|
قصهگويي خلاق
-(6 Body)
|
قصهگويي خلاق
Visitor
621
Category:
دنياي فن آوري
خيلي پيش از تاريخ مدون، خانوادهها و قبيلهها، سنتها و ارزشهاي جمعي خود را همراه با بازگو کردن قصهها بر گرد آتش با يکديگر سهيم ميشدند. در هر قاره از زمين، اقوام دوران باستان با تکيه بر واقعيتهاي اخلاقي به ساختن قصههاي عاميانه و اساطيري دست ميزدند که دربارهء سرآغاز زندگي انسان بود و در اين راه به حدس و گمانهايي ميپرداختند و مبادرت به توصيف منشا عالم هستي و ديگر پديدههاي طبيعي ميکردند و با اين کار تاريخ را از نسلي به نسل ديگر انتقال ميدادند. هنگامي که شکارچيان پس از پشت سرگذاشتن ماجراهايي بازميگشتند به احتمال زياد از خطرهاي شکار و ستيزهاي خصمانه با ديگر قبيلهها سخن ميگفتند. بيترديد اعمال قهرمانانه، آن قدر بيان و بازگو ميشد که به صورت بخشي از ميراث جمعي درميآمد. اين سنت از نخستين ارتباط شفاهي ميان انسانها وجود داشت و ريشه در تمامي تمدنهاي حاکم بر زمين دارد. در طول قرنها، اگر نگوييم هزاران سال، قصهها مدام تعريف شده، پيوسته پالايش يافته، سرانجام به گونهاي قويتر شکل گرفته، به تدريج معناي آشکار و پنهاني يافتهاند. قصهها در شکل کنونيشان همهء سطوح شخصيت انساني را بيان ميکنند. آنها به ذهن تکامل نيافتهء کودک درست مانند ذهن بزرگسالان دسترسي مييابند و بر آن تاثير ميگذارند. قصهها با ارايهء نمونههاي شخصيتي روانکاوي شده، پيامهاي مهمي را به سطوح خودآگاه، نيمهآگاه و ناخودآگاه ذهن با هر درجهاي از رشد که باشد، انتقال ميدهند. چون در قصهها موضوع بر سر مسايل کلي انسان است و به خصوص پيرامون مسايلي که ذهن کودک را سرگرم ميکند باعث رشد «من» در حال شکفتن کودک ميشوند. در عين حال هيجانها و فشارهاي نيمهآگاه و ناخودآگاه او را تسکين ميدهند. قصهها به فشارها و هيجانهاي «نهاد» تجسم و اعتبار ميبخشند و امکاناتي فراهم ميکنند که کودک اين فشارها و هيجانها را در هماهنگي با نيازهاي «من» و «فرا-من» تسکين دهد. اين فهم و قابليت را کودک از راه درک منطقي ناخودآگاه خويش به دست نميآورد، بلکه با اعتماد به آن و بازتاب هيجانهاي ناخودآگاه، ناخودآگاه به عناصر مناسب داستان (با شنيدن يا خواندن آن) و انديشه دربارهء آن، آنها را از نو بازسازي ميکند و دربارهشان به خيالپروري ميپردازد. در عين حال کودک محتواي ناخودآگاه را با خيالهاي آگاهانه شکل ميبخشد. خيالهايي که بعدا به او امکان ميدهند، خود را به کمک محتواي آن تشريح کند، بنابراين قصهها ارزش گرانبهايي دارند، زيرا به تخيل کودک ابعاد تازهاي ميبخشند که کودک خود نميتواند آنها را فراهم سازد، اما آنچه مهمتر است، اين که ساختار و شکل قصهها به کودک تصويرهايي ارايه ميکند که از روي آنها روياهاي روزانهاش را ميسازد و به زندگياش جهت بهتري ميدهد . ويژگي قصه اين است که مسالهء مهمي از هستي را کوتاه و مشخص مطرح ميسازد، بنابراين کودک با موضوع در شکل اصلياش روبهرو ميشود. مسالهء دشواري که باعث آشفتگي شخص ميشود، قصه همهء موقعيتها را ساده ميکند. چهرهها را به روشني ترسيم و فقط جزيياتي تعريف ميشوند که بسيار مهماند . در قصه شخصيتها جنبهء فردي ندارند و همه نمونهء کلياند. چهرهها در قصهها داراي احساسات ضد و نقيض نيستند، يعني به گونهاي که همهء ما در واقعيت هستيم، اشخاص قصه در يک زمان هم خوب و هم بد نيستند چون در ذهن کودک حالت دوقطبي وجود دارد، در قصه، هم اين دوگانگي، ديده ميشود . يک شخص يا خوب است يا بد، حد وسط وجود ندارد. نمايش خوبي يا بدي و چهرههاي متضاد باعث ميشود که کودک به آساني تفاوت را تشخيص دهد، در حالي که اگر شخصيتها مانند انسانهاي واقعي پيچيده و حقيقي باشند، تشخيص تفاوتها براي کودک غيرممکن مينمايد. در حقيقت کودک بر اين اساس ميتواند دريابد که تفاوتهاي بزرگي بين انسانها وجود دارد و مجبور است تصميم بگيرد که ميخواهد مانند چه کسي باشد و از چه کسي الگو بردارد. هر قدر يک نقش خوب، سادهتر و روشنتر باشد، به همان اندازه کودک آسانتر ميپذيرد که شبيه او شود و از ساير نقشهاي بد پرهيز کند. کودک به دليل خوب بودن قهرمان با او همانندسازي نميکند، بلکه چون وجودش عميقا در برابر کارهاي مثبت واکنش نشان ميدهد، او را ميپسندد. در قصههايي مانند «هانس غولکش» يا «گربه چکمهپوش» که در آن قهرمان با نيرنگ به موفقيت ميرسد، شخصيت را از راه انتخاب ميان خوب و بد نميسازند، بلکه به کودک اميد ميدهند که حتي ضعيفترين اشخاص هم نميتوانند در زندگي تا حدودي به موفقيت دست يابند وانگهي کسي که خود را چنان بياهميت احساس ميکند و از اين ميترسد که هرگز موفق نشود، چه فايد دارد بخواهد انسان خوبي شود بنابراين هستهء اين داستانها اخلاق نيست، بلکه بيشتر اطمينان به اين باور است که ميتواند به گونهاي به موفقيت دست يافت . امروزه کودکان ديگر در محيط امن يک خانوادهء بزرگ يا يک اجتماع قابل اعتماد رشد نميکنند. از اين رو اکنون مهمتر از دوراني که قصهها به وجود آمدند، کودک با قهرماناني روبهرو ميشود که ناچارند کاملا تنها در دنيا، مطرود و سرگردان تلاش کنند و بيآن که از ابتدا به سرانجام سرنوشت خويش پي ببرند، با اعتماد عميق دروني به راهشان ادامه دهند و مکان مطمئن و محيطي امن در دنيا پيدا کنند . قهرمان قصه درست مانند کودک امروزي که خود را تنها احساس ميکند مدتي طولاني در تنهايي به راه خود ادامه ميدهد. قهرمان از اشياي سادهاي همچون يک درخت، يک حيوان يا ساير پديدههاي طبيعي مانند کودکي که خود را با اين چيزها بيش از بزرگسالان نزديک احساس ميکند، کمک ميگيرد . سرنوشت اين قهرمانان به کودک اطمينان ميبخشد که حتي اگر مانند آنها خود را رانده و رها شده و تنها احساس کند و مانند آنها در تاريکي بکوشد و به راه خود ادامه دهد، همچون آنها در جريان زندگي خود گامبه گام هدايت ميشود و هرگاه کمکي لازم داشته باشد آن را به دست ميآورد. امروزه بيش از گذشته کودک نيازمند است که در دنيا تصوير انسانهاي تنها را کنار بگذارد و با اطمينان و اعتمادبهنفس دريابد که اين قابليت را دارد تا با محيط اطراف خويش رابطهء مهم و ارزشمندي برقرار سازد . قصهگوها در اين مرحله نقش بسزايي دارند، اگر قصهگو ميخواهد به کودکان مدارس خدمت کند يا اگر معلمها و مسوولان کتابخانه خود قصه ميگويند بايد در جهت ايجاد شعور اجتماعي، توان اظهار وجود و انتقاد از جامعه در کودکان تلاش کنند تا براي کودکان روشن شود که چگونه يک امر معمولي ميتواند بدل به امري خارقالعاده شود، قصههاي قصهگو از بسياري جهات برانگيزاننده است ولي ويرانکننده نيست و تفکر و کنجکاوي را برميانگيزد . قصهگوها فقط اجراکنندهء قصهها نيستند، ممکن است براي بيان قصهبازي هم بکنند، اما قبل از هر چيز شنونده و روحبخشاند. قبل از اينکه قصه بگويند يا نقش بازي کنند، به قصهها گوش فرا ميدهند. به پديدهها و تجارب و شرايط گوش ميسپرند و آنها را مشاهده ميکنند. سپس تجارب خود را با بچهها درميان ميگذارند و آنها را به يادگيري چيزهايي که نقل کردهاند، تشويق ميکنند. چنانچه بخواهيم قصهگويي بخش جداييناپذير از مدرسه شود، نبايد آن را منحصر به يک جلسه کرد. قصهگو بايد هفتهاي دو ساعت بسته به تمايل و نياز کودکان با آنها همراه شود و با برنامههاي گوناگوني که تدارک ميبيند شرايطي فراهم کند که کودکان دربارهء انواع متفاوتي چون حکايت پريان، افسانه، اسطوره، تمثيل، فابل و شعر و حتي داستانهاي علمي مطالبي بياموزند و از طريق قصهگويي خلاق، نوشتن، نقاشي و نمايش خود را بيان کنند . هدف قصهگو که قصههاي خود را براي کودکان ميگويد همين است تا کودکاني منتقد و دانا و فرهيخته براي فردا پرورش دهد . منبع: روزنامه سرمايه /س
|
|
|