ز) تشويق فرزندان؛
اگر فرزند كاري انجام داد كه علاقه او را به حضرت حجت(ارواحنا فداه) ميرساند، مثل بلند شدن هنگام شنيدن نام حضرت، رفتن به مكانهاي منتسب به ايشان مثل جمكران و ...، او را تشويق كنيم و بگوييم حضرت هم تو را دوست دارد. اين كار در درازمدت باعث ژرف شدن رابطه فرزند با حضرت صاحبالامر(ارواحنا فداه) خواهد شد.
ح) حضور در مكانهاي مرتبط با حضرت؛
اگر والدين همانطور كه در مورد پوشاك و خوراك فرزندان احساس مسئوليت ميكنند و همواره اين نياز را به شكل شايستهاي برطرف ميسازند، در مورد نيازهاي معنوي او نيز اين احساس را داشته باشند، فرزنداني با تربيت اسلامي، تقديم جامعه خواهند داد. از اين رو، اگر از برنامههاي خانوادهها، حضور در مجالس ياد حضرت، مثل دعاي ندبه، مجالس جشن و شادي، مجالس ذكر اهلبيت و سخنراني، مجالس معرفتي درباره حضرت، حضور در مسجد مقدس جمكران و ... باشد، به يقين فرزنداني عاشق وجود نازنين حضرت4 تربيت خواهند كرد؛ زيرا حضور در آن مكانها و مجالس، باعث يادآوري حضرت ميشود. همين يادآوري، سبب ميشود که کودک خود را در حضور حضرت احساس کند و براي حركت به سمت و سويي بکوشد كه حضرت بدان علاقه دارد. در حقيقت همه اينها زمينه محبت حضرت را فراهم ميآورد.
ط) دعا كردن
نقش دعا و توسل در رسيدن به خواستهها چنان روشن است كه نيازي به استدلال ندارد؛ چون همه ما در زندگي بارها آن را تجربه كردهايم. اما متأسفانه نكتهاي كه شايد از آن غفلت شده، دعا كردن والدين براي فرزندان است تا در مسير صحيح قرار بگيرند. در اهميت دعا براي فرزندان همين بس كه حضرت امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه سجاديه، دعاي 25 را به فرزندان خود اختصاص ميدهد و از خداوند نيكبختي آنها را ميخواهد.نكته ديگر اينكه، مردان بزرگ، از دعاي والدينشان بسيار تأثير پذيرفتهاند. براي مثال، مرحوم علامه مجلسي نويسنده كتاب بحار الانوار، به بركت دعاي پدر خويش به اين مقام بلند رسيد؛ چرا كه وقتي ايشان نوزاد بوده، شبي پدرش در نماز شب، احساس ميكند الان هر دعايي بكند، برآورده ميشود. در همان هنگام، فرزندش يعني علامه مجلسي كه در گهواره بوده، از خواب بيدار ميشود و گريه ميكند. پدر هم در همان حال در حق او دعا ميكند و بعدها ايشان به اين مقام بزرگ ميرسد.[45]نيز اين نكته جالب به نظر ميرسد كه مستحب است انسان در قنوت نماز صبح خويش اين دعا را بخواند: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛[46]نتيجه اين كه نبايد از نقش مهم دعا در تربيت فرزندان و ايجاد محبت حضرت در دل آنها غافل بود.
ي) هديه دادن به فرزند در مناسبتهاي مربوط به حضرت؛
اگر قرار است چيزي براي فرزند تهيه گردد، يا مسافرتي كه ميپسندد يا غذايي كه او دوست دارد برايش فراهم شود، بهتر است در زمانهايي انجام گيرد كه منتسب به حضرت است. اين خود در جلب محبت به حضرت بسيار مهم به نظر ميرسد. براي مثال، روزهاي جمعهها كه متعلق به حضرت است، غذايي براي کودک درست شود كه او دوست دارد.نكته: اگر موارد پيشگفته را در قالب هنر اجرا كنيم، بسيار تأثيرگذارتر خواهد بود. براي مثال، ويژگيها و زيباييهاي حضرت را در قالب داستان، فيلم، كتاب، لوح فشرده و... به فرزندان خود منتقل كنيم.
آسيب شناسي انتقال محبت
ايجاد و انتقال محبت، مانند هر كار ديگري، آفتها و آسيبهاي خاص خود را دارد. اصولاً هر كار با ارزش و مهم، با بيتوجهي به معناي واقعي و غفلت از راههاي صحيح ايجاد يا انتقال آن، ميتواند اثر عكس داشته باشد. محبتورزي نيز چنين است. براي دوري جستن از اين آفتها و آگاهيبخشي به خانوادهها در انتقال محبت اهلبيت، به آسيبشناسي ايجاد محبت ميپردازيم.
1. سطحينگري در معناي محبت
محبت، از مفاهيم ارزشي در همه فرهنگهاست و همه جوامع انساني، محبت ورزيدن به ديگران را به اعضاي خود توصيه ميكنند. آموزههاي ديني نيز محبت را که ارزشي انساني است تأييد و تأكيد کرده است. البته بدون ترديد در فرهنگهاي گوناگون، تعريفهاي متفاوتي از محبت ارائه ميشود. نبايد انتظار داشت به صرف اشتراك همه جوامع در ارزش تلقي كردن محبت، معناي محبت نيز در بين همه جوامع و فرهنگها يكسان باشد؛ به ويژه در جوامع ديني كه فرهنگهاي ملي و انساني با آموزههاي ديني درآميخته و ساحت جديدي يافته است.والدين و مربيان كه دغدغه تربيت درست ديني دارند، بايد خود با معناي واقعي محبت به فرهنگ ديني آشنا شوند تا در انتقال آن، به خطا و اشتباه نيفتند. سوگمندانه بايد گفت كه برخي از والدين و مربيان كه درد دين داشته و بر ارزش بودن محبت اهلبيت آگاه هستند، به دليل ناآشنايي با معناي درست و ديني از محبت، به مسيرهايي كشيده ميشوند كه نه تنها به شاهراه سعادت نميانجامد، بلكه سر از ناكجا آباد شقاوت و بدبختي در ميآورد. اما به راستي معناي واقعي محبت چيست؟ با دقت و تأمل در رواياتي كه از پيشوايان ديني ما رسيده، ميتوان معناي درست محبت را دريافت. آنچه از مجموع اين روايات استفاده ميشود، اين است كه محبت يعني دوست داشتن اهلبيت در عمل. در اين ميان، احساسات و گرايشهايي كه با شناخت و معرفت همراه باشد، استحكام بيشتري دارد و در مقابل تندباد شبهههاي مخالفان، استقامت بيشتري از خود نشان ميدهد. اما اگر احساس و گرايش فرزندان ما دروني شده باشد و با پشتوانه معرفتي همراه نباشد، دور نيست كه با وزش اندك شبهة بيبنياني، اين محبت از كف او ربوده شود. البته روشن است كه منظور ما از پشتوانه معرفتي، استدلالهاي سنگين و دركناشدني فلسفي براي كودكان نيست بلكه غرض اين است كه در كنار انتقال محبت در حد فهم كودكان، آن را با معرفتي قابل فهم درآميخته و به آنها بنوشانيم. حال ممكن است اين سؤال رخ بنمايد كه منظور از محبت واقعي با پشتوانه محكم چيست؟با دقت و تأمل در رواياتي كه از پيشوايان ديني به ما رسيده، ميتوان معناي صحيح و كامل محبت را دريافت. آنچه از مجموع اين روايات به دست ميآيد، اين است كه محبت يعني دوستي همراه با عمل به دستورات اهلبيت و به عبارت ديگر، دوستي اهلبيت، و در گفتار، كردار و پندار مانند آنان بودن.چنين محبتي ميتواند سعادت و خوشبختي را براي خانوادهها به ارمغان آورد. اين مطلب را ميتوان به خوبي از كلام امام باقر7 استفاده كرد. ايشان به جابر جعفي ميفرمايد:يا جابرُ! بَلِّغ شيعتي عنّّّّيالسلامَ و أعلِمهم أنّه لا قُربةَ بيننا و بين الله عزَّوَجلَّ ولا يَتَقَرَّبُ اليه إلّا بالطاعةِ له. يا جابر! من أطاعَ اللهَ و أحَبَّنا فَهو وليُّنا و من عَصي اللهَ لَم ينفعه حُبُّنا؛[47]
اي جابر! از طرف من به شيعيانم سلام برسان و به آنان بگو هيچ نزديكي بين ما و خداوند وجود ندارد و نزديكي به او حاصل نميشود، مگر به پيروي از او. اي جابر! هر كس خدا را اطاعت كند و ما را نيز دوست بدارد، دوست ماست و هر كس خدا را فرمانبرداري نكند، دوستي ما براي او ثمربخش نخواهد بود.از اين روايت استفاده ميشود كه محبت اهلبيت، پيوندي ناگسستني با فرمانبرداري خداوند دارد. كساني محبت واقعي به ائمه اطهار دارند كه در گفتار، كردار و انديشهشان مانند اهلبيت عمل كنند.
2. عدم ايجاد انگيزه در فرايند انتقال محبت
انسان براي انجام هر كاري در درجه نخست نيازمند انگيزهاي است كه وي را براي انجام آن آماده سازد. انگيزه، عاملي است دروني كه رفتار انسان را در راه رسيدن به هدفي خاص هدايت ميكند. گرسنگي، انگيزهاي است براي رفتن به طرف غذا و برطرف كردن تنش حاصل از گرسنگي. نياز به توجه و مقبوليت هم، عاملي است براي رفتار كردن براساس معيارهاي ديگران. اين انگيزهها در ميان انگيزههاي ديگر، عامل شكلگيري رفتار انسانها به شمار ميآيد. هر رفتاري كه از انسان سر ميزند، در لايهاي از آن، انگيزه يا انگيزههايي آشكار يا پنهان است. در تربيت و ايجاد محبت اهلبيت، ما در پي آن هستيم كه فرزندان با انگيزههاي خود و گامهايي كه خود برميدارند، در راه رسيدن به اهداف مطلوب تلاش كنند. به وجود نياوردن انگيزه در راستاي انتقال محبت امام زمان(ارواحنا فداه) و سعي در انتقال اجباري اين محبت، اثري عكس خواهد داشت. جبر آشكار، نه تنها ايجاد انگيزه نکرده، آن را ضعيف و گاه تبديل به ضد خود ميکند.انسان براي انجام هر كار، به سه جزء رفتاري احتياج دارد: اول اينكه بايد شناختي درباره آن كار داشته باشد؛ دوم اينكه بايد از انگيزه كافي براي آن كار برخوردار باشد؛ يعني يك نيروي رواني او را به سمت انجام آن كار سوق دهد؛ سوم،حركت به سوي انجام كار. سه جزء شناخت،انگيزه و حركت، اجزاي مكمل براي انجام يك كار هستند. همه ما ميدانيم كه آب، موجب رفع تشنگي ميشود و بيشتر ميتوانيم آب را درون ظرفي ريخته، آن را بنوشيم؛ يعني جزء شناختي و جزء حركتي را در اختيار داريم. ولي تا زماني كه به حد كافي تشنه نشدهايم، اقدام به خوردن آب نميكنيم. به عبارت ديگر، تا زماني كه انگيزه يا نيروي دروني ما به حد معيني نرسد، ما را به انجام آن كار وادار نميكند. وجود انگيزه براي انجام هر كار لازم و ضروري است. براي انتقال محبت حضرت مهدي4 و پذيرش آن از سوي فرزندان، بايد انگيزه كافي در آنها به وجود آمده باشد. خانواده ابتدا بايد آمادگي فهم و پذيرش اين محبت را براي او فراهم آورد و سپس به انتقال آن همت گمارد. وقتي انسان براي انجام كاري انگيزه مناسب داشته باشد، معمولاً از عهده انجام آن به خوبي بر ميآيد؛ ولي وقتي انگيزه آن به حد كافي بالا نباشد، كششي براي انجام آن نخواهد داشت.بايد توجه داشت كه براي پذيرش يك ارزش و هنجار اجتماعي از سوي فرزندان، نياز به يك نكته اثباتي و يك نكته سلبي احساس ميشود. نكته اثباتي اين است كه بايد در فرزندان انگيزه ايجاد كرد. از راه تشويق، تنبيه يا هر كار درستي كه انگيزهها را بالا ميبرد و شرايط لازم را براي پذيرش ارزشها آمادهتر ميكند. نكته سلبي هم اين است نبايد در فرايند انتقال ارزش، به ظرفيتهاي رواني و جسمي فرزندان بيتوجهي كرد. فرزندان ما هر كدام قابليتها، استعدادها و ظرفيتهاي ويژهاي دارند و وجود تنوع ظرفيتها، تنوع شيوهها و راهكارها را در انتقال ارزشها ميطلبد. براي مثال تصور كنيد پدر و مادري به هنگام پخش كارتون يا فيلم سينمايي مورد علاقه كودك، از او ميخواهند بايد حتماً همين الان نمازش را بخواند يا برنامه حفظ قرآنش را در همان وقت قرار دهد. اينگونه رفتارها كه بدون توجه به ظرفيتهاي رواني و روحي كودك صورت ميپذيرد، اثر مطلوبي نخواهد داشت؛ بلكه برعكس، باعث واكنش كودك به آن كار و حتي دلزدگي او ميشود. انتقال محبت امام زمان4 ارزشي مهم، بزرگ و ضروري است، ولي پيش از شروع به آن، بايد انگيزههاي لازم را براي اين انتقال محبت فراهم كرد. از سوي ديگر، در اين فرايند توجه به ظرفيتهاي رواني، روحي و جسمي كودك بسيار كارساز است. استاد شهيد مطهري(ره) درباره توجه ظرفيتهاي انسانها در امور عبادي ميفرمايد:روح انسان فوقالعاده لطيف است و زود عكسالعمل نشان ميدهد. اگر انسان در يك كاري بر روح خودش فشار بياورد، تا چه رسد به روح ديگران، عكسالعملي كه روح انسان ايجاد ميكند، گريز و فرار است. مثلاً در عبادت، جزء توصيههاي پيغمبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه عبادت را آنقدر انجام دهيد كه روحتان نشاط عبادت دارد؛ يعني عبادت را با ميل و رغبت انجام دهيد. وقتي يك مقداري عبادت كرديد، نماز خوانديد، مستحبات را به جا آورديد، نافله انجام داديد، قرآن خوانديد و بيخوابي كشيديد، ديگر حس ميكنيد الان اين عبادت سخت و سنگين است، يعني به زور داريد بر خودتان تحميل ميكنيد، فرمود ديگر اينجا كافي است. عبادت را به خودت تحميل مكن. همينقدر كه تحميل كردي، روحت كمكم از عبادت گريزان ميشود.گويي عبادت را مانند يك دوا به او دادهاي. آنوقت يك خاطره بد از عبادت پيدا ميكند. هميشه كوشش كن در عبادت نشاط داشته باشي و روحت خاطره خوش از عبادت داشته باشد. به جابر فرمود: ... جابر! آن آدمهايي كه خيال ميكنند با فشار آوردن بر روي خود و سختگيري بر خود زودتر به مقصد ميرسند، اشتباه ميكنند. اصلاً به مقصد نميرسند. مَثَل آنها مَثَل آن آدمي است كه مركبي به او دادهاند كه از شهري به شهري برود. او خيال ميكند هر چه به اين مركب بيشتر شلاق بزند و فشار بياورد، زودتر ميرسد. ... آدمي كه بر روي خود فشار ميآورد و زايد بر استعداد خويش، بر خويش تحميل ميكند، خيال ميكند زودتر به مقصد ميرسد؛ او اصلاً به مقصد نميرسد.[48]
3. عدم ارزش انگاري فرايند محبت در خانواده
هر جامعه، اموري دارد كه اعضاي اجتماع آن را ارزش ميداند؛ بدين معنا كه جامعه هنجارها و قواعد رفتاري اعضاي خود را براساس آن ارزشها نظم ميبخشد. كسي كه ارزش بودن يك چيز را پذيرفته باشد، سعي ميكند به هنجارهاي برآمده از آن ارزش پايبند باشد. اما اگر كساني آن چيز را با نگاه ارزشي نبينند و براي آن ارزش قائل نباشند، بيشك اجراي هنجارهاي مبتني بر آن چيز را براي خود ضروري نميدانند. پس براي اينكه اعضاي جامعه خود را پايبند و علاقهمند به هنجار بدانند، لازم است به پايه آن هنجار، يعني ارزش، نگاهي ارزشي داشته باشند. محبت امام زمان4 و همچنين انتقال آن به فرزندان، ارزشي است كه براي خود قواعد رفتاري خاصي را ساخته و پرداخته ميكند. براي اينكه فرايند انتقال محبت به خوبي صورت پذيرد، بايد خانواده، محبت حضرت مهدي4 و انتقال اين محبت را ارزش بدانند و نگاه آنان به انتقال محبت، نگاهي ارزشي باشد. نگاه ارزشي نداشتن به اين فرايند، از آسيبهاي آن است. بسيار اتفاق ميافتد كه يك خانواده، به هر دليلي تلاش ميكنند رفتار خاصي را به فرزندان خود انتقال دهند، در حالي كه خود يا هيچ عقيدهاي به آن ندارند يا اگر عقيده دارند، نوع نگاهشان نگاهي پايينتر از ارزش بودن آن كار است. نشانه اين عدم ارزشانگاري اين است كه خانواده خود بدان چه ميگويند و از فرزند ميخواهند عمل نميكنند. دل پدر و مادر بايد سرشار از محبت اهلبيت: باشد و آن را در عمل نشان دهند تا كودك احساس كند اين محبت، از ارزشهاي خانواده و جامعهاي است كه به آن تعلق دارد.از سوي ديگر، ارزشانگاري محبت امام زمان(ارواحنا فداه) سبب ميشود خانواده با وسواس و اهميت بيشتري به انتقال آن همت گمارد. بسيارند خانوادههاي مؤمن و مسلماني كه خود اهلبيت: را دوست دارند، اما نگاهشان به آن، نگاهي عادي و معمولي، بهمانند نگاه به امور روزمره زندگي است. از اين رو، كمتر آستين همت را براي انتقال آن به فرزندان خود بالا ميزنند. فرزند اگر بين گفتار و كردار پدر و مادر همآهنگي ببيند، به ارزش بودن محبت پي ميبرد و پذيرش آن براي او آسانتر ميشود. انسان بيش و پيش از آنكه از كلام ديگران تأثير پذيرد، از عمل آنان متأثر ميشود. انسانها به ويژه در كودكي، عمل افراد را زودتر از كلامشان درك ميكنند. وقتي كسي با عصبانيت يا خشونت به كودك چيزي ميگويد، او پيش از هر چيز حالت و عمل او را به خوبي درك ميكند؛ خواه كلام او را بفهمد يا نفهمد. اگر فرزندمان را به مطالعه، نماز خواندن و محبت امام زمان(ارواحنا فداه) توصيه كنيم، او هرگز اين توصيه را بدون مقايسه يا مشاهده آن در رفتار ما درك نميكند. چه زيباست پدر و مادر با رفتار، منش و سلوك عملي خود، ارزش بودن محبت امام زمان را به فرزندان خود انتقال دهند. چه زيباست اين صحنه كه پدر و مادري دست فرزند خود را گرفته به مسجد جمكران ببرند و با عمل خويش، راه و رسم عشقورزي با امام زمان را در جان فرزند خود بنانهند. همه ما كم و بيش اين تصوير زيبا را ديدهايم كه دختركي كم سن و سال، در كنار مادرش چادر سفيد و زيبايي بر سر ميكند و از نماز خواندن مادر تقليد ميکند. او با مادر قيام مينمايد، ركوع ميرود، سجده ميكند و راز و نياز خود را با خدا به پايان ميبرد. شيريني اين حضور ناخودآگاهانه، براي هميشه در كام او باقي ميماند و نگاه ارزشي او را به اين عمل، شكل ميدهد.در قرآن كريم، خداوند كساني را كه فقط با زبان و نه با عمل با مردم تعامل ميكنند، مذمت كرده و ميفرمايد: gيَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَf؛[49] اي كساني كه ايمان آوردهايد! چرا چيزي به زبان ميگوييد كه در مقام عمل خلاف آن را انجام ميدهيد». نيز ميفرمايد:gكَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَf؛[50] از اين عمل كه سخني بگوييد و خلاف آن عمل كنيد بترسيد كه(اين كار) بسيار سخت خدا را به خشم و غضب ميآورد.
4. نظاممند نبودن فرايند انتقال محبت
انجام هر كار بدون نظم، ترتيب و برنامهريزي، ناكامي يا شكست را به همراه خواهد داشت. با نگاه به ساختهاي پيچيده درمييابيم كه اگر نظم و چينِش مناسب اجزا نباشد، كاركرد آنان تحقق نمييابد. هنگامي ساعت، زمان را به ما نشان ميدهد كه همه پيچ و مهرههايش با نظم خاصي در كنار هم قرار گرفته باشند، به گونهاي كه اگر يك جزء در جاي مناسب خود قرار نگيرد، ساعت، زمان درست را نشان نخواهد داد.در عالم هستي و بيكرانه نيز، اگر نظم نبود، هستي به وجود نميآمد. هر كاري به برنامهريزي و تأمل نياز دارد. انتقال محبت امام زمان(ارواحنا فداه) نيز از اين حكم بيرون نيست. بيبرنامه عمل كردن و نظاممند نبودن اين فرايند، از آسيبهاي مهم آن به شمار ميآيد. هر كاري هر چند خوب و پسنديده، اگر بيبرنامه انجام شود، محكوم به كاستي يا شكست است. پيش از انجام هر كار، بايد انديشيد و راههاي گوناگون انجام آن را بررسي كرد. بيتوجهي به اين امر، يا انسان را به طور كامل از رسيدن به هدف باز ميدارد يا سرعت انجام آن را كاهش داده، فرصت را ميسوزاند.پدر و مادر بايد فرايند انتقال محبت را عملي مهم و باارزش تلقي كنند و آن را نيازمند به برنامهريزي دانسته، به بهرهگيري از روشهاي سريع اهتمام ورزند. ما براي تفريح در ايام تعطيلمان برنامهريزي ميكنيم؛ اينكه به كجا برويم، از كدام جاده حركت كنيم و با چه وسيلهاي سفر كنيم، اما براي امر مهمي مانند انتقال محبت امام زمان كه تضمين كننده سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت فرزندمان است، اينچنين وسواس به خرج نميدهيم و خيال ميكنيم آن نياز به برنامهريزي ندارد؛ در حالي كه اين وادي پر از سنگلاخ است. بايد دست كودك را بگيريم و قدم به قدم از اين وادي سخت به ساحل امن محبت امام زمان برسانيم. البته اين تلاش بياجر و بهره نخواهد ماند؛ زيرا در دين ما، حق و تكليف دو روي يك سكه هستند. وقتي انتقال محبت امام زمان تكليف پدر و مادر باشد، آنان نيز حقي خواهند داشت كه در نزد خداوند محفوظ است. ذكر اين نكته شايسته بيان است كه به كارگيري روشهاي هنري در اين فرايند، تأثير بيشتري دارد. روح لطيف كودك، با لطافت و بيپيرايگيِ هنر قرابت و نزديكي دارد. اصولاً حس زيباشناختي در كودكان نيرومندتر است. شايد از همين روست كه سازندگان اسباببازيهاي كودكان را سعي در زيباسازي محصولات خود دارند و ميبينيم كه چگونه برق چشمان كودك ما را به خود مشغول داشتهاند. حال كه شيوههاي هنري اثربخشي بالايي دارد، چرا ما از شيوههاي هنري در تربيت ديني فرزندانمان استفاده نكنيم؟ داستان امام حسن و امام حسين كه با استفاده از هنر تئاتر، وضو گرفتن صحيح را به پيرمرد آموختند، در تاريخ معروف است. در خريد كتاب، فيلم، بازيها، و هر هديه ديگر دقت كنيم و از اين جلوههاي هنري در راستاي وظيفه انتقال محبت امام زمان به كودكمان، بهرهجوييم.خلاصه سخن اينكه در اين فرايند، بايد نظاممند و با برنامه عمل كرد و غفلت از اين امر مهم، تلاشها را بيثمر خواهد گذاشت.
5. تعارضهاي هنجاري درون و بيرون خانه
يكي ديگر از آسيبهاي فرايند انتقال محبت امام زمان(ارواحنا فداه) به فرزندان، تعارض هنجارياست كه بين آموزههاي درون و آموختههاي بيرون خانه براي كودك به وجود ميآيد. امروزه بخشي از كاركرد آموزشي و پرورشي خانواده، به نهاد آموزش و پرورش سپرده شده است؛ بدين معنا كه كودكان پس از رسيدن به سنين شش و هفت، بخشي از وقت خود را در محيط مدرسه و بيرون از خانه ميگذرانند. از سوي ديگر، آنها در اين سنين گرايش بيشتري براي خروج از خانه و همراهي با گروههاي همسال خود دارند. اين دگرگونيِ موقعيتي با همه ثمرات و كاركردهاي مثبت، آسيبهايي را نيز در پي خواهد داشت. از جمله اين آسيبها، تعارضهايي است كه كودكان بين آموزههاي بيرون و درون خانه احساس ميكنند كه سبب سردرگمي و حيرت رفتاري آنان ميشود. براي مثال، كودك در خانه ياد ميگيرد كه دروغ بد است و راستگويي خوب است. پدر و مادر هم در خانه دقت ميكنند تا فرزندشان را اينگونه جامعهپذير كنند. اما همين كودك وقتي پاي به بيرون از خانه ميگذارد، در كوچه و خيابان و كلاس و مدرسه، آشكارا ميبيند بسياري از آدمهاي اطراف او به راحتي دروغ ميگويند و ظاهراً هيچ احساس گناهي هم نميكنند. اين جريان، كودك را در دو موقعيت متفاوت قرار ميدهد كه هر كدام از آن موقعيتها، هنجاري خاص را ميطلبد؛ البته ممكن است حتي تأثير گروه همسالان بر او نيرومندتر بوده، او را به دروغ گفتن وادارد.اين تعارض هنجاري، در فرايند انتقال محبت امام زمان هم ديده ميشود. بدين صورت كه خانواده تلاش ميكند محبت را به فرزند انتقال دهد و آن را ارزش مهم تعريف كند و هنجارهاي خاصي را از كودك بطلبد، ولي ممكن است در خارج از خانه، در مدرسه و كلاس درس و مكاني كه كودك آموزش ميبيند، نگاه ارزشي به اين فرايند وجود نداشته باشد و گاه سمت و سوي آموزش نيز به سوي زدودن محبت باشد. اينجاست كه آسيب رخ مينماياند. در اينجا خانواده بايد بسيار دقت کند، آسيبها را تشخيص دهد و آنها را از فرا روي كودك خود كنار بزند. براي اين منظور، خانواده بايد در انتخاب محيط آموزشي و پرورشي فرزند خود دقت كافي را مبذول بدارد. هر مدرسهاي شايستگي آموزش و پرورش كودك را ندارد و نقش معلم فرزند، تعيينكننده است. نگاه ارزشي داشتن معلم يا عدم نگاه ارزشي او به فرايند محبت، نقش برجستهاي در شكلگيري ذهنيت كودك ايفا ميكند.خانواده بايد به كودك در انتخاب دوستان همسال كمك كند. رفتار و گفتار دوستان در كودك اثر زيادي برجاي ميگذارد؛ زيرا او بخش زيادي از اوقات فراغت خود را با گروه همسالان ميگذراند. همچنين بايد در خريدن جايزهها و در انتخاب كتابها و فيلمهايي كه براي او تهيه ميكنند، توجه كامل داشته باشند. حتي در جريان رفت و آمد با دوستان و آشنايان خود، از اثرپذيري او از آشنايان غفلت نورزند؛ خانه هر آشنايي شايستگي رفت و آمد زياد كودك را ندارد.روشن است كه همآهنگي همه جانبه آموزههاي درون و بيرون خانه، ممكن نيست؛ زيرا بالاخره ما در خلاء زندگي نميكنيم و نيازمند ارتباط با ديگران هستيم، اما نكته مهم آن است كه با توجه به آسيبها و كم كردن زمينه بروز آنها، كودك مصونيت و آسودگي خاطر بيشتري خواهد داشت.
6. افراط و زيادهروي در فرايند انتقال
زيادهروي و افراط در فرايند انتقال محبت، از ديگر آسيبهاي آن است. اساساً افراط و زيادهروي و همچنين تفريط و كمكاري در هر امري نكوهيده و آفت است. در هر كاري بايد آهنگ تعادل نواخت. در نهج البلاغه امير مؤمنان يكي از ويژگيهاي انسان مؤمن را تعادل و ميانهروي در رفتار معرفي كردهاند:«مشيهم الاقتصاد؛ ميانهروي، شيوه عمل آنان است».[51] در آموزههاي ديگر ديني، حتي از زيادهروي در كارهاي نيك و پسنديده نيز، نهي شدهاست. در روايات پيشوايان ديني آمده كه عبادت را بر خودتان تحميل نكنيد. هر چيزي به جاي خويش نيكوست. آب كه مايه حيات و زندگاني است، اگر بيش از حد آشاميده شود، ملالخيز و آفتزا خواهد بود. امام علي7 زيادهروي و كمكاري را به عنوان دو ويژگي انسانهاي نادان و بيخرد برشمردهاند:لا تَري الجاهلَ الا مُفرِط او مُفَرِّط؛[52]
نادان يا زيادهروي ميكند يا كمكاري.بدون ترديد محبت به امام زمان4، ارزشي مهم و نيك است. در اينجا نيز بايد شيوه ميانهروي را پيمود و از افراط و زيادهروي پرهيز كرد. يكي از مصاديق روشن افراط در محبت، انتقال محبت بهگونهاي است كه موجب يا زمينهساز غلو در مورد امام زمان ميشود. غلو بدين معناست كه به امام زمان(ارواحنا فداه) و امامان ديگر، شأني خدايي و فوق بشري نسبت دهيم و كارهايي را كه مختص به ذات پاك خداوند است و انجام آن براي غير خدا جايز نيست، از امام زمان4 بخواهيم. براي مثال، شأن خدايي و شايسته پرستش بودن از ويژگيهاي خاص خداوند است. اما گاه از طرف برخي از ناآشنايان به آموزههاي ديني، به عمد يا از روي ناداني، به امامان: نيز نسبت داده ميشود. نمونههايي از اين افراطكاري را در اشعار، سرودهها يا مداحيهاي جاهلانه ميتوان به روشني مشاهده كرد. نزديكي فرزندان به اينگونه مجالس كه مورد رضايت خود امامان هم نيست، خطر افراطيگري در محبت را در قلب فرزندان ما افزايش ميدهد. وظيفه خانوادههاست كه در انتخاب مجالس مذهبي، به فرزندان ياري رسانند. هر مجلسي هرچند به نام اهلبيت برگزار شود، شايستگي حضور ندارد.در آموزههاي ديني، خود اهلبيت از غلو كردن نهي كردهاند. رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امامان معصوم، انسانهاي كاملي بودند كه در همه جهات تعالي و فضيلت، از همه مردم رتبه بالاتري داشتند؛ با اين حال اجازه نميدادند كساني لب به تملقشان بگشايند و در مدح آنها زيادهروي كنند و گاه به صراحت آن افراد را از خود طرد مينمودند. مردي حضور امام هادي(عليه السلام) رسيد و در مدح او زيادهروي كرد، امام به وي فرمود: برخيز و پي كارت برو؛ زيادهروي در ثناگويي موجب بدگماني ميشود. سپس نصيحتش نمود و فرمود: هر وقت در محل مطمئني با برادر دينيات مواجه شدي، از تملقگويي به حسن نيت عدول نما![53] اميرمؤمنان نيز با چنين افرادي برخورد مينمود. از آن حضرت نقل شده است:
هَلَكَ فِيَّ رجلانِ: مُحِبُّ غالّ و مُبغِضُ قال؛[54] درباره من دو گروه هلاك ميشوند: دوستدار غلو كننده و دشمن هرزهگو. در پايان، ذكر اين نكته را شايسته ميدانيم كه امامان معصوم:، انسانهايي برتر بودند، نه اينكه برتر و فراتر از انسان(فوق انسان) باشند؛ آنها حد كمال انسان بودن را با تمام فضيلتها و كمالات در خود داشتهاند، اما هيچگاه خود را فراتر از انسان نميپنداشتند بلكه برعكس، هميشه بر انسان بودن خود تأكيد ميكردند: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ؛[55]اي پيامبر! بگو من جز بشري همانند شما نيستم كه وحي بر من نازل ميشود.
پي نوشت:
[1] . محمد محمدي ريشهري، ميزانالحكمه، ترجمه حميد رضاشفيعي، ج14، ص368، چاپ چهارم: دارالحديث، قم،1383؛ کنز العمال، ج16، ص456.
[2] . سوره شوري، آيه22.
[3] . زمخشري، تفسير كشاف، ج3، ص467، ذيل آيه23 سوره شوري.
[4] . ميزان الحكمه، ج2، ص973.
[5] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص123؛ خصال، ص616.
[6] . لطفالله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص496.
[7] . موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ج2، ص221.
[8] . ميزان الحكمه، ج2، ص936؛ علي بن محمد الليثي الواسطي، عيون الحکم و المواعظ، ص453؛ غررالحکم، ح7851.
[9] . نهج البلاغه، نامه 31.
[10] . بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، ص127.
[11] . آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، ص426.
[12] . درآمدي بر جامعه شناسي، ص128.
[13] . همان، ص 74.
[14] . بحارالانوار، ج 90، ص 14 و ج100، ص222.
[15] . صحيفه نور، ج 15، ص 161.
[16] . منجد الطلاب.
[17] . بحارالانوار، ج 66، ص 237؛ خصال، ص21.
[18] . تفسير نورالثقلين، ج5، ص84.
[19] . کنزالعمال، ج1، ص41.
[20] . مشكوة الانوار، ص81؛ نورالثقلين، ج2، ص504.
[21] . روضة الواعظين، ص271؛ شيخ صدوق، فضائل الشيعه، ص5.
[22] . ميزان الحكمه، ج1، ص754؛ مصباح الشريعه، ص53.
[23] . ميزان الحکمه، ج1، ص756.
[24] . همان، ج3، ص760؛ عيون الحکم و المواعظ، ص354؛ غررالحکم، ح6510.
[25] . همان، ص1436؛ غررالحکم، ح7675.
[26] . همان.
[27] . همان، ج3، ص1426؛ کنز العمال، ح5257.
[28] . نهجالبلاغه، نامه31.
[29] . همان، ج5، ص2258؛ کنزالعمال، ح44559؛ سيوطي، ؛ زمخشري، الفايق في غريب الحديث، ص229.
[30] . همان؛ الجامع الصغير، ج1، ص503.
[31] . همان، ص2260.
[32] . سوره نوح، آيات 27ـ26.
[33] . عبدالواحد آمدي، غررالحكم و درر الكلم، ج1، ص340؛ عيون الحکم و المواعظ، ص228.
[34] . بهروز رفيعي، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ج3، ص164.
[35] . سوره نحل، آيه114.
[36] . بحارالانوار، ج100، ص9؛ ميزان الحکمه، ج2، ص1075.
[37] . سوره نساء، آيه29.
[38] . رک: وسايل الشيعه، ج20.
.[39] مكيال المكارم، ج2، ص221.
[40]. همان، ج1، ص170.
[41]. همان، ص117.
[42]. همان، ص134.
[43]. همان، ص160.
[44] . نك: حسن مهدويان، بهاريترين فصل انسان، مؤسسه انتظار نور، قم، 1383.
[45]. عبدالكريم پاكنيا، حقوق متقابل والدين و فرزندان، ص43.
[46] . سوره فرقان،آيه74.
[47]. بحارالانوار، ج71، ص197؛ شيخ صدوق، امالي، ص296.
[48]. مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص212.
[49] . سوره صف، آيه2.
[50] . همان، آيه3.
[51]. نهج البلاغه، خطبه همام.
[52]. نهج البلاغه، حکمت70.
[53]. سفينة البحار، ج2، ص521.
[54]. نهج البلاغه، حكمت117.
[55] . سوره كهف، آيه110.
منبع:آينده روشن/خ