همواره ازعدالت اجتماعي سخن مي گفتند...
جريانات دانشجوئي به عنوان يكي از تاثيرگذارترين عوامل پيشبرد انقلاب همواره مورد توجه بوده و تعامل بين روحانيت و دانشجويان ثمرات ارزشمندي داشته است. دكتر طاهري از مبارزين باسابقه دانشجوئي از اين تعاملات سخن ميگويد.
آيا در دوران دانشجويي با شهيد دستغيب آشنائي داشتيد؟
ايشان امام جماعت مسجد جمعه بودند و با آهنگ خاصي كه دعاي كميل را برگزار ميكردند، من هم از مجلس ايشان استفاده ميكردم. روحاني محترمي به نام آقاي نجابت از دوستان نزديك شهيد دستغيب بودند كه سبك خاصي هم داشتند و من در كازرون از اوضاع و احوالشان از نزديك خبر داشتم. ايشان يارگيريهاي خاصي ميكردند. من از سالهاي دوره دانشآموزي در جلسات دوشنبه شب مرحوم آيتالله محلاتي شركت ميكردم و با ايشان نزديكي خاصي داشتم و متوجه شدم كه وضعيت بعضي از آقايان نسبت به واقعيت تشيع، يك راه انحرافي و نوعي صوفيگري است.
در دوره دانشجوئي چون امكانات مالي من خيلي ضعيف بود و نميتوانستم جائي را اداره كنم، به مدرسه علميه قوام روي آورده و در آنجا حجرهاي داشتم كه همجوار با حجره آقاي نجابت بود. ايشان از وقتي كه از مدرسه وارد ميشدند، سرشان زير بود و چپ و راست را نگاه نميكردند و اگر كسي هم سلام ميكرد، به زور لبشان تكان ميخورد. ايشان ميرفتند به اتاقي و افراد و اشخاص خاصي هم ميآمدند و به آن اتاق ميرفتند. من خودم نديدم، ولي شنيدم كه اينها بنا بر «الله جميل و يحب الجمال» آدمهاي جميل را دوست ميداشتند و يكي از آقاياني هم كه الان خود را به عنوان مرجع معرفي كرده، همراه ايشان بود. فيالجمله آقاي دستغيب، نه به شكل علني، با اينها همراهي ميكرد.
آيا شما درباره اين مباحث اعتراضي به شهيد دستغيب داشتيد؟
به عنوان اينكه علنا وارد شويم خير. من در عين حال باخبر شدم كه آقاي آسيد هاشم قرار است داماد ايشان بشود و شد. آيتالله محلاتي تنها روحاني آن زمان بودند كه خطمشي اجتماعي صريح و با آيتالله كاشاني در جريان نهضت نفت هماهنگي داشتند و در شيراز فتوا دادند و پشتيباني كردند و از تمام مردم شيراز، غير از تودهايها حمايت كردند. مجموعه روحانيوني هم كه با آيتالله محلاتي همراهي داشتند و همگام بودند، مشخص بود، وليكن شهيد دستغيب و مرحوم نجابت در برنامه حمايت از نهضت نفت نبودند.
اشاره داشتيد كه بعدها مراودات شما با شهيد دستغيب در مسجد عتيق بيشتر شد. اين مراودات به چه شكل بود؟
شهيد دستغيب غير از اينكه آهنگ دعا خواندنشان مخصوص خودشان بود و جذابيتي داشت، به مطالب اجتماعي و عدالت و مظلوميت و مخالفت با سيستم حاكم هم ورود داشتند كه براي ما جالب بود، چون من مسئول انجمن اسلامي دانشجويان بودم.
آيا ايشان در جريان فعاليتهاي انجمن هم بودند؟
ما بيشتر با آقاي محلاتي ارتباط داشتيم و جلسات محرمانهاي را با ايشان برگزار ميكرديم.
از سال 42 به بعد رابطه شهيد دستغيب و آيتالله محلاتي چگونه بود؟
بد نبود، ولي وقتي انقلاب به پيروزي رسيد، ما يك كميته هماهنگي داشتيم و من هم عضو اين كميته بودم. اين كميته هم مورد حمايت آيتالله محلاتي بود و هم شهيد دستغيب از آن پشتيباني ميكردند.
برنامه كميته هماهنگي چه بود؟
آيتالله دستغيب شهردار وقت را كه از زمان شاه بود و در دولت موقت هم به كارش ادامه داد، مورد حمايت قرار داد و آقاي مجدالدين محلاتي از آقاي حمزوي كه از تهران آمده بود حمايت كرد. مجموعهاي كه الان در اختيار بنياد شهيد هست، در اختيار ما بود و كميته ما در اينجا متمركز شد و آقاي حمزوي را به آنجا آوردند و جايگزين كردند. كسان ديگري هم آمدند و متاسفانه تحت عنوان حمايت از ما، قالي بردند، فرش بردند، وسايل بردند. ما معترض بوديم، ولي متاسفانه توجه نشد. اينها نفرات خاصي را به صورت مسلح در خدمت خود گرفته بودند كه پايه قدرتشان شد و بعدها هم موفقيتهاي دنيائي زيادي را به دست آوردند.
از سخنراني ايشان در مورد جشن هنر شيراز خاطرهاي داريد؟
من دانشجو بودم و نسبت به اين مسئله حركت و جنبشي را داشتيم. آيتالله محلاتي كسالت داشتند و به بوشهر رفته بودند. ما با پسرشان، آقا مجدالدين تماس گرفتيم و گفتيم مسئله جشن هنر شيراز خيلي نگران كننده است و ايشان بايد حركتي بكنند و حداقل بازار را تعطيل كنند. من چيز بيشتري به ذهنم نميآيد جز اينكه ما دانشجويان دنبال برنامه آيتالله محلاتي بوديم كه فتوا بدهند. آقا مجدالدين گفت ميروم بوشهر و فتوا را ميگيرم كه رفت و نشد.
آيا شهيد دستغيب قبل از پيروزي انقلاب با دانشگاهيان روابط حسنهاي داشتند؟
به هرحال ما با ايشان بوديم. شهيد دستغيب در طي دعاي كميلشان مطالب ضد نظام هم ميگفتند.
از راهپيمائيهاي سال 5 و 57 خاطرهاي را به يادداريد؟
ايشان شركت ميكردند. من چون جزو كميته هماهنگيها بودم، از نزديك در جريان برنامهريزي و هماهنگي اين راهپيمائيها بودم و شهيد دستغيب و بقيه روحانيون حضور پيدا ميكردند.
در واكنش به شهادت مرحوم آيتالله سيد مصطفي خميني ظاهرا مجلسي در شيراز گرفته شد. از آن روز خاطرهاي داريد؟
بله، شهيد آيتالله دستغيب چهلم ايشان را اعلام كرد و اتفاقا جمعيت زيادي هم آمد. سخنران خود شهيد بودند. ساواك ماشين آتشنشاني آورد و روي مردم آب پاشيدند و آنها را پراكنده كرد. مرحوم پدر من كه در ميان جمعيت بود، آب با فشار به صورت ايشان خورده بود كه تا مدتي صورتشان متورم بود.
من در مجلس حضور داشتم و همراهان بازاري شهيد دستغيب در آنجا بودند. يكي از آنها بعدها كه منافع زيادي را هم به خود اختصاص داد، صحبت ميكرد و گفت كه آيتالله دستغيب را فرستاديم عمره. گفتم شما مردم شيراز را از وجود ايشان محروم كرديد. شهيد به حج عمره و بعد هم كربلا رفتند و بعد هم خدمت امام شرفياب شدند. شهيد دستغيبي كه برگشتند، با شهيد دستغيب قبلي خيلي فرق داشتند و بسيار انقلابي و اماميتر شده بودند و ميگفتند: «من اطاع الخميني فقد اطاعالله»
از راهپيمائي عاشوراي سال 57 كه شهيد دستغيب سخنران بودند، چه خاطراتي داريد؟
ما برگزاركننده اين راهپيمائي بوديم. تجمع ما از شاهچراغ بود. از آنجا شروع كرديم و تا چهار راه نمازي و شهرداري آمديم و جمعيت را به سمت بيمارستان نمازي هدايت كرديم. شهيد دستغيب نماز ظهر عاشورا را اقامه كردند. شعارها و برنامهها را بچههاي ما هدايت كردند.
شهيد دستغيب خيلي به ما محبت داشتند و به هم نزديك بوديم. عدهاي از نزديكان تند ايشان برخوردي با آقاي استاندار كردند و ايشان دلخور شد و قهر كرد و به مشهد رفت. ما خدمت شهيد دستغيب رسيديم كه يك نفر از دوستان را براي استانداري معرفي كنند. مشاور آقاي دستغيب، آقاي موحد بودند. ايشان اين مقام را نپذيرفت. من با شهيد دستغيب تماس گرفتم و ايشان گفتند تو چرا خودت نميپذيري؟ گفتم من به مصلحت نميدانم. پرسيدند چرا؟ گفتم چون من خانهام كمي بزرگ است و تندروها مرا به طاغوتي بودن متهم ميكنند. گروههاي شبه ماركسيستي آن زمان خيلي عليه ما شعار ميدادند. گفتم من نميخواهم عليه انقلاب مطلبي گفته شود و نميپذيرم. گفتند آقاي دكتر مسعود خاتمي را معرفي كنيد. ايشان مسئوليت سپاه را هم داشت و مناسب هم بود، ولي ايشان هم نپذيرفتند. بالاخره آقاي حاج طغي كه در آموزش و پرورش از نزديكان دكتر پرورش بود، اين مقام را پذيرفت. آقاي ناطق نوري وزير كشور بودند و ما با ايشان آشنائي داشتيم و اصرار كرديم كه آقاي حاج طغي استاندار شود و ايشان هم پذيرفتند.
سه تا حادثه با هم پيش آمد. يكي اين كه آيتالله دستغيب شهيد شد، بنابراين برنامهاي كه آقاي موحد داشتند، اجرا نشد. تلاش كردند كه يكي از بستگان شهيد دستغيب سمت امامت جمعه را بپذيرد. آيتالله يزدي به شيراز آمدند و حدود يك هفتهاي بودند و جلسهاي هم داشتيم. چون من آن موقع عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بودم. هنوز معلوم نشد كه چه كسي امام جمعه باشد. آقاي يزدي در آن جمع اشاره كرد كه به نظرتان نميآيد كه آقاي حائري براي اين برنامه مناسب باشند؟ بعضي از افراد موضع گرفتند. كساني كه در اين برنامهها خيلي فعاليت داشتند، بعضي از اصحاب مسجد قبا (مسجد آتشيها) بودند.
حضور ذهن داريد استانداري كه رفتند چه كسي بودند؟
آقاي محمد نبي حبيبي بودند. مسجد آتشي ها برخورد درستي نداشتند و ايشان حق داشتند كه بروند. در دوران فعاليتهاي انتخاباتي هم يادم هست كه آقاي حبيبي، جلالالدين فارسي را بردند خدمت شهيد دستغيب.
از نماز جمعههاي شهيد دستغيب خاطراتي را به ياد داريد؟
ايشان ابتدا نمازها را در محوطه شاهچراغ و بعد در مسجد وكيل برگزار ميكردند. تمام صحن مسجد وكيل پر از جمعيت ميشد و بعد ميآمد تا خيابانهاي اطراف و ميرفت تا فلكه شهرداري. ايشان در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقين را ميخواند.
يك بار هم در خدمت آيتالله بهشتي كه من ميزبانشان بودم، به نماز شهيد دستغيب و بعد هم به منزلشان رفتيم. خدمت شهيد بهشتي به منزل آيتالله محلاتي هم رفتيم و از راهنماييهاي ايشان هم استفاده شد. آيتالله رباني شيرازي هم حضور داشتند. گفتگوهاي خاصي درباره مسائل شرعي و حقوقي بود. بعد خدمت شهيد دستغيب رسيديم و ناهار را خدمت ايشان بوديم و درباره اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان صحبت شد. محور گفتگو اين بود كه چگونه اين اصل را در قانون اساسي بگنجانند.
يك جلسه هم در حضور بنيصدر تشكيل شد. پيش از فعاليت انتخاباتي بود. من هم در آن جلسه بودم. بنيصدر داشت با سبيلش بازي ميكرد. شهيد دستغيب گفتند اين حاج سيد جوادي چرا اين مطالب را عنوان ميكند كه خمينيها و مذهبيها انقلاب كردند و بهتر است كه اينها بروند در حوزه و مسجد و مدرسه و اداره مملكت را به دانشگاهيها بسپارند؟. بنيصدر گفت كه اين همان چيزي است كه امريكاييها ميگويند، ولي بعدها اين حرف تِز خود او شد.
بعضي از اطرافيان تلاش داشتند كه به شهيد دستغيب القا كنند كه بنيصدر دوستدار انقلاب و براي رياست جمهوري فرد مناسبي است و به اين ترتيب من غير مستقيم شهيد دستغيب را ترغيب كردند كه ايشان بنيصدر را براي رياست جمهوري تائيد كنند، در حالي كه ما به اتفاق جلالالدين فارسي هم خدمت ايشان رسيديم و ليكن پيدا بود كه نشد.
در سال 60 ملاقاتي بين شهيد دستغيب و مقام معظم رهبري ديداري صورت گرفت، آيا شما حضور داشتيد؟
اولين بار كه ايشان به شيراز تشريف آوردند، من ميزبانشان بودم و ملاقاتي هم با آشيخ صدرالدين حائري داشتيم. در آن موقع آيتالله خامنهاي نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند. در خدمت ايشان به ديدار شهيد دستغيب رفتيم و ناهار هم آنجا بوديم. بحثها هم بيشتر در ارتباط با جبهه و بيرون آمدن آبادان از حصر بود.
منبع: ماهنامه شاهد ياران53_54