جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نگاهى به مبانى کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان
-(0 Body) 
نگاهى به مبانى کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان
Visitor 614
Category: دنياي فن آوري
چکيده:
«کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان‏» از مهمترين عهدنامه‏هاى بين المللى است که در صدد جهانى کردن حقوق زنان بر اساس آموزه‏ها و مبانى فرهنگ غرب است. نوشتار حاضر بر آن است که با تحليل و نقد اين مبانى به بيان ناسازگارى ماهوى آنها با مبانى وحيانى دين اسلام پرداخته و بر اين نکته تاکيد ورزد که نمى‏توان صرفا با اعمال حق شرط و ايجاد تغييرات جزئى در کنوانسيون، به نتايج و لوازم آن ملتزم شد.ما در عصرى بسر مى‏بريم که غرب در صدد جهانى کردن فرهنگ خود و حاکميت آن بر همه جوامع است، و تلاش گسترده و برنامه ريزى شده‏اى را به کار گرفته است تا ارزشها و ملاکهاى خود را تحت عناوين مختلف، بر همه کشورها چيره سازد. يکى از مهمترين و کارامدترين ابزارهاى دستيابى به اين هدف، تدوين کنوانسيونها و عهدنامه‏هاى بين‏المللى با توجه به مبانى فرهنگ غرب است. براى پرهيز از اتهام، اين هدف را از طريق مجامع و نهادهاى بين‏المللى بخصوص سازمان ملل متحد دنبال مى‏کند که متاسفانه تحت نفوذ فرهنگى، اقتصادى و سياسى غرب هستند. بيشتر اين کنوانسيونها و عهدنامه‏ها بر اساس مبانى فرهنگ غرب تنظيم شده و با مبانى فرهنگ اسلامى بسيار ناسازگارند. در کشورهاى اسلامى تلاش گسترده‏اى براى تطبيق آنها با فرهنگ دينى حاکم بر ملتهاى مسلمان صورت مى‏گيرد، ولى چون اين کار بدون توجه به ناسازگارى بنيادين مبانى و پيش‏فرضهاى آموزه‏هاى غربى با تعاليم دين اسلام انجام مى‏گيرد، غالبا منفعلانه، و توجيه‏گرايانه است. نمى‏توان آموزه‏هايى را که با توجه به مبانى فرهنگ غرب شکل گرفته‏اند با آموزه‏هاى الهى و وحيانى دين اسلام تطبيق داد; زيرا آن مبانى و پيش‏فرضها نتايج منطبق با خود را در پى دارند.
«کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه‏» زنان يکى از مهمترين کنوانسيونهايى است که با رويکرد پيش گفته تدوين شده و کشورهاى زيادى به عضويت آن در آمده‏اند. غرب مى‏کوشد از طريق اين کنوانسيون فرهنگ و نگاه خود به زن را به ديگر کشورها نيز صادر نمايد. به همين دليل، تلاش فراوانى در جهانى کردن آن دارد. پيام اصلى کنوانسيون مذکور يکسان سازى و برقرارى تشابه کامل بين حقوق زن و مرد و رفع هر گونه تبعيض بر اساس جنسيت است.در حال حاضر، با توجه به الحاق بسيارى از کشورهاى جهان به اين کنوانسيون، در کشور ما نيز اين ديدگاه وجود دارد که جمهورى اسلامى ايران بايد همانند برخى از کشورهاى اسلامى با اعمال حق شرط (1) به آن ملحق شود، تا هم از مزاياى عضويت در آن استفاده نموده و از اين رهگذر بتواند ديدگاه‏هاى خود را اعلام کند تا تاثير مثبتى بر روند تصويب هر کنوانسيونى راجع به حقوق زنان بگذارد، و هم با اعمال حق شرط از مبانى دينى خود دفاع نمايد و از اجراى آن دسته از مواد کنوانسيون که در تعارض با تعليمات وحيانى دين اسلام است‏خوددارى کند. ولى سؤال اساسى اين است که آيا مى‏توان بين مبانى اين کنوانسيون که همان بن‏مايه‏هاى فرهنگ غرب است‏با مبانى و زيرساختهاى تعاليم اسلامى جمع نمود؟ آيا مى‏توان صرفا با حق شرط، کنوانسيون را پذيرفت و آن را با نگاه اسلام به انسان و جهان تطبيق داد؟ بخصوص که ماده 28 کنوانسيون اعلام مى‏دارد:
«هر حق شرطى که با هدف و ماهيت کنوانسيون منافات داشته باشد قابل پذيرش نيست.» همچنين بر فرض که اعمال تحفظات ناسازگار با ماهيت و اهداف کنوانسيون جايز باشد، آيا با توجه به اختلاف ماهوى و جوهرى مبانى آن با مبانى وحيانى ما، کشورهاى اسلامى مى‏توانند به آن ملحق شوند يا خير؟
نگارنده اعتقاد دارد که پرداختن به مبانى نظام حقوقى غرب بخصوص معاهدات و کنوانسيونهاى بين‏المللى بايسته‏ترين کارى است که مى‏بايد توسط انديشمندان مسلمان صورت بگيرد. در راستاى همين احساس نياز، در اين مقاله به بررسى مبانى کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان پرداخته شده تا شايد از اين طريق بسيارى از پرسشها و ابهامات، پاسخ شايسته خود را بيابند.
1- حقوق طبيعى يا فطرى
حقوق فطرى حقوقى است فراتر از قوانين موضوعه که هميشه همراه انسان و لازمه دائمى هويت اوست و هدف از آن حمايت از حقوق فردى و شخصيت انسان است. اين تئورى قائل به تامين حداکثر آزادى براى انسان است که قابل سلب و نقل و انتقال توسط هيچ کس حتى خود وى نيست. حقوق طبيعى برتر از اراده قانونگذار و دولت است و نسبت‏به قوانين موضوعه حکومت دارد; يعنى قوانين موضوعه بايد در سايه آنها شکل گرفته و تدوين شوند. اين حقوق، ثابت و تغييرناپذير بوده و بين همه انسانها مشترکند. کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان در بستر چنين اعتقاد و نگرشى تدوين يافته است. زنان بر اساس اين کنوانسيون همانند مردان از حقوق مشترکى برخوردارند که فراتر از قوانين موضوعه است. اين حقوق همان حقوق مشترک بين انسانهاست که در کنوانسيون از آن به «حقوق اساسى انسان‏» تعبير شده است.
نکته بسيار مهمى که نبايد از آن غفلت ورزيد اين است که پذيرش حقوق طبيعى ما را از وحى و تعاليم انبيا بى‏نياز نمى‏سازد بويژه که انسان و جهان داراى ابعاد وجودى پيچيده و گسترده‏اى هستند که فقط خداوند حکيم و عليم بر آن احاطه دارد. بنابراين بايد وضع قوانين با شناخت دقيق و کامل از انسان و جهان و رابطه انسان با آفريدگار خود و نيازهاى واقعى مادى و معنوى او صورت گيرد. در نتيجه حقوق فطرى به اين معنا که خداوند بر اثر حکمت و رحمت‏خود قوانين و قواعدى را در نهاد هر انسانى قرار داده قابل پذيرش است، ولى حقوق فطرى به معناى اکتفا به قوانين طبيعى مشترک بين انسانها و بسنده نمودن به عقل انسانى و بى‏نيازى از تعاليم وحيانى در زندگى اجتماعى و پيمودن مسير کمال، قابل پذيرش نيست‏بويژه که تشخيص «مصاديق حقوق طبيعى‏» و تعيين «قلمرو» آن و اين که چه حقوقى جزء حقوق طبيعى هستند، نياز به همه جانبه نگرى و شناخت واقعى و کامل انسان و جهان و پيچيدگيها و مقتضيات آنها دارد تا هم نيازهاى مادى و معنوى انسان تامين گردد و هم قوانين و ابزار لازم براى رسيدن به رشد و کمال در اختيار انسان قرار گيرد.
بزرگترين حق طبيعى هر انسانى برخوردارى از امکانات لازم براى پيمودن مسير تعالى و کمال است که خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده است و او حق دارد در اين راه از همه ابزارها و مواهب الهى براى دستيابى به هدف خود استفاده کند، بخصوص که از ديدگاه اسلام انسان براى رسيدن به کمال و سعادت و حيات ابدى آفريده شده است و خداوند حکيم و رحيم همه ابزارهاى آن را نيز در اختيار او قرار داده و هر کس حق دارد از آنها بهره ببرد، مشروط بر اين که براى ديگران در استفاده از حق طبيعى‏شان ايجاد مانع نکند.احکام و قوانين، تابع مصالح و مفاسد هستند و بشر قدرت درک دقيق همه مصالح و مفاسد قوانين را ندارد و همين راز نيازمندى او به وحى، انبيا و کتب آسمانى است. نمى‏توان مصالح و مفاسد را صرفا با ملاکهاى مادى و لذت‏جوييهاى حيوانى سنجيد بلکه معيار آنها دين و وحى است. هدفمند و هماهنگ بودن تشريع و تکوين در اسلام يک اصل است و بشر با همه محدوديتهايش چگونه مى‏تواند به همه رازهاى تکوين آگاهى پيدا کرده و قوانين منطبق با آن را وضع نمايد؟ همه انسانها اعم از زن و مرد به گونه‏اى آفريده شده‏اند که رشد و کمالشان اقتضا مى‏کند و قوانينى از طرف خداوند تشريع گرديده است که ويژگيهاى تکوينى آنها طلب مى‏کند. و اين سر اعتقاد خداجويان به انحصار حق قانون‏گذارى در خداوند و لزوم وضع قوانين از طريق وحى است که توسط انبياى الهى در اختيار بشر قرار مى‏گيرند. تنها اين قانون مى‏تواند حافظ کرامت ذاتى انسان باشد و هدف نهايى او يعنى لقاى خداوند و تقرب به ذات ربوبى را بر آورده سازد. (2)
شناخت همه حقايق هستى بويژه انسان، نه در صلاحيت دولت و مردان بزرگ است آن گونه که «هگل‏» اعتقاد دارد (3) ، و نه در صلاحيت اکثريت مردم آن گونه که دموکراسى غربى مدعى آن است‏بلکه فقط خداوند است که آگاهى کامل به ابعاد پيچيده وجودى انسان و همه نظام خلقت و قوانين فطرى و تکوينى دارد و بدين جهت تنها اوست که مى‏تواند منشا وضع قانون باشد. «روسو» در اين باره مى‏گويد:
«براى کشف قوانينى که به درد ملتها بخورد يک عقل کل لازم است که تمام شهودات انسانى را ببيند ولى خود هيچ احساسى نکند، با طبيعت رابطه‏اى نداشته باشد ولى کاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولى حاضر باشد به ما کمک کند... بنابراين فقط خداوند مى‏تواند براى مردم قانون وضع کند» . (4)
هدف تئورى حقوق طبيعى هر چند حمايت از انسان و شخصيت و آزاديهاى اوست، ولى اولا انسان و جهان بايد در سايه دين و وحى تفسير شوند، و ثانيا قلمرو حقوق فطرى و طبيعى نيز با توجه به تعاليم وحيانى انبياى الهى و نيازهاى مادى و معنوى انسان تبيين شود. در اين صورت تفاوتهاى تکوينى و تشريعى زن و مرد و در نتيجه تفاوت در حقوق و تکاليف آنان تبعيض و برخلاف حقوق اساسى و طبيعى بشر تلقى نخواهد شد، بلکه به دليل کارکردهاى متفاوت زن و مرد و نقش تکميلى آن دو براى يکديگر و ايجاد تناسب و تعادل در نظام آفرينش، به تفاوتهاى طبيعى زن و مرد به عنوان يک ضرورت نگريسته خواهد شد.
2- اصالت انسان
مهمترين عنصر فرهنگ غرب و به تعبيرى ستون فقرات آن «اومانيسم‏» يا اصالت انسان است که به معناى بازگشت‏به انسان به جاى خدا، بازگشت‏به زمين به جاى آسمان و بازگشت‏به زندگى دنيا به جاى آخرت‏گرايى است. (5) اين اصل يکى از بنيادى‏ترين مبانى و پايه‏هايى است که کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان بر اساس آن پى ريزى شده است.در اين تئورى انسانها محور و خالق ارزشها هستند و تفکر انسانى است که همه چيز حتى سرنوشت موجودات را تعيين مى‏کند و معيار سنجش خوبيها و بديهاست، و دين و وحى در نهايت‏به گوشه انزواى زندگى فردى رانده شده و در زندگى اجتماعى نقشى ايفا نمى‏کند. آنچه اومانيسم به عنوان راه کمال و دستيابى به حقيقت‏بر آن تاکيد مى‏کند يکى عقل و انديشه است و ديگرى تجربه و آزمون. و شعار آن نيز حد اکثر مصرف و بهره‏ورى از دنيا و لذتهاى آن و رهايى از هر گونه قيد و محدوديتى است. اصالت لذت و کامجويى و نگاه لذت‏جويانه و طلبکارانه به هر چيزى حتى خدا و دين از مهمترين آموزه‏هاى اين تئورى است; يعنى دين نيز در اين نظريه در خدمت لذت قرار مى‏گيرد و بيشترين تاکيد آن بر حقوق انسان است نه تکاليف او، و اين آموزه نسبت‏به خداوند هم تسرى مى‏يابد و انسان در برابر خداوند صاحب حقوق تلقى مى‏شود نه مکلف و داراى تکليف.
اومانيسم به چهار نتيجه منجر مى‏شود که همگى مستلزم يکديگرند: 1- اصالت لذت 2- نسبى‏گرايى 3- ليبراليسم 4- سکولاريسم. و متاسفانه همه اين نتايج از مبانى و پيش فرضهاى کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان هستند. اصالت انسان و به تبع آن اصالت لذت اقتضا مى‏کند که اولا: انسان نسبى‏گرا باشد و به اصول اخلاقى ثابتى پاى‏بندى نشان ندهد و از محدوديتهاى اخلاقى بگريزد. ثانيا: تمام هدف و آرمانش آزادى هر چه بيشتر در تمامى زمينه‏ها براى کامجويى و تامين غرايز باشد. و ثالثا: دين را به گونه‏اى تفسير نمايد که نه تنها مانعى براى لذت‏طلبيها و کامجوييهاى حيوانى و مادى او نباشد، بلکه در خدمت‏بهره‏ورى هر چه بيشتر وى از متاع قليل دنيا بوده و براى او آرامش خاطر بياورد تا بهتر بتواند به اهداف مادى خود برسد. از اين رو در اين ديدگاه دين از همه صحنه‏هاى اجتماعى بيرون رانده مى‏شود و تبديل به يک امر فردى صرف مى‏گردد که در خدمت انسان است، آن هم نه در خدمت گوهر جان او بلکه در خدمت جسم و تن و حيوانيت او.
در اين تفکر انسان از آزادى فردى کامل برخوردار است تا جايى که منجر به هرج و مرج نشود. و وظيفه و هدف قانون هم فراهم کردن زمينه لذت‏جويى است و همه محدوديتها تنها براى جلوگيرى از هرج و مرج و قانونمند و منظم شدن لذتهاى انسان است تا او بتواند در کمال آرامش به کامجوييهاى حيوانى خود بپردازد.اومانيسم هر چند انسان را محور همه چيز مى‏داند ولى در نهايت‏به فرومايگى و تنزل او مى‏انجامد. (6) زيرا اولا جهان را به همين ماديات و لذتهاى حيوانى تفسير مى‏کند، ثانيا به انسان نيز به عنوان يک اسير طبيعت و اميال حيوانى نگريسته و روح و انسانيت او را ناديده مى‏گيرد. در حالى که اسلام براى انسان کرامت ذاتى قائل است و انسان را خليفه خداوند مى‏داند که علاوه بر جسمانيت و جنبه مادى داراى حقيقت و گوهرى به نام روح است که خداوند او را به خود نسبت داده است:
«فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين‏» . (7)
«و اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى‏الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انى اعلم ما لا تعلمون‏» . (8)
همه موجودات در خدمت رشد و کمال او هستند. و موجودى است که حيات جاودانى را در پيش رو دارد و اين زندگى دنيوى هدف و مطلوب او نيست‏بلکه صرفا مزرعه و گذرگاهى براى رسيدن به سعادت ابدى است. انسان در اين ديدگاه والا به همه چيز از منظر ابزار رشد و کمال مى‏نگرد که حکيمانه خلق شده است، بدين جهت رابطه او با ديگر مخلوقات خداوند بر اساس محبت و رشد و کمال است و در اين مسير تسليم وحى و تعاليم انبياست تا به مقام عبوديت و قرب الهى بار يابد. انسان ميوه‏اى نيست که از درخت طبيعت‏بيفتد و بپوسد و از بين برود، بلکه همچون پرنده‏اى است که با مرگ از قفس آزاد شده و به حيات ابدى مى‏رسد. هدف هم لذت‏جوييهاى مادى نيست تا آن لذايذ اصالت داشته و ملاک ارزش‏گذارى باشند بلکه هدف باريابى به مقام عبوديت الهى و رشد و کمال است و همه لذتها در اين راستا و به عنوان ابزارى براى رسيدن به آن هدف مقدس ارزش پيدا مى‏کنند.
حال، سخن در اين است که بر اساس اصل لزوم هماهنگى ايدئولوژى انسان با جهان‏بينى و نگاه او به انسان و جهان، بايدها و نبايدهاى موجود در کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان با جهان‏بينى و طرز تفکر حاکم بر آن هماهنگى دارد. اساس اين کنوانسيون اصالت انسان است که به طور طبيعى به اصالت لذت، سکولاريسم، ليبراليسم و نسبيت‏گرايى مى‏انجامد. در نتيجه مهمترين آموزه اين کنوانسيون آن است که زنان نبايد در کامجويى از مردان عقب بمانند بلکه بايد از موقعيت مشابهى برخوردار باشند و در ميدان رقابت لذت‏جويى حتى با تنازع و درگيرى، همگام و همسان مردان به پيش بروند. لازمه اين آرمان و مطلوب تنزل يافته حيوانى اين است که به تفاوتهاى طبيعى موجود بين زن و مرد در موقعيتهاى اجتماعى و برخوردارى از لذايذ دنيوى به چشم تبعيض نگريسته شود و هدف هم از بين بردن اين تفاوتها به عنوان مشکل اصلى لذت‏جويى بيشتر زنان و برقرارى تساوى و به تعبير صحيح تشابه و يکسانى زن و مرد در حقوق و تکاليف باشد. ملاک امتياز و برترى در اين ديدگاه موقعيتها و امتيازهاى اجتماعى است نه تقوا و نزديکى به خداوند و پاکى روح. آن کس که از ارث يا ديه بيشتر و يا از موقعيت اجتماعى و امتيازات مادى بهترى برخوردار است‏به هدف و مطلوب خود يعنى اصالت لذت و کامجويى نزديکتر است. ولى اسلام زن و مرد را داراى روح ملکوتى مى‏داند که هويت و حقيقت آنان را تشکيل مى‏دهد و هر کدام کارکرد خاص خود را دارند و بر همان اساس داراى حقوق و تکاليف منطبق با خواسته‏هاى تکوينى مخصوص به خود هستند و کمال و رشد هر يک در انجام وظايف خاص آنان است.
هر گونه تلاشى براى ناديده انگارى اختلافات و تمايزات طبيعى موجود بين زن و مرد توازنى را که از سوى خداوند قادر و حکيم و مهربان برقرار شده از بين مى‏برد و اين در نهايت‏به زيان زن و مرد و کل جامعه است. اين واقعيت غير قابل انکار را نبايد ناديده گرفت که زن و مرد از جهات جسمى و روحى و رفتارى متفاوت خلق شده‏اند، ولى اين به معناى نقص يکى و کمال ديگرى نيست. ملاک ارزش‏گذارى ميزان نزديکى به خداوند و بندگى اوست و در اين توانايى و استحقاق هر دو مشترک هستند، و اين هدف مشترک مقتضى يکسان سازى حقوق و تکاليف آنان نيست. تمامى تفاوتهاى موجود ميان زن و مرد متناسب و هماهنگ با کارکردها و تواناييها و وظايف ويژه هر يک از آنان است. و فلسفه وجودى آنها تکميل نقش يکديگر و کل جامعه است.
از ديدگاه اسلام زن و مرد مکمل يکديگرند و براى باهم زيستن خلق شده‏اند، بدين جهت همه به اين واقعيت اعتراف دارند که مجرد و تنها زيستن هر يک از آنان نوعى انحراف از قانون خلقت است. (9)
آلکسيس کارل در باره تفاوتهاى زن و مرد مى‏گويد:
«زن از جهات زيادى متفاوت از مرد است و ما مجبوريم آنها را آن گونه که هستند بپذيريم، زنان بايد به بسط مواهب طبيعى خود در جهت و مسير سرشت‏خاص خويش بدون تقليد کورکورانه از مردان بکوشند. وظيفه ايشان در راه تکامل بشريت‏خيلى بزرگتر از مردهاست. نبايستى براى دختران جوان همان طرز فکر و همان نوع زندگى و تشکيلات فکرى و همان هدف و ايده‏آلى را که براى پسران جوان در نظر مى‏گيريم معمول داريم. متخصصين تعليم و تربيت‏بايد اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن و وظايف طبيعى ايشان را در نظر داشته باشند و توجه به اين نکته اساسى در بناى آينده تمدن ما حائز کمال اهميت است‏» . (10)
زن و مرد را بايد به گونه‏اى تفسير کرد که با کرامت ذاتى و آرمان مشترک و گوهر حقيقى‏شان هماهنگ باشد. جهان داراى نظام احسن و غايت و هدفى حکيمانه است و همه تفاوتها و تنوعهاى موجود در آن هم جزئى از اين نظام احسن و حکيمانه هستند. تمامى قوانين موضوعه نيز بايد با اين نظام احسن و هدف و کرامت ذاتى انسان انطباق کامل داشته باشند. بنابراين بايد قانون به گونه‏اى وضع و تفسير شود که مصالح دنيوى و اخروى انسان را تامين نمايد و بيانگر مسير و هدف زندگى او باشد و زمينه رشد و کمال وى را فراهم کند و موجب شکوفايى استعدادهاى او براى رسيدن به مقام قرب الهى گردد و اين همان حيات شايسته انسانى است که انبيا و اولياى الهى آرزوى تحقق آن را داشته‏اند. اين نوع نگرش به انسان و جهان بسيار متفاوت از حيات صرفا مادى و حيوانى همراه با انواع لذت‏جوييهاست و تنها قانون ناشى از وحى، دين و تعاليم انبياست که مى‏تواند اهداف حيات شايسته انسانى را برآورده سازد.
متاسفانه کنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان، هر چند داراى نکات مثبتى است ولى با توجه به مبانى که بر آنها استوار است، اين اهداف و آرمانها را تامين نمى‏کند، بلکه رسالت و آرمان خود را يکسان سازى و برقرارى تشابه بين حقوق و تکاليف زن و مرد مى‏داند و اين به معناى ناديده گرفتن تمامى تفاوتهاى طبيعى موجود ميان زن و مرد است که نظام طبيعت و آفرينش اقتضاى آن را دارد و موجب تفاوت در کارکردها و حقوق و تکاليف و مسؤوليتهاى آنان مى‏شود.تلقى کنوانسيون از تفاوتهاى موجود ميان زنان و مردان تلقى تبعيض‏گونه است که با مبناى اصالت انسان و لذت محورى تطابق دارد، از اين جهت روح حاکم بر آن از بين بردن همه تفاوتهاى زن و مرد در حقوق و تکاليف است. در حالى که تلقى ما از تفاوتهاى آنان، تلقى تناسب و تعادل و هدفدار و حکيمانه بودن آنهاست.
تفکرات و مبانى که بستر طرح اين کنوانسيون هستند با مبانى دينى ما کاملا ناسازگارند و نمى‏توان اين ميوه و ثمره تلخى را که نتيجه آن مبانى است‏با رنگ و لعاب و توجيهات گوناگون به کام دينداران و موحدان، شيرين نمود و آگاهانه يا ناآگاهانه به اهداف غرب از طرح اين کنوانسيون که همان جهانى شدن آموزه‏ها و انگاره‏هاى غربيان در رابطه با انسان و بويژه زنان است کمک نمود. کشورهاى اسلامى به جاى برخوردهاى منفعلانه و توجيه‏گرايانه با اين قبيل معاهدات و کنوانسيونها، بايد سعى نمايند تا نقش تاثيرگذارترى در سازمانهاى بين المللى داشته باشند تا از اين طريق، عهدنامه‏ها و کنوانسيونهايى را منطبق با مبانى اسلام پى ريزى کنند و اين جز در سايه وحدت و همدلى مسلمانان و بازگشت‏به مبانى دينى و نقد مبانى فرهنگ غرب حاصل نخواهد شد.

پى‏نوشت‏ها:

1)"Reservation"
2) آية الله عبدالله جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1375، ص‏5.
3) دکتر ناصر کاتوزيان، فلسفه حقوق، ج‏1، چاپ اول، ص‏123.
4) ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى، ترجمه عنايت الله شکيباپور، ص‏41.
5) آية الله محمد تقى مصباح يزدى، نظريه سياسى اسلام، جلد اول، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1378، ص‏170.
6) محمد رضا زيبائى نژاد و محمد تقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن، ج‏1، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، دارالثقلين، قم، 1379، ص‏38.
7) حجر/29.
8) بقره/30.
9) شهيد مرتضى مطهرى، نظام و حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج‏19، انتشارات صدرا، ص‏175.
10) همان، ص‏167، به نقل از آلکسيس کارل، انسان موجود ناشناخته، ص‏100.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image