|
همسر نافع
-(1 Body)
|
همسر نافع
Visitor
592
Category:
دنياي فن آوري
به نام خداوندگار عاشورا .... نافع! مرا تنها نگذار! کجا مي روي؟ ما هنوز ازدواج نکرده ايم! صداي دختر جوان در گوش نافع مي پيچيد. دختر جواني که به تازگي به عقد او درآمده بود، دختري که با هزار آرزو و اميد همراه او شده بود. : مرا با که تنها مي گذاري... صداي گريه دختر به گوش امام هم رسيد. امام خود را به نافع رساند. براي هيچ کس اجباري نبود در اين ميدان بماند. امام فرمود: نافع! امروز خانواده تو تحمل جدايي تو را ندارند. اگر مي خواهي راه جهاد را به مسامحه بگذران تا آن ها از تو راضي شده و به وجود تو خرسند باشند. نافع ناراحت شد و جواب داد: اي پسر رسول خدا(ص) اگر امروز شما را يار ي نکنم فردا چگونه با رسول خدا(ص) روبرو شوم؟ صداي دختر قطع نمي شد. نافع از اسب به زير آمد. کسي نمي دانست او با همسر جوانش چه گفت و چه شنيد. اما وقتي رو به ميدان جهاد گذاشت، صداي دختر قطع شده بود و به سوي خيمه ها مي رفت، به سوي زينب، به سوي سکينه و به سوي زنان حرم. هنوز به خيمه ها نرسيده بود که صداي نافع بلند شد. منم آن گرد يماني بجلي دين مبين من دين حسين است و علي(ع) اگر امروز کشته شوم زهي بخت يار است و رسم بر املي دختر سر برگرداند. هرتير نافع يک دشمن را از پاي در مي آورد...اما ديگر تيري نداشت تا تير بيندازد. لشکر او را محاصره کرده بود. صداي تير و شمشير قطع نمي شد... دختر ايستاد. اشک راه خود را خوب مي شناخت. صدايي از اعماق قلب او به گوش ديگران رسيد: الهي رضا برضائک... /س
|
|
|