جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نگاهي به کتاب اقدس(6)
-(5 Body) 
نگاهي به کتاب اقدس(6)
Visitor 966
Category: دنياي فن آوري

قسمت بيست و هفتم : حرام بودن اعتراض بر زمامداران !

جناب ميرزا در اقدس ،هرگونه اعتراضي رابر حاکمان و زمامداران جائز ندانسته و اکيدا دستور مي دهد امور آنها را به خودشان واگذاريدو به آنها اعتراض ننمائيد و به جاي آن به قلوب توجه نمائيد.عبارت او چنين است:
ليس لاحد ان يعترض علي الذين يحکمون علي العباد! دعوا لهم ما عندهم و توجهوا الي القلوب
يعني جائز نيست بر احدي که بر زمامداراني که بر بندگان حکم مي رانند اعتراض نمايد! واگذاريد برايشان آنچه نزد آنان است و به دلها توجه نمائيد!
چون در اين دستور هيچ قيدي توسط ميرزا ذکر نشده طبيعتا اين عدم اعتراض ،هر گونه اعتراض زباني و کتبي و رسانه اي و انواع مبارزه بياني و سياسي و فرهنگي و چريکي و... را دربر مي گيرد و هيچ بهائي حق ندارد در هر مسندي که نشسته است بر حاکماني که به خطا مي روند انواع اعتراضاتي که بر شمرده شد را اعمال نمايد!
از عبارت "توجهوا الي القلوب" بر مي آيد که ميرزا با اين دستور مي خواهد بگويد حکومت ظاهري را براي زمامداران واگذاريد تا بر ابدان مردمان حکمروائي نمايند و خودتان به فکر حکومت بر دل ها باشيد و تسخير قلوب را وجهه همت خود سازيد.بر اين اساس چون بايد کار حاکمان را به حاکمان واگذاشت پس اعتراض به آنها به هيچوجه جايز نبوده و نيست و بهائي حق هيچ اعتراضي بر حاکمان را ندارد!
بر همين قياس است تعليم "عدم دخالت در سياست" که جزو تعاليم دوازدهگانه بهائي است و ناظر به اين است که بهائي حق ندارد به هيچوجه در امور سياسي کشوري که در آن زندگي مي کند بپردازدو اين هم بطور عام است و هر معنائي که امروزه بر "سياست"اطلاق مي شود را در بر مي گيرد.
اکنون نمي خواهم به عدم اجراي اين حکم و تعليم توسط خود ميرزا و ساير رهبران و تابعان بهائي در طول تاريخ يکصد و شصت ساله و تناقضاتي که در متون و عمل آنها وجود داشته و دارد ، بپردازم (که البته بسيار مهم است و هم امروز به عيان مي بينيم تشکيلات بهائيت و اعضاي آنها از اصلي ترين معارضان حاکميت اند و با انواع ابزار ها اين معارضه را برپانموده و جنگي تمام عيار را عليه حاکميت در پهنه بين المللي ترتيب داده اند )و آن را به زماني ديگر وامي گذارم اما اين پرسش ها را که براي بنده و پژوهشگران است مطرح مي نمايم:
1- اگر بر حاکمان اعتراضي نشود امر دنياي مردم در موارد خطاي حاکمان چگونه سامان گيرد؟!
2- آيا اين عدم اعتراض و خنثي بودن ،نوعي جهت گيري در مسير ظلم آنها نيست و شرکت در گناهشان محسوب نمي شود؟!
3-آيا وقتي مي خواهيد به قلوب بپردازيد مردم را دستور مي دهيد اقلا در قلوب معترض حاکمان باشند يا آنجا هم مي گوئيد اعتراض قلبي هم طبق دستور کلي ميرزا جائز نيست و اگر اعتراض قلبي جائز باشد حاکمان شما را به نفاق در مورد خود متهم نمي سازند؟!
4-تکليف کسي که به حاکمان اعتراض به حق نمايد چيست ؟ آيا از بهائيت طرد اداري يا روحاني مي شود؟! چه کساني تا بحال به اين وضع دچار شده اند؟!
5-آيا اين حرمت اعتراض بر زمامداران ،خود تاکتيکي جهت نفوذ در حاکميت ها _چنانکه در دوره پهلوي دوم ديده شد_ نبوده است؟!
6-آيا ظالمان زمانه با اين روحيه بهائيان همراه نشده در خاطر جمعي کامل از آنها ،تيغ ظلمشان را بر اقشار ديگر ملت فرود نمي آورند؟!
7- اگر اين تعليم در بهائيت هست چه نسبتي بين آنها و سيدالشهداء سلام الله عليه مي باشد و آيا دعوي دوستي با آنحضرت تاکتيکي براي سوار شدن بر معتقدات جامعه عاشق اباعبدالله عليه السلام و نوعي نفاق نيست يا اينکه بهتر است بگوئيم روش آنحضرت در ظلم ستيزي چون فطري است مقبول همگان است و خود ابطال طبيعي اين حکم اقدس است؟!

قسمت بيست و هشتم: آزادي مشروط در پرسيدن!

در کتاب اقدس جناب ميرزا،يک لطف بزرگ در حق انسانها به عمل مي آورد و آن اينکه تحريم شريعت باب در موضوع " پرسش کردن "را مرتفع نموده و بطور مشروط آن را آزاد مي نمايد!
اين عبارت اقدس است:
چون در آئين باب و کتاب بيان ، پرسش کردن و سوال نمودن براي شما حرام شده بود خدا تصميم گرفت اين حکم را از شما بر دارد تا بتوانيد سوال نمائيد!
البته اين اجازه مشروط است به اينکه از چيزهائي بپرسيد که به آن احتياج داريد نه آن چيزهائي که مردان قبل از شما به آن سخن مي گفتند...!
پرسش هاي شما بايد از چيزهائي باشدکه به نفع شما باشد در موضوع امر الله(بهائيت) و اقتدار آن . خدا اينگونه باب فضل و بخشش خود را بر همه کساني که در آسمانها و زمين ها هستند گشوده است!!
حرم عليکم السوال في البيان عفاالله عن ذلک لتسئلوا ما تحتاج به انفسکم لا ما تکلم به رجال قبلکم...اسئلو ما ينفعکم في امر الله و سلطانه قد فتح باب الفضل علي من في السموات و الارضين!
اگر تاريخ نگارش دو کتاب بيان و اقدس را در نظر بگيريم که به يک قول حدود بيست و پنج سال فاصله دارند در اين مدت طبق شريعت بيان کليه بابيان و معتقدان به اين کتاب ازپرسش نمودن منع شده و اين عمل براي آنها حرام شده بود.يعني حتي خود ميرزا که معتقد به باب بود نمي بايست سوالي بنمايد.به قول خود او اساس شريعت باب بر سوزاندن و خراب کردن اماکن و بقاع و کشتن افراد غير بابي که مصدق بابيت نيستند مي بود...اما جناب ميرزا که خود بابي بود شريعت جديد آورد و اين نقص بابيت را مرتفع نموده بخاطر لطفي که بر مردم داشت سوال کردن را بطور مشروط_نه مانند روش مردان قبل(؟)_آزاد نمودتا بروند و شاکر باشنداما سوالي در مورد اقتدار بهائيت کنند که به آنها سود رساند!
با اين مقدمه پرسش هاي مطرح در مورد اين حکم را مطرح مي نمائيم:
1- هزاران سال بود که سوال کردن در اديان آسماني آزاد بود چه شد که در مرام بابيت سوال نمودن حرام شد؟!
2-بابيان از جمله خود ميرزا در مدت بابي بودن سوال و پرسش مي کردند يا طبق بيان در تحريم بودند و سوال نمي کردند؟!
3-چه شد که خدا در اين فاصله کم نامهربان بود و اجازه سوال نمي داد بعد نظرش عوض شد و اجازه داد؟!
4- اين "رجال قبل "چه کساني بودند که سوال کردنشان باطل بوده و نبايد به طريقه آنها سوال نمود؟!
5- اگر سوال کردن ممنوع يا مشروط باشد چگونه بايد پژوهش و تحقيق نمود؟!
6-آئيني که پرسش کردن را ممنوع مي سازد آيا مردم را به تبعيت کورکورانه دعوت نمي نمايد؟!
7-خدائي که مردم را به پرسيدن در دين خاتم دعوت مي نمود و منت هم نمي گذاشت (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون:از دانايان بپرسيد اگر نمي دانيد)چه شد که دين بيست ساله فرستاد و سوال را حرام کرد بعد دين ديگري فرستاد که با آزاد کردن مشروط پرسيدن ، بر مردم منت گذاشت و گفت اين يک فضل است که بر شما روا داشتيم!
8- منظور از اهل آسمانها چه کساني هستند که حالا مجاز شده اند ومي توانند سوال مشروط بنمايند!
9- از کجا تشخيص داده مي شود که اين سوال به نفع ما در مورد اقتدار امر الله است تا مجاز باشيم آن را بپرسيم؟!

قسمت بيست و نهم : تقويم جعلي نوزده ماهه

پژوهشگران در کتاب اقدس ، با آئيني آشنا مي شوند که به نو آوري ها و ابتکاراتي چند در احکام و دستورات مزين است که در تاريخ اديان بي سابقه است. ابتکاراتي همچون دفن اموات در بلور ، انگ زدن به پيشاني دزد ، آتش زدن مجرم در انظار مردم ، فرق گذاشتن بين مهريه زن شهري و روستائي ، حرام بودن تراشيدن موي سر ، حرام نبودن ازدواج با محارم و اقارب بجز زن پدر ، پرداخت طلا برايي جريمه فحشاء توسط زاني و زانيه به بيت العدل ، پرداخت طلا بخاطر محزون ساختن ،نماز خواندن بسوي يک آدم در زمان حياتش و بسوي قبراو پس از مردنش ، حرام بودن اعتراض به حاکمان و زمامداران ظالم و پاک شدن همه نجاسات با آمدن ميرزا و مواردي از اين قبيل...
اما پژوهشگر اصلا انتظار ندارد در کنار اين ابتکارات که به رفتارهاي انسانها بر مي گردد در اين کتاب شاهد وضع و جعل يک تقويم هم باشد که به طبيعت هم دست اندازي شده تا بدين وسيله از رقبا ممتاز گشته و ابتکار و نوآوري نموده باشد!
آري در کمال شگفتي مي بيند جناب ميرزا به تبعيت از جناب باب در کتاب "بيان" تعداد ماه ها را نوزده ماه به جاي دوازده ماه اعلام نموده و تازه اين موضوع را هم به کتاب خدا نسبت داده است!
آري عبارت اقدس چنين است :
ان عده الشهور تسعه عشر شهرا في کتاب الله قد زين اولهابهذاالاسم المهيمن علي العالمين!
همانا تعداد ماه ها در کتاب الهي ،نوزده ماه است که اولينش به اين اسم فراگير و مهيمن بر جهانيان( اسم خود ميرزا يعني بها !) زينت يافته است!
لذا بايد همه تقويم هاي قبلي که بر اساس دوازده ماه طبيعي تنظيم شده بود منسوخ گشته و تقويم نوزده ماهه ،حاکم و مهيمن بر کل گردد!!
در نهايت پژوهشگر پس از خروج از شوک حاصل از اين ابتکار و نو آوري(!) به حال خود باز گشته و اين سوالات براي او پيش مي آيد (البته پژوهشگر اگر بهائي باشد خيلي مجاز به سوال نيست چون طبق اقدس فقط سوالاتي مجاز است که موجب سودمندي او در امر پر شوکت بهائي باشد!):
1- چه لزومي به دست اندازي در تقويم طبيعي و تغيير ماه هاي دوازدهگانه به نوزده گانه بودکه ابتدا باب و سپس بها آن را تغيير دادند؟!
2-خداي متعال چرا چند هزار سال به پيامبرانش ماه هاي دوازدهگانه را که بر اساس حرکت ماه به دور زمين است ابلاغ نمود تا بوسيله آن زمان هاي طبيعي را بشناسند و عبادات را در زمان هاي خاص بر اساس آن به جا آورند ، يکباره نظرش عوض شد و به اين پيامبران جديد(!)چيز ديگري گفت که هيچ کاربرد طييعي ندارد و آن را در کتابي قرار داد که باب و بها ببينند و بيان نمايند.آن موقع مردم سرکار بودند يا اکنون؟!
آيا اين اهانت به خداي متعال نيست؟!
3-اين کدام کتاب الهي است که ميرزا در آن ماه ها را نوزده تا ديده و پيامبران قبلي دوازده تا ديده بودند؟!آيا خدا نظرش عوض شده يا ديد بعضي به خطا رفته است؟!
4-اين نوزده ماه، که باحرکت طبيعي ماه به دور زمين تطبيق ندارد و استفاده نجومي هم از آن نمي شود پس به چه کار مي آيد؟!
5- چون اين ماه نوزده روزه اقدس ، هيچ ربطي به ماه(يعني کره قمر که گردشش حدود سي روز است )ندارد چرا نامش در اقدس ،ماه( به فارسي)و شهر (به عربي) گفته شده است؟!
6- چه استفاده شرعي بر اين نوزده ماه مترتب است که موجب شده خدا آن را قرار دهد؟! آيا مقصود آن بوده که ماه روزه به جاي سي روز ،نوزده روز شود تا مومنين به اين دين خوشحال شوند که کمتر روزه مي گيرند؟! بفرمايند به غير از اين چه کاربرد ديگري دارد؟!
7-به هم ريختگي اين تقويم در رابطه با تقويم رايج شمسي که چهاريا پنج روز در سال کم مي آورند(19*19=361 )و مجبورند آن را وصله پينه کنند تا بر تقويم طبيعي شمسي منطبق شود ،نقض فاحش اين تقويم جعلي نيست؟!
8-تقويمي که نه فايده نجومي دارد نه فايده شرعي ، جعل و وضعش امري لغو و بيهوده نيست؟!
9- بفرمايند در کشورهاي غربي که با تقويم هاي ميلادي و غير آن کار مي کنند اين تقويم جعلي را چگونه توجيه مي نمايند؟!

قسمت سي ام : پاک شدن آب نطفه (مني)

از ديگر امتيازات آئين بهائي "پاک بودن آب نطفه يا مني است!
اگرچه اقدس يکبار حکم به پاک بودن همه نجاسات و قازورات نموده و ما در قسمت بيست و ششم آن را مورد بحث قرار داديم اما ظاهرا کتاب مستطاب اقدس و نويسنده آن به لحاظ مهم بودن "مني" بطور اختصاصي هم پاک بودن آن را مد نظر قرار داده حکم ويژه به پاک بودن آن داده است.عبارت اقدس چنين است:
"قد حکم الله بالطهاره علي ماءالنطفه رحمه من عنده علي البريه اشکروه بالروح و الريحان و لا تتبعوامن کان عن مطلع القرب بعيدا!"
يعني خداوند به خاطر لطف و مرحمتي که بر بندگان دارد، بر آب نطفه (مني) حکم طهارت و پاکي رانده است!
اورا بخاطر اين حکمي که داده با روح و ريحان شکر کنيد و از کسي که از افق قرب دور است پيروي نکنيد!
اگر چه پرسش هاي خود را در قسمت "پاک شدن همه نجاسات و قازورات" (قسمت 26) مطرح کرديم اما به لحاظ اينکه اقدس جداگانه و اختصاصي به مني پرداخته مجبوريم سوالات خود را اينجا هم ارائه نمائيم:
1- چه شد که نظر خدا برگشت و يکباره حکم چند هزار ساله خود را در مورد نجاسات عوض کرد و يکباره همه آنها را پاک اعلام نمود؟!
و يا چه اتفاق فيزيکي و شيميائي در نجاسات و قازورات رخ داد که يکباره همه آنها طاهر و پاک شدند و قلب ماهيت دادند؟!
2-"مني " در ميان نجاسات چه ويژگي داشت که اقدس بايد پاک شدن آن را اختصاصي و جداگانه هم اعلام نمايد و کليت قبلي در مورد آن کفايت نمي کرد؟!
3- پاک شدن مني چه ويژگي دارد که خدا آن را موهبت و رحمت از جانب خود مي شمرد(ربط بين پاک شدن مني و رحمت خدا چيست)؟! پاک شدن يک چيز عفن و بد بو و نجس که تا ديروز همين خدا يک ذره آن را بر لباس و بدن نمازگزار بر نمي تابيده، چگون يک رحمت محسوب مي شود؟
4- نظر دانشمندان و پزشکان در مورد ناپاکي و ميکربي بودن و زمينه ساز عفونتي آن با اين حکم چگونه سازگار است؟!
5-چرا خدا چند هزاره يا چندين قرن ،اين رحمت خود را از بندگان دريغ مي نموده و آنها را با بيان نجاست مني دچار زحمت و سختي قرار مي داده و يکباره در بهائيت به فکر مهرباني بر بندگان افتاده و مني را پاک کرده است؟!
6-"پاک شدن مني "،چه موهبتي است که شکر لازم داردو بايد بخاطر آن خدا را شکر نمود آن هم شکر با روح و ريحان!
(شکر با روح و ريحان لابد مراسم شکر با موسيقي و رقص و اظهار شادماني و شعف با سرود و نوازندگي و...بخاطر پاک شدن مني است !)
7-منظور از کساني که بايد از آنها تبعيت ننمود چه کساني است؟ آيا منظور کساني است که چند هزار سال طبق حکم الهي مني را نجس و ناپاک مي دانسته اند؟! مگر آنها فرمان الهي را اطاعت نمي کرده اند؟! چرا مي گويد آنها از مطلع قرب دورند؟!
8-وقتي مني پاک شد بودن آن بر لباس و بدن اشخاص منعي ندارد و بهائي مي تواند با آن لباس و بدن در همه جمع ها ظاهر شود و نماز بخواند و به اين خاطر عمل قبيح يا گناهي مرتکب نشده است؟!
9-آيا اين نوع احکام موجب ملعبه شدن دين و دينداران از سوي بي دينان نمي شود که يک خداي نعوذ بالله متلون المزاج هر روز يکنوع مردم را دست مي اندازد؟!
منبع: بهائي پژوهي
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image