 1367ش.
27ـ نهج‏البلاغه، محمد بن‏حسين موسوي (شريف رضي)، تحقيق: صبحي صالح، مرکز البحوث الاسلامية، قم، 1395ه••• .
28ـ وسائل الشيعه، محمد بن‏حسن عاملي، تحقيق: عبدالرحيم رباني شيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1391ه••• .
منبع: پيام زن ، شماره 184 و 185

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image