|
تاريخ قديم و جديد (2)
-(1 Body)
|
تاريخ قديم و جديد (2)
Visitor
1205
Category:
دنياي فن آوري
پژوهشي از استاد محيط طباطبائي ( آسيب شناسي اصلي ترين کتب تاريخي بهائيان و اختلافات ازل و بهاء) از اين حرفهاي تازه اي که در فاصله سال هاي 1270 و 1280 پي ريزي شده بود من حيث المجموع جلب توجه نظر عنايت ناصرالدين شاه براي اجراي هر گونه اصلاح و تغيير و ضع و يابدعتي از طرف ملکم يا آخوند زاده لازم شناخته مي شد و همان طورکه ملکم و ميرزا فتحعلي آخوند زاده همواره در صدد جلب نظر توجه و رضايت شاه و اطرافيان او بودند، بابيان هم در اسلامبول و ادرنه دريافتند که آن روش خصومت آمير ديرينه ايشان روزبه روز فاصله ميان دربار ايران و اين دسته ازمردمي را که پس از چند جنگ و قيام مسلحانه و توطئهه قتل شکست خورده، ناگزير ازمهاجرت به خارج شده بودند.دورتر و گودتر مي ساخت. از اين رو موجبات اقدام براي نزديک شدن به شاه و دربار و جلب حمايتي براي بازگشت به تابعيت و مراجعت به ايران فراهم آمد. در همه مکاتبات تازه دعا و ثنا و تمجيد از ناصرالدين شاه را آغاز کردند. ازجمله کتاب تاريخ بي نام و نشان متداول راکه با روش خصمانه نسبت به قاجاريه تأليف يافته بود ازنظر حک و اصلاح گذرانيدند و همه الفاظ زننده و مطالب ناپسند و نکات ضعيف و زيان آور و يا ناسازگار با اين غرض را از آن برداشتند و کتاب جديد رابه شيوه مکاتيب آخوند زاده که مطلب را از زبان جلال الدوله شاهزاده موهوم هندي به کمال الدوله شاهزاده موهوم ايراني در خارج ايران ضمن سياحت و مشاهده اوضاع ايران بر بساط نقد و هجوم و تعريض به دين و مذهب قرار مي داد آغاز کردند. کسي يا کساني که به تلخيص و تحرير چديد از آن تاريخ مي پرداختند خود را زيرنفوذ فکري آخوند زاده قرار دادند و در عين تمجيد و تعريف ناصرالدين شاه و ميرزا حسين خان سپهسالار همه کاسه و کوزه هاي نو و کهنه را بر سر علماءدين شکستند و همان نسبت ها که آخوند زاده در کتاب خويش به ايشان داده بود با تغيير جهت محدودي در اين اثر تجديد کردند بلکه آن چه را قائم مقام هم از زبان نايب السلطنه به پدرش در توهين به علماي تبريز نگاشته بود بر آن افزودند. علاوه بر اين، همان طور که ميرزا فتحعلي آخوند زاده سياحت خيالي و برخورد و گفتگو با افراد موهوم را وسيله براي اثبات منظور خود که تعرض به شريعت اسلام در ضمن هجوم به علماي دين و آثار ايشان باشد، قرار داده بود و اصلاح کنندگان تاريخ قديم بابيه هم از زبان يک سياح موهوم خارجي زمينه اي براي تبليغ و اثبات دعاوي و تأمين منظور خويش فراهم مي آوردند و طوري مطلب را بر وفق مرام و مصلحت خويش بر زبان سياح خارجي و کساني مي گذارند که سياح با آنان روبرو و داخل گفتگو مي شود که آخوندف هم بر قلم جلال الدوله مي نهاد. در اين موقع که ميرزا ملکم خان هم بند و هم عهد و شريک مبارزه سابق بغداد با سمت مشاور مخصوص مشير الدوله صدراعظم از اسلامبول به تهران رفته و طراح نقشه هاي تنظيماتي جديد براي سپهسالار و تقديم به ناصرالدين شاه شده بود اينان يعني مصلحان تاريخ قديم براي جلب مساعدت او در ترضيه سپهسالار جزء مهمي از مطالب رساله هاي سياسي او را به لفظ ملکم از «شيخ و رفيق» نوشته هاي ديگر او برداشته و در اين تحرير جديد جا مي دهند. به طوري که بيش از نصف مطالب تازه اين تحرير جديد بعينه از آثار قلمي ميرزا ملکم خان گرفته شده از او به عنوان فيلسوف بزرگ ذکر و نقل مي کنند. اين تحرير جديد تاريخ گويي در دو مرحله صورت پذيرفته است؛ يکي صورت مجمل که تقريبا بخش مهمي از مطالب تاريخ قديم را بعد از حک و اصلاح زير مقدمه اي ميرزا فتحعلي وار از سياحي خيالي مي آورد. مرحله ديگر که گويا بعد از صدارت سپهسالار و انتقال ملکم به تهران تنظيم يافته است مقدار فراواني از کلمات و اقوال ملکم را با برخي از نوشت هاي ميرزا ابوالفضل گلپايگاني در آن به عينه نقل مي کنند و اين آميزش دو بخش بابي و ملکمي طوري مزجي و به هم پيوسته است که نشانه نفوذ قلم انشاي ملکم را با فکر آخوند زاده در سراسر اين کتاب پانصد و پنجاه صفحه اي به طور يکنواخت و هم آهنگ، مي توان از نظر پژوهش و سنجش گذراند. در دو نسخه از اين تحرير تفصيلي که يکي متعلق به مانکجي زردشتي بود و پيش از مرگ او از ايران به هند رفته و فعلاً در کتابخانه موسسه کاماي بمبئي محفوظ است و ديگري در نسخه مصحح شيخ محمد قايني معروف به نبيل که با خط و امضاي او در يکي از کتابخانه هاي عمومي تهران نگهداري مي شود، اين ترتيب تفصيلي به نحو شامل و کامل در هر دو نسخه ديده مي شود. متأسفانه نسخه مانکجي با هيچ گونه توضيحي که معرف کيفيت تحرير نسخه باشد همراه نيست. ولي به اعتبار اين که کتاب را به نام ميرزا حسين تهراني بر پشت صفحه اول به خط گجرائي نوشته و اين ميرزا حسين بنا به گفته ميرزا ابوالفضل منشي مانکجي هاترايا و از طرف او مأمور تحرير چنين کتابي بوده بعيد نيست که اين نسخه مانکجي هم به خط دست ميرزا حسين مزبور باشد. نبودن نام کتاب در آخر نسخه و قيد اسم ميرزا حسين در اول نسخه از خارج متن ،اين حدس را به خاطر پژوهنده مي آورد. نسخه شيخ محمد قايني در چندين مورد در حواشي و آخر آن اضافاتي از او و به خط او دارد که ما را بيش از نسخه مانکجي( که مي توان آن را اصل به حساب آورد) به کيفيت تنظيم اين متن آشنا مي سازد. بعد از آن که در کنار صفحه ماقبل آخر (548) اين عبارت را مي نويسد «ختم و مقاله مصرح عفي عنه» در متن چنين مي نگارد. « مصحح تاريخ فقير مسکين، نبيل اهل عالين عفي الله عنه گويد که بعد از ملاحظه اين نسخه شريفه کثيره الفوايد مزيده العوايد مشهود آمد که لبابش مخلوط به قشور و انوارش ممزوج ظلمات وهم ديجور است «قد اخذ مولفوه من هذا ضغث و من ذا ضغث ليميل اليها اکثر الطباع و يستأنس بها غالب الاسماع و ما تميز فيها الغث عن السمين و ما تتريل فيها حکم اليقين عن الظن و التخمين » حيفم آمد و بر اين نسخه شريفه مي پسنديدم که در مثل اين ايام ..کتب تأليف شود به جهت تذکر عباد. و در او استادي به موهومات و تمسکي به مجعولات و تشبثي به تقليد و تبعيتي به عادت باشد. لذا ـ خالصاً لوجه الله و حباً لابناء الوطن و اکمالً للنعمه و شفقه علي المحبين و ترحماً علي الناظرين من الغابرين ـ در مقام تصحيح و تخليص اين نسخه برآمده پاره اي از ظنونات و زوايد و قياسات که در اساطير اولين و مبتني بر وهم و گمان و تخمين بود محو و شطري از اطلاعات و مستحضرات خود را در ايام سير و مجاهده که متيقن و معلوم بود، اثبات نمود. اميد که مطبوع و مقبول عقلاي ملل و منظور بزرگان و دانايان ملل و دول عالم گردد « و ما ينبئک مثل خبير» قد استنسخت هذه النسخه المصححه لنفسي بعد ما صححتها لينتفع به الاخوان و يقبي اثر قلمي …و کان اتمامها في يوم الاحد السابع و العشرين من شهر صفر المظفر من شهور الف و ثلثمائه من الهجرة المحمديه مطابقاً ليوم ( گويا مي خواسته تاريخ هجري را با تقويم بياني تطبيق کند) از اين عبارت معلوم مي شود که در ماه دوم از سال 1300 کارتحرير اين نسخه به پايان رسيده و چنان که در حاشيه صفحه 51 ازمتن مي نويسد که «مصحح تاريخ نبيل اهل عالين عفي الله عنه از خود عاليجاه سليمان خان (صاين قلعه ) مسموع داشته که مرحوم (سيد کاظم رشتي) اعلي الله مقامه مخصوصاً به من وعده ادراک ظهور را دادند. و حال هم در قيد حيات هست و در نکر سن و ارذل العمرند. هزار و دويست و نوود و نه از اين عبارت معلوم مي شود که کار تصحيح را در سال 1299 هجري آغاز کرد و در اوايل سال 1300 به پايان رسانيده است. چون نسخه مانکجي و برخي نسخه هاي ديگر را هم ديده و نگريسته ايم که تفاوت ميان آن و اين متن مصحح جز تغيير عبارت اصل که در آن در مورد ميرزا يحيي تا درجه اي مراعات بي طرفي شده بود افزودن برخي از اشعار سروده مصحح و پاره مواد تبليغي مذهبي چندان اختلافي با يکديگر ندارند که ايراد چنان تعريفي را ايجاب مي کند مگر اين که فرض کنيم نسخه اي که زير نظر نبيل قايني براي تصحيح قرار گرفته مشتمل بر موادي از دساتير نوظهور و ساير مطالب مورد علاقه مانکجي بوده که به حذف آنها پرداخته باشد. عجب است که از 1300 بدين طرف تنها کسي که به ديدن اين کتاب و نقل عباراتي از آن در احقاق الحق پرداخته همان محمد تقي همداني بوده و ديگر کسي به وجود اين اثر در چنين صورتي اشاره اي نکرده است. در دست بابيهاي ازلي نسخه اي از اين تاريخ جديد بوده که احياناً آن را در تاريخ نبيل مي گفتند و اين نسخه با آن چه شيخ محمد در خاتمه تصحيح آورده از نظر ماهيت بيش از خود نسخه مصححه تطبيق مي کند و کوشيده اند آن چه را که بر اصل منقول در تاريخ قديم افزوده بودند تا حد امکان کم کند. نسخه اي از اين روايت چند سال پيش بوسيلة مرحوم حائري زاده نمايندة اسبق شوراي ملي با چند کتاب خطي ديگر به کتابخانة مجلس اهدا شد که فعلا مرا بدان دسترسي نيست ولي در روز خود آن را ديدم. نسخة ديگري به خط محمد صادق کاتب بابيه و داماد خانوادة ازل هم در حين تحرير اين مقاله مورد استفاده قرار گرفت. اين روايت ساده ترين و بي پيرايه ترين و نزديکترين صورت اصلاح شدة تاريخ جديد به متن اصلي تاريخ قديم است که در موقع تنظيم آن گويا جدائي ميان دو برادر نوري هنوز به اوج خود، که بعد از انتقال از ادرنه به عکا و ماغوسه رسيد، نرسيده بود و اين معني نشان مي دهد که شايد نخستين تصرف و دستبرد در تاريخ قديم بابيه بعد از ورود مهاجران به ادرنه و استحضار بر اوضاع و احوال و جريان افکار و عقائد جديد از 1280 به بعد آغاز شده ولي در 1290 پس از بازگشت ناصرالدين شاه از اروپا و صدارت ميرزا حسين خان قزويني صورت نهائي خود را يافته باشد.ميرزا ابوالفضل که دخالت و شراکت قلمي او در اين روايت کامل بيش از هر فردي ديگر ملحوظ و منظور است به اين اختلاف روايت ها در رسالة ايوبيه يا اسکندريه اشاره مي کند که برون در مقدمة چاپ نقطه الکاف و ترجمة تاريخ جديد به انگليسي از آن نقل مطلب کرده است و در مقالة قبل بدان اشارة مجملي رفت. پروفسور برون در پايان ترجمة انگليسي از تاريخ جديد که مبتني بر روايت متوسطي از اين کتاب است و همچنين در مقدمة فارسي نقطه الکاف چاپ خود از اختلافاتي که ميان روايت کوچک و متوسط از تاريخ جديد با تاريخ قديم وجود دارد به تفضيل سخن گفته و غالب آنها را مورد به مورد، نشان داده ولي ديگر متعرض اين روايت مفصل و کامل که در نسخة اصلي مانکجي و نسخة نبيل قايني موجود است نشده و به تأثير بي حد ميرزا ملکم خان در انديشه تلخيص کننده يا مصلح تاريخ قديم اشاره اي نکرده است.نکته اي که در تأييد جواب ميرزا ابوالفضل به پروفسور برون در رسالة ايوبيه و اسکندريه او مي توان از نسخة مصحح قايني استخراج نمود، همانا قيد جمع مؤلف به صورت مؤلفون دربارة نويسندة اين کتاب است که مي گويد « مؤلفان اين کتاب از اينجا خيالي و از آنجا افسانه اي گرفتند تا طبايع بدان بيشتر بگرايد و غالب گوش ها بدان انس يابد…»لفظ «مؤلفوه» به خط خود قايني در خاتمة کتاب تصور هر گونه شبهه اي را در اين باره زايل مي کند و نشان مي دهد که بيش از يک يا دو تن، به نظر نبيل قايني، در اين کار شرکت داشته اند و اين ناسازگاري صورت تازه برآمده، حاصل اختلاف سليقه ها و نظرهاي مؤلفان بوده است که او را مجبور به تصحيح و توسعه کرده است. سه سال بعد از تصحيح محمد قايني از تاريخ جديد بابيه عبدالبها عبدالبهاء">عباس افندي در آن تصرف و تحرير تازه اي کرده و تاريخ جديد را از محور اصلي آن که در متن قديم و تلخيص تازه تقريباً بر يک منوال باقي بوده به محور تازه اي در پيرامون نقطة خانوادگي خود برگردانيد و بدون آن که از مساعي پيش آهنگان اين راه سخني در ميان آورد سياح مقالة جديد را غير از سياح تاريخ جديد معرفي مي کند که در مسير کتاب جلال الدولة ميرزا فتحعلي براي سياحت کلي به ايران آمده بود و دربارة جديديها بيش از جلال الدوله در مکتوبات ميرزا فتحعلي توجه و عنايت و دلسوزي از طرف اين سياح کرده است. هدف سياحت سياح مقالة او بيش از سياح تاريخ جديد تقويت و تأييد کار پدرش و پيروان او بوده و به سيد باب و با بيان مانند عوامل مقدماتي پيش آهنگ و چاوش وصول مسافران بعدي مي نگرد.هنوز به کسب اين اطلاعات نايل نشده ام که آيا از آن دو روايت مفصل نسخه اي در عکا و حيفا پيش مهاجران بهائي فلسطين وجود دارد يا نه. همين قد سکوت عبدالبهاء در موقعي که ذکر خيري پس از مرگ نبيل قايني در رسالة اتمام الوفاء چاپ خارج مي نمايد و خدمات مذهبي او را مي شمارد. از اين عمل تصحيح و اصلاح او از تاريخ جديد ابداً اشاره اي به ميا ن نمي آورد بلکه به يک اثر غير موجودي از او در مورد ديگري اشاره مي کند که با اين اثر تطبيق نمي کند.مقايسه اي ميان مقاله سياح و هر دو روايت مختصر متصل از تاريخ جديد اين نکته را تأييد مي کند که مقاله سياح بر اساس همين اصلاح تاريخ جديد تنظيم شده و در نقل مطالب مقياس مناسبت و شايستگي با مصلحت منظوره به کار مي رود و نقل نامه بسيار قديم ميرزاحسينعلي بهاء به اعليحضرت ناصرالدين شاه براي تأييد و حصول تغيير وضع کلي در روش بابيان بوده و نشان مي دهد که اينان غير از کساني هستند که در شکارگاه شميران بر سلطان حمله بردند يا آن که در آثار تحريري خود همواره بر او تاخته و ازاو با عبارات بد و ناسزا ياد مي کرده اند. در اين جاسخن از شاه دوستي نسبت به شاه قاجار و دعاي خير مخصوص سلطنت و دعوت اتباع خويش به رعايت خدمت و وفا به سلطان عصر ناصرالدين شاه مي رود. متأسفانه با وجود رساله ها و کتابهاي متعددي که به وسيله بابيها و بهائيهابراي کشف نقطه اوليه شروع اختلاف دو برادرنوري در موقع توقف در ادرنه نوشته شده است هيچ يک بدين معني اشاره نکرده اند که در ميان دو برادر و پيروان آنها در باره اظهاردوستي و ولاء و اطاعت به ناصرالدين شاه از آغاز تحول وضع وحدت نظرنبوده و شايد همين نکته نقطه اصلي اختلاف را به وجود آورده و بعدها به تدريج وسعت يافته باشد تا آن که در سال 1292 به تدوين و تحرير اقدس در احکام ديني منجر شده است.همان کتابي که در موقع تحرير جديد از آن نامي برده نشده ونشان مي دهد که 1290 هـ هنوز تدوين نشده بود. کساني که بخواهند به موارد حک و اصلاح و کاستن و افزودن بر متن تاريخ قديم بابيه ضمن تاريخ جديد پي ببرند خوب است به همان مقدمه فارسي ميرزامحمد خان و پروفسور برون بر چاپ 1910 از تاريخ قديم و يا حواشي و ضمائم برون بر ترجمه انگليسي از تاريخ جديد مراجعه کنند ،چه در ضمن ترجمه انگليسي با مراجعه به متن فارسي معروف به نقطه الکاف پژوهنده مي تواندخود را در جريان غالب اين تفاوتها قرار دهد و به واسطه ندرت وجود نسخه هاي خطي کتاب و محدودي صفحات اين مقاله ذکر همه آن موارد در اينجا ميسرنيست. در خاتمه توضيح اين نکته لازم مي شمارد ک چند سال پيش در جواب پرسش نويسنده نامدار سيد محمد علي جمالزاده در باره کتابي که نسخه اي از آن را به دست آورده بود اين جانب مقاله اي نوشت و در يغما منتشر گرديد . در آن موقع هنوز اصل نسخه صحيح نبيل قايني را نديده بودم و در کتاب اتمام الوفا نوشته عبدالبها بر ترجمه احوال نبيل اعظم قايني و نبيل اکبر زرندي واقف نشده بودم و عکس نسخه ميرزاحسين همداني و عکس نسخه برون را در اختيارنداشتم و به نقل مسموعاتي از مرحومان آيتي و صبحي که از اين بابت چندان جلب وثوق مرا نمي توانستند بکنند در باره تاريخ جديد مطالبي نوشته شد که با نتيجه اين تحقيق مبتني بر اسناد سازش ندارد . و خوانندگان بايد بدين يک که با مأخذ همراه است بيش از آن چه در اقوال مبلغان سلف مبتني بوده اعتماد ورزند. 3/3/1354 منبع: بهائي پژوهي - ماهنامه " گوهر" /خ
|
|
|