فيلم هاي شيطاني
در ادامه توضيحي پيرامون فيلم هايي که امروزه ضد ايران و اسلام ساخته مي شود مي پردازيم .
اسپايدر من
شخصيت مرد عنکبوتي يک شخصيت منجي و مثبت است که مردم را نجات مي دهد و در بسياري از موارد به کمک مردم مي شتابد. نکته اي که در اين فيلم (به خصوص در قسمت اول) حائز اهميت است اين بود که مرد عنکبوتي وقتي خواست تارها را از دست خود خارج کند دست خود را به حالت هاي مختلف در آورد و وقتي دست خود را به شکل روبرو (Cornuto) در آورد آن قدرت جادويي از دستش خارج شد.
300
فيلم 300 که نه تنها يک فيلم ضد ايراني بلکه فيلمي ضد اسلامي بود. شکل روبرو يکي از سکانس هاي اين فيلم را نشان مي دهد . در اين سکانس يکي از جوانان لشکر اسپارتاکوس رو به پدر خود در حال لبخند زدن مي باشد که ناگهان سوارکاري سفيدپوش با اسبي سفيد از ميان گرد و قبار ظاهر شد ، سر اين جوان را از بدنش جدا کرد و بعد ناپديد شد که صد در صد تفکر مهدويت را مورد هجوم قرار مي دهد . چرا که در اين فيلم سواران و نظاميان ايراني سياه پوش بوده و پرچم هاي مشکي در دست داشتند که نشان از پرچم هاي خراسان دارد .
سنگسار ثريا (stoning of soraya )
فيلم سنگسار که در اين فيلم تمام مباني اسلام وروحانيت مورد هجوم يک طرفانه دشمن قرار مي گيرد . در اين فيلم زني بي گناه با تهمت شوهر خود سنگسار مي شود . اين فيلم در فضاي روستاي کوهپايه ساخته شده و بازيگران آن به زبان فارسي صحبت مي کنند . و مردي که به خاطر هوسراني و ازدواج با ديگري کاري مي کند که همسرش ثريا به دست پدر و فرزندان خود سنگسار گردد و نهايت جرم و بي رحمي اسلام را به رخ بيننده مي کشاند .
هري پاتر
فيلم هري پاتر که در فضاي کاباليستي و جادوگري به سر مي برد نيز يکي از فيلم هايي بود که در آن در برخي از بخش ها آرمان هاي اسلام را مورد هجوم قرار مي دهد . در اين فيلم يک شخصيت منفي جادوگر وجود داشت که بر سر خود دستاري شبيه عمامه روحانيون پيچيده بود که در پايان فيلم با برداشتن آن صورت شيطان در پشت سرش ظاهر گرديد .
- يكي از زمينه هاي به تصوير كشيدن شيطان در رسانه هاي غربي و بويژه هاليوود را بايد در قرائت هاي جديد از كتاب مقدس و بويژه بخش استعادي و غامض مكاشفات يوحنا جستجو كرد آنجا كه مي گويد «...فرشته اي را ديدم كه از آسمان پايين آمد... او اژدها (شيطان) را گرفت و به زنجير كشيد و براي مدت هزار سال به چاه بي انتها افكند... پس از پايان هزار سال، شيطان از زندان آزاد خواهد شد...»(14)
همين موضوع مورد توجه اربابان رسانه اي قرار گرفت و در پايان هزاره دوم و اوايل هزاره سوم محصولات فراواني وارد بازار رسانه اي و بويژه سينمايي شد آثاري همچون: بچه رزماري، طالع نحس، جن گير، كنستانتين، پايان روزها، دروازه نهم و حتي فيلمي همچون «ون هلسينگ» و يا «دراكولا ساخته ي برام استوكر» و...
معرّفي کتب شيطاني
1- قوم محزون
گروه سپوترا
گزيده ترانههاي كاوالرا ـ كيسر
Kavalara - Keyser
برگردان: فردين صيّادي
نشر «مس»
موسيقي با طعم سياست
در تعريف موسيقي متال ميتوان نوشت :
« صداي اتصال سيستمهاي برق فشار قوي به اضافه صداي ضجّه كرگدني زخمي به اضافه صداي كشيده شدن ميخ آهني بر شيشه و كشيدن ناخن روي تخته سياه با معجوني از صداي اتومبيلهاي فرمول يك و اصوات ناهنجار ديگر مساوي است با موسيقي متال اگر «سياست» را هم به اين معجون اضافه كنيد كمي با گروه «سپوترا» آشنا شدهايد .»
«سپوترا» يك گروه برزيلي است كه بعد از گذراندن يك دوره كوتاه در عرصه موسيقي كلاسيك به عرصه موزيك متال پا گذاشت و هماكنون از معروفترين گروههاي معترضي است كه با سبك هويمتال به فعاليت خود ادامه ميدهد.
به عبارت ديگر «سپوترا» هيچ روزنه اميدي را قبول ندارد و به شدت معتقد است كه دنيا با گامهاي شتابان به سوي فساد و نابودي پيش ميتازد و نجاتدهنده در گور، خفته است.
نشريه « لايف تايم » (Life time) در مورد اين گروه مينويسد :
«پخش كليپهاي اين گروه در هجده كشور دنيا به كلي ممنوع است و بسياري از اهالي موسيقي نظير «مارك نافلر» و «گريمور» اعتقاد دارند كه «سپوترا» آفت موسيقي معاصر به حساب ميآيد.» طي سالهاي گذشته انتشار مجموعه ترانههاي گروه «سپوترا» در ايران موج اعتراضي را برانگيخت كه پيش از آن در كشورهايي نظير «لهستان» و «كرة جنوبي» نيز شاهد آن بوديم. بدون اغراق بايد نوشت خطر انتشار اين ترانهها ـآن هم در اين سطح وسيع ـ از توزيع هزاران كيلوگرم مواد مخدر و توهمزا بيشتر است.
در بررسي عملكرد اين گروه ميتوان نوشت كه آنان غير از پرخاشگري و تقويت روحيه پرخاشگري در بين جوانان، چيزي در چنته ندارند و حتي در كشور خود نيز در نگاه اهل فرهنگ، گروه منفوري به حساب ميآيند.
از سوي ديگر ، در حالي كه «فرزين صيادي» مترجم ترانههاي اين گروه كه مجموعه را با نام «قوم محزون» توسط انتشارات «مس» روانه بازار كرده است در مقدمه كتاب سعي ميكند اين گروه را «ضدجنگ» معرفي كند، اما ترانههاي ترجمه شده از نكته ديگري حكايت دارد.
اجازه بده بكشمت!
به جرأت ميتوان نوشت كه در تمام ترانههاي گروه «سپوترا» كه سرودههاي «كاوالرا» و «كيسر» است هيچ كلمه مثبتي را نميتوان پيدا كرد و البته اگر يافت شود بدون معني منفي استفاده شده است !
در آلبوم «ويرانه دِدمنشانه» تنها در 4 ترانه 8 بار از واژة «نفرت»، 4 بار از واژة «مرگ»، 11 بار از واژة «شيطان»، 8 بار از واژة «جنگ» و 8 بار از واژة «وحشت» استفاده شده است كه از عمق فاجعه خبر ميدهد. البته به اين آمار بايد 14 مورد عيسي و كليسا و صليب را نيز اضافه كنيد.
« .... متولد ميشود از دوزخ قدرت برتر شيطان
تا ويران كنند محراب كليسا را
و كشتار كند آنان را كه مسيحي متولد ميشوند.(15)
صدور مجوز انتشار اين ترانه از سوي مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بسيار قابل تامل است . زيرا هر عقل سليمي درمييابد كه اين ترانه، رسالتي جز زيرسئوال بردن مذهب ندارد و شأن الوهيت را نيز تا حد مبارزه با فرشته پايين ميآورد.
به اين چند سطر توجه كنيد:
« .... رژه بر فراز غبار براي انتقام از سالهايي كه گرفتار دوزخ بودم
آنجا كه عيسي مسيح مصائب خود را تحمل كرد ... »(16)
به نظر ميرسد كساني كه مجوز «قوم محزون» را صادر كردهاند يا معناي دوزخ را نميدانند و يا خبر ندارند كه عيسي مسيح از فرستادگان خداوند است!
در بخش ديگري آمده است :
« .... بر صليب آويخته عيسي را ـ امپراتوري روم ـ نيرويي ددمنش خدايانت را قرباني كرده است
... بر صليب آويخته، به قتل رسيده، مدنون گرديده مسيح قرباني شد به زانو افتاد
... مسيح تباه شده و ميخكوب بر صليب ..... »(17)
جاي ترديد نيست كه تمامي اين جملات در تضاد با مذاهب است و انتشار آن در يك كشور اسلامي به دور از تدبير است. متأسفانه در چنين مواقعي «ترجمه» دستاويز مناسبي براي اجراي نقشههاي شوم معانداني است كه با ناجوانمردي بر مذهب و اخلاق يك ملّت ميتازند .
شبههافكني عليه معاد
«سپوترا» هيچ اعتقادي به دنياي پس از مرگ ندارد. البته اين براي گروههاي موسيقي با مليت آمريكاي جنوبي دور از انتظار نيست اما آنچه عجيب به نظر ميرسد اصرار بيش از حد «سپوترا» براي تمسخر «معاد» و مهمتر از آن اصرار غيرقابل توجيه مترجم كتاب «قوم محزون» براي ترجمه سطر به سطر اين سطور كفرآلود است !
به اين اشعار توجه كنيد :
« ... بهشت در آتش است آتشي از اعماق دوزخ
كه كلماتي از نفرت بر جاي ميگذارد .... »
« ... زندگي گذشته تو نفرتانگيز بود سرنوشت امروز تو همانا
عذاب كسي ديگر است ... »(18)
(به ياد بياوريم اين آية شريفه را كه: هيچكس به گناه ديگري، عذاب نميشود)(19)
نقطه پايان
اگر شيشههاي باجه تلفني شكست يا پليسي در خيابان كتك خورد، غير از قضا و قدر «سپوترا» را هم كمي مقصر بدانيم! ترجمه اين كتاب به متن وفادار نيست و گاه غلطهاي فاحشي ديده ميشود كه واقعاً شگفتانگيز است. همچنين مترجم كوشيده تا به نوعي در مقدمه كتاب «سپوترا» را از جرائم تبرئه كند.
2- نابخشوده (متاليکا)
گروه متاليكا
اشعار جيمز هتفيلد
James hetfeild
ترجمه : سيد حبيب گوهري راد
انتشارات دژ
سبك : متال ـ هوي متال ـ بلك متال ـ راك
« در مغزهاي ما فقط حس كشتن شعله ميكشد سعي كن فراركني چرا كه تو همان كسي هستي كه ما پيدا خواهيم كرد »
« متاليكا » متال نيست
« .... متال ، هرزه ، شهواني و غيرانساني است . متال و متاليكا غير از گوشآزاري و توليد نفرت كاري ندارند . بايد همه آنها را به دريا ريخت و دنيا را در غياب متاليكا يك بار ديگر ساخت .... »
نفرت جهاني از متاليكا روز به روز در حال گسترش است و اكنون مدعيان طراز اول موسيقي جهان در پي واكسنهايي برآمدهاند كه جوانان نسل آينده را از گزند اين ويروس بيهويت نجات دهند .
به عبارت ديگر ، متال كه در پوشش دموكراسي زاييده شد ، هر روز قرباني تازهاي ميگيرد و به پديدهاي شوم و غيرقابل مهار مبدل شده است .
خطر گسترش متاليكا به گونهاي نگرانكننده شده است كه راديو دولتي فرانسه هر هفته ساعتها به بررسي و نقد موسيقي مخرب متال ميپردازد و به جوانان فرانسوي هشدار ميدهد از متال و متاليكا پرهيز كنند.
متاسفانه اين ويروس خطرناك در كشور ما نيز به سرعت در حال افزايش است و متوليان فرهنگ بدون توجه به قدرت تخريبي اين نوع ترانه و موسيقي ، مرزهاي فرهنگي را گشودهاند و متال و متاليكا به راحتي در كشور ، جاي خود را باز كرده است.
متاسفانه اين سبك (متال) به پرطرفدارترين سبك موسيقي در كشورمان تبديل شده است و به دليل طبيعت اين نوع موسيقي در بين جوانان احساساتي و معترض جايگاه ويژهاي دارد !
ناشران و پديدآورندگان آثار مربوط به متاليكا با اين توجيه كه « متاليكا ، متال نيست » ، مجوز دريافت كرده و خواسته يا ناخواسته در يكي از بزرگترين خيانتهاي فرهنگي قرن شركت ميكنند .
آن گونه كه در بخشي از مقدمه مترجم اثر « نابخشوده » ( سروده منحطترين « متال باز » جهان ) آمده است :
« ... اگر چه موسيقي دنياي غرب با انديشهها و فرهنگ غني ما تفاوتهاي بسياري دارد ولي در اين كتاب سعي نمودهايم تا جوانان نسل امروز را با اشعار و اين سبك موسيقي آشنا نماييم . چرا كه ما امروزه شاهد تاثيرگذاري منفي اين گونه ترانهها بر جامعه خود هستيم كه متاسفانه عدم شناخت كافي جوانان ما از محتوا و معناي اخلاقي اين گونه موسيقي ، يكي از مهمترين دلايل اين تاثير سوء مي باشد كه بهترين راه براي جلوگيري از اين معضل اجتماعي ، آموزش صحيح و آشنا كردن افراد جامعه با اينگونه موسيقي مي باشد ... »
تاسفبارتر اينكه مترجم معتقد است اين نوع موسيقي و ترانه با فرهنگ ما هيچ سنخيتي ندارد و مخرب است اما بايد منتشر شود تا جوانان ما با اين تخريب آشنا شوند !
3- جادوي بيخيالي
مجموعه ترانههاي رولينگ استون
ميك جگر ـ كيت ريچارد
Mick jeger – kit richard
مترجم: كيوان هنرمند
انتشارات «مس»
راوي لاابالي عشق
گروهدربهدرها (Rolling Stones) در سال 1962 شكل گرفت و حالا بعد از چهار دهه از معتبرترين گروههاي پاپ (مردمي) جهان به شمار ميرود.
ترانههاي اين گروه، تنوعي باور نكردني دارند. رولينگ استون برخلاف گروههاي معتبر ديگر كه به نوعي تمركز در مضامين ترانهها رسيدهاند هم در ژانر ترانههاي ساده عاشقانه تجربههاي درخشاني دارند و هم در حوزههاي اجتماعي، فلسفي، عاميانه، كميك و حتي ترانههاي معترض قابل توجه هستند .
با اين همه بافت و زيرساخت فرهنگي ترانههاي رولينگ استون با فرهنگ غني ايراني، فرسنگها فاصله دارد و انتشار برگردان ترانههاي اين گروه به نفع فرهنگ ما نيست.
با نگاهي اجمالي به مفهوم عشق و اساطير آن درمييابيم كه آنچه رولينگ استون از آن ميگويد يك عشق غربي است كه زير ساخت آن را «زنا» تشكيل ميدهد.
در اساطير عشق ايراني ميتوان از «فرهاد» و «شيرين» به عنوان عاشقان با محور «حيا» نام برد و در عشق عرب نيز از «ليلي» و «مجنون» نام برد كه مفهوم عشق «پاك» را تداعي ميكند، اما اسطورة عشق غربيها «تريستان» و «ايزوت» است كه بر پايه «زنا» طراحي شده است. «رولينگ استون» در ترانههايش از اين اسطورة غربي بارها ميگويد .
ناگفته پيداست كه استقبال غربيها از «رولينگ استون» و نغمههايش امري طبيعي است كه ريشه در فرهنگشان دارد و آنچه مسلم است خطر چنداني آنها را تهديد نميكند، اما «رولينگ استون» يك آفت جدي براي اهالي مشرق زمين است. نخستين بازخورد جدي ترجمه ترانههاي «رولينگ استون» در ايران، خلق ترانههاي غيرمتعارفي نظير «خالي نيست» و «نازنكن» و ... است.
نكته قابل تامل اين كه ترانههاي رولينگ استون، حرفهاي، تأثيرگذار است و به همين خاطر به سرعت در دل مخاطبان، جا باز ميكند. بنابراين ضروري است كه براي پيشگيري از يك فاجعه فرهنگي، راه حل مناسبي از سوي مديران فرهنگي نظام، انديشيده شود. فراموش نكنيم كه رولينگ استون يا همان «دربهدرها» راوي لاابالي عشق است. عشقي كه در فرهنگ غني ايراني هيچ جايگاهي ندارد.
عشق از نوع سوم
نمونههاي ايراني آثار «رولينگ استون» را در ادبيات فارسي ميتوان در قرن دهم هجري در اشعار وحشي بافقي جتسجو كرد. مكتب «وقوع» يا بينيازي از معشوق كه منافات چنداني با عشق آتشين ندارد. اما آثار پديد آمده در سالهاي اخير كه تحت تأثير مستقيم «رولينگ استون» در ايران سروده شده به هيچوجه هويت ندارد و فاقد اصالت است. در واقع نوعي گستاخي و جسارت غربي است كه وجه اشتراك آن با گويش و منش مشرق زميني ما بسيار ناچيز است.
ترانههاي «رولينگ استون» سرشار از واژههاي ركيك، تحقيرآميز و گاه مستهجن است و صدور مجوز به «جادوي بيخيالي» بسيار تامل برانگيز است . «ميك جگر» و «كيت ريچارد» هيچ كلمهاي را به ترانه ممنوعالورود نكردهاند و به صراحت از واژههاي نظير: كثافت، احمق، لجن، خرفت، هرزه، فاحشه، نفهم، عجوزه علاف، خودفروش، لعنتي و... استفاده ميكنند .
«رولينگ استون» و ترويج صوفيگري
نكته قابل تامل ديگر اين كه گرايش جوانان امروز ايراني به تصوف و شاخههاي آن پيش از آنكه ريشه سنتي داشته باشد به دليل تعليمات خاص گروههاي نظير «رولينگ استون» است. ( البته آنچه كه صوفيگري ناميدهايم با آنچه كه «رهرو» را به «منزل» ميرساند، فرسنگها فاصله دارد.)
افراط در مصرف مواد مخدر به خصوص حشيش و ماريجوانا و قرصهاي نشاطآور و همچنين استفاده از كلمات ركيك و مستهجن در گفتار از وجوه مشترك «رولينگ استون» و پيروان مسلك تصوف دروغين است.
«رولينگ» مخاطب ايراني را بياختيار به ياد فرقه ملاقيه مياندازد. فرقهاي كه با تظاهر به فسق و فجور، سعي ميكنند خود را بدتر و پليدتر از آنچه هستند، معرفي كنند تا دچار غرور نشوند. متأسفانه اين هدف به ظاهر مقدس، ابزار ناپاكي دارد كه زير پا گذاشتن شرع و عرف فقط يكي از آنها به شمار ميرود.
همچنان در بخشي از ترانههاي اين گروه آمده است :
« .... مهم نيست چه ميگويي مهم نيست چه ميكني
مثل يك شير تنبلم
مثل يك مار بد ذاتم
پستم مثل سگ مستم مثل بز
شهواني چون خوك عشقي هولناك
... تو مثل آهوي ميدوي و من دغل مثل روباه
از ماديان سريعتري و من از قاطر قويترم از خفاش تيرهتر... »(20)
4- باران نوامبر
گروه: گانزن رُزِز
Genzen rozez
ترانههاي اكسل رُز
برگردان: حميد خداپناهي و مهرداد فريدوني
نشر «مس»
ترانهسراي نفرت و نااميدي
رُز خود را ترانهسرا نميداند و معتقد است كه راوي نفرتهايي است كه از كودكي تا ميانسالي با خود به اين طرف و آنطرف ميبرد. هر چند سبك تلفيقي گروه «گانزن رُزِز» نيازي به ترانه ندارد.
مجموعه به اصطلاح ترانههاي «إكسل» كه در ايران با عنوان «باران نوامبر» با ترجمه حميد خداپناهي و مهرداد فريدوني از سوي انتشارات «مس» به چاپ رسيده ميتواند گواه خوبي بر بيگانگي «اكسل» با مفهوم ترانه باشد !
فرار به سوي پوچي
«گانزن رُزِز» در اروپا و آمريكا، طرفداران بسياري دارد. هر چند منتقدان و مخالفان اين گروه، افزونتر از سينهچاكان اين گروه هستند كه به هنجارستيزيهايي كه در ترانههاي «اكسل» موج ميزند، اعتراض ميكنند.
مترجمان «باران نوامبر» در مقدمه كتاب مدعي شدهاند كه دليل برگردان اين اثر بوده :
« مخاطبان بدانند كه گانزن رزز هم حرفهايي براي گفتن دارد كه با فرهنگ ما بيگانه نيست.»
نكته قابل تامل اينكه ترجمه تمامي اين ترانهها نقص دارد و علاوه بر عدم وفاداري به متن از دوگانگي زبان نيز رنج ميبرد.همچنين بيش از پنجاه درصد اطلاعات مقدمه كتاب، نادرست است.
به نظر ميرسد مترجم تمامي اصطلاحات به كار رفته در ترانهها را به صورت تحتاللفظي ترجمه كرده است ، ولي با اين حال از ابتذال اشعار و ترانهها كاسته نشده است .
تهييج براي اعتراض
«اكسل رز» اعتراض ميكند، فرياد ميزند و همه را متهم ميكند، و قابل تامل اينكه دليل هيچكدام از اعتراضهايش را نميداند. «رزز» حتي به طبقه اجتماعي خود نيز اعتراض نميكند. فقط ميخواهد معترض باشد و معترضپروري كند. به همين خاطر در ترانههاي صد در صد عاشقانهاش رگههاي از خشونت بيدليل به چشم ميخورد.
با اين پيشگفتار بخشي از ترانه «او را دوست ميداشتم» از آلبوم «دروغهاي گانزن» را مرور ميكنيم.
« ... من او را دوست داشتم ولي بايد او را ميكشتم
من او را دوست داشتم آه... آري ولي بايد او را ميكشتم
ميدانستم كه دلم برايش تنگ ميشود پس بايد او را نگه ميداشتم
او درست در حياط خلوت من دفن شده است
اوه بله، اوه بله، اوه بله، اوه بله
... او بسيار غُرّولُند ميكرد و من از دستش ديوانه ميشدم
و اكنون اينگونه راحتترم، آري
... او را بايد چند متر زير خاك ميگذاشتم
من هنوز ميتوانم صداي اعتراض او را بشنوم .... »(21)
بيترديد اين كلمات و معاني نميتواند زاييده فكر و فرهنگي سالم باشد و سراينده اين ترانه اگر سايكوتيك حاد نباشد حتماً نوروتيك (در معرض ديوانگي) است. اما متأسفانه اين زهر كشنده با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ميان جوانان ايراني توزيع ميشود !
البته ممكن است كساني چنين شبهه افكني كنند كه مفهوم ترانه در سبكهايي نظير متال ، راك و پانك و رپ با ساير ترانهها، تفاوت اساسي دارد و به اصطلاح به جاي شعر (Poem) از نغمه خودماني (Lyric) استفاده ميشود، در پاسخ به اين شبهه بايد اين نكته را يادآور شد كه هر «ليريك» ، شايستگي ترجمه و نشر ندارد و استناد به اين واقعيت تنها راهي براي ترجمه و نشر تمامي مضامين غيراخلاقي در آثار كتبي و شفاهي جهان باز ميكند .
به عبارتي با اين شبههافكني حتي ترجمه نوشتارهاي غير اخلاقي نيز اشكالي ندارد و ميتوان با مجوز رسمي، هر پديده غيراخلاقي و حتي غيرانساني را در معرض ديد عموم گذاشت.
5- رقص شيطان
گروه متاليكا
ترانهسرا : جيمز هتفيلد
James hetfeild
برگردان : سهراب محبي
انتشارات مس
با «شياطين» ميرقصند
سبك «متاليكا» هرزهترين، شهوتآميزترين و غيرانسانيترين سبك موسيقي در تمام دنياست. «متاليكا» طرفداران خود را از ميان نوجوانان و جواناني كه با بحران شخصيت دست و پنجه نرم ميكنند، مييابد!
«عصيان عليه هر چيز» شعار اصلي متاليكاست. «متاليكا» اعتقاد دارد كه تمام انسانها، فرزندان شيطان هستند و براي همين بايد بميرند.
طرفداران متاليكا در ايران كه معمولاً به «متالباز»ها شهرت دارند، دوآتشهترين هواداران موسيقي به حساب ميآيند. آنها معمولاً مشتريان دائمي مواد مخدّر از جمله حشيش، L.S.D و قرصهاي روانگردان هستند.
تا چند سال گذشته بيش از 98 درصد از اين هواداران دوآتشه ، با فرهنگ متال آشنا نبودند و به همين خاطر ترجمه و انتشار كتاب متاليكا در ايران، موجي عظيم پديد آورد و اين كتاب به سرعت به صورت آشكار و پنهان در زيرزمينهاي متال، پخش شد.
كتاب «رقص شيطان» يك بمب تخريبي قدرتمند است كه متأسفانه تاكنون در ايران قربانيهاي زيادي گرفته است و پس از اين نيز قرباني خواهد گرفت.
در شرايطي كه حتي خوشبينترين طرفدار متال، اميدي به ترجمه و انتشار حتي يكي از ترانههاي متال نداشت، با اجراي سياست تساهل و تسامح از سوي مديران ارشاد مجوز «رقص شيطان» صادر شد.
ناشر «رقص شيطان» كه تا تابستان 84 اين اثر را براي هشتمينبار در تيراژ زياد به بازار عرضه كرده است، در پيشگفتار كتاب نتوانسته خوشحالي خود را پنهان كند . اين ناشر مينويسد:
«....آنچه مرا واداشت تا مجموعه اشعار ترانهسرايان عصر حاضر را منتشر كنم، در ابتدا جستوجويي بود براي فهم علت علاقة جوانان به اين نوع موسيقي كه تصور ميكردم مانند هر «مُد»ي تاريخ مصرفي دارد و ميگذرد. ولي بعد متوجه شدم اين علاقه ميتواند دلايل ديگري غير از «مُد» داشته باشد. زيرا ميديدم حتي جوانان متعلق به خانوادههاي فرهنگي با وجود آشنايي با اصول موسيقي كلاسيك يا اصيل ايراني به اين نوع موسيقي نيز علاقه نشان ميدهند.....»(22)
اين ادعا، كذب محض است. كسي كه موسيقي كر كننده و حيواني متال را ميشنود، هرگز نميتواند از موسيقي كلاسيك و اصيل لذت ببرد. اي كاش ناشرمدعي توضيح ميداد كه مثلاً صداي سهتار چه ربطي به گيتار «ديستورِتشن» بدلهجهاي دارد كه متاليكا از آن استفاده ميكند؟
متاليكا و شيطانپرستي
تاكنون بسياري از مروّجان موسيقي و كلام متاليكا براي در امان ماندن از فشارهاي حكومتي، كوشيدهاند تا متاليكا را از اتهام «شيطانپرستي» مبرّا كنند، اما اين تلاشي بيهوده بوده كه تا امروز نيز نتيجهاي نداده است.
گروه متاليكا به صراحت اعلام كرده كه شيطانپرستند و با «خدا» سر ستيز دارند. اين حقيقت تلخ ، حتي در شيوة پوشش آنان در كنسرتها به راحتي قابل مشاهده است.
متأسفانه گروههاي متال باز ايراني كه در تهران و كرج فعاليت وسيعي دارند در دام شيطان پرستي افتادهاند و نسل نوجوان را به شدت تهديد ميكنند. به نظر ميرسد انتشار ترانههاي متال در ايران به اين پديده شوم دامن زده است و در صورت استمرار اين وضعيت، در آيندهاي نزديك با مشكلي به نام بحران اعتقادي جوانان مواجه ميشويم.
دفاع ناشيانه از «رقص شيطان»
ناشر در پيشگفتار كتاب اعتراف ميكند :
«... ميشد با حذف و اضافاتي به زيباتر شدن اشعار ، كمك كرد. ولي آيا استفاده از ترفندهاي ويرايشي و پيرايشي و هَرَس اشعار ـ مثلاً در شعري که ميخواهد پوچي و سردي و بيروحي اين عصر را نشان دهد ـ باعث دور شدن از اصل محتوي نخواهد شد...»
حال اين سئوال مطرح ميشود ، در شرايط فعلي كه جامعة ما ـ به ويژه نسل جوان ـ به نشاط و اميدواري، نياز دارند، نمايش بيپرده «پوچي و سردي و بيروحي عصر حاضر» چه دردي از ما دواء خواهد كرد ؟
پديدآورندگان رقص شيطان با ادعاهاي واهي نظير مراجعه «جيمز هتفيلد» به يك مركز ترك اعتياد براي ترك الكل و بهبودي نسبي وي!! و همچنين ادعاي «دروننگري» متاليكا سعي در تطهير اين گروه دارند، اما به صراحت ميتوان گفت كه متاليكا لكهاي سياه بر دامن موسيقي است كه هيچگاه پاك نخواهد شد.
كلام آخر (رقص شيطان)
بايد اذعان داشت كه با چاپ كتاب «رقص شيطان» خواسته يا ناخواسته صفحه حوادث روزنامهها را تلختر كردهايم:
« ....همهاش در دستانم لهاش كن، خُردش كن
نگاهشدار عزيزم ـ نگاهشدار خفه شو ـ حالا از من متنفر شو
... فقط ميگذارم نفس بكشي هواي من را كه تو دريافت ميكني
بعد ميبينم كه آيا ميگذارم مرا دوست داشته باشي
بُكش ـ بُكش ـ بُكش ـ بُكش ـ بُكش.... »(23)
6- سلاطين فلزي
مجموعه ترانههاي «اريك آدامز»
گروه «منووار» MANOWAR
مترجم: فراز بهروز ـ سهيل عبدي
انتشارات « دژ »
شاگردان شيطان و ما
مترجمان « سلاطين فلزي » در پيشگفتار اين اثر ، ادعاي عجيبي را مطرح كردهاند كه بسيار قابل تامل است آنان مدعي شدهاند :
« اين نوع موسيقي (راك و متال) به همراه متن ترانههايش ، متعلق به نسل جوان جامعه بوده و اكثر نوجوانان و جواناني كه علاقهمند به اين سبك هستند ، ميخواهند از طريق اين نوع موسيقي انرژي منفعل خود را رها كنند تا سكون انرژي سرشار جواني ، باعث ياس و سرخوردگي آنان نشود و از طرفي متن اعتراضآميز و عصيانگرانه ترانههايشان باعث شده كه جوانان ، حرف دل خود را در لابهلاي سطور اين اشعار بيابند و اين امر علت به وجود آمدن اين حس همگرايي ميشود .... »(24)
براي اين كه صحت و سقم ادعاي آنان را دريابيم به هزار توي ترانههاي « اريك آدامز » ( شيطانپرست معروف ) نقبي ميزنيم تا « همگرايي » جوانان ايران زمين و شيطان پرستان از نگاه مدعيان آشكارتر شود :
« ... سوختن ، مرگ ، هلاكت توهين كن به دختران و زنان
اين خون به دست آمده دستمزد من است
در زندگي كثيفشان هيچكس نميتواند از من بگريزد
سوار بر مرگ سياهم هنگامي كه بوسه زد بر شمشير كينهجويي
سرت در كنارت گذاشته ميشود تمام زندگيها را گرفتم كه تنها من دانستم
بدني دريده شده با مرگي آرام در انتظار شماست
.... دختران و همسرانشان را به يغما ببر»(25)
نمونهاي از همگرايي « اريك آدامز » و « جوانان ايراني » را با هم خوانديم . به عبارت ديگر« همگرايي » ادعا شده در پيشگفتار « سلاطين فلزي » بيشتر به اين معناست كه فرهنگ ما ، بر پايه خشونت استوار شده است (!) آيا اين ادعايي توهين آميز نيست ؟
7 - روح لاتين
مجموعه ترانههاي جنيفر لوپز
Jenifer Lopez
مترجم : وحيد كيان
انتشارات «انديشه عالم»
روح لاتين
« جنيفر لوپز » خواننده مشهوري است . رقّاصهاي فوق ستاره و بازيگري كه فروش فيلمهاي هاليوودي را تضمين ميكند . جنيفر ، ترانه هم مينويسد و در آمريكا از محبوبيت قابل توجهي برخوردار است . البته شهرت او از محبوبيتش خيلي بيشتر است . وي در حال حاضر با سومين همسر خود زندگي ميكند و در دنياي بازيگري و خوانندگي « مدونا » ـ فوق ستاره آمريكايي ـ را پشت سر گذاشته است .
جنيفر با فرهنگ آمريكايي خود مينويسد ، ميخواند و ميرقصد . براساس اطلاعات دريافتي پخش صداي جنيفر لوپز در ايران ممنوع است . رقصهايش كه جاي خود دارد . اما كتاب ترانههاي جنيفر لوپز با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در بازار است و ظاهراً فروش خوبي هم دارد !
جنيفر ، دختر بد هاليوود
«جنيفر لوپز» شايد مشهورترين هاليوودي باشد اما از خوشنامي بهره چنداني نبرده است . شايعات بسياري دربارة «جنيفر لوپز» مطرح است كه با واقعيت فاصله چنداني ندارد .
بررسيهاي كارشناسي نشان ميدهد كه ترانههاي «جنيفر لوپز» هيچ عمقي ندارد و تنها در سطح باقي ميماند . البته جنس موسيقي سبك آثار وي (يعني هيپ هاپ) در اين رويكرد سطحي بيتأثير نيست .
به نظر ميرسد برگردان ترانههاي « جنيفر لوپز » هيچ توجيه هنري و ادبي نداشته و فقط به دليل شهرت بسياراو صورت گرفته است . نكته قابل تامل وفاداري بيش از حد مترجم به متن اصلي است . به اين معنا كه مترجم ، بدون هيچ اشارهاي به خاستگاه ترانههاي لوپز ، حتي مقدمه متن اصلي را نيز بيهيچ توضيحي به فارسي برگردانده است .
در بخشي از مقدمه آمده است :
« ... بدون شك نسل جديدي از هواداران جنيفر ، با آهنگهاي «بيا صدايمان را بلند كنيم» و « اگر عشق مرا داشتي » همراه شدهاند .... آن دختر كوچولو به تشويق خانواده و دوستان ، آن ريشهها را سالها پروراند و آبياري كرد تا به اهدافي دست يابد كه اغلب دختران هم سن او خوابش را ميديدند » (26)
مترجم اين اثر كتاب (روح لاتين) را آنقدر شتاب زده راهي بازار كرده كه نام سرايندگان واقعي ترانهها را هم از قلم انداخته است و همه را به نام جنيفر لوپز ثبت كرده است !
مترجم به اين نكته اصرار دارد :
« دختري كه با رقص شروع كرد . تكامل يافت و به بازيگري تبديل شد كه سرانجام توانست، آواز بخواند . جنيفر ميگويد : با بازي در فيلمهاي تلويزيوني و سينمايي و حالا با خوانندگي ، آنچه را ميخواستيم ، انجام دادم . با صبر و استقامت ، آرزوها در پشت سرتان قرار ميگيرند و ميكوشند خود را به شما برسانند ... »(27)
ترويج لااباليگري
خوشبختانه مترجم «روح لاتين» ادعاي مترجمان آثار متاليكا ، راك و .... را تكرار نكرده است و مدعي عرفان و فلسفهاي خاص در آثار « جنيفر لوپز » نيست .
ترانههاي «جنيفر لوپز» از جنس «رقص» اوست . هدفي جز ترويج لاباليگري و بيبندوباري را دنبال نميكند .
در بخشي از اين ترانهها آمده است :
« .... حالا روز به شب ميرسد و همه چيز خوب پيش ميرود
اين دفعه ديگر هيچ جور نميتواني مانع من بشوي
يا روحيه مرا در هم بشكني هر چه بخواهم مال من خواهد شد
امشب خوش خواهم گذراند
چند نفر از دوستان را خبر خواهم كرد چون زندگي را دوست دارم
و امشب ، شب حال خوش است .... » (28)
به عبارت ديگر بايد نوشت كساني كه در ترانههاي « جنيفر لوپز » دنبال فلسفه و يا هر تفكري ميگردند ، بيترديد به هيچ نتيجهاي نخواهند رسيد . « جنيفر لوپز » حتي از كلمات براي پيچ و تاب بدن استفاده ميكند و ديگر هيچ !(29)
نقد و نتيجه گيري
گرچه بيشتر نقدها از ناحيه اديان بزرگ صورت ميپذيرد، ولي بيشترين انتقادات به شيطان پرستي از طرف مسحيان شکل ميگيرد. در اين راستا مباحث سودمندي مطرح هستند.
اين ادعا که شيطان پرستي به طور صرف يک دين و فلسفه است در کنار معناي ضد آن تعريف ميشود که چه چيزي به عنوان رياکاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفهها واديان ضعيف عمل ميکند. همچنين اين مباحث ادراک معني و طبيعت شيطان يا عبادت او را از ادبياتي که معمولاً ضد شيطان است شکل گرفته است. بسياري از شيطان پرستان، شيطان را به عنوان يک نيروي سرکش معرفي ميکنند. به هرحال آنها ادعا ميکنند چنين هويتي بر مبناي قبول کردن اينکه شيطان موجودي يا قدرتي افضل است شکل ميگيرد.حال گفته ميشود با توجه به اينکه شيطان به عنوان موجودي شناخته ميشود که با خداوند مخالفت ميکند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت کرد. (تناقض)
عالمان مسيحي بر اين باورند که نميتوان هرگز از شيطان تبعيت نکرد (هيچ کس معصوم نيست) چرا که آنها باور دارند شر انساني يک تلاش بي فايده براي انجام دادن کارهاي خوب است (به طور مثال، براي رستگاري يا کسب امنيت براي خود، حتي با اين شرط که به ديگران ضرر رساند). حتي کساني که از فلسفه خوش پرستي تبعيت ميکنند، تلاش ميکنند چيزهايي که به عنوان خوبي فقط براي خودشان شناخته شدهاند را بدست آورند. اين فلسفه دانان ادعا ميکنند نتيجه اين فلسفه اگر با قوانين خداوندگار تطابق نداشته باشند، تنها رنج، سردرگمي، انزوا و نااميدي به همراه خواهد داشت.
شيطان پرستي يک "سراب فلسفي" و "علم بيان سنگين" است. چرا که گفته ميشود لاوي در استفاده از لغات تبحر خاصي داشته است. شيطان پرستي يک طلسم کم ژرفاي عقلاني از خداي ساخته شده توسط بشر است.
"انسان موجودي اجتماعي است و به انسانهاي ديگر احتياج دارد". بعضيها عقيده دارند شيطان پرستان درک اشتباهي از استقلال داشتهاند و آن را به تنهايي تعبير کرده اند. استقلال ميتواند شما را قوي تر کند ولي اين غير ممکن است شما به تنهايي خدا باشيد. آنها بر اين باورند که اگر کسي خود را خدا معرفي کند و ضمن استفاده از لايق دانستن خود، ميتوان به عدم پذيرش حقيقت منجر شود.
يکي از نقدهاي کاربردي تر شيطان پرستي اينست که ضمن اين که شيطان پرستي معمولاً خود را به عنوان راه نجاتي براي تودههاي تسليم شده مردم در مقابل دينهاي اصلي معرفي ميکند، بر شايستگيهاي آنها در بي نيازي از ديگران و انزوا گرايي تاکيد ميکنند و انزوا گرايي ميتواند به سوء استفادههاي مختلفي ناشي شود – که معمولاً نيز چنين است. چرا که طبيعت انزواگرايانه شيطان معمولاً در بازخورد جوامع ناکارمد است. و براي جبران اين خلأ از قوانين اديان سنتي استفاده کرده است.
فرقههاي غير شيطان پرستانه بسياري از گروهها به اشتباه به عنوان گروههاي شيطان پرستي در نظر گرفته ميشود.به طور کلي دو تعريف براي گروههاي شيطان پرستي در نظر افراد وجود دارد:
هر گروهي که شيطان را (مشابه شيطان تعريف شده در دين مسيحيت که عاري از مفاهيم غير طبيعي مربوط به پليدي و زشتي است يا يک شيطان انتزاعي) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت کند، که معمولاً از آن به عنوان الهه سياه نيز ياد ميکنند. و آن را منتسب به طبيعت "حقيقي" انسان مينامند. گروههايي که از دين مسحيت تبعيت نکرده و يا عيسي را با خصوصياتي که در دين مسيح تعريف شده است قبول ندارند.
تعريف دوم، معمولاً توسط بنيادگرايان مسيحي مورد استفاده قرار ميگيرد و بر مبناي اين تعريف بسياري از گروهها را شيطان پرست مينامند. اين بنياد گرايان بيشتر دينهاي کافر جديد (مثلاً ويکا يا استرو) را با استفاده از اين تعريف شيطان پرست مينامند. طبق اين تعريف به ندرت از دينهايي مانند اسلام و يهود و فرقههاي مسيحيت به عنوان شيطان پرست تعبير ميشود.
حرف آخر
کشور ايران به دليل وجود جوّ معنوي به ظاهر کمتر مورد حمله فرقه شيطان پرستي قرار گرفته است ، لکن اين نکته که همواره پيش گيري بهتر از درمان است ما را بر اين مي دارد که با چشمي باز و ديدي وسيع نسبت به مسائل پيرامون خود عکس العمل نشان دهيم . لذا با شناخت اجمالي از اين گروه و نمادهاي آنان که امروزه به وفور يافت مي شود علي الخصوص در مورد موسيقي هاي رپ ، راک ، و متال که به منظور سست کردن عقايد جوانان پا به عرصه حضور گذاشتند از نشر آن و استفاده توأم با عدم آگاهي جوانان از نمادها جلوگيري مي کنيم .
پي نوشت ها :
14. عهد جديد ، مکاشفه ، باب بيستم
15. قوم محزون ص 18 و 20
16. قوم محزون ص 26
17. قوم محزون ص 30
18. قوم محزون ص 32
19. انعام آيه 164
20. جادوي بي خيالي ص 264
21. باران نوامبر ص 92
22. رقص شيطان ص 1
23. رقص شيطان ص356
24. سلاطين فلزي ص 80
25. سلاطين فلزي ص 82 و 84
26. روح لاتين ص 8 و 9
27. روح لاتين ص 10
28. روح لاتين ص 18
29. محمد زارعان / کتب شيطان پرستي / ستاد احيا امر به معروف و نهي از منکر شهرستان اصفهان
منابع:
کتب :
قرآن کريم .
کتاب مقدس
جمعي از مؤلفين (زير نظر آيت الله مکارم شيرازي) ، برگزيده تفسير نمونه ، 1386 .
آدامز(منووار) ، اريک ، سلاطين فلزي، برگردان فراز بهروز،-تهران : پيشتازان 1381 ، دژ .
رز ، اکسل ، باران نوامبر ، معرفي وترانه هاي گروه گانزن رزِز ، مترجمان حميد خداپناهي ، مهرداد فريدوني ، سعيد خسروي ، ويراستار حميد خادمي ،-تهران : مس 1380 .
کيسر ، آندرياس ، کاوالرا ، ايگور ،قوم محزون ، معرفي و ترانه هاي گروه سپوترا ، ترجمه فردين صيادي ، ويراستار حميد خادمي، تهران : مس 1380 .
جگر ، ميک ، ريچارد ، کيت ، جادوي بي خيالي ، ترجمه کيوان هنرمند ، تهران: مس 1380 .
هت فيلد ، جيمز ، رقص شيطان ، معرفي و ترانه هاي گروه متاليکا ، گردآوري و ترجمه سهراب محبي ، تهران : مس 1384.
هت فيلد ، جيمز ، نابخشوده ، مترجم حبيب گوهري راد ، تهران: دژ 1381
لوپز ، جنيفر ، روح لاتين ، گردآوري و ترجمه وحيد کيان ، تهران انديشه عالم 1382 .
سايت ويکي پديا
www.apjs.co.uk
www.genuineislam.com
www.csitoloo.com
www.manaviatenovin.com
www.alvadossadegh.ir
و مستندات تصويري صدا و سيما /ع