11. الهي نبودن ايقان
مقايسه ايقان با قرآن-2
عرض کردم بزرگترين اشتباه استراتژيک بهائيان آن هنگام خواهد بود که بخواهند ايقان را باقرآن مقايسه نمايند وبراي گريز از اعتراضات جوانان بهائي که تا به حال چنان مي پنداشته اندايقان آنطور که شوقي گفته کتاب معجزه حضرت بهاءاله است و حالا آن را مملو از اغلاط ادبي و محتوائي مي بينند بگويند مشکلي نيست در قرآن هم غلط ادبي وجود دارد!اين تير خلاص به موقعيت علمي مدافعين بهائي است تا نشان دهد کاملا در زمينه ادبيات عرب نا آگاه هستند ودر ميدان بحث علمي دچار برهنگي برهاني شده اند.ميزان و ترازوي ادب در زبان عرب ،قرآن کريم است و هر بايدو نبايد دستوري استنادش به آيه اي از قرآن کريم است که در سرتاسر متون آموزش ادب عرب(صرف و نحو و بلاغت)اين اصل ساري و جاري است و اصولا دستور زبان عرب براساس قرآن درسنوات بعد از نزول مدون شده است چنانکه در مورد ابوالاسود دوئلي گفته شد.عالمان فکاهي مي شمرند سخن آن مدعي وجودغلط در قرآن راکه :تو هنوز نفهميده اي که هر وزنه اي را با ميزان مي سنجند نه ميزان را با وزنه و قرآن ميزان ادب عرب است.قاعده را از قرآن استخراج مي کنند نه اينکه قران را با قواعد مستخرجه بسنجند!اما کتاب ايقان نوشته اي است معمولي ،مالامال از غلط ادبي و محتوائي (که بعضي رانشان داديم و بقيه خواهد آمد) که سالها پس از تدوين دستور زبان فارسي و عربي پديد آمده و ناگزير است از قواعد اين زبان تبعيت نمايد . چنانکه نوشته هاي همه اديبان فارس و عرب برقوانين ادبيات عرضه مي شود ،سعدي باشد يا حافظ،جاحظ باشد يا سيد رضي.اگر در متن نوشته بهاءاله که در طول دو سال مثل هر نويسنده ديگري با زحمت آن را پديدآورده است اغلاط ادبي ببينيم مثل کتاب هر مولف ديگر حکم مي کنيم اين اغلاط نشان از ناآگاهي مولف از ادبيات دارد و هويداساز جايگاه او در ميدان علم است.
اما نکته بسيار مهم ديگر در مورد ايقان اين است که به دليل وجود عبارات عربي زياد در اين کتاب به قطع مي گوئيم اين کتاب الهي نيست!خداوند هر پيامبري را به زبان قومش مي فرستد: "وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ".ميرزا حسينعلي در ايران آمده چرا بايد کتابش عربي باشد؟!مگر نبايد به زبان قومش سخن بگويد و بنويسد تا با اين ملت ارتباط برقرار کند؟!تمام بهائيان ايران که نمونه شان در اين سايت حاضرند گفته اند با ايقان مشکل دارند.پس براي چه آمده است؟!اگر خواسته است تقليد از قرآن کند، قرآن علت عربي بودنش حضور پيامبر ميان عرب هاست چه ربطي به ميرزا دارد که در ايران است و فارسي بايد بگويد.او حتي وقتي مي خواهدمطلبي را از تورات وانجيل نقل کند آن را به زبان عربي مي آورد.مگر تورات و انجيل به زبان عربي نازل شده است يا مخاطبانش عرب هستند؟!اگر مخاطبانش عرب هستند چرا ايقان را به فارسي نوشته است؟!همين خود بهترين دليل است که اين کتاب الهي نيست و نويسنده اش هم پيامبر نيست زيرا سنت الهي آن بوده است که خداوند رسولانش را به زبان قوم فرستاده تا با آنها ارتباط برقرار نمايند نه آنکه در کتابش متن عهدين را هم به عربي بگويد!فاعتبروا يا اولي الابصار
12. نمونه اي از تناقضات ايقان
چنان که مي دانيد بهائيان به تحريف عهدين معتقد نيستند و آن مجموعه را عينا کلام و سخن الهي مي شمرند.نقد وبررسي باور آنها در مورد تحريف کتب آسماني قبل را بايد در جاي خود انجام داد اما در اين جا ما مي گوئيم به فرض قبول اين باور ،بهاءاله در ايقان به تناقض گوئي آشکاري مبتلا شده است که به آن اشاره مي کنيم:بهاءاله درص12 س5 مي گويد عيسي احکام تورات را نسخ نمود و بعد به عنوان نمونه حکم سبت و طلاق را نام مي برد.اين مطلب او دقيقا مغاير ادعاي خود حضرت عيسي در انجيل است که فرموده من چيزي رادر تورات نسخ ننموده ام.مطابق آيه 17 باب 5 انجيل متي که در زير مي آيدهيچکدام از احکام تورات توسط عيسي نسخ نشده است.دقت فرمائيد:"گمان نبريد که آمده ام تا تورات و صحف انبيا را باطل سازم.نيامده ام تا باطل نمايم بلکه تاتمام کنم.زيرا هر آينه به شما مي گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه يا نقطه اي ازتورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر که يکي از اين احکام کوچکترين رابشکند و به مردم چنين تعليم دهد در ملکوت آسمان کمترين خواهد شد"!حال به جناب بهاءاله مي گوئيم شما که متون تورات و انجيل را محرف نمي دانيد
به چه مجوزي ادعايي کرديدو سخني گفتيد که خلاف نص صريح انجيل است؟!اين تناقض آشکار را چه پاسخي داريد؟ چرا به حضرت عيسي بهتان زده ايدکه حکم سبت وطلاق را نسخ نموده است؟نسخ سبت و طلاق احتمالا از ناحيه پولس يا يکي ديگر از پيشوايان مسيحي باشد چنانچه تعليم ثالوث مقدس و اقانيم ثلاثه مربوط به مسيح عليه السلام نيست و بعد از او در ميان نصاري منتشر گشته ودر اناجيل جمله اي که دلالت نمايداز سبت منع شده است وجود نداردبلکه برعکس نشان مي دهدتا بعد از عيسي سبت جاري بوده است چنانچه آيه 55و56 باب23 لوقا بر اين امر دلالت داردکه : "برگشته حنوط و عطريات مهيا ساختند و روز سبت را به حسب حکم آرام گرفتند"و درکتاب قاموس کتاب مقدس ذيل لغت "سبت" مي گويد: "سبت حکم چهارم از احکام عشره است ودر فصل بيستم خروج آيه 8 امر به حفظ او شد و مسيحيان قديم سبت يهود ونصاري هر دو را مرا عات مي کردندتا چهل سال بالاخره ترک کردند و مجمع لاودکيه در سنه364 منع و ترک کرد".بنابر اين بهاءاله :1_بر مسيح تهمت زده که او را ناسخ حکم سبت و طلاق دانسته است.2_متناقض با ادعاي خودش در عدم تحريف عهدين سخن گفته است زيرا حرف او بر خلاف نص صريح انجيل متي است.3_به يهوديان هم تهمت زده که علت اعتراضشان به عيسي نسخ تورات بوده است درحاليکه عيسي مي گويد من نيامده ام تا حکمي از احکام تورات را نسخ نمايم.4-عملا به تحريف عهدين تن داده است زيرا حرفي زده که مغاير نصوص عهدين است.اينگونه تناقضات در ايقان فراوان است وما در اين سلسله به آنها گذري خواهيم داشت.قرآن کريم مي فرمايد آنچه از ناحيه خدا نباشد در آن اختلاف(و تناقض)بسيار خواهند يافت.و چنين است ..
13. کتابي در اندازه هاي بشري
کتابي که ار ناحيه خدا باشد به دانش ذات ذوالجلال متکي است و شک وريبي در آن نيست.در نقطه مقابل کتاب هاي بشري که تراوش فکر پديد آورنده آنهاست آينه تمام نماي همه ضعف هاي بشري است.دانش بشر از مسموعات و مکتسبات وافکار او نشاءت گرفته است و منقولاتش از ديگران نشان دهنده منابع او در علم محسوب است لذا اگر در منابع او ترديد يا خللي راه يابد اين ترديد وخلل به گفتار او هم اصابت مي کند. بهاءاله همچون هر نويسنده بشري مطالبي رااز منابع مختلف گرفته و نقل کرده وچون در آن منابع اختلاف ويا ترديد بوده اين آفات سخن اوراهم آفت زده کرده است.براي مثال او در ص5 س13 وقتي مي خواهد عدد ايمان آورندگان به نوح پيامبر را ذکر کندمي گويد: "چهل نفس يا هفتادودونفس" بودند...در وحي الهي "يا" مفهوم ندارد.براي خداوند روشن است که مومنين به نوح دقيقا چند نفربودند اگر چهل است در کتاب الهي چهل ذکر مي شود و اگر هفتاد ودو است هفتاد ودوگفته مي شود. اين اختلافات مال بشر است که چون دسترسي به واقع عالم هستي ندارندبه ترديد آمده يکي اين قول را مي گويد و ديگري قول ديگر را.يکي چهل مي گويد و ديگري هفتاد و آن ديگر عددي ديگر.بها ءاله بشري همچون ديگران است که چون مي خواهدمطلبي را بنويسد متکي بر اقوال مورخان ،اختلافات روايات در سخن او هم ساري و جاري مي شودو ناگزير مي گويد: چهل نفس يا هفتادودو نفس...نمونه ديگري از اين آفت در نوشته هاي بهاءاله در ص 6 س 9 است وقتي مي خواهدعددسنوات دعوت حضرت هود را بنويسد مي گويد : "به اختلاف اقوال..."اگر چنانچه شوقي گفته که اين کتاب معجزه الهي است و ميرزا ابوالفضل گلپايگاني مدعي شده به الهام الهي بوده و حقايق را به عين اليقين مي ديده چرا مثل ساير نويسندگان بشري حرف هايش را از کتب تاريخي اقتباس کرده و همان ترديدها و اختلافاتي که در آن کتب است به حرف هاي او هم سرايت کرده و ناگزير شده در مورد سنوات دعوت هود بگويد :"به اختلاف اقوال..." ؟!ونيز مانند همه نويسندگان بشري دچار انواع اغلاط ادبي و محتوائي شودبطوري که در دو سطر دچار سه غلط ادبي و محتوائي شود :ص8 سطر 1_3(ماء تکذيب به جاي آتش تکذيب ،آب عنصري به جاي آب معنوي ومخمود به جاي خامد)و تازه اين حجم از خطاها
در کار نويسندگان رده سوم و چهارم کمتر ديده مي شود چه رسد به نويسندگان طراز اول بشري!
14. پاسخ به اعتراض پيرامون الهي نبودن ايقان
پس از درج قسمت سيزدهم اين سلسله بحث ها که موضوعش عبارات ترديدي در ايقان بود که نشان از الهي نبودن آن مي کند متين بهائي اعتراضي را به اين شرح مطرح نمود:{اين بيان اختلاف از اقوال مردم ، پيش از ايقان در قرآن آمده است . آن جا که در داستان اصحاب کهف ، خداوند مي فرمايد :سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم ترجمه : خواهند گفت که اصحاب کهف سه نفر بودند و سگ آن ها چهارمينشان بود و يا خواهندگفت که پنج نفر بوده اند و ششمينشان سگشان بود و يا خواهند گفت که هفت نفر بودند وهشتمينشان ، سگشان بود ....آيا مي شود گفت که قرآن کتاب الهي نيست ، چون اگر واقعا از جانب خدا بود تعداد دقيقشان رامي گفت ؟لذا خوانندگان سايت توجه کنند که بيان اختلاف مردم در مسأله اي در کتابي آسماني ، نشاندهنده ي باطل بودن کتاب آسماني نيست . }وبعد مثل اينکه خودش هم متوجه شده باشد اعتراضش وارد نيست از طريق ديگري سعي درپوشاندن عيب کتاب آسماني خود نموده و چنين ادامه داد:{2 - اختلاف در بيان تعداد مؤمنين به حضرت نوح ، ممکن است مربوط به درجات ايمان آنان باشد .و لذا هر دو عدد درست باشد . مثلا ممکن است که 72 نفر به نوح ايمان آورده باشند و سوار برکشتي شده باشند و از آن تعداد ،40 نفر داراي مراتب بالاتري از ايمان باشند . بنابراين ، با اينديدگاه هر دو عدد مي تواند صحيح باشد و اين را بايد از معجزات ايقان به شمار آورد .}
نخستين پاسخ را استاد جو يا به متين داد که فرمود قياس عبارت ايقان با آيه شريفه فوق الذکرقياس مع الفارق است زيرا عبارت ايقان کلام خود بهاست و عبارت قرآن نقل سخن مردم است .اما عين عبارت جويا:{خدمت دوست متين و موقر سلام عرض مي کنم. هر چند در نوشته ي شما غلط هاي املاييو انشايي نيست؛ اما مع الاسف دو غلط مفهومي بسيار بزرگ وجود دارد که کار را خراب تر ازداشتن غلط املايي و انشايي مي کند. دوست عزيز اولا احتمالا جناب عالي کتاب مستطاب ايقان را در اختيار نداريد.
چون اگر کتاب را در اختيار داشتيد و عبارت قبل از اين سخن را مي خوانديد، ملاحظه مي فرموديد که جناب بهاء الله اين سخنان را از قول مردم نمي فرمايد؛ بلکهمي گويد: لهذا بعضي از حکايات انبياء مجملا در اين الواح ذکر مي شود تا معلوم و مبرهن آيد که در جميع اعصار و ...به اين ترتيب بر خلاف آن چه که از قول قرآن آورديد که سيقولون: يعني مردم خواهند گفت، اينجا خود خدا( يعني جناب بهاء الله) مي فرمايد ولي دقيقا نمي داند که تعداد ايمان آورندگان چندنفر بودند.خطاي بزرگ ديگرتان آن است که گويا شما فراموش کرده ايد که تاويل و تفسير آيات در بهائيت بهکلي ممنوع و حرام است و احدي را نرسد که الواح نازله ي از ناحيه ي جمال قدم را تاويل وتفسير کند.
بنابراين سخنان بعدي شما هم با عرض معذرت، باد هواست. }در اين هنگام ميلي بهايي به کمک متين بهايي آمد تا اثبات کند در روايات هم عبارات ترديد آميزوجود دارد و نبايد در عبارات ترديدي به ميرزا حسينعلي ايراد گرفت.او عبرتي را از صحيح ترمذي نقل کرد:{ترمذى به سند خود از ابوسعيد خدرى از پيامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود:
«همانا در ميان امّتم مهدى است که خروج خواهد کرد ودر مدت پنج يا هفت يا نه سال حکومت خواهد نمود»(صحيح ترمذى، ج 3، ص 343) }رعد مسلمان نيز اقدام به پاسخ نموده چنين گفت:{اگر اين حديث که آورده شده صحيح باشد ، باز اشکال وارده به ايقان از بين نمي رود ، زيرا اگراين سخن بها الله از طرف خودش بود و آن را به خداوند منسوب نمي کرد آن زمان استدلال جناب تيموري{ميلي} صحيح بود ولي مشکل اساسي آنجا است که کتاب ايقان را از نازل شده از جانب خدا مي دانيد و مي گوييد مطالب اين کتاب از جانب خداوند به بها الله رسيده است . وقتي کتابي منسوب به خداوند شد و به عنوان کلام خداوند مطرح شد ديگر ترديد در آن معنا ندارد که مثلا نعوذ باللهً خداوند نمي داند اصحاب نوح 40 نفر يا 72 نفر بوده اند آن خداوندي که ما مي شناسيم « عليم بکل شي ء » و « علام الغيوب » است و ترديد در سخنانش معنا ندارد و درقرآن حتي يک مورد هم پيدا نمي کنيد که خداوند در مورد دانستن مطلبي ترديد کند .نکته ديگر آنکه جناب بها الله مي گويد : « در حقّ جميع آن مظاهر قبل و بعد حکم سلطنت وجميع صفات و اسماء ثابت و محقّق است زيرا که مظاهر صفات غيبيّه و مطالع اسرار الهيّه اند »( ايقان ص 69 ) و در جاي ديگر مي گويد : « علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او وسلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او. و ايشانندمخازن علوم ربّاني و مواقع حکمت صمداني و مظاهر فيض نا متناهي و مطالع شمس لايزالي چنانچه مي فرمايد: "لا فَرقَ بَينَکَ و بَينَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ." » ( يعني هيچ فرقي بينآنها و خدا نيست الا اينکه آنها بنده خداوند هستند ، ايقان ، ص 64 ) و اعتقاد بهائيت بر اين استکه مظاهر الهيه از جميع غيب آگاهند ، حال با فرض اين اعتقاد چگونه ممکن است بها الله از يکمورد جزئي آگاه نباشد ؟؟؟؟مشخص است که اين ادعاي بها الله که مظاهر الهيه بر همه غيب آگاهي دارند با نداستن تعداداصحاب نوح (عليه السلام) که يک مورد جزئي است تناقض دارد « افلا يتدبرون القرآن و لو کان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيرا » ( نسا 82 ) با تشکر
و بعد در پاسخ سخن بهايي که گفته بود" ايقان کتاب الهي است نبايد از آن غلط گرفت"گفت:{اگر منظورتان از کلام خدا ، کتاب ايقان است ، پس از اين کتاب هيچ ايرادي بر آن نبايد گرفت ،سخن نابجايي است زيرا تشخيص اينکه ، کتابي از جانب خدا باشد اين است که در آن تناقض واشتباه نباشد و ما بايد اول تشخيص دهيم کتابي از جانب خداست يا نه بعد به سراغ حکمتهاي آن برويم .}
اما پاسخ رعدي به ادعاي حکمت دار بودن اين ترديد ها هم جالب است :{فرموديد : اينکه بها الله بين دو مورد ترديد کرده است حکمت است !!! آيا ندانستن مطلب ،حکمت است ؟؟؟ ممکن است نعوذ بالله خداوند بين دو عدد ترديد داشته باشد و بگويد يا 40 نفربودند يا 72 نفر ، دقيقاً در ذهنم نيست ؟؟؟ ترديد کردن بين دو عدد ، کاري حکيمانه است ؟؟؟ اگربها الله اصل اعداد را عنوان نمي کرد سخن شما صحيح بود که مثلاً از روي حکمت است ولي وقتي اعداد را بيان کرد ديگر ترديد در مطالب حکيمانه معنا ندارد ....خيلي از احاديث هم وجود دارند که در مورد احکام اسلامي نيست و فقط آينده نگري است .همانطور که گفته شد آنچيزي که مربوط به احکام اسلامي مي شود وحي بوده است و غير ازآن وحي نيست . بگذاريد ابتدا تکليف وحي و علم غيب روشن شود :آنچيزي که مربوط به احکام اسلامي و هدايت بشر مي شود ، پيامبر بايد از آن اطلاع داشته باشد چون وظيفه اصليش هدايت مردم است و در احکام اسلامي ترديد
معنا ندارد که مثلاً پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بفرمايد دقيق نمي دانم نماز صبح دو رکعت است يا 3 رکعت و يا مثلا بفرمايد دقيق نميدانم امامان بعد از من 12 نفر هستند يا 13 نفر ، و غير از مسائل احکام اسلامي که پيامبر (ص)بايد به طور کامل بداند ، مسئله ديگري مثل علم به آينده و ... لازمه پيامبريش نيست و لازم نيست بداند ولي مي بينيم که در بعضي موارد پيامبر يا امام پيش بيني حوادث آينده را کرده اند ،اين بخاطر مقام قربي است که نسبت به خداوند دارند و خداوند آنها را به بعضي از حوادث آينده آگاه کرده است و اگر مي بينيم که ائمه در بعضي از مسائل جزئي حوادث آينده ترديد مي کنندبخاطر اين است که خداوند بيشتر از اين در اختيارشان نگذاشته است و اشکالي هم وجودندارد .قرآن هم براي هدايت و راهنمايي مردم نازل شده است و بايد از جانب خداوند باشد و ترديد درمسائل آن که مثلاً اصحاب کهف 300 سال يا 400 سال در غار بودند معنا ندارد زيرا از جانب خدااست و براي هدايت مردم است و نبايد در آن ترديد و شک و شبهه باشد . با اين توضيحاتسوالات بنده هنوز پاسخ داده نشده است :
1- اگر ايقان از طرف خداوند نازل شده ، اين ترديد در سخن براي چيست ؟؟ مگر خداوند به طوردقيق تعداد اصحاب نوح (عليه السلام) را نمي داند ؟؟؟2- مظاهر الهيه که به قول شما از همه چيز با خبرند ، چرا در اين مورد جزئي ، اطلاع دقيق ندارند ؟؟؟ }
از همه جالب تر مچ گيري عالمانه جويا از حضرات بهايي بود که نشان مي داد براي اثبات خودشان حاضرند به هر تحريف و خيانتي دست بزنند:{سابقه ي پشوايان و مبلغان بهايي چنان است که گاهي به عمد يا به سهو، آيات و رواياتي را به صورت بريده و ناقص و حتي تحريف شده، نقل مي کنند تا به منظور تبليغاتي خويش دست يايند.نمونه ي بارز اين کار ناشايست و خيانت آميز در کارنامه ي شخص بهاء الله موجود است که يک نمونه ي آن را در بحث با جناب اسپرينگ( که ديگر غيبت کبري اختيار فرمود) ديديم. ايشان از قول حضرت بهاء الله و از کتاب اقتدارات ايشان حديثي را نقل کرده بود که امام زمان عليه السلام درجابلقا به سر مي برد و بنده هر چه از ايشان تقاضا کردم که مدرک اين حديث کجاست، از بندهاصرار و از ايشان غيبت و ديگر به کلي حاجي حاجي مکه. يعني ديگر روي ماه ايشان را در سايت نديديم که نديديم. همين ميلياردر پر مدعا هم حديثي در تاپيک قائميت نقل کرد که چون آوردندنباله ي حديث کاملا به زيانش بود، از آوردن آن خودداري ورزيد و وقتي حقير دنباله ي حديث رااوردم ديگر آن بحث را پي نگرفت. اين رويه در ميان ديگر مبلغان بهايي نيز متاسفانه مرسوم است. چنان که ميرزا نعيم اصفهاني هم در کتاب مثلا استدلاليه اش همين کار را کرده است وحديث را بريده و ناقص مطرح کرده و خودش و بهائيت را به اين ترتيب بي آبروتر کرده است. همينکار را باز هم جناب ميلياردر مرتکب شده است. بنده به قسم حضرت عباس عرض مي کنم که عمرا اين جناب کتاب صحيح ترمذي را ديده باشد. حتي نمي داند که ترمذي چگونه تلفظ مي شود( يعني با فتحه يا کسره يا ضمه ي ت) چنان که عرض کردم از روي کتاب ها رونويسي مي کندتازه آن هم ناقص و عمدا نيمه نصفه.
حديثي را که ايشان آورده است، من به صورت کامل نقل مي کنم تا دروغ گويي و بي سوادي و خيانت اين جناب که به راستي موجب افتخار براي بهائيت است، براي بار چندم آشکار شود. حديث به نقل مرحوم مجلسي از صحيح ترمذي اين است: قَالَ الْحَافِظُ التِّرْمِذِيُّ حَدِيثٌ حَسَنٌ وَ قَدْ رُوِيَ مِنْ غَيْرِ وَجْهِ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ النَّبِيِّ ص وَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَکُونُ فِي أُمَّتِيَ الْمَهْدِيُّ إِنْ قُصِرَ فَسَبْعٌ وَ إِلَّا فَتِسْعٌ يَتَنَعَّمُ فِيهِ أُمَّتِي نِعْمَةً لَمْ يَتَنَعَّمُوا مِثْلَهَا قَطُّ تُؤْتِي الْأَرْضُ أُکُلَهَا وَ لَا تَدَّخِرُ مِنْهُمْ شَيْئاً وَ الْمَال ُ يَوْمَئِذٍکُدُوسٌ يَقُومُالرَّجُلُ فَيَقُولُ يَا مَهْدِيُّ أَعْطِنِي فَيَقُولُ خُذْ
ترمذي مي گويد: حديث حسني است( حديث حسن يعني حديثي که در رتبه ي بعد حديث موثق قرار دارد) ترمذي مي گويد: که از غير طريق ابو سعيد خدري و نيز از ابو سعيد خدري نقل شده که پيامبر خدا فرمود: در امت من مهدي خواهد بود. دوران حکومت او اگر کوتاه باشد هفت سال والا نه سال خواهد بود. امت من در دوران حکومت او از نعمت بهره مند خواهند شد، به گونه ايکه هرگز آن گونه بهره مند نشده بودند. زمين تمامي خوردني هايش را عرضه مي دارد و چيزي رااز بندگان در دل و درون خود ذخيره نمي کند و مال و ثروت در آن روزگار مانند تپه و توده ي روي هم انباشته، جمع مي شود چنان که هر کس که از جاي برمي خيزد و مي گويد: اي مهدي! به من ازاين اموال بده، آن حضرت مي فرمايد: برگير. اينک اي خوانندگان گرامي و فرهيخته به وجدان خويش مراجعه کنيد و ببينيد که اين جناب ميلباردر به تبعيت از پيشوايان و مبلغان ديگر بهايي چگونه در نقل حديث خيانت مي کند و حديث نيمه و نصفه نقل مي کند. از دو حال خارج نيست:يا اين جناب و هرکس ديگري که به اين حديث متمسک مي شود، آن را قبول دارد، يا ندارد. اگرقبول دارد، بفرماييد کجا در دوران باب و نيز پس از او -که او را قائم و مهدي مي دانند-وضعيت اقتصادي مردم چنان شد که در اين حديث آمده است؟
و اگر حديث را قبول ندارد، چرا به آن استناد مي کند. و بالاخره آن که در کجاي حديث آن چيزي که اين جناب گفته، آمده است. پيامبرخدا کجا با ترديد سخن گفته است؟ پيامبر فرموده است که ممکن است حکومت آن حضرت هفت سال طول بکشد و ممکن است نه سال طول بکشد. يعني بستگي به اعمال مردم دارد. اگرشاکر و سپاسگزار باشند دوران حکومت امام زمان حتي ممکن است بيشتر هم طول بکشد.حال بنگريد و قضاوت فرماييد اين مطلب با آن چيزي که جناب بهاء الله در ايقان آورده است که پيروان نوح 40 نفر يا 70 نفر بودند، يکي است.نکته ي آخر آن که تازه همه ي اين سخن ها در صورتي است که صدور حديث از رسول خداقطعي باشد. چون صدور ايقان از جناب بهاء الله قطعي است، ولي صدور همه ي احاديث ازرسول خدا قطعي نيست. اين مطلب البته چيزي نيست که امثال ميلياردر معنا و مفهوم آن رامتوجه شوند ولي اهل مي دانند که روايات ظني الصدورند نه قطعي الصدور.به طور خلاصه، حديث مورد استناد، دقيقا نفي ادعاي پوچ و دروغين باب را مي کند که خود رامهدي امت معرفي کرد. زيرا آن نشانه که در حديث آمده است که خيلي هم روشن است وحکايت از بي نيازي اقتصادي در دوران حضرت مهدي دارد، به هيچ روي در روزگار باب و نيز پس ازاو رخ نداد. چنان که از عدل و داد هم که از نشانه هاي ظهور مهدي است، خبري نيست. }ودر يک کامنت ديگر افزودند :{البته بنده هم بر اساس آيه ي شريفه ي قرآن معتقدم که: و ما ينطق عن الهوي ان هو الاوحي يوحي. اما حديث رسول خدا بيانگر يک شرط است نه آن که ترديد در مطلب داشته باشد.إِنْ قُصِرَ فَسَبْعٌ وَ إِلَّا فَتِسْعٌه جمله يک بار ديگر دقت کنيد. اگر دوران حکومت امام زمان کوتاه باشد، هفت سال و اگر نه، نه سال خواهد بود. اين سخن را برابر نهيد با آن چه که بهاء الله گفته است. قياس غلط است. بهاءالله به راستي نمي دانسته که تعداد ياران حضرت نوح چند نفر بوده اند؛ اما سخن رسول خدابيانگر يک شرط است. ربطي به هم ندارند. }از جناب جويا و جناب رعدي که با پاسخ هاشان بر غناي بحث افزودند متشکرم
15. ادبيت بشري ايقان
متين بهايي در پاسخ به رعدي و جويا در مورد الهي نبودن ايقان بلحاظ عربي بودن عبارات زياد در آن ، نمونه اي از نثر سعدي وشعر حافظ را آورده وبا استناد به آن نتيجه گرفته اختلاط عربي و فارسي در ايقان در آن دوره ها مرسوم بوده و بهاءاله مطابق نثر زمان خودش نوشته است .عبارت نتيجه گيري او اين است :{بنابراين مي بينيم که آميختن عبارات فارسي و عربي ، اتفاقي معمول در نثر و نظم آن دوره بوده است . منشآت قائم مقام فراهاني که تقريبا با حضرت بها الله معاصر بوده است ،نشانه ي ديگري از اين سبک نگارش در آن دوره بوده است . ضمن آن که مي دانيم که ايقان ،در زمان حضور حضرت بهاالله در عراق نازل شده و عبارات عربي آن براي فارسي زبانان آن ديارو حتي عرب زبانان به علت برخورد زياد اين دو زبان در آن سرزمين ، قابل فهم بوده است .}در پاسخ ايشان عرض مي کنم:
1-جناب متين اين رسم را بر داريد که اول نوشته هاي خود 7-8 خط مناجات بگذاريد. اعتراضات خود را صريح مطرح نمائيد اينجا جاي تبليغ مناجات هاي بهايي نيست. لابد ديگران هم بايد دراول هر کامنت خود 7-8 خط دعاهاي وارده در کتب دعائي را بگذارند بعد حرف خود را شروع کنند.به گمانم اين سايت پژوهشي و کامنت ايقان پژوهي را با احتفال بهائي اشتباه گرفته ايد.البته با عرض معذرت .
.2-بطور قطع پذيرفتيد کتاب پيامبران بايد به زبان قومشان باشد. اگر به فرض پيامبري در ژاپن آمد نبايد به عربي حرف بزند يا کتابش به زبان عربي نازل شود !اينکه بهاءاله به عربي کتاب نوشته(بعضي کتابهاي او تمام عربي است و بعضي فارسي وعريي مخلوط) نشان از اين دارد که رسول خداوند نيست وگرنه به فارسي همه مطالبش رامي آورد.
3-مثال زدن از سعدي وحافظ ومنشات قائم مقام هم مشکلي را حل نمي کندچون اولا اين کتابها ادبي است و مخاطبان خاص خودرا دارد (که نوعا تحت تاثير رقابت هاي آشکارو پنهان شعرا و ادبا سعي مي کردند فني بنويسند تا نشان برتري شان بر رقيب باشد)نه وحي الهي که مخاطبانش مردم هستند و بايد قابل فهم براي آنها باشد تا از آن استفاده کنند. امروزشما بهائيان بخصوص جوانانتان چند در صد ايقان را مي فهمند؟!اگر به فرض آن روز در بغداد ايراني ها و عرب زبان ها ايقان مخلوط عربي و فارسي را مي فهميده اند چنانکه شما ادعا کرده ايد(!) امروز را چه مي گوئيد؟! براي کتاب هاي تمام عربي چه داريد؟!پس ايقان مال آندوره است وحالا بايد پيامبري بيايد مطابق نثر جوانان امروز کتاب فارسي بياورد!3-کاش مثل کتاب هاي ادبي لااقل اينقدر غلط لفظي و معنوي نداشت که نشان دهد شاگردشاگرد قائم مقام هم از اين کم غلط تر مي نويسد يا شاگرد شاگرد سعدي!
4- از تشبيه شمااينطور مي فهمم که رضايت داده ايد ايقان با کتابهاي امثال قائم مقام سنجيده شود .ماهم همين را گفتيم که وي چون فرزند منشي دربار بوده و بامنشيان ازکوچکي در تماس بوده وحشر ونشر داشته است ترسل را از آنان آموخته ولي شاگرد اول نشده زيرا بعد از مدتها تمرين ظرف دوسال کتابي نوشته که صدها غلط لفظي و محتوائي درآن پيدا شده است.
.5-اما علت اصلي پردازش اين نوع نثر مخلوط فارسي وعربي از سوي بها ظاهرا اين بوده که بهاءاله مي خواسته عربي دانستنش را به رخ بکشد واين را هم در حد افراط دنبال کرده مثلاعبارت عهدين را به عربي گفته يا حتي عبارت مجوس ها که هيچوقت به لغت عرب تکلم نکرده اند را به عربي نقل کرده و گفته : " قائلين اين هو المولود " (ايقان ص 40 س6 )!!اما اين تفاخر به ضرر او تمام شده زيرا هم فارسي زبانها نمي فهمندهم عبارت عربي اش غلط است وبايد اين المولود يا اين هذالمولود يا اين ذلک المولود گفته شود زيرا که مقام ،مقام اسم اشاره است نه ضمير غايب!!به هر حال اظهار فضل عربي داني بها (بعد از سي سال معاشرت با عرفا و ادبا و همنشيني با اعراب در عراق عرب و دوسال زحمت کشيدن براي نگارش ايقان ) براي او گران تمام ميشود و کم سواديش آشکار مي شود تا آنکه بجاي اسم اشاره ،ضمير غائب مي آورد وغلطش واضح مي گردد.شاگردان قائم مقام ها و منشيان ،در چنين شرايطي (يعني سي سال همنشيني با ادبا و عرفا و حضور در کشور ي عربي و دوسال زحمت نگارش ) قطعا بهتراز اين مي نوشتند.به گمانم اين مقدار بحث در ادبيت ايقان کافي باشد و بهتر است بحث هاي محتوائي تعقيب شود اگرچه قبلا هم اعلام آمادگي نمودم که چنانچه دوستان بهايي ناراحت نشوند همه اغلاط ادبي را فهرست وار گزارش نمايم( نوبت قبل نسيم از طرح اغلاط ايقان ناراحت شده بودو من آن را ادامه ندادم ) .در بحث اينده "تهمت ها و تحريف ها در ايقان" را گزارش خواهم نمود
منبع: بهائي پژوهي/خ