علي، معروف به ضياء الدين، فرزند آخوند ملّا محمّد كبير سلطان آبادي (عراقي) در سال 1278 هـ . ق. در محلّة حصار قدم سلطان آباد (اراك) قدم به عرصة وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضياء (1210 ـ 1290 هـ . ق) در عصر خود عالمي بزرگوار و فقيهي وارسته بود و در ميان شاگردان آية الله آقا محسن عراقي علاء المحدثين (1247 ـ 1325 هـ . ق ) منشي خاص آخوند خراساني و آية الله سيد محمّد شفيع الدين جاپلقي (متوفا: 1280 هـ . ق.) مقام و مرتبهاي بلند در علم بود و به تقوا و پرهيزكاري شهرت داشت. در اجازهاي كه آقا شفيع به وي داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمينان» ياد كرده است.[1]
آية الله اراكي (1312 ـ 1412 هـ . ق.) از قول پدر خويش نقل ميكند:
«آخوند كبير ارتزاقش از يك قطعه زميني در اطراف سلطان آباد (اراك) بود كه زراعت ميكرد و نان سال خود و اهل عيالش از همان قطعه زمين بود. يك وقت كه حاصل آن زمين را در خرمن گاه جمع كرده بودند، در اطرافش هم خرمنهايي بوده است، كسي عمداً يا سهواً آتش روشن ميكند، باد هم بود و آتش افتاده بود توي خرمنها، خرمنگاه است و خشك، به محض افتادن آتش خرمنها آتش ميگيرد. اين خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمنها را ميگيرد. كسي به آخوند ميگويد: چه نشستهاي! نزديك است خرمن شما آتش بگيرد. آخوند ملّا محمّد تا اين را ميشنود عبا و عمامه را برميدارد و قرآن را و به بيابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ ميگويد: اي آتش! اين نان خانواده و اهل عيال من است تو را به اين قرآن قسم! به اين خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبهها كه اطراف بود، خاكستر شد و اين يكي ماند. هر كس كه ميآمد، انگشت به دهان ميگرفت و متحير ميشد كه اين چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضياء همچو شخصي بوده است.»[2]
تحصيلات
آقا ضياء الدين كه داراي هوشي سرشار و استعدادي فوق العاده بود، مقدمات علوم اسلامي را نزد پدر و ساير علما، در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1302 هـ . ق. براي ادامة تحصيل، راهي اصفهان گرديد و در مدرسة صدر اقامت گزيد. آيةالله العظمي اراكي (ره) درباره انگيزه سفر آقا ضياء به اصفهان ميگويد:
پدر مرحوم آقا ضياء در هشتاد سالگي فوت كرد؛ در حالي كه فرزندش، آقا ضياء 12 سالش بوده و غير از ايشان دو دختر هم داشتند. حاج صمصام الملكي بود متمول و ارباب ملك و املاك و لكن از علوم هم بياطلاع نبوده است.
مرحوم آقا شيخ فرمودند: در كربلا كه بودم در مدرسه حسن خان كربلا درس ميگفتم. صمصام الملك براي زيارت آمده بود، يك هفته آمد در درس من نشست، و در آن هفته از استصحاب بحث ميكرديم و كلمه «لاتنقض اليقين بالشّك» را ميگفتيم. آخر هفته كه شد، گفت: قربان آن لب و دهني شوم كه يك كلمه به اين كوتاهي از آن بيرون آمده و ما يك هفته است بحث ميكنيم، يك همچو آدمي بوده، بياطلاع از عمليات نبوده، منتها ارباب ملك و املاك بود. به همان طرز سابق كه ميآمد خانه آخوند ملّا محمّد كبير، پدر مرحوم آقا ضياء عراقي و با او صحبتهاي علمي داشت، بعد از فوت آخوند هم ميآيد، به خيالش كه فرزند آخوند به جاي پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضياء 24 ساله بود. صمصام الملك فرعي عنوان ميكند. آقا ضياء نميتواند از عهده برآيد. حاج صمصامالملك ميگويد: آه! در خانه آخوند بسته شد! پدرم نقل ميكرد كه آقا ضياء فرمود: اين مثل يك كاسه آب گرمي بود كه به سرم ريخته شد. از همان مجلس كه حركت ميكند، ميرود به اصفهان و بعدش هم به نجف، و ميماند تا آقا ضياء ميشود و همين يك كلمة «آه درِ خانه آخوند بسته شد.» باعث شد تا او به طور جدّي و مصمم به درس و بحث پرداخت و به كمالات علمي و معنوي دست يافت. آقا ضياء الدين شش سال در حوزة علميه پررونق اصفهان، از محضر استادان بزرگواري، همچون آيات عظام:
1. آقا سيد محمد هاشم چهارسوقي (1235 ـ 1318 هـ . ق.)
2. ميرزا جهانگير خان قشقايي (1243 ـ 1328 هـ . ق.)
3. ميرزا ابوالمعالي كلباسي (1247 ـ 1315 هـ . ق.)
4. آخوند ملّا محمّد كاشي (1249 ـ 1333 هـ . ق.).
دروس سطح عالي فقه، اصول، كلام و فلسفه را آموخت و در اواسط سال 1307 هـ . ق. به عراق مهاجرت نمود و ابتدا، به شهر سامرّا كه از مراكز اجتماع طلاب مهاجر و دار العلم آن زمان بود، رفت. مدتي را به خيال و عنوان اين كه در مسند قضا نشسته، به رتق و فتق (حل و فصل) امور مردم گذراند. پس از چند ماه، ناگهان از اين خيال و علاقه به مسند منصرف شد و با شنيدن آوازه و شهرت ميرزا حبيب الله رشتي، سامرّا را ترك و به سوي نجف حركت كرد و تا آخرعمر در آن حوزه كهن و مهم و پايگاه و مركز علم، ماندگار شد.
اساتيد
1. ميرزا حبيب الله رشتي (1234 ـ 1312 هـ . ق) مدفون در نجف: و از شاگردان بزرگ و پرآوازه شيخ انصاري بود. كتاب «بدايع الافكار» وي در علم اصول معروف است. شيخ انصاري دربارهاش فرمود: «من درس را براي سه نفر ميگويم: ميرزا محمّد حسن شيرازي، ميرزا حبيبالله رشتي و آقا حسن تهراني.» آقا ضياء حدود 4 سال در درس ميرزا حبيب الله رشتي شركت كرد.[3]
2. آخوند ملّا محمّد كاظم خراساني (1255 ـ 1329 هـ . ق.) مدفون در نجف: او از شاگردان برجسته شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي بود. «كفايه الاصول» مهمترين كتاب اوست. كه بيش از صد نفر تاكنون بر آن حاشيه زدهاند و يا به آن شرح نوشتهاند. آخوند خراساني از رهبران بزرگ مشروطيت بود.[4]
3. سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي (1247 ـ 1337 هـ . ق.) مدفون در نجف: او از مراجع بزرگ تقليد شيعه در قرن 14 بود. وي از شاگردان ميرزاي شيرازي و اثر مهم او «عروة الوثقي» ميباشد كه مراجع تقليد بعد از ايشان، بر اين كتاب فقهي حاشيه زدهاند.[5]
4. ميرزا حسين خليلي (1230 ـ 1326 هـ . ق) فرزند ميرزا خليل تهراني مدفون در نجف: او از شاگردان شيخ انصاري و صاحب جواهر و از ياران آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني در رهبري نهضت مشروطه بود.
5. ملا فتح الله شريعت اصفهاني، معروف به شيخ الشريعه (1266 - 1339 هـ . ق) او از فقها و مراجع بزرگ شيعه بود.
6. سيد محمد طباطبايي فشاركي.
7. ميرزا ابراهيم محلاتي شيرازي.
آقا ضياء الدين پس از سالها تحصيل، به درجة اجتهاد نائل آمد و در اين دوره پيوسته مورد احترام استادانش بود و به كسي كه دريايي از علم و دانش و معارف ديني در سينهاش نهفته است، شهرت دارد.
تدريس
آقا ضياء الدين در تمام دوران تحصيل به تدريس نيز اشتغال داشت و از برترين مدرسين و سرآمد استادان هم عصر خود بود. او پس از وفات استادش، آخوند خراساني، حوزة تدريس مستقلي تشكيل داد و به عنوان مدرسي بزرگ، محققي مدقق، متفكري صاحب نظرو مسلط بر آراء و انديشههاي فقهي و اصولي گذشته، شهرت يافت. فضلا و محققان فراواني گرد او آمده و از سرچشمه علوم و كمالاتش جرعهها نوشيدند و سيراب شدند. دقت نظر و احاطه علمي او به ويژه در تدريس علم اصول كه با نقد و بررسي آراء و نظريات ديگران انجام ميگرفت، فوق العاده بود. اين امر باعث شهرت و برتري او بر ديگران شد و وي را در شمار مجددّان علم اصول قرار داد.
وي در 30 سال تدريس خود كه تا پايان عمر او به طول انجاميد، چند دوره اصول فقه و يك دوره فقه كامل كه اكثرآن بر اساس بحثهاي فقاهتي و تأليفات حاج آقا رضا همداني (1250 ـ 1322 هـ . ق) بود، را تدريس كرد و حاصل آن پرورش صدها مجتهد بود كه هريك از آنها در شهرهاي مختلف، منشأ آثار خير و بركات فراواني گرديدند.
وسعت اطلاع و احاطه و تسلط بر خود در ابحاث و مناقشات علمي، حسن بيان و القاء مطالب و نكات، عنايت به آراء و انديشههاي گذشته و شاگردان، صاحب نظر و مشكل گشا در مشكلات علمي و كثرت شاگردان و برخوردار بودن آنان از حرّيت فوق العاده در طرح مسائل، از ويژگيهاي تدريس اوست. او آنچه را تدريس ميكرد، مينوشت، با آنكه بعضي درسها را بارها گفته و نوشته بود.
از هم بحثهاي آقا ضياء، ميتوان از شيخ عبدالله گلپايگاني (1328 ـ 1370 هـ . ق.) كه فقيهي فاضل و مجتهدي دقيق بود، نام برد. از ويژگيهاي دورة تدريس آقا ضياء درنجف اين بود كه در اين برهه در حوزة علميّه نجف شخصيتها و رجال برجستهاي مشغول تدريس و تربيت طلاب بودند. بهترين طلاب در اين زمان كه به طور مستقيم و غيرمستقيم از استادان اثر ميپذيرفتند، شاگردان آقا ضياء بودند. از چهرههاي سرشناس و معاصر آقا ضياء ميتوان به آيةالله سيد ابوالحسن اصفهاني (1277 ـ 1365 هـ . ق) شيخ محمّد حسين اصفهاني، معروف به كمپاني (1296 ـ 1361 هـ . ق.) و ميرزاي نائيني (1355 ق) اشاره كرد.
پي نوشت :
[1] . احسن الوديعه، ج 1، ص 132، و ريحانة الادب، ج 1، ص 240.
[2] . شمس الفقهاء، داوود نعيمي، ص 18.
[3] . گلشن ابرار، ج 17، ص 378.
[4] . همان، ج 17، ص 431.
[5] . همان، ج 1، ص 445
منبع:www.andisheqom.com/س