سخن را با حكايتى از گلستان سعدى آغاز مىكنيم:
از صحبتياران دمشقم ملالتى پديد آمده بود. سر در بيابان قدس نهادم و باحيوانات انس گرفتم; تا وقتى كه اسير فرنگ شدم. در خندق طرابلس باجهودانم به كارگل بداشتند. يكى از روساى «حلب» كه سابقهاى ميان بود، گذر كرد و بشناخت و گفت:اى فلان، اين چه حالت است؟ گفتم: چه گويم؟!
همى گريختم از مردمان به كوه و به دشت كه از خداى نبودم به آدمى پرداخت قياس كن كه چه حالم بود در اين ساعت كه در طويله نامردمم ببايد ساخت
پاى در زنجير پيش دوستان به كه با بيگانگان در بوستان
بر حالت من رحمت آورد و به ده دينار از قيد خلاصم كرد و با خود به حلب برد ودخترى كه داشتبه نكاح من درآورد به كابين صد دينار.مدتى بر آمد بد خوى ستيزهروى نافرمان بود. زبان درازى كردن گرفت و عيش مرا منغصداشتن.
زن بد در سراى مرد نكو هم در اين عالم است دوزخ او زينهار از قرين بد زنهار (و قنا ربنا عذاب النار)
بارى زبان تعنت دراز كرده،همى گفت: تو آن نيستى كه پدر م تو را از فرنگ بازخريد؟ گفتم: بلى، من آنم كهبه ده دينار از قيد فرنگم بازخريد و به صددينار به دست تو گرفتار كرد.
شنيدم گوسپندى را بزرگى رهانيد از دهان و دست گرگى شبانگه كارد برحلقش بماليد روان گوسپند از وى بناليد كه از چنگال گرگم در ربودى چو ديدم، عاقبت گرگم تو بودى (1)
و سخن را با اشعارى از اين شاعر نغزگوى -كه زبان دلنشين شعر را در خدمتبيانحكمتها و حقائق و واقعيتهاى زندگى پرتلاطم انسانها قرار داده و به همين جهتاست كه از زندگى خانوادگى و روابط همسرى آنها نيز غفلت نكرده- ادامه مىدهيم:
زن خوب فرمانبر پارسا كند مر درويش را پادشا برو پنچ نوبتبزن بردرت چو يارى موافق بود در برت همه روز اگر غم خورى غم مدار چو شب غمگسارت بود در كنار كه را خانه آباد و همخوابه دوست خدا را به رحمت نظر سوى اوست چو مستور باشد زن و خوبروى به ديدار او در بهشت استشوى كسى برگرفت از جهان كام دل كه يكدل بود با وى آرام دل اگر پارسا باشد و خوش سخن نگه در نكوئى و زشتى مكن زن خوش منش دلستانتر كه خوب كه آميزگارى بپوشد عيوب ببرد از پريچهره زشتخوى زن ديو سيماى خوش طبع گوى دل آرام باشد زن نيكخواه وليكن زن بد خدايا پناه زنى را كه جهل است و ناراستى بلا بر سر خود نه زن خواستى چو در روى بيگانه خنديد زن دگر مرد گو لاف مردى مزن (2)
زنى جنگ پيوستبا شوى خويش شبانگه چو رفتش تهيدست پيش كه كس چون تو بدبخت و درويش نيست چو زنبور سرختبه جز نيش نيست بياموز مردى ز همسايگان كه آخر نيم قحبه رايگان كسان را از رو سيم و ملك است و رخت چرا همچو ايشان نهاى نيكبخت؟ بر آورد صافى دلى صوف پوش چو طبل از تهيگاه خالى خروش كه من دست قدرت ندارم به هيچ به سر پنچه دست قضا بر مپيچ نكردند در دست من اختيار كه مر خويشتن را كنم بختيار (3)
مسائل و مشكلاتخانوادگى همواره گريبانگير خانوادهها بوده و اديب گرانمايهاى چون سعدى كه درلابهلاى حكايات منثور و منظومش ضعفهاى اخلاقى مردم را به بيان آورده، بىتفاوت ازكنار آنها نگذشته و حقائقى را مجسم كرده و مخصوصا دعواها و گلهمنديهاى زنها وشوهرها را نكته به نكته مطرح كرده، تا اشخاص، از خواندن آنها ميان طرفين بهداورى پردازند و بنگرند كه اگر به جاى يكى از آنها بودند، آيا به روش طرف محكومعمل مىكردند و باآشفته كردن محيط خانواده، آسايش و آرامش را از خويشتن و همسر،باز مىگرفتند يا به روشى صحيح، سخن طرف مقابل را مىشنيدند و با احساس مسووليت،به گره كشائى مىپرداختند؟! اگر زنان و مردانى كه با يكديگر پيمان همسرى مىبندندو تصميم مىگيرند كه عمرى را در كنار يكديگر سپرى كنند و فرزندانى -به عنوانپاره تن و ادامه هستى خود- به يادگار گذارند، از همان آغاز زندگى قدرى فكرمىكردند كه در مقابل يكديگر چه وظائف و مسووليتهائى دارند و با كه جهاد زنان است و«حسن تزوج» (5) كه جهاد مردان است، مىنهادند. مشكلى براى آنها و فرزندان ياپارههاى تن و جگرگوشههايشان پيش نمىآمد.
در حقيقت، زن و شوهر بايد با امضاى سند ازدواج، با يكديگر، پيمان حسن تبعل وحسن تزوج ببندند.
مرد بايد بداند كه با شروع زندگى مشترك خانوادگى، يكى از مخاطبان آيه شريفه :
(و عاشروهن بالمعروف) (6) است و زن نيز بايد آگاه باشد كه انتظار قرآن از وى ايناست كه مصداق آيه كريمه (فالصالحات قانتات حافظات بما حفظ الله) (7) باشد.
آرى وظيفه مرد، حسن معاشرت و حسن رفتار و حسن اخلاق است و همينهاست معناى«حسن تزوج» كه ما با الهام از تعبير زيباى «حسن تبعل» -كه در كلمات دلنشينمعصومين عليهم السلام آمده- انتخاب كردهايم.
حسن تزوج از سوى مرد، نمك سفره زيباى خانواده است.
حسن معاشرت و حسن رفتار و حسن اخلاق، به زندگى خانوادگى صفا و طراوت مىبخشد ومحيط زندگى را به محيط انس و مودت، مبدل مىسازد و اين، علاوه بر حقوق واجبى استكه مرد در برابر زن بر عهده دارد كه مىتوان حق نفقه و حق مضاجعت و آميزش را ازآنها شمرد. حال اگر مرد اداى حقوق را با حسن تزوج، همراه كند، سفره زندگىخانوادگى چرب و شيرين و لذتبخش خواهد شد و طرفين مىتوانند با حفظ تعادل و پرهيزاز افراط و تفريط به زندگى مطلوب و ايدهآلى دستيابند.
مشروط بر اين كه زن نيز بناى كار را بر «حسن تبعل» بگذارد و در حضور شوهردر امورى كه به وظائف او مربوط مىشوند، رام و تسليم و منقاد باشد و در غيابشوهر، حافظ مال و ناموس باشد، نه به بيگانهاى اجازه دهد كه در حريم خانواده،حقوق زناشوئى شوهر را كه مخصوص اوست، زيرپا نهد و از او تمتع نامشروع گيرد و نهبه حريص طماعى اجازه دهد كه به مال شوهر دستدرازى كند. چرا كه خداوند با آيه(الرجال قوامون على النساء بما فضل الله على بعض و بما انفقوا) (8) . به مردحقوقى بخشيده كه زن به رعايت آن مكلف و موظف است. چنان كه به زن نيز حقوقى عطافرموده كه مرد را هم مكلف و موظف به انجام آنها كرده است.
شش صفت نيكو براى زنان
پيامبر گرامى اسلام(ص) -كه برترين همه انسانهاى روىزمين است- با مشكلات خانوادگى روبه رو بود و برخى از زنان، او را آزرده خاطر واذيت مىكردند.
«حفصه» و «عايشه» شنيده بودند كه «زينب» دختر «جحش» -يكى ديگر ازهمسران پيامبر- با عسل از او پذيرائى مىكند. با هم قرار گذاشتند كه پيامبراكرم(ص) را به خوردن صمغ درخت مغافير -كه بوى بدى داشت- متهم كنند.
هنگامى كه پيامبر خدا(ص) نزد حفصه آمد، مساله خوردن صمغ مغافير را مطرح كرد.
ولى پيامبر فرمود: من مغافير نخوردهام. بلكه در خانه زينب، عسل نوشيدهام. سوگندياد مىكنم كه ديگر عسل ننوشم. ممكن است زنبور آن عسل روى گياهى بدبو و احيانامغافير نشسته باشد. (البته مراعات چنين سوگندى واجب نبوده و نيست، به آيههاىاول و دوم سوره مباركه تحريم توجه شود).
در عين حال به حفصه دستور داد كه اين مطلب را به كسى نگويد. چرا كه ممكن استاز آن، برداشت نادرستى بشود. (يعنى ديگران نيز عسل را بر خود حرام كنند يابگويند: چرا پيامبر خدا حلالى را بر خود حرام كرده است).
«حفصه» رازدارى نكرد و خداوند پيامبرش را از توطئههاى آنهامطلع ساخت دربعضى از روايات آمده است كه پيامبر اكرم(ص) يك ماه از زنان خود كنارهگيرى كرد.
بلكه شايع شد كه تصميم به طلاق آنها دارد (9) .
خداوند حفصه و عايشه را مخاطب ساخت و فرمود:
(ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه وجبريل و صالح المومنين والملائكه بعد ذلك ظهير) (10) .
«اگر به درگاه خدا توبه كنيد، (جادارد) چرا كه دلهايتان از حق منحرف گشته واگر بر ضد او به پشتيبانى يكديگر برخيزيد، (به جايى نمىرسيد) زيرا خداوند ياوراوست و نيز جبرئيل و صالح مومنان و فرشتگان، بعد از آن، پشتيبان اويند» آنگاههمه زنهاى پيامبر را مخاطب ساخته فرمود:
(عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مومنات قانتات تائباتعابدات سائحات ثيبات و ابكارا) (11) .
«اميد مىرود كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتراز شما برايش قرار دهد، مسلمان، داراى ايمان، متواضع، توبهكار، اهل عبادت وسياحت كننده، زنانى بيوه و دوشيزه».
در اين آيه، بدون اين كه روى بيوگى با دوشيزگى زن تكيه شود، شش صفت مهم براىزنان در محيط خانواده و در ارتباط با حسن تبعل ذكر شده است:
1 - مسلمان
بديهى است كه نخستين شرط سعادت يك خانواده مسلمان، اين است كه همهاعضاى آن مسلمان باشند. قطعا زن و مرد مسلمان، كفو يكديگرند. نه زن كافر، كفومرد مسلمان است و نه مرد كافر، كفو زن مسلمان
2 - ايمان
بدون شك، درجه مومن برتر از درجه مسلمان است. هر مومنى مسلمان است.
ولى هر مسلمانى مومن نيست. زنى كه اهل ايمان نباشد، چگونه مىتوان از اوانتظار داشت كه پاىبند وظائف و تكاليف زنانگى و خانوادگى باشد؟!
3 - قنوت
مسلمانى و ايمان، مشترك ميان زن و شوهر است. كمال هر انسانى در اسلام و ايماناست. ولى هركدام از زن و مرد -مخصوصا در محيط خانواده- داراى كمالات مخصوصىهستند كه در مجموع، مىتوانند پديد آورنده يك خانواده كامل و سالم و ايدهآلباشند.سهم زن دركانون خانواده، قنوت است. او بايد در برابر حقوق ويژه شوهر، رامو تسليم و مطيع و متواضع باشد و راه و رسم ناز و سركشى را از خلق و خوى خود دورگرداند.
4 - توبه
درست است كه توبه از اوصاف ويژه زن نيست. بلكه هر گنهكارى بايد اهل توبه باشد. ولى بعيد نيست كه منظور توبه ويژهاى باشد كه به زنانگى زنان در محيط خانواده و براى جلوگيرى از متلاشى شدن آن و گرمى و رونق بخشيدن به آن، ضرورت دارد.
سماجت و لجاجت و يك دندگى زن در برابر كجرويها نتيجهاى جز سردى روابط زناشويى و تلخى زندگى ندارد.
بهانهگيريهاى دور از منطق و توقعات بيجا و بر توسن آز نشستن و راندن، جز تلخكامى و ناكامى چيزى به بار نمىآورد.
اگر زن در برابر اينگونه تندرويها اهل توبه و بازگشتباشد، نه تنها بار گناهخود را سبك مىكند، بلكه زمينه را براى همدلى و دلآرامى فراهم مىكند و چه راهىبراى ادامه زندگى خانوادگى از اين، هموارتر؟! بارى چنين توبهاى كمال ويژه زناست. هرچند توبه مطلق، كمال مطلق براى هر انسانى است.
5 - عبادت و عبوديت
عبوديت هم كمال هر انسانى است. آن كه اهل عبوديت نيست،ناقص است، مرد يا زن.
گويى عبوديت زن در برابر حق به خلق و خوى شوهردارى او پيوند خورده است.
او بايد در عبادات واجب، مطيع بىقيد و شرط معبود حقيقى باشد. ولى در عباداتمستحب، نمىتواند كارى كند كه به حق شوهر لطمه بخورد. جهاد هم كه يكى از عباداتمردان است، براى او در حسن تبعل خلاصه شده است.
6 - سياحت و هجرت
ممكن است منظور از سياحت و هجرت زن، سير و سياحت او در راهاطاعتخدا و هجرت از هواهاى نفسانى و هوسهاى زنانه باشد. چنان كه هجرت ظاهرى همدر حقيقت، گريز از تعلقات و وابستگيها و پشتپا زدن به هواهاى نفسانى است.
برخى سياحت زن را به معناى روزهدارى او گرفتهاند. ممكن است اين روزهدارى همبه معناى روزهدارى حكمى -يعنى روزهدارى چشم از نگاه به نامحرم و زبان از بدگوئىو شماتت و دل از هواهاى نفسانى- باشد. ارزش واقعى روزه ماه رمضان هم بهروزهدارى چشم و گوش و دل و زبان است.
پي نوشت :
1- سعدى شيرازى، شيخ مصلحالدين، كليات سعدى، از روى نسخه تصحيح شده مرحوممحمد على فروغى، تهران، ققنوس، 1376، ص 80 - 79.
2- همان مدرك، ص 377 و 378.
3- همان مدرك، ص 347.
4- اشاره به حديثى از امام هفتم(ع) كه «جهاد المراه حسن التبعل» يعنى: جهاد زن، شوهردارى نيكوست. (ر.ك. تفسير الميزان، ج4، ص 373)
5- اگر اسلام از زن انتظار حسن تبعل دارد، طبيعى است كه از مرد هم انتظار حسنتزوج و همسردارى نيكو داشته باشد.
6- النساء: آيه 19.
7- النساء: 34.
8- النساء: 34: مردان را به سبب برترىى كه خداوند به برخى بر برخى داده و بهواسطه اين كه مالشان را انفاق كردهاند، بر زنان قيموميت است.
9- با استفاده از تفاسير و روايات مختلف. رجوع شود به تفسير نمونه، ج24، ص271 و 272 و تفسير الميزان(ترجه فارسى) .
10- التحريم: 4.
11- التحريم:5.
/س