خروش بر توطئهها!
مبارزات حضرت امام خميني(رحمت الله عليه) عليه سياستهاي ضد ديني و ضد فرهنگي رژيم پهلوي در 1341ش در جريان انجمنهاي ولايتي و ايالتي به صورت علني آغاز شد. پس از رحلت آيتالله بروجردي در 1340، دستگاه دولت پنداشت فرصتي براي خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعي به دست آمده، لذا حرکت ضد دينياش را شدت بخشيد. شاه و ديگر ايادي استعمار (نظير اسدالله علم) زمزمه الغاي بعضي از قوانين اسلام را هر روز به اسم و تحت عنواني ساز کردند. «لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي» ، «کنفرانس آزاد زنان و آزاد مردان» ، «انقلاب سفيد شاه و ملت» ، «لوايح ششگانه» و در نهايت «قانون حمايت خانواده» از برنامههايي بود که توسط دول امپرياليستي (بويژه امريکا) براي ريشهکن ساختن اساس اسلام و استقلال ايران مطرح و توسط شاه به اجرا گذشته شد.1
يکي از اين برنامهها، تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود که با حذف قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن از اين قانون، غيرمسلمانان و در راس ايشان بهائيان بدون هيچگونه منع قانوني ميتوانستند به مناصب و پستهاي مهم دست يابند. امام با هشياري تمام، متوجه خطر شد و به صورت فعال وارد صحنه سياست کشور گرديد.2 ايشان، که هدف اين لايحه را حاکميت بهائيان بر سرنوشت ايران ارزيابي ميکرد، عليه لايحه مذکور و به صورت يک مخالف مقتدر، در مقابل رژيم پهلوي قد برافراشت و در مناسبتهاي مختلف با سخنرانيهاي روشنگر خويش، علما و مردم را از توطئههاي شوم استعمار مطلع و خطر بهائيان و اسرائيل را براي اسلام و کشور گوشزد کرد3: «... اينجانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر ميکنم، قرآن کريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در قبضه صهيونيستها است که در ايران به [صورت] حزب بهائي ظاهر شدند...» 4
امام دست استعمار را در ايجاد اين فرقه و رابطه عميق آنها با اسرائيل و دشمني ديرين و مشترکشان با اسلام را ميديد و بر لزوم مبارزه با آنها تاکيد کرد. ايشان در سال 42 طي پيامي خطاب به علماي يزد، صريحا از تسهيلاتي که دولت علم براي انجام کنفرانس ضد اسلامي بهائيان در لندن منظور کرده بود انتقاد و افزود: «بسياري از پستهاي حساس به دست اين فرقه (بهائيت) است که حقيقتا عمال اسرائيل هستند» .5 در سخنرانيهاي همان سال نيز، ضمن هشدارهاي متعدد به مردم و روحانيت، فرمود: «... اين سکوت مرگبار اسباب اين ميشود که زير چکمه اسرائيل به دست همين بهائيها، اين مملکت ما، نواميس ما پايمال شود...» .6 امام درباره اصول انقلاب سفيد! شاهنشاهي نيز معتقد بود که برخي از اصول آن نظير تساوي مطلق حقوق زنو مرد نشات گرفته از راي عباس افندي است.7
در يک جمعبندي ميتوان گفت که از ديدگاه امام، بهائيت با سازمان خود در ايران به جاسوسي براي اسرائيل و امريکا مشغول بود و در اساس براي شکستن مذهب شيعه به وجود آمده بود. تاکيد ايشان بر نابودي استقلال ايران توسط استکبار و عوامل آن نظير اسرائيل، بهائيت و رژيم ستمشاهي، ماهيتي کاملاً ضد امپرياليستي و ضد صهيونيستي به نهضت اسلامي بخشيد.
سرانجام رژيم که تاب مقابله با امام را نداشت در آبان 1343 ايشان را بازداشت و به ترکيه تبعيد کرد. با تبعيد امام در آبان 43 به ترکيه، روند هجوم بهائيان به دستگاه حکومت که از پيش آغاز شده بود، شتاب بيشتري يافت و هويداي بهائي، براي حدود 14 سال نخستوزير شد. در اين دوره، روز بروز بر قدرت اين فرقه در ايران افزوده شد، تا جايي که در کابينه هويدا 9 وزير بهائي راه يافت.8 اينان از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعه بهائيت استفاده ميکردند و از اين ثروت در راه تبليغ و ترويج فرقه خود نهايت استفاده را مينمودند. زن نيز از وسايل مهم جلب افراد بود و از دختران بهائي به عنوان مبلغ براي جلب جوانان از طريق روابط جنسي استفاده ميشد.9
در گزارشي محرمانه به سفارت امريکا، وضعيت بهائيان اين گونه بيان ميشود: از نظر تعداد مذهب بهائي در حال ازدياد است و در سطح تصميمگيري در دولت ايران در حال اعمال نفوذ است. از اعضاي مذهب بهائي ميتوان سرهنگ عبدالکريم ايادي پزشک شخصي شاه ايران، سرهنگ فريدون جم سفير ايران در اسپانيا (معلم پيشين فرزند شاه) که يک بهائي متعصب و دوست صميمي سرهنگ ايادي است و... نام برد. توسعه کنوني بهائيگري با نفوذ سرهنگ ايادي صورت ميگيرد. در نتيجه شاه شخصا بهائيگري و ترويج آن را در ايران تصويب و تاييد کرده است.10
به گفته فردوست، رئيس دفتر اطلاعات شاه، شخص شاه در جريان رشد و نفوذ بهائيان قرار داشت. فعاليتهاي بهائيت توسط ساواک به دقت دنبال ميشد و گزارش اين فعاليتها در بولتنهاي نوبهاي تنظيم و از طريق فردوست به اطلاع محمدرضا ميرسيد. وي ميگويد: «اين بولتن مفصلتر از بولتن فراماسونري بود، اما محمدرضا از تشکيلات بهائيت و به خصوص افراد بهائي در مقام مهم و حساس مملکتي اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان ميداد.11
بنابر مدارک و اسناد موجود، شاه چنان در حمايت از بهائيان کوشيد که بهائيان مدعي بودند که کارهايي که اکنون (سال 48) به دست اعليحضرت آريامهر صورت ميگيرد، هيچ کدام آن روي اصول دين اسلام نيست، زيرا شاه به تمام دستورات بهائي آشنايي دارد. بهائيان نهتنها مورد حمايت رژيم شاه بودند بلکه بر اساس اخبار در اسناد، مورد حمايت رئيس جمهور امريکا و دولت اسرائيل نيز بودند. بهائيان ايران نيز مانند ساير بهائيان جهان جاسوسي براي اسرائيل را يک وظيفه افتخارآميز ميدانستند، آنان علاوه بر تبريک پيروزي اسرائيل، گستاخي را به جايي رساندند که مبالغ هنگفتي پول براي کمک به ارتش اسرائيل جمعآوري کردند.12
آنها ايران را بعد از اسرائيل، دومين سرزمين بهائيان و آن را مرکز قيام و تسخير جهان ميدانستند و در نقشه دهسالهشان بر اهميت ايران براي بهائيت تاکيد داشتند. «شوقي افندي» چند سال قبل از مرگش تنظيم طرح جهاني بهائيان تحت عنوان «نقشه دهساله» را آغاز کرده بود. او اميد داشت که اين طرح در دوران پيشوايي خودش به مرحله اجرا درايد ولي مرگ ناگهاني او مانع اجراي هدفهايش شد. اين نقشه شامل 28 هدف است که پيشواي چهارم بهائيان تاکيد نموده که بهائيان با عزمي راسخ و تصميمي قاطع بايد مرحله به مرحله اهداف اين نقشه را به اجرا دراورند. شوقي در مواد اين نقشه بر گسترش معابد بهائي، کتب و نوشتههاي بهائيان، تاسيس محافل مرکزي ملي بهائيان در قارههاي مختلف تاکيد دارد تا در نهايت در لحظه «حلول جهاد کبير اکبر روحاني» همه عالم تحت تسلط بهائيان به «صلح جهاني» دست يابد. دو نکته در اين اهداف قابل توجه است: اول آنکه او در هدف بيست و چهارم، حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهاي جهان ترجيح داده و تاسيس شعب محافل روحاني و ملي بهائيان را فقط بر حسب قوانين حکومت جديدالتاسيس اسرائيل ممکن ميداند. دوم: از آنجا که ايران نزد بهائيان به «مهد امرالله» (يعني زادگاه باب و بها و محل ظهور اين فرق) معروف و از قداست ويژهاي برخوردار است و در طرح دهساله شوقي بعد از اسرائيل مرکز بهائيت و ارض موعود معرفي ميشود که بايد نصيب بهائيان شود.13
در سال 57 با تشديد مخالفتها و اعتراضات مردمي، که امواج سهمگين آن سلطنت پهلوي را به لرزه درميآورد، خبر از وقوع انقلابي عظيم به رهبري امام خميني(ره) داد. لذا رهبران تشکيلاتي اين فرقه احساس خطر کردند و با خروج از ايران به دامان سرکردگان غربي خود پناه بردند. دکتر ايادي از کساني بود که قبل از شاه، ايران را ترک کرد14 و به دنبال او کساني که از عناصر مهم بهائيت در ايران محسوب ميشدند، فرار را بر قرار ترجيح دادند و آنانکه ماندند به ادامه نقش جاسوسي خود ادامه دادند.15
با پيروزي انقلاب اسلامي اين فرقه به يکباره تمام پشتوانه سابق خود در کشور را از دست داد و تمام آمال و آرزوهاي جامعه بهائيت نقش برآب شد. در گزارش سفارت امريکا به وزارت امور خارجه آن کشور در ژوئن 1979 ميلادي (1359 شمسي) آمده است: «يکي از 9 نفر از مردان متفکر جامعه بهائيت [روِساي محفل بهائيان] گفت که جامعه بهائي احساس ميکند از جهات اداري، اجتماعي و مالي در حال مرگ است و با بدترين بحران در تاريخ صد و 28 سالهاش مواجه شده است.» .16بخشي قابل توجه از بهائيان که با پيروزي انقلاب اسلامي، نقشهها و وعدههاي بيتالعدل را بر باد ميديدند، اعتقاد خود را به اين مسلک از دست داده و خانوادگي مسلمان شدند.17
همان طور که ديديم، امام معتقد بودند که بهائيت نه به عنوان يک مذهب بلکه به عنوان يک حزب، وظيفه جاسوسي براي اسرائيل و قدرتهاي استکباري را به عهده دارد. چنانکه، وقتي نظام جمهوري اسلامي ايران با دستيابي به اسناد محکم و متقن دال بر جاسوسي عدهاي از سران تشکيلات براي بيگانگان، جمعي از سران فرقه را دستگير و پس از محاکمه به حبس يا اعدام محکوم کرد و هر گونه فعاليت تشکيلاتي آنان در ايران را ممنوع اعلام نمود18، دولت امريکا به نفع جواسيس بهائي واکنش نشان داد و رئيسجمهور امريکا رسما از آنان جانبداري کرد که با پاسخ دندانشکن رهبر انقلاب اسلامي مواجه شد.19
تشکيلات مخفي بهائيت در ايران علاوه بر تبليغ بر ضد انقلاب در دوران جنگ تحميلي، از هيچ خدمتي جهت پيروزي دشمن و رضايت اربابان خود کوتاهي نکردند. آن عده که از سران تشکيلات بودند، اطلاعات را به صورت غيرمستقيم از بهائيان ردههاي پايينتر جمعآوري کرده و به مرکز محافل بهائي (اسرائيل) ارسال ميکردند.20 حتي به گفته برخي از بهائيان مستبصر: آنان با مشاهده کشته شدن مردم با بيرحمي تمام به هم تبريک گفته و با اظهار خوشحالي اضافه ميکردند که هرچه مسلمانان کشته شوند، کم است!21
بهائيان مانند ساير گروههاي مخالف انقلاب (که کينه امام را به داشتند)، در خرداد 67، هنگامي که ايران در سوگ فقدان رهبر و مراد خويش يکپارچه غم و اندوه گشت در محافل خود به شادي پرداخته و با تبريک به يکديگر اميدوارانه در انتظار سقوط نظام و بازيافتن موقعيت و جايگاه از دسترفته نشستند.
پي نوشت :
1. نهضت امام خميني (رحمت الله عليه) ، سيد حميد روحاني. صص 303ـ 302.
2.همان، صص 165 و 174.
3. تاريخ معاصر از ديدگاه امام خميني (تبيان 20)، سيد محمد هاشمي تروجني و...، صص 244 و 251
4. صحيفه نور، 1/56. 5. نيمه پنهان، 15/177ـ 176
6. تاريخ معاصر از ديدگاه امام خميني، ص 245.
7. صحيفه نور، 1/56.
8. بهائيت در ايران، زاهد زاهداني، صص 293ـ 292.
9. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، 1/376ـ 375.
10. اسناد لانه جاسوسي، شماره 37، ص 7.
11. ظهور و سقوط...، 1/374.
12. سه سال ستيز مرجعيت شيعه، روح الله حسينيان، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صص 173ـ 172.
13. انشعاب در بهائيت، اسماعيل رائين، صص 215ـ 205.
14. ظهور و سقوط...، ص 204.
15. بهائيگر اسناد لانه جاسوسي، همان، ص 9.
16. همان، ص 12.
17. بهائيت در ايران، ص 282.
18. همان، صص 277ـ 275.
19. صحيفه نور، 17/267ـ 266.
20. لايههاي پنهان جاسوسي در بهائيت، مصاحبه با يک نجات يافته ديگر از بهائيت، کيهان، 18799، 1386.
21. سه سال ستيز مرجعيت شيعه، صص 169ـ 168.
منبع:ايام 29