سيد باب که به قول بهايي ها امام زمان و نيز پيامبر جديد است نامش علي محمد و نام پدرش رضا و نام مادرش فاطمه بيگم بوده است و ادعاي قائميت که يک اعتقاد کاملا اسلامي و شيعي است داشته است. بهاءالله نامش ميرزا حسين علي بوده است و هم باب و هم بهاء الله در آثارشان کلي از آيات و روايات اسلامي استفاده کرده اند. بهائيت به هر دليلي اسلام را بر حق مي داند. ولي معتقد است دوره ي اسلام به سر آمده و دين جديد آمده است.
حال اينک از همه آزاد انديشان و پژوهشگران گرامي سئوال مي کنيم آيا ما بايد اسلام را اثبات کنيم يا آنها بايد بهائيت را ثابت کنند؟ !
به نظر بهائيان دوران اسلام به سر آمده و دين جديد رخ نموده است. بسيار خوب، سئوال اين است: دليل حقانيت اين دين چيست؟ از آن جلوتر سئوال اين است: باب چه ادعايي داشته است؟ بهاء الله مدعي چه مقامي بوده است؟ از دوستان پژوهشگر مي خواهم به وجدانشان مراجعه کنند، آيا پاسخ اين پرسش مامبتني بر اين است که اسلام را چگونه ثابت مي کنيد؟ عزيزان من مي پرسم اصلا معلوم نيست باب چه کاره است؟ بهاء الله چه کاره است؟ شما مي فرماييد: ما کشته داده ايم، حق ما را خورده اندو از اين قبيل. داستان ارتباط ماست و دروازه را که شنيده ايد؟ هر دو به هم مربوط هستند چون هم ماست را مي بندند و هم دروازه را!! باز هم مي پرسم:
1- باب چه ادعايي داشته است؟
2- بهاء الله مدعي چه مقامي بوده است؟
3- بعد از معلوم شدن ادعاي آنان، دليل درستي آن ادعا چيست؟
آيا پاسخ به اين پرسش ها منوط به اثبات اسلام است؟
مطالب امثال آقاي داوودي بهايي هم دردي را دوا نميکند زيرا او هم دچار همين اشتباه (يا ترفند)شده است که اول بهائيت را اثبات شده گرفته بعد ادعاي مشابهتش با اديان ديگر را مطرح کرده است.جناب داوودي در آن نوشته اصل را بر آن گرفته است که بهائيت دين است و سپس شروع به بيان مطالبي کرده که اگر دين بودن بهائيت ثابت شده باشد چه بسا برخي از آن مطالب درست باشد. اما دوست من سخن در اين است که:
1- باب و بهاء الله چه کاره اند و به چه دليل؟
2- آيا اثبات بهائيت منوط به اثبات اسلام است؟
اگر بخواهند بگويند مقام آنان رسالت و نبوت بوده است از آنجا که اين سخن با صريح عبارت خود بهاءاله که نبوت و رسالت را بوجود پيامبر اسلام (ص) خاتمه يافته مي داند مغاير است،مجبور مي شوند دست به دامن توجيهات صوفيانه بزنند و بگويند همه انبيا خاتم بوده اند چنانکه اول بوده اند!!
مي گويند:
در مقام توحيد تمام مظاهر امر بدون هيچ امتيازي حقيقته واحدند مانند خورشيدي که در آينه هاي مختلف تابش ميکند.در نتيجه حقيقت يا همان عقل اوليه يکي بيشتر نيست.يعني حقيقت خداوند مظاهر ظهور الهيه هستند که اين حقيقت يکي است و بهاالله بر همين اساس در کتاب ايقان به مساله خاتميت پرداخته است. (ص 36 – 43)
و ميفرمايند چون مظاهر امر حقيقت واحده اند همگي مظاهر اوليت و آخريت و ظاهريت و باطنيت و بدئيت و ختميت الهيه هستند.به اين معني که حضرت محمد آخرين رسول است ، آخرين نبي است و آخرين پيغمبر است.براي اينکه هرکه بعد از او بيايد باز هم خود اوست بعد از او کسي نمي آيد، چون کسي غير از او نيست که بيايد چون يک حقيقت بيشتر نيست.مانند آفتابي که خود در آسمان است و بر آينه هاي مختلف ميتابد. حقيقت آفتاب يکي است و تنها در آينه هاي مختلف ميتابد.
توضيح اين سخن اين است که وقتي بهاء الله در کتاب اشراقات مي گويد: الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه (ص293)
منظور او اين است که رسالت و نبوت به وجود حضرت آدم و نوح و هود و صالح و لوط و ابراهيم و يعقوب و يوسف و ايوب و شعيب و موسي و عيسي و محمد ختم شده است!! يعني ضمير( به) به تمامي پيامبران بر مي گردد و رسالت و نبوت به وجود همگي آنان انتها يافته است!! چون همگي آنان يکي هستند!!
اين است بهائيت و اين است اين همه تبليغات پر سر و صدا؟
کدام عاقلي اين حرف ها را مي پذيرد؟
آيا افتادن به وادي توجيهات خنک و مضحک همچون اين توجيهات ثمره دوري از وادي تعقل نيست ؟:
" چون مظاهر امر حقيقت واحده اند همگي مظاهر اوليت و آخريت و ظاهريت و باطنيت و بدئيت و ختميت الهيه هستند.به اين معني که حضرت محمد آخرين رسول است ، آخرين نبي است و آخرين پيغمبر است.براي اينکه هرکه بعد از او بيايد باز هم خود اوست بعد از او کسي نمي آيد، چون کسي غير از او نيست که بيايد چون يک حقيقت بيشتر نيست.مانند آفتابي که خود در آسمان است و بر آينه هاي مختلف ميتابد. حقيقت آفتاب يکي است و تنها در آينه هاي مختلف ميتابد."!
گاهي اوقات بهترين پاسخ فقط نقل مطلب طرف مقابل است و نقد آن رابه عهده ي خردمندان نهادن.
بهاء الله مي گويد:
الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم. الذي به انتهت الرسالة و النبوه و علي آله و اصحابه
1- سيد عالم و مربي امم کيست؟ همه ي پيامبران؟ ضمير مفرد است!
2- ضمير موصول مفرد « الذي» به چه کسي اشاره مي کند؟ به همه پيامبران؟ ضمير مفرد است!
3- ضمير هُ در «به» به چه کسي باز مي گردد؟ به همه ي پيامبران؟ باز هم ضمير مفرد است!
4- «انتهت» يعني انتها يافت، پايان يافت. تمام شد.(معناي درست فارسي اش)
5- رسالت و نبوت هر دو مصدرند. يعني توجيه تابش هاي گوناگون خورشيد هم جوابش در همين نکته آمده است. اصلا ديگر خورشيدي نيست تا تابش هاي گوناگون داشته باشد. نقد به عهده ي خردهاي بيدار!
تازه هنوز به ادعاي خدائي و خداآفريني بهاءاله نپرداخته ايم تا سر در گمي بهائيان در توجيه اين مقام او را شاهد باشيم:
ادعاي خداي خدايان
بهاء الله مي گويد: کل الألوه من رشح امري تألهت و کل الربوب من طفح حکمي تربتي: همه ي معبودها از ترشح امر من معبود شده اند و همه خدايان از ظرف لبريز و پر خدايي من به خدايي رسيده اند. يا در جاي ديگر هنگامي که در زندان عکا گرفتار بود گفت: لا إله إلا أنا المسجون الفريد: هيچ معبودي به جز منِ زنداني تنها نيست !!
منبع: بهائي پژوهي/خ