زيست شناسى
اين طور به نظر مى رسدكه تعاريف فرهنگى و اجتماعى، علت اين موضوع راكه چرا مغز زنان به طور متوسط در همدلى كردن و مغز مردان به طور متوسط در ساماندهى بهتر عمل مى كند، كامل توضيح نداده اند. آيا زيست شناسى مى تواند علت اين تفاوتهاي جنسى را توضيح دهد؟ در اين مقاله تحقيقاتى كه بر روي حيوانات، هورمون ها، مغز و بالاخره جنسيت ها صورت گرفته است، را مورد بررسى قرار خواهيم داد. بياييد اول با حيوانات شروع كنيم.
ازموش تا ميمون ها
آيا اين تفاوتهاي جنسى، در مواردي كه ما در انسانها مشاهده مى كنيم، يكى است؟ اگر چنين هستند بنابراين چنانچه گونه هاي ديگر، توسط تعاريفى خارج از فرهنگ انسانى باشند، اين مسئله مى تواند با دلايلى زيست شناسى درگير باشد. البته كليد خطرناك، در اينجا، انسان مداري است، يك گرايش كهنسال و پرسابقه، كه معتقد است حيوانات ديگر نيز، خصلت ها و خصوصياتى همچون ما دارند. به ياد داشتن اين موضوع، بسيار مهم است. رقابت شديدي ميان اين عقايدكه حيوانات ديگر، توانايى همدلى كردن و ساماندهى را دارند يا اينكه چنين نيست، وجود دارد. ولى حيوانات ديگر اشكال سادهاي ازخوش مشربى و توانايى فضايى را مى توانند آنجا دهندكه ممكن است مربوط به موضوع مورد نظر باشد. بياييد اين تحقيق را با ميمون هاي بزرگ شروع كنيم. در تمام اين گونه ها نرها بيش از ماده ها، حس جنگجويى از خود نشان مى دهند و از بازي هاى ماجراجويانه لذت بيشتري مى برند مانند كودكان انسانهاكه پسر بچه ها علاقه ي شديدي به بازي هاى پر جنب وجوش و پر تحرك، نشان مى دهند.
هر كسى مى تواند اين رفتارها را در بچه ى حيوانات هم مشاهده كند، به عنوان مثال در بچه ميمون هاي نژاد "ريسوس" اينگونه رفتارها را مشاهده مى كنيد. پسر بچه هاي نوپا هم بيش
از دختران نوپا، بازي هاي پرتحرك و مهيج را انجام مى دهند. بعضى از مردم اين تفاوت در رفتار انسانى را همچون نشانه اي از مرد بودن آنها تعبير مى كنند و حساسيت مردان نسبت به مسائل اجتماعى و ديگران كاهش مى يابد، مردان با تلاش بسيار قدرت و موقعيت خودشان را در جامعه بيان كرده و از آن دفاع مى كنند، در حالى كه به احساسات ديگري اهميتى نمى دهند. حقيقتى كه در اين رفتار، دركنار تفاوتهاي اوليه مشاهده مى كنيم، نشان مى دهدكه ممكن است علل زيست شناسى در اين دخالت داشته باشند. يكى ديگر از شباهتهاي آشكار در ميان انسانها، ميمون ها و شامپانزه هاكه بسيار هم جالب است اين است كه به طور متوسط زنان در ميان بچه ها مشخص مى شوند. زنان دوست دارند به آنها نگاه كنند، آنها را نوازش دهند، به آنها اهميت بدهند و برايشان احساس نگرانى كنند.
ممكن است فكركنيدكه اين موضوع ارتباطى با زيست شناسى ندارد، ولى تقليد جنسى مشابه در هر سه مورد ازحيوانات وجود دارد. مشكل اصلى براي تقليد اين است كه ميمون و شامپانزه هاي ماده ي نوجوان كه به بچه ها علاقه ي زيادي نشان مى دهند، در حالى است كه ميمون هاي نوجوان هنوز از بزرگترها تقليد و سرمشق گيري نكرده اند.
بنابراين توجه و علاقه ي شديدي كه زنان به كودكان نشان مى دهند ممكن است نشانه ي حساسيت و احساساتى بودن شديد آنها نسبت به ديگران باشد، مخصوصا نسبت به كسانى كه آسيب پذيرتر هستند.
در مورد تحقيقى كه در خصوص ساماندهى حيوانات است، چه چيزي مشخص شد؟ فهميديم كه ساماندهى ممكن است منحصرا از عهده ي انسانها برآيد چراكه آن روش تعيين اطلاعات غيررسمى است و انديشه ي بى ثبات نمى تواند به طور مجاب كننده اي در انواع ديگر حيوانات به اثبات برسد.
علاوه بر اين تحقيقاتى كه بر روي رفتارهايى همچون توانايى هاي فضايى موش ها انجام شد، ممكن است به ما چيزهايى در مورد برابري ساماندهى در حيوانات بياموزند. با تمام اين احوال همچنين مشاهده كرده ايم كه مهارتهاي فضايى در انسانها مى تواند ساماندهى را در بر داشته باشد.
موش هاى نر معمولا راه خود را در يك راه مارپيچ خيلى سريع پيدا مى كنند و خطاي كمتري دارند، براى مثال در يكى از آزمايش هاكه به آن راه مارپيچ شعاعى مى گويند حيوان بايستى راههايى راكه از مركز سرچشمه مى گيرند، به خاطر بسپارند تا بتواند به غذا دست يابد. راههاي سردرگم كننده آزمايشهاي سنتى و قديمى براي سنجش توانايى فضايى هستند ولى بايستى بدانيم كه يك راه مارپيچى هم يك سيستم است. در هر دو تحقيق ميان انسان و موش، زمانى كه موشها و راه حل هاي هندسى مورد استفاده قرار مى گرفت برتري افراد نر كاملا مشهود بود. افراد مؤنث تمايل داشتند به علائم درون اتاق تكيه كنند. يكى ديگر از تفاوتهاي جنسى انسانها اشاره به نوعى ديگر است: برترى افراد نر در پرتاب اجسام به سمت و يا جهتى خاص، آن هم با دقت فراوان، كه شواهد نشان مى دهد اين توانايى در سنين اوليه ي تولد مشاهده مى شود. اين توانايى، ساماندهى را در بر مى گيرد. بدين معناكه هم قوانين كنترل حركت اجسام را درك مى كنند و هم انجام اين كار را به راحتى كنترل مى نمايند.
اگرچه هنوز به خوبى نمى دانندكه شامپانزه هاي نر هم مى توانند با دقت اجسام را پرتاب كنند، البته آنها اين حركت را خيلى بيشتر از شامپانزه هاي ماده انجام مى دهند. اگر اين رفتار پرتاب كردن به يك علت مشابه در انسانها و شامپانزه هاي نر افزايش داشته باشد، مى توان چنين تصوركردكه يك علت زيست شناسى باعث به وجود آمدن چنين تفاوتهاي جنسى شده است. مسلما شامپانزه ها روي فرهنگ انسانها تأثيري نمى گذارند مثلا هرگز در تلويزيون پرتاب دارت شامپانزه ها را پخش نمى كنند، در حالى كه ميمون ها نيز هرگز به تماشاي پرتاب ديسك يا دارت انسانها نمى نشينند. بنابراين تحقيقات به عمل آمده بر روي حيوانات، به اين نكته اشاره مى كندكه زيست شناسى در همدلى كردن و ساماندهى نقش دارد ولى نقش آن در اين مرحله مؤثر نيست. در مورد هورمون ها چه اطلاعاتى داريد؟ آيا مطالعه در مورد آنها مى تواند چيز تازه اي به ما بياموزد؟
بالا رفتن سطح هورمون هاي شما
يك عامل زيستى كه ممكن است علت تفاوتهاى جنسى در ذهن باشد، سيستم هورمونى است. بلافاصله پسى از بارداري، آزمايش بر روى جنين نر نشان مى دهدكه ميزان هورمون تستوسترون در آن بالا است. تستوسترون از غدد آدرنال ترشح مى شود و به همين دليل دختران نيز داراي اين هورمون هستند، ولى پسران حتى قبل از تولد به طورآشكار اين هورمون را در حد بالايى توليد مى كنند.
لازم است چندين نكته ي مهم در خصوص جنسيت خودتان يادآوري كنيم. وقتى كه به جنسيت خودتان مى انديشيد، بايستى پنج سطح متفاوت را از هم مجزاكنيد:
* جنسيت ژنتيكى خودتان: اگر شما داراي كروموزوم هاي X وY باشيد بنابراين از جنس نر هستيد و اگر داراي كروموزوم هاي XX باشيد، از جنس ماده هستيد.
* اندام هاى تناسلى خودتان: اگر شما داراي هورمون تستوسترون باشيد بنابراين نر هستيد و اگر داراي تخمدان باشيد، بنابراين ماده هستيد. * اندام تناسلى جنسيت خودتان: ا ر داراى آلت تناسلى مردانه هستيد از جنس نر و اگرداراي واژن هستيد از جنس ماده هستيد. * نوع مغز خودتان: اگر شما ازجنس نر باشيد سيستم ساماندهى مغزتان قويتر است و اگر از جنس ماده باشيد سيستم همدلى كردن مغزتان قويتر خواهد بود.
* رفتار خاص جنسى خودتان: اين موضوع از حالات و نوع مغزتان ناشى مى شود.
اگر به چيزهايى مانند جمع آوريCD، وسايل مكانيكى، بازي هاي فوتبال و... علاقمند هستيد بنابراين از جنس نر و اگر به چيزهايى مانند حمايت از دوستان، نگرانى در خصوص احساسات ديگران و بيان و نشان دادن صميميت مى انديشيد و علاقمند هستيد، بنابراين از جنس ماده هستيد. نوع مغزتان جدا از نحوه ي رفتاري شما نيست ولى نوع مغزتان در حقيقت خلاصه اى از اطلاعاتى است كه از رفتارهايتان به دست مى آيد. روانشناسان مى گويند نوع مغزتان تعريفى از سطح ادراكى است در حالى كه رفتار آن چيزي است كه شما انجام مى دهيد. جنسيت ژنتيكى شما بر اساس يك سري نكته هاي ادراكى است و خيلى صادقانه تعيين مى شود. اكثر مردمى كه مى خواهند تشخيص دهند فردي ازگروه نر يا ماده است، در همين اولين مرحله متوقف مى شوند. ولى حتى اگر شما به طور معمول ازگروه ماده و يا حتى ازگروه نر باشيد، مى توانيد از غدد، مغز و رفتارهاي خاص جنس نر استفاده كنيد. برعكس حتى اگر شما از نظر ژنتيكى و جنسيتى مرد باشيد، مى توانيد از غدد، مغز و رفتارهاي زنانه استفاده كنيد. اگر شما از نظر ژنتيكى و جنسيتى مرد باشيد، قبل از تولد هورمون هاي تستوسترون و آندروژن در بدنتان ترشح مى شود و اگر از نظر ژنتيكى و جنسيتى زن باشيد، قبل از تولد از غدد آدرنال هورمون زنانگى ترشح مى شود، در نظر گرفتن اين نكات براي تشخيص نوع مغزتان و نوع رفتارهايتان بسيار اهميت دارد. ترشح هورمون تستوسترون طى سه مرحله به اوج مى رسدكه عبارتند از: مرحله ي اول دوره ي قبل از تولد بين هشت تا بيست و چهار هفته ي دوران حاملگى است. نكته بعدي پنج ماه پس از تولد است و نقطه ي اوج در دوران بلوغ است. اين دوره ها مربوط به دوران فعال سازي مى شوند، زيرا در اين اوقات است كه مغز براي تغيير چنين هورمون هايى بسيار حساس است. هورمون هاي جنسى گفته شده، قبل از تولد بر روي فعاليتهاي مغز تأثير مى گذارند. " نورمن گيچويند "، عصب شناس معروفى است كه در اين مورد نظريه ي فوق العاده جالبى ارائه كرده است. او چنين فرض كردكه ميزان ترشح هورمون تستوسترون بر روى ميزان رشد دو نيمكره ي مغز تأثير مى گذارد. هر چه ميزان اين هورمون بالا باشد، ميزان رشد نيمكره ي راست مغز هم سريعتر خواهد بود و به طور قرينه رشد نيمكره ي چپ مغز آهسته خواهد بود. البته كمى بعد در مورد اين دو نيمكره با هم صحبت خواهيم كرد.
اگر چه فرضيه ي " گيچويند " مورد انتقاد قرارگرفت ولى شواهدي موجود است كه پيش بينى او را حمايت مى كنند و آن اين است كه مردان در مهارتهاي نيمکره ي راست مغز برتري و مهارت بيشترى دارند و زنان درمهارتهاي نيمکره ي چپ بيشتر مهارت دارند. ولى فبل از هر چيزي، بايستى بدانيم كه آيا ترشح هورمون تستوسترون تأثيرى بر روي همدلى كردن دارد؟ دانشمندان به ميمون هاي بومى هندوستان راكه " رزوس " ناميده ميشوند و و حامله بودند، هورمون تستوسترون تزريق كردند. ميمون هاى دختر اگر چه به طور ژنتيكى از جنس ماده بودند، ولى از نظر جنسى مرد شدند. هر چه اين ميمون ها بزرگتر مى شدند بيشتر در حركات و بازي هايشان رفتارهاي ميمون نررا نشان مى دادند و حالتهاي جنگندگى در آنها زياد مشاهده مى شد. همانطوري كه قبلا هم گفتيم يك چنين حالتها و بازي هايى مى تواند علامت فقدان حس همدلى باشد. بر عكس دانشمندان به پستانداران دختر هورمون هاي استروژن و پروژسترون تزريق كردند. آنها رفتارهاي مادرانه ي شديدي از خود نشان دادند و علاقه ي خاصى به بچه ي حيوانات پيداكردند و مجددا اين موضوع نشان مى دهدكه حس همدلى افزايش يافته است. بنابراين جنين انسان زمانى كه در معرض تركيبات آندروژن مصنوعى قرار مي گيرد،افزايش تجاوزات "پس زايشي " را نشان مي دهد. اين علائم نشان مي دهد که هورمون ها مي توانند بر روي اين رفتارهاي اجتماعي تأثير بگذارند . در هنگام سفط جنين هاي مكرر لازم مى شودكه به زنان هورمون مصنوعى زنانه تجويز شود. مادرانى كه پس از اين دوره ي درمان زايمان كنند، در صورتى كه فرزندشان پسر باشد، اين پسر رفتارهاي خاص زنان را در حركاتش نشان مى دهد، به عنوان مثال دركودكى بيشتر به بازى هاي گروهى و بازي هايى كه مربوط به مسائل اجتماعى است علاقمند مى شود و ترجيح مى دهد با عروسكها بيشتر بازى كند.
بعدها معلوم شدكه سطوح هورمون مى تواند در توانايى همدلى مؤثر باشد. تحقيقات به عمل آمده بر روي تغيير جنسيت مرد به زن هم مى تواند تأثيرات هورمون ها را بر روي احساس همدلى و همدردي به ما نشان بدهد. آنهاكاهش شكل مستقيم تجاوزگري راكه بيشتر در مردان متداول است، نشان مى دهند و به طور غير مستقيم افزايش تجاوز خويشاوندي راكه بيشتر در زنان متداول است، نمايان مى كنند. اين يك مدرك معتبر است كه تستوسترون بر روي شكل تجاوزگري تأثير دارد.
به خاطر داشته باشيدكه تجاوز مستقيم احتمالا به سطح پايينى از همدلى احتياج دارد. البته اين موضوع تنها در مورد هورمون آندروژن بعد از زايمان چيزي مى گويد. چگونه مى توانيم اطلاعات مفيدى در مورد آندروژن پيش از زايمان به دست آوريم؟
تستوسترون و دونيمكره ى مغز
عقيده ي گيچويند اين بودكه ترشح هورمون تستوسترون بر روي رشد نيمكره ي مغز تأثير مى گذارد، هر چه ميزان اين هورمون بالا باشد نيمكره ي راست مغز رشد بيشتري خواهد داشت.
نيمكره ي راست مغز مربوط به توانايى هاي فضايى و حركتى است و همانطوري كه مشاهده كرديم توسط توانايى ساماندهى ياري مى شوند. نيمكره ي چپ مغز مربوط به زبان و ارتباطات است و همانطوري كه مشاهده كرديم توسط توانايى ابراز همدلى كرددن ياري مى شوند. اگر نيمکره ي راست مغز مردان سريعتر از زنان رشد و توسعه داشته باشد، مي توان علت اينکه چرا توانايي مردان در ساماندهي بهتر و بيشتر از زنان است را توضيح داد. به همين ترتيب اگر نيمکره ي چپ مغز در زنان سريعتر از مردان توسعه داشته باشد، مي توان علت اينکه چرا توانايي زنان در ابراز همدلي بهتر و بيشتر از مردان است را توضيح داد.
آيا اين نتايج طي تحقيقاتي کسب شده است؟ ويژگي دو نيمکره ي مغز مربوط به عملکرد متفاوت مغز مي شود. حالات مختلف زبان به طور گسترده اي مورد مطالعه قرار گرفت. مهارتهاي گفتاري نقش بسياري زيادي در زندگي اجتماعي ما و در همدلي کردن دارند. از همان ماههاي اوليه ي تولد، زماني که دختران به صداي گفتگوي افراد اطرافشان گوش مي کنند فعاليتهاي الکتريکي بسياري در نيمکره ي چپ مغزشان نشان مي دهند.
وقتي انسانها بزرگتر مي شوند نيمکره ي چپ در بسياري از افراد براي صحبت کردن برتري مي يابد. حقيقت اين است که در دوران اوليه ي تولد دخترها معمولا نشان مي دهند که نيمکره ي چپ مغزشان برتر است به همين دليل دختران سريعتر از پسران صحبت کردن را ياد مي گيرند و اين موضوع عقيده و نظريه ي " گيچويند " را تأييد مي کند. اگر توسط هدفن و گوشي مخصوص به صداي گفتگويي گوش دهيد، گوش راست شما دقيق تر از گوش چپ کلمات مي کند. به اين حالت برتري راست گوش مي گويند واين موضوع نشان مي دهد که عصب هاي شنوايي از بخش حلزوني گوش بالا مي روند و به سمت مخالف در مغز مي رسند. گوش ها به هر دو نيمكره ي مغزتان مرتبط هستند ولى ارتباطات در سمت مخالف بيشتر صورت مى گيرند. بنابراين گوش راست با قدرت بيشترى كلمات را به صورت علائم خاص به نيمكره ي چپ مغز ارسال مى كند. اين مسئله شايد يكى از دلايل برتري نيمكره ى چپ مغز براي درك و مفهوم گفتار باشد. در يك چنين تأثيرات دو جانبه اي، تفاوت هاي جنسى مشاهده مى شود. به عنوان مثال مردان مى توانند از طريق گوش راست خودشان بهتر ازگوش چپشان كلمات را بشنوند و مفهوم را به طور دقيق درك كنند. اين مسئله نشان مى دهدكه مردان بيشتر از زنان به گفتگوها و صحبتها دقت مى كنند. البته ممكن است تا حدي اين موضوع ضد و نقيض باشد ولى با اين حال در عمل زنان در امتحانات مربوط به زبان امتيازات كمتري نسبت به مردان كسب مى كنندكه در واقع اين موضوع انكارناپذير است كه اظهار دوگانگى در زبان وكلام ممكن است به اين علت باشدكه زنان اين كار را بهتر انجام مى دهند. يك نظريه مى گويد به اين علت كه زنان كمتر از مهارتهاي مربوط به نيمكره ي راست مغزشان استفاده مى كنند، آنها از باقى توانايى خود براي گفتگو و مهارتهاي زبانى از قشر ديگر پوسته ي مغزكمك مى گيرند. مسئله اين است كه زنان براي مهارت هاي گفتاري از هر دو نيمكره ي مغز استفاده مى كنند و مى توان آن را به واسطه ي اين حقيقت كه،- به هنگام بروز آسيبى جدي بر روي نيمكره ي چپ، مشكلات زبان پريشى و ياكشيدن حروف را پيدا مى كنند -، تشخيص داد. اگر آنها بتوانند بعد از سكته ي مغزي اين زبان پريشى را بهبود ببخشند، در نتيجه خيلى سريعتر حال عمومى آنها رو به بهبود مى رود. ممكن است اين مسئله بدين علت باشدكه منطقه ي زبان در نيمكره ى راست زنان مى تواند صدمات نيمكره ى چپ را جبران نمايد و كار آن را به عهده بگيرد. با توجه به اين نكته امتيازات امتحانات زبان زنانى كه دچار سكته ى مغزى شده اند، حال اين صدمه به هر يك از دو نيمكره وارد شده باشد، هيچ تأثيرى بر روى اين نمرات نمى گذارد در حالى كه در اگر مردان آسيبى به نيمكره ى چپ وارد شود، به سختى مى توانند زبان پريشى خود را بهبود بخشند. آخرين مورد ناشى از آزمايش وادا (1) مى شود. در اين آزمايش به بيمار ماده ى بيهوشى تزريق مى شود كه خيلى سريع بر روى يكى از دو نيمكره ي مغز او تأثير مى گذارد. بنابراين اين احتمال مى رود كه نيمكره ى سمت چپ مغز به خواب رود. پس يك مغز مى تواند توانايى بيمار را در درك لغات امتحان كند. با تكرار اين آزمايش در نيمكره ى ديگر مغز، مى توان به ترتيب فهميد كه وظيفه ى هر دو نيمكره چه چيزى است. وقتى كه گروهى از مردان و زنان مورد آزمايش قرار گرفتند نتيجه ى بسيار جالبى كسب شد. توانايى گفتارى زنان به هنگام ورود ماده ى بيهوشى به هر دو نيمكره كاهش پيدا مى كرد. توانايى كلامى و گفتارى مردان تنها زمانى كه ماده ى بيهوشى به نيمكره ى چپ وارد شد، دچار نقصان و مشكل گرديد. اين موضوع با فرضيه ى دو جانبه بودن زبان كه قبلا در موردش صحبت كرديم، مطابقت مى كرد.
توانا يى هاي گفتاري ارتباط نزديكى با همدلى كردن دارد. مفاهيم اصلى زبان خيلى با همدلى كردن ارتباوو نزديكى دارد، به خصوص آن دسته از مفاهيمى كه مربوط به واغكرايى، تفسير منظور و نيت فرد سخنگو مى شود. مفاهيم ديگر زبانى ساماندهى مخصوصاگرامر و واژگان هستند. تقريبا همه مى دانندكه نيمكره ي راست مغز در برگيرنده ي توانايى هاي حركتى مانند روش عادي يادگيري است. اين نظريه به تحقيقات بازتاب عصب بازمى گردد. براي مثال اگر جريان خون به مغز را در حالى كه داوطلب در حال انجام گفتگو است، اندازه گيري نماييد، متوجه خواهيد شد جريان خون بيشتري به سمت نيمكره ي چپ سرازير مى شود و زمانى كه آنها در حال انجام ورزش يا دقت بر روي موضوع خاصى هستند، مشاهده خواهيدكردكه جريان خون به سمت نيمكره ي راست سرازير مي شود. اين مسئله به ما مى گويدكه هر نيمكره ي مغز داراي ويزگى هاي خاص خود است.
همانطوري كه قبلا هم گفتيم كارهاي حركتى و يا تمركزي را مى توان با استفاده از سازماندهى و نظم و ترتيب، به خوبى انجام داد. اين موضوع نشان مى دهد که امتياز سازماندهى شما ممكن است در صورتى كه بخواهيدكاري را با دست راست يا چپ انجام دهيد، كنترل هر يك از دستها با نيمكره ي مخالف انجام مى گيرد، تغيير خواهدكرد.
در يك سري تحقيقات گسترده در خصوص اين موضوع، از يك عده كودك خواستند بدون اينكه اشياء يا اجسام خاصى را مشاهده كنند، نام آنها را بر زبان بياورند. همان بازي قديمى كه مقداري اجسام مختلف را درون كيسه اي مى ريختي و بعد ازكودك مى خواستيم كه تنها با لمسكردن اشياء درون كيسه نام آنها را حدس بزند. به علت اينكه اين اجسام هيچ معنا و مفهومى براى فرد نداشتند، نام گذاشتن براي آنها كار دشوارى بود. براى اين كار اول اجازه دادند كه كودك تمام اطرافش را با دقت نگاه كند و تمام اجسام را به خوبى در حافظه اش نگاه دارد، سپس چند تكه از اجسام اطرافش را درون كيسه اى مى گذارند. يك آزمايش فكرى! البته اين آزمايش ارتباط نزديكى با سازماندهى دارد زيرا شما بايستى تنها با كمك حس لامسه و تشخيص فرم و شكل جسم، نام آن را حدس بزنيد. حال سؤال اينجاست: "آيا اگر اين اجسام را با دست راست يا چپ خود لمس كنيد، در تشخيص تفاوتى به وجود مى آيد؟" حال نتيجه را برايتان مى گويم: پسران در شناخت اجسام با دست چپ خودشان بهتر عمل كردند و اين نشان مى دهد كه نيمكره ي راست مغزشان اين توانايى را تحت كنترل دارد. دختران به طور يكسان با هر دو دست خودشان مى توانستند اجسام را شناسايى كنند و اين مسئله نشان مى دهد كه نيمكره ي راست مغز آنها تخصص كمترى براى انجام اين كار دارد. حقيقت اين است كه به طوركلى تمام دختران و پسران به نوعى خيلى شبيه يكديگر هستند و اين امر نشان مى دهد كه اهميتى ندارد چقدر يك بازى شاد و مفرح است و يا اينكه هر يك از دو جنس نر و ماده، براى انجام هر كارى، چقدر انگيزه دارند. همانطورى كه ممكن است هر يك از شما حدس بزنيد، فرقى نمى كند كه راست دست يا چپ دست باشيد، در هر حال از بعضى لحاظ غير عادى هستيد. آن عده اى كه چپ دست هستند، تفاوت كمترى ميان دو نيمكره ى مغزشان به هنگام انجام فعاليتهاى فكرى و گفتگو كردن وجود دارد. اين موضوع نشان مى دهد آنها داراى خصوصيات نسبتا قوى نيستند، شايد به اين دليل كه مجبورند بعضى از بخشهاي نيمكره ي راست مغزشان را صرف كنترل چپ دستى بودنشان كنند، بنا براين بخش كمتري از قشر مغز براي خصوصيات قوي در سازماندهى نيمكره ي راست باقى مى ماند. ايق مسئله ممكن است از يك سري فعاليتهايى كه در. نيمكره ي چپ واقع شده اند، ناشى شود.
اما وقتى كه حساب تعداد تفاوتها را با انگشتان دلست محاسبه كنيد، تفاوتهاي يكسانى ميان دو جنس به دست مى آوريد: مردان بيشتركارها و فعاليتهاي سازمان يافته ي خود را توسط اندام هاي راست بدنشان انجام مى دهند. تمام اين نتايج فزضيه ي گيچويند راكه مى گفت ميزان هورمون تستوسترون در توسعه ى فعاليتهاى مغزي تأثير دارد، تأييد مى كند. مطالعه بر روى موش ها به ما اين فرصت را دادكه نگاه دقيقى به يك جانبه بودن فعاليتهاي مغز داشته باشيم. هر بخش از مغز مسئوليت فعاليت قسمتى از بدن را به عهده دارد. در موش هاي نر قشر مغز درسمت راست ضخيم تر است و شايد به دايل آن باشدكه اين بخش، همچنين، مسئوليت حمايت از فعاليتهاي تمركزى را بر عهده دارد.
يكبار ديگر دريافتيم كه موضوع تفاوت ميان دو جنس نر و ماده در ضخامت قشر مغز به نوسان ميزان ترشح هورمون تستوسترون بستگى دارد. نكته ي. جالب اين است كه مهندسين ساختمان و هنرمندان كارهاي تجسمى، بيشتركارهايشان را با دست چپ انجام مى دهند، البته عده اي هم مستثنى هستند. ولى اين حقيقت نيز هميشه وجود داشته كه موسيقيدانان و رياضى دانان براى انجام بهتركارهايشان لازم است كه محاسبه گر خوبى باشند. تمام اين مسائل به ما مى گويندكه تأثيرات هورمون تستوسترون بر روي هر دو بخش نيمكره ى مغز صورت مى گيرد. هر چقدر شما زودتر به موضوع فكر كنيد و آن را توسعه بدهيد، سريعتر نيمكره ى راست مغز رشد مى كند و نيمه ى راست بدنتان هم بزرگتر خواهد شد و اگر سازماندهى مربوط به عملكرد نيمكره ى راست مغز باشد، اين موضوع دليل اينكه چرا مردان در سازماندهى، بهتر عمل مى كنند، را به خوبى توضيح مى دهد.
ممكن است از شنيدن اين موضوع كه - مهارتهاى فكرى و فعاليتهاى مردان، نه به خاطر برتري آنها در داشتن امتياز استفاده از سازماندهى است و نه به خاطر رشد سريع نيمه ى راست مغز، بلكه تنها به اين علت است كه پسران سريع تر از دختران به سن بلوغ مى رسند - ، تعجب كنيد. در حقيقت تكامل دختران سريعتر از پسران صورت مي گيرد. به هنگام تولد، دختران به طور متوسط چهار تا شش هفته جلوتر از پسران به تكامل جسمانى مى رسند و به هنگام رسيدن به سن بلوغ دختران به طور شگفت آورى دو سال از پسران جلوتر هستند. بنابراين كامل شدن و يا بالغ شدن نمى تواند برترى مردان را در ساماندهى كردن توضيح دهد. به بيان دقيق تر ترشح هورمون تستوسترون پيش از زايمان نقش بسيار مهمى در توسعه ي تفاوتهاى فردى در همدلى كردن و توانا يى هاى گفتارى و ساماندهى دارد. نقش هورمون هاى ديگر هم ممكن است در تفاوتهاي جنسى فعاليتهاى مغز مهم باشد ولى اين مسئله مى تواند سر فصل آغاز كتاب ديگرى شود.
نوسانات مغز
يك روش ديگر براى توضيح اينكه چرا و چطور اين تفاوتهاى جنسى در مورد مغز به وجود مى آيد، توجه كردن به اين موضوع است كه كدام منطقه ى مغز نقش همدلى كردن را بازي مى كند وكدام منطقه مغز نقش ساماندهى را بازي مي كند و بعد بايستى نگاهى به تفاوتهاي ميان دو جنس، در اين مناطق مغز داشته باشيم. در اينجا مناطقى كه برادران لسلى (2) پيشنهاد دادند، معرفى مى گردد: " مغز اجتماعى ". ابتدا آميگدالا (3) يك نقطه ي بادامى شكل در مغز است. (آميگدالا يك نام يونانى است) مانند بسياري از مناطق اوليه ي مغز، اين بخش هم به دو قسمت مجزا تقسيم مى شود. اين دو بخش در پشت دو لپ گيجگاهى در بخش فرعى قشر مغزكه به آن سيستم Limbic مى گويند، قرارگرفته اند. اگر چه آميگدالا درگير عملكردهاي ديگري فراي همدلى كردن است- مانند دلبستگى داشتن به موجودي خاص براي يافتن انگيزه-، اين بخش با اين حال نقش واضحى براي قضاوت در مورد احساسات ديگران ايفاء مى كند. اين را مى دانيم زيرا آميگدالا وقتى كه شخصى به حالات احساسى چهره اي، واكنش نشان مى دهد، فعال مى گردد در حالى كه مغزشان تصوير آن حالت را در ذهن ضبط مى كند و به اين علت صدمه ديدن اين بخش در فرد يا حيوان باعث از دست دادن مهارت همدلى كردن او خواهد شد.
تفاوتهاي جنسى در آميگدالا هم ديده شده است. براي نمونه زمانى كه در تحقيقى ازFMRI استفاده شد (عملكرد مغناطيسى تصوير بازآوايى) پسران به عكسهاي چهره هاي وحشت زده نگاه مى كردندكه در مقايسه با دختران الگوي متفاوتى از حساسيت آميگدالا را نشان مى دهند.
آميگدالا همچنين در سلولهاى گيرنده ى تستوسترون به وفور يافت مى شود. بنابراين اگر ما هورمون تستوسترون را به آميگدالاى يك موش ماده تزريق كنيم، آن هم، درست بلافاصله بعد از تولد، واكنش ها و رفتارهاى او درست مانند موش هاى نر خواهد شد.
موش هاى نر داراى منطقه ى وسيعى از آميگدالا هستند. اگر شما يك موش نر بالغ را اخته كنيد، تنها طى گذشت چهار هفته اندام او كوچك مى شود و به اندازه ى شكل و اندازه ى يك موش ماده درمى آيد. آسيب ديدن آميگدالا در موش و انسان باعث به وجود آمدن رفتارهاى غير عادى اجتماعى مى شود. آميگدالا به تنهايى قادر به انجام كارى نيست و به شدت به بخش انتهاى مغز متصل است و بخصوص به بخش جلويى قشر مغز مربوط مى شود. دو بخش قسمت جلويى قشر مغزكه نقش همدلى كردن را ايفاء مى كند، "اوربيتو" و منطقه ى ميانى جلو هستند. (تقريبا قسمت چپ مغز است). دوباره اينكه اين مناطق هنگامى كه مغز انسان شروع به تصويربردارى مى كند، فعال مى شوند.
در حالى كه شخص مى فهمد مردم به چه مى انديشند يا چه قصد و نيتى دارند و صدمه به اين مناطق مغز باعث به وجود آمدن مشكلاتى تنها در اينگونه آزمايش ها مى شود. منطقه ى ديگر مغز كه در همدلى كردن اهميت بسيارى دارد، بخش فوقانى "سولكوس" گيجگاهى (STS) است كه لپ هاى گيجگاه يعنى در طرفين مغز قرار دارد. اينجا سلولهاى كشف شده اى است كه مخصوصا به انسان يا حيوان ديگرى ، به شما نگاه كند، واكنش نشان مى دهند.
وقتى به چشمان شخص ديگري نگاه مى كنيد تا متوجه حالت خصمانه، دوستانه، علاقمندى يا... او شويد، چه اتفاقى در مغز روي مى دهد؟ به بيان دقيق تر بايستى بگويم وقتى قصد داريد فكركسي را بخوانيد و يا اينكه حالات و وضعيت روحى او را درك كنيد، كدام بخش مغز فعال مى گردد؟ تحقيقات گسترده تصورات مربوط به اعصاب نشان مى دهدكه ارتباط خاصى ميان STSو آميگدالا وجود دارد. عملكرد روشهاي تصورات مربوط به اعصاب معمولا جريان خون در مناطق مختلف مغز را اندازه گيري مى كند، در واقع مانند پك وكيل براي مغز فعاليت مى كند.
مناطق مربوط به مغز واقعا شروع به كار نمى كنند ولى مى توانند به دنبال اندازه گيري ميزان خونى كه در هر لحظه ي خاص وارد اين مناطق مى شود، آنها را شناسايى كنند. طرح هاي پر از جزئيات كامپيوتري، زمانى كه اين مناطق شروع به فعاليت مى كنند، آنها را نمايان مى سازند. اين روشها بدون نقاط ضعف و محدوديت نيستند، بلكه د ر برگيرنده ي تعدادي فرضيه هستند. ولى اين روشها به ما نكات نجسيار مهمى را در مورد اينكه كدام بخش مغز مسئول انجام چه فعاليتهايى است، نشان مى دهند.
يكى ديگر از ساختارهاي بسيار مهم مغزكه مى توان به آن اشاره كرد مجموعه ي كالوسوم(4) است. اين بخش مجموعه اي از ارتباطات عصبى است كه اطلاعات را، بين دو نيمكره ي مغز انتقال مى دهد. بعضى از تحقيقات (البته نه همه ى آنها) نشان داده اندكه زنان داراى بخش وسيعى از مجموعه ى كالوسوم هستظ. البته اين مقدار به اندازه ى مغز هم مربوط مى شود. تفاوتهاى جنسى توسط تشريح مغز درگذشته ظاهر شده است. بعضى از تحقيقات نشان داده اندكه بخش" اسپلنيوم "، مجموعه ى "كالوسوم " در زنان بزرگتر است در حالى كه يك سرى ديگر از تحقيقات مى گويندكه قسمت جلوى اين بخشش، درزنان بزرگتر است.- اين بخش هم يكى ديگر از قسمتهاى انتقال اطلاعات بين دو نيمكره است- مردان دو جنسى هم چنين حالتى دارند. آن دسته از محققانى كه متوجه شدند بزرگ بودن مجموعه ى " كالوسوم " در زنان مشاهده شده است، دريافتندكه علت اين مسئله ناشى از تعداد زياد فيبرهاى عصبى متصل به دو نيمكره ى مغز است.
بنابراين در خصوص كارهايى كه سرعت عمل انتقال اطلاعات مابين دو نيمكره درآنها تأثير دارد، افرادى كه منطقه ى ارتباطى آنها وسيعتر است، بهتر اين كارها را انجام مى دهند. اين مسئله در برخى تحقيقات كه مربوط به زنان بود، مشاهده شده است. به عنوان مثال در يكى از تحقيقات آن دسته اى كه منطقه ي Splenialدر مجموعه ى" كالوسوم" بزرگتر است،كارهايى كه همراه با گفتگو و صحبت كردن است را بهتر انجام مى دهند.
خويشتن دارى در همدردي و همدلى كردن نقش بسيار حساسى دارد. اگر تنها به خودتان بينديشيد، درك و شناخت احساسات ديگري كار بسيار دشوارى خواهد بود. البته وقتى شما يك همدل و همدرد باشيد، نمى توانيد جلوى احساسات خو تان را بگيريد، در نتيجه بنا به حالات و روحيات فرد مقابل احساسات مناسبى را به او منتقل مى كنيد تا با او همدلى كرده باشيد، ولى لازم است، خويشتن داري كنيد تا تنها افكار و احساسات خود را بر ديگري تحميل نكنيد. تحقيقات به عمل آمده در خصوص خويشتن دارى مردان، زنان وكودكان، توسط دكتر روانشناس كودك، " ژان پيازه " ، انجام شدكه به آن تست معروف B،A نيست، مى گويند. در اين تست يك شىء را پنهان كنيد و به كودك بگوييد آن را پيداكند. بعد آن را در يك جاي ديگر مخفى كنيد. پسران قبل از يك سالگى اصرار زيادي به پيدايش در موقعيت A دارند.
بعضى از مردم اين موضوع را چنين تعبير مى كنندكه: " از آنجايى كه در پسران بلوغ و تكامل بخش جلوي قشر مغزكمى تأخير دارد، اين بخش از مغز به سلسله مراتب فعاليتهاي مغز متصل است ". اين موضوع نشان مى دهد پسران صبر و تحمل كمتري براي روشهاي گفتاري و صراحت اجتماعى خود دارند. هر دوم مورد بحث و مذاكرات و ادب و نزاكت احتياج به يك سري راه و روشهايى دارد،كه طى يك سلسله مراتب انجام مى شود تا به هدف برسد. برخى از مثالها نشان مى دهند خويشتن داري ميان دو جنس تفاوتهاى بسيارى با يكديگر دارد، به طور متوسط دختران خيلى سريعتر از پسران آداب توالت رفتن را ياد مى گيرند و پسران در نافرمانى و سركشى بر دختران برتري دارند و بسيار پرتحرك تر و ماجراجوتر از دختران هستند.
در يك آزمايش فوق العاده از خويشتن داري ازكودكان سه ساله خواستند تا جايى كه مى توانند يك آب نبات را روي زبانشان نگاه دارند، بعد آن را بجوند و يا بخورند. اين، آزمايش كمى حالت شيطنت آميز دارد. البته آزمايش هاي ديگرى هم در اين خصوص وجود دارد. مانند اينكه از بچه ها مى خواهند تا جايى كه مى توانند صدايشان را پايين بياورند وآهسته صحبت كنند و يا اينكه اينقدر صبركنند تا علامت برو روشن شود و بعد شروع به حركت كنند. پسران نسبت به دختران امتيازات كمتري در ا ين آزما يش هاكسب كردند. دقيقا مشخص نشده است كه چرا دختران در خويشتن دارى بر پسران ارجحيت دارند. تنها يك نثيجه گيري مى توان براي آن در نظرگرفت و آن اين است كه اين موضوع با تكامل بخش جلوى قشر مغز مرتبط است. مغز مردان بزرگتر و سنگين تر از مغز زنان است. وقتى كه نسبت اندازه ي مغز با بدن افراد مورد آزمايش قرارگرفت، ميان زنان و مردان هم قد مشخص شدكه همچنان مغز مردان سنگين تر از مغز زنان است. آزمايش هاي گذشته نشان مى دهدكه قشر مغز مردان، 4 بيليون ياخته ى عصبى بيش از زنان دارند. بنابراين سنگينى مغز مردان ممكن است به علت وجود ياخته هاى عصبى بيشتر باشد. داشتن ياخته هاى عصبى بيشتر شايد باعث به وجو آمدن دقت بيشتر به جزئيات مسائلى شودكه با داشتن هنر ساماندهى آنها را بهتر مى توان درك كرد. دقت فراوان بر روي موضوعى باعث مى شودكه به تدريج شخص تمامى موضوع را درك كند.
البته اين موضوع به طور دقيق مورد آزمايش قرارگرفته است. ناحيه اى در قسمت پشت لپ آهيانه قرار داردكه به آن Planum آهيانه مى گويند. در بدن ما اين بخش به دو قسمت مجزاي سمت راست و چپ مغزمان تقسيم مى شود. قسمت راست آن بزرگتر از قسمت چپ آن است و اين بخش به طوركلى در مردان وسيعتر از زنان است. در افرادي كه راست دست هستند، قسمت چپ اين بخش در برگيرنده ى مهارتهاي گفتاري و حركات دست است و قسمت راست اين بخش در برگيرنده ي توانايى هاي تمركزي است. براي افرادي كه چپ دست هستند، اين الگو دقيقا عكس مى شود. هنوز معلوم نشده كه آيا تفاوتهاي جنسى در اين بخش مغز تحت تأثير ترشح هورمون تستوسترون پيش از زايمان قرار مى گيرد يا خير! اين مرضوع براي تحقيقات آينده از اهميت خاصى برخوردار است كه بفهمند آيا اين بخش از مغز در برگيرنده ي سازماندهى مى شود ياخير! در مغز موش هم، تفاوتهاي جنسى در "هيپوكامپوس" مشاهده مى شود. اين بخش در مردان بزرگتر است. وقتى به اين ساختار، آسيبى وارد شود، موش به سختى مى تواند راه خود را در ميان دو راهى پيداكند. اين مسئله نشان مى دهد كه هيپوكا مپوس نقش بزرگى در سازماندهى ايفاء مى كند. پرندگانى كه دانه هايشان را در زمين مخفى مى كنند به نسبت پرندگانى كه چنين كاري نمي کنند، هيپوكامپوس بزرگتري دارند. بنابراين يكبار ديگر تأكيد مى كنم كه هر چه هورمون تستوسترون قبل از زايمان، بيشتر ترشح شود، آن حيوان " هيپوكامپوس" بزرگتري خواهد داشت. تا جايى كه مى دانم هنوز معلوم نشده تفاوتهاي جنسى در اندازه ي هيپوكامپوس انسان تأثيري دارد يا خير؟!! بالاخره اينكه، " هيپوتالاموس " منطقه اي به نام " پرى اپتيك " داردكه اين قسمت در موش هاي نر بزرگتر از موش هاي ماده است.
ژن ها
ما تفاوتهاى جنسى در مغز را مورد بررسى قرار داديم ولى منبع بزرگ ديگرى از تفاوتها ميان اين دو جنس، در ژن ها نهفته است. مى دانيم كه بعضى ژن ها به نوع جنس مرتبط هستند و اين موضوع شايد مهمترين عاملى مؤثر در تعيين نوع مغز مردان و زنان باشد. علاوه بر اين ژنتيك و اثرات هورمونى نيازى به ارتباط دو طرفه ندارند. براى مثال ژن ها ممكن است بر روى ترشح هورمون تستوسترون تأثر بگذارند.
ژن هايى روى هر دوكروموزوم جنسى (x،y) وجوددارند و برخى ديگر روى كروموزوم هايى هست كه مى توانند بر روي توسعه و رفتارهاى نوع خاصى از جنس مغز تأثير بگذارند. اين موضوع بر روى جوندگان آزمايش شده است، ولى تحت شرايط خاص بيمارى انسانى يعنى" سندرم ترنر"، نقش كروموزوم x در به وجو آمدن تفاوتهاى جنسى در رفتارهاى انسانى نيز مشخص شد. " سندرم ترنر" يك اختلال ژنتيكى است كه درآن يك دختر به جاى دوكروموزوم x تنها يكى از آن را دريافت مى كند. در بسيارى از موارد " سندرم ترنر"، كروموزوم x از مادر به ارث مى رسد ولى در برخى موارد ديگر كروموزوم x از پدر به ارث مى رسد. در يك پرسشنامه براي ارزيابى مهارتهاى اجتماعى به طور معمول نمرات دختران بالاتر از پسران بود و در نتيجه دخترانى كه كروموزومx را از پدرشان به ارث برده بودند با دخترانى كه اين كروموزوم را از مادرشان به ارث برده بوند، با هم مقايسه شدند. اين نتايج نشان مى دهندكه ژن هاى پدرى كروموزوم x به طور جزيى با مهارتهاى اجتماعى در ارتباط هستند وآنها به ماكمك مى كنند تا بفهميم چرا تفاوتهاي جنسى در خوش مشربى نمايان مى شوند، درواقع در يك مورد معمولى پسرانى كه كروموزوم x را از مادرشان به ارث ببرند خوش مشرب تر و خونگرم تر هستند.
تحقيقات بسياري توسط كلارى هوگيز (5) و همكارانش در لندن بر روي دوقلوها و حالت معمولى آنها، انجام شده است. مطالعه بر روي دوقلوهايك استراتژي شناخته شده در تحقيقات ژنتيك است.- وقتى ژن هاي خاصى هنوز شناسايى نشده اند و يا اينكه توارث از روي ويژگى هاي خاص مورد آزمايش قرار بگيرد-
مقايسه ي بين دوقلوهاي همسان و دوقلوهاي غيرهمسان، در خصوص امتيازات آنها در آزمايش فرضيه ي فكر به وجود مى آيد. اين آزمايش يكى از مفاهيم همدردي يعنى شناخت را مورد ارزيابى قرار مى دهد. هماهنگى يا تشابه در امتيازات ميان دوقلوهاي همسان به طور چشمگيري بالاتر از دوقلوهاي غيرهمسان است و اين موضوع براي محققان چنين نتيجه گيري را به ارمغان مي آوردكه همدلى كردن به نوعى موروثى است. ارزيابي، مهارتهاي اجتماعى در يك تحقيق جداگانه در مورد دوقلوها نشان مى دهدكه اين توانايى هم موروثى است. اطلاعاث كمى در مورد ژنتيك سازماندهى وجود دارد ولى سرنخ هايى وجود دارد كه نشان مى دهد زن ها در اين ميان نقش خاصى دارند. به عنوان مثال مطالعات توانايى هاي رياضيات در دوقلوها نشان مى دهد كه دوقلوهاي همسان بيشتر از دوقلوهاي غيرهمسان در اين توانايى ها با يكديگر يكسان هستند. با طبقه بندي كارهاي مخصوص هر ژن مى توان عملكرد مخصوص آن را شناسايى كرد و همچنين مى توانيم از اين مسئله مطمئن باشيم كه ژن هاي كنترل كننده ى همدردى و سازماندهى نيز، شناسايى خواهند شد. يك چنين ژن هايى بر نقش فرهنگ و محيط زيست تسلط نخواهند داشت. پايه ي ژنتيكى و يا هورمونى سيستم هاى عصبى نهفته در همدلى كردن و سازماندهى، هنوز احتياج به يك داده ى درست محيطى براي رشد و توسعه ي عادي دارد. ولى شناسايى چنين ژن و يا هورمون هاي به ماكمك مى كندكه بفهميم با وجود اينكه تمام عوامل محيطى آشكار هستند، چرا بعضى ازكودكان در همدلى كردن دچار مشكل مى شوند و يا در سازماندهى بهتر از ديگران رفتار مى كنند.
پي نوشت :
1-Wada
2-Leslie
3-Amygdala
4-Callosum
5-Claire Hughes
منبع: زن کيست؟ مرد کيست؟/س