زماني بود كه در كشورمان دخترها براي تحصيل ممنوعيتهاي فراواني از سمت جامعه داشتند.
به نحوي كه برخلا ف تاكيدات زياد از جانب پيامبر (ص) و اسلام كه همه را بدون هيچ تبعيضي از زن و مرد، كوچك و بزرگ، پير و جوان به تحصيل علم تشويق مي كرد، از تحصيل محروم بودند. نميدانم چه كسي گفته بود كه اگر دختري قلم به دست بگيرد مرتكب گناهي نابخشودني شده و اگر كسي از خانم ها به باسواد شدن مصر باشد فقط ميتواند تا روخواني قرآن پيش برود. اما از آن جا كه در هميشه روي يك پاشنه نميچرخد و امكان تحصيل از ميان طبقه مرفه جامعه به سطوح پايين تر نفوذ كرد، علم و دانش هم از انحصار آقايان خارج شد و زمينه براي تحصيل خانم ها هم فراهم شد.
در شهرهاي مختلف مدارس زيادي تاسيس شد. كم كم مدارس تا مقطع ابتدايي و بعدها تا راهنمايي به اكثر شهرها و روستاها راه پيدا كرد. اما افراد براي ادامه تحصيل و ورود به دانشگاه حتما بايد به مراكز و شهرهاي بزرگ بروند.
امروز ورود به دانشگاه به راحتي سي سال پيش نيست. هر سال بيشتر از يك ميليون نفر متقاضي ورود به دانشگاه و خواهان تحصيلا ت عاليه هستند، در حالي كه ظرفيت و پذيرش مراكز آموزش عالي رشد چنداني نداشته است. هر سال تعداد بسياري از دانش آ موزان با هزينههاي بالا در كنكور شركت ميكنند و بخش كمي از آنها پذيرفته ميشوند و داخل پرانتز اين كه از همين تعداد كم هم اكثريتشان از رشتهي تحصيلي و محلي كه قبول شده اند رضايت ندارند و الباقي مي مانند تا اگر سال ديگر بخت ياري شان كرد آنها هم به جمع دانشجويان بپيوندند.
به هر حال با همه اين دردسرها اكثريت افراد جامعه با غول كنكور اخت شده اند و به نحوي با او كنار آمده اند. اما آنچه كه در چند سال اخير تغيير كرده اين است كه تعداد پذيرفته شدگان دختر بيشتر از پسرهاست و اين اختلا ف هر سال بيشتر ميشود.
اين برتري يا به نظر برخي صاحب نظران اين مشكل مي تواند زمينه ساز بروز دردسرهاي زيادي شود.
از نظر پسرها تحصيل در حال حاضر نمي تواند برايشان سودآور باشد، چون علا وه بر هزينههاي كمرشكن دانشگاه هيچ تضميني وجود ندارد كه اولا در رشته مورد علا قه خود قبول شوند. ثانيا بعد از اتمام تحصيلات، شغلي مرتبط با رشته تحصيلي خود پيدا كنند و از آن طريق بتوانند درآمد معقولي داشتهباشند و امرار معاش كنند. به همين دليل اغلب پسرها شانس خودشان را در دانشگاههاي دولتي امتحان ميكنند و اگر قبول نشدند، عطاي درس و دانشگاه را به لقايش ميبخشند و به دنبال كار ميروند تا حداقل هزينههاي خودشان را تامين كنند. و از آن جايي كه طبق يك قانون و قرارداد غيرمكتوب پسرها بيشتر از دختران به فكر كار كردن و درآمد هستند، به ادامهي تحصيل فكر نميكنند وجذب بازار كار ميشوند.
عدهاي هم بعد از گرفتن ديپلم بدون اين كه بخت خودشان را در كنكور سراسري آزمايش كنند به سربازي ميروند و ترجيح ميدهند كه اول خود را از اين ديني كه به گردن دارند رها كنند و بعد با فراغ بال به دنبال درس و دانشگاه بروند. هرچند كه بيشترشان بعد از دو سال خدمت سربازي پشت شان باد ميخورد و ديگر چيزي كه اهميت ندارد درس خواندن و دانشگاه رفتن است.
از آن جايي كه خانوادهها بعد از سربازي حساب ديگري روي پسرانشان ميكنند و توقع دارند زودتر كاري دست و پا كنند و تشكيل خانواده بدهند، عملا فرصتي براي درس خواندن نميماند هرچند كه پسران ميتوانند در مشاغلي مانند فروشندگي و آژانسها كار كنند كه احتياج به آموزش خاص و تحصيلا ت آن چناني ندارد.
اشتباه نكنيد! فكر نكنيد پسرها با كنار كشيدن ميدان را براي دخترها خالي ميكنند و دخترها ميتوانند بدون دردسر در رشته و دانشگاهي كه ميخواهند به تحصيل بپردازند.
از آن جايي كه تعداد شركت كنندگان در كنكور هر سال بيشتر از سالهاي قبل ميشود، پس رقابت شديدي بين داوطلبان كنكور به وجود خواهد آمد و اين در حالي است كه ظرفيت دانشگاهها هم چنان براي پذيرش دانشجو پايين است.
تازه بعد از شكستن سد كنكور اگر دختران در رشتهاي كه مورد علا قهشان باشد يا نباشد دورتر از شهر و ديار خودشان قبول شوند، شانس ثبت نام ندارند. چرا كه با مخالفت والدين شان مواجه خواهند شد. از دلايل مخالفت پدر و مادرها با اين موضوع ميتوان به اين مورد اشاره كرد: عدم امنيت در مسيرهاي رفت و آمد، نامناسب بودن و بي اعتمادي به محيط اجتماع، وضعيت نامشخص خوابگاهها، هزينههاي سنگين كرايه كردن خانههاي دانشجويي و البته نامطمئن بودن اين خانهها.
والدين شهري از اين كه فرزندانشان به خصوص دخترانشان را به اطراف و حومه شهر محل زندگيشان بفرستند نگران هستند، و البته والدين روستايي هم به شدت دلواپس دورشدن فرزندانشان از محيط سنتي روستاها هستند.
از طرفي دختران با بالا رفتن سطح تحصيلاتشان معمولا حاضر نميشوند با كسي ازدواج كنند كه سطح تحصيلات پايين تري دارد. سن ازدواج در ميان دختران تحصيلكرده و شاغل بالاتر از ميانگين است و اين موضوع هم مي تواند به نوبه خود باعث دردسرهايي شود.
با همه اين تفاسير منكر ارزش و اهميت زنان و دختران باسواد و آگاه نيستيم. مهمترين تاثير باسواد بودن آنان را مي توان در تربيت درست نسل آينده مشاهده كرد.
زنان و دختران نيمي از سرمايه جامعه هستند و آنها هم محق هستند تا از نيروي بالقوه خود در جهت رشد و تعالي استفاده كنند. ظاهرا زنان براي رسيدن به پايگاههاي اجتماعي بالا و حضور در عرصههاي اجتماعي مسير آموزش عالي را انتخاب كردهاند. زنان در چند سال اخير خواهان تحصيلات عاليه، فرصتهاي شغلي برابر و كسب درآمد مساوي با مردان هستند و مطابق نظر روانشناسان داشتن تحصيلات و به طور كلي آگاهي بيشتر در زمينه هاي مختلف ميتواند تضمين كننده بهداشت رواني افراد جامعه باشد.
اما اين موضوع كه آقايان از درس و دانشگاه فاصله بگيرند هم نمي تواند خبر خوبي باشد.
جامعه هم به زنان تحصيلكرده و هم به مردان باسواد نياز دارد، دقيقا آن چيزي كه در جوامع پيشرفته و توسعه يافته شاهد هستيم. مردان و زنان پتانسيلهاي هر كشوري هستند كه با آموزش ميتوانند كشور را به سمت توسعه و پيشرفت سوق دهند. به هر حال حضور زنان باسواد و فرهيخته در عرصههاي اجتماعي و سياسي ضروري است اما اين بدان معنا نيست كه مردان كنار بكشند. چرا كه در اين صورت از انرژي و نيروي نيمي از افراد جامعه محروم ميشويم.
اين مساله در عين سادگي خيلي پيچيده و مهم است. شايد بايد صبر كرد تا جلو برويم و زمان اين مساله را حل كند، شايد هم بايد عجله كرد و زودتر دست به كار شد، شايد
منبع:www.classkonkoor.com/س