با روي كار آمدن سلسله پهلوي، شرايط جديد بر فضاي فكري ، سياسي و اعتقادي جامعه ايراني حاكم شد. رضا خان با هر نيت و قصدي ، در صدد ايجاد تحول در ساختار اجتماعي ايران بود و به همين سبب، نوخواهي و نوگراي را در همه شؤون، شعار خود قرار داده بود.از نظر وي، سنت و مذهب، مهمترين مانع براي پيشبرد اهداف او به شمار مي رفت. از اين رو، وي با انديشيدن تمهيداتي، در صدد ايجاد محدوديتهايي براي بخش روحانيت بر آمد. همزمان با اين اقدام، توجه بيش از حد به علوم و فنون و مظاهر غربي در جامعه ايراني، زمينه را براي ورود افكار غيرديني و ضد مذهبي فراهم آورد.
بسياري از تحصيلكردگان غربي در آن برهه، در شمار گروههاي مرجع در آمدند و كم كم نسل جديد، روابط محكمتري را با اين گروهها برقرار كرد. از طرف ديگر، روحانيت با احساس خطر در اين زمينه، به تكاپوي جديدي دست زد تا شرايط موجود را در مقابل حوادث و وقايع احتمالي حفظ كند. (1)
به طور كلي جامعه روحانيت و اقشار مذهبي ايران در دوره جديد با سه جريان عمده فكري مواجه بود كه به نوعي آنان را به رويارويي و چالش فرا ميخواند.
جريان اول همان فارغالتحصيلان غرب بودند كه مدتي را در ديار فرنگ به كسب علم و دانش گذرانده و پس از مراجعت به وطن، در رأس امور علمي، فرهنگي و اجتماعي قرار گرفته بودند. آنها در شرايط جديد به واسطه اتكا به حمايت همه جانبه دولت و نظام شاهنشاهي، در انتظار فرصتي براي جانشيني و جايگزيني روحانيت و علماي حوزههاي ديني تحت عنوان گروههاي مرجع جديد بودند. به ويژه اين كه با افتتاح دانشگاههاي متعدد، در شهرهاي مختلف كشور و ورود دانشجويان به اين مراكز علمي، رابطه نسبتا خوبي بين نسل جوان و اين گروههاي مرجع جديد برقرار ميشد.
حاصل اين توافق و تفاهم، ظهر و پديده روشن فكري بود كه ريشه در دوره قاجاريه داشت، اما در دوره پهلوي به شدت مورد تأكيد و تشويق قرار ميگرفت. علاوه بر مراكز علمي و فرهنگي، بسياري از مناصب اجرايي و اداري نيز در تصدي اين نسل جديد بود. بنابراين زمينه لازم براي بيرون راندن و به حاشيه كشاندن جريان مذهبي و نمايندگان آن يعني «روحانيت» فراهم بود. حتي در قوه مقننه و قضاييه نيز به جهت قانونگذاري و نظارت بر آن، و با توجه به جو حاكم مذهبي بر جامعه ايران و از حيث ماهيتي، روحانيان و مجتهدان جامعالشرايط تأثيرگذار بوده و مسؤوليتهايي را در اين عرصه احراز كرده بودند.
تعداد عالمان در شرايط موجود رو به كاشه نهاد و فارغالتحصيلان علوم و فنون جديد جانشين آنها شدند. شايد تصور ميشد مهمترين چالش قشر روحانيت، آشتيناپذيري سنت و تجدد بود. روشن فكران به طور اساسي عامل انحطاط و عقبماندگي ايران را سنتزدگي و دخالت بيش از حد امر مذهب در شؤون اجتماعي جامعه، ميدانستند. بنابراين هيچگونه تعامل مشتركي را با روحانيت براي پيشبرد امور نميپذيرفتند. از ديگر سو در بين برخي لايههاي مذهبي نيز ورود فرهنگ و تمدن غربي، برابر با ناديده انگاشتن دين تلقي ميشد و به هيچ رو، پيوندي بين ان دو برقرار نبود.
جريان ديگري كه متدينان از گسترش آن احساس خطر ميكردند، نفوذ ايدههاي كمونيستي در ايران بود. با توجه به گذشته تاريخي و سلطه نظام استبدادي، اشاعه شعارهاي عدالتخواهي و تكيه بر آزادي براي عموم مردم پرجاذبه بود. به همين خاطر، همزمان با نشر اين افكار، بسيار از جوانان جزو باورمندان اين اعتقاد شدند. البته ميزان گرايش جوانان و قشر تحصيل كرده به اين اعتقاد به تناسب داراي شدت و ضعف بود. بعضي تنها دلبسته شعار برابري و عدالت تفكر سوسياليستي بودند و به همين خاطر براي اشاعه آن تلاش ميكردند. برخي ديگر نيز جزو معتقدان به فلسفه كمونيسم و ماركسيسم شدند و در مسير ضديت با دين گام برداشتند. نقطه مقابل جامعه ديني آن زمان، «حزب توده» قرار داشت كه با بهرهگيري از ايدههاي كمونيستي و شعار حاكميت مردم توانسته بود، گروه زيادي را نسبت به اين اعتقاد متمايل سازد. نفوذ حزب توده به خصوص در بين بخشي از طبقه روشنفكر و همچنين عناصر نظامي ارتش ايران، دغدغههايي را در پي داشت. مخالفان اصلي اين طرز فكر از يك سو نهاد سلطنت بود كه مظاهر قدرت و اقتدار آن مبتني بر سلطه يك فرد بر جامعه و احراز قدرت مطلقه بود. از سوي ديگر روحانيان و بخش مذهبي جامعه نيز، اشاعه فرهنگ كمونيستي را براي حيات ديني، خطر آفرين تشخيص داده بودند.
جريان فكري سومي كه در سايه مساعدتهاي رژيم گذشته بالنده شد و بر بسياري از اركان سياسي و اقتصادي كشور سايه افكند، بهاييت بود. معتقدان به اين مسلك به ويژه از دهه 20 به بعد، با گسترش فعاليت، داراي مناصب مهمي در دولت شدند و بر همين اساس، بيش از نيمي از وزراي كابينه هويدا را بهاييان تشكيل ميدادند. به موازات توفيق آنان در تصدي امور اجرايي و اداري، تبليغات فرهنگي و اعتقادي آنان نيز افزايش يافت و بسياري از آنها به نقاط محروم كشور مبلغ ميفرستادند.
همچنين فعاليت گستردهاي را براي ترغيب دانشآموزان و دانشپژوهان براي گرويدن به اين نحله سياسي و فكري آغاز كردند. قدم اول آنان براي ترغيب ديگران به بهاييت، ايجاد شبهه و زير سؤال بردن بسياري از احكام و اعتقادات اسلامي بود. اين مسأله نگرانيهاي فراواني را در جامعه ديني به بار آورد و بسياري از علماي شيعي با نوشتن جوابها و بيانيهها و كتابها، در صدد برآ مدند تا ضمن تليغ شايسته دين اسلام، دلايل ابطال فرقه بهاييت و سست بودن اعتقاد آن را به اثبات رسانند و در اين راه نيز گامهاي بزرگي برداشته شد.
جنبشهاي ديني و مذهبي دوره پهلوي دوم در چنين فضايي متولد شد و رشد و نمو كرد. بنابراين بحث انجمن حجتيه مهدويه را ميبايست با همين رويكرد، مورد توجه و بررسي قرار داد.(2)
پيشينيه بهاييت
پس از فعاليتهاي محروم علامه مجلسي و مبارزههاي سياسي علماي ديگر در دهههاي اخير، استعمار بارها براي تسخير و تسلط بر ايران اقدام كرد و با قيام روحانيت شكست سختي خورد، «از جمله فتواي دفاع در برابر حمله روسها توسط مرحوم كاشفالغطاء و ملااحمد نراقي در جنگ جهاني اول، و همچنين فرمان جهاد در برابر حمله متجاوزان از سوي سيد محمد مجاهد اصفهاني و ملا محمد استرآبادي ، و همچنين فتواي تحريم تنباكو عليه انگليس توسط ميرزاي شيرازي و ديگر مقابلههاي روحانيت ....» استعمار، ميزان قدرت و نفوذ مردمي روحانيت را كشف كرد و يكي از منفذهاي ورود خود به جامعه مسلمنان را نفوذ در اين دژ مستحكم يافت؛ لذا با به راه انداختن جريانهاي به اصطلاح مذهبي يا تقويت و توسعه آنها نظير بهاييت، قصد ايجاد شكاف و نفاق در بين روحانيت و امت مسلمان داشت و با فرقه فرقه كردن شيعيان و بيارزش نمودن عقيده مهدويت و رخنه در صفوف روحانيت و ... به دنبال اخلال بود.(3)
تاريخ پيدايش بهاييت به 125 سال پيش باز ميگردد كه ابتدا با علم كردن سيد علي محمد باب و ادعاي با بيت امام عصر آغاز و سپس با دعاي مهدويت ادامه يافت و از ناحيه استعمار روسيه تزاري و انگليس حمايت و در سايه حكومتهاي جور پادشاهي آزادانه به برقراري مراكز و محافل تبليغايت و فعاليت علني با پرچم مخصوص خود ميپرداخت. بهاييت در واقع شاخهاي از استعمار فرهنگي ـ فكري بود كه به قصد ايجاد انحراف و جلوگيري از احياي فكر ديني در جوامع اسلامي به وجود آمد . (4) و پس از تغيير حكومت تزار يكسره به خدمت انگليس در آمد و با كسب مقام جهانخواري آمريكا نيز در آغوش اين استعمار نو به خوش خدمتي و نوكري پرداخت و راه صهيونيسم را در كشورهاي اسلامي پيمود و آن را تبليغ كرد.
در كودتاي 28 مرداد كه پايههاي رژيم متزلزل بود و ميكوشيد تا مسايل فرعي و جنبي را در جامعه مطرح كند و مردم را سرگرم نمايد تا از تثبيت رژيم ديكتاتوري و غاصب غال شوند و آنها در سايه غفلت، سرگرمي و اختلاف در بين مردم امور خود را پيش برند لذا ناچار بدند تا به وسيله يك جريان انحرافي مثل بهاييت را مطرح كرده و رشد دهند. هر چند اين فرقه ضاله اجنبي به مزبله تاريخ سرازير شد ، ولي پيدايش آن بيحاصل نبود و در راه خود موفق شد كه عدهاي را به مسايل فرعي و جنبي منحرف كرده و مشغول سازد. اين عده گروهي به نام انجمن ضد بهاييت بودند و بزرگترين خدمت انجمن اين بود كه رژيم را به مقصود خودش، يعني «ثبات حكومت» برساند. (5)
زمينههاي شكلگيري انجمن
پس از دهه 20، همزمان با رونق گرفتن فعاليت فرقه بهاييت و نفوذ روزافزون معتقدان آن در عرصه حاكميت، بسياري از روحانيان و اقشار مذهبي در صدد مبارزه و مقابله برآمدند. استفاده از وعظ و منبر و ايراد خطابه از سوي روحانيان، شيوه معمول آنان براي ايجاد ارتباط با مردم بود و از اني طريق آنها ميتوانستند، ترفندهاي عناصر بهايي را خنثي سازند. نقش عمده برگزاري چنين جلساتي به عهده هيأتهاي مذهبي بود. اين هيأتها در مشهد بسيار فعلا بودند. از آنجا كه ضرورت نظم و سامان چنين حركتي محسوس بود، براي نشر فرهنگ اسلامي و مبارزه با مظاهر غيرديني و مقابله با افكار انحرافي، برخي از مرازك علمي و فرهنگي شكل گرفت. از مهمترين جمعيتها و انجمنهايي كه در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي بود. اين تشكل، مركب از 6 جمعيت و انجمن به نامهاي كانون نشر حقايق اسلامي ، انجمن پيرامون قرآن، انجمن تبليغات اسلامي، جمعيت طلاب علوم ديني، جمعيت مبارزين اسلام و هيأتهاي ابوالفضلي بود. (6)
رهبر هيأتهاي مؤتلفه اسلامي ، شيخ علياكبر نوقاني بود كه در مسجد گوهرشاد منبر ميرفت و در مورد فعاليت بهاييت به مؤمنان هشدار ميداد. محمدتقي شريعتي، از بنيانگذاران كانون نشر حقايق بود كه فعاليتهاي بسياري را در زمينه علوم و معارف اسلامي و تفسير قرآن داشت. انجمن پيروان قرآن نيز به وسيله شيخ علياصغر عابدزاده تأسيس شده بود. وي مؤسس مهديه مشهد نيز بود و برخي بر اين باورند كه تأسيس مهديه در تهران و ديگر شهرستانهاي كشور نيز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (7)
انجمن تبليغات اسلامي در فروردين ماه 1321 به وسيله عطاءالله شهابپور، مدير و صاحب امتياز مجله «نور دانش» ، حشمتالله دولتشاهي و علياشرف در تهران تشكيل شد و با گسترش فعاليت خود، در مشهد نيز داراي شعبه شد.(8)
نماينده جمعيت طلاب علوم ديني، آقاي مصباحي بود و شاخهاي از فداييان اسلام در مشهد نيز جمعيت مبارزين اسلام را تشكيل ميدادند. هيأت ابوالفضلي سراب كه نماينده هيأتهاي مذهبي در مشهد بود تحت نظر آقاي نجاريان فعاليت ميكرد. شيخ محمود حلبي نيز در هيأتهاي مؤتلفه اسلامي عضويت داشت. وي در آغاز روحاني هيأت مسلم بن عقيل بود و هر سال در روزهاي قبل و بعد از نيمه شعبان ، در خيابان گوهرشاد ـ صاحبالزمان فعلي ـ كه محل سكونت عدهاي از بهاييان بود، مراسم با شكوهي را برگزار ميكرد. بسياري از هيأتهاي مذهبي در آن زمان، تحت نظر آقاي ميرزا احمد كفايي قرار داشت كه با دربار پهلوي رابطه خوبي برقرار كرده بود. اين مسأله باعث شد كه در ذهن بسياري از فعالان سياسي ، مذهبي ، نظير شيخ محمود حلبي ، محمدتقي شريعتي و شيخ علياصغر عابدزاده و .... اين رابطه، نامطلوب جلوه كند، به خصوص اين كه بسياري از اين جلسههاي مذهبي، فاقد روحيه سياسي بودند و بيشتر به امور ديني صرف ميپرداختند. اما در نتيجه مساعدتهاي نامبردگان ، نيمي از اين هيأتها در مسير فعاليت سياسي قرار گرفتند. (8)
پس از شهريور 1320، كار عمده آقاي حلبي در مشهد مبارزه با بهاييت و پرداختن به امور تبليغي در قالب منبر بود و در اين زمينه مهارت و شهرت خاصي پيدا كرد. حلبي در برخورد با بهاييان، متأثر از مرحوم آيتالله شيخ احمد شاهرودي بود كه رديهاي بر مرام و مسلك با بيان نوشته بود.
هيأتهاي مؤتلفه اسلامي به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند د و نفر را مأمور تحقيق و پژوهش پيرامون بهاييان كنند تا از اين طريق ضمن آگاهي بر نحوه عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آوردند. به همين خاطر، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي، مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضا فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر ، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي ، مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضاي فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر به اقدامات عميقتري در اين خصوص دست زنند. (9)
شيخ محمود حلبي از روحانيان سياسياي بود كه در جريان جنبش ملي نفت، سخنرانيهاي بسيار آتشين در تهييج مردم و در حمايت از آيتالله كاشاني ايراد ميكرد اما بعد از كودتاي 28 مرداد سياست را رها كرد. (10) در مورد او ميگفتند كه در همان دوره پرچمي در دست و لباسي آماده رزم بر تن داشت و بر ايواني در مشهد ايستاده بود و مردم را به مبارزه عليه انگليسيها فرا ميخواند و خود نيز حركت ميكرد تا ديگران در پي او بيايند.(11) اما اين همه شور و هيجان به واسطه بروز اختلاف بين رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت به يكباره فروكش كرد. برخي نيروهاي مذهبي از ادامه فعاليتهاي سياسي نا اميد شدند و به تدريج زمينه مناسبي براي بروز ايدههاي غيرسياسي و پرداختن به مسايل صرفا مذهبي و ديني در بين بعضي از فعالان پديدار شد. آنان به اين اعتقاد رسيدند كه ميبايست، عرصه سياست را به سياستمداران بخشيد و هر چه سريعتر خود را از اين مرحله نجات داد و تنها بايستي به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا شرايط براي ظهور امام زمان (عج) فراهم شود.
اين تفكر به تدريج طرفداراني براي خود پيدا كرد و بسياري از عناصر فعال پيشين با پيروي از اين بينش در ترويج تفكر جدايي دين از سياست كوشيدند. نمونه بارز اين عناصر ريمن نخعي بود. وي در خانوادهاي بهايي به دنيا آمد و در ضد اطلاعات ارتش خدمت ميكرد و سابقه فعاليت در حزب ايران و همكاري با افرادي نظير شاپور بختيار، اللهيار صالح، ابوالفضل قاسمي را داشت. او پس از حوادث ملي شدن صنعت نفت، از عرصه سياست كنارهگيري و به سمت روحانيان و نيروهاي مذهبي گرايش پيدا كرد و با ايجاد «كانون تشيع» به شدت بر ايده جدايي دين از سياست و پيروي از خط ولايت و امامت شيعه تأكيد ورزيد.(12)
اين نوع نگرش، در فعاليتهاي انجمن تبليغات اسلامي نيز ديده ميشد. اعضاي اين تشكل بر جنبههاي غيرسياسي عملكرد خود تأكيد ميورزيدند.(13)
در چنين فضايي، شيخ محمود حلبي نيز خود را از عرصه سياست كنار كشيد. وي با اين كه در فهرست كانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت (14) و خانه او محل رفت و آمد نيروهاي منتسب به جبهه ملي بود، بعد از بروز اختلاف در بين سران نهضت، در آخرين روز اسفند 1330، زادگاه خود را ترك و به تهران مهاجرت كرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسنآباد، محفلي را تحت عنوان انجمن ضد بهاييت تشكيل داد كه بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت.(15)
انگيزههاي تأسيس انجمن
هدف از تشكيل «انجمن خيريه حجتيه مهدويه» كه مقارن با كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 و توسط آقاي شيخ محمود ذاكرزاده تولايي (حلبي) تأسيس شد، مبارزه با بهاييت بود. آقاي حلبي با مشاهده انحراف سيدعباس علوي، مسأله بهاييت را خطر بزرگي تشخيص ميدهد و با برقراري تماس با افراد فريب خورده از بهاييت، راهيابي به جلسات تبليغي آنها، مناظره و مباحثه با آنان و مطالعه هايي كه كرده بود به تدريج در بحثها تبحر پيدا كرد. آقاي محمدتقي شريعتي و آقاي اميرپور نيز از همكاران ايشان بودند. (16)
آقاي حلبي پس از مهاجرت به تهران، شروع به جذب نيرو ميكند و اطلاعات و تجربههاي بحثي خود را منتقل مينمايد. از آن جا كه بهاييت مانند مساجد ما علني و با پرچم فعاليت ميكرد و خطر آن نزد علما منعكس شده بود، آقاي حلبي و دوستانش پس از يك سري موفقيتها، مورد حمايت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نيز به آن ها دادند.(17)
طاهر احمدزاده (18) از نزديكترين دوستان شيخ محمود حلبي، اعتقادهاي او را در مبارزه با بهاييت چنين بيان ميكند:
تمام صحبت شيخ حلبي اين بودكه تكليف امروز ما منحر به اين است كه با بهاييها مبارزه كنيم. او با سوگندهايي كه مخصوص خودش بود، مثلا «والله العلي الاعظم الاعلي» بر اين نكته تأكيد ميكرد كه امروز امام زمان (عج) جز اين خدمت را از كسي نميپذيرد و چيزي جز اين انتظار ندارد. روزي بعد از پايان صحبت ايشان من در كنار او نشستم و سكوت كردم. ايشان به من گفت: آقاي احمدزاده من معناي سكوت شما را ميفهمم و ميدانم كه شما با اين حرف من مخالفيد، ولي من به شما علاقه دارم و از باب خيرخواهي ميگويم كه به خدا قسم، امروز تكليف شرعي و ديني ما آن است كه با بهاييت مبارزه كنيم. ميخواهم عرض بكنم كه تشخيص من اين بود كه ديدگاههاي مرحوم حلبي يك نوع اعتقاد بود و نه اين كه بازي سياسي باشد.(19)
نظر دستهاي ديگر كه از اعضاي انجمن هستند، اين است كه آقاي حلبي در سالهاي 32 خوابي ديده است كه امام زمان(عج) به وي امر فرمودهاند كه گروهي را براي مبارزه با بهاييت تشكيل دهد.(20)
نظر ديگر حاكي از آن است كه با بروز اختلاف بين آيتالله كاشاني و مصدق و شكست نهضت ملي نفت، تبليغات بهاييت رشد يافت و گروهي را كه در بين آنها طلبهها نيز حضور داشتند از جمله هم حجرهاي آقاي حلبي ـ سيد عباس علوي ـ را جذب كردند. لذا بهاييت در ذهن شيخ محمود حلبي بزرگ جلوهگر شد و به اين نتيجه رسيد كه بايد سياست را رها كرد و دست به انجام اقدامهاي فرهنگي زد. به علت شكست نهضت، جو يأسآلودي بر جامعه حاكم شد و عدهاي كه به دنبال جرياني ميگشتند تا با وصل شدن به آن، يأس و بريدگي خود را توجيه ايدئولوژيكي و سياسي كنند، به اين جريان پيوستند. (21)
گروهي ديگر بر اين نظر هستند كه بخشي از سياستهاي استعمار، فرقهسازي بوده و براي مطرح كردن، بالا كشيدن و رشد دادن آن فرقه، يك ضد فرقه را نيز تشكيل دادند. مسأله انجمن بهاييت و انجمن ضد بهاييت نيز مشمول اين سياست ميباشد. البته نظر اول، سوم و چهارم قبال جمع هستند و اگر نظر چهارم را هم بپذيريم، نميتوان آن را به عنوان يك اصل ثابت تعميم داد و در مورد همه گروهها و نيروهاي مخالف و مقبال هم آن را صادق دانست. اما در خصوص اين دو فرقه شايد بتوان با توجه به قراين موجود آن را قرين به صحت دانست ؛ زيرا هر دو با كنار گذاشتن سياست و اتكا به دستگاه حرام ضد اسلامي و وجوهات مشترك ديگري به مقابله با يكديگر پرداختند. آقاي عمادالدين باقي ميگويد:
آنچه مسجل است و با جزم و قاطعيت ميتوان گفت، اين است كه پيدايش و حركت انجمن حجتيه در جهت انحراف جامعه و مسلمانان از مسير اصلي مبارزه و رو كردن به مسايل فرعي و حركت بر ضد نهضت اصيل اسلامي بود و اين سابقه عملكرد است كه بالتبع زمينه نظرات كذايي را پديد ميآورد. (22)
پي نوشت :
1ـ 60 سال فراز و نشيب (روايتي تازه از انجمن حجتيه) ، فتاح غلامي، 23/2/1382 ، سايت بازتاب
2ـ همان
3ـ كنياز دالگوركي ، جاسوس مرموز استعمار روسيه تزاري كه تحت لواي مترجمي سفارت به ايران اعزام شده بود. وي به زبان فارسي و عربي تسلط داشت و با تحصيل علوم ديني خود را مسلماني عابد معرفي كرد و عمامه و نعلين پوشيد. طي معاشرت زياد با روحانيان و ايرانيان، آنها را هوشيار و سرسخت يافت. وي موفق شد نقاط ضعف دو سه طلبه دنياپرست، جاه طلب و شهوتران را پيدا كند و از همين نقطه داخل شده و آنها را تطميع و تحريك به مذهبسازي و ادعاي جديد (بابيت و مهدويت) نمايد. با توجه به اين كه روحانيت بيدار كمر همت به شكست مسلكسازيها مي بندد و اين جريانسازيها دوام و گسترش نمييابد، ولي به سبب جهل و فقر فرهنگي تودههاي مردم، توانست قشري از مردم را به دنبال تحريكشدگان استعمار كشيده و با ايجاد تفرقه و جنگ داخلي مسلمانان و روحانيت اسلام را تضعيف كند. همزماني رويش مسلك قادياني «غلام احمد قادياني» در هند و دايه مهدويت و سپس نبوت و تشابه ماهوي آن با فقه بهاييت، نشانگر سياست جزم فرقهسازي استعمار و توليد تفرقه در بين امت يكدل اسلامي و از پاي در آوردن آنهاست.
4ـ خاطرات كينياز دالگوركي و خطارات مستمر همفر جاسوس انگليس در كشورهاي اسلامي حاكي از درست كردن فرقه وهابيت توسط انگليس است، جهت مطالعه بيشتر ر.ك: قصه عجيب استعمار، محمدباقر حسيني، قم، دارالنشر ، 1368 (اين كتاب ترجمه خاطرات و گزارشهاي همسفر و كنياز دالگوركي به زبان فارسي ميباشد).
5ـ در شناخت حزب قاعدين زمان، ع. باقي، ص 27 لي 29
6ـ http:/www.meisami.com/ch2/anjoman28-34.htm گفت و گو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه
7ـ جريانها وسازمان هاي مذهبي ـ سياسي ايران، رسول جفعريان، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي ، ص 106
8ـ سياست گريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81.
9ـ جريانها و سازمانةاي مذهبي ـ سياسي ايران، رسول جعفريان ، ص 107
10ـ همان ، ص 372 و 370
11ـ در شناخت حزب قاعدين زمان، عمادالدين باقي ، ص 30
12ـ بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، روحالله حسينيان ، ص 468
13ـ آيتالله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عمادالدين باقي ، روزنامه جامعه ، شماره 100 ، 8/4/77. شيخ حلبي تا پيش از كودتاي 28 مرداد هر روز در برنامههاي راديو سخنراني داشت، اين سخنرانيها در كتابي با عنوان «بر كرانه معرفت» به همت سيد محمد حسن لواساني گردآوري شده و توسط بنياد پژوهشهيا علمي فرهنگي نورالاصفياء به چاپ رسيده است.
14ـ نسلي مأيوس از حركت و انقلاب ، مجموعه مقالاتي از نشريه راه مجاهد ، انتشارات راه مجاهد، ص 21-20 .
15ـ گفت و گو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه
16ـ سند شماره 1
17ـ گفت و گو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه
18ـ در شناخت حزب قاعده زمان ، ص 31-29
19ـ همان
20ـ طاهر احمدزاده يكي از چهرههاي شاخص مبارزات ملت ايران است كه در مراحل مختلف مبارزه فعال بود، از مقطع شهريور 1320 به بعد در كانون نشر حقايق اسلامي، تا فعال شدن در نهضت ملي شدن نفت و همچنين جبهه ملي دوم و مبارزات سالهاي 30 تا 42 و پس از آن در جنبش راديكال سالهاي 42 به بعد هموازه در صف مقدم مبارزه بوده است.
21ـ گفت و گو با طاهر احمدزاده
22ـ ماهيت ضد انقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم ، جلد الو ، ص 37
23ـ در شناخت حزب قاعدين زمان ، عمادالدين باقي ، ص 31-29
24ـ همان
منبع: سايت محاکمه/س