نويسنده: مصطفي زماني وجداني
حضرت صادق (ع) فرمود: عده اى از يمن وارد بر پيغمبر(ص) شدند در ميان آنها يكى از همه بيشتر با سخنان درشت پيغمبر(ص) را مورد خطاب قرار ميداد و به ياوه بحث ميكرد.
پيغمبر اكرم (ص) از سخنان بيهوده او خشمگين شد، بطوريكه آثار خشم در پيشانى مباركش هويدا گرديد و رنگ چهره اش تغيير كرد. سر بزير انداخته بزمين نگاه ميكرد جبرئيل نازل شد عرض كرد پروردگارت سلام رسانده ميگويد (هذا رجل سخى بطعم الطعام) اين مرد سخاوتمندى است كه مردم را ضيافت ميكند.
خشم پيغمبر(ص) فرو نشست سر برداشته فرمود: اگر نه اين بود كه جبرئيل از طرف پروردگارم خبر داد كه تو مرد سخاوتمندى هستى و طعام به مردم ميدهى چنان ترا طرد كرده مى راندمت كه داستانت براى ديگران عبرت شود آن مرد عرض كرد آيا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، جواب داد آرى (قال انى اشهد ان لااله الله و انك رسول الله) هماندم به يگايگى خدا و پيغمبرى آنجناب اعتراف نموده گفت به آن خدائيكه ترا بحق مبعوث نموده تاكنون كسى را از مال خود ماءيوس نكرده ام.
متن کتاب "داستانها و پندها(4)"/س