مرحوم آيه الله حاج شيخ علي سعادت پرور، از اساتيد محترم اخلاق حوزه علميه بودند. ما جهت ديدار با ايشان، چندين مرتبه همراه دوستان تا پشت در خانه ايشان رفتيم، ولي هر بار به علت کسالت، از ملاقات شان محروم مانديم.
پس از مدتي باخبر شديم جناب استاد سعادت پرور، جلسه اخلاقي در محله آبشار قم برقرار فرموده اند؛ با دوستان به طرف محل درس حرکت کرديم.
وقتي به کوچه مورد نظر رسيديم، از دور عده اي ديگر از آقايان طلاب را ديديم که منتظر هستند. مطمئن شديم که محل کلاس همان اطراف است و به طرف آنها رفتيم. همه عزيزان چهره هايي گرفته و محزون داشتند. نگاه مان به اطلاعيه اي افتاد که نام استاد را در آن مي ديديم. با تعجب و عجله براي خواندن آن رفتيم و متأسفانه، متوجه شديم که اعلاميه رحلت استاد است و در همان ساعت درس که روز قبل خودشان فرموده بودند، مشتاقان جهت وداع با پيکرشان به منزل ايشان مي رفتند.
عجب روزي بود و عجيب تر درس اخلاق عملي بود که حضرت استاد با اين اقدام به همه داده بودند و غير از نشانه عظمت روحي ايشان، همگي را به ياد مرگ و معاد فرو برده بودند. طوبي له و حسن مآب و لمثل هذا فليعمل العاملون.
نگاهي کوتاه بر زندگي آيت الله علي سعادت پرور(55)(قدس سره)
استاد معظم مرحوم حاج شيخ علي سعادت پرور (پهلواني) در سيزدهم رجب سال 1346 ه.ق در يکي از محله هاي قديمي و متدين تهران در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود.
پدر بزرگوار ايشان انساني اهل توجه و تنبه به نام حاج عبدالله پهلواني تهراني بود. حضرت استاد مي گويد: «پدرم در مورد کسب خود فرمود: در مغازه ام ابتدا هيزم، زغال و نمک مي فروختم و روزي خويش را از خداوند دريافت مي کردم. يکبار فقط هيزم آوردم و تا شب همه فروش رفت، گفتم: اين بار زغال هم بياورم ولي تا شب ديدم يک بار از هيزم و يک بار از زغال مانده است، من از اين اتفاق متنبه نشدم و بار ديگر فردا مقداري نمک هم آوردم و کنار دو جنس ديگر براي فروش عرضه کردم، هنگام بستن مغازه ديدم از هر جنس يک قسمت باقي مانده است. از ديدن اين ماجرا متوجه شدم و به خود گفتم: خداوند اگر بخواهد مي تواند روزي من را از يک جنس هم بدهد و نيازي به اضافه کردن اجناس نيست لذا بنا گذاشتم که کار خود را با فروش نمک ادامه دهم.»
جناب استاد سعادت پرور قبل از اينکه براي سير و سلوک خدمت حضرت علامه طباطبايي (ره) برسند در خواب ديده بودند که: به تنهايي ته دره اي خشک قرار دارند و مي خواهند خود را به بالاي آن دره برسانند، يک مرتبه توجه نموده مي بينند: روي ديوار سمت چپ اين دره، کلماتي نوشته شده و برآمدگي هايي در آن وجود دارد، دست خود را به آن برآمدگي ها گرفته تا به بالاي دره رسيدند. ايشان آن گاه مي بيند که روي برآمدگي ها قسمت اول آيه «الله نورالسموات و الارض» مکتوب است ولي تا آن وقت متوجه نبودند که با دست زدن به آيات سوره نور به بالاي دره رسيده اند، همين که اين توجه براي ايشان حاصل مي شود، مي بينند فاصله ديگري بين دره و محل مسطح است که بايد طي شود؛ در حالي که بايد عبور از آن جا از شکافي انجام مي شد که خيلي خطرناک است اما شخصي در محل مسطح ايستاده و به ايشان مي گويد: «دستت را به من بده.» حضرت ايشان مي فرمودند: گمان مي کنم خواب خود را خدمت حضرت استاد علامه طباطبايي (ره) عرض کردم ولي به مفهوم آن پي نمي بردم تا اين که حضرت علامه مرا به شاگردي معنوي خود قبول فرمودند و رفته رفته به عنايات الهي حالات و توجهات معنوي براي بنده پيش آمد.
ابتدا پنج شنبه و جمعه ها در جلسات تفسير ايشان شرکت مي کردم و به تدريج آشنايي ام بيش تر شد، جاذبه استاد به حدي بود که پس از اندکي آشنايي به درس اسفار ايشان حاضر شدم و پس از مدتي با يکي از دوستان تصميم گرفتم براي استفاده اخلاقي خدمت ايشان حاضر شويم.
حضرت علامه طباطبايي (ره) منزل محقري در محله يخچال قاضي قم داشتند، روز فوت آيت الله سيد صدرالدين صدر (ره) به درب منزل شان مراجعه کرديم در حالي که به در منزل آمدند و به لنگه در تکيه داده و به ما نگاه مي کردند، ما نيز درخواست خود را مطرح کرديم. آن روز جوابي نفرمودند و قرار شد بعداً جواب دهند. خبر پذيرفته شدن استاد سعادت پرور از طرف علامه طباطبايي در مراسم شب هفتم فوت مرحوم آيت الله صدر توسط يکي از دوستان به ايشان مي رسد و از آن پس در محضر علامه طباطبايي سي سال مردانه به سير و سلوک و استفاده هاي علمي پرداخت و به قله هاي معارف توحيدي بار يافت.
جناب شيخ علي سعادت پرور پهلواني داراي سبک تربيتي و روش سير و سلوک گران بهايي بود. او که ساليان متمادي از محضر پرفيض علامه طباطبايي استفاده برده بود و به دقايق و ظرافت هاي معرفتي علامه پي برده بود، در شاکله اصلي دستوراتش سيره و روش عارفانه شيعه و به خصوص پيروان مکتب تربيتي اسوه مراقبان در سده هاي اخير شيخ عارف آيت الله العظمي آخوند ملاحسينقلي همداني (ره) مشهود بود. جناب شيخ علي آقا پهلواني در مدت حيات نوراني خويش بسياري از بزرگان اين مکتب عظيم تربيتي را درک کرده بود و با اصول و انديشه ها و زندگي ملکوتي آنان آشنا بود.
اما با همه اين اوصاف خود ابتکاراتي زيبا و نورانيتي الهي در شيوه عمل داشت. او عصاره انديشه هاي پيشينيان را در خويش جمع کرده بود و با دريافت صحيح و دقيق آنها، روش هاي استفاده هر چه بيشتر از آنها را در سير و سلوک شاگردانش دريافته و به کار گرفته بود.
هرکسي که علاقه اي به سير و سلوک پيدا مي کرد و به حضورش مي رفت چون در مي يافت که حقيقتاً به عنوان «سير الي الله» آمده به گرمي مي پذيرفت و از او استقبال مي کرد. به شاگردان دسته اول خود که در ايام ميانسالي حضرتش به حضورش رسيده بودند، محبت هاي فراوان مي کرد، در آن ايام معمولاً خود ايشان چاي درست مي کرد و خودشان از شاگردان پذيرايي مي کردند.
يکي از شاگردان ممتازش اشک آلود و بغض در گلو از محبت هاي استاد سخن مي گويد که: «حتي سيب، پوست مي گرفت و هر تکه را در دهان يکي از شاگرداني که در حضورش بودند قرار مي داد.» با يک دنيا عشق و محبت تربيت شاگردان را به عهده گرفت و پس از مدتي که شاگرد به خدمتش مي رسيد و احساس مي کرد مي خواهد به خداوند تعالي تقرب جويد و نيز بخشي از دستورات را انجام داده و مقداري از راه را پيموده بود، شاگرد را به کلاس و درس معارف توحيدي دعوت مي کرد.
ايشان هر شب براي عده اي از عاشقان راه خدا بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه داشت و اينکه هرکس در کدام جلسه شرکت کند به عهده حضرت استاد بود که آن را بر اساس مقدار پيشرفت در سير و سلوک تعيين مي کردند. هر جلسه به فراخور نوع افرادش در شبي تشکيل مي شد و برخي از اين جلسات در حدود بيست سال به طول انجاميد.
در اين جلسات معمولاً مطالبي خوانده مي شد تا شاگردان نسبت به انجام دستورات، همت و آگاهي بيشتري يابند و توفيق بيشتري براي سير و سلوک رفيق راهشان باشد؛ از جمله آنها شرح ادعيه شيعه بر اساس کتاب اقبال الاعمال سيد بن طاووس (ره) شرح غزليات ديوان حافظ، شرح کلمات اهل معرفت از صدر اسلام تاکنون، قرائت روايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بر اساس کتاب بحار الانوار که پس از قرائت حضرت استاد اگر مواردي نيز لازم بود توضيح مي دادند؛ رساله لب اللباب در سير و سلوک اولي الالباب که تقريرات اولين دوره از جلسات سير و سلوکي علامه طباطبايي (ره) است، گزيده اشعار توحيدي صائب تبريزي و غيرآن.
همچنين در ماه هاي رجب و شعبان، ادعيه اين دو ماه شريف را مورد بحث و بررسي قرار مي دادند، در ايام ماه رمضان، همه جلسات تعطيل مي شد و خلوت انسان با معبود، شب و روز آن پروانه پرسوخته را فرا مي گرفت.
در ايام سال هميشه در قم بودند و به کارهاي سير و سلوکي دوستان شان رسيدگي مي کردند، البته هر روز صبح تا ظهر به مباحث علمي، فقهي و تحقيقات خودشان مشغول بودند و عصرها به طور کامل تا اذان مغرب در اختيار شاگردان شان قرار مي گرفتند و به کارهاي آنها رسيدگي مي کردند و به نامه هاي سير و سلوکي شاگردان پاسخ مي دادند.
علاوه بر اين طلاب، دوستداران سيرو سلوکي را مي پذيرفتند و به مشکلات آنها رسيدگي و سالکان الي الله را راهنمايي و دستگيري مي فرمودند. در سال هاي آخر عمر که بالا و پايين رفتن از پله براي شان مشکل شده بود عصرها مي آمدند و روي پله نزديک در ورودي مي نشستند تا دوستان شان را پاسخ دهند و گاهي اين رسيدگي ها در عصر تا پنج ساعت طول مي کشيد و بعد از نماز مغرب و عشاء نيز هر شب جلسه داشتند که خود نشان از اهتمام و توجه فوق العاده ايشان به تربيت هاي اخلاقي بود.
در يکي از ايام مي فرمودند: «بنده پس از اينکه دستورات سير و سلوکي را به طور کامل از خدمت علامه طباطبايي (ره) استفاده کردم، دريافتم علامه معارف و رازهايي آسماني از فتوحات معنوي و کمالات انساني دارند و از افشا کردن آن پرهيز مي کنند با اين انديشه تلاش کردم که بدانم چگونه مي توانم علامه را به سخن بياورم و زمينه اي فراهم کنم تا ايشان رازهاي توحيدي خويش را باز گويند و موفق شوم از خرمن مشاهدات توحيد ذاتي و واردات الهي آن حضرت بهره ببرم.
چنين شد که هر هفته سؤالاتي را آماده مي کردم و به محضر علامه شرفياب مي شدم و با اين سؤالات علامه را به سخن در مي آوردم. آنچه را مي فرمودند به جان دل دريافت مي کردم و مطالب ايشان را پس از آن نشست ها به دقت مي نوشتم، در همان حال سعي مي کردم سخنان ارزشمند مرحوم علامه طباطبايي (ره) را با آنچه اوحدي از اهل معرفت گفته و نوشته بودند تطبيق دهم؛ چرا که علامه ابا داشت در اين مسائل از اصطلاحات اهل معرفت استفاده کند.»
ايشان در دروس سير و سلوکي خودشان بسيار لين و آرام همراه با وزانت و استقامت بودند. دستورات حضرتش لطيف و بدون فشارهاي بي سود بر شاگرد بود. توجه بسيار داشتند تا هنگامي که شاگرد به مرحله اي به طور کامل بار نيافته است به مرحله ديگر راه نيابد چرا که اين اولين مرحله شکست و يا انحراف شاگرد است. ايشان از رياضت هاي دشوار و سالک شکن و گاه نفس پروري که بعضي از مدعيان معرفت معتقد بودند به دور بود. اعتقاد داشت سالک راه خدا بايد با تشخيص درست، دستورات استاد راه را به دقت انجام دهد. محصول اين سير مبارک، حالات و روحياتي است که در خواب و بيداري براي شاگرد پيش مي آيد و استاد بر همه اين ها با دقت نظارت مي کند و از آن پس بايد چنان اين دستورات را انجام دهد تا در آنها راسخ قدم گردد.
سلامت مزاج و روح و تن سالک در قاموس فکر نوراني او بسيارمهم و حياتي مي نمود و با اطلاعات مفيدي که از طب قديم داشتند، دستورات پزشکي کارسازي به شاگردانش ارائه مي کردند. تن سالم را براي سالک الي الله مرکب راهوار طي طريق انسانيت مي دانستند و توصيه مي کردند که بدن خود را سالم نگه داريد تا بتوانيد در سن کهولت نيز به عبادت خدا بپردازيد.
از مرحوم حاج شيخ محمود تحريري که خود از خوبان روزگار و از شاگردان سير و سلوکي علامه طباطبايي بود نيز نقل شده است که ايشان مي فرمودند: «جناب شيخ علي آقا پهلواني آخوند ملاحسينقلي زمان ماست.»
يکي از شاگردان ايشان نقل مي کند: خدمت حاج آقا رسيدم و خدمت ايشان عرض کردم: مي خواهم به مشهد مقدس مشرف شوم توصيه اي بفرماييد که بهتر استفاده کنيم. ايشان فرمودند: «در زمان هاي قبل که حالم مساعد بود و توان جسمي بهتري داشتم، وقتي به حرم امام علي بن موسي الرضا (ع) مشرف مي شدم، دست هاي خود را بر در و ديوار حرم مي ماليدم و اين قسمت از آيه 18 سوره کهف را مي خواندم که مي فرمايد: «و کلبهم باسط ذراعيه بالوصيد».
و اين جملات و حکايت نوراني را در حالي مي فرمودند که به شدت گريه مي کردند و آن حال چنان بر ايشان غلبه کرده بود که ديگر نتوانستند سخن بگويند و پس از لحظاتي که حال انقلاب شان کمتر شد، فرمودند: «سعي کنيد به نيابت از حضرت ولي عصر (عج) هم زيارت بخوانيد.»
يکي از شاگردان ايشان که از اساتيد اخلاق حوزه قم هستند نقل مي کنند: هرگاه مي خواستند براي زيارت به حرم کريمه اهل بيت حضرت معصومه (ع) مشرف شوند در خود احساس شرمندگي مي کردند و مي فرمودند: «من لايق حضور در حرم نوراني ايشان نيستم و با حال گريه اين شعر زيباي شاعر عارف مرحوم فخرالدين عراقي را مي خواندند که:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردي که درون خانه آيي»
از حضرت استاد آثار گران بهايي در دست است که تعدادي از آن ها چاپ شده و بخشي از آنان نيز در حال آماده شدن براي چاپ است که اميد است به زودي به محضر اهل معرفت و ادب ارائه شود.
در آخرين جلساتي که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح واضح و هم اکنون نيز آن زمان برايم مشهود است، ديدم که انبيا و اولياي الهي (ع) در تشييع جنازه ام شرکت کرده اند و اين به خاطر اين است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» خوانده وب ه روح يکصد و بيست و چهار هزار پيامبر هديه کرده ام.»
آري حضرت آيت الله سعادت پرور با روحي شاد و ضميري اميدوار به رحمت الهي در سحرگاه پنج شنبه دوازدهم شوال 1425 برابر با 5 /5 /1383 قلب مبارکشان از کار ايستاد و روح پرفتوحش به ديار باقي شتافت و در نزد پروردگارش جاي گرفت.
بدن مبارکش را پس از غسل و کفن و خواندن نماز به امامت حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) در حرم مطهر کريمه اهل بيت (ع) حضرت فاطمه معصومه (س) در نزديکي مرقد مطهر استادشان مرحوم علامه (ره) به خاک سپردند. رحمه الله عليه، رحمه الله الواسعه.
منبع:لک علي آبادي،محمد،دلشدگان،انتشارات هنارس،1388