يك تفاوت بسيار مهم ميان انسان و حيوان، اين است كه حيوان را اگر سير كني و نياز جسمي اش را تأمين نمايى، از نظر عاطفي و اخلاقى، خلأ و كمبودي برايش باقي نمي ماند و با همان زبان بي زباني ممنون و سپاسگزار است، ولي انسان چنين نيست.
انسان، نياز ديگري هم دارد كه ما آن را نياز عاطفي و اخلاقي مي ناميم. انسان ها نياز به معاشرت دارند و در اين معاشرت بايد از يكديگر صفا و محبت و وفاداري و گذشت ببينند و حداقل، دورويى، خيانت، تزوير و افترا از يكديگر نبينند.
در زندگي اجتماعى، اگر روش اول حاكم باشد، بسيار ايدآل است و اگر روش دوم حاكم باشد، زندگي سرد و بي روح است، ولي به هر حال قابل تحمل است؛ اما اگر اين حداقل هم نباشد، زندگي بسيار تلخ و ناگوار و چيزي شبيه مرگ تدريجي و انتحار است!.
در محدوده زندگي خانوادگى، نياز به عاطفه و محبت، شديدتر است و تنها عاطفه و محبت و عشق است كه اين كانون كوچك را گرم و جذاب مي سازد و محيط بسيار مناسب و مساعدي براي آسايش و آرامش و شكوفايي استعدادها و پرورش و تزكيه كودكان به وجود مي آورد.
قرآن كريم، براي اين كه خانواده را استحكام و اعتبار بخشد و مرد را از اين كه از قدرت خويش سوء استفاده كند، باز دارد، در آيه زير سه دستور بسيار مهم به مردان مي دهد:.
يِا أيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما ءاتَيْتُمُوهُنَّ إلاّ أنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛(1).
اي مؤمنان! براي شما حلال نيست كه اموال زنان را با كراهت آنان به ارث ببريد و مبادا آنها را تحت فشار قرار دهيد كه مقداري از مهريه اي كه به آنها داده ايد، از آنها بگيريد و بايد با آنها آن گونه كه متعارف و پسنديده است، معاشرت كنيد و اگر از آنها كراهت داريد، ممكن است چيزي مورد كراهت شما باشد و خداوند در آن چيز، خير فراوان قرار داده باشد.
دستورات سه گانه اي كه در آيه فوق آمده و فلسفه آنها احترام به آزادي و حقوق زن است را توضيح مي دهيم:.
1. ظاهر دستور اول در جمله: (لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرثُوا النِّساءَ كَرْهاً) اين است كه خود زن ها را به ارث نگيريد، ولي با توجه به اين كه كلمه (كرها) نمي تواند قيد توضيحي و احترازي باشد، نظريه علامه طباطبائي - قدس سره الشريف - در تفسير الميزان (ج4، ص271) را توجيح داديم و به گونه اي كه در بالا ذكر شد، تفسير كرديم؛ البته به ارث بردن زنان، يكي از سنت هاي شومي بوده كه در عرب جاهليت رواج داشته است. آنها اين كار را براي يكي از دو منظور انجام مي دادند: اگر خود مايل بودند با همسر پدر - در صورتي كه مادر نبود - ازدواج مي كردند و اگر مايل نبودند، او را به شوهر مي دادند و مهريه او را براي خود مي گرفتند.
قرآن مجيد جلو هر دو عمل را گرفت، در مورد عمل اول فرمود:.
لاتَنْكِحُوا مِا نَكَحَ ءابِاؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إلاّ ما قَدْ سَلَفَ؛(2).
همسران پدرانتان را به نكاح خود در نياوريد، مگر آنچه قبلاً انجام شده است.
و در مورد عمل دوم فرمود:.
للرِّجالِ نَصيب مِمَّا اكْتَسَبُوا وللِنِّساءِ نَصيب مِمَّا اكْتَسَبْنَ؛(3).
براي مردان نصيبي است از آنچه كسب كرده اند و براي زنان نصيبي است از آنچه كسب كرده اند.
بنابراين، هر كس هر چه از راه مشروع به دست مي آورد، با رعايت ضوابط اسلامى، متعلق به خودش است و زن نيز از اين قاعده، مستثنا نيست.
با توجه به توضيحات بالا روشن مي شود كه مقصود از جمله: (لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً) اين است كه: شما حق نداريد اموال زنان را از روي كراهت ايشان به ارث ببريد؛ زيرا با اين عمل، حقوق آنان را پايمال مي كنيد و به خواست و اراده و رضايت آنها احترام نمي گذاريد(4).
اين كار ناپسند را هر زورمندي مي تواند انجام دهد، اعم از شوهر يا ديگري و به هر صورت از نظر اسلام، كار ناپسندي است و به خصوص، شوهر حق ندارد زورمندانه، دست به چنين شيوه اي بزند و زن را طوري در فشار ومضيقه قرار دهد كه مال خود را به او بدهد.
غالباً آنچه زن دارد، و شوهر ممكن است از راه تضييق و اكراه، از دست او خارج سازد، مالي است كه از پدر و مادر خود به ارث برده است و شوهر با رفتار غير انساني و غير اسلامى، چنين مي انگارد كه خودش وارث اموال پدر و مادر زن بوده است.
2. معمولاً مرد مبلغي به عنوان مهريه، مديون زن است يا به او پرداخت كرده است.
بعد از آن كه زندگي مشترك زناشويي آغاز شد، بعضي از مردان حريص و طماع، در صدد بر مي آيند كه يا از دادن مهريه خودداري كنند، يا آنچه داده اند پس بگيرند. اين كار، اگر با رضايت زن صورت بگيرد اشكالي ندارد، اما اگر با تضييق و فشار باشد، كاري ناپسند و از نظر شرعى، حرام است.
اين گونه مردان، هنگامي بر تضييق و فشار خود مي افزايند كه بخواهند همسر جديدي اختيار كنند.آنان براي اين كه با تحمل هزينه اي كمتر، به خواسته خود برسند، همسر فعلي خود را آن قدر تحت فشار و شكنجه قرار مي دهند، تا ناچار بگويد: (مهرم حلال، جانم آزاد).
جمله فوق، ضرب المثلي است كه زنان پريشان حال و محروم از عواطف و آزرده از فشارها و شكنجه هاي شوهر، بر زبان مي آورند و با بذل مهر، تن ضعيف و رنجور خود را خلاص و آزاد مي سازند.
اين گونه اعمال، در نظام خانوادگي اسلام و از لحاظ اخلاق اسلامي محكوم است و بايد تربيت اخلاقي و اسلامي مردان، آن گونه باشد كه به هيچ وجه، براي رسيدن به مقاصد اقتصادي و شهوانى، زن را تحت فشار و تضييق قرار ندهند.
اين مسأله مهم خانوادگى، از ديدگاه اسلام بسيار حساس است و به همين جهت قرآن، باز در مورد آن اصرار و پافشاري ورزيده و مي فرمايد:.
لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَأخُذُوا مِمّا ءاتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إلاّ أنْ يَخافا ألاّ يُقيما حُدُودَ اللّهِ فَإنْ خِفْتُمْ أى يُقيما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(5).
براي شما حلال نيست كه از آنچه به زنان داده ايد، چيزي بگيريد، مگر اين كه زن و شوهر بيم آن داشته باشند كه نتوانند مرزهاي خداوند (دستورات او) را رعايت كنند؛ بنابراين، اگر بيم آن داريد كه زن و شوهر نمي توانند رعايت مرزهاي خدا كنند، بر آنها گناهي نيست كه آنچه زن به خاطر جدا شدن، به شوهر مي دهد، بگيرد. اين است حدود خدا و هر كس از مرزهاي خدا تجاوز كند، ستمكار است.
يك حكم و دو استثنا.
اگر آنچه در آيه آمده، با آنچه در دستور دوم آيه نوزده سوره نساء آمده است، با هم بسنجيم، يك حكم با دو استثنا به دست مي آيد كه در خور توجه و تأمل است.
حكم همان است كه توضيح آن داده شده و باز تأكيد مي كنيم كه براي مرد حلال نيست كه مهريه اي كه به زن داده، از او بگيرد، و اما دو استثنايي كه به دست مي آيد عبارتند از:.
الف) اگر زن و شوهر بيم آن دارند كه نتوانند به وظايف خود عمل كنند، زن مي تواند تمام يا قسمتي از مهريه خود را به شوهر بدهد و شوهر نيز در برابر اين بذل و بخشش، همسرخود را طلاق دهد.
اين گونه طلاق؛ اگر فقط زن از شوهر ناراضي است، طلاق خلع و اگر هر دو از يكديگر ناراضي اند، طلاق مبارات ناميده مي شود و زن مي تواند علاوه بر مهريه، چيز ديگري نيز به شوهر بدهد.
نكته قابل ذكر اين است كه تشخيص اين كه آنها نمي توانند به وظايف خود عمل كنند، تنها به عهده زن و شوهر نيست، بلكه قرآن، مسأله را به صورت يك مسأله اجتماعي مطرح مي كند.
بديهي است كه وقتي مسأله جنبه اجتماعي پيدا مي كند، بايد علاوه بر تشخيص زن و شوهر، محاكم خانوادگي - كه در حقيقت، چشم بيناي جامعه هستند - نيز تشخيص دهند كه آيا واقعاً زندگي خانوادگي به بن بست رسيده و هيچ راهي براي اصلاح و بهبود آن باقي نمانده، يا صرف هوس يكي از زن و شوهر يا هر دوي آنهاست و اگر بر سر عقل آيند، همه چيز دگرگون مي شود.
اين نكته ظريف و لطيف از جمله (فَإنْ خِفْتُمْ ألاّ يُقيما حُدُودَ اللّهِ...) به دست مي آيد.
براساس اين استثنا بدون اين كه اكراه و اجباري در كار باشد، زن راضي شده است كه قسمتي از مهريه يا همه آن يا چيزي علاوه بر آن را به شوهر بدهد و شوهر نيز راضي مي شود كه در ازاي آن، زن را مطلقه سازد.
انگيزه رضايت طرفين به اين بخشش و قبول، همان است كه قرآن مطرح مي كند: بيم زن و شوهر از اين كه نتوانند سازش كنند مشروط بر اين كه شما نيز تشخيص دهيد كه اين بيم و ترس، بي مورد نيست.
وقتي زن از شوهر خود نفرت دارد و شوهر نيز متقابلاً از زن متنفر است، يا بدون اين كه شوهر اززن تنفري داشته باشد، به تنفر زن آگاه است و تشخيص محكمه خانوادگي هم - كه گفتيم: چشم بيناي جامعه است - همين است، چه بهتر كه زن از راه بذل و بخشش، شوهر را به طلاق راضي سازد و به زندگي به ظاهر مشتركي كه هيچ جذب و انجذابي ندارد، خاتمه داده شود!.
زندگي زناشويي به خودي خود هدف نيست، بلكه وسيله است. در اين زندگي هدف ، جذب و انجذاب و از بيگانگي به يگانگي رسيدن است و همواره چنين اصلي بايد در نظر باشد. حال اگر زن و شوهر، بدون اين كه تسليم هواهاي نفساني و تخيلات بي اساس باشند، تشخيص دهند كه ممكن نيست به هدف برسند، بلكه هر چه بر عمر ازدواج آنها مي گذرد، از هدف بيشتر فاصله مي گيرند و دافعه آنها قوي تر مي شود، بهتر است از يكديگر جدا شوند و اگر مرد، به اين جدايي تن ندهد، زن با بذل و بخششي او را راضي سازد.
ب) اگر زن به شوهر خود خيانت كند و حيثيت و شرافت خانوادگي شوهر را با ارتكاب فاحشه آشكار (زنا) جريحه دار سازد، در اين صورت، شوهر مي تواند به خاطر خيانت و پيمان شكني زن و اين كه پاي بيگانه اي را به حريم او باز كرده است، وي را تحت فشار قرار دهد، تا ناچار شود تمام يا قسمتي از مهريه خود يا بيشتر از آن را بدهد و شوهر، به كيفر خيانت زشتي كه مرتكب شده است، طلاقش دهد.
چنين كاري براي مرد مسلمان، ناپسنديده نيست، زيرا مرد مسلمان بايد غيرتمند باشد و در حفظ ناموس خود بكوشد و با زني كه غيرت مردانه او را به بازي گرفته، نبايد غير از اين رفتار كند.
مرد غيرتمند، از نظر اسلام ارزشمند است و مرد ديوث، هيچ گونه ارزشي ندارد و پيامبر خداْ فرمود:.
اَلْغَيْرَةُ مِن الايمِانِ؛(6).
غيرت، جزئي از ايمان است.
و نيز فرمود:.
إنّ الجنّة لتوجد ريحُها من مَسيرَةِ خمسِمائةِ عامٍ ولاَيجِدُها عاقّ ولادَيّوث. قِيلَ: يا رسولَ اللّه، وما الدّيّوث قال: الّذى تزنى اْمرَأَتُهُ وَهُوَ يعلَمُ ِبها؛(7).
بوي بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام مي خورد، ولي كسي كه عاق والدين يا ديوث باشد، بوي آن به مشامش نمي خورد.
پرسيدند: يا رسول اللّه! ديوث چه كسي است.
فرمود: كسي كه زنش زنا كند و او بداند.
بدين ترتيب قرآن، در اين استثناي دوم، خواسته است مرد را به عنوان پاسدار غيرتمند خانواده، ناظر پاكي و عفاف زن قرار دهد و او را آن چنان مواظب و مراقب گرداند كه مبادا لكه ننگين ديوثي بر دامنش بنشيند!.
3. درجمله: (وَعِاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ...) به طور كلى، مرد را مكلف و موظف به حسن معاشرت مي كند و حتي اين دستور زيربنايي را - كه درحقيقت شالوده بناي عظيم خانواده است - مطلق و عام بيان مي كند و توضيح مي دهد كه: اگر احياناً اززن خوشتان هم نمي آيد، حق نداريد حسن معاشرت را زير پا بگذاريد، زيرا شما نمي دانيد در پشت پرده غيب، چه اسراري نهفته است شايد همين زني كه از او خوشتان نمي آيد، براي شما خير فراوان داشته و خداوند، خير شما را در وجود او قرار داده باشد و شايد آن كه از او خوشتان مي آيد و مي خواهيد به خاطر او پيوند مقدس خانواده را بگسليد، براي شما شرّ و بدبختي باشد.
اين دستور، ضمن اين كه خود دستوري مستقل و جامع و كامل و تحكيم بخش روابط زن و شوهر در زندگي خانوادگي است و وظيفه تحكيم بخشي را به عهده مرد مي گذارد، مكمل و متمم دو دستور پيشين نيز هست؛در حقيقت مي خواهد به همه مردان خانواده بگويد: شما نه تنها حق نداريد براي سود جويي و كامجويي هاي تازه، زن را تحت فشار قرار دهيد و به اكراه و اجبار، مهريه يا اموال او را از دستش خارج كنيد، بلكه وظيفه داريد با حسن معاشرت و رفتار اخلاقي متعارف، خود مايه دلگرمي و اميد او بشويد و اين كانون را گرم و پرنشاط سازيد كه ارزش زندگي خانوادگي به همين هاست و آنچه شعله عشق و دلبستگي خانوادگي را خمود و خموش مي سازد، در اين كانون مقدس، ضد ارزش است.
تعبير (حسن معاشرت) كه به عنوان يك وظيفه براي شوهر و به عنوان يك حق براي زن مطرح مي شود و عامل تحكيم زندگي خانوادگي است، اگر به خوبي باز شود، نشان دهنده تمام آن اموري است كه مرد در برابر زن بايد انجام دهد، البته نفقه را ازاين امور جدا كرده ايم.
در محدوده نفقه، همه نيازمندي هاي جسمي زن بايد تأمين شود و در محدوده حسن معاشرت همه نيازمندي هاي روحي او.
درست است كه مرد با حسن معاشرت، نيازهاي روحي همسر خود را تأمين مي كند، ليكن در حقيقت نيازهاي روحي خودش نيز - به طور غيرمستقيم - تأمين مي شود و براي اين كه محيط صفا و آرامش و آسايش، براي خود پديد آورد، چاره اي جز اين ندارد كه همسر خود را از اين نظر اشباع كند.
در محدوده حسن معاشرت، مسائلي از قبيل همخوابگي و آميزش جنسي نيز مي گنجد. بر مرد واجب است كه چهارماه يك بار با همسر خود آميزش كند. همخوابگي نيز از لوازم زندگي زناشويي است.
در مسأله همخوابگى، يك بحث فقهي مهم قابل طرح است و آن اين كه: آيا به طور كلى، بر مرد واجب است كه هرچهار شب، يك شب با همسر خود - در صورتي كه يكي از آنها مسافر نباشد - همخوابگي نمايد، ياخير.
بنابر نظريه مشهور، زن هر چهار شب، يك شب، حق همخوابگي دارد و بر شوهر واجب است كه اين حق را ادا كند و اگر داراي چند همسر باشد، بايد به طور عادلانه، بر مبناي هر چهار شب، يك شب، با هر كدام آنها همخوابگي نمايد.
اما بنابر نظريه شيخ طوسي - كه از متقدمان بسيار برجسته فقهاي شيعه است - تقسيم بر كسي واجب است كه داراي چند همسر باشد و يك شب، با يكي از آنها همخوابگي نمايد، تنها در اين فرض است كه بر همان مبناي هر چهار شب، يك شب. با همسر يا همسران ديگر نيز بايد همخوابگي نمايد و همين كه اين دوره تمام شد، تقسيم كردن واجب نيست، مگر اين كه: باز شبي با يكي از آنها همخوابگي نمايد كه در اين صورت، بايد يك دوره چهار شبه ديگر، به طور عادلانه، حق زن يا زنان ديگر را نيز ادا كند و....
اين نظريه، از جهاتي ترجيح دارد، از جمله اين كه: پيامبر گرامي اسلامْ گاهي كه بر بعضي از زنان خود خشمگين مي شد، همخوابگي همه آنها را ترك مي كرد، در حالي كه اگر تقسيم واجب بود، فقط بايد همخوابگي زني را ترك كند كه نشوز اختياركرده است.وانگهى، در رواياتي كه درباره حق زن بر شوهر، در دسترس داريم، سخني از حق همخوابگي به ميان نيامده، بنابراين، آنچه بر مرد واجب است، اين است كه: اصل حسن معاشرت را به طور كامل رعايت كند و موجب جلب خشنودي همسر خود باشد و همچون دو دوست و دويار صميمي با يكديگر زندگي كنند.
مسأله همخوابگي و بسياري از مسائل ديگر را خود زن و شوهر بايد در محيط صفا و صميميت با يكديگر حل كنند و آنچه در اين رابطه، گفتني و آموختني است، همان سخن قرآن كريم است كه به مردان مي فرمايد:.
فَلا تَميلُوا كُلَّ المَيْلِ فَتَذَرُوها كَالمُعَلَّقَةِ؛(8).
مبادا آن چنان به طرفي متمايل شويد كه همسر خود را معلق بگذاريد.
در زندگي خانوادگي و روابط همسري آنچه مهم است اين است كه زن معلق و بلاتكليف نباشد. زني كه شوهر ندارد، آزاد است كه شوهر كند يا پي كاري رود و زني كه شوهر دارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگي متنعم و شادكام است، اما زني كه هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نيست و شوهر نسبت به اداي همه يا بعض وظايف خود متخلف است، معلق و بلاتكليف و زندگي او تلخ و ناگوار است و هيچ مردي مجاز نيست كه با همسر خود اين گونه برخورد كند؛ البته در زندگي مشترك و در محيط جذب و انجذاب، سخن از واجب گفتن، موجه نيست. در اين محيط زن و شوهر، چنان در حوزه جاذبه يكديگر قرار گرفته اند كه خود همه مسائل را با تفاهم حل كرده اند چيزي كه هست - همان طوري كه قبلاً نيز گفته ايم - بايد حدود و حقوق هر يك مشخص باشد، تا در صورت بروز اختلاف، محاكم قضايي و داوران بتوانند مقصر را از غير مقصر تشخيص دهند.
آنچه اسلام، از يك خانواده اسلامي مي خواهد، جاذبيت است و به همين جهت، مردي كه در تحكيم آن مي كوشد، دعاي پيشوايان دين بدرقه راه اوست.
امام صادق(ع) فرمود:.
رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْسَنَ فيما بَيْنَهُ وَبَيْنَ زَوْجتِهِ فَإنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ ملَّكَهُ ناصِيَتَها وَجَعَلَهُ القَيِّم عَلَيْها؛(9).
خدا رحمت كند بنده اي را كه ميان خود و زنش روابط حسنه، بر قرار كند، زيرا خداوند، سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستي وي ساخته است.
در روايت ديگر، شخصي از امام ششم(ع) پرسيد:.
حق زن بر شوهر چيست.
فرمود:.
يَسُدُّ جُوْعَتَها وَيَسْتُرُ عَوْرَتَها وَلايُقَبِّحُ لَها وَجْهاً، فَإذا فَعَلَ ذلِكَ فَقد - وَاللّهِ - اَدّي حَقَّها؛(10).
گرسنگي او را رفع مي كند و عورت او را مي پوشاند و براي او بدرويي نمي كند، اگر چنين كند، سوگند به خدا كه حق او را ادا كرده است.
و پيامبر خداْ فرمود:.
أوْصانى جبْرَئيلُ بِالمَرأةِ حَتّي ظَنَنْتُ أنَّهُ لايَنْبَغى طَلاقُها إلاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ؛(11).
جبرئيل، آن قدر درباره زن به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاق او جايز نيست مگر به خاطر فاحشه آشكار.
بسياري از ناسازگاري ها نتيجه توقعات بيهوده مردان است - عكس آن در مورد زن هم صادق است و در جاي خود توضيح مي دهيم - منتها در اين جا اين توصيه اسلامي را به مردها مي كنيم كه توقع اضافي و بيهوده از زن، جز ناكامي و پريشاني چيزي به بار نمي آورد و در اين باره به عنوان ختام عبيرآميز اين گفتار، از سخن امام صادق(ع) الهام مي گيريم كه درجواب كسي كه از حق زن پرسيده بود، فرمود:.
يُشبِعُ بَطنَها، وَيكْسو جُثَّّتَها، وإنْ جَهِلتْ غَفَرَ لَها. إنَّ إبراهيمَ خليلَ الرحمنِ(ع) شكا إلي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ خُلقَ سارَةَ، فأوحَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلَيهِ: إنَّ مَثَلَ المَرأةِ مَثَلُ الضلعِ إنْ اقَمْتَه انْكَسَرَ وإنْ تَركتَهُ اسْتَمتعتَ بِهِ.(12).
شكمش را سير كند و پيكرش را بپوشد و جهالتش را ببخشايد؛ زيرا ابراهيم از بدخلقي ساره پيش خدا شكايت كرد، خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوان سينه است كه اگر بخواهي راستش كني مي شكند و اگر رهايش كني از او بهره مند مي شوى.
پي نوشت:
1.نساء (4) آيه 19.
2.همان، آيه 22.
3.همان، آيه 32.
4.بدين ترتيب، مقصود از ارث بردن زن، ارث بردن اموال زن است و از نظر ادبى، يا بايد كلمه (اموال) در تقدير باشد، يا بايد اسناد ارث به زن - به جاي اسناد ارث به اموال زن - مجاز عقلي باشد.
5.بقره (2) آيه 229.
6.روضة المتقين، ج8، ص382.
7.روضة المتقين، ج8، ص382.
8.نساء (4) آيه 129.
9.روضة المتقين، ج8،ص377.
10.روضة المتقين، ج8،ص377.
11.وسائل الشيعه، باب 88 (از ابواب مقدمات نكاح) حديث 4.
12.روضة المتقين،ج8، ص370.
كتاب خانواده در قرآن،
/خ