شايد به نظر برسد كه مفهوم «خانواده» از مفاهيمي بسيار روشن و همه فهم است، به گونهاي كه عامه مردم، اعم از كوچك و بزرگ و باسواد و بيسواد، همه آن را ميفهمند و نيازي به تعريف آن نيست، ولي آنقدرها ساده هم نيست. وقتي به منابع واژهشناسي مراجعه كنيم، ميبينيم تعاريف گوناگوني از آن شده و صاحبنظران بر اساس تخصص و نيازشان، هر كدام تعريفي از «خانواده» ارائه دادهاند. برخي خانواده را يك سازمان اجتماعي دانسته، بعضي روابط خويشاوندي و همخوني را اساس تشكيل خانواده تلقّي كردهاند، عدهاي ديگر عامل اقتصادي، و گروهي نيز عوامل رواني و جنسي را سبب پيدايش آن قلمداد كردهاند.(2) به هر صورت، همانگونه كه از منابع ديگر هم برميآيد، منظور از «خانواده» در اين گفتار، مجموعهاي از افرادي است كه يكجا در كنار هم زندگي ميكنند و معيار همزيستي و همبستگي آنها دو چيز است: قرابت يا زوجيت.(3) بنابراين، خانوادههاي والديني، تك والديني يا بدون والدين يا برادران و خواهراني كه با هم زندگي ميكنند نيز مشمول اين بحث خواهند بود.
ابعاد خانواده در انديشه نظريهپردازان علوم انساني
خانواده جايگاه رفيع و بلندي در انظار انديشمندان جهان داشته است و آن را از جنبههاي گوناگون مورد تجزيه و تحليل قرار دادهاند. هر رشته از علوم انساني به فراخور نياز خود، به تكاپو در مسائل خانواده پرداخته و گوشهاي از امور مربوط به آن را بررسي كرده است. هرچند بررسي همه ابعاد خانواده از ديدگاههاي مختلف كاري است بسيار گران و در اين مقال نميگنجد، اما به برخي از جهات آن در انديشههاي نظريهپردازان علوم انساني ميتوان اشارهاي گذرا داشت:
الف. تاريخ
تمامي تاريخنگاران و سيرهنويسان بر اين باورند كه خانواده كهنترين گروهي است كه به اقتضاي نياز طبيعي، عاطفي و اجتماعي بشر شكل گرفته و سابقهاي به درازاي سابقه زيست بشر بر روي زمين دارد؛(4) چرا كه انسان مدنيالطبع است و ناگزير بايد در اجتماع زندگي كند؛ چون خداوند انسان را آفريد و ساختمان بدني او را به گونهاي شكل داد كه ضمن برخورداري از تواناييهاي گوناگون از نظر جسمي و عاطفي، همواره احساس نياز به ديگران در او زنده باشد. همين احساس دروني باعث ميشود كه اجتماع كوچكي به نام «خانواده» در عرصه زندگي شكل بگيرد و تعدادي از افراد ـ دستكم دو نفر ـ يك جا زندگي كنند؛ نيازهاي جسمي و رواني انسان در محيط خانواده تأمين ميشود و روح تعاون و همكاري ميان اعضاي آن در همان محيط به وجود ميآيد.(5)
پس از تشكيل نخستين هسته خانواده در زمين، كه طبق متون ديني و تاريخي، شخصيت آدم و حوا بنيانگذار آن بودند، مراحل گوناگوني بر نهاد خانواده سپري شده و به موازات تحولات اجتماعي، دستخوش تغيير و تحول فراوان گشته است. دانش تاريخ عهدهدار بررسي ابعاد خانواده و سير تكاملي آن است كه چگونه خانواده باديهنشين تبديل به شهرنشين شد، يا چه عواملي موجب گرديدند كه خانواده هستهاي جايگزين خانواده سنّتي گردد. به هر حال، سير تحولات خانواده از موضوعات مهم مطالعاتي در علم تاريخ است و بدين روي، تاريخ نويسان به بررسي آن ميپردازند.
ب. جامعهشناسي
جامعهشناسان از ديرباز به تجزيه و تحليل خانواده پرداخته و آن را به عنوان يك نهاد اجتماعي همواره مطمح نظر داشتهاند. خانواده از منظر جامعهشناسي، اساسيترين نهاد اجتماعي است كه در شكلگيري ساختار كلان جامعه و افزايش بهرهوري آن نقش بسزا دارد. چون بافت اجتماعي به نوعي تحت تأثير تحولات خانوادگي قرار دارد و هرگونه انحرافي در فضاي خانوادهها لزوما در جامعه منعكس ميشود. در مقابل، خانواده نيز در برابر تغييرات جامعه از خود واكنش نشان ميدهد. از اينرو، ميتوان گفت: ميان خانواده و جامعه يك رابطه دو سويه برقرار است و هر كدام بر ديگري تأثير ميگذارد.
امروزه گرايشي در حوزه جامعهشناسي پديد آمده كه ابعاد خانواده و جنبههاي گوناگون آن را مورد بررسي قرار ميدهد. اين گرايش با مطالعات جامعهشناسانه فرد ريك لوپلي (Freede Ric le Play) فرانسوي و ويلهم هايرنش ريل (Wilhelm Heinrich Riehl) آلماني پديد آمد و سپس با تحقيقات ساير جامعهشناسان مانند دوركيم (Emile Durkheim) و ماركس (Karl Marx) توسعه يافت و تكميل گرديد.(6)
از آنرو كه خانواده نقش عمدهاي در تربيت نيروي فعّال جامعه دارد و ميتواند با افزايش بازدهي جامعه به توسعه اقتصادي و اجتماعي كمك كند، جامعهشناسان به بررسي مسائل مربوط به آن علاقهمند شدهاند. رويكرد جامعهشناسي خانواده براساس نظريه «كاركردگرايي»(7) ساختار خانواده، نقش هريك از اعضا، روابط ميان اعضا، جمعيت و شاخصهاي رشد يا كاهش آن، انواع خانواده از نوع گسترده و هستهاي، تأثيرات متقابل جامعه و خانواده و امثال آن را مورد مطالعه قرار ميدهد.(8)
ج. حقوق
دانش حقوق يكي از دانشهاي علمي ـ كاربردي رايج و پر رونق در سراسر دنياست و به مسائل خانواده توجه جدّي نموده و آن را به عنوان يك نهاد مدني ـ حقوقي مورد تحقيق قرار داده است. حقوقدانان قوانين متعددي براي ساماندهي امور خانواده تدوين كردهاند تا در صورت لزوم، مورد اجرا قرار گيرند و احيانا از فروپاشي نظام خانواده جلوگيري نمايند. حقوق هر يك از اعضاي خانواده، ارث، نكاح، طلاق، نفقه اولاد و همسر از جمله موضوعاتي هستند كه از نظر حقوقي مورد رسيدگي قرار ميگيرند.(9) حقوق بيش از ديگر حوزههاي علوم انساني كاربرد دارد و با زندگي عملي مردم در ارتباط است. دادسراهاي عمومي و خصوصي و زير مجموعههاي آن از مراكزي هستند كه به اجراي عدالت در جامعه ميپردازند. دادگاههاي ويژه دعاوي خانوادگي امروزه از ازدحام بيشتري برخوردارند و در آنجا قضات متعددي به حل و فصل مسائل خانوادگي مشغولند. در هر كشوري قوّه قضاييه با تلاش پيگير خود، مجري قانون در محيط اجتماعي و خانوادگي است. بدين روي، حقوق خانواده يكي از مهمترين مباحث حقوق مدني هر كشور ميباشد.
د. اقتصاد
اقتصاددانان نيز به نوبه خود، مسائل خانواده را از نظر دور نداشته و آن را به عنوان يك واحد توليد و مصرف مورد توجه قرار دادهاند. خانواده در تقويت بنيه مالي كشور و استوار نگه داشتن آن نقش مهمي ايفا ميكند؛ چراكه خانوادهها نخستين گروههاي اقتصادي را تشكيل ميدهند و نيروي كار در مزارع و كارگاهها را آنها تأمين ميكنند، به ويژه خانوادههاي گسترده و سنّتي كه اغلب در روستاها زندگي ميكنند و تقريبا همه اعضاي آنها، اعم از زن و مرد و كوچك و بزرگ، به توليد اشتغال دارند؛ مانند كشاورزي و دامداري، توليد و توزيع و مصرف كه از محورهاي اصلي در علم اقتصاد هستند و هر سه محور ارتباط مستقيمي با نهاد خانواده دارند. بنابراين، خانواده از يك سو، جايگاه تربيت نيروي فعّال كاري است و از سوي ديگر، يك واحد مصرفكننده محسوب ميشود كه بايد درآمد ملّي به صورت عادلانه بين خانوادهها تقسيم گردد.(10)
از نظر اقتصاد سياسي، دولت عهدهدار تأمين نيازهاي اساسي خانوادههاست و حكومت وظيفه دارد كه مسكن و معيشت عمومي مردم را تأمين نمايد. دولت بايد شرايطي را به وجود آورد كه خانوادهها قدرت خريد كافي داشته باشند و بتوانند مايحتاج اوليه خود را بدون هيچ مشكلي فراهم سازند. آنچه در اين زمينه مؤثر است، توزيع عادلانه امكانات است كه بايد با مديريت درست انجام گيرد. چه بسا مشكلات اقتصادي كه در اثر سوء مديريت در نظام توزيع كالاهاي مصرفي به وجود ميآيند.(11)
امروزه يكي از مباحث عمده اقتصادي در مورد خانواده مسئله «رشد جمعيت» است كه اغلب كشورهاي جهان، بخصوص كشورهاي در حال توسعه، با آن روبهرو هستند و شيوههاي گوناگوني براي مهار جمعيت به كار بستهاند. از جمله اقداماتي كه تا حدي در اين زمينه موفق بوده، اجراي برنامههاي پيشگيري از بارداري بانوان است. تبليغات صورت گرفته در اين رابطه توجه خانوادهها را به خود جلب نموده و در عمل نيز تأثير فراوان بر جاي گذاشته است. دليل اين امر شايد اين باشد كه مهار زاد و ولد به خاطر كاستن از تكاليف بارداري و تربيت فرزند با آسايش و رفاه زنان سازگارتر است و به همين دليل مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. با اين وصف، آنان ميتوانند با راحتي و آسايش بيشتر زندگي كنند. به هر صورت، خانواده به دلايل متعددي، چه در مباحث نظري و چه در مباحث عملي، مركز توجه اقتصاددانان قرار گرفته است.
ه . روانشناسي
هرچند رويكرد روانشناسي به تجزيه و تحليل رفتار آدمي ميپردازد و سعي دارد ضمن تشخيص رفتارهاي نابهنجار، علل بروز آنها را شناسايي كند و به درمان بيمار بپردازد، اما در عين حال، خانواده را نيز از زواياي گوناگون مورد مطالعه قرار ميدهد؛ چرا كه خانواده به عنوان يك نظام باز،(12) دايم در حال تحول و دگرگوني است؛ دادههايي را از خارج ميگيرد و چيزهايي را به بيرون ميدهد. خانواده از منظر روانشناختي، براي حفظ تعادل خود، هميشه در دو جنبه «درونسازي» و «برونسازي فعّال» است؛ يعني در عين سازگاري با تحولات اجتماعي، همه اعضاي خود را از نظر جسمي و روحي به رشد مطلوب ميرساند. طبيعي است كه مسائل رشد به لحاظ كمّي و كيفي در روانشناسي بررسي ميشوند.(13)
رويكرد خانواده درماني از گرايشهاي نسبتا جديد در دانش روانشناسي است كه از زاويههاي گوناگون به بررسي مسائل خانواده ميپردازد. يكي از نظريههاي رايج در حوزه خانواده درماني، نظريه «سيستمي» است. اين نظريه، خانواده را موجودي ميداند متشكّل از اجزاي به هم پيوسته كه اولاً، اعضاي آن تابعي هستند از رفتار ساير اعضاي خانواده، و ثانيا، خانواده مانند هر نظام ديگري متمايل به تعادل است. اگر عضوي از خانواده دچار نابهنجاري شود، بايد در ارتباط با ساير اعضاي آن درمان گردد؛ زيرا از اين نظر، هر عضوي وابسته به محيط خود و ديگر عناصر تشكيلدهنده آن نظام است.(14) بر اساس نظريه «سيستمي»، پيدايش عضو جديد يا كاهش عضو قديم، مستلزم فشار بر اعضاي سابق خانواده است. اين امر ايجاب ميكند كه خانواده به گونهاي جوابگوي تعييرات دروني و بيروني باشد كه خود را با شرايط جديد منطبق سازد.(15) به هر حال، دانش روانشناسي به بررسي زاويههاي گوناگون خانواده پرداخته، راهكارهاي مناسبي را براي پيشگيري يا درمان رفتارهاي نابهنجار ارائه ميدهد.
و. علوم سياسي
حكما و انديشمندان بزرگ، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، از روزگاران قديم سياست را به دو نوع «سياست مُدُن» (شهرها) و «سياست منزل» تقسيم كردهاند. بدينسان، خانواده و امور مربوط به آن، خود در قلمرو علوم سياسي قرار ميگيرد و بايد مورد توجه نظريهپردازان دانش سياست قرار گيرد؛ چرا كه نهاد خانواده، كوچكترين واحد اجتماعي و نمونه تمام عياري است از يك جامعه بزرگ. همانگونه كه جامعه كلان نياز به رئيس، مدير و برنامهريزي دقيق دارد، خانواده نيز نيازمند سرپرست و برنامهريزي است. اگر سرپرست در خانواده نباشد، اعضاي آن دچار تحيّر و سردرگمي ميشوند و اين سردرگمي به هرج و مرج اعضاي آن و در نهايت، فروپاشي نظام خانواده منجر خواهد شد؛ چنانكه اين مسئله در سطح جامعه و نظام سياسي كشور نيز قابل پيشبيني است. از اينرو، خانواده به عنوان يك واحد سياسي همواره مورد مطالعه كارشناسان مسائل سياسي بوده است.
عامل ديگري كه باعث جلب توجه صاحبنظران امور سياسي به نظام خانواده شده اين است كه كانون خانواده نقش مؤثري در تربيت نيروي سياسي ـ اجتماعي دارد. اگر نگاهي به گذشته و حال جوامع بيندازيم، به روشني درمييابيم كه سياستمداران بنام تاريخ در محيط خانوادهها پرورش يافته و از همان جا شايستگيهاي لازم را براي اداره امور جامعه كسب كردهاند. همچنين خانواده در حفظ اقتدار ملّي و استقلال يك ملت سهم بسزايي دارد. تاريخ نشان ميدهد كه ملتهايي هميشه قوي و پرتوان بودهاند كه از نظر خانوادگي، بنياد محكمتري داشتهاند. در مقابل، انحطاط و شكست هر ملتي از زماني آغاز شده كه اصول خانوادگي در آن ملت رو به ضعف رفتهاند. از اينجاست كه فرهيختگان دانش سياسي همواره نهاد خانواده را به عنوان يك شاخص سلامت و قدرت حيات سياسي ـ اجتماعي جامعه معرفي ميكنند و اينكه هرگونه ضعفي در نظام خانواده بر دوام و بقاي حيات ملّي تأثير ميگذارد. به نظر بسياري از كارشناسان، توسعه سياسي و اقتدار ملّي يك كشور تا حد زيادي وابسته به استحكام نظام خانواده است.(16)
امروزه نيز سياستمداران جهان در تمام دنيا از حيات فرهنگي و اقتصادي خانوادهها به شدت حمايت ميكنند. اين كار به لحاظ سياسي ـ اجتماعي ميتواند تحليلهاي گوناگوني داشته باشد. «عمل به وظيفه» يكي از نگرشهايي است كه به اين مسئله مينگرند. براين اساس، تأمين نيازهاي اساسي و فراهم ساختن وسايل آسايش و رفاهي حق ملت بر دولت است. زمامداران سياسي جامعه بر اساس وظايف ديني و ملّي خود، بايد به احتياجات مردم بپردازند؛ چون درآمد ملّي و سرمايه عمومي كشور در اختيار رهبران جامعه قرار دارد و بايد صرف معيشت خانوادهها گردد.
نگرش ديگر اين است كه خانوادهها در پيدايش و استمرار قدرت نقش اساسي دارند و بدين دليل، مورد حمايت كارگزاران سياسي قرار ميگيرند، به ويژه هنگام تعويض قدرت و برگزاري انتخابات وعدههاي بيشتري از ناحيه گروههاي سياسي به مردم داده ميشود. بدينسان، خانواده، چه در گذشته و چه در آينده، مورد توجه كارشناسان مسائل نظري و عملي دانش سياسي بوده است.
ز. علوم تربيتي
كارشناسان امور تربيتي بيش از هر چيز به عنوان يك نهاد تربيتي به خانواده مينگرند. فضاي گرم خانواده مناسبترين جاي پرورش استعدادها و تواناييهاي نسل جديد است؛ محيطي سرشار از مهر و محبت، عواطف و احساسات پاك، و كودك از همان روزهاي نخست زندگي، در آغوش پر مهر پدر و مادر قرار گرفته، درس ايثار، محبت، مروّت و وفاداري فراميگيرد. روحيه تعاون و همكاري و خدمت به مردم در فضاي خانواده شكل ميگيرد. كودك ميآموزد كه چگونه با ديگران زندگي كند و چگونه در برنامهريزيها و تصميمگيريها شركت كند. به نظر كارپردازان امور تربيتي، كانون خانواده بسان يك مركز تعليم و تربيت غيررسمي، اصول و آداب زندگي را از راه غير مستقيم به فرزندان ارائه ميدهد. به عقيده آنان، خانه همواره در كنار مدرسه از عوامل مؤثر در فرايند تعليم و تربيت مطرح بوده و كارايي خود را نيز نشان داده است. هرقدر پيوند خانه و مدرسه محكمتر باشد، بازدهي تعليم و تربيت بيشتر خواهد بود. تشكيل انجمنهاي اوليا و مربيان در اغلب مراكز آموزشي به همين منظور انجام ميگيرد. هريك از اعضاي خانواده، بخصوص پدر و مادر، در تربيت كودك نقش بسزا دارند. (بررسي اين موضوع فرصت ديگري ميطلبد، در اينجا به همين اندازه بسنده ميشود.)
خانواده در غرب
خانواده نهادي است شناخته شده و در هر جاي دنيا حضور دارد و همه جا نيز از قوانين كم و بيش مشابهي پيروي ميكند. در عين حال، در بسياري از ويژگيها از جامعهاي به جامعه ديگر تفاوتهاي اساسي دارد؛ چرا كه فرهنگ حاكم بر جامعه خواه نا خواه بر خانواده و فضاي حاكم بر آن تأثير ميگذارد. بدون شك، در هر جامعهاي كه خانواده تشكيل شود، رنگ و بوي آن جامعه را به خود ميگيرد و اعضاي آن نيز از آداب، رسوم و سنّتهاي رايج در همان محيط اجتماعي پيروي ميكنند. اين ادعا زماني روشن ميشود كه خانواده در دو جامعهاي كاملاً متفاوت بررسي و نقاط اشتراك و اختلاف آن دو در مورد خانواده از هر جهت برجسته گردد. با اين وصف، خانواده در غرب تفاوتهاي ريشهاي با نظام خانواده در اسلام دارد؛ چون نگرش اسلام و غرب در مورد خانواده از هر جهت تفاوت دارد.
حقيقت اين است كه غرب بر اساس انديشه «آزادي مطلق»، اصول خانواده را به هم ريخته و آيندهاي تاريك و وحشتناك فراروي خانوادهها قرار داده است. اساس تشكيل خانواده، كه ايجاد امنيت خاطر و تأمين نيازهاي عاطفي، روحي و معنوي انسان است، ديگر در مغرب زمين معنا و مفهومي ندارد. در نگرش غرب، هدف از بنياد خانواده جز رسيدن به اغراض مادي و استفادههاي جنسي چيز ديگري نيست. نقش اصلي خانواده، كه تربيت فرزند است، بكلي فراموش شده، عيّاشي و هوسراني جايگزين آن گرديده است. همه اين نابسامانيها ناشي از آزادي بيحد و حصر غرب است كه زنان ودختران را از فطرت اوليهشان به دور ساخته و آنها را به ابزار كسب و تجارت تبديل كرده است. اوضاع جاري در كشورهاي غربي به گونهاي است كه مورد اعتراض همه انديشمندان، فرهيختگان و نويسندگان آن ديار قرار گرفته است.(17) آنچه امروزه در غرب ميگذرد نشاندهنده اين واقعيت است كه تمامي مرزها و ارزشهاي انساني در آن كشورها شكسته و مشكلات اجتماعي فراواني ناشي از آن دامنگير جامعه شده است، تا جايي كه گردانندگان امور اجتماعي و طرفداران آزادي نيز از اين وضع به وحشت افتاده و براي حل مشكل، به كارشناسان مسائل مربوطه روي آوردهاند. پيامدهاي اين نوع آزادي در جوامع غرب، بيش از آن چيزي است كه بتوان توصيف كرد. در اينجا تنها به چند مورد از آنها اشاره ميشود:
1. فروپاشي نظام خانواده
تحوّلات اجتماعي ـ فرهنگي مبتني بر آزاديهاي نامحدود در غرب به گونهاي است كه به تزلزل و فروپاشي نهاد خانواده منتهي گشته است؛ چرا كه نظر به آزادي مطلق، بهترين راه براي ارضاي غريزه جنسي جوانان روش «انتخاب دوست و رفيق» است، بدون تحمّل تكاليف ازدواج و خانهداري به صورت رسمي آن؛ چنانكه در جامعه امريكا كسي حق ندارد آزادي جنسي را محدود كند و تحت ضابطهاي در بياورد؛ زيرا خلاف آزادي محسوب ميشود. با اين وضع، دختران و پسران جوان خود را ملزم به تشكيل خانواده نميبينند.(18)
2. ابتذال زنان و دختران
فرهنگ غرب زنان و دختران جوان را در حدّ ابزاري براي تجارت و به دست آوردن پول و ثروت پايين آورده و افراد سودجو از آنها به شيوههاي گوناگون در اين زمينه بهرهبرداري ميكنند. رقص و بازي در مجالس عمومي، آوازخواني و ظاهر شدن در صحنههاي نمايش و فيلم به صورت عريان بخشي از بيعفتي و ابتذال زنان است. هزاران انسان جوان از حركات اندام، رقص و صداي جذاب آنان تحريك شده، به وجد ميآيند و چه بسا خسارات مالي و جاني بيشماري براي شركت كنندگان و گردانندگان صحنه پديد ميآورند.
3. خود فروشي و اختطاف
در جوامع غربي، بسياري از زنان به خودفروشي تن داده، عرض و شرف خود را در اختيار ديگران قرار ميدهند. اين كار در اروپا و امريكا رايج است و هيچ منع قانوني وجود ندارد. دليل اقدام به اين عمل، هم ميتواند اقتصادي باشد ـ چنانكه برخي از زنان در اثر فقر و ناداري و براي به دست آوردن لقمهاي نان، خود را ميفروشند ـ و هم سياسي.(19) امروز در سياست غرب، يكي از راههاي سلطه بر مردم اشاعه فحشا در ميان جوانان است تا بدين وسيله، مردم را سرگرم نگه داشته، خود به حكومت خويش ادامه دهند. همين سياست را در دنياي اسلام هم ميخواهند اجرا كنند.
اختطاف زنان و دختران از ديگر پيامدهاي فرهنگ غرب است و اين امر به گونهاي شيوع پيدا كرده كه موجب نگراني جدي خانوادهها را فراهم ساخته است. هر روز افراد بيبند و بار و عيّاش با زور و تزوير، دختران جوان را سوار ماشين نموده، ميبرند و پس از مدتي در فاصلههاي بسيار دور از منزلشان رها ميكنند.(20) زندگي در چنين جامعهاي چگونه ممكن است؟ امنيت ناموسي مهمتر از امنيت مالي و سياسي است. اگر زنان و دختران در كوچه و خيابان از دستبرد بيگانگان در امان نباشند، چگونه ميتوان آرامش خانوادهها را تأمين كرد؟
4. شيوع بيماريهاي مسري
شيوع بيماريهاي مسري و غير مسري، قابل و غيرقابل درمان در اغلب كشورهاي غربي مانند بيماري ايدز، بيماريهاي مقاربتي امثال آن نتيجه آزادي جنسي است. اشاعه فحشا و رواج روزافزون فساد در ميان مردم سبب بروز بيماريهاي مقاربتي و سرايت آنها به ديگران گشته است. به قرار برخي از گزارشها، قريب 75% زنان و 55% جوانان آلوده در جامعه امريكا مبتلا به بيماريهاي مسري هستند.(21)
5. افزايش سقط جنين
تعداد زيادي از زنان و دختران در عين به كارگيري وسايل جلوگيري از بارداري ناخواسته، به صورت غير قانوني باردار ميشوند. چنين افرادي از يك سو، تحت فشار نزديكان خود قرار ميگيرند و از سوي ديگر، با عوارض ناخواسته بارداري مواجه ميشوند. از اينرو، براي رهايي از اينگونه فشارها اقدام به سقط جنين ميكنند. در امريكا، فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي براي سقط جنين مراكزي در نظر گرفته شده و يا در بيمارستانها و درمانگاهها به صورت رسمي اين كار انجام ميگيرد. طبق برخي از گزارشها، با افزايش ميزان سقط جنين در غرب طي يك سال در امريكا، 55% از كل سقط جنينهاي صورت گرفته مربوط به زنان و 45% آن مربوط به دختران مجرّد بوده كه هنوز ازدواج نكردهاند.(22)
6. افزايش فرزندان نامشروع
با وجود پيشرفت ابزارهاي پيشگيري و درمان در غرب و استفاده زنان از آنها، آمار توليد فرزندان نامشروع در جوامع غربي كم نيست. هر روز از كوچهها و خيابانها، راهروها، كارگاهها، ايستگاههاي قطار و ماشين، كنار سطلهاي زباله و دم در خانهها نوزاداني پيدا ميشوند كه بدون پدر و مادر به حال خود رها گشتهاند. بنا به گزارشي، در سال 1961 ميلادي در امريكا تعداد 400 هزار كودك سرراهي پيدا شدند كه فقط از دختران متولد شده بودند.(23) اين رقم هر سال رو به افزايش است و هر روز بر تعداد فرزندان نامشروع افزوده ميشود.
ناگفته نماند كه آنچه ذكر شد، دورنماي اندكي از اوضاع خانواده در غرب است كه جز نام بيمحتوايي از آن باقي نمانده و در حال انحلال كامل به سر ميبرد. روند رو به افزايش جرم و جنايت در غرب مانند سقط جنين و سرقت، مهر و محبت را از جامعه زنان سلب كرده و آنها را به انسانهايي بيرحم و قسيّالقلب مبدّل ساخته است كه كوچكترين عاطفهاي در دل ندارند. جاي بسي شگفتي است كه برخي از زنان و دختران در جوامع اسلامي آرزوي آزادي غرب را در سر دارند و ميخواهند در مسير انحطاط و ابتذال مطلق غرب قرار گيرند! فرو رفتن در فرهنگ منحط غرب، به معناي جدايي از همه ارزشهاي ديني و مذهبي است كه نجات از آن بسيار دشوار است.
خانواده در اسلام
نگرش اسلام به خانواده بر عكس مكاتب و ديدگاههاي غير اسلامي، كه نگاهي تكبعدي است، بسيار عميق و همهجانبه است و تمام ابعاد آن از آغاز تا انتها، در همه مراحل مورد توجه بوده و در هر مورد دستورات لازم ارائه گرديده است. نحلههاي غير ديني، خانواده را از زاويه خاصي مورد توجه قرار ميدهند، به ويژه دانشهاي علمي امروز دانشگاهها بر اساس نياز خود به تجزيه و تحليل خانواده ميپردازند و به ديگر ابعاد آن توجه چنداني ندارند، غافل از اينكه خانواده به عنوان يكي از بنياديترين نهادهاي اجتماعي، در تمامي عرصههاي زندگي بشر حضور دارد و بايد به جوانب گوناگون آن پرداخت. به نظر ميرسد اين مسئله نقدي است بر همه دانشهاي علمي كه از آنها نام برده شد.
اما اسلام ـ همانگونه كه گفته شد ـ نگاهي همهجانبه به نهاد خانواده دارد و آن را از زاويههاي گوناگون مورد توجه قرار داده است. وقتي به متون اسلامي، بخصوص آيات و روايات مراجعه كنيم، در همه زمينهها به دستوراتي برميخوريم كه از همه جهات به تحكيم نهاد خانواده پرداخته است. قرآن كريم و احاديث اسلامي در مسائل اخلاقي، اجتماعي، تربيتي، روانشناختي و اقتصاديِ خانواده فراوان سخن گفتهاند. اگر اين مضامين به صورت دقيق و تخصصي استخراج و با يافتههاي علوم جديد منطبق گردند، تحول عظيمي در دانش خانواده به وجود خواهد آمد.
آنقدر كه اسلام به تحكيم بنيان خانواده اهميت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مكتبهاي ديگر به استقرار خانواده بها ندادهاند. اسلام پيش از همه، ميخواهد يك فضاي عاطفي و محبتآميز در محيط خانواده پديد آيد و روابط بين اعضاي آن بيش از پيش پايدار گردد.(24) خانوادهاي از منظر اسلام خوشبخت است كه دوستي، صداقت و وفاداري بر فضاي آن حاكم باشد؛ زيرا با اختلاف، بدبيني، و خودمحوري، شيرازه خانواده از هم ميپاشد. خداي متعال ايجاد محبت و همدلي بين زن و شوهر را از نشانههاي خود دانسته، ميفرمايد: «وَ مِن آياتِه أن خَلَق لكم مِن انفسكم اَزواجا لِتسكُنوا اِليها و جَعَل بَينكُم مَوّدةً و رَحمةً» (روم: 29) يكي از نشانههاي خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا در كنارشان بياراميد و ميان شما و همسرانتان مودّت و رحمت برقرار ساخت.
براساس بينش اسلامي، پيوند ميان زن و مرد فراتر از يك غريزه بوده، منشأ فطري و الهي دارد كه ا ز سرشت آدمي ناشي ميشود. دستگاه عظيم خلقت چنان زوجين را به هم علاقهمند ساخته است كه حاضرند براي رفاه حال ديگري، رنج و زحمت را به جان خود بخرند تا همسر در آسايش زندگي كند. آفريدگار بشر كاري كرده است كه خودخواهي و تكروي در محيط خانواده به خدمت و همكاري تبديل شود. وقتي زن و مرد عقد همسري بستند و قرار گذاشتند كه يك عمر با هم زندگي كنند، خود به خود عواطف خاصي نسبت به يكديگر پيدا ميكنند. اينگونه روابط عاطفي بين آن دو، هم در تكوين و هم در تشريع موردنظر پروردگار است و هدف خداوند اين است كه بين زن و شوهر، مهر و محبت بر قرار باشد تا در كنار هم احساس امنيت و آرامش نمايند.(25) از اين نظر، قويترين عامل دوام و رشد خانواده، «عاطفه» و محبت اعضاي آن به همديگر است و همه وظيفه دارند اين عامل را تقويت كنند؛ به ويژه مرد خانواده، كه سرپرستي اعضاي را به عهده دارد، بايد فضاي همدلي و همكاري را در محيط خانواده پديد آورد و اگر احيانا نارسايي يا كدورتي بين آنها پديد آمد، بلافاصله به چاره و درمان آن بپردازد. به قول شهيد مطّهري، اگر علاقه زن به شوهر از بين رفت، خانواده به صورت بيمار نيمه جان در ميآيد و اگر علاقه شوهر به زن خاموش شد، مرگ حيات خانوادگي فراميرسد.(26)
خلاصه و نتيجهگيري
آنچه در مورد خانواده و كاربرد آن در رشتههاي گوناگون علمي گفته شد، بيانگر اهميت نهاد خانواده در زندگي فردي و اجتماعي انسان است. هر دانشي در علوم ديني و انساني به نوعي، خود را ملزم به بررسي علمي و فني مسائل خانواده ميداند و در حوزه تخصصي خود در چارچوب معيّني از آن سخن ميگويد. همچنين به دست آمد كه مفهوم و تعريف «خانواده» در علوم گوناگون چندان تفاوتي با هم ندارد، منتهي هر يك طبق نياز خود، جنبه خاصي از آن را مورد توجه قرار ميدهد.
از مقايسه نظام خانواده در فرهنگ اسلام و غرب اين نتيجه حاصل ميشود كه بر خلاف ادعاهاي غربيان در زمينه آزادي و حقوق بشر و امثال آن، حقوق خانواده در كشورهاي غربي پايمال گرديده است و خانواده در اثر مشكلات فراوان فرهنگي و اجتماعي، رو به انحلال و نابودي ميرود. عزّت، شرف، حيا و عفت، همه فداي آزادي تقريبا بيحد و حصر و بي بند و باريهاي روزافزون شدهاند. با اين وصف، متأسفانه برخي از زنان و مردان مسلمان فريفته زرق و برق ظاهري فرهنگ غرب شدهاند و شب و روز تلاش دارند كه هر چه زودتر از فرهنگ اروپا و امريكا تقليد كنند! غافل از اينكه پيروي از فرهنگ غرب به معناي خداحافظي با همه ارزشهاي ديني و انساني يك ملت است. خلاصه آنكه هرچه عزّت، شرافت و خوبي است در فرهنگ ناب اسلام محمّدي است و در سايه آن سعادت دنيا و آخرت فرد تأمين ميشود، بخصوص آنكه برنامههاي تربيتي اسلام جسم و روح آدمي را پرورش ميدهند و روحيه تعاون، وفاداري و كرامت نفس را در انسان پديد ميآورند.
پينوشتها
*. «خانواده» برگردان واژه لاتين Family از ريشه Familia به معناي «برده» و «مستخدم» گرفته شده است. اين تحوّل لغوي تحوّل مفهومي را نيز ميرساند؛ بدين معنا كه در گذشته، نظام خانواده گسترده بوده و شامل غير اعضاي خانواده نظير خدمتكار هم ميشده و امروزه به نظام هستهاي تبديل شده است. خانواده هستهاي مبتني بر رابطه نسبي يا سببي ميان اعضاي خانواده است. (شهلا اعزازي، جامعهشناسي خانواده، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1376، ص 10.)
1ـ محمد حسين فرجاد، آسيبشناسي اجتماعي خانواده و طلاق، انتشارات منصوري، 1372، ص 11ـ12.
2ـ ناصر كاتوزيان، حقوق مدني خانواده، انتشارات بهمن برنا، 1371، ج 1، ص 1ـ3.
3ـ به نوشته برخي از جامعهشناسان، خانواده به طور كلي، چهار مرحله تاريخي را پشت سر گذاشته است: 1. نگرش فلسفي و اخلاقي به خانواده: نظريهپردازان اين مرحله مانند افلاطون در غرب و فارابي و غزّالي در شرق نگاه فلسفي و اخلاقي به خانواده ميكردند و بر اين اساس، مسائل آن را بررسي مينمودند. 2. نگرش كلگرايانه به خانواده؛ در اين دوره، خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعي ـ تاريخي مطرح گرديد و مسائل مربوط به آن مانند ساير پديدهها به صورت جامع و همهجانبه مورد پژوهش قرار ميگرفت و از دانشمندان اين مرحله ميتوان به مرگان و باخوفن و نيز مك لنان اشاره كرد. 3. نگرش تجربي به خانواده: اين طرز تفكر در واقع، واكنشي در برابر كلگرايي بود و به مسائل جزئي خانواده توجه داشت. از دانشمندان اين دوره لوي استروس فرانسوي و ارنيت برجس امريكايي بودند. 4. نگرش ميانهرو به خانواده: اين ديدگاه تركيبي از دو نظريه كلگرايانه و تجربي بود كه با مطالعات پارسونز و مرتن آغاز شد. (نعمتاللّه تقوي، جامعهشناسي خانواده، دانشگاه پيام نور، 1376، ص 4.)
4ـ عبدالرحمان بن خلدون، مقدّمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، انتشارات علمي فرهنگي، 1369، ج 1، ص 5.
5ـ شهلا اعزازي، پيشين، ص 10.
6. Functionalism
7ـ ر.ك: همان، ص 11.
8ـ ر.ك: ناصر كاتوزيان، پيشين، ص 12.
9ـ ر.ك: ؟، فرهنگ علوم اجتماعي، ص 13.
10ـ سيد هادي حسيني، فقه و توسعه در منابع ديني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 14.
11. Opensystem.
12الي 14ـ مينوچين سالوا دور، خانواده و خانواده درماني، ترجمه باقر ثنايي، تهران، اميركبير، 1373، ص16/ص17/ص 18.
15ـ محمد فرابي، سياست مدينه، ترجمه سيد جعفر سجادي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371، ص 19.
16ـ ر.ك: جامعهشناسي زنان و خانواده، ص 19 / ناصر كاتوزيان، پيشين، ج 1، ص 20.
17ـ ر.ك: صابر احمدطه، نظامالاسرة في اليهودية و النصرانية و الاسلام، قاهره، نهضة مصر للطباعة و النشر و التوزيع، 2003، ص 21.
18ـ عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، المرأة المعاصرة، مطبعة المهر، 1404 ق، ص 22.
19ـ همان، ص 23.
20ـ صابر احمد طه، پيشين، ص 24.
21الي 23ـ عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، پيشين، ص 25 / ص 26 / ص 27.
24ـ محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 28.
25ـ مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 30.