تربيت فرزند به معناى فراهم آوردن مقدمات لازم براى به فعليت رسيدن قواى او در راه تقرب به خداوند است. اين عمل نيازمند آگاهى و تمرين عملى است. اگر پدر و مادر در جهت انتقال عقايد صحيح و ايجاد رفتار درست در فرزند خود كوشا باشند، خير او را فراهم كردهاند و خداوند بر آنان رحمت خواهد نمود.
درباره عقيده صحيح و انتقال آن به فرزندان، تكليف بزرگى بر عهده والدين گذاشته شده است؛ زيرا تأثير عقايدى كه در خانواده رواج دارد و به فرزند القاء مىشود در آينده او غير قابل انكار است:
كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوادنه او ينصرانه او يمجسانه (1)
عمل تربيتى در خانواده به منزله پاسدارى از فطرت توحيدى فرزند است. اين پاسدارى يك وظيفه بزرگ تربيتى و اخلاقى است كه عمل به آن مهمترين كاركرد خانواده را فعليت مىبخشد. امام سجاد(عليه السلام) در رسالة الحقوق فرمودند:
و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما وليته من حسن الادب و الدلالة على ربه و المعونة له على طاعته فيك و فى نفسه، فمثاب على ذلك و معاقب فاعمل فى امره عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا، المعذر الى ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه، و الاخذله منه و لا قوة الا باللَّه؛ (2)
حق فرزند تو اين است كه بدانى او از توست و هر گونه كه باشد چه نيك و چه بد در دنياى گذرا به تو منسوب است و تو در آن چه به او سرپرستى دارى مسئول هستى در ادب نيكو و راهنمايى به سوى پروردگار و يارى او بر طاعت خداوند درباره تو و خودش.
پس بر اين كار پاداش مىگيرى اگر درست عمل كنى و كيفر مىبينى اگر نادرست عمل نمايى پس او را چنان تربيت كن كه با اثرى كه بر او مىگذرى در دنيا زيبايى بيافرينى و با قيام شايسته به وظيفهاى كه نسبت به او دادى در نزد خداوند معذور باشى كه هيچ قوتى نيست مگر از خداوند.
در اين سخن، امام سجاد(عليه السلام) تربيت نيكو و آموزش عقيده توحيدى و كمك براى ايجاد رفتار صحيح در فرزند را بيان كردهاند و سپس انجام اين وظايف را موجب سعادت دنيا و آخرت والدين دانستهاند. در روايتى اميرالمؤمنين(عليه السلام) همين وظايف را ذكر فرموهاند:
و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن؛ (3)
حق فرزند بر پدر آن است كه او را نام نكو نهد و نيكش پرورد و قرآنش تعليم دهد.
آموزش قرآن به معناى آموزش همه عقايدى است كه دلالت فرزند به سوى خدا را محقق مىكند و پرورش نيكو به معناى ادب آموزى و ايجاد رفتار صحيح سعادت بخش است.
محيط خانواده اولين محيط اجتماعى است كه فرزند تجربه مىكند او از اعضاى خانواده به ويژه پدر و مادر بيشترين تأثير را مىپذيرد؛ زيرا حمايت پدر و مادر خود را تجربه كرده است و همواره ديده است كه ضعفهاى جسمى او را پدر و مادر جبران مىكنند و تغذيه و پرورش او را از روى مهر و شفقت انجام مىدهند. اين تجربهها موجب اطمينان او نسبت به آنها مىشود و اين اطمينان باعث پذيرندگى فرزند از پدر و مادر مىگردد. اگر پدر و مادر در اين زمان عقايد صحيح را به او بياموزند، قلب نيالوده او آن را مىپذيرد و عادات لازم و متناسب با عقايد صحيح را مىيابد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) خطاب به فرزند خويش فرمودند:
فادرتك بالادب قبل ان يقسوا قلبك و يشتغل لبك؛ (4)
پس به ادب آموختنت پرداختم پيش از آن كه دلت سخت شود و خردت در تصرف هوايى ديگر در آيد.
در ادامه همين نامه فرمودند:
و رأيت حيث عنانى من امرك ما يعين الوالد الشفيق و اجمعت عليه من ادبك أن يكون ذلك و انت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذو نية سليمة و نفس صافية و ان ابتدئك بتعليم كتاب اللَّه و تأويله، و شرايع الاسلام واحكامه و حلاله و حرامه؛ (5)
و چون به كار توهمچون پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم چنان ديدم كه اين عنايت در هنگام جوانىات به كار رود و در بهار زندگانى كه نيتى پاك و نهادى نيالوده دارى، و اين كه نخست تو را كتاب خدابياموزم و تأويل آن را به تو تعليم دهم، و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم.
در اين بخش از نامه امام على به فرزندشان بر انتقال عقيده صحيح و ادب اموزى و نيز بر پاكى ضمير انسان در دوره كودكى و جوانى تأكيد شده است؛ يعنى همان دورانى كه بيشترين تأثير را از خانواده مىپذيرد.
انتقال عقيده حق و ايجاد رفتار سعادت آفرين، عنوان كلى وظايف تربيتى پدر و مادر است. ولى تفصيل عقيده حق را بايد در قران و سنت جستجو كرد و رفتار صحيح را نيز از قرآن و سنت آموخت. پدر و مادر مسئول تحقق اين امور در فرزند هستند. بنابراين بايد در جستجوى بهترين روش براى تحقق آنها باشند و مسئوليت آنها تنها با گفتن و اطلاع رساندن خاتمه نمىيابد، بلكه بايد روشهاى مناسب براى مؤمن و متقى شدن فرزندشان را بيابند.
امام صادق(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلي الله عليه آله) روايت كردهاند:
رحم اللَّه من اعان ولده على بره، قال قلت كيف يعينه على بره؟ قال يقبل ميسوره، و يتجاوز عن معسوره و لا يرهقه و لا يخرق به؛ (6)
خداوند كسى را كه به خير فرزندش يارى مىدهد بيامرزد پرسيدند چگونه به خير فرزند يارى رساند؟ فرمودند: آن چه در توان اوست پذيرا شود و از آن چه فوق توان اوست در گذرد و او را به نافرمانى نخواند و سرگشته و حيرانش نسازد.
در اين روايت يك اصل مهم تربيتى بيان شده است: توانايىها و استعدادهاى متربى بايد در جريان تربيت مورد توجه باشد والدين در مسير تربيت فكرى و عملى فرزند خود نبايد از اين اصل غفلت كنند. غفلت از اين اصل خير فرزند را محقق نمىكند و او را به نافرمانى و سرگشتگى مبتلا مىسازد. از اين روايت اهميت مراحل رشد را نيز مىتوان دريافت؛ زيرا بدون توجه به قابليتهاى فرزند در دورههاى مختلف زندگى، تربيت صحيح ممكن نمىشود. خوشبختانه در روايات اهميت توجه به مراحل رشد ذكر شده است.
از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است:
دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤدب سبع سنين و الزمه نفسك سبع سنين؛ (7)
فرزندت را بگو تا هفت سالگى بازى كند و هفت سال او را ادبآموز و در هفت سال سوم او را ملازم و همراه خود دار.
گويى هفت سال نخست سالهايى است كه كودك به طور غير مستقيم و فقط از طريق مشاهده رفتار پدر و مادر مىآموزد و در هفت سال دوم به آموزش مستقيم عقيدتى مىپردازد و هفت سال سوم سالهاى ورود به ميدان يادگيرى حلال و حرام شريعت در مقام عمل است.
از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است:
الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين؛ (8)
فرزند پسر هفت سال بازى مىكند و هفت سال قرآن مىآموزد و هفت سال حلال و حرام را ياد مىگيرد.
يكى از اهداف تعليم و تربيت فرزند در خانه و مدرسه، آماده سازى او براى زندگى در اجتماع و تعقيب اهداف جامعه الهى است. به همين دليل برخى از آموزشها براى او ضرورى است و بايد از خانه آن آموزشها را شروع كرد. نمونه مشهور و بارز اين گونه آموزشها در روايتى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است:
علموا اولادكم السباحة و الرماية؛ (9)
فرزندان خود را شنا و تيراندازى بياموزيد.
اگر بپذيريم كه اين دو ماده آموزشى به سبب آن است كه فرزند را براى انجام وظايف اجتماعى آماده كند. طبعا نمىتوان در همين دو ماده آموزشى متوقف شد. بلكه بايد به تناسب زمان و نيازمندىهاى جامعه اسلامى، مواد آموزشى متنوع ديگرى را نيز در نظر داشت.
در تربيت فرزند نيز همچون ساير قلمروهاى زندگى، بايد اصول ثابت را از امور متغير جدا ساخت و به اين حقيقت توجه كرد كه برخى از آداب و ظواهر زندگى تغيير مىكند و روابط اخلاقى و نيازمندىهاى زندگى اجتماعى دگرگون مىشود.
تربيت فرزند را بايد با آگاهى از تفاوتهاى خود و فرزندان از حيث فضاى فرهنگى و مناسبات اجتماعى صورت داد. بايد فرزند را آماده ساخت تا اصول ثابت و نامتغير اخلاق را متناسب با ظرف زمانى و مكانى زندگى خود رعايت كند. اين آمادى او را براى مقابله با تلقينات مسموم توانا مىسازد و امنيت اخلاقى او را در دوران جوانى و بعد از آن تضمين مىنمايد.
به اميرالمؤمنين(عليه السلام) نسبت داده شده است كه فرموددند: فرزندان خود را به اخلاقى متناسب با روزگارشان مؤدب سازيد:
لا تؤدبوا اولادكم با خلاقكم لا نهم خلقوا لزمان غير زمانكم؛ (10)
فرزندان خود را به اخلاق خودتان تربيت نكنيد زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شدهاند.
در پايان تأكيد مىكنيم كه فرزند موهبتى است كه به امانت در اختيار والدين قرار گرفته است. بايد اين موهبت را گرامى داشت و از اكرام و احترام او فروگذار نكرد چرا كه سلامت روح او در احترام كردن اوست و تربيت اخلاقى او در سايه اكرام و احترامش موفقتر خواهد بود. پيامبر اكرم(صلي الله عليه آله) فرمودند:
اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم؛ (11)
فرزندانتان را بزرگ داريد و با آنان رفتارى نيكو كنيد.
سرپرست خانواده
از نظر فقهى سرپرستى خانواده با شوهر و پدر است يعنى با كسى كه معمولا دو نقش پدرى و شوهرى را داراست. سرپرستى خانواد حقوق و تكاليف زيادى را براى پدر در پى دارد.
مسئوليت مالى خانواده بر عهده اوست و بايد نفقه همسر و فرزندان را تأمين كند و وسايل زندگى و آسايش آنها را فراهم آورد. اين تكليف شرعى و حقوقى را مىتوان به اشكال گوناگون انجام داد ولى رعايت برخى چيزها ارزش اخلاقى آن را بالا مىبرد. سرپرست خانواده مىتواند به اعضاى خانواده نفقهاى كمتر از حد توانايىاش بدهدو آنان را دچار سختى معيشت كند و نيز مىتواند به آنها نفقه زيادى بدهد و زندگى را مرفه سازد. تعيين حد ميانه نفقه كه براى فرزندان و همسر ايجاد سختى نكند و در عين حال به رفاه غفلتزا بدل نگردد. به سطح اقتصادى جامعه و خانواده بستگى دارد. براى هر جامعه و خانوادهاى، سطح متوسط و مطلوب زندگى متفاوت است؛ ولى به هر حال اين سطح را اعضاى هر جامعه و خانواده مىشناسد و درستى يا نادرستى انتظارات خود را با آن سطح مىسنجند.
با معلوم بودن سطح زندگى و در نظر گرفتن سطح توانايى سرپرست خانواده لازم است در تأمين امكانات زندگى تنگ نظرى و سختگيرى نشود.
امام سجاد(عليه السلام) فرمودهاند:
ارضاكم عنداللَّه اسبقكم على عياله؛ (12)
هر كه از شما بر عيال خود بخشندهتر باشد خدا از او راضىتر است.
و امام رضا فرمودهاند:
صاحب النعمة يجب عليه التوسعة على عياله؛ (13)
بر صاحب نعمت واجب است كه بر زندگى عيالش توسعه بخشد.
اين روايت سطح توانايى سرپرست خانواده را مورد توجه قرار داده است. روايت ديگرى از پيامبر اكرم(صلي الله عليه آله) بر همين نكته تأكيد نموده است:
ان المؤمن يأخذ بآداب اللَّه اذا وسع اللَّه عليه اتسع و اذا امسك عنه امسك؛ (14)
مؤمن آداب خداوند را پيروى مىكند، اگر خدا به زندگى او فراخى دهد او نيز چنين مىكند و چون بر او تنگى دهد او نيز چنين مىنمايد.
تأمين زندگى مناسب موجب تقويت روابط اعضاى خانواده است. اگر اعضاى خانواده احساس كنند سرپرست خانواده عليرغم توانايى مالى از تأمين زندگى بهتر خوددارى مىكند، نسبت به عواطف او دچار ترديد مىشوند و روابط آنها سرد مىشود. پس بهتر است هر كس در حد توان خود به زندگى همسر و فرزندان توسعه دهد تا سلامت عاطفى خانواده محفوظ باشد و فرزندان در محيطى گرمتر تربيت شوند.
گشايش و فراخى زندگى فقط به كم و زيادى امكانات وابسته نيست؛ اعمال سليقهها و در نظر نگرفتن خواست و سليقه خانواده نيزاهميت دارد. سرپرست خانواده مىتواند بر خواستهها و سليقههاى خود اصرار كند و از خواهشهاى شرعى زن و فرزند خود بىتفاوت بگذرد اين عمل نيز علاقهمندى او به خانواده را مورد ترديد قرار خواهد داد و روابط عاطفى را سرد خواهد نمود.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه آله) فرمودند:
المؤمن يأكل به بشهوة عليه؛ (15)
مؤمن به ميل و خواسته عيالش مىخورد.
مؤمن در موقع خوردن به خواسته اعضاى خانواده توجه مىكند والمنافق يأكل اهله بشهوته (16) و منافق اعضاى خانواده را وا مىدارد تا به ميل او غذا بخورند. در ديگر نيازهاى خانواده نيز مؤمن مىكوشد رعايت خانواده خود را بكند تا آنان در محيطى گرم و سرشار از محبت زندگى كنند.
فرزند
يكى ديگر از نقشهايى كه در خانواده شكل مىگيرد نقش فرزندى است. هر گاه نام فرزند را بر كسى اطلاق مىكنيم به او به عنوان شخصى داراى رابطه با پدر و مادر نگاه مىكنيم و ساير روابط او را در نظر نمىآوريم.
در اين جا نيز رابطه فرزند با والدين مورد نظر است؛ البته آن بخش از روابط كه به فعل اختيارى فرزند مربوط است.
پيش از بيان وظايف اخلاقى فرزند، لازم است چند نكته را تذكر دهيم:
1 - مسئوليت اخلاقى فقط متوجه كسى مىشود كه به سن رشد و قوه تمييز نيك و بد رسيده باشد؛ زيرا ارزش گذارى افعال تابع عواملى است كه از جمله آنها نيت فاعل است. نيت يكى از اركان فعل اخلاقى است و بدون توجه به آن نمىتوان فعل اختيارى را ارزشگذارى اخلاقى نمود. فرد فاقد قوه تمييز، درك درستى از نيك و بد افعال خود ندارد و نيت كسى كه ارزش واقعى افعال را نمىشناسد در ارزشگذارى عمل او دخالت داده نمىشود. بنابراين فعل فرزند غير مميز، فاقد هر گونه ارزش مثبت يا منفى اخلاقى است و او را نمىتوان به لحاظ اخلاقى مسئول دانست.
2 - با توجه به مسئول نبودن كودكان، تربيت اخلاقى آنها نيز مفهوم متفاوتى با تربيت اخلاقى فرزندان مميز خواهد داشت. تربيت اخلاقى كودك به معناى آماده سازى ذهنى او و ايجاد عادتهايى است كه پذيرش دستورات اخلاقى را در سن رشد براى او تسهيل مىنمايد. در حالى كه مقصود از تربيت اخلاقى در بزرگسالان انتقال مفاهيم و قضاياى مربوط به مصالح و مفاسد افعال اختيارى و ارزشهاى مربوط به آنهاست. وقتى اين مفاهيم و قضايا به بزرگسال انتقال يابد و او آنها را درك و تصديق نمايد، تربيت اخلاقى صورت پذيرفته است. در كودكى كه تحت تربيت يك خانواده سالم و متخلق است، هنگام ورود به دوره تمييز و بزرگسالى، انس ذهنى كافى با مفاهيم اخلاقى دارد و قضاياى نظرى و ارزشى مربوط به اخلاق را تصور كرده و آمادگى پذيرش آنها را دارد. از سوى ديگر عادات او مطابق با الگوى رفتارى اخلاقى شكل گرفته و پس از پذيرش قواعد و دستورات اخلاقى، نيازمند تغيير عادات خود نخواهد بود.
3 - قدرت تمييز ارزشهاى اخلاقى، در يك مقطع سنى به طور دفعى ايجاد نمىشود. كودك به تدريج حسن و قبح برخى از افعال را درك مىكند و در حدود سنى تكليف شرعى، ميزان درك او از ارزشها در حدى است كه مىتواند مسئول شمرده شود. حتى پس از سن تكليف، درك فرد از مفاهيم و ارزشهاى اخلاقى متوقف نمىشود؛ بلكه درك او رفته رفته عميقتر مىگردد. رشد درك اخلاقى در سالهاى نوجوانى و بزرگسالى به سبب دو چيز است: نخست اين كه درك بزرگسال از مقصد حركت كمالى خود به تدريج روشنتر و عميقتر مىشود؛ يعنى معرفت انسان به خداوند در اثر عمل به فرامين الهى و انجام عبادات شرعى رشد مىكند. ديگر اين كه تأثير بسيارى از رفتارها در تحقق كمال انسان، در طول زمان بر او آشكارتر مىشود.
4 - با توجه به نكات مذكور، بيان وظايف اخلاقى فرزندان در واقع به دو هدف صورت مىگيرد: هدف نخست، آشنا شدن والدين با الگوى رفتارى مناسب فرزندان است تا تربيت اخلاقى كودكان خود را مطابق آن سامان دهند و هدف دوم آشنايى فرزندان بزرگسال با تكاليف اخلاقى خود را در برابر والدين است. به اين ترتيب والدين به اين عنوان كه خود نيز فرزند هستند باز هم مخاطب تكاليف اخلاقى مىباشند.
وظايف اخلاقى فرزند
فرزند به صورت طبيعى محبت خالصانه و بىچشمداشت والدين را درك مىكند و به اقتضاى فطرت خويش، به پدر و مادر تعلق عاطفى پيدا مىكند. او زمانى كه به سن تمييز اخلاقى مىرسد، احساس سپاس از والدين را داراست. با رشد فرزند و همزمان با ايجاد درك اخلاقى، درك ساير امور نيز رشد مىكند. در سايه اين رشد فكرى و به سبب افزايش توانايىها، فرزند به تدريج از پدر و مادر خود فاصله مىگيرد و به سوى زندگى مستقل حركت مىكند. احساس توانمندى و درك بيشتر و گرايش به استقلال، او را از تابعيت والدين به سمت اظهار و اعمال آراء مستقل متمايل مىكند. تفاوت آراء سليقهها و عملكردها، در محيط خانه منشأ برخوردهايى ميان اعضاى خانواده مىشود. اين برخوردها در سنين رشد فرزندان با برخوردهاى كودكانه تفاوت دارد. در دوره كودكى رفتارهاى كودك هيچ گونه ارزش اخلاقى مثبت يا منفى ندارد، ولى افعال فرزند، در سن رشد داراى ارزش اخلاقى است.
اهميت شناخت وظايف اخلاقى فرزند، مربوط به سنين رشد و بزرگسالى است. اطلاع از وظايف اخلاقى، فرزندان نوجوان خانواده را قادر مىسازد و در عين تلاش براى استقلال فكرى و عملى از خانواده، حدود اخلاقى را نيز رعايت كنند.
فرزند بايد از پدر خود در همه چيز جز معصيت خدا اطاعت كند: حق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شيى الا فى معصية اللَّه سبحانه (17) و علاوه بر آن به والدين خود نيكى نمايد.
پرسشها
1 - روايت زير را توضيح دهيد و علت آن را بيان كنيد:
قال رسول اللَّه: اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم.
2 - آيا افعال كودكان داراى ارزش مثبت يا منفى اخلاقى است؟ چرا؟
3 - تربيت اخلاقى كودك يعنى چه؟ و چه تفاوتى با تربيت اخلاقى بزرگسال دارد؟
4 - اگر كودكان مكلف نيستند و اعمال آنها متصف به بد و خوب اخلاقى نمىگردد پس چرا بايد اين مفاهيم را به آنها آموخت؟
5 - علل رشد درك اخلاقى در سنين نوجوانى و بزرگسالى را بيان نماييد؟
6 - در بيان وظايف اخلاقى فرزندان چه اهدافى تعقيب مىگردد؟
پي نوشت:
(1) - سفينة البحار، ماده فطر.
(2) - تحف العقول، ص 263.
(3) - نهجالبلاغه، قصار الحكم، 399.
(4) - همان، الكتاب 31.
(5) - همان.
(6) - اصول كافى، ج 6، ص 50، حديث 6.
(7) - المحجة البيضاء، ج 3، ص 121.
(8) - همان.
(9) - اصول كافى، ج 6، ص 47، حديث 4.
(10) - درباره سند اين جمله ر. ك به اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 275 - 274.
(11) - بحارالانوار، ج 104، ص 95.
(12) - وسائل الشيعه، ج 15، ص 249.
(13) - همان.
(14) - همان.
(15) - همان، ص 250.
(16) - همان.
(17) - نهجالبلاغه، قصارالحكم، 399.
منبع: آموزه هاي بنيادين علم اخلاق ج 2/خ