زندگى خود را ارزيابى كنيد
زيرا زندگى ارزيابى نشده،
ارزش زيستن ندارد!
« امانوئل »
« اشو » در تأييد سخن امانوئل، ارزيابى را به برداشتن صورتك تشبيه كرده و مىگويد:
با اصالت بيشتر زندگى كن!
صورتكها را به دور افكن.
چه اينها بارى بر دلند.
رياكارىها را به دور افكن!
شفاف باش!
البته با دردسر همراه خواهد بود
اما به دردسرش مىارزد!
چون با تحمل اين دردسر، رشد خواهى كرد و بلوغ مىيابى،
سپس، هيچ چيز مانع زندگى نخواهد بود،
هر لحظه، زندگى تازگى خود را آشكار مىكند.
معجزهاى مداوم در پيرامونت در جريان است،
و تو، پشت عادتهاى مرده، پنهان شدهاى.
اگر نمىخواهى دلتنگ باشى، بودا شو!
هر لحظه را سرشار از هوشيارى كن
چون تنها در هوشيارى كامل است كه
مىتوانى صورتك خود را از چهره بردارى!
اما، براى ارزيابى بايد نگاهى به تولد داشته باشيم!
از تولدتان بگوييد: راستى مىدانيد چرا به دنيا آمدهايد؟
« امانوئل » مىگويد:
حتي لحظهاى! حتي لحظهاى!
تصور نكنيد كه،
تولدتان تصادفى بوده است!
خب، از تولدتان آگاه شديد كه بىدليل و بىبهانه و تصادفى نبوده.
اكنون يك سوال: مىدانيد كه انسان مىتواند در طول عمر خويش چند بار متولد شود؟
« ابراهام لينكلن » جواب اين سوال را مىدهد:
« هر پلهى تعالى روح براى انسان، يك تولد دوباره است! »
نظرتان راجع به مرگ چيست؟
عرفا معتقدند: « مرگ مانند: درآوردن كفش تنگ است! »
نگارنده گويد: « ما آه كوتاهى هستيم، بين دو نقطه، تولد و مرگ. ما با تولد به دنيا آمديم و بعد از طى چند سال، خميده و خاكسترى، لباس خسته تن را رها كرده و با مرگ مىرويم. بدون آن كه بفهميم، در پس تصوير آينه زندگى، عشق بىنهايت و حقيقت بيكران حضور دارد و در وجود هر يك از ما خداوند نهفته است! »
و عليرغم پندار عوام، بدانيم:
دنيا زندان نيست
دنيا مدرسه است
و ما دانش آموزان خرد بى خردى هستيم،
كه هر روز، هر ماه و هر سال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمايش مىشويم.
و هرگز نپنداريم كه، دنيا كلافى سردرگم و مغشوش است!
اما به قول « مارك تواين »:
بايد هوشيار باشيم كه از هر تجربه،
فقط حكمتى را كه در آن نهفته است كسب كنيم.
تا به كلاسهاى روحانى بالاتر برويم
و درك كنيم كه تقدير يعنى،
مجموعهاى از حوادث براى نوعى يادگيرى!
اما حالا چگونهايد؟ چند سال داريد؟ پيريد؟ جوانيد؟ ميانسال هستيد؟
سن تقويمى را نمىگويم كه ويژهى حيوانات و نباتات است.
انسانهاى شايسته، طومار تقويمها را در طول تاريخ درنورديدند و حضور سبزشان از برگهاى حقير تقويم فراتر رفته است. پس، جوانى يا پيرى ما بستگى به نوع نگاه ما به زندگى دارد.
اكنون اگر مىخواهيد سن خود را بفهميد، خود را در عبارات زير بنگريد و بيابيد:
جوان در « حال » زندگى مىكند.
ميانسال در « گذشته و آينده » زندگى مىكند.
پير در « گذشته » زندگى مىكند.
حال، شما در چه زمانى زندگى مىكنيد؟
دانستيم كه پيرى يا جوانى ارتباطى با ظواهر مادى ما ندارد، بلكه بستگى به نوع نگرش ما دارد! ما عادت كردهايم كه با ترس به آينده و با حسرت به گذشته بنگريم، ولى نياموختهايم كه اگر در حال زندگى كنيم پيوسته جام وجودمان سرشار از شيرينى شوق مىگردد. ولى چگونه مىتوانيم به اين فرآيند دست يابيم؟ يك آزمايش! جلوى آينه بايستيد. روى آن يك صليب بكشيد، طرف راست بنويسيد اخلاق و صفاتى كه در مورد خودم مىپذيرم يا دوست دارم داشته باشم! « ولى ندارم » و در طرف چپ بنويسيد: اخلاق و صفاتى كه در مورد خودم نمىپذيرم يا دوست ندارم كه داشته باشم! « ولى دارم » و بعد صادقانه زير هر ستون هرچه در دل داريد بنويسيد. وقتى تمام شد، روح عريان خويش را مىبينيد. اميدوارم متوحش يا نگران نشويد !!
و براى رفع اين نگرانى به آن واژه كه بار صفت شما را به دوش نازك خويش مىكشد، فكر كنيد! مثلاً: من غالباً عصبانى هستم! من تنبل هستم! من بداخلاق هستم! من خسيس هستم! من خجالتى هستم. ( در فصلهاى آتى به اين مهم به طور جامع خواهيم پرداخت )
جامعهشناسان بر اين باورند كه: « رشد بسيارى از بحرانهاى روحى ما در « ترس » نهفته است! »
مثلاً: « خشم » فرايند « ترس » است و بيانگر فيزيكى ترس، زيرا غالباً افراد ترسو به شدت خشمگين هستند.
« تنبلى » تصور ديگرى از « ترس » را در بردارد. ترس از شروع كارى نو، ترس از رفتن و موفق نشدن. به روايت دانشمندان « تنبلى » نوعى فرار كاذب است از حقايق!
« خساست » به نگاهى ديگر بيانگر « ترس » است. كسى كه خسيس مىباشد مىترسد! مى ترسد از تمام شدن! مىترسد فقير شود و بىچيز!
خجالت كشيدن! ترس از حضور و از فقدان اعتماد به نفس سرچشمه مىگيرد. به همين نحو، بسيارى از صفات نكوهيده به نوعى ريشه در خاك « ترس » دارند.
اما، براستى ترس چيست؟
انديشمندان كودكىهاى ترس را « ترديد » نام نهاده و بر اين باورند كه همه ترسهاى بزرگ از يك ترديد كوچك آغاز مىشود.
« امانوئل » مىگويد: « شما همچون كودكانى در اتاقى روشن هستيد كه چشمهايتان را بستهايد و مىگوييد: « از تاريكى مىترسم! »
به اشتباه! از كودكى در گوشمان خواندهاند: نبايد بترسيد! ترس يعنى چه؟ و بدينسان حتى حضور ترس را در وجود خود به عنوان يك غريزه ذاتى و ضرورى انكار مىكنيم و آن را گناه مىشماريم!
اما، « دام راس » مىگويد:
ترسهاى خود را بپذيريد
به حرفهاى آنها گوش دهيد
آنگاه مىتوانيد راهى براى آنها بيابيد!
« سوزان جفرسون » مىسرايد:
ترس را باور كن
و با وجود آن اقدام كن!
« امانوئل » مىگويد:
ببينيد در زندگى از چه مىترسيد.
ببينيد در خودتان از چه مىترسيد.
با چشم باز و قلب باز به درون ترس خود نفوذ كنيد.
خواهيد ديد ترس چون اتاق خالى است.
ترس فقط به اندازه اجتناب شما قدرتمند است.
هر چه بيشتر از ترس روى گردانيد.
و از آن اجتناب كنيد
و نخواهيد كه در آغوشش كشيد،
قدرت بيشترى به آن مىبخشيد
ترس يعنى، مقاومت در برابر خدا!
توهمى است كه ما را از خدا جدا مىسازد!
« ژوزف مورفى » در مورد كودكىهاى ترس كه ترديد مىباشد، مىگويد:
ترديد، اغلب همراهتان است، اما آن را لعن نكنيد
ترديد، بخشى از هويت انسان است
فقط از طريق گذشتن از ميان ترديد است
كه مىتوان به حقيقت رسيد!
« ديل كارنگى » معتقد است: « بشر آن قدر كه از ترس حوادث اتفاق نيفتاده در آينده رنج برده است، از خود آن اتفاق آن قدر رنج نبرده است! »
اما، « اسكاولين شين » راه درمان ترس را چنين بيان مىكند: « ترس را مىتوان، از طريق دعا و تفكر روشن و صحيح خاموش كرد، با مهربانى و صبورى و حضور سبز خداوند! »
« امانوئل » مىگويد: « به احساسات و خصوصيات منفى خود همچون مادرى كه به فرزند وحشتزده و سرگردانش مىنگرد، نگاه كنيد! »
درست در اين زمان است كه وقتى بيشتر به جستجوى هويت خود مىپردازيم. در حالى كه، رنج، خشم، حسد، نياز و اشتباهات خود را درك كرده و پذيرفتهايم، آنگاه خدا را در قلب خود خواهيم يافت و او ما را بر سر سفره « عشق » به ضيافت مىنشاند.
در فصل آتى دفتر عشق را ورقى خواهيم زد.
چكيده مطالب:
- جسمتان را با ترازو مىكشيد تا ببينيد چاق شدهايد يا لاغر، روحتان را با تفكر در خويشتن ارزيابى كنيد تا بدانيد كى هستيد؟
- يادت باشه! ما تصادفى به دنيا نيامدهايم!
- فراموش نكن! انتخاب مرگ در اختيار ما نيست، ولى نوع زندگى را خودمان انتخاب مىكنيم!
- هر احساس ناپسند مثل: خشم، حسادت، تنبلى و امثال آن، همه بيانگر نوعى ترس در وجود آدمى است!
- ترس، پله موفقيت است. اگر ترديد نكنى!
- ترديد و ترس دو لبه تيغ هستند كه هستى آدمى را به دو نيم مىكنند!
- جوان در لذت حال و پير در حسرت گذشته زندگى مىكند، اكنون شما جوانيد يا پير؟
- شجاعت يعنى، بترس، بلرز، ولى يك قدم بردار!
- براى رهايى از ترديد و ترس به دامان نيلوفرين و نرم و نازك خداوند پناه ببريد.
- خوب فكر كنيد! تاكنون از تصور اتفاقاتى كه هرگز نيفتاده، چه قدر رنج بردهايد، خنده داره، نه؟!
جان كلام:
ارزيابى يعنى، كى بودى؟ چه كار كردى؟ كى هستى؟ با خودت و زندگى چه كار مىكنى؟ چه كسى مىخواهى باشى؟ چه كارى مىخواهى انجام دهى؟
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشيد/س