جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
دعا درماني قسمت دوم
-(4 Body) 
دعا درماني قسمت دوم
Visitor 610
Category: دنياي فن آوري
نيايش، گفتگوى لطيفى است با حضرت دوست و خواندن اوست به زيباترين و سبزترين واژگانى كه او دوست دارد.
اما، خواندن خداوند با كلماتى كه او دوست دارد يعنى چه؟
توجه فرماييد! اگر من و شما كه از مدت‏ها قبل با هم خلوتى داشتيم و دلمشغولى عزيزى براى هم بوديم، يك كلمه بصورت رمز بين ما باشد مثل: « باران » يك روز كه شما مشغول صحبت در جمع دوستان خود هستيد، كسى مى‏آيد و به شما مى‏گويد: شخصى آمده و مى‏گويد: كه با شما كار دارد. شما مى‏گوييد: صبر كند الان مى‏آيم. ولى اين بار مى‏آيد و مى‏گويد: كه شخصى آمده و مى‏گويد: من ( باران ) هستم و شما به محض شنيدن واژه ( باران ) به ياد خاطره شكرين مشتركتان افتاده و چهره‏تان شاداب گشته، از اطرافيان عذر مى‏خواهيد و فوراً به محل ملاقات مى‏رويد.
اين نوع يعنى، خواندن كسى با كلماتى كه او دوست دارد، خداوند هم دوست دارد كه او را بخوانيم از لسانى كه هرگز آلوده نبوده و با واژگانى كه هرگز كسى را جز او نستوده‏ايم، با دهانى كه هرگز گناه نكرده‏ايم! اما مگر دهان بى‏گناه هم يافت مى‏شود؟
مولانا مى‏گويد: آرى!
گر ندارى تو دم خوش در دعا
رو دعا مى‏خوان ز اخوان صفا
بهر اين فرمود با موسى خدا
وقت حاجت خواستن اندر دعا
كاى كليم الله ز من ميجو پناه
با دهانى كه نكردى تو گناه
گفت موسى من ندارم آن دهان
گفت ما را از دهان غير خوان
از دهان غير كى كردى گناه
از دهان غير برخوان كاى اله
اما به تعبيرى ديگر « نيايش » پاك كردن دل است از غبار آلودگى‏ها و بارور كردن درخت ايمان در گلستان روحمان!
حكايت لطيفى از دعا و ايمان برايتان بگويم:
حكايت ايمان: روزى يك كشتى در دريا اسير طوفان شد، از تمامى مسافران فقط دو نفر ماندند كه به سختى خود را به جزيره‏اى رساندند. يكى از آنان فردى با ايمان و ديگرى بى‏ايمان بود.
يك روز بعد از دعاهاى زياد - توسط فرد با ايمان - از كنار دريا به طرف كلبه آمدند؛ ناگهان ديدند كه كلبه‏شان آتش گرفته. مرد بى‏ايمان گفت: « لعنت به اين شانس كه اين همه، نتيجه‏ى دعاهاى تو است !! »
مرد با ايمان گفت: « حتما اين هم حكمتى دارد نبايد نگران باشيم، زيرا خداوند ما را مى‏نگرد! »
فرداى آن روز يك كشتى به جزيره آمد و آنها را نجات داد.
ناخداى كشتى گفت: « ديروز ما دود را ديديم و فكر كرديم حتما به كمك احتياج داريد و به طرف جزيره آمديم. »
« امانوئل » بعد از شنيدن اين حكايت مى‏گويد:
وقتى ايمان داشته باشيم همه چيز به سوى يگانگى با خدا در حركت است،
آن گاه موانع داراى معنا و مفهوم و به شكل متفاوتى خواهند بود.
از ديدگاه بشرى
اين موانع
بازدارنده هستند
اما در بينش الهى
آگاهانه و آموزنده‏اند!
حمام روح!!
يك سوال: « چرا دستتان را مى‏شوييد؟ »
حتماً جواب مى‏دهيد: « براى رفع غبار! »
مى‏پرسم: « با غبار نشسته بر دل چه مى‏كنيد؟ »
جواب مى‏دهيد ... ؟!
سوال بعدى: « جسمتان را چرا استحمام مى‏كنيد! »
جواب مى‏دهيد: « براى رفع آلودگى. »
مى‏پرسم: « روحتان را كجا استحمام مى‏كنيد؟ »
جواب مى‏دهيد .... ؟!
براستى حمام روح شما كجاست؟!
سوال بعدى: « ظاهر و اندام خود را در كجا مى‏بينيد كه كاستى‏هاى آن را برطرف كنيد؟ »
جواب مى‏دهيد: « در آينه. »
مى‏پرسم: « روحتان را در كجا مى‏بينيد؟ »
جواب مى‏دهيد : ... ؟!
به راستى آينه‏ى روحتان كجاست تا كاستى‏هاى آن را در آن ببينيد؟
شما بهترين خوردنى‏ها را با وسواسى خاص جمع كرده و به دهان مى‏گذاريد و آن مى شود غذاى جسم شما!
اما، غذاى روح شما چيست؟
چه چيزى عزيزتر و لطيف‏تر از واژگان صورتى با حضور شفاف اشك شوق در كنار سجاده سبز، زير نگاه آبى آرام حضرت دوست مى‏باشد؟
نظر شما چيست؟ به سوالات قبلى خودتان جواب دهيد!
اما، يكى از زيباترين صورت‏هاى نيايش نماز است كه در همه اديان به نوعى حضور دارد. چنانچه گفته‏اند:
هرگاه مى‏خواهيد با خدا صحبت كنيد،
نماز بخوانيد !
و هرگاه مى‏خواهيد خدا با شما صحبت كند،
قرآن بخوانيد!
گوش جان مى‏سپاريم به نيايش نياكان تشنگى - امام حسين (ع) كه در ظهر عاشورا، در آخرين لحظه‏هاى حيات دنيوى خويش، روى به آسمان عطشناك دنيا كرده مى‏سرايد:
يا عدتى عند شدتى ( اى كه به من وعده مى‏دهى در سختى‏ها )
و يا غوثى فى كربتى ( و اى پناه من در گرفتارى‏ها )
احرسنى بعينك التى لا تنام ( نگاهبان باش مرا به چشمانى كه خواب ندارد )
و اكفنى بركنك الذى لا يرام ( و كفايت نما مرا به ستونى كه ريزش ندارد. )
به تعبيرى ديگر: نيايش، شناخت خويشتن خويش است، به اين معنا كه انسان در حضور آن يگانه نقاط ضعف خويش را بيان كرده و از او مى‏خواهد كه آن نقاط ضعف را به نقاط قوت تبديل نمايد، در حقيقت خود را نقد مى‏كند.
« دكتر شريعتى » در تكميل اين نظريه خود مى‏گويد:
خدايا! آرامشى به من عطا كن
تا بپذيرم آنچه را نمى‏توانم تغيير دهم.
شجاعتى به من ده تا چيزهايى كه را مى‏توانم، تغيير دهم.
و عقلى، كه تفاوت ميان اين دو را تشخيص دهم!
اما چرا مى‏گويند اگر با دلى شكسته، نگاهى خيس و استمرارى توأم با يقين هر درى را بكوبيد باز مى‏شود؟ به دو دليل:
1- قدرت واژگان
2- دو طرفه بودن هر عملى در اين جهان
1- قدرت واژگان:
اگر بدانيم واژگان چه قدرت عظيمى دارند در به كار بردن كلمات دقت فزاينده‏اى را به كار مى‏برديم. برايتان بگويم واژگان داراى عطر و بو، طعم و مزه و احساس و در نهايت قدرت شگرفى هستند!
تبر، هيزم را مى‏شكند
و سنگ، شيشه را.
كلمات لطيف، روح را
متعالى
و كلمات كثيف مى‏توانند روح را
متلاشى
كنند!
واژگان عطر و بو دارند!
يك سبد گل ياس را در يك صبح بهارى تصور كنيد كه محبوبى سر ميز صبحانه‏تان و در پيش روى شما نهاده، رنگ لطيف و سپيد ياس با رايحه دلپذيرش تمام هستى‏تان را به شعف مى‏آورد. نگاه كنيد و حالا بو بكشيد! وه كه چه عطر دلپذيرى!!
اينك به بيرون از شهر مى‏رويد، بعد از طى چند ساعت، در ميان جاده پياده مى‏شويد و به يكى از آبريزگاههاى وسط جاده مراجعه مى‏كنيد. خوب نگاه كنيد! بوى آمونياك در فضاى نمناك و نمور و متعفن آن پيچيده، در گوشه و كنار آبريزگاه فضولات و كثافاتى ريخته شده، چه صحنه تهوع آورى، بوى گند تمام فضا را پر كرده، حالا نفس عميقى بكشيد! مى‏توانيد... ؟!
در اين لحظه اصلاً دوست نداريد كه نفس بكشيد!
پس، واژگان داراى عطر و بو هستند.
واژگان طعم و مزه دارند!
يك ليموترش را در نظر بگيريد، كه آن را با چاقو به دو نيم كرده، سپس يك نيمه‏ى آن را فشار داده و در دهان خود مى‏چكانيد. چه احساسى داريد؟ در همين حال ملاحظه مى‏كنيد كه غدد بزاقى دهانتان ترشح مى‏كند و چين و چروكى در صورتتان پديد مى‏آيد.
اكنون تصور كنيد يك بسته شكلات (كاكائو) را به دو نيم كرده و يك قسمتى از آن را در دهان مى‏گذاريد، خوب آن را مزه مزه كنيد، ببينيد چه طعم شيرينى دارد. حال وضعيت قبلى را نداريد و احساس شيرينى داريد. پس، واژگان داراى طعم و مزه هم هستند! .
واژگان احساس دارند!
در يك پگاه بهارى، پروانه‏اى را بنگريد كه با بال‏هاى زرد و صورتى بر بالاى گل سرخ در پرواز است و بر گلبرگ‏هاى آن گل كه از شب قبل شبنمى بر آن محمل گزيده، مى‏نشيند و شاخك خويش را در دل گل سرخ فرو برده و شيره جان گل را مى نوشد. تصور كنيد چه صحنه‏ى دلپذيريست. !!
اينك بچه گربه‏اى را تصور كنيد كه در يك غروب زمستان با چشمانى وحشت‏زده در عرض خيابان سرگردان است كه به ناگاه كاميونى از راه مى‏رسد و بچه گربه در زير چرخ آن كاميون له مى‏شود و محتويات مغز او در روى آسفالت پراكنده مى‏شود. به اين صحنه نگاه كنيد! حتما دوست نداريد كه نگاه خود را ادامه دهيد.
اينك دانستيم: واژگان هم‏چون سيم‏هاى برق با خود بار الكتريكى عظيم و ناديدنى « احساس » را حمل مى‏كنند و از قدرت نامريى فزاينده‏اى برخوردارند كه غالب مردم از آن بى‏خبرند!
حال كه از قدرت واژگان باخبر شديم، خوب است جديدترين آزمايش دانشمندان را به منظور نشان دادن آثار دعا بر گياهان بخوانيم.
يكى از دانشمندان اروپايى يك گياه خانگى را مانند: « ديفن باخيا » مدت‏ها در اتاق خويش نگهدارى مى‏كند و به سربرگهاى آن دستگاه آنسفالوگرافى **زيرنويس=دستگاه آنسفالوگرافى دستگاهى است كه جهت آزمايش و اخذ نوار قلبى براى انسان‏ها استفاده مى‏كنند، داراى گيرنده‏هاى كوچكى است كه آن را به نوك انگشتان دست و پا وصل مى‏كنند، سپس بوسيله آن از قلب نوار تهيه مى‏كنند. اين دستگاه داراى حساسيت خاصى مى‏باشد.@ وصل مى‏كند. سپس سر ساعت 12 هر شب براى گياه دعا مى‏كند؛ به محض دعا كردن، گياه حساسيت نشان داده و آثار آن در دستگاه آنسفالوگرافى ثبت مى‏شود. براى اطمينان از اين اثر، دانشمند مذكور به پيشنهاد چند نفر از محققين به يكى از نقاط دور دست شهر رفته، و محققين مذكور را در كنار گياه مى‏گذارد تا در موقع لزوم آثار دعا را ثبت كنند.
باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا كردن مى‏كند و در مقابل چشمان حيرت زده محققين دستگاه، رأس ساعت مذكور شروع به كار مى‏كند.
براى حصول اطمينان، دانشمندان مربوطه با يكديگر قرار مى‏گذارند كه مثلاً: اگر آنها در حال حاضر در انگلستان هستند، محقق مورد نظر به كشور آلمان برود كه هم از نظر زمان داراى اختلاف مى‏باشد و هم در فاصله‏اى دور هستند.
دانشمند مذكور به كشور آلمان رفته و باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا خواندن براى گياهش مى‏كند و در انگليس در كنار همان گياه چشمان متحير دانشمندان مشاهده مى‏كنند كه عليرغم اختلاف زمان و دورى راه، به محض دعا خواندن محقق، گياه از طريق دستگاه آنسفالوگرافى از خود حساسيت نشان مى‏دهد.
اكنون دانستيم : دعا چه تأثير شگرفى براى گياهان دارد و يقين آوريم كه براى انسان بسيار معجزه آفرين خواهد بود!
2- هر چيزى در اين جهان دو طرف دارد:
« راما كريشنا » دو طرفه بودن اعمال را در غالب حكايتى چنين مى‏نگارد:
در روزگارى دور، مردى از دره‏اى مى‏گذشت كه به چوپان پيرى برخورد، غذايش را با او تقسيم كرد و مدت طولانى درباره‏ى زندگى با او صحبت كرد و بعد، صحبت به وجود خدا رسيد.
مرد روى به چوپان كرد و گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشيم، بايد قبول كنيم كه آزاد نيستيم و مسئوول هيچ كدام از اعمالمان نيستيم زيرا گويند: او قادر مطلق است و اكنون و گذشته و آينده را مى‏شناسد.
چوپان بنا گه زير آواز زد و پژواك طنين در دره پيچيد. سپس ناگهان آوازش را قطع كرد و شروع كرد به ناسزا گفتن به همه چيز و همه كس، صداى فريادهاى چوپان نيز در كوه مى‏پيچيد و به سوى آن دو باز مى‏گشت. مرد با حيرت به چوپان نگاه مى‏كرد.
چوپان گفت: زندگى همين دره است، آن كوه‏ها، آگاهى پروردگارند و آواى انسان سرنوشت او، آزاديم آواز بخوانيم يا ناسزا بگوييم اما هر كارى كه مى‏كنيم به درگاه او مى‏رسد و به همان شكل به سوى ما بازمى‏گردد.
خداوند، زندگى و هستى، همه و همه پژواك كردار ما هستند.
مولانا با اعتقاد به دو طرفه بودن اعمال ما در دنيا و شنيدن اين حكايت مى‏سرايد:
اين جهان كوه است و فعل ما نداست‏
سوى ما آيد نداها را صدا
« ژان پل سارتر » مى‏گويد: اگر در گوشه‏اى از اين جهان چمدانى را برداريم، در گوشه‏اى ديگر از جهان خلاء چمدان كاملاً محسوس مى‏گردد. به طور مثال: هر دم ما يك بازدم بدنبال خواهد داشت.
هر دانه‏اى كه در خاك مى‏كاريم، قهراً روزى نهالى خواهد شد. هرگاه فريادى در كوه يا هر فضاى بسته‏اى بكشيم، پژواك آن به طرف ما خواهد آمد.
« پائولو كوئليو » در باب اين كه پژواك اعمال ما بى‏شك بسوى ما برگشت خواهد شد حكايت جالبى را نقل مى‏كند:
پيرمردى بود كه در طول عمرش كار كرده بود و در هنگام بازنشستگى كارخانه‏اى خريد و مديريت آن را به پسرش سپرد و تصميم گرفت بقيه‏ى عمرش را در حال استراحت در خانه‏اش بگذراند.
سه سال گذشت و پسرش مرتب غر و لند مى‏كرد و به دوستانش مى‏گفت: پدرم هيچ كارى نمى‏كند، فقط باغچه را تماشا مى‏كند و من مجبورم مثل برده كار كنم و شكم او را سير كنم.
پسر جوان يك روز تصميم گرفت كه به اين شرايط نابرابر پايان دهد. صندوق چوبى بزرگى ساخت و به ايوان خانه برد و به بهانه‏اى به پدر گفت: پدر لطفاً وارد اين صندوق شويد. پدر اطاعت كرد و پسر صندوق را در ماشين گذاشت و به كنار پرتگاهى رفت، وقتى خواست صندوق را به ته دره بياندازد، صداى پدرش را شنيد كه مى‏گفت:
پسرم اگر مى‏خواهى مرا پايين بياندازى، اشكالى ندارد، اما صندوق را نگه دار، چون تو اكنون يك الگو ساخته‏اى و بچه‏هايت به موقع‏اش مى‏توانند از اين صندوق استفاده كنند!
اينك با توجه به قدرتى كه واژگان دارند و با امعان نظر به دو طرفه بودن اعمال ما در جهان، يقين داريم كه هرگاه دعا نيز اگر با تمام وجود و دلى شكسته و نگاهى خيس بيان گردد، قهراً جوابش را خواهد شنيد، چنانچه خداوند نيز فرمايد:
ادعونى استجب لكم ( مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم ). به عبارتى ديگر خداوند مى‏فرمايد: از تو به يك اشاره، از من به سر دويدن!
و « مولانا » در تأييد سخن خداوند فرمايد:
تا نگريد طفل كى نوشد لبن
تا نگريد ابر كى خندد چمن
و « امانوئل » تاكيد بر استمرار گريه طفل دارد و مى‏گويد:
« بگذاريد دعاهايتان، نجوايى مداوم باشد! »
اين بحث را با نيايش « دكتر شريعتى » به اتمام مى‏رسانيم:
خدايا! در برابر آن چه انسان ماندن را به تباهى مى‏كشد،
مرا با « نداشتن » و « نخواستن »
رويين تن كن!
همه بدبختى‏هاى انسان بابت همين دو چيز است:
چون، « داشتن » انسان را محافظه‏كار و ترسو مى‏كند!
و « خواستن »، آدم را بزدل و چاپلوس!
خدايا! به من توفيق تلاش در شكست - صبر در نوميدى
رفتن بى‏همراه - جهاد بى‏سلاح
كار بى‏پاداش - فداكارى در سكوت
دين بى‏دنيا - مذهب بى‏عوام
عظمت بى‏نام - خدمت بى‏نان
ايمان بى‏ريا - خوبى بى‏نمود
گستاخى بى‏خامى - مناعت بى‏غرور
عشق بى‏هوس - تنهايى در انبوه
و دوست داشتن بدون آن كه دوست بداند، روزى كن!
خدايا! رحمتى كن تا در لحظه‏ى مرگ بر بيهودگى لحظه‏اى كه به نام زندگى تلف كرده‏ام، سوگوار نباشم!
اما يك سفارش! يكى از لطيف‏ترين و عزيزترين عزيزانى كه خيلى سريع خواست ما را لبيك مى‏گويد، على ( عليه السلام ) است. اگر ياد او كنيم، او زلال‏ترين، شفاف‏ترين، سريع‏ترين جواب لطيفى است كه به انسان لبيك مى‏گويد، چنانچه مى‏فرمايد:
« انا جليس من ذكرنى »
( من همواره و همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند ).
على عليه السلام، يكى از واژگان عظيم و عزيزى است كه خداوند بسيار دوست مى‏دارد، پس، ياد على (عليه السلام) نيز خود به نوعى خدا را ياد كردن است. من پيشنهاد مى‏كنم در خلوت خويش او را صدا بزنيد و با او به گفتگو بنشينيد، مطمئناً به صدق عرايضم پى خواهيد برد، زيرا:
بجز از على نباشد به جهان گره گشايى
طلب مدد از او كن چو رسد غم و بلايى
و اين مهم را بدانيد كه حضور اشيايى در كلبه‏ى حقير هيچ دينى نمى‏گنجد. على ( عليه السلام ) متعلق به همه‏ى انسان‏هايى است كه مانند او دلى دردمند و تنها و بى‏كس ولى عاشق و فهيم دارند، زيرا خود فرموده:
« من، زود باوران فهيم را دوست دارم! »
چكيده مطالب:
- دعا يعنى، هر چه دل تنگت مى‏خواهد بگو! آنگاه منتظر باش تا طلوع خواسته‏هايت را به تماشا بنشينى!
- يك بار خلوت كردن با حضرت دوست را آزمايش كنيد و هر چه مى‏خواهيد با زبانى ساده بيان كنيد و منتظر وقوع اتفاقات شگرف آن باشيد!
- دعا هميشه درخواست نيست! بلكه دعا كردن يعنى، نقد خويشتن، يعنى، حركت از وضع موجود براى رسيدن به وضع مطلوب!
- دعا يعنى، شناخت و درك درست و دقيق از صفات نكوهيده و صفات پسنديده و درخواست از خداوند در جهت تضعيف و تقويت صفات فوق.
- فراموش نكنيد! بزرگترين روانشناسان امروز مى‏خواهند يك نكته را به انسان بياموزند: لحظه‏اى با خودت و با خدايت خلوت كن!
- دعا يعنى، گفتگويى بس عاشقانه، ساده و لطيف با آن مهربان مطلق!
- مطمئن باشيد! بهترين آرامش بخش در اين جهان گفتگو با آن عزيز لطيف است!
- بايد با تمام وجود و حضور خويش دعا كنيم، آنگاه هر درى را بكوبيم به رويمان مى‏گشايند!
- بياموزيد روحتان را با قطرات زلال اشك شستشو دهيد، سپس با دانه‏هاى گندم دعا تغذيه كنيد، اگر اين گونه باشيد بى‏شك حمام روح شما خلوت شماست و غذاى روح شما، دعاى شما!
- مواظب بكار بردن كلمات درباره خود باشيد، زيرا، اكنون آگاهيد كه كلمات قدرت خارق العاده‏اى دارند!
- هميشه براى خود و ديگران و جهان از كلماتى لطيف و زيبا و پاكيزه استفاده نماييد تا خود نيز اينگونه باشيد!
- سعى كنيد رويين تن شويد با ( نداشتن ) و ( نخواستن )، زيرا، ( داشتن ) و ( خواستن ) پايه و اساس همه رنج‏هاى آدمى است!
- باور كنيد! باور كنيد! يگانه پناه گرم و لطيف از تهاجم اين گودال مدرنيسم وحشت زده! پشت بام گرم خداوند است، با آسانسور دعا!

جان كلام:

دعا يگانه نردبان نور نجات‏بخش ماست، به سوى آن حقيقت شگرف، فقط يك بار امتحان كنيد!
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشيد
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image