طلوع ستاره فاطمي در آسمان معرفت بشري چنان شور و نشاطي ميآفريند كه تنها با خورشيد عالمتاب «محمدي» و بدر تمام «علوي» قابل موازنه است و تنها «زن» در استواي قامت «فاطمه» است كه ميتواند به موجوديت خويش مباهات كند و اين فاطمه است كه «شب قدر» عروج انساني است1 «و تو چه ميداني كه شب قدر چيست؟»...2
بي شك مهمترين دستاورد زن ايراني در عصر نوين انقلاب اسلامي، تعيين روز ميلاد زهره عصمت به عنوان روز زن توسط امام امت(ره) بود. اين اقدام ميمون نه فقط به معناي طرح يك مناسبت و بزرگداشت يك شخصيت بزرگ تاريخي، بلكه به معناي ترسيم جهتگيري حركت زن ايراني به سوي «زن برگزيده»، تدوين الگوي برنامه ريزي اجتماعي با محوريت شخصيت فاطمه(س) و اعلام برتري الگوي فاطمي بر الگوهاي رايج توسعه زنان در سرتاسر جهان بود. ترسيم الگوي زن مسلمان بر اساس توجه به سه بعد، فردي، خانوادگي و اجتماعي شخصيت فاطمه و تدوين برنامه عملي ملي براساس الگوي فاطمي است كه ميتواند خط پاياني بر تحقير تاريخي شخصيت زن و آغازي بر شكوفايي تاريخي زن مسلمان باشد. تنها او كه در بُعدِ فردي شخصيت خود عبوديت و معنويت، حيا و عفاف، زهد و تقوا، صبر و گذشت، حكمت و معرفت و توجه به رضايت خداوند را درهم آميخته بود، ميتوانست مظهر «عصمت الهي» گردد؛ و تنها او كه در بُعد خانوادگي، مادري دلسوز و انسان ساز و همسري همراه و همراز بود كه خانه را محور سازندگي ساخت و شأن خانگي زن را به گونهاي مباهاتآميز ارتقا داد ميتوانست اهميت خانواده را در ايجاد تحولات تاريخي ترسيم نمايد و از خانه مسيري به جامعه و تاريخ بگشايد؛ و او كه در بعد اجتماعي، خروشي مقدس در برابر حاكميت نامشروع، حضوري سازنده در جبهههاي دفاع از ارزشها وحمايتي مستمر از امام معصوم(ع) و جلوه ايثار و ديگر گرايي بود، توانست حضوري هميشگي در هميشه تاريخ تحولات اجتماعي بشر داشته باشد، و زخم ناشي از تحقير جنس زن را التيام بخشد. مگر شخصيتي تحقير شده و روحيهاي لگدمال شده ميتواند يك تنه در برابر جبهه باطل سر برافرازد وتاريخ را با خطبه تاريخي خود به قضاوت نشاند؟ شخصيتي اين چنين جامع را به حق ميتوان بزرگترين نشانه خداوند و «الگوي جامع زن مسلمان» ناميد و او را مقياس پيشرفت يا عقب گرد زنان يك جامعه دانست.
متأسفانه پس از گذشت بيش از دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي و طرح الگوي فاطمي بايد اعتراف كنيم كه اقدامي اساسي و سازماندهي شده در جهت تبيين الگوي فاطمي و مبنا قرار دادن آن در برنامهريزي كلان اجتماعي و تبديل ابعاد وجودي ايشان به شاخصههاي توسعه اجتماعي و انساني صورت نگرفته است. ميتوان سطحي نگري، شعارزدگي، روزمرهگي، كم كاري و التقاط را عوامل اين ناكامي دانست.
از سوي ديگر نظام استكباري و وابستگان داخلي با تكيه بر همين ناكامي، تلاشهاي گستردهاي براي ناكارآمد نشان دادن الگوي فاطمي و طرح الگوهاي بيگانه آغاز كردهاند. تلاش براي جايگزين ساختن هشتم مارس به جاي بيستم جمادي الثاني، جايگزيني روز جهاني خانواده به جاي بيست و پنجم ذي الحجه، روز نزول سوره «هل اتي» و روز خانواده در نظام اسلامي و تلاش هايي كه به منظور تحميل «كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان» صورت گرفت تنها بخشي از اين فعاليتها و به منظور متوجه كردن زن مسلمان به خارج از مرزهاي فرهنگي خود، در پيگيري مطالبات و حقوق خويش است. اين در حالي است كه نظام غرب خود در پيگيري مطالبات زنان و ارايه الگويي جامع كه به كارآمدي و نقش آفريني زن در خانه واجتماع و ايجاد زمينه تفاهم و رفع زمينههاي تخاصم ميان دو جنس بيانجامد به بن بست رسيده است. وجود معضلات شديد اخلاقي در جوامع غرب، سست شدن بنيان خانواده و كاهش نقش زن به عنوان مادر و همسر، با وجود رشد شاخصهاي موجود در الگوي توسعه در اين كشورها از يك سو و تولد ديدگاههاي «پست فمينيستي» كه به انتقاد از آموزههاي كليشهاي فمينيستي پرداختهاند، از سوي ديگر، شاهدي بر ناكارآمدي الگوي توسعه زنان و شاخصهاي آن در جهان غرب است.
امروزه با گذشت بيش از دو دهه از انقلاب بر اين ادّعا پاي ميفشاريم كه موفقيتهاي چشمگير زنان ايراني مرهون توجه به ابعادي از الگوي فاطمي و ناكاميها و عقب گردها هم ناشي از بيتوجهي به همين الگو و يا توجه به الگوهاي بيگانه است.
«دفتر مطالعات و تحقيقات زنان» خود را موظف ميداند كه با ارايه گزارشي آسيب شناسانه از موفقيتها و ناكاميهاي نظام اسلامي در عرصه زنان و توجه به بحرانهاي پيش رو، توجه كارگزاران نظام اسلامي و فرهيختگان را به نكاتي جلب نمايد كه دستيابي به الگوي فاطمي و ايجاد اصلاحات اجتماعي به نفع جامعه زنان را تسهيل مينمايد. پيشاپيش بر اين نكته پاي ميفشاريم كه توصيف و تحقيق وضعيت موجود، ترسيم افقهاي پيش رو و تبيين برنامه اصلاحات اجتماعي مسألهاي نيست كه با بضاعتي اندك، فرصتي محدود و در قالب نوشتاري موجز قابل طرح باشد.
1. دستاوردها
موفقيتهاي زنان ما در ساليان گذشته از يك سو حاصل تلاش و روشن بيني آنان و از سوي ديگر نتيجه اهتمام و روشن گري رهبران و اهتمام مسؤولان اجرايي كشور بوده است. برخي از اين دستاوردها عبارتند از:
1 ـ 1. خودباوري. مهمترين تأثير انقلاب اسلامي در جامعه زنان را بايد در تحوّل شخصيت زن ايراني و تبديل زنان خود باخته و يا سرخورده و سردرگم به زناني دانست كه نه تنها آرمان شهر خود را در داستانهاي تخيّلي زن غربي جست و جو نميكردند، بلكه خود داعيه رهبري زنان جهان را در سر ميپروراندند. زن ايراني در عصر انقلاب افزون بر آن كه خود را در تحولات اجتماعي و تاريخي كشور خود سهيم و داراي نقش تعيين كننده ميدانست، نيم نگاهي نيز به زنان ديگر داشت تا طرحي نو براي نجات و هدايت آنان درافكند. او گرچه در اين عصر به تدوين برنامهاي منسجم براي زنان آن سوي مرزها نينديشيد، اما تحولات به وجود آمده در داخل كشورش چراغي فراروي زنان ديگر كشورها به ويژه كشورهاي اسلامي گرديد. امروزه زن مسلمان فرهيخته در هر كشوري به راه سومي ميانديشد كه نه برآمده از جمود و تحجر است و نه محصول خودباختگي در برابر غرب و البته خود را در شناخت اين راه سوم مديون زن ايراني ميداند.
2 ـ 1. ارزشمندي. زن ايراني در عصر انقلاب اسلامي آنگاه به جايگاه ارزشي خود رسيد كه تجلي ارزشهاي انساني شده بود؛ در صفوف راه پيماييها و پيشاپيش مردان تجلي شهامت و حضور، در طول انقلاب و دفاع مقدس تجلي ايثار و گذشت و از بزرگترين سرمايههاي زندگي خود، در زمان حملات مكرر دشمن تجلي مقاومت، پس از شهادت همسر و فرزند تجلي صبر، در صحنههاي اجتماعي تجلي عفاف و در عرصه دفاع و سازندگي تجلي تلاش و استقامت.
به جرأت ميتوان گفت كه زنان ما به ويژه در دوران دفاع مقدس احياگر روحيه دلاوري و شجاعت در قهرمانان جبهههاي كارزار و پرورش دهنده نسلي نو بودند كه شهادت درراه آرمانهاي مقدس را سعادت ميشمردند.
3 ـ 1. حضور اجتماعي. تغيير نظام سياسي و پاكتر شدن فضاي اجتماعي فرصتي به دست داد تا زن مسلمان با ارتقاي رفتار اجتماعي خويش چهرهاي از خود ارايه دهد كه نه به معناي انزوا بود و نه با تبرّج و خودنمايي ملازمتي داشت. او به خوبي دريافته بود كه مشاركت اجتماعي ضرورتا نه به معناي حضور فيزيكي در كوچه و خيابان و احراز مشاغل اقتصادي، كه به معناي تأثير هرچه بيشتر در تحولات اجتماعي در مسير سعادت بشري است. كم شدن زمينههاي اختلاط در برخي محيطهاي كار نيز در افزايش حضور و اقدام به فعاليتهاي اطمينان بخش آنان مؤثر بود.
4 ـ 1. حضور در عرصههاي زنانه. آمار گوياي آن است كه در دو دهه گذشته حضور زنان در فعاليتهايي كه با روحيات زنانه سازگارتر و يا در ارتباط با جامعه زنان است، رشد معناداري يافته است. تغيير موازنه در فعاليتهايي چون پزشكي زنان، پرستاري، مامايي، تحصيل، تحقيق و تدريس به ويژه براي زنان و دهها نمونه ديگر شاهد آن است كه زن ايراني به جدّ خواهان حضور در چنين عرصه هايي است و بي شك سياستگذاريهاي متقن و هماهنگ ميتواند در توسعه و جهت مندي اين حضور نقشي بيش از پيش ايفا نمايد.
5ـ1. رشد علمي. بالا رفتن ميزان باسوادي دختران تا بيش از 90% كم شدن فاصله بي سوادي ميان پسران و دختران، ارتقاي تحصيلات تا سطوح عالي، رشد اطلاعات علمي و ازدياد سريع پژوهشگران زن تنها يكي از شاخصههاي رشد علمي زنان در دو دهه گذشته است. آن چه از اهميت بيشتري برخوردار است ظهور طبقهاي از زنان فهميده و روشن نگر است كه تحولات داخلي و بين المللي را پيگيري ميكنند و به تغيير موازنه جهان اسلام در مقابل نظام استكبار ميانديشند و ميكوشند تا به معادلهاي دست يابند كه جامعه اسلامي به ويژه زنان را در برابر هجوم فتنههاي آخرالزمان به ويژه خطراتي كه از ناحيه تهاجم فرهنگ بيگانه و پروژه جهاني سازي وارد ميشود، محافظت نمايد. آن چه اميدواري را افزون ميسازد آهنگ رو به رشد تعداد اين زنان است.
6 ـ 1. توجه بيشتر به شأن مادري و همسري. زنان ما دريافتند كه مادري و همسري دو فعاليت خطير، پيچيده و مهم است كه بيشترين تأثير را در توسعه فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي جامعه ايفا ميكند. تجربه انقلاب و دفاع مقدس حقيقت اين كلام امام را كه «از دامن زن مرد به معراج ميرود» به آنان چشانيد و تجربهاي براي دوران سازندگي در اختيارشان گذاشت. آنان به خوبي به نقش تربيتي خود در خانواده آگاه شدند و امروزه به دنبال ارتقاي آگاهيهاي خود براي توانمندتر شدن در اين امر خطيرند.
7 ـ1. توجه به آموزش غير رسمي زنان. در دهه اخير آموزش غير رسمي زنان به ويژه از طريق رسانههاي عمومي توسعه يافته است. اين آموزشهاي فراگير گرچه نيازمند پالايش و تكميل است، گوياي اين واقعيت است كه مسؤولان نظام و رسانههاي عمومي هم به نقش منحصر به فرد زنان در زندگي خانوادگي و كاهش معضلات اخلاقي در جامعه واقفند، و هم رسالت مهم رسانهها را زمينه ورود به عرصه پرورش زنان و مادران كارآمد ميدانند.
8 ـ1. توجه به مسائل زنان. اگر در گذشته اين سرزمين مسائل اصلي جامعه زنان در پس غبارهاي جهالت و تحجر ناديده گرفته و يا در پشت زرورقها و لعاب هايي از تجدّد زدگي پنهان ميماند و يا وارونه تفسير ميشد، ظهور نسل جديد زنان و هدايت رهبراني كه هم خود را به حلّ مشكلات زنان موظف ميديدند و هم قدرت تشخيص مسائل واقعي آنان را داشتند و وجود مسؤولاني كه دغدغه حل مشكلات واقعي جامعه را داشتند، فرصتي به دست داد تا دريچهاي نو به حل مسائل زنان گشوده شود. امروزه گرچه اعتراف ميكنيم كه در پيگيري اين مهم افتان و خيزان بودهايم، اما بر اين باوريم كه شكستن سدهايي كه دفاع از زنان را به منزله بيگانگي با معارف اسلام ميدانست و يا مسائل آنها را به شبهاتي نيازمند پاسخ گويي تنزل ميداد، شكسته شده است و امروزه بسياري از نهادهاي فرهنگي و ديني خود را موظف به تحليل و پيگيري مسائل زنان ميدانند. اين مهم مسؤوليت نهادهاي حكومتي و غير دولتي را دو چندان ميكند. امروزه زنان فرهيخته ما به حق اين انتظار را دارند كه به دور از شعارزدگي و عوام فريبي مشكلات زنان تحليل و اولويت گذاري شده و با همت اقشار مختلف جامعه مرتفع گردد.
2. موانع و مشكلات
امروزه جامعه زنان ما، با وجود تلاشهاي در خور تحسين نظام اسلامي، از مشكلات و معضلاتي رنج ميبرد كه با چشم فروبستن از آنها، آيندهاي تأسف بار دور از دسترس نخواهد بود. برخي از موانع و ناكاميهاي موجود را به شرح ذيل ميتوان برشمرد:
1 ـ 2. بالا رفتن سن ازدواج. آمارهاي موجود نشان از بالا رفتن سريع سن ازدواج به ويژه در ميان دختران دارد، در كشوري كه در زمره جوانترين كشورهاي جهان محسوب ميگردد و نوجوانان و جوانان آن بيشترين درصد جمعيتي كشور را دارا هستند، ازدياد فاصله ميان سن بلوغ و سن ازدواج، به ويژه با توجه به اين نكته كه فرهنگ اسلامي يگانه راه ارضاي تمايلات جنسي را ازدواج دانسته، بسيار نگران كننده و آسيب زاست. اين نگراني آن گاه افزون ميگردد كه تعدادي از كارشناسان و مسؤولان بالا رفتن سن ازدواج را پديدهاي مثبت و نشانه رشد فكري جوانان ارزيابي كنند. اين بدان معناست كه آنان به دنبال معادلهاي براي خروج از اين بحران نيستند و چشم بر پيامدهاي تأخير ازدواج ميبندند. ميتوان ادعا كرد كه تجرد از عوامل مهم اعتياد، روابط نامشروع جنسي، بزهكاريهاي اخلاقي، مشكلات رواني و حتي رفتارهاي غير متعادل سياسي و اجتماعي است.
2ـ2. افزايش آمار طلاق. امروزه آمار تكان دهندهاي از افزايش ميزان طلاق در خانوادهها به گوش ميرسد تا آن جا كه برخي مسؤولان، ايران را در زمره چند كشور پرطلاق دنيا دانستهاند. گرچه در كشوري كه سيستم علمي دقيقي براي سنجش پديدههاي اجتماعي وجود ندارد، نميتوان به چنين آمارهايي كاملاً اعتماد كرد، اما به هر حال افزايش روز افزون طلاق را نميتوان ناديده گرفت. اگر به اين مسأله، كاهش ميزان ازدواج را بيفزاييم نتيجه خواهيم گرفت كه دستگاههاي مختلف از جمله دستگاههاي فرهنگي كشور در مورد ايجاد و استحكام خانواده موفقيت چنداني نداشتهاند. برخي كارشناسان آشنا شدن زنان با حقوق خود و استقلال مالي را از علل ازدياد اين پديده دانسته و آن را مثبت ارزيابي كردهاند. اين نكته گوياي ضعف شديد در نظام كارشناسي كشور و نشان گر وجود معضلاتي ديگر است. اين كه افزايش سطح تحصيلات و اشتغال بانوان زمينههاي تخاصم در خانواده را افزايش دهد نيز نشان از وجود نابساماني در نظام آموزشي و اشتغال در كشور دارد.
3ـ2. زنان تنها. بر طبق آمار ارايه شده توسط برخي مسؤولان ذيربط تعداد دختران مجرد در مقطع سني 15 تا 39 سال 7/1 ميليون نفر بيش از پسران است. اين بدان معناست كه اگر هر يك از پسران مجرد با يك دختر ازدواج كند، 7/1 ميليون دختر مجرد باقي ميمانند. به علاوه به دليل مهاجرت 41% از دختران روستايي مجرد ماندهاند.3
از سوي ديگر آمارها نشان ميدهد كه بيش از يك ميليون نفر «زن سرپرست خانواده» وجود دارد كه به دليل طلاق يا مرگ همسر مسؤوليت سرپرستي خانواده را بر عهده دارند.4 ميزان فقر و بيسوادي در اين خانوادهها به طرز معناداري بيش از متوسط عمومي است و دولت هم در شرايط كنوني امكان حمايت اقتصادي لازم از آنان را ندارد. وجود زنان تنها و زنان سرپرست خانواده، صرف نظر از مسائل اقتصادي، پيامدهاي ديگري از جمله بحرانهاي روحي ناشي از احساس تنهايي و عدم وجود پشتوانه عاطفي و بحرانهاي جنسي را به همراه دارد. زنان خود سرپرست به دليل مشكلات مختلف در مقابل حوادث مختلف از جمله بزهكاري جنسي آسيب پذيرتر نشان ميدهند.
4ـ2. استفاده ابزاري از زن. در دهه اخير رسانهها به ويژه رسانههاي تصويري و مجلات سينمايي در توسعه ابتذال، ازدياد زمينههاي تحريك جنسي جوانان و حمله به ارزشهاي زن مسلمان نقش مؤثري ايفا كردهاند. اين حركت ارتجاعي و ضدارزشي در قالب فيلمها و سريالها، رمانها و گزارشهاي تصويري به جامعه جوان كشور صورت گرفته است. بانيان اين حركت يا كساني بودند كه دغدغه نان را بر دغدغههاي فرهنگي ترجيح ميدادند و يا مزدوراني بودند كه بهترين راه مقابله با نظام اسلامي را ترويج فرهنگ ابتذال ميدانستند. از سوي ديگر سياستهاي موجود در دستگاههاي فرهنگي كشور و مديريت ضعيف اين نهادها برترين فرصت را به دست ابتذال گرايان داد تا هم از امكانات بيت المال بهرهمند شوند و هم نظام اسلامي را به سختگيري و انقباض متهم سازند. در اين ميان سكوت نهادهاي زنانه در مقابله با حركتي كه به تحقير زن ايراني و هتك حرمت وي منجر ميشود، بسيار نگران كننده است.
5 ـ2. زنان خياباني. پديده زنان خياباني گرچه منحصر به جامعه ما و مخصوص زمان حاضر نيست اما گسترده شدن آن امنيت اجتماعي را به شدت به مخاطره انداخته است. برخي علل رويكرد زنان به روسپيگري را فقر، اعتياد و نزاعهاي خانوادگي دانستهاند. به نظر ميرسد آن چه بيش از عوامل ياد شده در ازدياد اين پديده شوم مؤثر بوده، رواج مؤلفههاي فرهنگ غرب و دوري از فرهنگ اسلامي، سختتر شدن ازدواج در كنار سهولت امكان برقراري رابطه نامشروع است.
مشكلات ناشي از اين پديده به قدري است كه امروزه دستگاههاي كارشناسي كشور به دنبال راهي براي كنترل اين پديدهاند.
متأسفانه سطحي نگري و انفعال در برابر مجامع بين المللي برخي دستگاهها را به تنظيم طرح هايي سوق داده است كه يادآور مراكز فساد در رژيم گذشته است و بيش از آن كه مشكل روسپي گري را در جامعه حل كند به كم كردن مشكل روسپيان توجه دارد. بي شك حل اين معضل در گرو عزم مسؤولان كشور، نهادهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي و انتظامي و مشاركت مردمي است كه از يك سو ازدواج ساده به يك هنجار فراگير و پسنديده تبديل گردد، و از سوي ديگر استفاده از قوه بازدارنده، زمينههاي خوف از ارتكاب فساد را افزون سازد.
6 ـ 2. افزايش بيماريهاي جنسي. در چند سال اخير بيماريهاي جنسي به ويژه ايدز افزايش نگران كنندهاي يافته است. اين مسأله دستگاههاي مختلف كشور را به تدوين طرحهايي براي كنترل اين گونه بيماريها سوق داده است. برخي مطبوعات همراه با گروهي از كارشناسان، آموزشهاي بهداشت جنسي به نوجوانان و جوانان را گزينه خوبي براي حل اين معضل دانستهاند. پيش از آن نيز «صندوق كودكان ملل متحد (يونيسف)» آموزش بهداشت جنسي و سقط جنين به نوجوانان را راه حلي مناسب براي پيشگيري از بيماريهاي جنسي دانسته بود. به نظر ميرسد چنين نگرشي به مسأله ناشي از كم توجهي به ابعاد مختلف مسأله است. در شرايطي كه دستگاههاي آموزشي و فرهنگي كشور به مسؤوليت خطير خود در مورد پرورش اخلاقي نوجوانان و تقويت روحيه عفاف و پرهيزكاري در آنان، عمل نميكنند، ارايه آموزشهاي جنسي به آنان به معناي كم كردن دغدغه در برقراري تماس با جنس مخالف و ازدياد آمار بزهكاريهاي جنسي است. شايسته است كه آموزشهاي نوجوانان از مقطع بلوغ تا زمان ازدواج قانوني بر محوريت عفت و دوري از گناه باشد و آموزشهاي بهداشت جنسي به مقطع ازدواج منتقل گردد.
7 ـ 2. كاهش امنيت اجتماعي دختران. امروزه دختران و زنان از افزايش مزاحمتهاي خياباني در معابر عمومي و پاركها گلهمندند و مسؤولين مربوطه را به سهل انگاري در برخورد با اين پديده متهم ميسازند.
برخي از مسؤولين ذي ربط نيز به جاي پاسخ گويي مناسب و برآوردن انتظارات مردمي به توجيهاتي ميپردازند كه بيشتر به سخنان وكيل مدافع متهمان شباهت دارد. اظهار عجز از نحوه مقابله با مزاحمان نواميس، خود به معناي صدور رواديد فعاليت براي آنهاست. اختلاف نظرهاي مديران و مسؤولان در چگونگي مقابله با اين پديده و عدم اتخاذ شيوههايي كه از قدرت بازدارندگي كافي برخوردار باشد، خود در شيوع اين پديده مؤثر است.
3. بحرانهاي پيشرو
سير تحولات به وجود آمده در ساليان اخير به گونهاي است كه از هم اكنون پيش بيني وقوع كانونهاي بحران در آينده را ممكن ميسازد. هرگونه سهل انگاري و ناديده گرفتن اين بحرانها معضلاتي خطير را بر جامعه تحميل خواهد نمود.
1 - 3. بحران اشتغال: حضور گسترده دختران در رشتههاي دانشگاهي با وجود آنكه نشان از افزايش سطح علمي دختران دارد از زاويهاي ديگر نگراني هايي را برانگيخته است. در ساليان آينده انبوه دختران فارغالتحصيل به بازار كار روانه ميشوند و كارفرمايانيكه به جذب نيروهاي ارزانتر و انعطاف پذيرتر راغباند، آنان را در اولويت جذب قرار ميدهند. با توجه به بحران شديد بيكاري كه در حال و آينده دامنگير جامعه ماست، ورود دختران به بازار كار به معناي بالا رفتن ميزان بيكاري مردان است. به بيان ديگر نظام فرهنگي و قانوني موجود، مرد را موظف به سرپرستي خانواده و تأمين اقتصاد آن ميداند در حالي كه زمينههاي لازم براي تحقق آن را در اختيار او نگذاشته است. نتيجه آنكه تمايل پسران به ازدواج بيش از گذشته كاهش مييابد و دختران شاغل نيز كمتر حاضر به ازدواج با همسران بيكار خواهند بود.
از نگاهي ديگر حضور دختران در رشتههاي مختلف دانشگاهي اگر مقدمه جذب آنان به بازار كار نباشد بسياري از آنان را با بحران روحي مواجه ميسازد. همه اين مسائل معادلهاي پيچيده را رقم زده است كه حل آن جز با اصلاح نظام آموزشي و نظام اشتغال ميسور نيست.
با توجه به اين نكته مهم كه بسياري از زنان سرپرست خانواده براي گذران زندگي خود و فرزندان نيازمند جذب به بازار كار هستند، اولويت واگذاري فرصتهاي شغلي به سرپرست خانواده، چه مرد و چه زن، از ضرورتهاي حال و آينده جامعه ماست.
2 - 3. بحران جنسي: آسان شدن زمينههاي ارتكاب محرّمات و سخت شدن تشكيل خانواده، افزايش آمار دختران تنها، همراه با رشد آمار بيكاري و فقر و همچنين بالا رفتن آستانه رضايت از زندگي كه زمينههاي تشكيل روابط جنسي سالم در چار چوب خانواده را كاهش ميدهد، وضعيتي نامطلوب را ترسيم مينمايد. در برخي از كشورها كه شرايطي مشابه جامعه ما داشتند، پذيرش الگوهاي توسعه غربي آنان را به راههايي كشانيد كه به مراكز عمده تجارت سكس در جهان تبديل گرديدند و مسؤلان اين كشورها هم نه تنها با اين پديده كنار آمدند كه آن را ابزار مناسبي براي توسعه صنعت جهانگردي و راه مناسبي براي درآمدزايي يافتند. امروزه توسعه زمينههاي تحريك شهوت، كم شدن نظارت عمومي و سهلانگاري برخي دستگاههاي برنامه ريز، جامعه را به سويي سوق داده است كه بيم آن ميرود تا به خطاي تاريخي بزرگي گرفتار شود و به نحوي احساس كند كه راهي جز كنار آمدن با اين پديده شوم ندارد. در اين صورت جامعه نه تنها با نهادينه شدن روسپيگري در شكل حرفهاي آن، كه با رواج ارتباطات نامشروع حتي در سنين كودكي و نوجواني و با همزيستيهاي آزاد، خارج از چارچوب ازدواج، روبهرو خواهد شد.
3 ـ 3. مسأله حجاب: در ساليان اخير با رواج فرهنگ ابتذال و سهل انگاري برخي دستگاهها به ويژه نهادهاي فرهنگي با حركت واپس گرايي مواجه شدهايم كه زنان ما را با تحقير در مقابل فرهنگ بيگانه به تبرج و خودنمايي سوق ميدهد. آنچه بر اين نگراني ميافزايد رواج مقالاتي است كه در ساليان اخير به انتقاد از حجاب پرداخته و يا آن را مسألهاي شخصي دانستهاند كه از حوزه نظارت اجتماعي بيرون است.4
به نظر ميرسد تشكيل محافل و مجالس مختلط با هدف ايجاد فضاهايي كه تظاهر به خودنمايي و كشف حجاب در آن ميسّرتر باشد، در راستاي كم كردن حساسيتهاي عمومي تا مرحله كشف حجاب كامل است.
4 ـ 3. بحران نسلها: كاهش نقش مديريتي پدر در خانواده، كم شدن حضور مادران در خانه، كم شدن نقش نظارتي والدين به ويژه با توجه به كم شدن نظارت اخلاقي اولياي مدارس و كم شدن نظارت اجتماعي، ايجاد رقباي سرسخت براي خانواده و سپرده شدن نقش تربيتي به رسانههاي تصويري، زمينه ساز كمشدن پيوند اعضاي خانواده و كاهش تأثيرگذاري والدين بر فرزندان است. امروزه در برخي كشورها از جمله كشور ما شعار «دموكراسي در خانواده» به جاي سيستم «مدير محور» كنوني مطرح شده است. اين بدان معنااست كه هر يك از اعضا به ويژه فرزندان ميتوانند مستقل از ديگران و آنگونه كه مايل باشند زندگي كنند و والدين حق وادار كردن آنان به اتخاذ شيوهاي معيّن را ندارند. نتيجه آنكه، كودك در حساسترين شرايط زندگي كه نيازمند شكلگيري شخصيت خود است از هدايت و نظارت والدين كه بيشترين دغدغه در حمايت از فرزندان خود را دارند تا حدود زيادي محروم ميشود، و رسانههاي تهذيب ناشده، نقش والدين و معلم كودكان را ايفا ميكنند. كم شدن نظارت والدين بر فرزندان، سنين بزهكاري را به شدت كاهش خواهد داد به گونهاي كه در آينده شاهد ازدياد جرم و جنايت توسط كودكان و نوجوانان خواهيم بود. احياي خانواده و تقويت كارآمدي و پويايي آن ضرورتهاي حال و آينده جامعه ماست.
4. علل و عوامل
به راستي مشكلات كنوني و بحرانهاي پيش رو به چه عواملي بسته است. پاسخ اجمالي به اين پرسش و بر شمردن پارهاي از اين عوامل نياز به مطالعات كارشناسانهتر و تحليلهاي عميقتر را منتفي نميسازد. برخي از اين علل و عوامل به قرار زيرند:
1 ـ 4. ضعف كارشناسي: كمبود پژوهشهاي توليدي در كشور،كثرت مقالات، كتب و گفته هايي كه در حكم ترجمهاي از آثار ديگران اند و فراواني كارهاي تكراري نشان ميدهد كه كارشناسيهاي انجام شده در كشور با مشكل سطحينگري و انفعال مواجه است. نتيجه ضعف كارشناسيها در حوزه زنان، در مسألهيابي، اولويت گذاري،توصيف و تحليل و ريشه يابي، الگو سازي و طراحي برنامه عمل ملي مشهود است و نهادهاي مختلف را به پرداختن به مسائل درجه دو و غير مهم مشغول و يا در برنامهريزيهاي اصلاحگرانه در مسيري ميافكند كه مسائل زنان را پيچيدهتر ميسازد. امروزه تحليل مسائل زنان جامعه ما از دريچه نگاه ديگران از مشكلاتي است كه دستگاه برنامهريزي كشور با آن مواجه است.
2 ـ 4. ضعف پژوهشهاي بنيادين: امروزه برنامهها و طرحهاي حمايتي از زنان و تحليلهاي ارايه شده بر مباني شفاف ديني استوار نيست و گونهاي از التقاط را تداعي ميكند. ضعف پژوهشهاي بنيادين و عدم تبيين ديدگاهها و آموزههاي ديني در حوزه زن و خانواده كه مسؤوليّت آن از يك سو متوجه حوزههاي علوم ديني و از سوي ديگر متوجه دستگاه برنامهريزي كشور است، سبب شده است كه كارشناسان فن نگاه خود را به كانونهايي ديگر كه برنامههاي روشن و طرحهاي مشخصي دارند، معطوف سازند. شيفتگي در برابر فرهنگ جهان غرب نيز در رويكرد به مفاهيم بنيادين اين فرهنگ در تنظيم برنامههاي اجتماعي بي تأثير نيست. نتيجه آنكه شاخصههاي توسعه غربي با مفهوم رايج آن ملاك ارزيابي رشد يا انحطاط جامعه زنان ما قرار گرفته و در نتيجه ما را در برنامهريزيهاي كلان به مسيرهايي خواهد برد كه سعادت جامعه را در پينخواهد داشت.
3 ـ 4. فقدان نگاه كلان به مسائل زنان در دو موضع خود را نشان ميدهد. اول آن كه مسائل زنان جدا از مسائل اقشار ديگر تحليل ميشود، حال آن كه مشكلات اين قشر به ويژه در عصر جديد با مسائل تمامي اقشار جامعه گره خورده است؛ و دوم آن كه موضوعات و محورهاي مورد بررسي جدا از موضوعات ديگر تحليل و بررسي ميگردد.
4 ـ 4. ناهماهنگي در دستگاههاي مختلف: امروزه دستگاههاي مختلف در قواي مقننه، مجريه و قضائيه مصمم به حل مشكلات زناناند، اما فقدان هماهنگي لازم ميان اين نهادها آنان را به تصميمات كم و بيش متناقض سوق ميدهد و يا هم پوشي لازم در برنامهريزيها حاصل نميشود. به عنوان مثال در حالي كه رهبران اصلي نظام، جهاني سازي را مورد انتقاد جدي خود قرار دادهاند و بر ضرورت ايستادگي در برابر آن پاي ميفشارند، در بخش هايي از دستگاه برنامهريزي كشور بر الحاق ايران به «معاهده محو كليّه اشكال تبعيض عليه زنان» در راستاي هماهنگي با جهاني سازي پافشاري ميشود.
5 ـ 4. مديريتهاي ناكارآمد: ضعف كارشناسي مديريتها، فقدان گروههاي كارشناسي و مشاوران علمي در كنار نهادهاي برنامهريز وعدم ارتباط لازم ميان نهادهاي مختلف كارشناسي همراه با ضعف شخصي برخي مديران در تحليل و پيگيري مسائل زنان، برخي نهادها را به سمت اجراي برنامهها و پروژههاي پر سر و صدا و كم اثر متمايل كرده است. سياسي شدن فضاي برنامهريزي نيز به فرسوده شدن توانها كمك كرده است.
6 ـ 4. ضعف اطلاعات و آمار: فقدان مركزي كه اطلاعات و آمار را به طور دقيق گردآوري و ميان گروههاي كارشناسي و دستگاههاي مختلف توزيع نمايد برنامهريزي صحيح را با مشكلاتي مواجه كرده است. كثرت آمارهاي مختلف و ناهمسان، نشانگر عدم وجود پشتوانه علمي لازم در تنظيم آمارها است. برخي آمارها نيز به گونهاي است كه اين شبهه را بر ميانگيزد كه گروههاي مختلف ابتدا به تصميم رسيدهاند و سپس اقدام به آمار سنجي كردهاند.
7 ـ 4. نفوذ سازمانهاي بين المللي: در ساليان اخير نفوذ سازمانهاي بين المللي به ويژه نهادهاي وابسته به سازمان ملل در نهادهاي مختلف رشد چشمگيري داشته است. نتيجه اين نفوذ آن است كه در حوزه آموزش، قانون گذاري و برنامهريزي ميل به پذيرش الگوهاي جهاني افزايش و بالطبع ميل به برنامهريزي بر اساس الگوي اسلامي كاهش يافته است.
5. نقاط اميد
بيان پارهاي از مشكلات و بحرانها اگر پيش درآمدي بر اصلاحات اجتماعي باشد نه تنها مأيوس كننده نيست كه تحرك زا است خوشبختانه جامعه جوان ما براي انجام اصلاحات در شكل صحيح آن از توانمندي هايي برخوردار است كه نويد بخش افق هايي روشن ميباشد. وجود زنان و مردان فرهيختهاي كه خوب ميشناسند، خوب تحليل ميكنند و انگيزه خوبي براي اقدام دارند سرمايهاي گرانبهاست. زنان و مردان دين باوري كه نه تنها در تلاطم بحرانها و مشكلات خود را نباختهاند بلكه عزم خويش را براي اصلاحاتي مستمر و دراز مدت بر اساس مباني ارزشمند اسلامي جزم كردهاند. اين نسل جديد از فرهيختگان با به چالش طلبيدن فرهنگ مادي غرب به دنبال دستيابي به الگوي فاطمي با توجه به نيازمنديهاي زن امروز و فردايند. به علاوه وجود نسلي از زنان كه انقلاب و جنگ را درك كردهاند و قابليتهاي خود را در اين دو كارزار مهم به آزمون گذارده و چهره تاريخ را با فرزندان مصمم خود برافروخته و آمادگي خود را در مقاطع مختلف نشان دادهاند سرمايهاي ارزشمند است.
وجود رهبراني كه دغدغه اصلاحگري دارند و مسائل زنان را به دقت و حساسيت دنبال ميكنند و مسؤولاني كه همت والاي خود را در طبق اخلاص نهادهاند همگي سرمايههاي بالفعل ماست. گرچه دستيابي به اهداف متعالي كاري بس سخت و توان گير است، اما چنين اهدافي آنقدر ارزشمند است كه حتي نيل به بخشي از آن از ارزش تلاش مستمر و صبر بر مشكلات نميكاهد.
6. بايستهها
دستيابي به الگوي فرهنگ فاطمي و تحقق آرمانهاي ديني در جامعه اسلامي با سرمايههاي ارزشمند و افقهاي روشني كه در جامعه ما وجود دارد دور از دسترس نيست. اين مهم با پيگيري برخي اصلاحات بنيادين در حوزههاي پژوهشي، آموزشي و اجرايي ميسر است كه به اجمال به آنان اشاره ميشود:
1 ـ 6. تقويت تحقيقات بنيادين در حوزهها و دستگاههاي كارشناسي: به استناد اين پژوهشها ميتوان آموزههاي دين را در محورهاي مختلف از حوزه فرهنگ، سياست و اقتصاد با توجه به شأن فردي، خانوادگي و اجتماعي زن، با نگاهي نظاممند و هماهنگ ترسيم نمود. دستگاههاي كارشناسي هم با طرح موضوعات نو و مسائل جديد، پرسشهاي ميآفرينند كه حوزههاي ديني موظّف به كشف پاسخهاي آنند. دستگاه كارشناسي نيز به نوبه خود اصول كارشناسي مورد نظر خود را در شناخت مباحث زنان و در تحليل و برنامهريزي تدوين و به تأييد حوزه ديني ميرساند و بنابراين تا حد امكان هماهنگي ميان دو حوزه در مباحث بنيادين حاصل ميگردد.
2 ـ 6. توجه به پژوهشهاي توليدي: پژوهشهايي كه بر اجتهاد، ابتكار و نوآوري مبتني باشد از اين ويژگي برخوردار است كه ميتوان آن را بر اساس انگارههاي فرهنگ خودي و ناظر به حل مشكلات بومي تدوين نمود. به علاوه سرمايه گذاري ويژه بر اين نوع پژوهشها روح توانستن را در كالبد كارشناسي كشور ميدمد و به آنان حياتي دوباره ميبخشد.
3 ـ 6. آموزشهاي تئوريك و كارشناسانه: تمامي تأثيرگذاران در حوزه مباحث زنان بايد از آموزشهاي تئوريك و كارشناسانه در حد نياز بهرهمند شوند، اين آموزشها هم به آنان مباني استوار، در تحليل و برنامهريزي ميدهد و هم در شناسايي پديدههاي جديد آنان را توانمند ميسازد. بدون برخورداري از اين آموزشها، فعاليت در حوزه زنان نتيجهاي معكوس در بر خواهد داشت.
4 ـ 6. تكميل چرخه كارشناسي: امروزه اغلب دستگاههاي كارشناسي پس از تصويب يك طرح يا لايحه و يا اجرايي شدن بخش نامهها و آيين نامهها از آن مطلع ميشوند و با وجود انتقادات كارشناسانه نسبت به اين طرحها زمينهاي براي پيگيري نمييابند. سزاوار است كه نهادهاي مختلف در تعامل با جامعه كارشناسي به ويژه كارشناسي ديني، طرحهاي پيشنهادي را ابتدا در اين نهادها به بحث بگذارند تا بتوانند با توجه به ابعاد مختلف مسأله، موضوع را تحليل كنند. ايجاد يك رابطه سازماني و تعريف شده با دستگاههاي كارشناسي كشور به معناي حضور آنان در متن برنامهريزي و ايجاد شور و نشاط و خودباوري در آنان است.
5 ـ 6. پيوند حوزه دين و حوزه كارشناسي: وقتي سخن از پيوند اين دو حوزه به ميان ميآوريم به چيزي بالاتر از همدلي و همراهي كارشناسان و علماي ديني نظر داريم. مشكل اصلي ما در ناهماهنگي دين و كارشناسي رايج است و ناهماهنگي جامعه علمي و كارشناسي كشور نيز از همين نكته مهم ناشي شده است. مطلب آن است كه علوم انساني موجود علي الاصول بر مباني فلسفي خاصي بنيان يافتهاند كه نميتوانند خود را با اهداف دين هماهنگ كنند. هر اصلاح اساسي در كل جامعه، از جمله جامعه زنان، بدون شناخت محورهاي آسيب در علوم انساني و ايجاد تحولات اساسي در اين علوم با توجه به پيش انگارههاي اسلامي، ناممكن است. بنابراين پيوند ميان حوزه دين و كارشناسي، تنها راه دستيابي به اصول كارشناسي ديني و تدوين مجدد علوم انساني است. اصلاح علوم انساني، شاخصههاي جديدي به دست ميدهد كه بر اساس آن ميتوان موقعيت زن مسلمان را ارزيابي و تحولات اجتماعي را متناسب با اهداف مورد نظر جهتمند كرد.
6 ـ 6. تدوين طرح جامع: مهمترين ضرورت جامعه ما در حال و آينده تدوين الگوي جامع زن مسلمان بر اساس پيش انگارههاي روشن، مستند به اصول ثابت ديني و با تكيه بر نظام تكويني، نظام اخلاقي و نظام حقوقي زن در اسلام با توجه به ظرفيتهاي اجتماعي و تاريخي است. الگوي جامع در حقيقت ترسيم چهره زن آرماني اسلام در عصر كنوني است كه ناظر به ابعاد فردي، خانوادگي و اجتماعي زن در حوزه فرهنگ، سياست و اقتصاد به گونهاي هماهنگ و جهتمند است. تنها پس از ترسيم اين نقطه آرماني است كه با مقايسه وضعيت موجود و مطلوب ميتوان نارسايي و مشكلات را شناسايي نمود و پس از آن به تدوين برنامه عمل ملي كه برنامه گذار از شرايط موجود به وضعيت مطلوب است، همت نمود. اين اقدام اساسي نقشهاي جامع به دست ميدهد كه ميتوان بر آن اساس جايگاه و و ارزشمندي تمامي فعاليتهاي انجام شده به دفاع از زنان را مشخص نمود. به علاوه اقدام به تدوين اين برنامه جامع با ارايه پيش فرضها و مستندات، راه قضاوت دستگاه كارشناسي و نهاد ديني را هموار و پس از مباحثات علمي، اين دو نهاد را با سياست گزاران همراه خواهد نمود.
7 ـ 6. اصلاح نظام آموزشي: اصلاح نظام آموزشي بر اساس نيازهاي هر يك از دو جنس به توانمندي هر چه بيشتر و پيشرفت روزافزون آنان منجر خواهد شد. متأسفانه برنامهاي كه با عنوان «اصلاح كتب درسي بر اساس نگرشهاي جنسيتي» در برخي كشورهاي غربي اجرا شده و در كشور ما نيز پيگيري ميشود از آنجا كه بر اساس مباني نظام مادي و نظريههاي فمينيستي استوار شدهاست پيامدهاي نامطلوبي خواهد داشت. جهتگيري اين اصلاحات به سمت حذف مرزهاي زنانه و مردانه و حذف نگرش كليشهاي، يعني نقش مادري و همسري، است كه به ناديده گرفتن تفاوتهاي دو جنس، بيتوجهي به انتظارات ويژه از زن و مرد و بالاخره تضعيف هر دو جنس در استفاده از توانمنديهاي ويژه و نقش آفرينيهاي خاص است.
اصلاحات مورد نظر ما در شكل، محتوا، حجم و رشته بندي تحصيلي خود را نشان ميدهد. با توجه به ويژگيهاي هر يك از دو جنس و انتظارات و نقش آفرينيهاي ويژه ميتوان به تفاوت هايي دست يافت. به عنوان مثال اگر استعداد خاصي در زنان، در امور كلامي و هنري احراز شود، شكل ارايه، حجم و محتواي كتب درسي متناسب با اين استعداد ويژه تنظيم ميشود. به علاوه نظام تحصيلي دختران به گونهاي تنظيم ميشود كه ازدواج لطمهاي به ادامه تحصيل و يا به زندگي زناشويي آنان وارد نسازد. امروزه برخي كشورهاي غربي به نحوه تشكيل كلاسها و آموزش مختلط كه از سوي سازمان ملل ارايه شده اعتراض نموده و افزودهاند كه مطالعات كارشناسانه نشان ميدهد كه تفكيك فضاي آموزشي و ارايه مطالب مناسب با ويژگي هر يك از دو جنس در سرعت يادگيري آنان مؤثر است؛ چنانچه توسعه و تقويت رشتهاي دبيرستاني و دانشگاهي متناسب با زنان نيز به توانمندي بيشتر آنان در حوزههاي تربيتي و فرهنگي ميانجامد و تأثيرگذاري آنان را در تحولات اجتماعي افزون ميسازد.
8 ـ 6. هماهنگي قانون گذاري و فرهنگسازي: اصرار بر اصلاحات قانوني بدون توجه به اصلاحات در حوزه اخلاق و معرفت نه تنها انتظارات را بر نميآورد كه به تنشهاي اجتماعي، عمل زدگي، قشري گري و ايجاد فاصله ميان مردم و قانونگذار ميانجامد. مهمترين شأن حكومت اسلامي اصلاح ذهنيتها و عقايد، ارتقاي اخلاق عمومي و اصلاح عملكردهاست. بنابراين برنامه ريزي براي رشد فضايل اخلاقي در جامعه و تقويت زير ساختهاي معرفتي هماهنگ و مقدم بر اصلاحات قانوني، ضرورتي است كه نياز به ابداع معادلات خاص دارد. در اين رابطه سرمايهگذاري ويژه براي تقويت حساسيتهاي اجتماعي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. آحاد جامعه بايد نسبت به آينده خود و جامعه، نسبت به سرنوشت همنوعان خود و حتي نسلهاي آينده نگران و پيگير باشند. مفهوم امر به معروف و نهي از منكر به معناي نگراني عمومي نسبت به سرنوشت يكديگر است. هر چند ايفاي اين وظيفه مهم، تكليف واجب تمامي مردم است، اما خوش باوري است اگر گمان كنيم كه در شرايط كنوني بدون سازمان دهي حكومتي تحقق اين مهم ميسور است. به عبارتي ديگر نظارت عمومي بايد شكل سازماني و نهادينه يابد و نظام اسلامي، پشتوانه روحي و پشتيبان عملي مردم در ايفاي اين نقش باشد. اصلاح مفاسد اجتماعي و برخورد با جرم و بزهكاري بدون برخورداري از پشتوانه مردمي از عهده نظام خارج است و ورود مردم به اين عرصه نيز برنامه ريزي حكومتي را طلب ميكند.
9 ـ 6. برخورد جديتر با جرم و مجرم: مردم بايد آثار عزم مسؤولان در برخورد با جرم و فساد را مشاهده كنند. متأسفانه گفتار و كردار برخي مسؤولان نمايانگر نوعي ترديد و اختلاف نظر در برخورد با پديدههايي است كه عقل سليم در مقابله با آن لحظهاي ترديد نخواهد نمود. فشارهاي تبليغاتي بيگانگان نيز در عملكردهاي متزلزل داخلي بيتأثير نبوده است. شهروندان از هر طبقه و صنف بايد در عملكرد مسؤولان، آثار رأفت، رحمت و همياري را مشاهده كنند، و مجرمان نيز از قاطعيت و خشم آنان در هراس باشند. به ويژه زنان ما در خانواده بايد از اين كه دستگاه قضايي بدون اتلاف وقت و مجامله با سلب كنندگان حقوق و آزاديهاي مشروع آنان برخورد ميكند، احساس آرامش نمايند.
بيان اين نكات هر چند موجز و ناتمام به معناي تأكيد اين نكته اساسي است كه راه برون رفت از معضلات كنوني و دستيابي به افقهاي روشن جز با تمسّك به فرهنگ فاطمي و جريان يافتن آن در برنامه ريزي كلان كشور ميسور نيست. استمداد از پرتو آن زهره فروزنده طي اين راه دشوار را آسان و سعادت رهپويان وصال را تضمين خواهد نمود.
پي نوشتها:
1. بحارالانوار، ج43، ص65، ح58.
2. به نقل از مصاحبه زهرا شجاعي، حيات نو، 30 / 5 / 81، ص1.
3. به نقل از گزارش آمنه ستاره فروزان، گزارش هم انديشي بررسي مسائل و مشكلات زنان؛ اولويتها و رويكردها، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1380، ص76.
4. كساني كه حجاب را مسألهاي شخصي و خارج از محدوده دخالت ديگران ميدانند به مطالعه تاريخ ايران پس از 17ديماه 1314 فرا ميخوانيم.
منبع: پايگاه حوزه/خ