(قسمت دوم: بهاءالله)
يکي از ادعاهاي جناب بهااله همچون جناب باب مساله اميت يا همان درس ناخواندن و عدم کسب علوم به شيوه متداول روز مي باشد. ايشان چون ادعاي پيغمبري داشته اند خواسته اند به شيوه انبيا پيشين که داراي علم الهي لدني بودند و علمشان را به صورت اکتسابي به دست نياورده بودند، داعيه ي پيغمبري خود را از اين طريق به اثبات برسانند لذا در موارد مختلف اين ادعا را مطرح کرده اند از جمله :
چنان که در نامه به ناصرالدين شاه مي نويسند :
" ما قَرئتُ ما عِندَ النّاسِ مِنَ العُلُومِ وَ ما دَخَلتُ المَدارِسَ. فَسئَلِ المَدينَةَ الَّتي کُنتُ فيها لِتُوقِنَ بِأنّي لَستُ مِنَ الکاذبين "يکي از ادعاهاي جناب بهااله همچون جناب باب مساله اميت يا همان درس ناخواندن و عدم کسب علوم به شيوه متداول روز مي باشد. ايشان چون ادعاي پيغمبري داشته اند خواسته اند به شيوه انبيا پيشين که داراي علم الهي لدني بودند و علمشان را به صورت اکتسابي به دست نياورده بودند، داعيه ي پيغمبري خود را از اين طريق به اثبات برسانند لذا در موارد مختلف اين ادعا را مطرح کرده اند از جمله :
چنان که در نامه به ناصرالدين شاه مي نويسند :
" ما قَرئتُ ما عِندَ النّاسِ مِنَ العُلُومِ وَ ما دَخَلتُ المَدارِسَ. فَسئَلِ المَدينَةَ الَّتي کُنتُ فيها لِتُوقِنَ بِأنّي لَستُ مِنَ الکاذبين " من از علوم بشري چيزي نخوانده ام و به مدارس نيز نرفته ام و اگر مي خواهي بداني که دروغ نمي گويم از هم شهريان من بپرس. ( مقاله ي شخصي سياح ص 117)
جناب فاضل مازندراني در کتاب اسرارالآثار ، جلد يک ، صفحه191 از قول جناب بهاءالله چنين آورده است :
" إنّا ما قَرَئنا کُتُبَ القَومِ و ما أطلَعنا بِما عِندَهُم مِنَ العُلُومِ. کُلَّما أرَدنا أن نَذکُرَ بَياناتِ العُلَماءِ وَ الحُکَماءِ يَظهَرُ ما ظَهَر فِي العالَمِ وَ ما فِي الکُتُبِ وَ الزُّبُرِ في لوحٍ أمامَ وَجهِ رَبِّکَ نَري وَ نَکتُبُ "هر آينه ما کتاب هاي مردمان را نخوانديم و از علومشان آگاه نيستيم هرآن گاه که خواستيم بيانات عالمان و حکيمان را يادآور شويم در پيش روي پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود آشکار مي گشت ما هم مي ديديم و مي نوشتيم.
دوستان بهايي با استناد به اين مطلب سعي بر اثبات امي بودن جناب بها و لدني دانستن علوم ايشان دارند.در حالي که بررسي کتب جناب بهاءالله نشان مي دهد که اين سخن، داعيه اي گزاف و خلاف است و منقولات ايشان از راه مطالعه ي مستقيم کتب به دست آمده و علومشان اکتسابي است نه الهي . به برخي شواهد بر اين مدعا اشاره مي کنم :
1- آواره در ص 256 و 257 الکواکب الدرية ج يک مي نويسد:
"و در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن پرداخت بر اهميت خود بيفزود و در انظار جلوه اي غريب نمود و چون به حدّ بلوغ بالغ گشت به مجامع و مجالس وزراء و بزرگان و علما و امرا و ارکان دولت خود را به نطق و بيان و عقل و وجدان معرفي فرمود."
2- در ص 143 کتاب ايقان راجع به حاج کريم خان کرماني چنين آمده :
اين بنده اقبال به ملاحظه ي کلمات غير نداشته و ندارم و ليکن چون جمعي از احوال ايشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدري در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلين بعد از معرفت و بصيرت داده شود! باري کتب عربيه او به دست نيفتاد! تا اين که شخصي روزي ذکر نمود کتابي از ايشان که مسمي به إرشاد العوام است در اين بلد يافت مي شود... با وجود اين، کتاب را طلب نموده چند روز معدود نزد بنده بود و گويا دو مرتبه! در او ملاحظه شد. از قضا مرتبه ي ثاني جايي به دست آمد که حکايت معراج سيد لولاک بود.
جناب ميرزا حسينعلي نوري چگونه مي تواند داراي علم لدني باشد و چگونه مي تواند داعيه ي امي بودن داشته باشد در حالي که براي پاسخگويي به سوالاتي که در مورد حاج کريم خان کرماني از ايشان مي شود مجبور به مراجعه به کتب ايشان مي شود و دوبار يکي از کتابهاي ايشان را مطالعه مي کند . چگونه شده است که اين بار مطالب اين کتاب براي ايشان بدون مطالعه گشوده نشده است و ايشان مجبور به مطالعه اين کتاب شده اند ؟!!
3- در صحيفه ي شطّيه که در ص 285 رحيق مختوم و ص330 جزء چهارم مائده ي آسماني آمده، چنين مي نگارد:
" و در فرقان بسيار آيات دليل بر اين است، اگرچه نفس آيه در نظر نيست! و لکن مضامين آن آيات بدين قرار است مثلاً « هُوَ الَّذي خَلَقَکُم وَ رَزَقَکُم أفَلا تُبصِرُون وَ هُوَ الَّذي أنبَتَ مِنَ الأرضِ نَباتاً حَسَناً أفَلا تُؤمِنُون وَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً أفَلا تَشکُرُون وَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأرضَ وَ ما بَينَهُما وَ أسکَنَ الجِبالَ! فَضلاً مِن عِندِهِ وَ قَليلاً مِنکُم ما تَفقَهُون! "
چطور است که جناب بهاءالله که داعيه ي امي بودن و آشکار شدن محتواي صحف و کتب براي خويش را دارند ، به محتواي مهمترين کتاب آسماني يعني قرآن احاطه ندارد و محتواي اين کتاب براي ايشان آشکار نمي شود و آيات قرآن را اشتباه مي نگارد ؟؟!!
از همين موارد به خوبي برمي آيد که ايشان صاحب علم لدني نبوده ، زيرا اگر چنان مي بود، چرا ايشان نتوانسته است کتب عربي حاج کريم خان را ببيند؟ و چرا چند شبانه روز کتاب إرشاد العوام را عاريه گرفته است؟ و چرا دو مرتبه آن را خوانده است؟ و چرا اصل آيات قرآن را نتوانسته ببيند که مضامين ساختگي و مغلوطي از آنها را نگاشته است؟ و بسياري چراهاي بي جواب ديگر؛ و سرانجام هر حق جوي بصيري گواهي مي دهد که داعيه ي اميّت ايشان نادرست و مبطل دعاوي ديگرشان است.
لذا با اثبات عدم اميت جناب بها بر اساس موارد فوق که از کتب و اسناد معتبر خود بهائيان انجام شده مشخص مي گردد که داعيه ي نبوت ايشان هم داعيه اي گزاف و بيهوده مي باشد و ايشان به اين ترتيب نمي توانسته اند پيامبر خدا باشند، زيرا شرط اول پيغمبري که اميت و بهرمندي از علم وهبي الهي مي باشد را دارا نبوده اند.
منبع: بهائي پژوهي