(بحثي در توبه نامه عليمحمد باب)
باب در سه شهر با علماي عصر خود مستقيماً برخورد و احياناً مناظره داشت: شيراز، اصفهان و تبريز. الف) شيراز: شيراز براي باب (در دوران ادعاي «بابيت» ش) از همه جاي ايران بدتر بود1 و مردم آنجا عموماً با او مخالف يودند.2 حتي دوستان سابقش هم دشمنترين کسان شدند!3 علت اين امر، بيش از هر چيز، اقدام باب به تکذيب آشکار مدعيات خود بود. باب (به اعتراف کاتب و دستيارش: سيد حسين يزدي) همهِ مدعيات خود را بالاي منبر مسجد وکيل شيراز در حضور علما و مردم تکذيب کرد4 و به تصريح نبيل زرندي (نويسندهِ مشهور بهائي): بر فراز منبر گفت: «لعنت خدا بر کسي که مرا باب امام بداند... لعنت خدا بر کسي که مرا منکر امامت اميرالمؤمنين و ساير ائمه بداند» .5 پس از آن نيز در ابلاغيهِ معروف به ابلاغيهِ «الف» ، ضمن تصريح به جاودانگي احکام اسلام، از ادعاي بابيت و نيابت خاصهِ امام عصر (ع) برائت جست.6
ب) اصفهان: باب در اصفهان نيز با برخي از علماي شهر مناظره داشت و در آنجا هم حکيم جلوه (که با استادش: ميرزا حسن نوري در مجلس حضور داشت) شاهد طفرهِ باب از پاسخ به سؤالات علمي نوري بود.7 (ايام: گزارش جلوه، از زبان محيط طباطبايي، در صفحهِ قبل گذشت).
ج) تبريز: زماني که باب را براي مناظره با علما، از زندان چهريق (اطراف اروميه) به تبريز ميآوردند، در سر راه، مردم اروميه (به اعتبار «سـيـادت» بـاب، و بويژه شايعاتي که دربارهِ ارتباطش با امام عصر «عج» بر سر زبانها بود) از وي به گرمي استقبال کردند، و موج اين احساسات، به تبريز نيز رسيد. اين مطلب، در منابع تاريخي (اعم از بابي و غير آن) بازتاب يافته است.8 حجهالاسلام نيّر، که خود و پدرش در جلسهِ گفتگوي علما با باب حضور داشتند، مينويسد: اگر مناظرهِ علماي تبريز با باب انجام نميشد و «پايهِ جهالت» وي «در آن مجمع بر عارف و عامي به آن وضوح منکشف نميشد، در همان روز تقريباً يک ثلث اهل آذربايجان از نفس شهر و نواحي، مستعدّ اين بودند که» به باب ايمان آورده و مطيع وي گردند و در راه او جهاد کنند.9
اما برغم اين اقبال اوليه، زماني که گفتگوي باب با علما پايان يافت، ورق کاملاً برگشت و به گواه خود بابيان: علما و مردم تبريز يکپارچه با باب مخالف شدند. سيد حسين يزدي (کاتب باب) که آن ايام در تبريز بود، در نامه به دايي باب (حسنعلي شيرازي) نوشت: در تبريز، «کلّ اهل بلد» از شيخي و غير شيخي و حاکم و محکوم و تابع و متبوع، همگي «متفق شدند در جحد [ انکار] و عدم استماع به کلمات اهل حق [ = بابيه] و کل، متفقاً مشتعل کردند نار انکار خود را» بر باب، و حتي در حق او خيالات بدي داشتند که از تهران فرمان رسيد او را به زندان چهريق برگردانند و اين جان باب را نجات داد.10
علت، ناگفته پيدا است: باب در بحث با علماي تبريز، شکست خورد و اين امر، بيبنيادي ادعايش را بر همگان آشکار ساخت. نکتهِ درخور ملاحظه در آن مناظره، اين است که سؤالات علما از باب، حتي به اعتراف منابع بهائي11، پرسشهايي «سطح پايين» بوده و «سير نزولي» داشته است. پيدا است که اگر باب از پاسخ به سؤالات اوليه درنميماند، علما ناچار ميشدند سـطح سؤالات را بالاتر برده و بدان روند «صعودي» بخشند.
بهرروي، باب پس از شکست مفتضحانه در بحث با علما، چوبکاري شد و سپس عريضهاي خطاب به وليعهد نوشت و در آن، ضمن برائت از از ادعاي بابيت و ديگر ادعاها، اظهار توبه و استغفار کرد.
توبهنامهِ باب
توبهِ باب از دعاوي خويش، از مسلّمات تاريخ است و نسخهِ اصلي اين توبهنامه به خط وي، هـماينک در کتابخانهِ مجلس شوراي ملي (بهارستان) موجود است و متن آن را حتي ابوالفضل گلپايگاني (مبلغ برجستهِ بهائي)12 در کتاب «کشف الغطاء» (چاپ تاشکند) آورده است.13 گلپايگاني، پس از نقل گزارش وليعهد به تهران راجع به مذاکرهِ علما با باب که در آن به توبهِ باب اشاره شده، در ص 204 مينويسد: «چون در اين عريضه، انابه و استغفار کردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذکور است، مناسب است چنان به نظر ميآيد که به صورت دست خط مبارک را نيز محض تکميل فايده درين مقام مندرج سازيم و موازنهِ آن را با الواحي که از قلم جمال قدم در سجن اعظم ببه جهت ملوک و سلاطين عالم نازل گرديده به دقت اولي البصائر واگذاريم» .
فضل الله صبحي (منشي و کاتب عباس افندي که از بهائيت برگشت) درج توبهنامهِ باب در کشف الغطاء را امري «شگفت» ميداند. چون به قول او: «بابيان و بهائيان نميخواستند» اين نوشته «پخش شود تا مردم ندانند که سيد باب سخن خود را پس گرفته و از آنچه گفته بازگشت کرده» است.14 متن توبه نامه،چنين است:
«فداک روحي، الحمد لله کما هو اهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّهِ عباد خود شامل گردانيده، فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ينبوع راءفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش، عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر اعيان فرموده. اُشهِدُ الله و مَن عَبَده15 که اين بندهِ ضعيف را قصدي نيست که خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موقن به توحيد خداوند جلّ ذکره و شيوهِ رسول او و ولايه اهل ولايه اوست و لسانم مقرّ بر کلّ مانزل من عند الله16 است، اميد رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضاي حق را نخواستهام و اگر کلماتي که خلاف رضاي او بوده از فلم جاري شد غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و اين بنده را مطلق علمي نيست که منوط به ادعايي باشد. استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان يُنسَب اليّ امر17 و بعضي مناجات و کلمات که از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصهِ حضرت حجه الله عليه السلام را محض ادعي [ ادعا] مبطل است و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر.
مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنان است که اين دعاگو را به الطاف و عنايات بساط راءفت و رحمت خود سرافراز فرمايند. والسلام» .
تلوّندرعقيده،تغييردرادعا
تلون در عقيده و ادعا، از ويژگيهاي شاخص علي محمد باب است که حتي منابع بابي و بهائي بدان اعتراف دارند. مرحوم حسين محبوبي اردکاني در تعليقاتش بر «المآثر و الاثار» مينويسد:
باب «در 1260 ادعاي ذکريّت کرد يعني که مفسر قرآن است. در 1261 ادعاي بابيت کرد يعني وسيلهِ رابطه با امام زمان است. در 1262 ادعاي مهدويت کرد يعني امام زمان است. در 1263 ادعاي نبوت کرد يعني که پيغمبرم. در 1264 ادعاي ربوبيت کرد يعني که پروردگار عالميانم. در 1265 ادعاي الوهيت کرد. در 1266 تمام دعاوي خود را منکر شد و توبه کرد و توبهنامه نزد وليعهد فرستاد ولي مريدانش کار او را دشوار ساختند. شورش و فتنه برپا نمودند و گرفتاريها براي دولت ايجاد کردند» .18 عبدالحسين آيتي (مبلغ مستبصر بهائي) نيز در جلد سوم کشف الحيل، خاطر نشان ميسازد که: باب در 1260ق ادعاي ذکريت (مفسر قرآن) و در 61 ادعاي بابيت و نايب خاص امام زمان و در 62 داعيهِ مهدويت داشت و در 63 نبوت و در 64 ربوبيت و در 65 مدعي الوهيت شد و در 66 توبهنامه نوشت و به دار آويخته شد.
پي نوشتها:
1. ر.ک، نامهِ ملا عبدالکريم قزويني (دستيار و کاتب باب) به دايي بزرگ وي، حاجي ميرزا سيد محمد تاجر شيرازي (عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 277.
2. ر.ک، نامهِ جالب سيد ابوالقاسم، برادر زن باب، به دايي باب، سيد محمد (همان، صص 170ـ172)
3. ر.ک، نامهِ دايي کوچک باب (حسنعلي) به سيد محمد (دايي بزرگ باب) پس از فرار باب از شيراز (عهد اعلي...، ص 175).
4. در اين باره ر.ک، از منابع بهائي: تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمهِ اشراق خاوري، لجنهِ ملي نشر آثار امري، تهران 1325ـ13329ش / 103 بديع، ص 138؛ عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 167 و 189ـ190 و نيز ص 133 (اعتراف حسن موقر باليوزي، از سران بهائيت)، و از منابع مسلمان: روضه الصفاي ناصري، رضاقلي هدايت، تهران 1339، 10/311؛ فتنهِ باب، اعتضاد السلطنه، تعليقات دکتر نوايي، ص 15. تکذيب باب در شيراز حتي در منابع خارجي معاصر واقعه (نظير: تايمز لندن، 19 نوامبر 1845 و خاطرات ليدي شيل، ترجمهِ دکتر حسين ابوترابيان، ص 127) بازتاب يافته است. براي عبارت تايمز ر.ک، عهد اعلي...، صص 128ـ129؛ کتاب حضرت رب اعلي، ح.م. باليوزي، ص 62 ، که هر دو از منابع بهائي است.
5. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمهِ اشراق خاوري، لجنهِ ملي نشر آثار امري، تهران 1325ـ1329ش / 103 بديع، ص 141.
6. اسرار الاثار، فاضل مازندراني، مؤسسهِ مطبوعات امري، 124 بديع، 1/179.
7. مجلهِ گوهر، سال 5 ، ش 7، مهر 1356، ص 501 به بعد، مقالهِ استاد محيط. دربارهِ مذاکرات باب و علماي اصفهان، و نقد اظهارات منابع بهائي در اين زمينه، ر.ک، بهائيان، محمدباقر نجفي، صص 176ـ183.
8. در اين باره از منابع بهائي، ر.ک، الکواکب الدريه، 1/223؛ عهد اعلي...، صص 310ـ312 و 314ـ317 و 370؛ اديان بابي و بهائي 1844ـ1944، موژان مؤمن، ص 74. از منابع ديگر نيز ر.ک، اظهارات ملا محمد تقي مامقاني (حجه الاسلام نير) در رسالهِ «گفت و شنود سيد علي محمد باب...» ، چاپ حسن مرسلوند، ص 40.
9. گفت و شنود...، صص 25ـ26.
10. ر.ک، عهد اعلي...، صص 337ـ 338. نامهِ ملک قاسم ميرزا، حاکم اروميه، به اميرکبير (7 ربيعالاول 1265ق) که «بالمرّه بابي در آذربايجان نمانده» (همان، ص 389) نيز مؤيد همين امر است.
11. براي نمونه ر.ک، الکواکب الدريه، 1/224ـ 225.
12. الکواکب الدريه (از تواريخ مشهور بهائي) فصلي مستقل را به شرح حال ميرزا ابوالفضل اختصاص داده (ج 1، صص 443ـ447) و از او با عنوان «بزرگترين مبلغ دانشمند و فاضل ارجمند در امر بهائي» ياد ميکند (همان: ص 443).
13. عباس علوي، مبلغ ديگر اين فرقه، نيز در «بيان الحق» ، موضوع توبهِ باب را تاءييد کرده است (باب کيست و سخن او چيست؟، نورالدين چهاردهي، ص 266 و 89 ـ90)
14. اسناد و مدارک درباره بهائيگري (جلد دوم خاطرات صبحي)، چاپ سيد هادي خسروشاهي، ص 97.
15. شاهد ميگيرم خداوند و پرستندگان او را.
16. تمامي آنچه که از سوي خداوند [ بر پيامبر اکرم] نازل شده.
17. از خداوند طلب آمرزش، و به درگاه او توبه ميکنم از اينکه امري به من نسبت داده شود.
18. چهل سال تاريخ ايران در دورهِ پادشاهي ناصرالدين شاه (المآثر و الاثار)، به کوشش ايرج افشار، 2/629
منبع: ايام 29 /خ