مقدمه
توسل به عزيزان درگاه الهي از جمله مسائلي است که ميان مسلمانان جهان رواج کامل دارد، و از روزي که شريعت اسلام به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله) ابلاغ شد از طريق احاديث اسلامي مشروعيت آن نيز، اعلام گرديد.
تنها در قرن هشتم اسلامي بوسيله (ابن تيميه)، مورد انکار قرار گرفت و پس از دو قرن بعد، به وسيله (محمد بن عبدالوهاب) اين جريان تشديد شد، و توسل به اولياء الهي نا مشروع و بدعت معرفي گرديد و احيانا عبادت اولياء خوانده شد.
ما در اينجا به ياري خداوند سعي در رفع اين شبهه هر چند به صورت مختصر، خواهيم داشت.
تعريف توسل
توسل در لغت : توسّل از خانواده وسيله است و به معني واسطه قرار دادن چيزي براي تقرّب به خداوند متعال است. ابن منظور افريقي مي نويسد : «وسيله چيزي است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون مي شود.»[1]
با دقت در اقوال لغويان چنين به دست مي آيد که «وسيله» لفظ عربي اصيلي است که در قرآن و سنت و کلام عرب وارد شده و به معاني ذيل آمده است:
1. قرب و نزديکي به مطلوب (خدا)
2. مقام و منزلت نزد سلطان
3. درجه و رتبه
4. تمسّک به چيزي با ميل و رغبت
5. انجام هر عملي که باعث نزديکي و تقرّب به خدا شود که در اين صورت، در مقام آلت و ابزار توسّل خواهد بود.
توسل در اصطلاح : توسّل به معناي واسطه قرار دادن پيامبران و امامان و اولياء خدا در درگاه الهي است. يعني ما خود را در پيشگاه الهي، حقير و گنهکار ميدانيم از اين رو خود را لايق نميدانيم که به طور مستقيم، با ذات پاک الهي تماس بگيريم، بلکه يکي از آبرومندان درگاهش را که يکتاپرست کامل و حقيقي است و در درياي توحيد غرق است واسطه قرار ميدهيم، تا خداوند به آبروي او به ما لطف کند .
دو ديدگاه درباره توسل
درباره توسل اختلاف نظر وجود دارد، ولي به طور عمده دو ديدگاه در اين رابطه مطرح است:
1. اغلب مسلمانان، به ويژه شيعيان، توسّل به انبيا و اولياي الهي را يکي از مصاديق روشن وسيله مي دانند; زيرا آن انوار مقدّسه و نفوس مطهره، اشرف و افضل مخلوقاتند که به اعلي درجه انسانيت رسيـده و نزديـک ترين فرد به درگـاه خدا هـستند و پس از مرگشـان نيـز در جوار رحمتـش زنـده و متنعم اند. بنابراين، توسّل به پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) در نظر اين افراد از جمله اسباب و وسايلي است که باعث نزديکي بندگان به خدايشان مي شود و همان گونه که در روايات متعددي آمده، اين عمل موجب قبولي طاعات و سرعت بخشيدن به اجابت دعا خواهد بود و مهم ترين راه نجات و رستگاري. از اين رو، دعا و نيايش بايد با توسّل به معصومان (عليهم السلام) همراه باشد.
2. برخي از مسلمانان درخواست حاجت از ائمّه (عليهم السلام) و استغاثه به آن عزيزان را مورد اعتراض قرار داده و دو اشکال عمده بر آن وارد مي کنند:
الف. بدعت: مخالفان توسّل، اين عمل را نوعي بدعت مي دانند که در دين اسلام نبوده و مسلمانان صدر اسلام نيز چنين عملي را انجام نمي دادند.
ب. شرک: برخي از اين مخالفان، که وهابيون [2] مي باشند، با اين قضيه به شکل افراطي برخورد کرده، آن را شرک و عبادت مخلوق مي دانند. در بخش هاي بعدي عقايد اين دو گروه را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
انواع توسل
توسّل به دوگونه است: توسّل عام و توسّل خاص.
1) توسل عام
2) توسل خاص
توسل عام
توسّل عام آن است که همه موجودات جهان به خاطر تأثيرهايي که در جهان دارند، براي رفع نيازمندي هاي خود، دست کمک و ياري به سوي هم دراز کرده و از يکديگر بهره مي برند. همه افراد اين نوع توسّل را قبول داشته و به وجود آن در خود کاملا واقفند. براي مثال، خدا که خالق و رازق ماست، وقتي به بندگان خود مي فرمايد: اين من هستم که از شما رفع عطش مي کنم ولي به وسيله آب، و من هستم که از شما رفع مرض مي کنم ولي به وسيله دارو، و شما موظف هستيد براي رسيدن به اين رحمت ها، آب و دارو مصرف نماييد; يا وقتي که قرآن کريم از زبان حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي گويد: (الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ)(شعراء: 78ـ82) (آن کس که مرا آفريده و همو راهنمايي ام مي کند، و آن کس که او به من خوراک مي دهد و سيرابم مي گرداند، و چون بيمار شوم او مرا درمان مي بخشد، و آن کس که مرا مي ميراند و سپس زنده ام مي گرداند، و آن کس که اميد دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشايد) مسلماً اين بيانات به اين معنا نيست که حضرت ابراهيم (عليه السلام) تأثير دارو را در شفابخشي يا آب را در سيراب کردن انکار مي کرد; بلکه بدين معناست که آن حضرت بر اساس بينش عميقي که درباره جهان آفرينش داشت، در باطن همه اين امور، دست تواناي خدا را مي ديد. آري، شفابخشي دارو، سيراب کنندگي آب و همه و همه، به حکم قضا و قدر الهي است. بنابراين، توحيد واقعي اقتضا مي کند که ما براي سيراب گشتن و بهبودي يافتن، متوسّل به «آب» و «دارو» بشويم و از طريق همين ها، خود را در معرض رزق و شفابخشي خداي يکتا قرار داده و آنها را وسايل و اسبابي مقرّر شده از جانب خداي واحد بشناسيم و آثار آنها را جداً آثار خدا بدانيم.
توسل خاص
توسّل خاص همان عملي است که شيعيان انجام مي دهند و به آن اعتقاد راسخ دارند. آنان در زمان گرفتاري ها و مشکلات، يکي از افراد مقرّب درگاه الهي را واسطه قرار داده و به وسيله او از خداوند رفع سختي ها و برآورده شدن حاجاتشان را طلب مي کنند. اين نوع از توسّل نيز منافاتي با توحيد نداشته، بلکه عين توحيد است; چراکه اعتقاد به وسيله، اعتقاد به آفريننده وسيله (خدا) است.
بنابراين، مشخص مي گردد که آنان در باب «توسّل» به اولياء اللّه و مقرّبان درگاه خدا، منظوري جز «ابتغاء وسيله» و «اعتصام بحبل اللّه» از نظر راه يابي به مقام «قرب خدا» که صريحاً مورد امر و ترغيب قرآن کريم و مقتضاي عقل سليم است ندارند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةََ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.)(مائده:35)
آنان نه کسي جز خدا را مي پرستند و نه چيزي را بي اذن خدا، مؤثر و قادر بر کاري مي شناسند، بلکه همه چيز و همه کس را مخلوق خدا و «ممکن الوجود» و «فقير بالذات» مي دانند که تا از جانب خدا به آنها، وجود و توانايي بر ايجاد و اثر گذاري عطا نشود، نه از خود داراي وجود مي باشند، و نه قادر بر ايجاد چيزي و يا اثرگذاري در چيزي خواهند بود. از اين رو، اگر در ادعيه و زيارت هايي که در ميان مسلمانان، به ويژه شيعه، متداول است دقت شود، اين حقيقت به دست مي آيد که اين افراد در عين اينکه نهايت تواضع را به پيشگاه اهل بيت عصمت (عليهم السلام) اظهار مي دارند، آن بزرگواران را به عنوان وسايلي مي شناسند که خداوند براي هدايت بندگان به سوي کمال، در دسترس انسان ها قرار داده و از آنان خواسته تا با ياري گرفتن از آنها خود را به مقام قرب الهي برسانند. [3] .
به طور کلّي، توسّل به وسايل و تسبّب به اسباب با توجه به اينکه خدا سبب را آفريده و سبب را سبب قرار داده و از ما خواسته است از اين وسايل و اسباب استفاده کنيم، به هيچ وجه شرک نيست، بلکه عين توحيد است. در اين ميان، هيچ فرقي ميان اسباب مادي و روحي، اسباب ظاهري و معنوي، و اسباب دنيوي و اخروي نيست. هنگامي که انسان متوسّل مي شود بايد توجهش به خدا و از خدا به وسيله باشد. اما اگر توجه اصيل به وسيله باشد و نه از ناحيه توجه به خدا، شرک در عبادت خواهد بود. [4] .
توسل در قرآن
لفظ «الوسيله» دوبار در قرآن آمده است؛ يکبار در سوره مائده، آيه 35: «...وابتغوا اليه الوسيلة»؛ و بار ديگر در سوره اسراء، آيه 57: «اولئک الذين يدعون يتبغون الي ربهم الوسيلة». اکنون به برخي از آياتي که دال بر توسلاند، اشاره ميکنيم.
1. آيه توسل: «يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و ابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون؛ [5] اي کساني که ايمان آوردهايد، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيلهاي براي تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد نماييد، باشد که رستگار شويد.»
در اين آيه امر شده است که آدمي براي تقرب الهي وسيلهاي بجويد. انسان مادي نميتواند بدون وسيله لازم به خدا نزديک شود و به مقام قرب الهي برسد، بلکه واسطهاي لازم است که او را به اين مقام برساند. اين واسطه ميتواند عبادت و کارهاي نيک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خير ديگر به خداوند متعال نزديک شود. همچنين اين واسطه ميتواند محبت اولياي خدا باشد که خود او تأکيد نموده است: «قل لا اسئلکم عليه اجراً الا المودة في القربي». [6] انسان با توسل به کساني که محبوب خدا هستند، مانند پيامبران و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهي دست مييابد.
در آيه مذکور واژه «وسيله» مطلق آمده است. پس هر چيزي که مرضي و مورد توجه خدا باشد، ميتواند وسيله قرار گيرد. حال ممکن است اين وسيله از نوع افعال باشد، مانند نماز، روزه، حج، جهاد، يا از انواع اشخاص باشد، مانند انبيا و اولياي خدا، يا از نوع اشيا باشد، مانند کعبه، حجرالاسود، مقام ابراهيم و قرآن. خلاصه هر چيزي که ما را به خدا نزديک کند و ما را به ياد خدا بيندازد، ميتواند وسيله قرار گيرد. مثلاً درباره اولياي خدا از پيامبر گرامي چنين روايت شده است: «هم الذين اذا رؤا ذکر الله؛ آنها کسانياند که هنگامي که مردم آنها را ببينند، خدا را به ياد ميآورند.» [7] .
2. آيه وحدت: «واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا؛ [8] همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و از هم جدا نشويد.» پرسش اساسي اين است که در آيه مزبور، منظور از «حبل الله» چيست؟ پاسخ اين است که بيترديد چيزي غير از خداست؛ زيرا «حبل الله» از اسماي الهي نيست. اين «حبل الله» ميتواند قرآن، اسلام، پيامبر، ائمه و مسلمانان باشد. در هر حال، اين آيه بر جواز توسل به غير خدا دلالت ميکند؛ چون «حبل الله» هر چه باشد، چيزي است که واسطه ارتباط ميان مردم و خداست. به نظر ميرسد اولياي الهي مصداق روشني براي حبل الله اند و چنگ زدن و توسل جستن به آنها موجب تقرب الهي ميشود. در روايات حبلالله به قرآن تفسير شده است. [9] همچنين حبلالله به ائمه هدي(عليهم السلام) تعبير شده است. چنانچه درباره حضرت علي(عليه السلام) «هو حبلالله المتين» [10] روايت شده است و خود حضرت علي(عليه السلام) در ضمن خطبهاي فرمود: انا حبلالله المتين [11] حضرت امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «نحن حبلالله». [12] و پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در جواب يک اعرابي که پرسيده بود «حبلالله» چيست؟ پيامبر اکرم(ص) دست به شانه حضرت علي(ع) گذاشت و فرمود: «يا اعرابي هذا حبلالله» [13] و در روايتي ديگر قرآن و عترت هر دو را حبلالله معرفي کرده است. «هما حبلالله» يعني قرآن و عترت هر دو ريسمان خدايند. [14] .
3. آيه استغفار: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفرالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً؛ [15] و اگر آنها هنگامي که به نفس خود ظلم کردهاند، پيش تو آيند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم براي آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبهپذير و مهربان خواهند يافت.»
مفسر بزرگ اهل سنت، ابنکثير، در ضمن تفسير آيه مذکور، اين حکايت مشهور را نقل کرده است که شيخ ابومنصور صباغ از عتبي نقل ميکند. او ميگويد: من نزديک قبر نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) نشسته بودم که مردي اعرابي آمد و گفت: السلام عليک يا رسول الله. من اين قول خدا را شنيدهام که ميفرمايد: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک.... آمدهام در حالي که از گناهم طلب آمرزش کرده، تو را در پيشگاه خداوند عالم شفيع خود قرار ميدهم.
يا خير من دفنت بالقاع اعظمه
فطاب من طيبهن القاع والاکم
نفسي الفـداء لقبر انت سـاکنه
فيه العفاف و فيه الجود و الکرم
آن مرد اين اشعار را انشا کرد و رفت. در اين هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا را در خواب ديدم که فرمود: اي عتبي خودت را به اعرابي برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشيده است. [16] .
بيضاوي، مفسر بزرگ ديگري از اهل سنت، ميگويد: اين خطاکاران پيش رسول خدا معذرتخواهي ميکردند و رسول اکرم هم شفيع آنها ميشد و خدا نيز آنها را ميبخشيد. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذيرد و براي آنها شفاعت کند؛ گرچه جرمشان بزرگ باشد. منصب رسول خدا اين است که اهل کبائر را شفاعت کند. [17] .
قرطبي در تفسير الجامع الاحکام القرآن آورده است: ابوصادق از حضرت علي(عليه السلام) نقل ميکند که سه روز پس از رحلت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)، مردي اعرابي آمد و خود را بر قبر نبي اکرم(ص) انداخت و خاک قبر پيامبر اکرم(ص) را به سر گرفت و گفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، فرمان دادي، ما اطاعت کرديم و يکي از آياتي که بر تو نازل شده اين است: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم....» من بر نفس خود ظلم کردهام و تو برايم طلب آمرزش کن. در اين حال، از قبر پيامبر اکرم(ص) صدا آمد: خدا تو را بخشيده است. [18] .
امام مفسران اهل سنت، فخرالدين رازي، در تفسير ميگويد: ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) توبه آنها پذيرفته شود، اما وقتي استغفار رسول خدا(ص) به توبه آنها ضميمه شود، قبول توبه حتمي خواهد بود. [19] همين کار مصداق بارز توسل به پيامبر است که خداوند آن را به مردم آموخته است و اين آيه مشروعيت توسل به غير خدا را به روشني ثابت ميکند. [20] .
آيتالله مکارم شيرازي ميگويد: از اين آيه پاسخ کساني که توسل جستن به پيامبر و يا امام را يک نوع شرک ميپندارند، روشن ميشود؛ زيرا اين آيه صريحاً ميگويد که رو آوردن به پيامبر و او را بر درگاه خدا شفيع قرار دادن و وساطت و استغفار او، براي گنهکاران مؤثر است و موجب پذيرش توبه و رحمت الهي است. اگر وساطت و دعا و استغفار خواستن از سوي خدا شرک بود، چگونه ممکن بود در قرآن چنين دستوري به گنهکاران داده شود. منتها افراد خطاکار بايد نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس براي قبول توبه خود از استغفار پيامبر استفاده کنند. پس پيامبر آمرزنده گناه نيست؛ او تنها ميتواند از خدا طلب آمرزش کند. اين آيه نيز پاسخ دندانشکني است به آنها که اين گونه وساطت را انکار ميکنند. [21] .
خلاصه کلام اينکه اين آيه به روشني دلالت دارد که شفاعتخواهي از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) کار مطلوبي است. حتي بعد از حيات پيامبر اکرم(ص) هم، در طول تاريخ، مسلمانان آگاه با الهام از اين آيه، از آن حضرت تقاضاي شفاعت ميکنند و او را ميان خود و خدا وسيله قرار ميدهند. اين سنتي است که دانشمندان اسلامي به آن عمل کردهاند. [22] .
4. آيه مدح متوسلان: «قل ادعوا الذين زعمتم من دونه فلا يملکون کشف الضرّ عنکم ولا تحويلا اولئک الذين يدعون يتبغون الي ربهم الوسيلة ايّهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدوراً؛ [23] .
بگو: کساني را که غير از خدا را (معبود خود) ميپندارند، آنها نميتوانند مشکلي را از شما برطرف سازند و نه تغييري در آن ايجاد کنند. کساني را که آنان ميخوانند، خودشان وسيلهاي (براي تقرب) به پروردگارشان ميجويند؛ وسيلهاي هر چه نزديکتر و به رحمت او اميدوارند و از عذاب او ميترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهيز و وحشت است!»
اين دو آيه بر مشروعيت توسل به افرادي که مقرباند دلالت ميکند. مفسران اتفاق نظر دارند که «يبتغون الي ربهم الوسيلة ايّهم اقرب»، مدح و توصيف براي مؤمنان است؛ زيرا آنان براي رسيدن به خدا توسل ميجويند. البته در اينکه متوسلان بايد به چه کساني متوسل شوند، اختلاف وجود دارد، اما همگان به حقيقت جواز توسل اعتراف نمودهاند.
مؤمنان برخلاف مشرکان به کساني متوسل ميشوند که اهل باشند و صلاحيت رفع مشکلات را داشته باشند. اين آيه مشرکان را نکوهش ميکند که آنها چيزهايي را عبادت ميکنند و از آنها طلب حاجت ميکنند که اصلاً مالک نفع و ضرر خود نيستند. به مشرکان خطاب شده است: «ادعوا الذين زعمتم من دونه.» جناب شيخ طوسي(ره) آيه را چنين معنا کرده است: «الذين زعمتم انهم ارباب و آلهة من دون الله.» پس مشرکان به کساني متوسل ميشدند که آنها را خدا تصور ميکردند، ولي در آيه بعدي کساني توصيف شدهاند که براي رسيدن به خدا توسل ميجويند، نه اينکه «متوسل به» را خدا ميپندارند.
پس بدون پندار معبوديت، توسل جستن به کساني که مقرب درگاه خداوندند عيبي ندارد. مشرکان بُتها را به عنوان قادر مطلق ميپرستيدند؛ لذا خدا آنها را توبيخ کرده است، اما کساني که خدا را معبود حقيقي و قادر مطلق ميدانند و به مقربان خداوند توسل ميجويند، قابل ملامت نيستند. [24] .
5. آيه طلب استغفار: «قالوا يأبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئين قال سوف استغفرلکم ربي انه هو الغفور الرحيم؛ [25] گفتند: پدرجان، از خدا آمرزش ما را بخواه که ما خطاکار بوديم. گفت: به زودي براي شما از پروردگارم آمرزش ميطلبم که او آمرزنده و مهربان است.»
از اين دو آيه نيز استفاده ميشود که طلب استغفار از ديگري، نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلکه راهي براي رسيدن به لطف پروردگار است. همين که يعقوب، پيامبر بزرگ خدا، تقاضاي فرزندان را ميپذيرد و پاسخ مثبت به آنها ميدهد، نشان دهنده اين نکته است که توسل به اولياي الهي امري جايز است. آنها که اين امر را ممنوع و مخالف اصل توحيد ميپندارند، گويا از اصل متون ديني و به ويژه قرآن آگاهي کافي ندارند يا لجاجت بيمورد ميورزند. [26] .
دلايل سلفيه بر عدم جواز توسل
عدم توسل؛ صحابه بعد از وفات توسل نميجستند
ابنتيميه در قاعدهي جليله و ابن عبدالوهاب در کشف الشبهات و سيد محمد رشيد رضا در تفسير المنار ميگويند صحابه در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله) از او حاجت ميخواستند، اما بعد از وفاتش هرگز در کنار قبرش درخواستي ننمودند؛ بلکه پيشينيان کساني را که به قصد دعا در کنار قبر پيامبر ميايستادند مانع ميشدند. پس چگونه ممکن است خود به چنين عملي متوسل گردند؟
نقد و بررسي
اولا، پيشينيان اعم از صحابه و تابعين آنها - عليهم الرحمه - هرگز منکر توسل به پيغمبر (صلي الله عليه و آله)، چه در حال حيات و چه بعد از وفات، نبودند؛ بلکه حتي قبل از تولد حضرت در روايات اهل سنت آمده که آدم با توسل به محمد (ص) توبه کرد و گفت: «يارب به حق محمد از تو مسئلت دارم که گناهم را ببخشي» [27] .
ثانيا، بيهقي و ابن ابيشيبه و همچنين احمد بن زيني دحلان در کتاب خلاصة الکلام در حديثي صحيح نقل کردهاند که در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطي شدند. بلال بن حرث به کنار قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله) رفت و گفت: «يا رسول الله! براي امت خود از خدا باران بخواه، زيرا همه در معرض هلاکتند».
آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به خواب او آمدند و فرمودند که باران نازل خواهد شد.
و در زمان خلافت عثمان مرد حاجتمندي، حاجت خود را با عثمان بن حنيف در ميان گذاشت. عثمان بن حنيف به او گفت: وضو بگير و در مسجد نماز بگزار و بعد از نماز بگو: «پروردگارا به وسيلهي پيغمبرمان محمد، که پيامبر رحمت است، رو به سوي تو ميآورم. يا محمد! من به وسيلهي تو رو به سوي پروردگارت آوردم و از تو درخواست ميکنم که حاجتم را برآورده کني».
آن مرد چنين به پيامبر (صلي الله عليه و آله) توسل جست و حاجتش برآورده شد [28] .
تمسک به نظر ابوحنيفه پيشواي حنفيان
ابنتيميه ميگويد قسم به مخلوقات حرام است، و اين مذهب ابوحنيفه است [29] .
نقد و بررسي
استدلال و تمسک به نظر ابوحنفيه، پيشواي حنفيان، از دو جهت قابل خدشه است. اولا ايشان به عنوان کراهت و احيانا نظر شخصي ذکر کرده است؛ چنان که ابوالحسين قدوري در شرح کرخي اين نظر را در باب «الکراهة» آورده است و ابويوسف از استاد خود ابوحنيفه نقل ميکند که ميگفت: سزاوار نيست کسي خدا را جز به خدا بخواند و او کراهت داشت که بگويد: به حق فلاني. ثانيا اگر به دليل ابوحنيفه توجه کنيم، ميبينيم ايشان چنين استدلال عقلي ميکند که: لانه لاحق للخلق علي الخالق (زيرا که مخلوق حقي بر خالق ندارد) [30] .
و اين به معناي نفي حق به طور کلي نيست، زيرا که خداوند خود صريحا حقوقي را براي پيامبران و افراد با ايمان به عهده گرفته و فرموده است: «ثم ننجي رسلنا و الذين آمنوا کذلک حقا علينا فنج المؤمنين»[31].
و خود حنفيان مانند ابنعابدين، اين حق را قبول دارند؛ ولي ميگويند: خلق، حق وجوبي بر خداوند ندارند [32] .
اين نظر اگر کلي هم باشد، تنها براي پيروان مکتب فقهي حنفي قابل پيروي است و نميتوان آن را بر پيروان ساير مکتبهاي فقهي تحميل کرد.
تمسک به آيه: فلا تدعوا مع الله احدا
سوره جن، آيه 18.
دليل ديگر سلفيها چون سيد محمد رشيد رضا بر عدم جواز توسل به پيامبر (صلي الله عليه و آله) بعد از فوت اين است که وسيله براي تقرب به خدا بايد چيزي باشد که خداوند براي مردم مقرر داشته مانند ايمان و عمل و دعا. در قرون وسطي توسل به اشخاص پيامبران و صالحين با تقوي متداول شد و آنان را وسائل الي الله ناميدند؛ و خدا را به آنان قسم ميدادند و حاجات خود را در کنار قبورشان از آنان ميخواستند. در صورتي که دعا، عبادت است و خداوند در قران ميفرمايد:«فلا تدعوا مع الله احدا» [33] . (هيچ کس را با خدا به دعا نخوانيد)
«و ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالکم» [34] . (و کساني را که بجاي خدا به دعا ميخوانيد بندگاني مانند شما هستند).
نقد و بررسي
در پاسخ اين اشکال بايد بدانيم که هر دعايي عبادت نيست، تا چه رسد به اين که روح عبادت باشد؛ زيرا دعا از ريشهي «دعوت» است که در قرآن فراوان به کار رفته است. مانند:«ندع ابنائنا» [35] (فراخوانيم فرزندانمان را)؛«ولا تجعلوا دعاء الرسول بينکم کدعاء بعضکم بعضا» [36] (پيامبر را آن طور که يکديگر را صدا ميزنيد، نخوانيد).
طبيعي است که نه هر ندايي دعاست و نه هر دعايي عبادت است، بلکه دعا موقعي عبادت است که مشتمل بر احکام عبادت مثل خضوع و تذلل در برابر خدا و اقرار به خدايي معبود باشد و اين چه ربطي به توسل و تبرک به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) و کمک خواستن از آنان دارد؟
و اين که در روايت آمده: «الدعا هو العبادة»، يعني دعاي خداي تعالي از جمله عبادات است، نه اين که هر دعايي عبادت است [37] .
تمسک به آيه «ان تدعوهم لا يسمعوا دعائکم»
يکي ديگر از آياتي که سلفيها مانند سيد محمد رشيد رضا به آن تمسک ميجويند اين آيه است: «و الذين تدعون من دونه ما يملکون من قطمير ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءکم و لو سمعوا ما استجابوا لکم و يوم القيامة يکفرون بشرککم، و لا ينبئک مثل خبير» [38] .
«و کساني که به جاي او ميخوانيد، مالک پوست هستهي خرمايي هم نيستند اگر بخوانيدشان نداي شما را نميشنوند، و اگر هم ميشنيدند، پاسخشان را نميدادند و در روز قيامت، شرک شما را انکار ميکنند و هيچ کس چون خداوند ضمير تو را آگاه نميگرداند».
نقد و بررسي
اين آيه در مورد مشرکين است که به جاي خدا، بتها را ميپرستيدند و حاجات خود را از بتها طلب ميکردند، خداوند ميفرمايد بتها مالک حتي پوستهي خرمايي نيستند تا بتوانند چيزي به شما عطا کنند، اگر بتها را بخوانيد نميشنوند چون جمادند و بر فرض اگر هم بشنوند به شما پاسخ نميدهند چون زبان ندارند [39] .
اين آيه نيز ربطي به توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و اولياء خدا ندارد؛ زيرا:
اولا، مقايسه بت پرستان با توسل جويان بسيار نابجاست، چه بت پرستان حاجات خود را از خدا نميخواهند و از بتها ميخواهند، اما توسل جويان حاجات خود را از خدا ميخواهند و پيامبر اکرم (ص) را براي اين که فرستادهي خداست وسيلهي استجابت دعا قرار ميدهند. و به تعبير خود سيد رشيد رضا در تفسير المنار توسل جويان مانند ميهماناني هستند که بعضي از نيازهاي خود را از صاحب خانه و گاهي توسط اهل بيت و دوستان صاحب خانه که آنان را براي خدمت به ميهمانان گمارده است درخواست ميکنند و همه را از الطاف صاحب خانه ميدانند [40] .
ثانيا، مقايسه کردن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آيت و فرستاده و حبيب خدا به بتها که در برابر خدا هستند، قياس مع الفارق است، زيرا حتي به عقيده ابن عبدالوهاب پيغمبر اکرم (ص) در قبرش زنده است و زندگاني برزخي او از زندگاني برزخي شهدا عاليتر است و صداي درودگويان را ميشنود [41] .
تمسک به آيه ان الذين تدعون...
پنجمين دليل سلفيها چون ابنتيميه، ابن عبدالوهاب و سيد محمد رشيد رضا بر عدم جواز توسل به پيامبر بعد از مرگ، آيه 194 سوره اعراف است:
«و ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالکم»
«و کساني را که به جاي خدا به دعا ميخوانيد بندگاني مانند شما هستند.»
نقد و بررسي
همه مفسران اين آيه را دربارهي مشرکان و بت پرستاني ميدانند که بتها را در خلق و ادارهي امور جهان شريک خداوند ميپنداشتند و آنها را مورد پرستش قرار ميدادند.
و اين عمل مربوط به کساني است که پيامبران را هرگز شريک خدا در خلق و ادارهي جهان ندانسته و آنان را نميپرستند، بلکه روزي چند نوبت شهادت ميدهند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بنده و فرستادهي اوست: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله»، و چون پيامبر رحمت (ص) مستجاب الدعوة است، از او ميخواهيم که براي ما دعا و شفاعت کند.
تمسک به آيه ما نعبدهم الا ليقربونا
استاد بن باز مفتي عربستان در جواب آيت الله واعظ زاده ميگويد: بت پرستان نيز به يکتايي خدا شهادت ميدادند اما بتان را عبادت ميکردند و ميگفتند:
ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفا (ما اينان را عبادت نميکنيم جز براي اينکه به خدا تقرب جوييم). و اين نظير کار کساني است که براي تقرب به خدا به اصحاب قبور متوسل ميشوند [42] .
نقد و بررسي
علامه طباطبايي از اين سخن پاسخ ميدهند که به نص کتب اديان و مذاهب و شهادت بت پرستاني که صدها ميليون در چين، هند و ژاپن زندگي ميکنند، کيش بت پرستي بر اين اساس است که ميگويند: آفرينش عالم و حتي خداياني که ميپرستند از آن خداي تعالي است ولي چون قابل درک ما نيست ناگزيريم و برخي از بندگان مقرب او را پرستش کنيم مانند ملائکه و جن و پاکان تا آنان ما را به خدا نزديکتر کرده پيش او براي ما شفاعت کنند.
از نظر آنان ملائکه مانند بنايي هستند که صاحب منزل، ساختمان منزلي را به او واگذار کرده است و شفاعت به منزله خواست بنا است.
اما در قرآن کريم توسل به انبياء به نحو واسطه - نه به طور استقلال - شرک معرفي نشده و نکوهش مشرکين نه از جهت شفاعت بلکه از جهت عبادت غير خدا است [43] .
تمسک به آيه «يقولون هولاء شفاؤنا»
استاد ابنباز در پاسخ آيت الله واعظ زاده به اين آيه بر عدم جواز توسل تمسک ميجويد: و يعبدون من دون الله ما لا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هولاء شفعاؤنا عندالله... [44] .
و عبادت مي کنند غير خدا را چيزهايي که نه به آنان زيان ميرساند و نه سود و ميگويند اينان شيعيان ما نزد خداوند هستند.
نقد و بررسي
اولا، اين آيه ربطي به مسلماناني که جز خدا کسي را عبادت نميکنند، ندارد؛ ثانيا همان طور که گفته شد، خواندن پيامبر به منظور عبادت نيست، بلکه براي درخواست دعا و شفاعت است.
ثانيا، منطبق کردن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به «ما لا يضرهم و لا ينفعهم» نيز جاي بسي تعجب است، در صورتي که اطاعت از پيامبر براي مسلمانان سودمند و عصيان وي در هر زمان قبل از وفات و چه بعد از وفات زيانبخش است، همچنان که دعا و شفاعت آنان براي کساني که صلاحيت شفاعت داشته باشند هم در دنيا و هم در آخرت به اتفاق همگان موثر است.
رابعا، قياس کردن گفتهي مسلمانان که پيامبران شفيعان ما هستند به گفتهي مشرکين و بت پرستان که ميگفتند: هؤلاء شفعاءنا عندالله، قياس مع الفارق است؛ زيرا که خداوند صريحا بيان ميدارد که اينان در ادعايشان دروغ ميگويند:
والذين اتخذوا من دونه اولياء ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي، ان الله يحکم بينهم في ما هم يختلفون، ان الله لا يهدي من هو کاذب کفار [45] و کساني که به جاي او سروراني به پرستش ميگيرند و / ميگويند / آنان را فقط براي اين ميپرستيم که ما را به خدا نزديک گردانند، بيگمان خداوند در آنچه اينان در آن اختلاف دارند، در ميانشان حکم خواهد کرد، مسلما خداوند کسي را که دروغگوي کافر است، هدايت نميکند.
آري اينان دروغ ميگويند نه خدا را ميشناسند و نه براي خدا سجده ميکنند و نه به خدا ايمان دارند:
و اذا قيل لهم اسجدو للرحمن قالوا و ما الرحمن؟ انسجد لما تأمرنا وزادهم نفورا [46] .
افزون بر اين که آنان شفيعان را ميپرستيدند و مسلمانان هرگز شفيعان را نميپرستند.
عدم دليل بر توسل به ميت
هشتمين دليل سلفيها اينست که توسل به پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در زمان حيات بنابر دلايلي ميپذيريم اما بعد از مرگ بعلت فقدان دليل نميپذيريم [47] .
نقد و بررسي
از نظر دکتر رمضان بوطي عالم و استاد دانشگاه دمشق توسل به پيامبر (ص) و به آثار وي جايز است، و هيچ فرقي نميکند در زمان حيات آن حضرت باشد يا بعد از وفات؛ زيرا که آثار پيامبر مطلقا متصف به حيات نيست خواه تبرک و توسل به آثار آن حضرت در حياتش باشد يا بعد از رحلتش، همچنان که در صحيح بخاري در باب موي پيامبر خدا (ص) ثابت شده است.
آيا مگر پيامبر زنده داري تأثير ذاتي در اشياء است تا بحث کنيم که اين تأثير همچنان بعد از وفات ادامه دارد يا نه؟ مسلما هيچ مسلماني نميتواند، تأثير ذاتي در اشياء را به غيرخداي يکتا نسبت دهد و کسي که خلاف آن را اعتقاد داشته باشد به اجماع مسلمانان کافر است. بنابراين مناط تبرک و توسل به پيامبر و آثارش نسبت به تأثير به ذات وي نيست بلکه بدان جهت است که او برترين خلايق در نزد خدا، و رحمتي است از سوي خدا به بندگان، پس توسل به او وسيلهايست براي تقرب به خدا و رحمت بزرگ خدا نسبت به خلق، و اصحاب با اين معني به آثار پيامبر توسل ميجستند، و مستحب است طلب شفاعت توسل اهل تقوي و اهل بيت نبوت.
براي طلب باران و غيره و اين چيزي است که جمهور ائمه فقها مانند شوکاني و ابنقدامة حنبلي و صنعاني و غيره بر آن اجماع دارند. و فرق گذاشن بعد از اين ميان حيات و مرگ پيامبر خلطي است عجيب و غريب» [48] . زيرا همان طور که استاد حسن بن علي السقاف مينويسد، شرک، شرک است خواه در دنيا باشد يا در آخرت خواه کسي که بوسيلهي وي به خدا توسل مي جويند زنده باشد يا مرده، و عمومات جواز توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) کافي است که هم قبل از وفات و هم بعد از وفات و هم آخرت را شامل شود [49] .
توسل به مرده خطاب به معدوم است
محمد ابن عبدالوهاب ميگويد: توسل به فرد زنده اشکال ندارد؛ اما توسل به مرده، خطاب به معدوم است و کاري لغو و زشت و مذموم.
نقد و بررسي
1 - اين سخن مخالف با صريح قرآن است که ميفرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون [50] .
کشته شدگان راه حق را مرده نپنداريد که اينان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند.
2 - مخالف سخن پيامبر اکرم است که بنا به روايت صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح «در کنار چاه بدر ايستادند و با آيهي 46 سورهي اعراف کشته شدگان را مخاطب قرار دادند و با مردگان سخن گفتند، بعضيها ايراد گرفتند که پيغمبر با مردگان سخن ميگويد، حضرت فرمودند: شما شنواتر از آنان نيستيد» [51] .
3 - و مقاير با گفته دانشمندان اسلامي مانند غزالي شافعي است که در کتاب احياء مينويسد: «برخي از مردم مرگ را نيستي و عدم ميپندارند و کساني بر اين عقيدهاند که بيدين و منکر خدا و آخرت هستند» [52] .
حافظ نووي در المجموع «شرح المهذب» مينويسد به هنگام وقوف در کنار قبر انبياء بخصوص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مستحب است که از آنان بخواهد که دعا کنند پيش خدا که حاجاتشان را برآورده کند. زيرا آنان احياء عند ربهم.
شيخ خليل احمد سهارنپوري فتواي خود و 75 نفر از علماي کشورهاي اسلامي را در اين باره چنين در کتابش آورده است. از نظر ما آن حضرت (ص) در مرقد مطهرش زنده و حياتش مشابه حيات دنيوي است. بدون آن که مکلف باشد، چنان که علامه سيوطي در کتابش، «انباء الاذکياء به حيوة الانبياء»، تصريح فرموده که شيخ تقي الدين سبکي گفته است دليل بر حيات انبيا و شهدا در قبرهايشان نماز خواندن حضرت موسي (عليه السلام) در قبرش ميباشد (چنان که در حديث وارد شده است).
در اين باره شيخ شمس الاسلام محمد قاسم کتابچهاي مستقل نگاشته به نام، آب حيات [53] .
4 - اين که ابن عبدالوهاب در پاسخ شيخ جعفر نجفي ميگويد، استعانت از مرده کاري لغو و بيهوده است، بايد گفت در اين صورت چگونه شرک است؟ زيرا بين لغو بودن و شرک بودن هيچ گونه رابطهي الزامي نيست، و اگر توسل از مخلوق شرک باشد، در اين صورت فرق بين توسل به زنده و توسل به مرده از کجا ناشي ميشود؟ [54] .
5 - حتي با سخن خود ابن عبدالوهاب مغاير است: زيرا همان طور که نقل کرديم وي معتقد بود که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در قبرش زنده است و زندگاني برزخي او از زندگاني برزخي شهدا عاليتر است و صداي درودگويان را ميشنود [55] .
6 - فريدو جدي در دائرة المعارف خود مينويسد: «پروردگار متعال در عصر ما دو دريچه از علم به روي ما برگشوده و دلايل اين دو براي اثبات اين که انسان داراي روحي است که ميتواند بدون احتياج به بدن به زندگي و فعاليت مستقل بپردازد کاملا قانع کننده و بياشکال ميباشد» [56] .
از قرن نوزدهم علم اسپري تيسم(emsitripS)يا مخابره با ارواح پس از يک سلسله مطالعات و آزمايشهاي دقيق توسط بزرگترين محققان جهان به حقيقت آن پي برده شد و در امريکا و اروپا احضار روح وارد دنياي علم گرديد [57] .
از معلومات و حقايقي که از ناحيه ارواح در جلسات احضار روح براي دانشمندان کشف و مشاهده شد. ميتوان نتيجه گرفت که مسلما انسان در ماوراي اين بدن داراي روحي مستقل است که با مرگ از بين نميرود و ارتباط ارواح مردگان با ساکنين زمين بهترين دليل بر استقلال و بقاي روح و توانمندي بيشتر آنها بر بسياري از کارها به اذن خداوند است [58] .
ارواج خجسته و پرهيزگار که از قفس دنيا آزاد گشتهاند احساس و ادراکاتشان فزوني يافته و در مسير صعودي خود مرز و انتهاي محدود زمان و مکان نداشته با کمال سهولت به اعماق آسمانها و در دل درياها راه يابند و آنها را با همان عظمت و شکوه مشاهده کنند.
سد ذرايع
سد ذرايع، جمع ذريعه وسيلهاي که رساننده به چيزي است، به عنوان مثال حج مقصدي واجب و سفر وسيله بسوي آن است و ربا مقصدي حرام و معاملهي مدت دار ذريعه و وسيلهاي براي آن علماي اصولي ميگويند وسيلهاي که آدمي را به مقصد حرام ميکشاند بايد سد شود. در مسألهي توسل نيز بعضي از علماي وهابي ميگويند چون توسل و تبرک، عوام را به شرک ميکشاند بايد جلوي آن را سد کرد و اين را «سد ذريعه» مينامند.
بعضي از علماي وهابي مانند دکتر محمد بن سعد سويعر معاون شيخ عبدالعزيز بن بن باز ميگويند توسل و تبرک براي علماي دين که جوهر دين را ميفهمند جايز است، اما براي مردم عوام ممنوع است زيرا که آنان به شرک روي ميآورند و به تدريج معتقد به تأثير ذاتي پيامبر و اوليا و آثار آنان در رفع حاجات و دفع مضرات ميشوند، بنابراين واجب است آنان را از توسل و تبرک به عنوان سد ذرايع منع کرد.
نقد و بررسي
پاسخ آيتالله واعظ زاده خراساني، دبير کل مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، اين است که: وقتي جواز يا استحباب عملي به دليل قطعي ثابت شد، جايز نيست از ترس جهال که مبادا به آن رنگ شرک دهند، آن را به طور مطلق منع کرد. والا سزاوار بود که خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان سد ذريعة مردم را از تبرک به آثارشان و يا از زيارت قبور و دست کشيدن به حجرالاسود منع کنند؛ بلکه راه سنجيده براي سد ذرايع مراقبت علماي دين است [59] .
توسل در نزد اهل سنت
از عثمان بن حنيف روايت شده است: مرد نابينايي خدمت پيامبر اکرم(ص) آمد و گفت: «ادع الله ان يعافيني، فقال: ان شئت دعوت و ان شئت صبرت فهو خير، فقال فادعه فامره ان يتوضأ فيحسن وضوئه و يصلي رکعتين و يدعو الله بهذا الدعا: اللهم اني اسئلک واتوجه اليک بنبيک نبي الرحمه يا محمد اني اتوجه بک الي ربي في حاجتي لتقضي اللهم اشعفه فيّ؛ [60] .
اي رسول خدا، از خدا بخواه که به من عافيت دهد. پيامبر فرمود: اگر خواستي دعا ميکنم و اگر خواستي صبر کن و صبر براي تو بهتر است؛ گفت: دعا بفرما. پيامبر به او دستور داد: با دقت وضويي نيکو بگير و دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن چنين دعا کن:
خدايا! از تو ميخواهم به وسيله پيامبرت که پيامبر رحمت است و به سوي تو متوجه ميشوم تا حاجتم برآورده شود. خداوندا! او را شفيع من قرار بده.»
ابنحنيف گويد: «فوالله ما فرقنا وطال بنا الحديث حتي دخل علينا لم يکن به ضر؛ به خدا سوگند، ما متفرق نشده بوديم و سخني طول نکشيده بود که آن مرد بر ما وارد شد، در حالي که گويا هيچ آفتي در او نبود.»
ابنماجه و حاکم اين روايت را صحيح دانستهاند. [61] .
مضمون حديث بسيار روشن است و جاي هيچ گونه توجيه و تأويل نيست. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)، خود، دعا نفرموده، بلکه به او آموخته است که چگونه به پيامبر توسل جويد و از خداوند منان بخواهد. آن فرد نيز رسول اکرم(ص) را وسيله تقرب خود به خدا قرار داده است.
توسل به آثار اوليا در سيره اصحاب و تابعين
علاوه بر نص آيات و روايات، توسل به اولياي الهي در سيرة اصحاب و تابعين و مسلمانان جايگاه ويژهاي دارد. اصحاب در صدر اسلام و مسلمانان به تابعيت آنان، تاکنون همواره در مقام دعا و نيايش به انبياي عظام، اوليا و صلحاي ارجمند و انسانهاي الهي متوسل شدهاند و مقربان و آبرومندان در پيشگاه الهي را وسيله قرار دادهاند تا خداوند به احترام آنها دعايشان را مستجاب کند و حوايجشان را برآورده سازد. اکنون چند نمونه از اين امر را ميآوريم.
عايشه و حکم توسل به قبر نبي اکرم
پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص)، در مدينه قحطي شديدي رخ داد و مردم از اين قحطي به ستوه آمدند و اين مسئله را پيش حضرت عايشه شکوه نمودند. او گفت:
«انظروا الي قبر رسول الله فاجعلوا منه کواً الي السماء حتي لا يکون بينه و بين السماء سقف؛ به قبر پيامبر نگاه کنيد و آن را دريچهاي به آسمان قرار دهيد؛ به طوري که ميان قبر و آسمان سقفي نباشد.» مردم چنين کردند و باران آمد؛ زمين سرسبز شد؛ شترها چنان فربه شدند که گويا ميترکيدند. آن سال را «عام الفتق»، سال گشاده، ناميدند. [62] .
عمر و توسل به عموي پيامبر اکرم
«عن انس بن مالک: ان عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقي بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللهم انا کنا نتوسل اليک بنبينا فستقنا و انا نتوسل اليک بعم نبينا فاسقنا قال: فيسقون؛ [63] .
انس ميگويد: عمر بن خطاب در خشکسالي با توسل به عباس بن عبدالمطلب از خدا طلب باران ميکرد و ميگفت: خدايا، ما همواره به وسيله پيامبرت به تو متوسل ميشديم و ما را سيراب ميکردي. اينک به وسيله عموي پيامبرمان به تو متوسل ميشويم؛ پس ما را سيراب کن. وي ميگويد: آنان سيراب ميشدند.»
در روايت تاريخي ديگري، در سال رماده، هنگامي که قحطي به اوج رسيد، عمر به وسيله عباس طلب باران نمود. خداوند نيز باران فرستاد و زمين سرسبز شد. در اين هنگام عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند، عباس وسيله ما در پيشگاه خداست و مقامي در نزد خدا دارد.
سال الامـام وقـد تتابع جدبنا
فسقي الغمـام بغـرة العباس
عـم النبي وصنـوا والده الـذي
ورث النبي بذک دون الناس
احيي الاله به البلاد فاصبحت
مخضرة الاجناب بعد اليأس [64] .
اين حکايت تاريخي به ما نشان ميدهد يکي از مصاديق «وسيله»، توسل به ذوات محترم و صاحب منزلت است که مايه تقرب به خداوندند.
قسطاني ميگويد: وقتي عمر به وسيله عباس طلب باران نمود، گفت: اي مردم، پيامبر خدا عباس را به ديده پدري مينگريست. از او پيروي کنيد و او را وسيله خود به سوي خدا قرار دهيد. اين عمل انديشه کساني را باطل ميکند که مطلق توسل و يا توسل به غير پيامبر را تحريم کردهاند. [65] .
رعيني در المواهب الجليل جلد 4 صفحه 405 مينويسد: آنچه منع شده قسم به غير خداست ولي تعظيم به آنها منع نشده است بلکه امر به تعظيم آنها شده است و تعظيم در حق انبيا و اوليا و ملائکه واجب گردانيده است چنانچه در صحيح بخاري در فضل عباس آمده است که عمر در زمان قحط از او توسل جسته است و فعل عمر که در ديدگاه صحابه انجام شده است و کسي هم منع نکرده است دليل بر جواز توسل است.
راهنمايي عثمان بن حنيف
در دوران خليفه سوم، مردي براي حاجتي پيش عثمان بن عفان آمد. خليفه به آن شخص توجه نکرد. اين شخص در راه با عثمان بن حنيف ملاقات کرد و از خليفه سوم به علت عدم توجه به او شکوه نمود. ابنحنيف آن شخص را به اين طريق امر نمود: وضو بگير و به مسجد برو، دو رکعت نماز بخوان و اين دعا را بخوان: «اللهم اني اسئلک و اتوجه اليک بنبينا محمد نبي الرحمة يا محمد اني اتوجه بک ربي فتقضي لي حاجتي.»
مرد رفت و به اين گفته عمل نمود. سپس به خانه عثمان رفت و حاجتش برآورده شد. وقتي مرد دوباره با عثمان بن حنيف ديدار کرد، از راهنمايي او تشکر نمود. ابنحنيف گفت: من کاري نکردم. تنها آنچه را از رسول خدا ديده بودم، به تو گوشزد کردم. [66] .
توسل به قبر نبي اکرم
در دوران عمر بن خطاب خشکسالي پديدار گشت. بلال بن حرث نزد قبر نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) آمد و گفت: «يا رسول الله استسق لامتک فانهم هلکوا؛ [67] اي پيامبر، براي امت خود طلب باران کن که هلاک ميشوند.» دکتر طاهر القادري مينويسد: ابنتيميه در کتاب اقتضاء الصراط(ص 373) اين روايت را تأييد نموده است و ابنکثير در البداية و النهاية (ج 5، ص 167) نيز روايت مذکور را صحيح دانسته است. مؤلف عقيده توسل اعتراضاتي را که به اين روايت نمودهاند، پاسخ داده است. [68] .
تکفير شيعه بخاطر توسل
ابن تيميه با همه تعصبي که براي تحريم توسل به خرج ميداد اما ميگفت: اين مسأله خلافي است و تکفير کردن کسي که توسل ميجويد حرام و گناه است. و هيچ کس نگفته که شخص متوسل به پيامبر بعد از وفات کافر است، زيرا که اين مسألهاي است مبهم و ادلهي آن آشکار نيست، و کفر وقتي محقق ميشود که کساني دانسته منکر چيزي از ضروريات دين شود. و کسي که شخص متوسل را تکفير کند مستحق شديدترين کيفرهاست [69] .
متأسفانه تعصبات جاهلانه و دستهاي استعمار موجب شد که اختلاف بر سر توسل را که بيشتر ميان خود اهل سنت و جماعت با وهابيها بود، آن را به اختلاف شيعه و سني بکشانند و شيعه را به اتهام اين که حاجات خود را از غير خدا ميخواهد مشرک و کافر بخوانند؛ در صورتي که به قول آيت الله واعظ زاده خراساني، کساني که توسل و تبرک را جايز نميدانند در برابر جمهور علماي جهان اسلام بسيار اندکند و آنان طي اين هفت قرن نتوانستند مخالفين خود را قانع کنند [70] بنابراين حتي بنا به اعتراف صريح ابن تيميه مسأله اخلاقي است نه ضروري و حکم کفر در مورد کسي است که منکر يکي از ضروريات دين شود.
توسل افراطي عوام اهل سنت
بعضي از عوام اهل سنت حاجات خود را از اهل قبور ميطلبند به عنوان نمونه دکتر مصطفي محمود مينويسد که بعضي از مردم مصر به سوي ضريح دفاعي و دسوقي ميشتابند و آنها را ميبوسند و به آنان متوسل ميشوند و فرياد ميزنند:
- نظرة يا سيد! (نظري به من کن اي آقا)
- الشفا بايدک يا سيدي ابراهيم يا دسوقي!
(شفا با دست تو است اي آقايم ابراهيم! اي دسوقي!)
- ياست الامر امرک
(اي ست فرمان فرمان توست) [71]
همچنين توسل فراوان حنفيان را به ضريح ابوحنيفه در بغداد و توسل بسيار مصريان را در مصر به ضريح شافعي و يا توسل مسلمانان ترکيه را به مرقد ابوايوب انصاري ميبينيم.
و شيخ محمد غزالي مينويسد:
در مصر ما مردماني هستند که شکايات مکتوب خود را به ضريح امام شافعي ميفرستند و بعضي در کنار قبر بعضي از اوليا به گريه و زاري ميپردازند و از آنان چيزهايي ميطلبند که جز خداي رب العالمين کسي قادر نيست آن خواستهها را برآورد.
نکته داني در کنار مزار مشهوري نشسته بود، مردي آمد و از صاحب قبر خواست که همسرش را که دچار سختي زايمان است فارغ گرداند و به سرعت قبر را ترک کرد، چيزي نگذشت که مرد ديگري آمد و از صاحب قبر خواست که فرزندش را در امتحانات کمک کند، آن شخص نکته دان گفت: ببخشيد صاحب قبر اين جا نيست رفته است تا زن حاملهاي را که دچار درد زايمان است، بچهاش را به دنيا بياورد [72] .
برخي از مفتيان وهابي وقتي اين گونه عوام اهل سنت را مي بينند آن را شرک دانسته و چند برابر آن را در ذهن خود به شيعه نسبت داده، و بر اساس آن شيعيان را مشرک و مرتد و مستحق کشته شدن ميخوانند.
جمع بندي
1. مسئله توسل امري مسلّم بين مسلمانان بوده است و همه بدان عمل نمودهاند. اگر اختلافي در آن وجود داشته باشد، در تعين مصداق توسل است.
2. در قرآن مجيد نيز حکم به توسل به صراحت آمده است. چون اين حکم به طور مطلق و عام آمده است، دانشمندان در تعيين وسيله اختلاف کردهاند. بعضي از آنان فقط عمل خير و ايمان به خدا و اطاعت رسول را وسيله قرار ميدهند و ديگران ميگويند چون حکم مطلق است، توسل جستن به هر آنچه آدمي را به خدا نزديک کند، جايز است.
3. از روايات اهل بيت روشن ميشود که بهترين وسيله نزديکي بندگان به خدا، پيامبر گرامي اسلام و اهلبيتاند.
4. از منابع اسلامي واضح ميشود که توسل جستن و وسيله قرار دادن پيامبر گرامي اسلام جايز است و تفاوتي بين حيات و ممات آن حضرت نيست.
5. سيره صحابه نشان ميدهد که آنان هم در زمان رسول خدا به او توسل ميجستند و هم بعد از رحلت آن حضرت به قبر او پناه ميبردند.
6. آياتي که مخالفان توسل به عنوان دليل آوردهاند، همه درباره مشرکان و عبادت آنان است و هيچ ربطي به موضوع ما ندارد.
7. کساني که ميگويند توسل شرک است، در حقيقت به مفهوم شرک توجه نکردهاند؛ چون شرک اين است که ما متوسل را مستقل از خدا بدانيم يا براي او عبادت کنيم؛ ولي هيچ کس از متوسلان وسيله را پرستش نميکند و آن را در مقابل خدا داراي استقلال و قادر مطلق نميداند. آري، توسل عين توحيد و توحيد عين توسل است.
و در نهايت سخن استاد شهيد مطهري را به منظور اتمام اين بحث مي آوريم :
بطور كلى، توسل به وسائل و تسبّب به اسباب، با توجه به اينكه خداست كه سبب را آفريده است و خداست كه سبب را سبب قرار داده است و خداست كه از ما خواسته است از اين وسائل و اسباب استفاده كنيم به هيچ وجه شرك نيست، بلكه عين توحيد است. در اين جهت، هيچ فرقى ميان اسباب مادى و اسباب روحى، ميان اسباب ظاهرى و اسباب معنوى، ميان اسباب دنيوى و اسباب اخروى نيست؛ منتهاى امر، اسباب مادى را از روى تجربه و آزمايش علمى مىتوان شناخت و فهميد كه چه چيز سبب است؟ و اسباب معنوى را از طريق دين، يعنى از طريق وحى، و از طريق كتاب و سنّت بايد كشف كرد.[73]
«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا»(سوره انسان،آيه3)
پي نوشت ها :
1- لسان العرب، ماده «وسل»
2- وهابيون هم اکنون بر حجاز حکومت مي کنند پيروان محمد بن عبد الوهاب هستند که افکار خود را از اب تيميه، احمد بن حنبل و عبد الحميد دمشقي(متوفاي 728) گرفته اند. او در قرن هفتم اين امر مسلم را منکر شد و بعد از آن شدت يافت، به حدي که توسل به پيشوايان را نوعي شرک و کفر خواندند. اين افراد هيچ تقدس وحرمتي براي اماکن مذهبي وحرم هاي مطهر قائل نبودند و با نفي زيارت قبور و توسل به بزرگان مي پرداختند. اما اکثر قاطع مسلمانان (تعداد زيادي از علماي سني)عقايد اين گروه را مورد اعتراض قرار داده و حتي برخي علماء آنان را تکفير کردند.
3- ر.ک. سيد محمد ضياء آبادي، توسل(وسيله جويي براي کسب فيض از مبدأ هستي از ديدگاه عقل، قرآن و حديث و پاسخ به شبهات)، مؤسسه اهل بيت، بنياد بعثت، 1362، ص 118
4- ر.ک.عدل الهي(مرتضي مطهري)، چاپ دوم، ص 283 و 284
5- سوره مائده، آيه 35
6- سوره شوري، آيه 23
7- ابن ابي شيبه، المصنف، ص 264 – جامع البيان، ج 11، ص171 – درالمنثور، ج 3، ص 309
8- سوره آل عمران، آيه 103
9- صحيح مسلم، ج 7، ص 132 – سنن الترمذي، ج 4، ص 245 – المستدرک، ج 1، ص 555
10- الحدائق الناضرة، ج 5، ص 183
11- التوحيد(شيخ صدوق)، ص 165 – ينابيع المودة، ج 3، ص 40 – معاني الاخبار، ص 17
12- شواهد التنزيل، ج 1، ص 169 - ينابيع المودة، ج 1، ص 356 – الهدايةالکبري، ص 240
13- شرح الاخبار، ج 2، ص 266 - ينابيع المودة، ج 1، ص 357
14- کتاب الغيبة، ص 43
15- سوره نساء، آيه 64
16- مختصر تفسير ابن کثير، ج 1، ص 410 – تفسير ثعالبي، ج 2، ص 257
17- تفسير بيضاوي، ج 1، ص 222 – تفسير ابن مسعود، ج 2، ص 158
18- تفسير جامع الاحکام القرآن، ج 5، ص 265
19- تفسير فخر رازي، ج 6- 10، ص 166
20- تفسير کوثر، ج2، ص 4
21- تفسير نمونه، ج3، ص 499
22- تفسير کوثر، ج2، ص 475
23- سوره اسراء، آيه 56 و 57
24- برداشت از: تفسير الميزان ، ج 15، ص 127 به بعد
25- سوره يوسف، آيه 97 و 98
26- تفسير نمونه، ج10، ص 75
27- دلائل النبوة، ج 5، ص 489 – الدر المنشور، ج 1، ص 264 – المستدرک، ج 2، ص 615
28- المعجم الصغير، ج 1، ص 183 ( چاپ مکتبة السلفية)
29- المؤسوعة الفقهية الکويتية، ج 7، ص 263 – قاعدة جليلة، ص 51
30- کتاب و سنت، نداي وحدت، ص 260 و 261
31- سوره يونس، آيه 103
32- المؤسوعة الفقهية الکويتية، ج 14، ص 160
33- سوره جن، آيه 18
34- سوره اعراف، آيه 194
35- سوره آل عمران، آيه 61
36- سوره نور، آيه 63
37- الفيض، ج 3، ص 540 – التنديد بمن عدد التوحيد، ص 30 تا 40
38- سوره فاطر، آيه 13 و14
39- تفسير جلالين، و انوار التنزيل بيضاوي، ج 2، ص 270
40- تفسير المنار، ج 1، ص 59
41- رساله کشف الشبهات، به نقل از الرسول يدعوکم، ص 295
42- رسالتان بين الشيخين،الاستاذ محمد واعظ زاده خراساني و الاستاذ عبدالعزيز عبدالله بن باز، ص32و33
43- مجموعه مقالات(علامه طباطبايي)، ص 313 تا 317
44- سوره يونس، آيه 18
45- سوره زمر، آيه 3
46- سوره فرقان، آيه 60
47- رسالتان بين الشيخين، ص 41
48- فقه السنة، چاپ دهم، ص 355
49- تعليق علي الرسالتين، رسالة التقريب، شماره 1418، 17 ، ص 69
50- سوره آل عمران، آيه 169
51- صحيح بخاري(چاپ بيروت، دارإحياء التراث)، ج 14، ص 111 – صحيح مسلم، کتاب 51، ص 76 و 77
52- المجموع، ج 8، ص 274 (باب ما يستحب عن يقول عند الزيارة)
53- عقائد اهل سنت و الجماعة در رد روحانيت و بدعت، ترجمه عبدالرحمن سربازي، چاپ1370،ص 82 تا 88
54- رساله اي در کتاب و سنت، در کتاب نداي وحدت، ص 258
55- رساله الکشف الشبهات به نقل از الرسول يدعوکم، ص 295
56- دائرة المعارف قرن بيستم، ماده «روح»، ج 14، صئرة المعارف قرن بيستم، ماده «روح»، ج 14، ص365
57- ر.ک. عالم پس از مرگ(اثر لئون دني)، ص 78 تا 82
58- گذشته و آينده جهان، ص 96 تا 101
59- رسالتان بين الشيخين، رسالةالاستاذ واعظ زاده الي الاستاذ بن باز، ص 17
60- مسند احمد بن حنبل،ج4،ص 138 – سنن ترمذي، ج 5، ص 229 – البداية و النهاية، ج 6، ص179
61- سنن ابن ماجه، ج 1،ص 441 – مستدرک، ج 1، ص 313
62- وفاء الوفاء، ج 4،ص 1374 – سنن دارمي، ج 1، ص 43 و 44
63- صحيح بخاري، ج 2، ص 16و ج 4، ص 209 – سنن الکبري، ج 3، ص 352
64- اسد الغابة، ج 3، ص 111 – الانتصار، ج 5، ص 355
65- المواهب اللدنية بالمنح المحمدية في السيرة النبوية(چاپ مصر)، ج 3 ، ص 380 – فتح الباري في شرح البخاري(چاپ لبنان)، ج 2، ص 413 – آيين وهابيت، ص 165
66- المعجم الکبير، ج 9، ص 31 - فتح الباري في شرح البخاري، ج 2، ص 413
67- فتح الباري في شرح البخاري، ج 2، ص 412 – تاريخ مدينة دمشق، ج 56،ص 489
68- عقيده توسل(دکتر محمد طاهر القادري)، ص 243
69- مجموعة فتاوي ابن تيميه،ج 1،ص 106به نقل از المؤسوعة الفقهية الکويتية،ج 14،ص 163 و164
70- رسالتان بين الشيخين، رسالةالاستاذ واعظ زاده الي الاستاذ بن باز، ص 17 و18
71- اسرار القرآن(دار المعارف)، ص 77
72- دستور الوحدة الثقافية بين المسلمين، طبع القاهرة دار الانصار، ص 169 تا 175
73- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، توحيد و توسلات، ص 263
/خ