منابع غير بهائي، ميرزا حسينعلي بهاء پيشواي بهائيان (و نيز برادرش صبح ازل، پيشواي ازليان) را به خبرچيني براي سفارت روسيه متهم ميسازند. عبدالله بهرامي (از عناصر مشروطه خواه و دموکرات صدر مشروطه، و از صاحب منصبان عالي نظميه)... مينويسد: «ميرزا حسينعلي را عدهاي از اشخاص مطلع، جزو خفيهنويسان سفارت روس معرفي نمودهاند» .1 هاشم محيط مافي، از روزنامهنگاران آن عصر نيز بهاء و ازل را راپرتچي سفارت روسيه معرفي ميکند.2
جدا از صحت و سقم اين اتهام، شواهد متعددي وجود دارد که پيوند آشکار ميان حسينعلي بهاء و روسها را مدلل ميدارد و حتي مآخذ معتبر بهائي (تلخيص تاريخ نبيل، مقاله شخصي سياح، قرن بديع و الکواکب الدريه) بدان تصريح دارند. يکي از مهمترين و آشکارترين اين شواهد، اقدام جدي پرنس دالگوروکي (سفير روس در ايران) براي نجات بهاء (از زندان و اعدام) پس از ترور نافرجام شاه، و بدرقه بهاء توسط غلامان سفارت تا مرز عراق3 است که صدور لوح از سوي بهاء خطاب به تزار روسيه در تشکر از حمايت دالگوروکي4 را در پي داشت. تحقيق زير، به بررسي پيوند ديرين ميان بهاء و خانواده او با روسيه ميپردازد:
1.منسوبان نزديک بهاء، در سفارت روس
منابع تاريخي (اعم از بهائي و غيربهائي) از حضور بستگان نزديک بهاء: ميرزا حسن نوري (برادر بزرگ بهاء)، ميرزا مجيد خان و ميرزا ابوالقاسم خان آهي (بترتيب: شوهر خواهر و خواهرزاده بهاء) به عنوان «منشي» در سفارت روسيه در تهران خبر ميدهند.5 آواره (آيتي بعدي)، مبلغ و مورخ پيشين بهائيت، تصريح ميکند که: ميرزا حسن، برادر بزرگ بهاء، منشي سفارت روس در تهران بود.6 شوقي افندي نيز مينويسد: «در زرگنده ميرزا مجيد شوهر همشيره» بهاء يعني ميرزا مجيد خان آهي «در خدمت سفير روس پرنس دالگورکي سمت منشيگري داشت...» .7 اين رسم در خاندان آهي ادامه يافت، چندان که عموي مجيد آهي (وزير مشهور عصر پهلوي) منشي سفارت روس در تهران بود و مجيد به کمک او براي تحصيل به پايتخت تزار رفت و رشته حقوق را گذراند.8
پدر حسينعلي بهاء و صبح ازل، ميرزا عباس نوري موسوم به ميرزا بزرگ وزير است. ميرزا عباس، بزرگ خاندان خويش محسوب ميشد و حضور چشمگير و گسترده منسوبين نزديکش (يعني، پسر بزرگ، داماد و نوههاي دختريش) در سفارت روسيه، که بويژه در ايران آن روزگار، امري عادي به نظر نميرسد، قاعدتاً بدون آگاهي و موافقت وي صورت نگرفته است، و اين امر، پژوهشگر تيزبين را به جستجوي ريشهها و رشتههاي ارتباط بين خود ميرزا عباس با روسها واميدارد. اتفاقاً بررسي زندگي ميرزا عباس و «شبکه ارتباطات سياسي» او نيز رد پاهايي از روسيه را در پروندهاش به دست ميدهد. و اين امر نشانگر آن است که پيوند حسينعلي «بهاء» با روسها، ظاهراً سابقهاي ديرين داشته و به روزگار حيات پدرش، ميرزا عباس، ميرسد.
2.پدر بهاء؛ منشي پرنس «روسفيل»
مـيـرزا عـبـاس نـوري (مـيرزا بزرگ وزير)، پدر حسينعلي بهاء (مؤسس بهائيگري) و يحيي صبح ازل (بنيادگذار ازليگري) است. ميرزا عباس، در دستگاه شـاهـزاده امـاموردي مـيرزا (پسر فتحعلي شاه و کـشـيـکـچـي بـاشـي يـعني رئيس گارد مخصوص سلطنتي) کار ميکرد و وزير و منشي او بود. عباس از 1230ق به وزارت اماموردي منصوب شد و شهرت وي به وزير نيز از همينجا بود.9
امام وردي، مخدوم ميرزا عباس، از عناصري است که رد پاي ارتباط با سفارت روسيه در کارنامه او مشهود است. از کلام مهدي بامداد برميآيد که پس از قتل گريبايدوف (سفير مغرور و فتنهجوي روسيه) در 1244ق، خانه اماموردي ميرزا در تهران چندي منزلگاه سفراي روس بود10، و با توجه به اينکه انتخاب اشخاص براي ميهمانداري از سفراي بيگانه، بيحساب و کتاب نبوده و علايق و سلايق سياسي آنان، نوعاً در انتخابشان براي اين گونه امور، لحاظ ميشد) اين امر از وجود نوعي «خصوصيت» بين اماموردي و سفراي همسايه شمالي حکايت دارد. دستکم بايد گفت که اقامت سفراي روس در خانه پرنس قجر، زمينهساز «تشديد و تقويت» روابط وي با آنان بوده است. چنان که اين امر، در ماجراي مرگ فتحعلي شاه و بحران سياسي پس از وي، آشکار شد.
اماموردي از دولتمرداني بود که در جريان انتقال سـلـطـنـت از فـتـحـعلي شاه به محمد شاه قاجار (جماديالثاني 1250) به رقباي شاه جديد پيوست و حتي به دستور برادر بزرگش: علي شاه ظلالسلطان، با 15 هزار سرباز به قزوين شتافت تا راه را بر ورود شاه و وزيرش (قائم مقام فراهاني) به پايتخت ببندد، که البته قشونکشي وي پاياني فضاحتبار داشت11 و با پيشبيني شکست ياران خود، به «چادر ايلچي روس پناهيد» .12 اين پناهندگي براي امام وردي طبعاً مصونيت سياسي به همراه داشت و لذا در جريان داغ و درفش همپيمانهاي سياسيش (ظلالسلطان و...) توسط محمد شاه و قائممقام، چون «در پناه دولت روس بود، کسي به او متعرض نميشد و باقي گرفتار بودند» .13
سال بعد، در ربيعالاول 1251، جمعي از شاهزادگان مخالف شاه (از جمله اماموردي) به قلعه اردبيل فرستاده شدند و اماموردي 3 سال بعد (ربيعالثاني 1254) به اتفاق برادرانش: ظلالسلطان و رکنالدوله «از قلعه اردبيل گريخته و به دولت روس تزاري پناهنده شدند. دولت روسيه درصدد برآمد که شاهزادگان فراري را با ماهيانه مکفي در قراباغ يا ورشو منزل دهد ولي شاهزادگان توقعات ديگري داشتند که مورد قبول امپراتور قرار نگرفت. اين واقعه مصادف بود با محاصره هرات از طرف محمدشاه و مقارن با مسافرت نيکولاي اول به ايروان و چون در اين اوان مقامات» تزاري «بنا به مقتضيات سياسي از دولت ايران پشتيباني ميکردند موافقت با تقاضاهاي غير موجه فراريان [به سلطنت رسانيدن آنان در ايران] معقول به نظر نميآمد» .14
لذا آن سه تن نهايتاً ناگزير شدند براي دستيابي به نقطه اتکا بهتر، به کشور عثماني بروند15 که آن زمان، پيوندهاي عميقي با دولت انگليس داشت. تزار البته هنگام عزيمت آنها به عثماني، از ايشان نزد شاه ايران وساطت و ضمانت کرد16 و خود ظلالسلطان در نامه به پالمرستون، وزير خارجه انگليس (اول رمضان 1254ق) خاطرنشان ساخت که: «بعد از فرار از قلعه اردبيل، مدت هفت ماه در حمايت دولت عليه امپراتور اعظم [تزار روسيه] بوديم و ايلچي دولت عليه ايشان [يعني سفير روسيه در ايران] هم دخيل اين امر بود» .17 آنان پس از ورود به عثماني در خط سازش با انگلستان افتادند که خود داستاني دراز و عبرتانگيز دارد.18 منابع بهائي اظهار ميدارند که در ايام تبعيد حسينعلي بهاء در عراق، پسران ظل السلطان، شجاع الدوله و سيف الدوله، جزو ميهمانان دائمي بهاء بودند.19
پدر حسينعلي بهاء، ميرزا عباس نوري، مدتها کارگزار شاهزاده روسفيل: امام وردي ميرزا، بوده است.
امام وردي، ضمناً داماد محمدخان قاجار20 و شوهر خواهر پسر وي: محمدحسن خان سردار ايرواني، بود که تاريخ، هر دو ـ محمد خان و محمدحسن خان ـ را از وابستگان سياست روسيه در ايران ميشناسد. عباس امانت (مورخ بهائيتبار) از محمدحسن خان با عنوان «يکي از تحت الحمايگان جاهطلب روسيه» ياد ميکند.21 محمد حسن خان سردار، از قضا متهم به دخالت در توطئه ترور نافرجام ناصرالدين شاه (شوال 1268ق) بود22 که حسينعلي بهاء نيز در رديف متهمان رديف اول آن قرار داشت.
چنانچه از روابط ديرين ميان خانواده بهاء با روسها بگذريم، به روابط شخص وي با عمال روسيه در ايران ميرسيم که منابع بهائي هم بدان تصريح دارند.
3. دريابيگي روسيه، و تلاش براي حفظ جان بهاء
ميدانيم که يکي از مهمترين آشوبهاي بابيان، در قلعه شيخ طبرسي (واقع در مازندران) روي داد که مقدمات آن در زمان محمدشاه قاجار فراهم شد ولي آتش آن در زمان ناصرالدين شاه (و صدارت امير) سربرزد و دولت مرکزي، تنها پس از کوششهاي زياد و دادن تلفات گران، توانست آن فتنه را سرکوب کند. در جريان آن فتنه، براي حسينعلي بهاء نيز (که قصد پيوستن به بابيان در قلعه را داشت) توسط حکومت ايران مشکلاتي پديد آمد که روسها به کمکش شتافتند. توضيح اينکه :
قبل از شروع درگيري قلعه طبرسي، به قول «الکواکب الدريه» (از مآخذ مشهور بهائي):حسينعلي «يک وقتي در جز [بندر گز سابق] که قريه [اي] از قراء مازندران است تشريف داشته و در آنجا مستخدمين و سرحدداران دولت روس، ارادتي شايان به حضرتش يافته، اراده کردهاند که آن حضرت را از دست مأموران ايراني گرفته و يا فرار داده به روسيه ببرند» ولي ميرزا قبول نکرده است. تا اينکه بزودي خبر مرگ محمدشاه ميرسد و «دريابيگي روس اظهار سرور کرده» است. «خلاصه، آن قضيه وفات شاه هرچند امر را بر اصحاب مازندران [مقيم قلعه طبرسي] سخت کرد، ولي از طرفي سبب نجات حضرت بهاءالله شد و آن حضرت سالماً به طهران مراجعت فرمود...» .23
مؤلف کواکب الدريه، که بعدها از بهائيت برگشته و کتاب «کشف الحيل» را در افشاي ماهيت بهائيان نوشت، در کشف الحيل، به لوحي از عبدالبها خطاب به برخي از مريدان خود در بندرگز اشاره ميکند که ضمن آن، با اشاره به ممانعت حکومت آمل از نزديک شدن بهاء به مجتمعين قلعه شيخ طبرسي، و رفتن بهاء به بندرگز، مينويسد: «پس جمال مبارک [بهاء]... در بندرجز تشريف بردند و سرکردههاي جز نهايت رعايت و احترام را مجري داشتند. پس محمد شاه، فرمان قتل جمال مبارک [بهاء] را به واسطه حاجي ميرزا آقاسي صادر نمود و خبر محرمانه به بندر جز رسيد. از قضا در دهي از دهات سرکرده روز بعد موعود بودند. مستخدمين روسي با بعضي از خوانين بسيار اصرار نمودند که جمال مبارک به کشتي روس تشريف ببرند و آنچه اصرار و الحاح کردند قبول نيفتاد، بلکه روز ثاني صبح با جمعي» بسيار «به آن ده تشريف بردند. در بين راه سواري رسيد و به پيشکار دريابيگي روس کاغذي داد. چون باز نمود به نهايت سرور فرياد برآورد و به زبان مازندراني گفت: مردي بمرده. يعني محمد شاه مرد. لهذا آن روز را خوانين و جميع حاضرين... جشن عظيمي گرفتند...» .24
عکس : حسينعلي نوري (بها)
4. پرنس دالگوروکي براي نجات بهاء از حبس و اعدام بپاميخيزد
چنان که گفتيم، اقدام دالگوروکي براي نجات جان بهاء از زندان ناصرالدين شاه، و تشکر بهاء از وي و تزار، يکي از مهمترين شواهد تاريخي دال بر پيوند آشکار ميان بهائيت (و پيشواي آن) با روسها است. منابع بهائي تصريح ميکنند که: پس از ترور نافرجام شاه به دست بابيان (28 شوال 1268ق) بهاء که شديداً در مظان اتهام بود، به خانه شوهر خواهرش (منشي سفارت روس) در زرگنده (محل ييلاقي سفارت) رفت و سفير روس (دالگوروکي) به حمايت علني از وي پرداخت و حتي به حسينعلي پيشنهاد کرد که به روسيه رفته و از پذيرايي دولت تزاري بهرهمند شود.25 پس از آزادي بهاء از زندان و تبعيد وي از سوي دولت ايران به عراق نيز، نماينده سفارت روس، حسينعلي را تا مرز بغداد همراهي کرد26 که گزندي به وي نرسد. حسينعلي هم بعداً لوحي خطاب به تزار (نيکلاويچ الکساندر دوم) در تشکر از کمک سفير وي در تهران صادر کرد و بابت اين لطف و حمايت، خواستار علو مرتبه از درگاه الهي! براي تزار گرديد.27
شوقي افندي (نوه و جانشين عباس افندي) با اشاره به ماجراي ترور شاه مينويسد: «روز بعد با نهايت متانت و خونسردي به جانب نياوران مقر اردوي سلطنتي رهسپار شدند. در زرگنده ميرزا مجيد شوهر همشيره مبارک که در خدمت سفير روس پرنس دالگورکيPrince Dalgoroki سمت منشيگري داشت آن حضرت را ملاقات و ايشان را به منزل خويش که متصل به خانه سفير بود رهبري و دعوت نمود. آدمهاي حاجي علي خان حاجب الدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند موضوع را به مشارٌاليه اطلاع دادند و مراتب را شخصاً به عرض شاه رسانيد. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را که به دخالت در اين حادثه متهم داشته بودند تحويل گرفته نزد شاه بياورند.
سفير روس از تسليم حضرت بهاالله امتناع ورزيد و از هيکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدراعظم تشريف ببرند. ضمناً از مشارٌاليه به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را که دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست او بکوشد» .28 عبدالحميد اشراق خاوري، مبلغ و مورخ مشهور بهائي، نيز آورده است: ناصرالدين شاه «فوراً مأموري فرستاد تا حضرت بهاءالله را از سفارت روس تحويل گرفته نزد شاه بياورد. سفير روس از تسليم حضرت بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزيد و به آن حضرت گفت که به منزل صدراعظم برويد و کاغذي به صدراعظم نوشت که بايد حضرت بهاءالله را از طرف من پذيرايي کني و در حفظ اين امانت بسيار کوشش نمايي و اگر آسيبي به بهاءالله برسد و حادثهاي رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهي بود» !29
دالگوروکي دست بردار نبود و زماني که دولت ايران بهاء را به زندان افکند، تلاشش را ادامه بل تشديد بخشيد. مطالع الانوار مينويسد: «قنسول روس که از دور و نزديک مراقب احوال بود و از گرفتاري حضرت بهاءالله خبر داشت، پيغامي شديد به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماينده قنسول روس و حکومت ايران تحقيقات کامل درباره حضرت بهاءالله به عمل آيد و شرح اقدامات و سؤال و جوابها که به وسيله نمايندگان به عمل ميآيد در ورقهاي نگاشته شود و حکم نهايي درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد. صدراعظم به نماينده قنسول وعده داد و گفت در آتيه نزديکي به اين کار اقدام خواهد کرد و آنگاه وقتي معين نمود که نماينده قنسول روس با حاجب الدوله و نماينده دولت [ايران] به سياه چال بروند. مقدمتاً... [ملا علي ترشيزي ملقب به عظيم، از روِساي وقت بابيه و مرتبط با تروريستها] را طلب داشتند و از محرک اصلي و رئيس واقعي سؤال کردند» عظيم جنايت را گردن گرفت و «چون اين اقرار را از عظيم شنيدند قنسول و نماينده حکومت اقرار او را نوشته به ميرزا آقا خان [صدراعظم] خبر دادند و در نتيجه حضرت بهاءالله از حبس خلاص شدند...» .30
شوقي نيز در ادامه مطلب قبل مينويسد: «از يک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکي سفير روس در ايران که به جميع وسائل در آزادي حضرت بهاءالله بکوشيد و در اثبات بيگناهي آن مظلوم آفاق، سعي مشکور مبذول داشت و از طرف ديگر اقرار و اعتراف رسمي ملا شيخ علي ترشيزي ملقب به عظيم که در زندان حضور حاجب الدوله و مترجم سفارت روس و نماينده حکومت برائت حضرت بهاءالله را تأييد و به صراحت دخالت و شرکت خويش را در حادثه... [تيراندازي] به شاه اظهار نمود» .31
5. حمايتها ادامه مييابد
روسها پس از دستگيري و حبس بهاء توسط دولت ايران نيز، جداً «مراقب احوال» وي بوده و قضايا را تعقيب ميکردهاند و حتي در هنگام بازجويي و محاکمه او، نماينده آنها حضور داشته است. به نوشته امانت: «آهي شخصاً در معيت» بهاء «به اردوي سلطنتي در نياوران رفت " که بگويد و معلوم نمايد که برادر زن او بيتقصير است"» .32 در جريان محاکمه نيز آن گونه که دکتر اسلمونت (از سران بهائيت) تصريح ميکند، «سفير روس به برائت» بهاء «شهادت داد» .33
پيشنهاد سفير به حسينعلي بهاء (پس از آزادي از زندان) مبني بر سفر به روسيه، و نيز بدرقه رسمي بهاء هنگام خروج وي از ايران (به حکم ناصرالدين شاه) تا مرز عراق توسط غلامان سفارت روسيه نيز، که در تواريخ معتبر بهائيت بدان تصريح شده، گامهاي بعدي سفارت روسيه در حمايت از حسينعلي بود. مطالع الانوار مينويسد: «حکومت ايران بعد از مشورت به حضرت بهاءالله امر کرد که تا يک ماه ديگر ايران را ترک نمايند و به بغداد سفر کنند. قنوسل روس چون اين خبر شنيد از حضرت بهاءالله تقاضا کرد که به روسيه بروند، دولت روس از آن حضرت پذيرايي خواهد نمود. حضرت بهاءالله قبول نفرمودند و توجه به عراق را ترجيح دادند، در روز اول ماه ربيع الثاني 1269 هجري به بغداد عزيمت فرمودند. مأمورين دولت ايران و نمايندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند» .34
همراهي نمايندگان سفارت با بهاء، مورد اعتراف مکرر خود او قرار دارد: از جمله در «اشراقات» تصريح ميکند که: «اين مظلوم از ارض طا [= طهران] به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ايران و روس ـ هر دو، ملتزم رکاب بودند» .35
اين امور، دقيقاً اين حدس را تقويت ميکند که سفارت روسيه با حسينعلي بهاء (بنيادگذار مسلک بهائيت) به عنوان فردي «تحت الحمايه روسها» و مشمول مقررات کاپيتولاسيون برخورد ميکرده است. گزارش شوقي افندي از پيشنهاد سفير به بهاء، دقيقاً (و البته به طور ناخواسته) مؤيد همين امر است: «سفير روس چون از فرمان سلطاني استحضار يافت و بر مدلول آن مطلع گرديد از ساحت مبارک استدعا نمود اجازه فرمايند آن حضرت را تحت حمايت و مراقبت دولت متبوعه خويش وارد و وسايل حرکت وجود اقدس را به خاک روس فراهم سازد» .36
تشکر بهاء از تزار و سفير روسيه
بهرروي، حمايت کارساز سفير روسيه از حسينعلي بها در آن برهه بحراني، جناب بها را کاملاً نمکگير ساخت، تا آنجا که لوحي خطاب به امپراتور روس صادر نمود و در آن، عمل سفير را موجب بالا رفتنِ بسيارِ مقام امپراتور نزد خداوند شمرد.37 شوقي افندي ـ نيز از «نهايت اهتمام» و تلاش «سفير دولت بهيه [روسيه] ايده الله تبارک و تعالي [!]... در استخلاص» بها از زندان دولت ايران سخن گفته و از «حمايت» مخلصانه و «فيسبيل الله» ! جناب «اعلي حضرت امپراتور دولت بهيه روس ايده الله تبارک و تعالي» از بها قدرداني کرده است! باور کردني نيست، ولي بايد پذيرفت! بنگريد: «در سنين بعد در لوحي که به افتخار امپراتور روس نيکلاويچ الکساندر دوم نازل شده آن وجود مبارک عمل سفير را تقدير و بياناتي بدين مضمون ميفرمايد. قوله جل جلاله: «قد نصرني احد سفرائک اذ کنت في السجن تحت السلاسل و الاغلال بذلک کتب الله لک مقاماً ما لم يحط به علم احد الا هو اياک ان تبدل هذا المقام العظيم». و نيز در مقام ديگر ميفرمايد: «ايامي که اين مظلوم در سجن اسير سلاسل و اغلال بود سفير دولت بهيه ايده الله تبارک و تعالي نهايت اهتمام در استخلاص اين عبد مبذول داشت و مکرر اجازه خروج از سجن صادر گرديد ولي پارهاي از علماي مدينه در اجراي اين منظور ممانعت نمودند تا بالاخره در اثر پافشاري و مساعي موفور حضرت سفير، استخلاص حاصل گرديد. اعلي حضرت امپراتور دولت بهيه روس ايده الله تبارک و تعالي حفظ و حمايت خويش را في سبيل الله [!] مبذول داشت و اين معني علت حسد و بغضاي جهلاي ارض گرديد» .38
پي نوشت ها:
1. خاطرات عبدالله بهرامي، ص 30.
2. مقدمات مشروطيت، هاشم محيط مافي، به کوشش مجيد تفرشي، ص 35.
3. قرن بـديـع، شـوقـي افـنـدي، 2/33، 83 و 86 ؛ مـطالع الانوار، (THE DAWN BREAKERS) ، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه و تلخيص عبدالحميد اشراق خاوري، صص594 -593 و612 - 611 و 618؛ الکواکب الدريه، آواره، 1/336؛ بهاءالله و عصر جديد، دکتر اسلمونت، ص 44؛ عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 496، 499 - 498 و 500 ؛ قبله عالم، عباس امانت، ترجمه حسن کامشاد، نشر کارنامه، تهران 1383، صص298 -297؛ الواح مبارکه حضرت بها ا جل ذکره الاعلي شامل: اشراقات و چند لوح ديگر، بينا، بيتا، خط نستعليق، صص 104 - 103 و 155؛ لوح خطاب به شيخ محمد تقي اصفهاني معروف به نجفي، حسينعلي بها، لجنه نشر آثار آمري، لانگنهاين، 138 بديع، صص 16 - 14.
4. ر.ک، کتاب مبين، حسينعلي بها، چاپ 1308، ص 76؛ نسخه خطي، خط زين المقربين، 1294ق، ص 78؛ قرن بديع، همان، 2/86 .
5. ر.ک، الکواکب الدريه، عبدالحسين آواره، 1/254؛ قرن بديع، 2/33؛ کشف الحيل، آيتي، چ 7، 1/62 و 2/87 ، چ 4؛ فلسفه نيکو، حسن نيکو، 4/86 ؛ مقدمات مشروطيت، محيط مافي، ص 35؛ فتنه باب، اعتضاد السلطنه، توضيحات عبدالحسين نوايي، ص 194.
6. الکواکب الدريه، 1/254. نيز ر.ک، مقدمات مشروطيت، ص 35. آواره بعدها در برگشت از بهائيت، کتاب کشف الحيل را بر ضد اين فرقه نوشت و در آن متذکر شد: در موقع حبس بها «برادر بزرگش ميرزا حسن نوري منشي سفارت روس بود و بالاخره به وسيله ميرزا حسن سفارت را وادار بر شفاعت کردند و پس از چهار ماه و چيزي بها به شفاعت سفير روس از حبس خلاص و به بغداد با عائلهاش تبعيد شد» (کشف الحيل، ج 2، چ 4، ص 87 ).
7. قرن بديع، همان، ص 33.
8. شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، باقر عاقلي، 1/38.
9. ر.ک، شرح حال رجال ايران، بامداد، 6 /52 و 127 - 126 و 1/162. نيز ر.ک، نقطه الکاف، مقدمه ادوارد براون، ليدن 1328ق، ص 35؛ منشآت قائم مقام، چاپ محمد عباسي، صص25 -19.
10. شرح حال رجال ايران، 6 /51 ، پاورقي 8 . 11. همان، 1/163.
12. سفرنامه رضا قلي ميرزا، ص 11.
13. همان، ص 16.
14. مساله 14. رجال قاجاريه، حسين سعادت نوري، ص 279. نيز ر.ک، شرح حال رجال ايران، 1/163.
15. چهل سال تاريخ ايران... (المآثر و الاَّثار، اعتماد السلطنه، به کوشش ايرج افشار، 2/617 .
16.اسناد روابط ايران و روسيه در دوران فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار...، به کوشش فاطمه قاضيها، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1380، صص 177-172 سنج با صص 171-170.
17. ايران و بريتانيا (1257 ـ 1224ق) به روايت اسناد ايراني موجود در انگلستان، به کوشش حسين احمدي، چاپ وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 130.
18. ر.ک، همان، صص 121- 119. براي حقوق بگيري آنهااز عثماني نيز ر.ک، شرح حال رجال ايران، 1/163.
19. ر.ک، بهاءالله، شمس حقيقت، حسن موقر باليوزي، ترجمه مينو ثابت، صص 163 - 162.
20. رجال قاجاريه، حسين سعادت نوري، ص 170، به نقل از: ناسخ التواريخ قاجاريه، سپهر، چاپ جهانگير قائم مقامي، 1/156؛ روضه الصفا، هدايت، چاپ خيام، 9/509 و 510 ؛ تاريخ عضدي، چاپ کوهي، صص 27 - 26.
21. ر.ک، قبله عالم، عباس اامانت، ص 226 و نيز 286 و 325.
22. رجال قاجاريه، صص 160 ـ 159
23. الکواکب الدريه، 1/284.
24. کشف الحيل، ج 3، چ 4، صص 93 -92.
25. قرن بديع، شوقي افندي، 2/33، 83 و 86 ؛ تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 631، 650 و 657 . نيز ر.ک، بهاءالله و عصر جديد، نوشته دکتر اسلمونت از عناصر شاخص بهائي، ص 44.
26. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 657؛ اشراقات، حسينعلي بها، ص 153 و 155.
27. کتاب مبين، شامل سوره هيکل و الواح ديگر حسينعلي بها، 1308ق، ص 76؛ قرن بديع، 2/86 . عبارت بها چنين است: يا ملک الروس... قد نصرني احد سفرائک اذ کنت في السجن تحت السلاسل و الاغلال بذلک کتب الله لک مقاماً لميحط به علم احد الا هو...
28. قرن بديع، 2/33.
29. مطالع الانوار...، ص 593 .
30. همان، ص 611 -612
31. قرن بديع، 2/83 .
32. همان، ص 297.
33. بهاءالله و عصر جديد، ص 4
34. مطالع الانوار، ص 618 . نيز ر.ک، به ديگر منبع بهائي: عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 496 و 500 .
35. الواح مبارکه حضرت بهاءالله جل ذکره الاعلي شامل: اشراقات و...، همان، صص 104 ـ 103. نيز ر.ک، همان: ص 155؛ لوح خطاب به شيخ محمد تقي اصفهاني معروف به نجفي، بهاء الله، لجنه نشر آثار امري، لانگنهاين، 138 بديع، صص 16 ـ 14
36. قرن بديع، 2/86 .
37. کتاب مبين، چاپ 1308، ص 76: يا ملک الروس ان استمع نداء الله الملک القدوس ثم اقبل الي الفردوس ...
38. قرن بديع، 86/2
منبع: سايت محاکمه/خ