مدرسه روابط انساني را كه موجب ايجاد تعادل فكري در كودك ميشود ترغيب ميكند و به او اين احساس را ميبخشد كه متعلق به گروه معيني است و در اين گروه نقش مفيدي دارد و ميتواند در داخل آن محيط دوستي و حمايت بدست آورد. كلاسي كه در آن روابط انساني نيكو وجود دارد محيط مطبوعي ايجاد ميكند كه دانشآموز در داخل آن شكفته ميشود. آموزگار كه بيش از هر شخص ديگري در ايجاد روابط انساني نيكو موثر است، بايد از لحاظ تعادل احساساتي چنان باشد كه مسائل شخصي وي در روابط او با شاگردان اختلال ايجاد نكند.
يك معلم خوب با شاگردان تفاهم پيدا ميكند. نسبت به آنها محبت صميمانهاي دارد. خود را نسبت به آنها منصف و بيغرض نشان ميدهد و ميتواند جانب شخصيت و مزاح را حفظ كرده و همراه دانشآموز و نه به خود آنها بخندد. چنين معلمي شخصيت خاص دانشآموز را محترم ميدارد و در كلاس، محيط گذشت و مسالمت به وجود ميآورد.
روابط حسنه ميان معلم و دانشآموزان در آهنگ صداي او، در نحوه ناميدن هر شاگرد و در روش اظهار علاقه او به حوادث زندگي شاگرد آشكار ميشود. وي با دانشآموزان از مطالبي كه به آنها مربوط است گفتگو و برخي از تجربههاي شخصي خود را براي آنها تعريف ميكند.
هرقدر كه معلم و شاگرد بيشتر با هم تفريح و بازي كنند، احساسات دوستي مستحكمتر ميشود. يك معلم خوب احتياجهاي عاطفي هر دانشآموز را مطالعه و در رفع آنها كوشش ميكند و علامتهاي هرنوع اختلال رواني و احساساتي را در آنها مورد توجه قرار ميدهد.
معلمي كه قادر باشد در حفظ عدالت با همه شاگردان خود ارتباط برقرار كرده و بطور طبيعي به تمامي آنان به تناوب و تناسب نظر كند همانند آن است كه با تارهاي نامرئي، اذهان شاگردان خود را تسخير كرده باشد و دانشآموزان كمتر دچار بيحوصلگي ميشوند و با كوچكترين محرك بيروني حواس آنها پرت نميشود بلكه با افزايش دامنه توجهشان از دقت و تمركز ذهني بيشتري برخوردار ميشوند و بالطبع با يادگيري بهتر مواد آموزشي، پيشرفت تحصيلي مطلوبي نيز خواهند داشت.
اگر چنانچه دانشآموزان براين باور باشند كه معلم عمدتاً به هنگام تدريس به دانشآموز يا دانشآموزان خاصي نگاه ميكند احساس تبعيض دامنگيرشان ميشود و تقويت چنين احساسي عواقب ناخوشايندي از بيرغبتي نسبت به درس و گريز از كلاس را همراه خواهد داشت. بنابراين معلمان و مربيان تنها در پرتو تجسم اخلاق ميتوانند دلهاي دانشآموزان را جذب كنند و از همين رهگذر به ساختن و پرداختن آنان بپردازند.
به هر حال بايد بچهها را دريابيم و شوق مدرسه آمدن را از آنها نگيريم و رابطه عاطفي ميان خود و دانشآموزان را فراهم سازيم زيرا بدون چنين پيوندي، مسلماً جاذبهها به دافعه تبديل خواهد شد.
مدرسه موفق
مدرسه موفق، مدرسهاي است كه اصل بناي خود را بر همفكري، همكاري، همياري و مشاركت فعال و خود انگيخته اوليا و مربيان از يك سو و دانشآموزان از سوي ديگر گذاشته است. مدرسه پويا، زنده، فعال و خلاق تنها محل دانشاندوزي و انبوهسازي اطلاعات نيست بلكه كانون خوديابي كسب مهارتهاي بنيادي، زندگي و مركز تبادل تجربيات و دستاوردهاي اخلاقي نيز هست و تربيت اخلاقي به معناي جامع و كامل همان زيستن و چگونه زيستن است.
پس ما نيز بايد سعي كنيم مدرسه فردا را براي بچههاي فردا بسازيم تا بتوانيم به اهداف نهايي آموزش و پرورش كه همانا دستيابي به دانستن، توانستن، زيستن و با هم زيستن است برسيم.
دانشآموزان براي ابراز عقيده و مشاركت در كارهاي گروهي و بروز خلاقيت و استعدادهاي نهفته خود نياز به آزادي عمل بيشتري دارند. معمولاً دانشآموزان يك كلاس با معلم خود طي فرايند آموزش مانوس ميشوند و اگر معلم بتواند رابطه عاطفي مثبتي با آنها برقرار كند، اين رابطه باعث آرامش رواني شاگردان ميشود و نهايت امر اينكه براي غلبه بر استرس و انزواطلبي دانشآموزان شركت آنها در كار گروهي خيلي موثر است.
منبع: روزنامه اطلاعات