قسمت هفتم : نماز اما رو به من!!
مدعي کتاب اقدس که در فراز هاي سابق در باره خود گفته بوداولين واجب ،شناخت من است وملاک هدايت و ضلالت شخص من و خير منحصر در من است و منم مشرق وحي که هر کس مرا نشناسداهل ضلالت است و منم که شيشه معرفت را مهر کرده و اهل انصاف بايدگرد اوامر من طواف کنند...
آنگاه و در ادامه به اين مقدار هم راضي نشده حکم نماز را به قصد اينکه همه بايد رو به سوي او خضوع و نمازکنند ،در کتاب اقدس صادر مي نمايد!
ترجمه عبارات چنين است:
"بر شما نوشته شد نمازي نه رکعتي ، از سوي خداي نازل کننده آيات_ يعني من _ تاکه صبح و ظهر و شام آن را انجام دهيد.
البته مقدار آن بيشتر بود که بقيه را به شما تخفيف داديم! اما چون قصد نماز کرديد_در وقتي که من زنده باشم_ بايد رو به مقام مقدس من نماز کنيد که مطاف ساکنان ملاء اعلي ومحل اقبال اهالي شهرهاي بقا و محل صدور فرمان براي آسمانيان و زمينيان است !
وقتي هم که من- همان شمس حقيقت - غروب کردم به سوي محلي نماز کنيد که براي شما معين کرديم -يعني رو به قبر من نماز کنيد -!"
آري روزانه نه رکعت نماز به جاي آوريد به سوي مقام اقدس من در وقتي که زنده باشم و چون بميرم رو به قبر من اين نه رکعت را در هرروزي سه نوبت به جاي آوريد:
و اذا اردتم الصلوه ولوا وجوهکم شطري الاقدس... در هنگام حيات من قطب نمائي تهيه کنيد که هر لحظه نشان دهد من کجا هستم(!)
و آنگاه صبح و ظهر و مغرب به سوئي که آن قطب نما نشان داد نماز بگزاريد!
و بدانيد که وجود اقدس من همان مقام مقدسي است که عرشيان و کروبيان گرد آن طواف مي کنند:
...شطري الاقدس المقام الذي جعله الله مطاف الملاءالاعلي و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن في الارضين و السماوات!
اين عبارات از شرح بيشتر بي نياز است
قسمت هشتم: نماز جماعت ممنوع!
ما(خداي تنها و زنداني و تبعيدي) بعد از آنکه در رکعات نماز به شما تخفيف داديم تصميم گرفتيم که نماز جماعت را هم ملغي کنيم و دستور دهيم همه نمازها را به فرادي و غير جماعت (يعني تنهائي) بخوانيد!
اما ديديم که در مورد نماز ميت ،بد است که به جماعت خوانده نشود لذا به تصميم خود در تحريم همه نماز هاي جماعت ،استثنا زديم و اجازه داديم که فقط نماز ميت را به جماعت بخوانيد ولي ساير نماز ها را اجازه نداديم به جماعت بخوانيد!
ضمنا براي آنکه معلوم شود ما از اسلام برتريم تصميم گرفتيم يک چيزي بر نماز ميت مسلمين اضافه کنيم و آن تعداد تکبيرات نماز ميت است!
چون در اسلام پنج تکبير براي نماز ميت آمده است ما (خداي تنها و زنداني و تبعيدي) مقررکرديم در بهائيت شش تکبير گفته شود تا برتري بهائيت بر اسلام مشخص شود!!
اما متن نماز ميت را هرچه فکر کرديم نتوانستيم چيزي پيدا کنيم که بهتر از مال مسلمين باشد لذا با کمال تاسف عرض مي کنيم اگر عربي شما خوب است همان متن مسلمين
را بخوانيد . اگر هم عربي و علم قرائت نمي دانستيدو بلد نبوديد عيب ندارد بي خيال شويد ما هم از شما گذشتيم (قد عفونا عنکم)!!
اين هم عبارات کتاب مقدس اقدس تا پنداشته نشود مطالب بالا شوخي است يا اختراع ناقد:
قد رفع حکم الجماعه الا في صلوه الميت... قد نزلت في صلوه الميت ست تکبيرات... والذي عنده علم القرائه له ان يقرء ما نزل قبلها و الا عفا الله عنه !
به راستي چرا بهائيت با نمازجماعت مخالف است؟! اگر جماعت بد است چرا در مورد ميت خوب است ولي در مورد زنده ها بد و حرام؟! يعني تا زنده ايد کنارهم نايستيد و مجتمع نشويد ولي وقتي کسي مرد مي توانيد مجتمع شويدو نماز جماعت بخوانيد ؟!
چرا در عبادتگاه مجتمع شدن ، هم آوا شدن ، با آهنگ نواي امام يکي شدن،نشستن و برخاستن مجتمع ، قيام و قعود و قنوت و سجود و تشهد مشترک بايد حرام باشد؟! چه کينه اي دارد اين خداي زنداني با جماعت؟!
حذف نماز جماعت ،نماز جمعه ،نماز عيدين در مساجد و مصلاهاي کوچک و بزرگ و جهاني (کعبه بزرگ ،اين عبادتگاه عتيق) که از زيبا ترين جلوه هاي بندگي و عبوديت است چرا بايد مورد دشمني اين خداي زنداني و دين او قرار بگيرد و تحريم شود ؟!
تحليل بيشتر در مورد اين کينه ورزي با نماز جماعت را به وقت ديگري وا مي نهم... اسلام بايد توسط اين خداي زنداني و تبعيدي به عراق ،نسخ شود و به جرگه اديان منسوخه بپيوندد چون يک تکبير در نماز ميت کم دارد ؟!
حالا ما مي آئيم دين جديدي مي آوريم که يک تکبير در نماز ميتش اضافه تر دارد!
اما متن نماز ميت را چون نتوانستيم چيزي بهتر پيدا کنيم همان متن مسلمين را توصيه مي کنيم که برويد از توضيح المسائل ها ي مسلمين پيدا کنيد و بخوانيد!! اگر هم نتوانستيد که بي خيال شويد ما خداي زنداني شما را مي بخشيم!!
قسمت نهم: خطا کار را بسوزانيد !!
آئيني که مدعي است من پيام آور محبت هستم و با عداوت ميانه اي ندارم و حتي گرگان خونخوار را مي گويد ملجا و پناه شويد ومحبت کنيد و مشک ختن به مشامشان برسانيد و همه احکام قصاص را مي گويد منسوخ داشتيم و دستور به محبت و رافت داديم يکباره و در يک چرخش سيصدو شصت درجه اي ،خشن ترين حکم را درباره خطا کاران صادر مي نمايد: سوزاندن!!
تعجب نکنيد در بهائيت حکم کسي که خانه اي را آتش بزند ،سوزاندن است! يعني خود سوزاننده را بياورند و نفت روي او بريزند و آتشش بزنند يا کنارش آتش افروزند و او را زنده زنده در آتش افکنند!!
تصور اين صحنه قرون وسطائي را بنمائيد که مردم بهائي همه در استاديوم جمع شده اند و مشغول تماشا هستند که ناگاه خطا کار را مي آورند و مامور اجراي حکم مي گويد :
جناب ولي امر (البته فعلا که بهائيت ولي امر ندارد،لابد مي گويد جناب رئيس بيت العدل)اجازه مي فرمائيد حکم را اجرا کنيم؟! و او سري به نشانه موافقت تکان مي دهد و در اين هنگام جلاد وظيفه خود را آغاز مي کند...
چند ليتر نفت را که از قبل آماده شده روي تمام قسمت هاي بدن خطاکار مي ريزد و سپس کبريت (يا فندک) را از جيب در مي آورد و منتظر فرمان رئيس بيت العدل(که لابد يکي از همان نه نفر مستقر در اسرائيل است) مي ماند.در اين لحظه تاريخي ،رئيس انگشت اشاره را به نشانه کشتن رو به پائين مي برد و مامور اجرا فندک را به بدن خطاکار نزديک مي کند و با گفتن يک "الله ابهي" طرف را آتش مي زند...
جمعيت حاضر در استاديوم که همه بهائي هستند يکباره از شوق اجراي حکم حضرت خداي زنداني( يعني ميرزا حسينعلي بهاءالله )از جا بر مي خيزند و يکصدا فرياد"الله ابهي" سر مي دهند و براي جلاد ابراز احساسات مي کنند... اما خطا کار مشغول
سوختن است وهرچه بيشتر آن خطاکار سوخته مي شود جمعيت بيشتر شادي مي کنندوگويند الحمد لله که حکم دين محبت اجرا گرديد...!
اين عين عبارت کتاب اقدس است:
"ومن احرق بيتا متعمدا فاحرقوه " اگر کسي عمدا خانه اي را آتش زد بايد او را بسوزانيد !!
البته جناب خداي زنداني يک تخفيف هم داده و گفته اگر کمي دينتان ضعيف بود و نخواستيد حکم الهي مرا اجرا کنيد حداقل او را تا آخر عمر در زندان اندازيد و غذا ولباس و پوشاک هم به او بدهيد تا در اين مسافرخانه مجاني روزگار بگذراند و به ريش کساني که خانه شان را آتش زده بخندد.اگر چنين کاري را کرديد "لا باس عليکم"يعني گناه نکرده ايد ولي حکم اصلي همان سوزاندن است: "و ان تحکموا لهما حبسا ابديا لا باس عليکم! باس بر شما نيست يعني از اين تغيير حکم(حبس ابد بجاي سوزاندن) گناه نکرده ايد ولي بدانيد فرمان درست همان است که گفتم:
سوزاندن و سوزاندن!
کاش بهائيت فراگير شود و در جهان حاکميت يابدتا شاهد ساخت اين استاديوم هائي که بمنظور اجراي حکم سوزاندن کتاب اقدس ساخته مي شود باشيم !!
قسمت دهم: جزاي عدم دوستي با من!!
يکي ديگر از اصولي که جناب بهاءالله ( همان خداي تنها ي زنداني که بايد به سوي او نماز خواند و گرد او طواف نمود چنانکه عرشيان گرد او طواف مي کنند)در کتاب اقدس بيان مي فرمايند اين است:
اگر مي خواهيد افراد رادر اين جهان بشناسيد آنها را به دوستي من بيازمائيد:
1- مرا دوست داشته باشند ، که اگر چنين باشند از بهترين اشخاص شمرده مي شوند و شايسته است که بر تخت هائي از طلاي خالص بنشينندو بر صدر آفرينش قرار گيرند...
"من فازبحبي حق له ان يقعد علي سرير العقبان في صدر الامکان"!!
2-.اما اگر مرا دوست نداشته باشند بدترين افراد محسوب مي شوند که حتي زمين هم از آنها بيزار است و هرجائي که باشند مردم از دست آنها به خدا پناه مي برند!
"والذي منع عنه لويعقد علي التراب انه يستعيذ منه الي الله مالک الاديان"!!
لذا مي توان مردم جهان را با اين ترازو سنجيد:
"ميرزا را دوست داشته باشند يا نداشته باشند"
خوبند و شايسته رهبري در صحنه امکان هستند اگر در گروه دوستان و ارادتمندان او باشند.بدند و مبغوض و منفور اگر از دوستي او اعراض نموده باشند!!
همه اين مقامات را هم ما خودمان به خودمان مي دهيم و فکر نکنيد کيش شخصيت داريم و از خودمان تعريف و تمجيد مي کنيم.خدائي است و برازندگي!
چند ميليون بهائي که ميرزا را دوست دارند بايد بر تخت هاي طلا بنشينند و بر آفرينش جکمفرمائي کنند اما شش ميليارد انسان که با ميرزا و دوستي او کاري ندارند آنقدر آلوده و منفورند که زمين هم از آنها بيزار است و از دست آنها به خدا پناه مي برد.
اضافه بفرمائيد عبارات اول کتاب را که عرفان ميرزا ملاک همه خوبي ها و بدي ها بود:
اگر مرا بشناسند به همه خيرها دست پيدا کرده اند . اگر مرا نشناسند از اهل ضلالت محسوب مي شوند حتي اگر همه کارهاي خير را در نامه اعمال داشته باشند!
قسمت يازدهم: زنان شهروندان درجه دوم!
در لسان جناب ميرزا در کتاب اقدس، زنان شهرونداني هستند که نه تنها از بعضي امور مادي محروم هستند بلکه از بعضي امور معنوي نيز محروم مي باشند. اين مقوله بسيار قابل بحث و جالب است بويژه در آئيني که مدعي تساوي بين زن و مرد در تعاليم خود مي باشد.براي نمونه مي توان از تفاوت در ارث بين زن و مرد و اختلاف بين فرزندان ذکور و اناث فرد متوفي در بهره وري از خانه مسکوني نام برد.
مطابق نص کتاب اقدس ،خانه مسکوني و لباس هاي مخصوص فرد متوفي متعلق به فرزندان پسر است و نه فرزندان دختر! و در اين حکم مترقي ،ذکر نفرموده اند که آيا تفاوتي بين زن بودن متوفي يا مرد بودن او هست يا خير؟! زيرا اگر اين فرد متوفي زن باشد لباس هاي مخصوص او باز به ذريه مذکر او مي رسد نه ذريه اناث او!
به عبارت اقدس توجه فرمائيد:
و جعلنا الدار المسکونه و الالبسه المخصوصه للذريه من الذکران دون الاناث و الوراث!
و ما (يعني همان جناب خداي زنداني يا خدا آفرين ) خانه مسکوني و البسه مخصوص فرد متوفي را براي پسران و نه دختران از ارث بران قرار داديم!
حقيقتا پوچ بودن شعارهاي برابري زن و مرد در تبليغات فراگير رسانه اي اين آئين با اين نص صريح کتاب اقدس آشکار نمي شود؟!
موضوع وقتي جالب تر مي شود که مي بينيم اين اختلاف و تفاوت قائل شدن ميان زن و مرد به امور معنوي و عبادي هم سرايت پيدا کرده و زنان از يک فريضه عبادي مثل حج هم محروم شده اند!
عبارت کتاب اقدس چنين است:
قد حکم الله لمن استطاع منکم حج البيت دون النساء !
خدا براي توانمندان از شما و نه زنان حج بيت را واجب نموده است !
حال حج بيت در بهائيت چيست و چرا مردان بايد به جاي خانه خدا که مطاف مومنان در اديان الهي است بايد به طواف خانه مسکوني باب و بها بپردازند بماند براي بعد.فعلا سخن در اين است که زنان از حج محرومند و شهرونداني هستند درجه دوم !
قسمت دوازدهم : سر تراشي ممنوع!
از ديگر نوآوري هاي اين آئين ،حرام بودن تراشيدن سر مي باشد!
حکمت اين کار هم اين است که موها وسيله زينت هستند بشرطي که اندازه آنها زياد بلند نباشد زيراحق نداريد بگذاريد موهايتان از حد گوشتان دراز تر شود !
عبارت اقدس را ببينيد:
لا تحلقوا روسکم...لا ينبغي ان يتجاوز عن حد الاذان...!
اما خود اين خداي خدا آفرين يادش رفته است که در ايام اقامت در عراق و هنگام حضور در کوههاي سليمانيه ،خود را به هيات درويشان در آورده و موهاي خود را بلند نموده و بر شانه ريخته و تصوير هاي آن اکنون در کتب تاريخي و اينتر نت قابل مشاهده است!
دوره اين دستورات هم هزار سال است که با محاسبه اينکه فرموده اند هر روز اين هزار سال خودش هزار سال است مي شود سيصد و شصت و پنج ميليون سال.يعني تا سيصد و شصت و پنج ميليون سال ديگر تراشيدن سر به هر بهانه اي حرام مي باشد!
واندازه موهاهم از دوسه سانت نبايد بزرگتر شود!البته براي خدايان و پسر خدايان حکم طور ديگري است.(به عکس هاي عبدالبها در اينتر نت هم مراجعه فرمائيد تا مشاهده فرمائيد جناب پسر خدا حرف پدر را نيوشيده است يا خيرو آيا موهاي خود را از حد گوشها بزرگتر نموده است يا خير؟!)
اما در مورد بانوان چيزي نفرموده اند.آيا اين به اين معناست که بانوان آزادند سرخود را بتراشند و يا اجازه دارند موهاي خود را تا هر اندازه که خواستند بزرگ نمايند يا آنها هم مشمول مردان هستند و بايد همان محدوديت را تحمل نمايند؟!
اقدس در اين زمينه ساکت است!
منبع: بهائي پژوهي/خ