«روزي که با هم آشنا شديم و پيوند زناشويي بستيم، فکر نمي کردم وقتي به هم برسيم اين همه اختلاف نظر داشته باشيم. فکر نمي کردم روزي بيايد که من و تو با هم بر سر يک موضوع اين همه جر و بحث کنيم. حالا که اين اتفاق افتاده، حس مي کنم به ما به درد هم نمي خوريم و آن پيوند و ارتباطي که براي يک زوج خوشبخت قابل تصور است، براي ما دست نايافتني است. خيلي ها مي گويند که هرگز با همسرشان اختلاف نظر و بحث نداشتند ولي من و تو در همين آغاز راه، آن را تجربه کرديم...»
اگر شما هم در شروع داستان زندگي مشترک تان به اين نقطه رسيديد و جملاتي مشابه آنچه مطرح شد را در ذهن داريد که يا حتي آنها را به همسرتان گفته ايد و از اين بابت که در برقراري ارتباط با يکديگر و کنار آمدن با اختلاف نظرهاي هم به مشکل برخورديد ناراحت ايد، رعايت توصيه هاي زير مي تواند کمک تان کند.
اولين نکته اي که بايد رعايت کنيد، اين است که اين اختلاف نظرها را کاملاً طبيعي بدانيد و اگر کسي به شما گفته که با همسرش هيچ اختلاف نظري ندارد. يا هرگز جر و بحثي با هم نداشته ايد، بايد در صحت گفته هايش شک کنيد. هيچ دو نفري نيستند که نظريات شان کاملاً موافق هم باشد به قول دکتر بدري سادات بهرامي، روان شناس و مشاور خانواده «حتي يک خواهر و برادر که در بستر خانواده اي مشترک پرورش يافته اند، قطعاً با هم اختلاف نظرهايي دارند و اين کاملاً طبيعي است؛ چه رسد به اختلاف بين همسراني که طبيعتاً در دو خانواده مختلف و با فرهنگ هاي گوناگون رشد يافته اند.»
قبل از اينکه توصيه هاي ما را براي برقراري يک رابطه صحيح و اصلي با همسرتان بخوانيد، اين را هم بدانيد که هر چند پيام ما عمدتاً مختص زن و شوهرهاي جوان يا دختر و پسرهايي است که در حال طي کردن مراحل قبل از ازدواج هستند، اما مي خواهيم اين نويد را به همسران بدهيم که هيچ وقت دير نيست. حتي آنهايي که ديوار حرمت هاي بين خود و همسرشان را شکسته اند و مدت هاست به اين زخم هاي عميق که در رابطه شان رخنه کرده عادت کرده اند، مي توانند اين توصيه ها را به مرحله اجرا درآورند و رابطه خود را بهبود بخشند. البته بايد بدانيد که هميشه پيشگيري مؤثرتر است و چه بهتر که اجازه ندهيد. اين شکاف عميق ايجاد شود ولي اگر کار از کار گذشت، مي توانيد از مشاوران و کارشناسان کمک بگيريد.
اولين مشکل زن و شوهرهاي جوان
اولين شکست در رابطه زوجين جوان در حوزه ارتباط بين فردي شان از آموزه هاي غلطي ناشي مي شود که از والدين خود آموخته اند.
ما بدون اينکه بخواهيم از نخستين الگوهايي که در زندگي داريم (يعني والدينمان) درسهايي براي زندگي مشترک و چگونگي ارتباط با همسر مي آموزيم و سعي مي کنيم نقش مادر يا پدرمان را در زندگي خود بازي کنيم. اين موضوع و افتادن در سيکل معيوبي که هر لحظه رابطه و پيوند ما را با همسرمان تهديد مي کند، وقتي حادتر خواهد شد که ما نقش پدر يا مادرمان را بازي کنيم، اما همسر ما نقش مقابل را بازي نکند که در اکثر موارد همين اتفاق مورد انتظار است. مثالي مي زنم. شما در خانواده اي بزرگ شده ايد که مادرتان همواره مسلط بوده و سعي مي کرده آنچه مطابق ميل خود دارد بر کرسي بنشاند و پدرتان هم آدم تابعي بوده و همه زندگي را به مادر سپرده و فقط واژه «چشم» به کار مي برده است! حالا شما اين شيوه رفتاري را غلط ياد گرفته ايد و در نقش مادر بازي مي کنيد اما همسرتان هرگز تمايل ندارد نقش آدم خنثي را بازي کند و براي مسلط شدن بر اوضاع زندگي اش مي جنگد. بدرفتاري شما و الگوي غلطتان، بدرفتاري طرف مقابل را به دنبال دارد و هيچ کدام از موضع خود کوتاه نيامده و اين شکاف با سست شدن رابطه تان و اينکه هيچ يک گوش شنواي ديگري نيست، ادامه مي يابد و عميق مي شود. والدين شما بدون اينکه متوجه باشند، علاوه بر زندگي مشترک خود، با عدم آموزش و مهارت هاي برقراري ارتباط و عدم ايفاي نقش يک الگوي سالم، زندگي مشترک شما را هم تحت الشعاع قرار مي دهند. قطعاً آنها متوجه نبودند. شما به عنوان يک کودک خردسال يا يک نوجوان در حال الگوبرداري از همه رفتارهاي آنها هستيد براي همين نه تنها خودشان از زندگي مشترک لذت نبرده اند بلکه مهارت لازم براي کسب اين لذ ت را به شما ياد نداده اند.
آنچه به مرور اتفاق مي افتد
اگر بخواهيد همين طور نقش غلطي را که آموخته ايد، بازي کنيد و هر يک از شما خودش را بي گناه و ديگري را مقصر بداند، کم کم حس مي کنيد اصلاً همسرتان شما را درک نمي کند و بهتر است در مقابل او سکوت اختيار کنيد. اين سکوت شما که معلول همان الگوبرداري غلط است، دومين عامل ايجاد فاصله بين شماست. در اين مسير غلط اسير کوره راه هاي جاده زندگي مي شويد و هر لحظه امکان دارد در يک چاه بيفتيد و يا بدتر از آن در گردابي اسير شويد که شما را فرو ببرد و رابطه تان را به طور جدي تهديد کند. حرفي که مي زنم اغراق آميز نيست. برايتان مثال مي زنم تا اگر خداي ناکرده در اين نقطه ايستاده ايد بيدار شويد و چاره اي بينديشيد. شما به خاطر اينکه طرف مقابل (همسرتان) نقشي که از او انتظار داريد، بازي نمي کند، زودرنج مي شويد و هر حرکت او را تغيير و تفسير منفي مي کنيد و حتي اگر آن حرکت يک گام مثبت به سوي اصلاح ارتباط شما باشد مثل گل خريدن او «آه، واسم گل خريدي که دوباره باهات حرف بزنم و تو دوباره رفتارها تو شروع کني و زجرم بدهي!» وقتي در اين چرخه معيوب افتاديد، دايماً يکديگر را تهديد و تخريب مي کنيد و طولي نمي کشد که پاي ديگران را به اين کارزاري که ساخته ايد، باز مي کنيد. با ورود ديگران اعم از دوست و آشنا و والدين اوضاع چنان خراب مي شود که در سراشيبي گسسته شده پيوند، حتي به طلاق هم فکر مي کنيد. قبل از اينکه تا به اين حد در اين حلقه معيوب گير بيفتيد بايد در همان مرحله نخست از افتادن در اين چاه ها پيشگيري کنيد و اجازه تخريب رابطه تان را ندهيد.
عامل شکست بعدي
نه تنها در خانواده ها الگوي صحيح در اختيار بچه ها قرار نمي گيرد تا مهارت ارتباط را ياد بگيرند، در بدو ورود آنها به جامعه نيز آموزه هاي غلطي که گويا ادامه آموزه هاي اشتباه خانه است به آنها القا مي شود: «اگر حقتو نگيري، کلاهت پس معرکه است!» «چرا وايستادي؟ اگر هولت داد مشت بزن تو شکمش!» والدين و مربيان به بچه ها نمي گويند برنده واقعي کسي است که به شيوه سالمي ارتباط برقرار کند. آنها با بيان اين جملات، آموزش غلط به بچه ها مي دهند و مي گويند همواره بايد دنبال منظور پنهاني و در گفتار و رفتار مردم باشند، يعني هميشه در اضطراب اينکه مبادا کسي سرسان کلاه بگذارد! به بچه ها يا جوانان ياد نمي دهيم که اگر کسي لحن تحريک آميز دارد، تو فقط به پيامش دقت کن و با برخورد مناسب، طرف را خلع سلاح کن نه مقابله به مثل. «آهاي، مگه کوري ماشينتو گذاشتي جلوي پارکنيگ من!» به جاي اينکه بگي «خودت و جدت و آبادت کورن!» بگوييد: «شرمنده که عصباني تان کردم الآن بر مي دارمش» به همين راحتي.
1- قدم اول براي حفظ رابطه تان اين است که يکي از شما دو نفر از چرخه سيکل معيوبي که در آن افتاده ايد يا در آستانه اش هستيد، خارج شويد؛ مثلاً اگر همسرتان با رفتارش شما را تحريک مي کند يا حس مي کنيد که به شخصيت تان توهين شده به جاي واکنش دفاعي فقط کافي است يک رفتار خنثي نشان دهيد شما اين گونه رفتارها و مهارت برقراري ارتباط را از والدين خود به عنوان الگو نياموخته ايد ولي ما به عنوان رسانه آن را به شما مي آموزيم. کافي است تمرين کنيد و در آن ماهر شويد. مهارت ارتباط سالم رعايت محترمانه حقوق يکديگر است و اينکه وقتي يکي از شما ديگري را تحريک مي کند، به او بگوييد: «الآن شرايط روحي مناسب نداريم و ممکن است حرف هايي بزيم که بعداً پشيمان شويم؛ بگذار در شرايط مناسب با هم صحبت کنيم.» اين رفتار خنثي و موکول کردن صحبت به زماني ديگر (در نظر گرفته time out) مي تواند به هر دوي شما فرصت دهد تا از لحظه عصبانيت و بالابودن آدرنالين خون تان و همه حالت هاي جسماني طبيعي در موعد خشم فاصله بگيريد. اين زمان مي تواند به يک ساعت بعد، سه ساعت بعد و يا حتي به فردا موکول شود.
2- وقتي با هم شروع به صحبت کرديد، به همديگر خوب گوش بدهيد و حرف هاي يکديگر را قطع نکيند. بعد از اينکه همسرتان صحبت اش تمام شد، قبل از پاسخ دادن به او حتماً به زمان خوتان، درکي را که از صحبت هايش داشتيد، مطرح کنيد: «اين طور که من متوجه شدم، منظورت اينه که تصميم ما خوب نبوده؛ درسته؟» او يا تصديق مي کند و يا مقصودش را بيان مي کند: «نه! به نظرم کل اين تصميم غلط نبوده و ... راه حل من اين است.»
3- هر کدام از شما بايد سهم تان را از بروز اين مشکل و دلخوري بپذيريد و به جاي جمله اي که در روابط ناسالم عنوان مي شود («برو ببين تو چه کار کردي که اين طوري شد؟»)بايد هر کدام به راه حل بينديشيد («من چه کار کنم که ديگر اين اتفاق نيفتد؟») و هر کدام از شما بايد از ديگري بپرسد: «به نظرت من چه کار کنم تا ديگر اين حالت رخ ندهد؟» سپس رفع اشکال کنيد تا دفعات اختلاف تان کاهش يابد.
4- آنچه وجه تمايز يک رابطه سالم و ناسالم بين همسران است، آن است که پس از مشاجره بين گروه ناسالم مي شنويد که مي گويند: «ديدي حق با من بود؟ متوجه تقصيرت شدي؟» و در انتهاي بحث هر کدام خود را برنده يا بازنده مي نامند. اما در مواد سالم بايد به اين باور برسيد که شما زن و شوهريد که برنده يا بازنده بودن هر يک از شما دقيقاً مساوي با همين مفهوم براي طرف ديگر است.
جنگ بين زن و شوهر بدون شک جنگي دوسر باخت است. اهميتي ندارد در بحث شما چه کسي بيشتر مقصر بوده، مهم آن است که مسووليت را بپذيرد و از بروز دوباره مسأله پيشگيري کنيد. در خانواده سالم ميزان شادي ها 5 برابر دعواهاست.
شما مثل هر زن و شوهر ديگر يکه طبق روابط سالم جر و بحث دارند و اختلاف نظر، مي توانيد با هم صبحت کنيد و بحران را حل نماييد اما لحن صحبت تان بايد شبيه به گروه سالم باشد که آميخته با احترام به يکديگر است و اصل رابطه را زير سؤال نمي برد و فقط به فلان رفتار همسرش انتقاد دارد. مقايسه کنيد: «بالاخره تو مهم ترين شخص زندگي من هستي و من نمي خواهم اين مشکل واسمون ايجاد بشه:؛ «من که مي دونم تو از روي دوست داشنت اين حرف را زدي ولي چرا اين طوري؟» و در مقابل، در گروه ناسالم، اصل رابطه منهدم مي شود: «چي خيال کردي؟ من به خاطر بچه ها نگهت داشتم؛ تو شعور نداري!»
گروه سالم همواره سعي دارند اگر زخم زباني در عصباني از هم شنيده اند، لبه تيز زخم زبان را ناديده گرفته و پيام اصلي را دريافت کنند، در حالي که گروه ناسالم آنچنان که به پيام و لحن منفي مي پردازند و روي آن متمرکز مي شوند که از اصل موضوع فاصله مي گيرند. گاهي بحث آنها مثلاً راجع به کسري بودجه اجاره خانه است اما به خاطر گوش ندادن به يکديگر و برداشت هاي منفي از سخنان همديگر و لحن بد، کار به توهين متقابل و شخصيت يکديگر حتي پدر و مادر طرف مقابل مي کشد و دعوا بالا مي گيرد.
منبع:روزنامه سلامت - ش 229 /س