بهاييت به عنوان آييني بدعت آميز، همواره با مخالفت روحانيت شيعه روبه رو بوده است. منافع مشترک بهاييان ورژيم پهلوي بر سر اسلام ستيزي و همکاري استراتژيک بهاييان و پهلويها حساسيت مرجعيت و عالمان شيعه را بيشتر کرد. هنگامي اين حساسيت مضاعف شد که مناسبات رژيم پهلوي – اسرائيل- بهاييان به پيماني سه جانبه و نانوشته اي منجر گرديد.
رضا شاه به دليل حقارت و نيز دشمني اش نسبت به اسلام و ساختار مذهبي جامعه ايران «کساني را در مناصب مهم دولتي مي گماشت که مانند خود او بيگانه يا معارض با اين بافت بودند. بدين سان افراد وابسته به گروههاي ديني خاص بويژه بابيها و بهاييها» را در اداره ديوان سالاري به کار گماشت که بزودي «به قدرت برتر سياسي و اقتصادي ايران» تبديل شدند. (1) رضا شاه کار را به جايي رساند که يک سرگرد بهايي به نام اسدالله صنيعي را به عنوان آجودان مخصوص وليعهد منصوب کرد. (2)
گزارشهاي پراکنده از اسناد حکومت رضا شاه نشان مي دهد که بهاييان در بسياري از سازمانهاي جديد دولتي مانند ارتيش، راه آهن، اداره دخانيات، اداره ثبت و آموزش و پرورش نفوذ کرده، بسياري از مناصب مهم را در دست داشتند.
گستره نفوذ بهاييان در نظام اداري رضاشاهي بعد از سقوط وي بيشتر آشکار شد. گستاخي بهاييان، تبليغات گسترده، تأسيس پي در پي محفل يا مراکز ديني بهاييان در تهران، شهرها و حتي روستاها و به قتل رساندن مؤمنان نشان از نفوذ، قدرت و انسجام گسترده بهاييان مي داد. مروري بر چالشهاي روحانيت و حمايت هاي عناصر رژيم در دوره پهلوي دوم بيشتر مي تواند اين فرضيه را به اثبات برساند.
روحانيت و مرجعيت شيعه در طول تاريخ به مسائل و حوادث، اشخاص، فرقه ها، احزاب، ملل و نحل مختلف با نگاهي ديني و موضعي از جايگاه مذهب نگريسته اند. حتي در مبارزات ضد استعماري علما، هيچ گاه احساسات ناسيوناليستي دخالتي نداشته است. استعمار را از آن جهت خبيث و شيطاني مي دانستند که مصداق عيني سلطه کفار بر مؤمنان بود. با استبداد از آن رو مبارزه مي کردند که غاصب است و احترام جان و مال مؤمنان را پاس نمي دارد. در انقلاب مشروطه، مراجع نجف از آن جهت به حمايت برخاستند که مشروطه را قدرتي با فاصله اي کمتر از حاکميت ديني نسبت به استبداد مي دانستند و به اجراي احکام معطل مانده اسلام توسط مشروطه اميدوار بودند. در جنگ ايران و روس به آن جهت شرکت کردند که سلطه کفار را از مؤمنان بزدايند؛ و با قرار دادي رژي نيز از آن جهت مخالفت کردند که کفار بر مؤمنان سلطه اقتصادي نيابند.
نگاه مرجعيت شيعه بعد از شهريور 1320 به بهاييت نيز نگاهي دين مدارانه بود. چون بهاييان را گروهي بدعت گذار و دين ساز مي دانستند که مکتب آنها بر هيچ بنياد ديني و کتاب آسماني بنيان نيافته بود با آن مخالفت مي کردند. افزون بر آن، به دليل وابستگي بهاييان به استعمار خارجي و استبداد داخلي و سوء استفاده بهاييان از اين موقعيت، حساسيت عالمان شيعي مضاعف گرديد.
طبق اسناد موجود سال 1322 ش مطابق با سده اول بهاييت بود. در کتابهاي بهاييان پيش بيني شده بود که با پايان قرن اول بهاييان، پيروزي آنان آغاز خواهد شد. لذا محافل بهاييان، فعاليت و تبليغات خود را به سرحد امکان رساندند. در يکي از دستوران شوقي افندي رهبر بهاييان، آمده بود: «قبل از انقضاي قرن اول تکثير مراکز و محافل در مدن و قراي در هر يک از ايالات، مهد امر الله است. مساعي فوري و مستمر، منظم و دليرانه ضروري. ملأ علي براي تضمين فتح و ظفر مهيا. احياء فتوحات باهره را به کمال اشتياق منتظرم.» به دنبال اين دستور از رهبري بهاييان در عکاي اسرائيل، محفل بهاييان در ايران در بخش نامه اي به تاريخ چهاردهم تير 1322 مطابق با سيزدهم شهرالرحمه سال صدم بهاييان به بهاييان اعلام کرد که «براي وصول به سرمنزل مقصود بايد در اين چند ماه محدود که از آخرين سال قرن اول دوره بهايي باقي مانده به همتي بي نظير و فعاليتي بي مثيل مراحل باقيه را بپيمايند و در اين سبيل بي نهايت جديت و مداومت نمايند تا دستور مطاع مقدس به نحو اکمل و اتم اجرا و تنفيذ گردد.» (3)
در پي اين فرامين، فعاليت بهاييت به شدت گسترش يافت. تا جايي که در شب نيمه شعبان 1323 ش يکي از شيعيان را در شاهرود به قتل رساندند. موضوع تحت پيگيرد قرار گرفت و دادسراي شاهرود پرونده اي تشکيل و شروع به رسيدگي کرد. در اين پرونده، گزارشي از رئيس شهرباني به فرمانداري شاهرود ثبت شده که نشانگر نفوذ آنان در ادارات دولتي و گستاخي بهاييان است. در اين گزارش آمده است:
1- آقاي نادري رئيس اداره دخانيات 2- آقاي رهباني رئيس اداره غله و خواروبار
3- قبادي کارمند راه آهن 4- آقاي جذباني کارمند پست وتلگراف 5- آقاي شيدايي کارمند راه شوسه و آقايان خورشيدي و آقازاده کارمندان اداره فرهنگ و بعضي از مأمورين دولتي که به طور مرخصي و به مقصود تبليغات به شاهررود وارد [شده بودند] مدتي متوق و بعدا به محل مأموريت عزيمت نموده و بر تشکيل انجمنهاي سري و محرمانه مبادرت [ورزيدند] و به طور سکرت پيشرفت مقاصد منويات خود را ادامه [دادند]، تا اينکه اخيرا به طريق تجاسر عمليات خود را پيگرد و حتي در شب سوم شعبان (شب تولد خامس آل عبا) دوم مرداد 23، ولي سبحاني سنگسري مقيم شاهرود در خيابان تهران به طور علني به مذهب مقدس اسلام هتاکي... اقدامات بي رويه آنان موجب هيجان و عصبانيت همگي را فراهم... . (4)
يکي از اقدامات زشت بهاييان، واقعه 13 دي 1328 ابرقو بود. در اين واقعه، چند نفر بهايي به خانه پيرزني شيعي که بر اعتقادات خود پاي مي فشرد، شبانه حمله مي کنند و شش نفر را به طرز فجيعي به قتل مي رسانند. طبق کيفر خواست پرونده، اسامي اين شش نفر عبارت است از:
1- صغرا پنجاه ساله و پنج نفر از فرزندان او به نامهاي 2- معصومه پانزده ساله 3- خديجه يازده ساله 4- بي بي هشت ساله 5- علي اکبر چهارده ساله 6- حسين شش ساله. جرم اين پيرزن اين بود که به «بهاييها فحاشي و به طوري در اين قسمت متعصب بود که در مساجد و مجامع عمومي که وعاظ مشغول وعظ بودند در پاي منبر با صداي بلند فرياد مي کرد، که به عباس افندي و سران بهايي لعن کنيد.» (5)
شاهدان عيني از گستاخيهاي بهاييان داستانهايي نقل مي کنند که بيانگر روحيه تهاجمي بهاييان است. به گفته حجت الاسلام ارسنجاني که در رمضان سال 1329 ش براي تبليغ به سروستان فارس رفته بود، بهاييان حتي چاه حمام مسجد محل را پر کردند و به حمام زنانه هجوم و زن کدخدا را لخت از حمام بيرون آورند. (6)
مبلغين بهايي، آزادانه در شهرها و روستاها تردد و علنا مردم مسلمان را به کيش بهاييت دعوت مي کردند. آنان از زنان زيبا براي تبليغ استفاده مي کردند تا بتوانند جوانان را بيشتر جذب کنند. اقدامات دکتر برجيس بهايي در کاشان در بي احترامي به قرآن و هتک ناموس مردم و تبليغ بهايي گري در آن سالها داستاني افسانه اي شده بود. بهاييا در سرتاسر کشور، با تأسيس محفلهايي عده اي از مردم ساده لوح را دور خود جمع کرده، به اصطلاح آنها را بهايي کرده بودند. در تهارن نيز، مرکزي بزرگ به نام «حظيره القدس» داشتند که گنبد و تالاري بزرگ داشت. بهاييان چنان در بدنه حکومت نفوذ کرده بودند که حتي پزشک مخصوص شاه، افسري بهايي به نام «سپهبد عبدالکريم ايادي» بود. ايادي چنان مورد توجه دربار بود که هر روز به دربار مي رفت و از ثريا، ملکه ايران، ديدن مي کرد. به گفته ملکه، «لبخندهايش بيش از همه درمانها ارزش داشت.» هنگامي که مبارزات روحانيت عليه بهاييت به اوج رسيد ديگر به ديدن ثريا نرفت. ثريا بسيار نگران، موضوع را از شاه جويا شد. شاه گفت: «دکتر ايادي در يک خانواده بهايي به دنيا آمده و اين روزها بزرگ ترين مجتهد تهران، مردم را عليه اين گروه مذهبي برانگيخته است. بهتر است فعلا در دربار آفتابي نشود.» (7) پس از فروکشي شورش عليه بهاييان، ايادي از ايتاليا به دربار ايران بازگشت و به عنوان پرقدرت ترين عنصر سياست ايران درآمد تا جايي که ارتشبد فردوست، يارشاه، مي نويسد: «مي توان کتابي نشوت که آيا ايادي بهايي بر ايران سلطنت مي کرد يا محمدرضا پهلوي؟» (8) در زمان حاکميت ايادي، بهاييها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ايران بهايي بي کار وجود نداشت. (9)
به هر حال رفتار گستاخانه بهاييان، تبليغ و ترويج بهاييت بين مسلمانان، نفوذ و گسترش آنها بين سازمانهاي دولتي، موجي از حساسيت و مخالفت را بين مردم ايران برانگيخت و مردم با ارسال «طومارهاي مفصل و بسيار» از شهرهاي مختلف به آيت الله بروجردي پناه آوردند.(10)
به گفته مرحوم فلسفي: «آيت الله بروجردي در يک فشار شديد افکار عمومي واقع شده بود. مرتبا از ولايات نامه مي آمد که مثلا فرماندار اينجا بهايي است و يا رئيس فلان اداره بهايي است و چه ها که نمي کند.» (11)
آيت الله بروجردي، هنگامي اقامت در بروجرد، شاهد نفوذ و جسارت بهاييان بود. «فرقه ضاله بهاييت فعاليتهاي خود را در بروجرد و به خصوص در ادارات دولتي تشديد کرده بود.» گستاخي به جايي رسيد که «يکي از مدارس ديني شهر را تخريب و به جاي آن دبيرستاني بنا نهادند.» آيت الله بروجردي هرچه کوشيد از راههاي قانوني از اقدامات آنها جلوگيري کند، موفق نشد تا اينکه «به عنوان اعتراض به اين امر از شهر خارج شدند. خبر عزيمت ايشان در اندک مدتي مردم شهر و نواحي اطراف را به تظاهرات و اجتماع در تلگراف خانه واداشت» و دولت نيز «احساس خطر نموده و سعي در مراجعت ايشان به شهر مي نمايد» و دست به انتقال بهاييان از ادارات شهر مي زند. (12)
به هر حال فشارهاي روز افزون مردمي، آيت الله بروجردي را به اقدام واداشت. وي ابتدا روحانيون را براي خنثي سازي تبليغات بهاييها به محل فعاليتهاي تبليغاتي آنها مي فرستاد و هم زمان براي جلوگير ازاقدامات خشونت آميز بهاييان، طبق روش سياسي خود به دولتهاي وقت متوسل مي شد. در ابتدا ايشان با ارسال نامه اي از آقاي فلسفي مي خواهد که موضوع ار به نخست وزر (رزم آرا) تذکر دهد. در اين نامه آمده بود:«... چند روز است که از اطراف به وسيله مکاتبه و تلگرافات به من شکايات از فرقه ضاله بهاييه مي کنند. از جمله مکتوبي است که از اطراف کرمان رسده، و تلگرافي است که از اليگودرز مخابره... چنين معلوم مي شود که بخشدار و ساير رؤساي ادارات از فرقه ضاله بهاييه حمايت مي کنند... خواهشمند است جنابعالي جناب اشرف آقاي نخست وزير را ملاقات کنيد و مطلب را به ايشان برسانيد که هر چه زودتر قضيه را خاتمه دهند که منجر به نزاع و مقابله و خونريزي نشود.» (13)
تذکر آيت الله بروجردي به رزم آرا اثر نکرد. پس از وي مصدق نخست وزير شد. بار ديگر، به آقاي فلسفي مأموريت دادند تا با مصدق درباره فعاليت بهاييان صحبت کند. آقاي فلسفي نزد مصدق رفت و پيام ايشان را ابلاغ کرد و گفت: «شما رئيس دولت اسلامي ايران هستيد و الآن بهاييها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتي را براي مردم مسلمان ايجاد کرده اند، لذا مرتبا نامه هايي از آنان به عنوان شکايت به آيت الله بروجردي مي رسد. ايشان لازم دانستند که شما در اين باره اقدامي بفرماييد.» دکتر مصدق: «به گونه اي تمسخر آميزي، قاه قاه و با صداي بلند خنديد و گفت: آقاي فلسفي از نظر من مسلمان و بهايي فرقي ندارند، همه از يک ملت و ايراني هستند.» (14)
دولتها همچنان به نظر آيت الله بروجردي بي اعتنا بودند تا اينه اخبار نگران کننده اي به ايشان رسيد. وي بعد از رمضان سال 1373 [1333 ش]، در نامه اي به آقاي فلسفي، وي را مأمور ملاقات و مذاکره با شاه نمود: «به عرض عالي مي رساند چندي قبل از آبادان مکتوبي از بعضي وکلاي حقير رسيده بود و اظهار داشته بودند که تقريبا اداره امور نفت آبادان با فرقه بهاييه شده... نمي دانم اوضاع ايران به کجا منجر خواهد شد؟ مثل اينکه اولياي امور در ايران در خواب عميقي فرو رفته اند... شايد بشود در موقعي بعضي اولياي امور را بيدار کنيد و متنبه کنيد که قضاياي اين فرقه کوچک نيست. عاقبت امور ايران را از اين فرقه، حقير، خيلي و خيم مي بينم. به اندازه اينها در ادارات دولتي راه دارند و مسلط بر امور هستند که دادگستري جرئت اينکه يک نفر از اينها را که ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو، پنج مسملان بي گناه را، مجازات نمايند... به هر تقدير اگر صلاح دانستند از دربار وقت بخواهيد و مطالب را به عرض اعلي حضرت همايوني برسانيد؛ اگرچه گمان ندارم اندک فايده اي مترتب شود. به کلي حقير از اصلاحات اين مملکت مأيوس هستم.» (15)
چون هيچ يک از اقدامات آيت الله بروجردي مؤثر واقع نشد، آقاي فلسفي پيشنهاد کرد در رمضان 1374 [1334ش] که سخن راني وي از راديو به طور مستقيم پخش مي شود، دست به تبليغ علمي عليه بهاييت زده شود. آيت الله بروجردي اين پيشنهاد را پسنديد و اضافه کرد بهتر است اين مسئله به شاه گفته شود که «بعدا مستمسک به دست او نيايد که کارشکني بکند و پخش سخن راني از راديو قطع گردد، زيرا اين مطلب براي مسلمانان خيلي گران خواهد بود و باعث تجري هرچه بيشتر بهاييها مي شود.» آقاي فلسفي در ملاقات با شاه نظر آيت الله بروجردي را به وي ابلاغ کرد. شاه در پاسخ گفت: «برويد بگوييد». آقاي فلسفي موضوع را به وعاظ تهران نيز ابلاغ کرد که در ماه رمضان همه مساجد عليه بهاييان دست به تبليغ علمي بزنند. (16)
ماه رمضان فرا رسيد. به گزارش هفته نامه ترقي «امسال از آغاز ماه مبارک رمضان که ماه عبادت و اجتماع مسلمين در مساجد و تکايا و استماع وعظ و خطابه روحانيون و وعاظ است، موضوع مبارزه با بهاييها و خطر فرقه بهايي در رأس کليه مطالب مورد بحث اکثر آقايان وعاظ و روحانيون قرار گرفت و هماهنگي روحانيون در مبارزه عليه بهاييها و مخصوصا اظهارات شديد آقاي فلسفي واعظ شهير که مستقيما از راديو تهران پخش مي شد کم کم به طوري افکار و اذهان عمومي را به خود جلب کرد که موضوع خطر بهاييها و مبارزه عليه آنان يک هفته بعد از آغاز ماه مبارک رمضان کليه مسائل سياسي و وقايع جاري کشور را تحت الشعاع خود قرار داد.» (17) آقاي فلسفي و ساير وعاظ در اين سخن رانيها ضمن دعوت مردم به آرامش، مي گفتند: «اظهار اين مطالب براي هوشياري دولت است و از طريق قانوني و رسمي براي بستن مراکز بهاييها و جلوگيري از فعاليتهاي آنان اقدام خواهد شد.» همچنين، حضرت آيت الله بروجردي طي مصاحبه اي در قم اظهار داشتند که «بايد در جريان مبارزه عليه فرقه ضاله بهايي نظم و آرامش در سراسر کشور برقرار باشد.» (18) با اين حال، مردم که از جسارتها و خصومتهاي بهاييها به تنگ آمده بودند، فرصت را مغتنم شمرده، بسياري از محافل بهاييان را در شهرها تخريب ودر تهران نيز مرکز بهاييان، حظيره القدس، را تصرف کردند.
شاه و دولت که عکس العمل مردم را پيش بيني نکرده بودند، در ابتدا کوشيدند مبارزات مردمي را به سمت مطلوب خود هدايت کنند. از اين رو، فرمانداري نظامي، ضمن تصرف حظيره القدس، طي اطلاعيه اي اعلام کرد: «چون تظاهرات و تبليغات فرقه بهايي موجب تحريک احساسات عمومي شده است، لذا به نظور حفظ نظم و انتظامات عمومي، دستور داده شده قواي انتظامي، مراکز تبليغات اين فرقه را که حظيره القدس ناميده مي شود اشغال نمايند که از هرگونه پيش آمدهاي احتمالي جلوگيري شود. اينک فرمانداري نظامي شهرستان تهران از همه هم ميهنان عزيز انتظار دارد در اين مرود نيز مراعات نظم عمومي را نموده و از هرگونه تظاهرات و حرکات خودسرانه که مخل انتظامات عمومي است، جدا بپرهيزند و يقين داشته باشند که دولت در اجراي منويات اعلي حضرت همايوني شاهنشاهي به احساسات و تمايلات مردم توجه داشته و همواره در انديشه آسايش و برآوردن نيازمندي عمومي است.» (19)
به دنبال بسته شدن حظيره القدس و شدت يافتن مبارزات روحانيت عليه بهاييان، سيل طومارها و تلگرافها در حمايت از مبارزات سرازير شد. براساس گزارش مطبوعات از قول آقاي فلسفي «تقريبا روزي دويست نامه و تلگراف به من مي رسد و چهارساعت وقت من صرف مطالعه آنها مي شود... و قريب همين تعداد در روز جواب تلفن مي دهم. خبرنگار پرسيد آيا اين نامه ها و تلگرافها و تلفنها همه تأييد است؟ ... جواب دادند بالاتفاق تأييد اين امر است.» آقاي فلسفي براي تأييد ادعاي خود خبرنگاران را به اتاق مجاور برد و طومارهاي انباشته شده را به خبرنگاران نشان داد. (20) آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي نيز از نجف در تأييد مبارزات آيت الله بروجردي اعلاميه اي صادر کرد و آقاي فلسفي آن را در منبر قرائت کرد و از راديو نيز پخش شد. از سرتاسر ايران طومارهايي ارسال کردند که بزرگ ترن آنها با حدود هفتاد هزار امضا از کرمانشاه رسيده بود. (21) آيت الله بهبهاني طي تلگرافي به شاه از «بستن کانون فساد ديني و مملکتي... به وسيله ارتش اسلام»تشکر کرد.(22) شاه نيز در پاسخ به آيت الله بهبهاني نوشت: «به طوري که از ما شنيده ايد هميشه خود را به اجراي مقررات اسلام موظف دانسته و ادامه اين توفيق را از خداوند متعال خواهانيم.» آيت الله بهبهاني نيز طي تلگرافي به آيت الله بروجردي، روز تصرف حظيره القدس را عيد دانست. (23) از سويي ديگر، چند نفر از علماي تهران به حضور شاه رسيدند و از بستن حظيره القدس تشکر کردند. (24)
با همه اين تشکر ها و تعارفات، نفوذ بهاييان در کنگره امريکا موجب شد که شاه را تحت فشار قرار دهند. از اين رو آقاي فلسفي را از ادامه سخن راني عليه بهاييان منع کردند. سرلشکر علوي مقدم، رئيس کل شهرباني و سرتيپ تيمور بختيار، فرماندار نظامي تهران، مأمورشدند تا از طرف شاه به آقاي فلسفي اخطار کنند که از ادامه بحث خودداري کند. آقاي فلسفي قاطعانه از پذيرفتن نظر شاه خودداري کرد و در برابر، چهار طرح را پيشنهاد کرد:
1- قطع پخش سخن راني از راديو.2- دستگيري و زنداني کردن من. 3- اعلام پيام شاه توسط مقدم يا بختيار روي منبر. 4- ادامه سخن راني به سبک سابق. آن دو اين طرحها را نپذيرفتند و گفتند به اعلي حضرت توهين مي شود. آقاي فلسفي پاسخ داد: «اگر بگويم اعلي حضرت گفته اند به ايشان اهانت مي شود؛ اما اگر اسلام و مسلمانان و آيت الله بروجردي و من مورد اهانت واقع شويم، مانعي ندارد؟» مذاکره بي نتيجه ماند و آقاي فلسفي تا آخر ماه رمضان به سخن راني خود عليه بهاييان ادامه داد. (25) آقاي فلسفي در يکي از سخنرانيهايش، پيکان حمله را به طرف شخص شاه روانه ساخت و گفت: «اعلي حضرت! مملکت ما اين همه طبيب مسلمان دارد. مردم ناراحت هستند از اينکه دکتر ايادي بهايي طبيب مخصوص شماست. او راعوض کنيد.» (26)
آيت الله بروجردي هم در ادامه اقدامات خود، در پيامي به آقاي صفايي، نماينده قزوين و از روحانيون طرفدار آيت الله کاشاني، خواستار قانوني شدن مبارزه عليه بهاييان شدند، اما دولت پيش دستي کرد و وزير کشور، علم، ضمن صدور بخش نامه اي براي اداي توضيح در مجلس حاضر شد. او اعلام کرد: «دولت معتقد است که براي جلوگيري از فعاليتهاي مضره اين گونه دستجات، قوانين کافي در دست است و ما مي توانيم اين کار را به نحو احسن انجام دهيم.» سيد احمد صفايي، پيام آيت الله بروجردي را مطرح کرد و عده اي از نمايندگان گفتند: «فرقه بهايي غيرقانوني هست و احتياج به قانون ندارد.» (27) متن بخش نامه وزير کشور چنين بود: «چون به موجب اصل اول متمم قانون اساسي، مذهب رسمي ايران اسلام و طريق حقه جعفريه اثني عشري است و به موجب مفهوم اصل 21 قانون اساسي انتشارات ضدديانت و تشکل انجمنها و اجتماعاتي که مولد فتنه ديني و دنيوي و مخل نظم باشند در تمام مملکت ممنوع مي باشد، لذا در اجراي اصول قانون اساسي اقدام کرده، مراکز اجتماعي را که موجب فتنه ديني و دنيوي و ما به اختلال امنيت و انتظام مي باشد، منحل ساخته و در آتيه نيز با کمال جديت در انجام اين وظيفه مهم که بر طبق قانون اساسي برعهده دارند اقدام و از هرگونه تظاهر به عمل اين گونه دسته ها که به موجب قانون اساسي ممنوع است، جلوگيري نمايند... بدين وسيله يادآور مي شود که هرگاه کساني به بهانه و عنوان مبارزه با فرقه هاي گمراه کننده به تحريک مردم بر ضد امنيت عمومي و انتظامات کشوري بپردازد، طبق مقررات قانون مجازات عمومي که براي اين گونه جرايم پيش بيني شده، با کمال قدرت اقدام نمايند.»
در بخش نامه وزير کشور نه تنها نامي از فرقه بهاييان برده نشده است که چون تيغ دو لبه اي، هم فرقه بهايي را تهديد مي کرد و هم روحانيان را به عنوان «تحريک مردم بر ضد امنيت عمومي» و هم مردم را به عنوان «مرتکب» مورد تهديد قرار مي داد. برخورد مزورانه دولت موجب عصبانيت آيت الله بروجردي شد و از همين جا روابط ايشان و رژيم رو به سردي گراييد.بي اعتنايي دولت به خواسته ايشان که ادامه مبارزه با بهاييت بود، نقطه آغازين رويارويي آيت الله بروجردي با رژيم شد. با اين همه مبارزات يک ماهه روحانيان تأثير نسبي خود را گذاشت و بسياري از محافل بهاييان در سرتا سر ايران تخريب شد. بسياري از مسلمانان که با تحريک يا کمک هاي مالي تظاهر به بهايي بودن مي کردند اعلام توبه نمودند، بهاييان نيز دست از جسارت برداشتند و به حالتي نيمه مخفي فرو رفتند و از تبليغات آنان نيز کاسته شدو.. در نتيجه «اين حرکت تعدادي از بهاييها از ايران رفتند و دکتر ايادي نيز به دستور محمدرضا شاه نه ماه به ايتاليا رفت.» (28) بدين ترتيب بهاييان که اميدوار بودند درابتداي سده اول به پيروزي برسند، با شکستي مواجه شدند که ديگر نتوانستند مانند سابق ابراز وجود کنند. از اثرات ديگر اين مبارزه، ايجاد شکاف بين مرجعيت و سلطنت بود. بعد از فوت آيت الله بروجردي و تضعيف پايگاه مرجعيت و دخالت مستقيم امريکا در ايران و تبديل شدن شاه به يک مهره دست نشانده اما به شدت مستبد، مناسبات رژيم شاه و بهاييان شکل ديگري به خود گرفت. با گسترش روابط رژيم شاه و اسرائيل و خشنودي بهاييان از اين مناسبات حساسيت علما نيز نسبت به بهاييان شدت يافت. با تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و حذف سوگند به قرآن مجيد و حذف شرط اسلاميت براي انتخاب شوندگان، حساسيت علما برانگيخته شد. علما به اين نتيجه ريدند که اين لايحه براي زمينه سازي بهاييان در مناصب مهم دولتي است، تحليلي که بعدها به اثبات رسيد. از جمله نخست وزيري سيزده ساله هويدا، بهايي زاده معروف. امام خميني احتمال دخالت جاسوسان صهيونيست يعني بهاييان در طرح اين لايحه را بعيد ندانسته، فرمودند: «شايد به دست جاسوسان يهود و صهيونيستها تهيه شده براي نابودي استقلال و به هم زدن اقتصاد و مملکت.» (29) بهاييان در ايران عمال و جاسوسان اسرائيل هستند و اين لايحه بيشتر براي حاکميت آنها در ايران طراحي شده است. امام خطاب به علماي يزد نوشتند: «آقايان بايد توجه فرمايند که بياري از پستهاي حساس به دست اين فرقه است که حقيقتا عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل براي اسلام و ايران بسيار نزديک است.پيمان با اسرائيل در مقابل دول اسلامي يا بسته شده يا مي شود. علماي اعلام و خطباي محترم، ساير طبقات را آگاه فرمايند که در موقعش بتوانيم جلوگيري کنيم. (30)
امام خميني در اين پيام از «تسهيلاتي که دولت براي مسافرت دو هزار نفر يا بيشتر از فرقه ضاله قايل شده است،» همراه با پرداخت ارز و تخفيف در بليط براي سميناري که «در لندن از آنها تشکيل مي شود» در حالي که در مقابل براي «حجاج بيت الله الحرام چه مشکلات که ايجاد نمي کنند»، انتقاد کردند و آن را شاهدي بر «سوءنيت دولت» دانستند. (31)
خبر از عزيمت دو هزار زن و مرد اين فرقه از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن دادن و اينکه دولت به هر نفر پانصد دلار ارز به نرخ دولتي از بانک مرکزي داده است. طبق اين گزارش اين فرقه در هشتم ارديبهشت يک اجتماع پانزده هزار نفري در لندن براي معارفه گروه نه نفري رهبري بهاييان تشکيل مي دهند. (32)
نه تنها حضرت امام بلکه عموم روحانيت هدف اين لايحه را حاکميت بهاييان بر سرنوشت ايران ارزيابي مي کردند. آقاي فلسفي که در آن زمان سخن گوي روحانيت به حساب مي آمد به نماينده دولت گفته بود: «اين تصويب نامه هدفش شرکت زنها در انتخابات نيست. شرکت زنها آن قدر مهم نيست که تمام روحانيون به اين کيفيت عليه آن قيام کنند. اين تصويب نامه توطئه اي است بر ضد نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و زمينه اي است براي درهم شکستن قدرت قرآن کريم و مسلط شدن عناصر کثيف بهايي بر مسلمين.» (33)
حساسيت موضوع در اين است که، بهاييان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهاييان و آن را مرکز قيام و تسخير جهان مي دانستند. آنها با چاپ نقشه ي ده ساله خود اهميت ايران را براي بهاييت نشان دادند. (34)
تحليل روحانيت بر پيشينه اي تاريخي و يک پيش بيني بسيار دقيق استوار بود. بهاييان به محض حمايت دولت و مسلط شدن بر مناصب به تحقير مسلمانان دست زدند. به عنوان نمونه، مدير عامل بهايي فروشگاه فردوسي، خانم مسلمان روزه داري را که روسر بر سر داشت، «روزه گرفتن» وي را «به باد تمسخر» گرفت و به «وي تکليف مي کند که يا روسري را بردار يا فورا به خدمت وي خاتمه داده خواهد شد.»(35) بهاييان با آزادي عملي که به دست آورده بودند، مي کوشيدند تا طبق دستور صريح آمريکا و لندن «در اين مملکت مد لباس يا ساختمانها و بي حجابي را رونق» دهند و چنان به پيش مي رفتند که پيش بيني مي کردند: «اين مسلمانان آخر به دست بهاييان از بين مي روند و دنياي حضرت بهاءالله رونق مي گيرد.» (36)
از طرف ديگر رابطه بهاييان و اسرائيل رابطه اي بسيار صميمانه و بر محور منافع مشترک با داشتن يک دشمن مشترک به نام مسلمان استوار شده بود. روابط بهاييان و اسرائيل به قبل از جنگ جهاني اول بر مي گردد. دومين رهبر بهاييان، عباس افندي (عبدالبهاء) به سبب جاسوسي براي انگليس و خدماتي که در جنگ جهاني در «عکاء» به سپاه انگليس در مقابل مسلمانان عثماني نموده بود، به لقب «سر» مفتخر شد و مدال قهرماني «نايت هود» را دريافت کرد. (37) عباس افندي که همواره تحت حمايت نيروهاي انگليسي مستقر در عثماني و فلسطين زندگي مي کرد، پس از مرگ (1300ش) در حيفا دفن شد.
از اين تاريخ حيفا به عنوان شهر مقدس بهاييان، مرکز تجمع آنان گرديد. پس از تشکيل دولت غاصب اسرائيل (1337)، شوقي افندي، چهارمين پيشواي بهاييان، سرزمين فلسطين را به عنوان مرکز اصلي بهاييت قرار داد. دولت اسرائيل اولين دولتي بود که بهاييت را به عنوان ديني رسمي به رسميت شناخت. شوقي افندي نيز شوراي بين المللي بهاييان را – که خود مؤسس آن بود- موظف کرد که «با اولياي حکومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد.» پروفسور نرمان تيويج يکي از شخصيتهاي سياسي اسرائيل به پاس خدمات بهاييان براي اسرائيل نوشت: «امر بهايي که مرکز آن حيفاء و عکاست و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است به درجه اي از پيشرفت و تقدم نايل گشته که مقام ديانت جهاني و بين المللي را نموده است.» به همين جهت بهاييان در بسياري از کشورها به نفع دولت اسرائيل جاسوسي مي کنند. (38) بهاييان دراثر حمايتهاي رژيم در مدت کوتاهي چنان از رشد سريع و نفوذ در ارکان حکومت برخوردار شدند که طبق گزارش ساواک به سال 51، اسامي 112 نفر از افسران شاغل در مراکز حساس ارتش، شهرباني و ژاندارمري و 56 نفر کارمند عالي رتبه از وزارت تا مديريت نام برده شده است. (39) اين مشاغل حساس ترين پستها از وزارت تا رياست کتابخانه ارتش را در بر مي گرفت. بديهي است که ليست ساواک کامل نبوده، تمامي بهاييان شاغل در نيروهاي مسلح و ادارات دولتي را در بر نمي گرفته است.
بهاييان در مدت کوتاهي بعد از جريان انقلاب سفيد، پستهاي حساسي را به اشغال خود در آورند. از جمله:
سپهبداسدالله ضيعي، وزير جنگ کابينه حسنعلي منصور و هويدا.
امير عباس هويدا، وزير دارايي دولت حسنعلي منصور و نخست وزير بعدي.
منصور روحاني، مدير عامل سازمان آب تهران، وزير آب و برق و وزير کشاورزي در دولت هويدا.
ليلي امير ارجمند، رئيس کتابخانه دانشگاه ملي، رئيس کتابخانه ملت نفت، مشاور مخصوص فرح، مدير برنامه هاي آموزشي وليعهد.
سرلشکر پرويز خسراني، معاون فرماندهي کل ژاندارمري در سال 1343، معاون نخست وزير و سرپرست سازمان تربيت بدني در دوره هويدا!
عطاءالله خسرواني، وزير کار.
فرخ رو پارسا، وزير آموزش و پرورش.
دکتر منوچهر شاهقلي، وزير بهداري.
پرويز ثابتي معاون ساواک.
بهاييان در مدت کوتاهي چنان رشدکردند و مشاغل حساس را به اشغال خود در آوردند کهخ در کابينه هويدا نه وزير بهايي راه يافت.
آنها علاوه بر اشغال پستهاي حساس نظامي و سياسي بر بسياري از منابع اقتصادي نيز تسلط يافتند. هژبر يزداني سرمايه دار معروف، بهايي و صاحب سهام بانک ايرانيان و بانک توسعه کشاورزي و ثابت پاسال يکي از سرمايه داران بزرگ ايراني، بهايي بود. کليه سهام داران شرکت زمزم (پپسي کولا) بهايي بودند. حتي مراکز فرهنگي مانند تلويزيون ايران به دست حبيب الله ثابت پاسال اداره مي شد.
شاه چنان در حمايت از آنان مي کوشيد که بهاييان مدعي بودند: «کارهايي که اکنون (سال 48) به دست اعلي حضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مي گيرد، هيچ کدامش روي اصول دين اسلام نيست؛ زيرا خود شاه به تمام دستورات بهايي آشنايي دارد.» (40)
بهاييان نه تنها مورد حمايت رژيم شاه بودند بلکه به گفته سپهبد اسدالله صنيعي «حتي رئيس جمهور امريکا، جانسون، مرتب به احباي ايران تبريک مي گويد.» (41)
بهاييان ايران مانند ساير بهاييان جهان جاسوسي براي اسرائيل را وظيفه اي افتخار آميز مي دانستند. آنها از پيروزي اسرائيل به وجد آمده، رسما مي گفتند: «دولت اسرائيل در جنگ سال 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده. ما جامعه بهاييت فعاليت اين قوم عزيز يهود را ستايش مي کنيم... پيشرفت و ترقي ما بهاييان اين است که در هر اداره ايران و تمام وزارت خانه ها يک جاسوس داريم و هفته اي يک بار که طرحهاي تهيه شده به وسيله دولت که به عرض شاهنشاه آريامهر مي رسد، گزارشاتي در زمينه طرح به محفلهاي روحاني بهايي مي رسد.»(42)
برمبناي همين اخبار، ساواک نيز گزارش مي دهد «با توجه به اينکه دولت اسرائيل در سال 1972 فرقه بهايي را به عنوان يک مذهب به رسميت شناخته است، به نظر مي رسد با اجراي برنامه تحبيب از اين فرقه مي کوشد از اقليت بهايي در ساير کشورهاي جهان بويژه ايران بهره برداري سياسي، اطلاعاتي و اقتصادي نمايد.» (43) بهاييان ايران به گستاخي را به حدي رساندند که مبالغ هنفگتي پول براي کمک به ارتش اسرائيل جمع آوري کردند. (44)
مجموعه اسناد بهاييت سند افتخاري است براي اثبات دقت و هوشياري روحانيت بويژه حضرت امام خميني که در سال 41 هدف تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را تشخيص داد و متوجه شد که اين لايحه براي نفوذ بهاييان است و بهاييان قصد تسخير مناصب سياسي و اقتصادي را دارند و اهداف در راستاي هدف اسرائيل و جاسوسي براي آنهاست.
پي نوشت :
* رئيس مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
1- شهبازي، عبدالله، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، ج3، (آريستوکراسي و غرب جديد) تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1379، ص 78.
2- فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1، تهران، انتشارات اطلاعات، چ سوم، 1370، ص 56.
3- پرونده کلاسه 185/2909 – 21/11/23 دادسراي شاهرود، به نقل از حجت الاسلام آقاي حاج شيخ حسين خراساني، فجايع بهاييت يا واقعه قتل ابرقو.
4- همان، ص 21.
5- همان، بخش آخر.
6- کرباسچي، غلامرضا، تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، ص 165.
7- اسفندياري، ثريا، کاخ تنهايي، ترجمه ناد علي همداني، تهران، فرشاد، 1377، ص 147.
8- ظهور و سقوط ...، ص 202.
9- همان.
10- دواني، علي، مفاخر اسلام، ج 12، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 387.
11- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، تهران، مرکز انساد انقلاب اسلامي، 1376، ص 185.
12- چشم و چراغ مرجعيت، مصاحبه هاي ويژه مجله حوزه با شاگردان آيت الله بروجردي، به کوشش مجتبي احمدي و ديگران، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، ص 342.
13- سند شماره 1.
14- خاطرات و مبارزات...، ص 133.
15- سند شماره 2.
16- خاطرات و مبارزات...،صص 190 و 191.
17- هفته نامه ترقي، س 1334، شماره 644.
18- همان.
19- روزنامه اطلاعات، 16/2/1334.
20- مجله خواندنيها، س 15، شماره 69.
21- چشم و چراغ مرجعيت...، ص 224.
22- روزنامه اطلاعات، 18/2/1334.
23- همان.
24- روزنامه اطلاعات، 4/2/1334.
25- خاطرات و مبارزات...،ص195.
26- همان، ص 186.
27- روزنامه طلوع، 27/2/1334.
28- طاهري خرم آبادي، حسن، خاطرات آيت الله طاهري خرم آبادي، ج1، به کوشش محمدرضا احمدي، تهران، مکز اسناد انقلاب اسلاميف 1377، صص 96-69.
29- موسوي خميني، روح الله، صحيفه امام، (مجموعه آثار امام خميني (ره)، بيانات، پيامها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعي و نامه ها)، ج1، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 109.
30- همان، ج1، ص 186.
31- روزنامه دنيا، س 19، شماره 741، 7/2/1342.
32- رجبي، محمد حسن، زندگي نامه سياسي امام خميني، ج1، تهران، کتابخانه ملي، 1371، ص 256.
33- خاطرات و مبارزات... پيشين، ص 243.
34- آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهاييان تهران، سند شماره 3.
35- همان، سند 25176/20، مورخ 21/10/1345، سند شماره 4.
36- همان، سند 7596/هـ مورخ 18/2/50، سند شماره 5.
37- رايين، اسماعيل، انشعاب بهاييت، تهران، مؤسسه تحقيقي رايين، بي تا، ص 118.
38- همان، صص 169 و 170.
39- آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهاييان، گزارش شماره 43764/20/هـ/21 تاريخ 14/9/51 سند شماره 6.
40- همان، پرونده بهاييان، سند شماره 1242/ 329/ مورخ 5/4/48، سند شماره 7.
41- همان، سند شماره 6736.هـ مورخ 30/2/47، سند شماره 8.
42- همان، سند شماره 6946/هـ/مورخ 11/3/47.
43- همان، سند شماره 3/700/7/300 – 13 مورخ 2/2/52، سند شماره 9.
44- همان، سند شماره 1465/20هـ/4 مورخ 10/5/46، سند شماره 10.
/س