خداوند در قرآن کريم، به «عصر (زمانه)» سوگند خورده است و مسلمانان، يکي از سوره هاي کتاب خدا را با اين نام مي شناسند.
همچنين، پيشوايان ما، پيوسته بر اين نکته تأکيد نموده اند که دليل ارسال قرآن به عنوان «معجزه» بر آخرين پيامبر خدا، اين است که زبان و بيان و فنون بلاغت و صنايع ادبي لفظي و معنوي و در يک کلمه «ادبيات» در عصر و سرزمين ظهور اسلام، در اوج خود بوده است و خداوند، معجزهى خويش را از جنس ابداعات و ابتکارات مردم همان عصر، انتخاب کرده است؛ چنان که در عصر موسي (ع)، سحر و شعبده، و در عصر عيسي(ع)، پزشکي درمانگري در اوج بوده اند و معجزه هاي اين دو پيامبر نيز از اين گونه بوده اند. (1)
در قرآن کريم، مکرّراً به اين عبارت بر مي خوريم که: «پيامبري از ميان خودشان برگزيديم» (2) که «به زبان مردم خويش با آنان سخن گفت» (3)و... .
آيا اين نمونه ها نمي توانند نشان دهندهى توجّه خداوند به «عصر» و «زمانه» و لزوم تناسب «پيام» (حتي پيام خداوند) با شرايط جامعهى مخاطب آن پيام و سطح آگاهي ها و درک مخاطبان باشند؟
ما در قرآن کريم، حتّي به احکام رفتار با «بردگان» و حقوق آنها بر مي خوريم که بخشي از فرهنگ غالب در روزگار نزول قرآن و سرزمين عربستان بوده است و امروزه ديگر مصداق خارجي ندارد و موضوع آن نيز برافتاده است. آيا از اين نمونه نمي توان برداشت کرد که خداوند، روش سامان بخشيدن به يک فرهنگ ناستوده را با طراحي ساز و کارهايي (مثل کراهت برده فروشي، وجوب يا استحباب آزاد کردن برده، آزاد شدن برده از دسترنج خود، آزاد شدن برده اي که مادر فرزندي آزاد است، و...) براي رسيدن به فرهنگ مطلوب برگزيده است؟
پيشوايان معصوم ما نيز الگوهاي کاملي براي مردمان عصر خويش بوده اند. به عنوان نمونه، پا گرفتن فلسفه و کلام و شيمي و ... در تمدّن اسلامي در قرن دوم هجري، به خوبي از خلال احاديث امام صادق (ع)- که در اين قرن مي زيسته - آشکار است و ايشان به خاطر گسترهى تعاليم و حوزهى شاگردان و نيز پاسخ هاي دقيقشان به پرسش هاي عصر، در روزگار خود به عنوان «آگاه ترين مردم» شناخته مي شد. (4)
آنچه در پي مي آيد، نه بررسي سيره و منش معصومان(ع) در رفتار با پديده هاي نو و اقتضائات عصر خويش، بلکه تنها پنجرهى کوچکي بر آن چشم انداز بي کرانه است.
امام علي (ع) فرمود:
آداب و رسوم خود را بر فرزندانتان تحميل نکنيد؛ زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند. (5)
بر هر خرمندي واجب است که روزگار خويش رابشناسد. (6) مردم، فرزند زمان خود هستند. (7)
مردم، به زمان خود، شبيه ترند تا به پدرانشان. (8)
دورانديش، کسي است که با زمانهى خود، مدارا کند (کنار بيايد) .(9) بهترين هيئت و قيافه (سر و وضع يا شکل ظاهري)، آن است که تو را با مردم بياميزد و در ميان آنان به تو زينت بخشد و زبان آنها را از تو باز دارد. (10)
حاکمان پيش از من، سنّت هايي گذاشته اند که اگر من بخواهم مردم را به ترک آنها وادارم يا آنها را بدان گونه که درست مي دانم تغيير دهم،... اطرافيانم پراکنده مي شوند و خود، تنها مي مانم. (11)
امام صادق(ع) مي فرمايد:
کسي که زمان خود را بشناسد، آماج اشتباهات قرار نمي گيرد. (12)
بهترين لباس براي هر زماني، لباس مردم همان زمان است. (13)
حمّاد بن عثمان گفت: «خداوند، تو را اصلاح کند! فرمودي که امير المؤمنين (ع) را شيوه اين بود که جامهى زبر و زبون در برمي کرد و پيراهن چهار درهمي و مانند آن مي پوشيد؛ ولي ما اکنون بر تن شما، جامه هاي نو و پرارزش مي بينيم؟».
حضرت در جواب او فرمود: «اميرالمؤمنين (ع) آن لباس ژنده را در زماني مي پوشيد که بر او زشت نمي شمردند؛ امّا اگر من امروز مانند آن لباس را بپوشم، انگشت نما مي شوم. بهترين جامهى هر زماني، همان است که جامهى معمول آن زمان باشد؛ والبته چون قائم ما اهل بيت ظهور کند، همان جامهى اميرالمؤمنين (ع) را مي پوشد و به روش او عمل مي کند». (14)
امام صادق(ع) به حج رفت و در حال طواف، دو احرام قيمتي بر تن داشت. به ناگاه، مردي گوشهى احرامش را کشيد. حضرت، متوجّه شد و ديد که آن شخص، عبّاد بصري است. عبّاد، عرض کرد: «اي ابوعبدالله! در اين جا، اين احرام را مي پوشي، در حالي که تو فرزند اميرالمؤمنين هستي، و مي داني که لباسش چگونه بود؟!».
امام (ع) به او فرمود: «واي بر تو اي عبّاد! امير المؤمنين (ع)، در زماني که بود، لباسش مناسب آن وقت بود و اگر امروز، من مثل لباس او را بپوشم، مردم خواهند گفت: اين مرد، مثل عبّاد است».
عبّاد، متحيرانه خاموش شد و مردمي که در پيرامونش بودند به يکديگر چشمک مي زدند؛ چرا که عبّاد، خود، معروف به رياکاري بود!».(15)
سفيان نوري به مسجدالحرام گذر کرد و امام صادق (ع) را ديد که جامه هاي گرانبها و نيکو در برکرده است. گفت: به خدا قسم به نزدش مي روم و توبيخش مي کنم. پس به نزديک امام (ع) آمد و گفت: اي پسر رسول الله! به خدا قسم، رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و هيچ يک از پدرانت، چنين لباسي نپوشيدند!
امام (ع) فرمود: «پيامبر خدا(ص) در زماني مي زيست که مردم، گرفتار سختي و تنگدستي بودند، و لذا پيامبر نيز به همان گونه مي زيست. در حالي که پس از آن، زندگي بر مردم، آسان و گشوده شد و سزاوارتر به بهره گيري از آن فراخي و فراواني، نيکوکاران بودند».
آن گاه، اين آيه را قرائت فرمود: «بگو چه کسي زينت ها و روزي هاي پاکيزه اي را که خدا براي بندگان خود پديد آورده و ارزاني آنها فرموده، حرام کرده است؟» و افزود: «اي ثوري! اين لباس را که مي بيني، براي مردم پوشيده ام».
آن گاه، دست سفيان را گرفت و به سوي خود کشيد و آن جامه را بلند کرد و زير آن، جامه زبر و خشني را که بدن مبارکش چسبيده بود، نشانش داد و فرمود: «اين را براي خودم پوشيده ام و آنچه ديدي، براي مردم است».
سپس لباس سفيان را کشيد که لباس رويي اش خشن و زبر و لباس زير آن، نرم بود و فرمود: «اين لباس رويي را براي مردم به تن کرده اي؛ ولي اين لباس زيرين نرم را که پنهان کرده اي، براي خود پوشيده اي».(16)
پي نوشت :
1. مرزهاي اعجازقرآن (ترجمهى «البيان»). [آية الله] ابوالقاسم خويي، ترجمه: جعفر سبحاني، ص 67 و 68.
2. سورهى بقره، آيه 129 و 151؛ سورهى آل عمران، آيهى 164؛ سورهى جمعه، آيهى 2؛ و ... .
3. سورهى ابراهيم، آيهى 4؛... .
4. سيرهى اهل بيت (ع)، مرتضي مطهري، ص 7.
5. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 267.
6. الکافي، ج 2، ص 116؛ نهج السعادة، ج 7، ص 376.
7. غررالحکم، ج 1، ص 122.
8. الاعجاز والايجاز (ثعالبي)، ص 28؛ المناقب (خوارزمي)، ص 375.
9. غررالحکم، ج 1، ص 135.
10. همان، ج 2، ص 510.
11. مقصود امام (ع) اين است که وقتي زمانه براي اجراي سنّت هاي صحيح آماده نباشد، بايد در مبارزه با سنّت هاي نادرست (حتي بدعت و تحريف در دين خدا)، بردبار بود و از روش اصلاحات تدريجي بهره گرفت.
12. تحف العقول، ص 356؛ ميزان الحکمة، ح 7624.
13. الکافي، ج 1، ص 411.
14. همان جا.
15. دعائم الاسلام، ج 2، ص 156.
16. الميزان، ج 8، ص 92.
منبع: نشريهى حديث زندگي، سال چهارم، مهر و آبان 1382، ص ص 68-69/س