اشاره
به جرئت ميتوان ادعا کرد که در بين گروههاي منتسب به اسلام، صوفيه بيش از هر گروه ديگري مورد نقد و قدح قرار گرفته است و شايد گروهي را نتوان يافت که همانند صوفيه ناقداني از هر دستهاي داشته باشد. عدة بسياري از ناقدان تا جايي پيش رفتهاند که آنان را از زمرة اسلام خارج دانسته و بستر پيدايش تصوف را در خارج از اسلام يافتهاند. در اين ميان افراد بيطرفي از جمله ناظران بيروني مانند برخي از مستشرقين (پل نويا و نيکلسون در آخرين نظراتش) بستر تولد تصوف را دامن معرفتزاي اسلام دانستهاند. يکي از ابزارهاي مخالفان صوفيه، تمسک به روايات پيامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) است. مخالفان صوفيه مدعياند که اين گروه از سوي پيشوايان ديني تخطئه شدهاند و براي تأييد مدعايشان رواياتي را برشمردهاند. نوشتار حاضر تلاش ميکند روايات منسوب به پيامبر گرامي اسلام(ص) در نقد تصوف و صوفيه را (با تأکيد بر منابع شيعي) به لحاظ اعتبار سندي و محتوايي بررسي کند و صحت ادعاي مخالفان صوفيه را مورد سنجش قرار دهد. بررسي روايات منسوب به ائمه و نيز بررسي روايات ناظر به افراد خاصي از صوفيه به فرصت ديگري موکول ميشود.
کليدواژهها: روايات نبوي، صوفيه، نقد صوفيه، رهبانيت، مستشرقان
به لحاظ درون ديني، يکي از کمهزينهترين (به لحاظ اقناعپذيري) و در عين حال پراثرترين ابزارهاي نقد و تخطئة گروههاي رقيب از سوي مخالفان، استناد به روايات است. صوفيه نيز از جمله گروههايي است که مخالفانشان از اين ابزار به خوبي عليه آنان استفاده کردهاند. در همين زمينه نوشتار حاضر تلاش ميکند با بررسي دستهاي از روايات (بخش نبوي آن) پاسخ روشني براي اين پرسش بيابد که آيا ميتوان به لحاظ روايي جايگاه ديگري براي صوفيه غير از آن چيزي که از سوي مخالفان آنان تصوير شده است، ارائه داد؟
يادآوري اين نکته ضروري به نظر ميرسد که يافتن پاسخ مثبت براي اين پرسش به معني ناديده گرفتن انحرافات و خطاهاي موردي صوفيان نيست. وجود خطا در اين گروه نيز همانند بسياري ديگر از گروههاي اسلامي انکارناپذير است؛ اما وجود اين خطاها نبايد موجب شود که دربارة آنان قضاوت نابجايي صورت گيرد و کليت گروه مزبور زير سؤال برده شود. البته اين پژوهه درصدد نيست به تطهير همهجانبة تصوف و صوفيان برخيزد؛ چه آنکه اين کار نه مقدور نويسنده است و نه مطلوب وي؛ زيرا اوضاع گذشته و حال و نوع رفتار نابهنجار برخي فرقهها و افراد خاصي از آنان جايي براي اين کار باقي نگذاشته است. در اين نوشتار تلاش بر آن است که با بررسي روايات نبوي در اين زمينه به تصويري روشنتر و واقعيتر از اين گروه دست يابيم.
در روند اين بررسي، ابتدا روايات مورد نظر را در منابع ضد صوفيه تفحص ميکنيم؛ زيرا اين کار در استقصاي کامل روايات مربوطه و از قلم نيفتادن آنها شيوة اطمينانبخشتري محسوب ميشود. پس از اين استقصا، روايات يافتشده را بار ديگر در منابع روايي بازيابي ميکنيم و در صورت موجود بودن در اين منابع، به بررسي سندي و سپس بررسي محتوايي آنها ميپردازيم. ذکر اين نکته لازم است که پرداختن به بررسي محتوايي به رغم اثبات ضعف سندي روايات بدان معني نخواهد بود که مخدوشبودن سند روايات ناديده گرفته شده است؛ بلکه اين کار به اين دليل است که ضعف سند هرچند استفاده از روايت را محدود ميکند اما احتمال (هرچند اندک) صدور روايت از ناحية معصوم را نفي نميکند؛ به همين لحاظ بررسي محتوايي نيز جايگاه خود را خواهد داشت.
1. روايت رهبانيت
از پيامبر نقل شده که از رهبانيت نهي نمود و فرمود: رهبانيت در اسلام نيست. زن بگيريد؛ زيرا من بهزيادي امتم افتخار ميکنم. و از مجرد زيستن نهي نمود و زنان را از ازدواجنکردن و مجردزيستن منع نمود (تميميمغربي، 1385: 2/193)..
1-1. بررسي سندي
به رغم شهرت اين حديث، تنها منبع شيعي که آن را نقل کرده دعائم الاسلام تميمي است که در اين منبع نيز سندي براي آن ذکر نشده است. به نظر ميرسد که تميمي آن را از کتابهاي اهل سنت نقل کرده است. وي روايت را به صورت غيرمستقيم نقل ميکند و اين ميتواند نشانهاي باشد بر اينکه وي، همانند ابنسعد (ابنسعد، 1414: 3/27)، همان روايتِ عثمان بنمظعون را به اين صورت نقل کرده باشد. در منابع اولية اهل سنت مانند صحاح سته، مستدرک الصحيحين، و الموطأ ابنمالک نيز اثري از آن ديده نشده است و تنها نزد غيرمحدثاني مانند حريري، زمخشري و ابناثير ــ که در قرنهاي پنجم، ششم و هفتم ميزيستند ــ يافت شده است (بدوي، 1375: 124). طرح حديث مزبور در اين بحث بدان جهت است که عموم، از جمله شيعه، آن را روايتي معتبر در نفي رهبانيت تلقي کردهاند؛ مثلاً اين حديث در کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل امام خميني مورد استناد قرار گرفته است (هرچند اين کتاب درصدد تثبيت رهبانيتِ مجاز و مثبت است) (خميني، 1380: 325). آن طور که از تحقيق بدوي، در تاريخ تصوف، برميآيد اين حديث در اصل با عبارت ديگري بوده که بعدها به اين عبارت نقل به معني شده است و در اهل سنت، ابنسعد اولين کسي بوده که آن را با همين عبارت از روايت ديگري نقل به معني کرده است (بدوي، 1375: 124). اين روايت با همين مضمون اما با عبارتي متفاوت، در جريان عثمان بنمظعون نقل شده است و به نظر ميرسد متن اولية روايت نيز همان باشد. به هر حال، اين روايت به لحاظ سند، ضعيف محسوب ميشود.
1-2. بررسي محتوايي:
در بررسي محتوايي بايد يادآوري نمود که در منابع شيعه دو دسته روايت دربارة رهبانيت ديده ميشود؛ دستهاي از اين روايات رهبانيت را نفي و دستة ديگر آن را تأييد ميکند.
1-2-1. روايات ناظر به نفي رهبانيت
1. کليني در روايتي از ابنقداح از امام صادق(ع) نقل ميکند: «زن عثمان بنمظعون نزد پيامبر(ص) آمد و عرض کرد: اي پيامبر خدا! عثمان روزها روزه ميگيرد و شبها را به شبزندهداري ميگذراند. پيامبر(ص) خشمگين، با پاي برهنه نزد عثمان آمد. او را در حال نماز يافت. عثمان با ديدن پيامبر نماز را رها کرد. پيامبر فرمود: اي عثمان! خداوند مرا به رهبانيت برنينگيخته است؛ بلکه مرا به دين سهل و آسان برانگيخته است؛ من روزه ميگيرم، نماز ميخوانم و با همسرم نزديکي ميکنم. کسي که روش مرا دوست دارد، بايد بهسنت من عمل نمايد و از جمله سنت من نکاح است» (کليني،1365: 5/496).[1]
2. روايت ديگر جريان را به اين صورت نقل کرده است: «فرزند عثمان بنمظعون مرد و عثمان از شدت حزن در مسجد به عبادت مشغول شد تا جايي که آنجا را خانه خود کرد. خبر به پيامبر(ص) رسيد. پيامبر به او فرمود: ايعثمان! خداوند رهبانيت را بر ما واجب نکرده است؛رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است» (شيخ صدوق،1362: 66).[2]
3. در روايت ديگري به نقل از عثمان بنمظعون آمده است: «به پيامبر(ص) عرض کردم: ميخواهم مسائلي را از شما بپرسم. فرمود: چه مسائلي؟ عرض کردم: من ميخواهم رهبانيت[3] پيشه کنم. فرمود: اين کار را نکن؛ رهبانيت امت من نشستن در مساجد و انتظار نماز بعد از نماز است. عرض کردم: ميخواهم خودم را اخته (عقيم) کنم. فرمود: اين کار را نکن؛ زيرا اخته کردن امت من روزه است» (طوسي، 1365: 4/190؛ حر عاملي، 1409: 4/117 و 10/410).[4]
4. عثمان بنمظعون ميگويد: «به پيامبر(ص) عرض کردم: نفسم به من ميگويد که به سياحت بپردازم و در کوهها سکني گزينم. فرمود: اين کار را نکن؛ زيرا سياحت امت من جنگ و جهاد است» (طوسي، 1365: 6/122؛ حر عاملي، 1409: 15/17).[5]
به نظر ميرسد روايت سوم، با روايت چهارم يکي باشد؛ زيرا همين دو روايت با تفاوتهايي در برخي عبارات و افزودگيهايي در دعائم الاسلام اين چنين آمده است:
عثمان بنمظعون ميگويد: به پيامبر(ص) عرض کردم: نفسم به من چيزهايي را ميگويد و من نيز کاري نميکنم تا آنکه از شما اجازه بگيرم. فرمود: نفست چه ميگويد؟ عرض کردم: ميخواهم به سياحت بپردازم. فرمود: اين کار را نکن؛ زيرا سياحت امت من مساجد است؛[6] تا آنجا که گفت: عرض کردم: ميخواهم خودم را اخته (عقيم) کنم. فرمود: اين کار را نکن؛ کسي که اين کار را با خود يا ديگري بکند از ما نيست؛ اخته کردن امت من روزه است.[7] [عرض کردم:] ميخواهم زنم را بر خود حرام کنم. فرمود: اين کار را نکن؛ زيرا بنده مؤمن وقتي دست زنش را ميگيرد خداوند برايش ده حسنه مينويسد و ده گناه را از او ميبخشد... سپس پيامبر(ص) به سينة عثمان زد و فرمود: اي عثمان! از سنت من رو مگردان. کسي که از سنت من رو بگرداند، روز قيامت روي او را از حوض من ميگردانند» (تميمي مغربي، 1385: 2/190).
5. در روايت ديگري، هجرت، نماز، روزه، حج و عمره به جهاد افزوده شده است (مجلسي، 1404: 14/277).
6. در روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است: «خداوند به محمد، شرايع نوح، ابراهيم، موسي و عيسي، توحيد، اخلاص، نفي شرک، فطرت و دين سمحه (الْحَنَِفِيَّةَ السَّمْحَةَ) را عطا نمود. رهبانيت و سياحت را نداد. در اين دينِ سمحه، پاکيزهها (طيبات) حلال و ناپاکيها (خبيثات) حرام شده است» (مجلسي، 1404: 65/317؛ کليني، 1365: 2/17).
7. در جاي ديگر، از سکوني نقل شده است که پيامبر فرمود: «ماندن در مساجد، رهبانيت عرب است. مجلس مؤمن، مسجد او است و صومعة او خانه او است» (کليني، 1365: 2/662؛ حر عاملي، 1409: 5/236).
8. علي(ع) از پيامبر(ص) نقل نموده است که «در امت من رهبانيت، سياحت و سکوت نيست» (حر عاملي، 1409: 10/524؛ شيخ صدوق، 1361: 173).
9. «شخصي به پيامبر عرض کرد: مرا اندرز ده. فرمود: تقوا پيشه کن که همة خوبيها در آن است و جهاد کن که رهبانيت امت من جهاد است» (شيخ طوسى، 1414: 539 و ديلمى، 1412: 1/140 و ابنابى الحديد، 1404: 11/185).
از مجموع اين روايات به دست ميآيد که پيامبر(ص) رهبانيت را نفي کرده و طبق بيشتر روايات، جهاد و طبق برخي ديگر، نماز، روزه، حج و عمره را رهبانيت اسلام معرفي نموده است.
1-2-2. روايات ناظر به تأييد رهبانيت
در مقابل روايات بالا، رواياتي نيز وجود دارند که رهبانيت را تأييد ميکنند.
1. امام باقر(ع) دربارة صفات شيعة اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «شيعيان علي(ع) افرادي حليم و عالم هستند و رهبانيت از چهرههايشان پيداست» (کليني، 1365: 2/235).
2. امام صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل ميکند که به علي(ع) فرمود: «يا علي! برادرانت [دوستان و شيعيانت] کسانياند که لبانشان خشکيده و آثار رهبانيت در سيمايشان پيدا است» (مجلسى، 1404: 65/40؛ فرات كوفى، 1410: 245؛ كراجكى، 1410: 1/87؛ تميمى، 1385: 1/56). اين روايت با دو سند مختلف نقل شده است (مجلسى، 1404: 65/40 و 45).
3. اميرالمؤمنين(ع) دربارة اوصاف شيعه به نوف بکالي ميگويد: «اي نوف! شيعيان من افراد حليم، عالمان به خدا و دين او، عاملان به فرمان او و هدايتيافتگان به محبت اويند.... ربانيت در صورتها و رهبانيت در سيماهايشان پيدا است»
(شيخ طوسى، 1414: 576 و مجلسى، 1404: 65/177).
4. امام صادق(ع) در توصيف دوستداران اهل بيت ميفرمايد: «...دسته سوم کسانياند که ما را در خفا دوست ميدارند و دوستيشان را آشکار نميکنند. به جان خودم سوگند! اگر آنان [مدعيان دروغين] در خفا و نه در علن دوستدار ما بودند، ميبايد روز را روزه ميداشتند و شب را به شبزندهداري ميگذراندند و آثار رهبانيت در صورتهايشان پيدا ميبود» (ابنشعبه، 1404: ص325).
5. «گروهي براي کار دنيوي نزد علي(ع) آمدند و از امر دين پرسش نمودند و بدين ترتيب به دين توسل جستند و گفتند: يا اميرالمؤمنين! ما از شيعيان شما هستيم. امام نگاه معنيداري به آنان انداخت و سپس فرمود: شما را نميشناسم و اثري از آنچه ميگوييد در شما نميبينم. شيعيان ما کسانياند که به خدا و پيامبرش ايمان دارند و به فرمانهاي خدا عمل ميکنند و از معاصي اجتناب ميورزند و دستورهاي ما را انجام ميدهند و دعوتهاي ما را اجابت ميکنند. شيعيان ما خورشيد و ماه را ميپايند، يعني بر وقتهاي نماز مواظبت ميکنند. شيعيان ما لبان خشکيده دارند و شکمهايشان به پشتشان چسبيده است و رهبانيت در سيمايشان پيداست» (نوري، 1408: 1/128).
6. «خدايا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را از کساني قرار ده که از شکفتههاي بهارِ فهم، بهره ميبرند و بدين ترتيب تا اعلي عليين بالا ميروند و ياد هيبت تو در دلهايشان نقش ميبندد و بدينترتيب، زبانهايدلهاي نهفته با طول استغفار تنهاييدر محرابهايقدسرهبانيتِ خاشعين، با تو بهنجوا مشغولميشوند»(مجلسى،1404: 91/126).
7. اميرالمؤمنين(ع) در وصف شيعيان ميفرمايد: « [آنان کسانياند که] لبانشان از تشنگي خشکيده، شکمهايشان از گرسنگي به پشتشان چسبيده و چشمهايشان از شبزندهداري اشکي و ضعيف شده است؛ رهبانيت از وجودشان ميتراود و خشيت همواره آنان را همراهي ميکند» (مجلسى، 1404: 75/26).
8. سلمان ميگويد: «اميرالمؤمنين(ع) در خطبهاي از فتنة آخرالزمان و قيام مهدي(ع) سخن گفت. پس از اتمام سخن، دست زير سر برد و به پهلو خوابيد در حالي که ميگفت: علامت رهبانيت، قناعت است» (طبرى، بيتا: 132-133).
اين روايات نشان ميدهند که رهبانيت نه تنها امر مذمومي نيست، بلکه از نشانهها و مشخصههاي شيعيان علي(ع) محسوب ميشود.
بنابراين ما با دو دسته روايات مواجهيم که دستهاي رهبانيت را نفي و دستة ديگر آن را اثبات ميکنند. همين وضع بر روايات اهل سنت نيز حاکم است. عبدالرحمن بدوي اين روايات را با آيات رهبانيت در قرآن مقايسه و نتيجه گرفته است که دو نوع رهبانيت وجود داشته است؛ نوعي از آن ستوده و مطلوب بوده مانند آنچه که در آيه 27 سورة حديد آمده است و نوع ديگر، رهبانيتِ نکوهيده است مانند رهبانيت راهبان مسيحي که به دنيا پشت ميکردند و لذات آن را رها ميکردند و زهد پيشه ميکردند و از مردم کنارهگيري ميکردند و رياضتهاي فراوان بر خود تکليف ميکردند تا آنجا که برخي خودشان را اخته نموده، زنجيرهاي آهنين بر گردن خود ميآويختند و انواع شکنجههاي ديگر را بر خود تحميل ميکردند. پيامبر چنين رهبانيتي را از اسلام نفي کرد و مسلمانان را از آن بازداشت و فرمود: «بر شما باد جهاد! رهبانيت امت من در جهاد است» (بدوي، 1375: 132-133).
از اين رو ميتوان گفت که روايات ناظر به نفي رهبانيت، همان رهبانيت نوع دوم را نفي ميکنند. چنانکه در برخي روايات مربوط به عثمان بنمظعون به صراحت، وي به سبب ترک همسرش و سکني گزيدن در مسجد نکوهش شده است و در برخي ديگر، پيامبر وي را از اخته کردن و ترک همسر و... منع نموده است.
در لسان بيشتر اين روايات، ترک همسرداري بهعنوان شاخص برجستة رهبانيتِ منفي و در برخي ديگر گوشت نخوردن و ترک بوي خوش از شاخصههاي اين نوع رهبانيت معرفي شده است. اما در روايات ناظر به تأييد رهبانيت ــ که در بيشتر آنها، رهبانيت علامت شيعيان دانسته شده ــ شاخصة آن شدت تقوي و زهد معرفي شده است. اين نوع از رهبانيت، که روايات مزبور آن را تجويز ميکنند، به ترک همسرداري و استفاده از بوي خوش و برخي لذايذ ديگر منجر نميشود و نوعي از عزلتگزيني مجاز است؛ عزلتهاي خاصي را که پيامبر(ص) قبل از بعثت در غار حرا ميگذراندند که سرانجام نيز در همين ايام عزلت و در همان غار پيام رسالت الاهي را دريافت کردند، از همين نوع رهبانيت مجاز است. امام خميني(ره) نيز در تفکيک بين دو نوع رهبانيت مزبور ميگويد:
رهبانيت به اين معني که ترک اجتماع [خلق] و ترک نساء و بازداشتن قواي شريفه الاهيه- که حق تعالي به انسان مرحمت فرموده ـ از غايت جهل است که نوعاً بر آن مفاسد بسياري مترتب شود. و خوف از حق تعالي که از جنود عقل است و از مصلحات نفوس است و مقابل جرئت بر حق است که از جنود جهل است، ملازم با رهبانيت به آن معني [پيشگفته] نيست. بلکه خلوت که در لسان اهل معرفت است، عبارت از گوشهنشيني و کناره از خلق نيست، گرچه خلوت به مصطلح اهل معرفت که عبارت از ترک اشتغال قلب است به غير حق، گاهي يا نوعاً حاصل نشود مگر با يک مرتبه از اعتزال و ترک خلطه [با خلق]. و اين معني نيز رهبانيت [به معني پيشگفته] نيست، بلکه مطلب راجحي است شرعاً و عقلاً (خميني، 1380: 326).
سخنان اميرالمؤمنين(ع) در توصيف شيعيان براي نوف بکالي و يا توصيف متقيان براي همام (مجلسى، 1404: 75/28-30)، الگوي روشني از رهبانيت مجاز را به دست ميدهد. آن حضرت در يکي ديگر از سخنانشان ميفرمايد: «خوشا به حال زاهدان دنيا و مشتاقان آخرت! کساني که زمين خدا را بستر خود و خاک آن را بالش خود و آب آن را نوشيدني گواراي خود قرار دادهاند و کتاب خدا را شعار خود و دعا را سرمايه خود کردهاند» (مجلسى، 1404: 75/27). از اين دست روايات که زهد و بيرغبتي به دنيا را ميستايند در منابع روايي شيعه زياد وارد شده است که طرح آنها در اين مختصر مقدور نيست.
به هر حال آنچه بهعنوان جمعبندي ميتوان گفت اين است که در اسلام، رهبانيت به طور کلي مذمت نشده بلکه نوع منفي آن، مورد نکوهش قرار گرفته است و نوع مطلوب آن نه تنها نفي نشده بلکه توصيه نيز شده است.
پي نوشت ها :
[1]. کليني دو سند براي اين حديث نقل ميکند. سند اول صحيح و سند دوم به دليل وجود محمد بنحسن بنشمون و عبدالله بنعبدالرحمن ضعيف است.
[2]. اين روايت به خاطر مجهول بودن عبدالله بنوهب و ثوابه بنمسعود و نيز انس بنمالک ضعيف است.
[3]. اين کلمه در متن عربي با ساختار مصدري «ترهُّب» آمده است.
[4]. روايت به سبب مجهول بودن عبد الله بنجابر و خود عثمان بنمظعون ضعيف است.
[5]. روايت به لحاظ مجهول بودن ضرار بنعمرو شمشاطي، سعدبن مسعود کناني و عثمان بنمظعون ضعيف است.
[6]. در تهذيب و وسائل به جاي سياحت، رهبانيت آمده بود و در آنجا پيامبر(ص) سياحت را جهاد دانسته بودند.
[7]. از اينجا به بعد در تهذيب و وسائل نيامده است.
منبع: www.urd.ac.ir