به نام ايران، به كام فرقه
بررسي پرونده ارتباط بهائيت و امريكا، بدون بررسي كارنامه عليقلي خان نبيلالدوله (منشي و مترجم عباس افندي، استاد فراماسونري و يكي از فعالان سياسي و تبليغاتي بهائيت در امريكا) كامل نيست.
آهنگ بديع، ارگان بهائيان، مينويسد: «ميرزا عليقلي خان نبيلالدوله ازجمله مشاهير امر [فرقه بهائيت] است كه در خدمات دولتي نيز به مدارج عاليه نائل شده و علاوه بر عضويت هيأت نمايندگي ايران در كنفرانس صلح ورساي، به مقام سفارت دولت شاهنشاهي ايران در ايالات متحده امريكا رسيده است» .1
اسماعيل رائين، فصلي از كتاب خود: «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» را به شرح حال وي اختصاص داده است. به نوشته او: «يكي از فراماسونهاي معروف ايران كه داراي شهرت جهاني بود و در سازمان فراماسوني امريكا مقام «ژنرال ماسوني» و «درجه 33 فراماسوني» را داشت و همچنين عاليترين نشان ماسوني را كه فقط به روِساي جمهور امريكا اعطا ميشود، دريافت كرده بود، عليقلي خان2 از افراد خاندان سپهر كاشي است. او كه يكي از روِساي... بهائيان ايران و امريكا بود و عكس او در كنار تصوير عبدالبهاء، از ارادت فوق العاده او به پيشواي بهائيان جهان حكايت ميكند، در خانه خود محفل ماسوني كوچكي داشت، كه اغلب روزها، در حضور ديگران، در آنجا به عبادت ميپرداخت... نبيلالدوله بهائي بود و از روِساي اين فرقه به حساب ميآمد...» 3 در محراب محفل ماسوني او «سه جلد كتاب... قرار داشت كه... عبارت بودند از:
1. قانون اساسي فراماسونري
2. الواح بهاءالله
3. كتاب بيان» .4
«همسر امريكايي او به نام «فلورنس» ، ليدر زنان بهائي امريكا بود و خود او هم، علاوه بر فعاليتهاي مذهبي، در شوراي طريقت فراماسوني امريكا نيز فـعـالـيـت مـيكـرد» .5 رائـيـن، هـمـچـنـيـن، تـصوير نبيلالدوله در جلو محراب محفل و نيز عكسي از او را كه با احترام كامل در كنار عباس افندي ايستاده، در كتاب خود آورده است.6
نبيل و دوستان بهائيش (در ايران و امريكا) از پيشگامان ترويج نظام تعليم و تربيت غربي (در شكل امريكايي آن) در كشورمان بودند7 و افزون بر اين وي «نقش اساسي را در انتخاب و اعزام شوستر به ايران ايفا كرد و براي نخستين بار او بود كه پاي كمپانيهاي نفتي امريكايي را به ايران باز كرد» .8 عملكرد مستر شوستر (در زمان رياست ماليه كشورمان در مشروطه دوم) تاكنون، چنان كه بايد، بررسي علمي و منطقي نـشـده و زيـان سـهـمـگـيني كه با ناپختگيها و مـاجراجوييهايش به ايران زخمديده و روس و انـگـليس گزيده آن روزگار زد، غالبا در غوغاي اعـتـراضـات بـحـق مـلـت ايـران به ستم و تجاوز استعمارگران روسي و انگليسي آن دوران، ناديده مانده است. عجيب است كه شوستر پيش از آمدن به ايران نيز، در ماموريت پيشينش در گمرك فيليپين، همين رويه را تعقيب كرده و مجبور به بازگشت به امريكا شده بود.9 ولي كساني كه زمينه استخدامش را در ايران را فراهم ساختند، نسبت به اين سوابق، بيتوجه مانده و «آزموده را دوباره آزمودند» و تاوان سنگين اين اشتباه را نيز ايران اسلامي، با اشغال كشور و كشتار و غارت مردمش توسط سلطهجويان بهانهجو پرداخت كرد.10
نبيلالدوله پسر ميرزا عبدالرحيم كلانتر، معاون «كنت دومونت فورت» رئيس نظميه تهران بود11 كه (به نوشته عليقلي خان) با باب در خلال سفر تبعيد وي از اصفهان به آذربايجان، در كاشان ديدار داشت.12 به گفته رائين: نبيل «ابتدا در خدمت سفارت انگليس كار ميكرد. سپس به شغل آزاد و خريد و فروش تمبر پرداخت. اين سالها مصادف با زماني بود كه بهائيان از طرف دستگاه حكومتي تحت فشار قرار گرفته بودند و او كه بهائي سرشناسي بود، ايران را ترك گفته عازم امريكا شد» .13
البته كلام رائين در مورد اين كه، خروج نبيل از ايران به علت فشار دستگاه حكومت به بهائيان بوده، خالي از تسامح نيست. نبيلالدوله، چنان كه خود نيز اشاره دارد، با حكام و اميران در پيوند بوده و از دوستي و پشتيباني آنان بهره داشته است و عامل اصلي خروج وي از ايران، مخالفت علما با فعاليتهاي تبليغياش به نفع فرقه ضاله بوده و او با رجال حكومت در پيوند است. به قول خان ملك ساساني، مورخ و سياستگر معاصر او: «نبيلالدوله در وقتي كه پيشكار محمدحسن ميرزا وليعهد سابق [احمدشاه] بود علما تكفيرش كردند، سپس به سركنسولگري تفليس رفت...» .14
نبيلالدوله در اوايل سال 1941م از نيويورك به «حضرت شوقي افندي ولي محبوب امرالله» عريضهاي نوشت و در پايان آن چنين امضا كرد: «خدمتگزار فروتن و فداكار شما، علي قلي نبيلالدوله» . او در آن عريضه، به تفصيل از سوابق ديرين خود در تبليغ مسلك بهائيت در ايران (بين فرزندان حكام و امراي قاجار) سخن گفت كه به نوشته وي، در فرجام، منجر به قيام علما بر ضد او و خروج اجباريش از ايران شد و نهايتا به اقامت وي (با اجازه و فرمان عباس افندي و به عنوان يك مترجم و مبلغ بهائي) در امريكا گرديد.15 طبق اين مدرك تاريخي: عليقلي پيش از سفر به امريكا، متجاوز از يك سال در عكا و حيفا نزد عباس افندي اقامت داشت و طي اين مدت، «به سمت كاتب در محضر مبارك» او، الواح و نامههاي عباس را براي بهائيان امريكا به انگليسي ترجمه ميكرد و ضمنا برخي آثار حسينعلي بهاء را به انگليسي برگرداند. سپس عباس افندي امر كرد كه همراه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (مبلغ مشهور بهائيت) براي تبليغ مردم به بهائيت به امريكا برود و او نيز دستور عباس افندي (يا به قول او: «حضرت مولي الوري» ) را انجام داد. حتي پس از مراجعت ميرزا ابوالفضل از امريكا در 1904م، در آن كشور ماندگار شد و به ايراد نطقهاي تبليغي در مناطق انگليسي نشين امريكا (نظير دانشگاه هاروارد) و ترجمه كتب و الواح حسينعلي بهاء و ديگر سران بهائيت پرداخت. نبيل، همچنين، در پاييز 1904 با ميس فلورنس بريد از اهالي بستون ازدواج كرد و عباس افندي ضمن تبريك ازدواج مزبور و صدور الواح متعدد به افتخار وي، آن ازدواج را «اولين نشانه تحقق وحدت شرق و غرب» و مولود آن را «ثمره اولين اتحاد شرق و غرب» ناميد!16
«امهالله مرضيه خانم گيل» ، از نويسندگان و مبلغان مشهور بهائيت در امريكا، دختر همين جناب نبيلالدوله17 و يكي از ثمرات آن ازدواج است.
نبيلالدوله براي پيشبرد اهدافش، ظاهرا از وجاهت همسر خويش نيز مايه ميگذاشت. به نوشته يكي از پژوهشگران: همسر امريكايي او، فلورانس خانم و خانواده نسبتا پرجمعيتش سبب شد كه زندگي خصوصي نبيلالدوله مورد توجه جرايد امريكا قرار گيرد و بارها تصوير زيباي همسر شارژدافر ايران زينتبخش صفحات نخست روزنامهها گردد (براي نمونه، ر.ك،Washington Society، شمارههاي 23 مارس 1912 و 14 فوريه 1914؛Sunday Star ، ش 24 فوريه 1914). اين امر سبب كسب شهرت وي نيز گرديد و خيلي زود در جمع ديپلماتهاي مقيم واشنگتن جاي خود را باز كرد و بعضا سياستمداران امريكايي از او در مراسم و ميهمانيهاي مختلف دعوت ميكردند... نبيل از اين موقعيت نهايت استفاده را كرد و خود را به روساي جمهور امريكا نزديك ساخت.18
تقيزاده، كه پس از تكفير سياسي توسط آخوند خراساني (پيشواي انقلاب مشروطيت) و اخراج از ايران در مشروطه دوم، مدتي در يكي از ويلاهاي اطراف نيويورك، مهمان عليقليخان بوده، مينويسد: «عليقليخان بستگي به بهائيها داشت. جانشين سفير كه شد، يواش يواش، هم آن كار مبلغي بهائيگري را ميكرد و هم شارژدافري19 دولت عليه ايران را، من شنيدم، يا خودش ميگفت، هفتهاي دو تا راپورت رسمي مفصل از اوضاع مينوشت: يكي به وزارت خارجه تهران و يكي به عكا، يكي گزارش كارهاي امت و تبليغات خودشان بود و ديگري راجع به اتباع ايران.... زنش... امريكايي و بهائي دو آتشه بلكه سه آتشه بود و در خانه عكس بزرگ عبدالبهاء را گذاشته بود و پشت به او نميكرد....20 او به واسطه بستگي و علاقه شديدي كه به بهائيها و مركز آنها در حيفا داشت هميشه در ترويج بهائيها ميكوشيد...» .21
مرحوم خان ملك ساساني نيز، كه در ايام ماموريت خويش در سفارتخانه ايران در اسلامبول، با نبيلالدوله برخورد داشته است، اطلاعات جالبي از سوءعقيده22 و رفتار او به دست ميدهد. به نوشته خان ملك: زماني كه نبيلالدوله، با استفاده از فضاي آشفته حكومت صد روزه كودتاي سياه (سيدضياء ـ رضاخان)، حكم كارداري سفارت ايران در پايتخت خلافت عثماني را گرفته و وارد اسلامبول شد، دولت عثماني، به اعتبار انحراف مذهبي نبيلالدوله، شديدا به انتصاب وي به اين پست حساس، اعتراض كرد و «نبيلالدوله چون زنش امريكايي بود توسط سفارت امريكا تشبث بسيار كرد ولي به خرج عثمانيها نرفت» و او را نپذيرفتند.23 نبيلالدوله 63 سال در امريكا اقامت داشت و در 88 سالگي درگذشت.24
بر پايه آنچه گذشت، براي خواننده تيزبين اين سؤال به طور جدي مطرح ميشود كه: در آن وانفسا كه دول استعماري غرب ـ خاصه انگليس و امريكا ـ با تمام توان در مقام فروپاشي و اضمحلال قدرت اسلامي خلافت عثماني بودند و اين حكومت وسيع و كهنسال، سختترين و حساسترين دوران عمرش را ميگذراند، چرا و به چه دليل، آقاي نبيلالدوله «امريكا» نشين و «بهائي» مسلك، آن همه اصرار در اشغال منصب كارداري سفارت «ايران اسلامي» در مهد خلافت عثماني داشته است و چه دستهايي ـ آگاهانه يا ناآگاهانه ـ زمينه تصدي او به اين پست حساس را در وزارت خارجه ايران فراهم كردهاند؟!
پاسخ اين سؤال بسيار مهم را بيگمان بايد در پيوند مرموز حزب «بهائيت» با «صليب ـ صهيون» در گردونه تحولات سياسي، استعماري خاورميانه آن روز جستجو كرد. زماني كه پيشواي بهائيان، عباس افندي، به پاداش حسن خدمت به امپراتوري انگليس در جنگ جهاني اول، از ژنرال آللنبي ـ فرمانده قشون بريتانيا در جنگ با عثماني و اشغالگر نظامي قدس ـ مدال افتخار! و لقب «سر» دريافت ميكند، مقتضي است كه مريد وي، نبيلالدوله، نيز به دستور سيمرغ! به عنوان «كاردار» به سفارت ايران در پايتخت عثماني تحميل شود تا نقش اين فرقه، در انجام ماموريتهاي استعماري تكميل شود... .
انتقال مواريث ارزشمند باستاني ايران به امريكا، ظاهرا ماموريت ديگر جناب نبيل بوده است. تقيزاده، به عنوان يكي از شگردهاي نبيلالدوله در سفارت ايران در امريكا ميگويد: «عليقليخان به اين و آن مينوشت عتيقهجات را به اينجا بياورد، چون من شارژدافر هستم بيگمرك مرخص ميكنم! و از اين طريق، هم افراد را به امريكا جذب ميكرد و هم تجارت ميكرد» .25 خان ملك نيز خاطرنشان ميسازد: «نبيلالدوله... در ايام رياست وزراي مرحوم رزمآرا، بابت مطالبات سنوات بيتاريخ، به اسامي مختلفي كه در هيچ بودجهاي نامي بر آن نميتوان گذاشت، بيست هزار دلار از خزانه ايران گرفته و به امريكا رفت» !26
نكته جالب توجه آن است كه نبيلالدوله در نامه به شوقي افندي، تصريح ميكند كه به فرمان عباس افندي وارد سياست شده است: «طبق اوامر خاصه حضرت مولي الوري [عباس افندي] بود كه من در خدمات دولتي مملكت خود وارد شدم. اين فعاليتها از زماني شروع شد كه مرحوم مفخم الدوله سفير سابق ايران در مصر كه از دوستان ميرزا ابوالفضل و نسبت به امر مبارك، محب بود به واشنگتن آمد و از من درخواست كرد كه سمت منشيگري او را بپذيرم. مطلب را حضور هيكل مبارك، حضرت عبدالبهاء، عرض كردم و ايشان امر فرمودند پيشنهاد او را بپذيرم، مشروط بر آن كه قبول آن شغل، مانع و مزاحم فعاليتهايم به عنوان يك مبلغ و مترجم بهائي نشود» .27 (قابل توجه كساني كه شعار بهائيان مبني بر پرهيز از سياست را جدي ميگيرند و توجه ندارند كه از نظر حضرات، دخالت در سياست، براي عالمان و مجاهدان و كوشندگان راه آزادي و نجات ملتها، بد و اخ! است، نه براي نبيلالدولهها و عبدالكريم اياديها و سپهبد صنيعيها و هويداها و منصور روحانيها و انبوه كارگزاران «بهائي» عصر محمدرضا پهلوي!)
پي نوشت :
1. آهنگ بديع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 197.
2. در اصل: «علينقي خان» ، كه اشتباه است.
3. فراموشخانه و فراماسونري در ايران، 3/459.
4. همان، ص 462
5. همان، ص 465
6. همان، 3/461 و 463
7. آقاي سيد علي موجاني در كتاب «بررسي مناسبات ايران و امريكا» بحث مفصلي در اين باره دارد
8. بررسي مناسبات ايران و امريكا، سيد علي موجاني، انتشارات وزارت امرو خارجه، ص 155
9. ر.ك، روس و انگليس در ايران، فيروز كاظم زاده، صص 560 -561 ـ ؛ مستخدمين بلژيكي...، ترجمه منصوره اتحاديه، صص 193 – 192
10. براي بررسي انتقادي از رفتار شوستر زمان ماموريت وي در ايران، ر.ك، شيخ ابراهيم زنجاني؛ زمان، زندگي، خاطرات، علي ابوالحسني، فصل: «اولتيماتوم 1911 روسيه به ايران؛ تاوان سنگين اشتباهات!»
11. فراموشخانه و فراماسونري در ايران، 3/464
12. آهنگ بديع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201
13. فراموشخانه و فراماسونري در ايران، 3/464
14. يادبودهاي سفارت استانبول، ص 299
15. آهنگ بديع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، صص 197 – 198
16. همان، صص 201 -199
17. همان، ص 201
18. بررسي مناسبات ايران و امريكا، صص 154 -155
19. شارژدافر يا مصلحت گزار، همان كاردار امروزي است
20. زندگي طوفاني؛ خاطرات سيد حسن تقي زاده، به كوشش ايرج افشار، ص 173
21. همان، ص 177
22. يادبودهاي سفارت استانبول، خان ملك ساساني، صص 294 ـ 295
23. همان، صص 296 ـ 295
24. فراموشخانه و فراماسونري در ايران، 3/464
25. همان، ص 172
26. يادبودهاي سفارت استانبول، ص 299
27. آهنگ بديع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201 و 242.
منبع: ايام 29/س