مهارتهاي زندگي > خانواده - همه ما تحت تأثير شرايط دوران کودکي خود هستيم و چه بخواهيم يا نخواهيم آنچه از کودکي با خود به دوران بزرگسالي ميآوريم، در چگونگي رفتارمان بسيار تأثيرگذار خواهد بود.
در واقع نوع رفتار با کودک نقش بسيار زيادي در شکلگيري شخصيت او دارد. همچنين دوران طفوليت و نوجواني اشخاص نيز در زندگي و آينده آنها بسيار مؤثر است، ترس نيز ازاين مقوله جدانيست. نوشتار زير به بررسي راههاي غلبه برترس در دوران کودکي پرداخته است.اغلب ما در درون خود ترسهايي داريم که ريشه در ترسهاي دوران کودکيما دارد زيرا بيشتر والدين براي برحذر داشتن کودکان از انجام کارهاي خطرناک متوسل به ترساندن آنها ميشوند و فرزندانشان را از خيلي چيزها (مانند دکتر، آقا پليسه، آمپول و...) ميترسانند؛ غافل از آن که همين کارها عواقب بسيار بد و گاهي غيرقابل جبراني خواهند داشت.
البته شايد فکر کنيد اگر گاهي کودک را از بعضي چيزها بترسانيد اشکالي ندارد زيرا با گذشت زمان ترس او برطرف ميشود، اما اين امکان هم وجود دارد که درست زماني که منتظر اين تغيير هستيد چنين تغييري حاصل نشده و چهبسا اينگونه ترسها با گذشت زمان در وجود شخص بيشتر نهادينه و تثبيت شوند.
در بسياري از موارد ترس به جاي اينکه به مرور زمان کمتر شود بيشتر خواهد شد يا به گونهاي تغيير شکل خواهد داد؛ اما همچنان آزاردهنده خواهد بود.اما بايد اين را هم در نظر گرفت که اگر والدين ترس و نگراني کودک را جدي نگيرند، به اعتماد به نفس کودک لطمه وارد ميشود. البته بسياري از والدين نيز هنگامي که تصميم ميگيرند با ترس کودکان کنار بيايند دچار سردرگمي ميشوند زيرا نه ميدانند در اين خصوص چه بايد بکنند و نه ميتوانند به پزشک مراجعه کنند زيرا از اينکه فرزندشان به روانشناس نياز داشته باشد واهمه دارند.
مراجعه با ترس
يکي از تجربههاي ترسناک کودکان و بزرگسالان نداشتن تسلط کافي در رويارويي با حوادث است اما به محض اينکه بتوانند درست فکر کنند و بر خود مسلط شوند به ميزان قابلتوجهي بر ترس خود غلبه خواهند کرد. اما چگونه ميتوان بر خود مسلط شد؛ تسلطي که منجر به آرامش اعصاب و تمرکز فکري شخص شود. يکي از نکاتي که ميتوان به وسيله آن بر ترس خود مسلط شد، استفاده از تلقين است. کودک ميتواند با ميزان صحيح و مناسبي از تلقين کمکم ترس را ناديده بگيرد. به اين ترتيب اين امکان فراهم ميشود که به تدريج باور کند اصلا ترسي وجود ندارد. بزرگترها نيز در موقعيتهاي خاص و هنگام گذر از بحرانهاي زندگي با استفاده از تلقين مثبت ميتوانند درون خود را آرام کنند.
معمولا همه ما ميتوانيم فضايي را که ميخواهيم در ذهن خود مجسم کنيم؛ مثلا هنگامي که کتاب ميخوانيم، وقتي نويسنده سرماي سخت را توصيف ميکند، ما هم احساس سرما ميکنيم و خودمان را در کنار او ميبينيم يا هنگامي که از جايي گرم و خشک صحبت ميکند، ناخودآگاه احساس تشنگي ميکنيم و گلويمان خشک ميشود. معمولا تخيل در کودکان به گونهاي است که از روشهاي شاد و دلخواهشان بهره ميبرند و خود را در موقعيتهاي موردنظرشان مجسم ميکنند؛ مثلا کودکاني که شاهد دعواي والدين خود هستند، سعي ميکنند که در دنياي تخيل خود پدر و مادرشان را بهگونهاي تجسم کنند که هيچگاه با هم دعوا نميکنند و محيط خانوادگي آرام و خوبي دارند. اگر به کودکان هنگام بازي توجه کنيد، ميبينيد که آنها در بازي، خود را قهرماني تصور ميکنند که ميتواند به ديگران کمک کند و همه او را دوست دارند. يکي از روشهاي تقويت تخيل، تماشاي فيلمهاي مناسب است اما حتما بايد به نحوه برخورد کودک با نقشهاي منفي توجه کرد؛ البته قوه تخيل بسياري از بچهها هنگام تماشاي تلويزيون يا موقع بازي فقط به شخصيتهاي منفي نميپردازد بلکه بيشتر مجذوب بخشهاي هيجاني آن ميشود.
ترس را منحرف کنيد!
يکي از روشهايي که هنگام رويارويي کودک با ترس ميتواند موثر واقع شود اين است که ذهن او را به نوعي از موضوع مورد ترس منحرف سازيد؛ مثلا اگر کودک از آمپولزدن ميترسد، هنگام تزريق، يکي از اسباببازيهاي مورد علاقهاش را در کنار او قرار دهيد؛ طوري که ذهنش کاملا متوجه اسباببازياش شود. همچنين ميتوانيد بگوييد تا دکتر بخواهد آمپولت را بزند من هم به شانهات ضربه ميزنم. هر قدر فشار ضربه بيشتر باشد تو درد بيشتري در بازويت احساس ميکني و کمکم با پرت شدن حواس کودک به کار شما، به او بگوييد که کار دکتر هم تمام شده! گاهي وقتها حتي استشمام بوي الکل، تداعيکننده تزريق آمپول براي کودک است؛ بنابراين ميتوانيد بوي ديگري را جايگزين الکل کنيد؛ بويي که مورد علاقه کودکتان است. بعد به او کمک کنيد تا با تداعي چيزهايي که دوست دارد، مثلا رفتن به پارک، خوردن بيسکويت يا شکلات مورد علاقه و... همه چيز برايش واقعيتر به نظر برسد.
ترس بيهوده از تزريق يکي از ترسهايي است که با روش منحرف ساختن حواس ميتواند برطرف شود. اما اگر ترس از بين نرود، بسياري اوقات حتي تا دوران بزرگسالي نيز همراه شخص خواهد بود. حتي شما هم بزرگسالاني را ميشناسيد که از تزريق آمپول يا رفتن به دندانپزشکي و... هراس دارند و چه بسا اين ترس از کودکي در وجود آنها باقي مانده باشد.در هر صورت ترس کودک را نه بايد دستکم گرفت و نه بايدآن را خيلي مبالغهآميز و خطرناک جلوه داد. شما بايد به کودک کمک کنيد که زياد به ترسش اهميت ندهد. تاکيد بيش از حد بر اينکه خجالتي نباشد و منع بيش از حد کودک از رفتارهاي ناشي از خجالتي بودنش ميتواند ترس او را زيادتر کند. فراموش نکنيد هدف شما اين نيست که دست روي نقطه ضعف کودک بگذاريد بلکه هدف شما اين است که به او اطمينان بدهيد ميتواند برترسش غلبه کند.
در واقع همه مردم ارتباطات اجتماعي را دوست ندارند. بعضي بزرگسالان هم گوشهگير هستند؛ البته نه به اين خاطر که احساس ناامنيميکنند بلکه به اين دليل که ترجيح ميدهند در خلوت خود به کتاب خواندن، پيادهروي، گوش دادن به موسيقي و... بپردازند. شما نيز ممکن است با وجود اينکه ميتوانيد به خوبي با ديگران ارتباط برقرار کنيد، از اين کار صرفنظر کنيد و گاهي در خلوت بودن را به بودن در ميان جمعهاي ناآشنا ترجيح دهيد.
فراموش نکنيد چيزي که کودک به آن احتياج دارد توافق با شماست. فرزندتان نميخواهد به اجبار او را وادار به انجام کاري کنيد اما بهترين کار در برخورد با کودک خجالتي اين است که ابتدا با او صحبت کنيد. البته بچهها علل ايجاد مشکل را به خوبي ميشناسند. ميتوانيد سوالاتي را مطرح کنيد که کودک را وادار به تمرکز بر مشکل کند؛ مثلا ميتوانيد به او بگوييد:«به نظر ميآيد دوست نداري به مهدکودک بروي. چه چيزي آنجا تو را ناراحت ميکند؟ دوست داري مهد کودک تو عوض شود؟ و...». شايد کودک مسائلي را مطرح کند که هرگز به آن فکر نکردهايد. به محض اينکه علت مشکل را فهميديد ميتوانيد با طرح سوالات بيشتر، راهحل مناسبي نيز پيدا کنيد. سپس به او پيشنهادهايي بدهيد اما هرگز به او امر ونهي نکنيد؛ «چرا سعي نميکني آنجا با دوستانت بازي کني، فکر کنم بتوانم به تو کمک کنم. ميتوانم با تو بيايم و تو دقيقا به من نشان بدهي مشکل چيست و...».
مشارکت کودک را جلب کنيد و از او بخواهيد در مورد وضعيت آنجا و چيزهايي که مورد علاقهاش نيست توضيح دهد. هيچگاه نگرانيهاي کودک را دستکم نگيريد بلکه آنها را جدي تلقي کنيد. بدترين کار ممکن آن است که به او بگوييد:«خودت را لوس نکن. آنجا بهترين مهدکودک است. همه بچهها، به غير از تو از آنجا راضي هستند. تو چون خجالتي هستي نميتواني با آنها ارتباط برقرار کني و...!» اينگونه رفتارها خجالت و ترس را بيشتر در وجود کودک تثبيت خواهد کرد و باعث ميشود او کاملا اعتمادبه نفس خود را از دست بدهد و فکر کند حتما فقط او است که مشکل دارد. روش بهتر اين است که با درک و پذيرش ترس کودک با او حرف بزنيد: «از اينکه چنين مشکلي داري متاسفم؛ چون ميدانم احساس بدي داري. بيا با هم فکر کنيم چه کار ميتوانيم بکنيم تا تو احساس بهتري داشته باشي».
ميتوانيد از دوستان فرزندتان هم کمک بگيريد و مشکل را به کمک آنها حل کنيد. شايد آنها بدانند چه چيزي در مهدکودک باعث و رنجش و ترس کودک شما ميشود. از آنها به گونهاي سوال کنيد که فکر کنند پيدا کردن جواب واقعا برايتان خيلي مهم است. شما تنها با کمي جرأت ميتوانيد همه کارها را طوري برنامهريزي کنيد تا به راهحل مناسبي برسيد. اگر در همان لحظه چيزي به ذهن کودک نرسيد او را در به کارگيري روشي موفق براي يادآوري موقعيت مشابهي در گذشته کمک کنيد؛ مثلا بگوييد:«بيا با هم فکر کنيم اولين باري که به مهد کودک وارد شدي چه چيزي باعث ناراحتيات شد.» از اين موضوع به عنوان نقطه شروع استفاده کنيد و با کمک خود کودک به نتيجه خوبي برسيد. اين روش نه تنها در چنين موقعيتهايي نتيجه بخش است بلکه براي موارد ديگر همکاري کودک با والدين نيز به کار ميآيد. کودکان اغلب از همکاري در مورد برنامههايي که به نظر ما شاديبخش هستند هراس دارند؛ از ورود به منزل دوستانشان گرفته تا مکانهاي جديدي مانند مهدکودک. آنها دوست دارند تمام وقتشان را فقط با شما بگذرانند اما شما بايد به آنها کمک کنيد اين مسئله را به نحو معمولتري حل و فصل کنند.
به فرزندتان کمک کنيد!
بهتر است تمام جوانب را درنظر بگيريد و ببينيد فرزندتان در چه مکانهايي با خجالت و ترس مواجه ميشود و چه زماني واقعا به کمک شما احتياج دارد. شما بايد به رفتار کودک در خانواده، در ميان دوستان و محيط مدرسه او توجه کنيد تا به وجود مشکل واقعي پي ببريد. اگر متوجه شديد که فرزندتان در تمام اين محيطها مشکل دارد، بايد حتما از يک متخصص کمک بگيريد چون بدين ترتيب او ديگر جايي را ندارد که بتواند به آن پناه ببرد، زيرا مثلا اگر در دو محدوده مشکل داشته باشد، جايي هست که بتواند به آنجا پناه ببرد. اما اگر در تمام آنها با مشکل مواجه باشد جايي براي پناه بردن ندارد. براي درک بيشتر موضوع ميتوانيد هنگامي را به خاطر آوريد که در محيط کار با مشکل مواجه هستيد؛ مثلا اگر رئيستان اداره را برايتان غير قابل تحمل ساخته باشد، براي تسليبخشيدن خود به شخصي در محيط خانواده (همسر، خواهر يا ...) پناه ميآوريد.
به طور کلي همه ما براي تسکين فشارهاي ناشي از مشکلات به جايي پناه ميبريم. ولي اگر احساس کنيم هيچ پناهگاهي نداريم، مشکلات برايمان خيلي آزاردهندهتر جلوه ميکنند. اگر نتوانيد بر مشکلات غلبه کنيد و آنها را از هم تفکيک سازيد، بايد کسي از بيرون به شما کمک کند؛ شخصي مانند يک دوست، همراه يا هرکس که بتوانيد مشکلتان را با او در ميان بگذاريد و کمي سبکتر شويد.
بچهها نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. بسياري از ترسهاي اجتماعي کودکان با اندکي کمک از طرف والدين يا مربيان مهد يا مدرسه برطرف ميشوند. اما اگر همين ترسهاي کوچک ناديده گرفته شود، در آينده براي شخص مشکلات زيادي به وجود خواهد آمد. شما ميتوانيد با دوستان، معلمان و والدين ديگر مشورت کنيد و اگر هيچ کدام از اين موارد موثر واقع نشد از يک متخصص کمک بگيريد.
منبع:http://www.hamshahrionline.ir/news-137460.aspx
Sychologies Magazine ارسال توسط کاربر محترم سايت : omidayandh