|
غم و لبخند در تربيت
-(0 Body)
|
غم و لبخند در تربيت
Visitor
650
Category:
دنياي فن آوري
مىدانيد اولين انسانى كه فهميد آب، آتش را خاموش مىكند چه كسى بود؟ كمى فكر كنيد ... حالا بخوانيد: او اولين انسانى بود كه آتش گرفته بود. هر چه كرد نشد، تا اين كه خود را از سر ناچارى به آب انداخت و اين مهم را تجربه كرد. اما، اولين انسانى كه خنديدن را تجربه كرد چه كسى بود؟ او اولين كسى بود كه گريستن را تجربه كرده بود. به همين دليل گفتهاند: تنها كسانى مىتوانند از ته دل بخندند كه از ته دل گريسته باشند! پيامبر فرمود: « مومن من غمش در دل و شاديش در جبين است! » و « خواجه شيراز » گويد: با دل خونين لب خندان بياور همچو جام نى گرت زخمى رسد، آيى چو چنگ اندر خروش « جبران خليل جبران » معتقد است: « هرچه اندوه ژرفتر در جان شما فرو رود، شادى بيشترى مىتواند در خود نگاه دارد، مگر آن كوزهاى كه امروز آب شما در آن است، همان نيست كه در كورهى كوزهگرى مىسوخت؟ » نتيجه مهم آن كه: هرچه اندوه در جان ما عميقتر باشد، شادى ما هم ژرفتر و لطيفتر خواهد بود، زيرا؛ چشمى كه گريستن نتواند، زيستن نتواند و لبانى كه لبخند را ندانند، عشق را گفتن نتوانند! عرفا معتقدند: يكى از تعبيرات نور در عرفان كه در آن به عنوان رهيافتى بسوى خداوند ياد شده، « شادمانى » است، يعنى، انسانهايى كه شادمان هستند، به خداوند نزديكتر و انسانهايى كه غمهاى ژرفترى دارند نيز به خدا شبيهتر! در نتيجه، انسانهاى نورانى، انسانهايى زيبادل هستند، زيرا: زيبايى به رخسار نيست، زيبايى نورى در قلبهاست!. حال دانستيم كه: شادى و غم مانند دو بال كبوتر است كه ما را در بيكران آسمان نيلگون هستىمان رهنمون مىسازد. ابو سعيد ابوالخير فرمايد: شاد بودن هنر است، شاد كردن هنرى والاتر، اما، بىغمى، عيب بزرگى است كه از ما دور باد! « اشو » در تأييد سخن ابو سعيد ابوالخير مىسرايد: هرگز فرصتى را براى شاد كردن ديگران از دست ندهيد، چرا كه نخست خود شما از اين كار سود مىبريد! حتى اگر هيچ كس نداند شما چه مىكنيد! جهان پيرامون شما خشنودتر خواهد شد. و همه چيز براى شما بسيار آسانتر مىشود. در اين جهانم و لحظه اكنون را مىزييم اگر كار خوبى هست كه مىتوانم انجام دهم، يا شادىاى هست كه مىتوانم به ديگران ببخشم، لطفا به من بگوييد! نگذاريد آن را به تأخير بيندازم، يا از ياد ببرم، چرا كه هرگز اين لحظه را دوباره نخواهم زيست! اما آن كس كه طعم غم را نچشيده باشد، از عطر شادى هم بىخبر است و مراقب باشيم كه شادى يا غم ما را از خود بى خود نكند، نگذاريم كه غمها ما را ببلعند. پس، شادى و شعف ما، برخاسته از اشكهاى ماست، يعنى، همانقدر كه غم براى لطافت روح ما ضروريست، شادى و شوق نيز براى نرم و نازك كردن روح ما لازم و حياتى است. ببينيد « هرمان هسه » نويسنده ژرفنگر در واپسين لحظه حيات خويش در وصيتنامهاش چه نگاشته: در زندگى تنها يك وظيفه وجود دارد و آن وظيفه، شادى است. شادى، دليل بودنمان در اينجاست اما همه وظايف، قوانين اخلاقى و مقررات ما را شاد نمىسازند، و از اين روست كه ما به ندرت يكديگر را شاد مىگردانيم. اگر انسان براى خوب بودن زنده است فقط مىتواند هنگام شادى چنين باشد. هنگامى كه او در هماهنگى با خويشتن است و به كلامى ديگر، هنگامى كه او عشق مىورزد اين تنها درس است تنها درس در جهان درسى كه عيسى آموخت درسى كه بودا آموخت و هگل نيز. براى هريك از ما، مهمترين چيز در جهان هستى درون ماست! « اوشو » در بيانى بسيار لطيف مىسرايد: اگر به رنج به عنوان تهى شدن فكر كنيد، آنگاه پر شدن شادى را برايتان آشكار مىكند. و وقتى كه شادى به سراغتان مىآيد، باز هم فقط بنشينيد، و مشاهدهاش كنيد. سعى نكنيد به آن آويزان شويد! سعى نكنيد نگهش داريد! سعى نكنيد طولانىاش كنيد! فقط، به سادگى تماشايش كنيد. و كاملاً نسبت به آن بىتفاوت باشيد، اگر آمد، بگذاريد بيايد اگر شما را ترك كرد بگذاريد برود. سعى نكنيد محكم به شادى بچسبيد وقتى سعى كنيد آن را به هر قيمتى حفظ كنيد، رنج شما به شدت و بزرگى تلاشتان، براى حفظ آن شادى خواهد بود. آنها به هم متصلاند! اگر به هر كدام بيشتر علاقه نشان بدهيد، بلافاصله ديگرى جايگزين آن خواهد شد! اكنون دانستيم؛ شادى و غم ميوههاى درخت دانايى و عقل مىباشند! چكيده مطالب: - اگر زندگى را يك جاده فرض كنيد، غمها، سربالايى و شادىها، سرازيرى آن جاده هستند! - غم و شادى، عطر و طعم خداوند را با خود به همراه دارند! - فراموش نكن!ما مثل يك كبوتر هستيم با دو بال غم وشادى! جان كلام: اشك و لبخند دو موهبت الهى هستند كه هر يك براى ساخته شدن روحمان ضرورى و مفيد به نظر مىرسند! /س
|
|
|