جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
تصوف و سياست در «طريقت عدل و احسان» - (3)
-(7 Body) 
تصوف و سياست در «طريقت عدل و احسان» - (3)
Visitor 718
Category: دنياي فن آوري

ويژگي‌هاي سازماني طريقت عدل و احسان
 

چنان‌که در قسمت قبل گذشت، يکي از ويژگي‌هاي آشکار جنبش «عدل و احسان»، گرايش‌هاي صوفيانة بدنة جنبش است؛ خصوصيتي که در اثر آموزه‌هاي صوفيانة شيخ عبدالسلام در مواضع و آثارش، در سطوح مختلف اعضا و هواداران رسوخ يافته است. اين آموزه‌ها شخصيتي شبه‌کاريزما براي شيخ ايجاد کرده و ارتباط تشکيلاتيِ سازمان‌يافتة بين اعضاي يک جنبش با اهداف سياسي را به ارتباط مريد و مرادي فروکاسته است.[7] البته اين بدين معنا نيست که تصميم‌گيري در سطح رهبري اين جنبش، يک طرفه و پشت درهاي بسته اعمال مي‌شود، بلکه شورا و مشورت نقش مهمي در اتخاذ تصميمات و مواضع آن ايفا مي‌کند (گفت‌وگوي شفاهي نگارنده با محمد يتيم از روشنفکران اسلام‌گراي متمايل به «عدل و احسان»).
آنچه از خلال تعليمات، مکتوبات و مصاحبه (گفت‌وگوي شفاهي نگارنده با منير رگراگي عضو بلندپاية عدل و احسان) با اعضاي بلندپاية جنبش، در خصوص چگونگي هدايت و مديريت جنبش به دست مي‌آيد، عبارت است از اينکه مرشد، پير يا رهبر جنبشْ قدرت تصميم‌گيري را در انحصار خود ندارد و اين مجمع يا کنگرة عمومي جنبش است که تصميم‌گيرندة نهايي محسوب مي‌شود. در واقع کنگرة عمومي در سلسله مراتب قدرت، در رأس هرم قرار دارد. نحوة اعمال قدرت کنگره به طرق ذيل است:
انتخاب شوراي ارشاد جنبش که يکي از اعضاي آن مرشد يا رهبر جنبش است. اين شورا به‌مثابة دفتر سياسي احزاب عمل مي‌کند و وظيفة آن کمک به رهبر جنبش در هدايت جنبش است. يکي از وظايف مهم اين شورا، اشراف و نظارت بر امور معنوي و تربيتي جنبش مي‌باشد. مجمع عمومي مي‌تواند با دو سوم آرا، مرشد را عزل کند و در صورت استعفاي وي، جانشين او را تعيين نمايد. رهبر تنها از طريق مجمع عمومي است که مي‌تواند شوراي ارشاد را منحل نمايد. مرشد مي‌تواند در مواقع ضروري و حساس، شخصاً و بدون مشورت با شوراي ارشاد تصميماتي اتخاذ نمايد و در اين خصوص به سيرة خليفة دوم استناد مي‌شود. اعضاي مجمع عمومي عبارت‌اند از: نمايندگان شعب و دفاتر در سطح کشور، شوراي ارشاد و اعضاي کميته اجرايي. اين مجمع هر سه سال يک‌بار به رياست رهبر جنبش تشکيل مي‌شود و ضمن تحليل و بررسي خط مشي دعوت و جهاد، راهبرد آينده را نيز مشخص مي‌کند. البته ممکن است مجمع عمومي به منظور تصميم‌گيري در مسائل مبرم و حياتي مانند عزل يا استعفاي رهبر، عزل يا استعفاي اعضاي شوراي ارشاد و مانند آن به طور اضطراري تشکيل جلسه بدهد.
نظارت مستمر. از ديگر ويژگي‌هاي اين جنبش، کوشش مستمر در بهبود ساختار، آموزه‌ها و راهبردهاي جنبش است. لذا صحبت و مناصحه که از مباني مهم نظري و عملي تصوف محسوب مي‌شود از اصول ثابت و مؤکد محسوب مي‌شود و ارتباط مستقيم، رو در رو و صريح اعضا و مسئولان از يک سو، و موج انتقادات، تخطئه‌ها و بعضاً رقابت‌هاي سياسي مذهبي از طرف ساير گروه‌ها و جمعيت‌ها از سوي ديگر و همچنين فشارهاي مضاعف نيروهاي امنيتي در سرکوبي و مهار اين جنبش که در سال‌هاي اخير به بزرگ‌ترين جنبش اسلام‌گراي صوفيانة مغرب تبديل شده، همگي موجب گرديده است تا رهبران اين حرکت، در نظارتي دايم و مستمر براي بهبود کيفي و کمي اوضاع جنبش بکوشند. از ديدگاه جنبش، امراض و انحرافاتي که عموم جنبش‌هاي اسلامي را تهديد مي‌کند به بيماري‌هاي اصلي و فرعي تقسيم مي‌شوند. سرچشمة بيماري‌ها و انحرافات اصلي، نقص در تربيت و تهذيب اخلاقي است که خود موجب دو بيماري اختلاف و نافرماني از اولي‌الامر مي‌گردد و ريشه‌هاي روحي رواني اين دو بيماري در امور ذيل قابل مشاهده است: ادعاي دروغين مجاهدت که علاج آن صدق است؛ برتري‌طلبي که علاج آن تواضع است؛ اعمال رأي شخصي در مقابل رأي مرکزيت جنبش که علاج آن وفاي به عهد و عقد بيعت است؛ تکيه بر علل و اسباب ظاهري که علاج آن توکل بر خداوند است؛ ضعف روحيه و معنويت که علاج آن ذکر و حضور قلب است؛ اختلاف در تصميم‌گيري که علاج آن شورا و مشورت است؛ سرپيچي از اوامر صادره که علاج آن امر به معروف است؛ دوستي دنيا که علاج آن، دوستي رسول الله(ص) و مؤمنان است. اما امراض و بيماري‌هاي فرعي که از امراض اصلي سرچشمه مي‌گيرند، عبارت‌اند از فرصت‌طلبي، تصميمات بدون مطالعه، عوام‌زدگي، شور و حماسة ناگهاني، و استبداد رهبري. راه علاج بيماري‌هاي فرعيْ اهتمام به تربيت، مراعات دقيق معيارها و ضوابط در عضوگيري، وضع معيارهاي صريح و روشن جهت عزل رهبر مستبد و منحرف، و رعايت نظام کيفري است که با اعادة تربيت، نصيحت و اخراج از جنبش اعمال مي‌گردد (گفت‌وگوي شفاهي نگارنده با منير رگراگي عضو بلندپاية «عدل و احسان»).
در اين ديدگاه‌ها تعاليم صوفيانه بنيان نظري و عملي اين جنبش را تشکيل مي‌دهد و گويي در سير و سلوک صوفيانه، بُعدي اجتماعي نيز لحاظ شده و مجموعة آموزه‌هاي تصوف صبغة عصري به خود گرفته است؛ بگونه‌اي که يک طريقت صوفيانه را به‌شدت درگير سياست کرده و قرائتي سياسي اجتماعي از تصوف ارائه نموده است.
خط مشي داخلي. به باور «عدل و احسان»، هيچ گروهي نمي‌تواند به يک سازمان منسجم مؤثر تبديل گردد، مگر اينکه سه ويژگي در آن حکم‌فرما باشد و چگونگي تعامل افراد در داخل سازمان را تبيين کند: محبت، شورا و اطاعت. هر گروهي که براساس محبت خداوند تأسيس نشده باشد، نخواهد توانست در جامعة فتنه‌زده‌اي که مبتني بر کينة طبقاتي، درگيري‌هاي حزبي و گرايش‌هاي قومي است تأثير بگذارد. محبت خداوند در دو بُعد تجلي مي‌يابد: بُعد اول رحمت و مودّت بين اعضاي گروه است که مقدمه‌اي بر تقويت نيروي جهاد است، به گونه‌اي که قادر به عقب نشاندن دشمن باشند؛ بُعد دوم، اعمال قهر و شدّت عليه کفار است. محبت و مودّت بين اعضا، نبايستي به اين منجر شود که عضوي از مسئوليت شانه خالي کرده، وظيفة خود را به ديگري واگذارد يا اينکه عضوي در انديشه و عمل متکي به ديگري باشد. در اينجا اهميت شورا و مشورت، آشکار مي‌گردد که تصميم‌گيري‌ها و تقسيم وظايف و مسئوليت‌ها بايد مبتني بر شورا باشد و عاملي که مي‌تواند ضامن تحقق تصميمات شورا باشد اطاعت است؛ اطاعتِ بدنة سازمان از رهبري. البته منظور اطاعت کورکورانه نيست، بلکه اطاعت از تصميماتي است که از طريق شورا در سطح رهبري اتخاذ شده است. بدين صورت تعارض بين وجوب اطاعت و وجوب نصيحت و شورا نيز برطرف مي‌شود.
عقد امارت. لازمة هر سازماني وجود عهدي است که بين بدنة سازمان و رهبري، ايجاد تعهد مي‌کند؛ اين ميثاق قبل از تشکيل دولت خلافت موعود، «عقد امارت» ناميده مي‌شود که بين جماعت مسلمانان، يعني اعضاي سازمان، و امير جماعت، يعني رهبر و مرشد سازمان، منعقد مي‌گردد؛ اما پس از تشکيل دولت خلافت موعود، «بيعت» ناميده مي‌شود.
خودکفايي عقيدتي. هر حرکت سياسي اجتماعي‌اي که به دنبال تغيير و تحول در نظام و ارزش‌هاي حاکم است، بايد موضع خود را در قبال سياست‌هاي حاکم آشکارا اعلام کند. چنين حرکتي سياست حاکم را قاطعانه نفي مي‌نمايد و آموزة ديگري را جانشين آن کرده و به پيروان خود ارائه مي‌کند؛ بدين وسيله از سياست حاکم سلب مشروعيت مي‌نمايد و با ايجاد نوعي خودکفايي عقيدتي، اعضا و هواداران خود را به سلاح فکري در مقابل رقيب مسلح مي‌کند. حرکت «عدل و احسان» توانسته است نوعي خودکفايي نظري و فکري بين اعضا و هوادارانش ايجاد نمايد. مرجعيت فکري و عقيدتي آنان کتاب المنهاج النبوي است که شيخ عبدالسلام ياسين در سال 1981 منتشر کرده است.
منابع مالي. هر عضو جديد پس از آنکه با فضاي فکري و جهادي جنبش آشنا شد و دريافت که مسئوليت سترگ جهاد پيگير را فقط مؤمنان مجاهد و صادق مي‌توانند به انجام برسانند و صدق مؤمنان و مجاهدان معلوم نمي‌شود جز آنکه برهان آشکاري در اثبات آن داشته باشند که همانا انفاق مالي است، به‌تدريج و به ميزان توانايي خود به ياري جنبش خواهد شتافت. از ديدگاه جنبش، بايسته است مؤمناني که از استطاعت بيشتري برخوردارند، از مخارج زندگي مرفه خويش بکاهند و سهم بيشتري در کمک به حرکت جهادي به عهده گيرند. هر عضو حرکت بايستي صندوقي جهت حمايت از دعوت و جهاد در نظر گيرد و کمک‌هاي مردم، هواداران و ساير موارد را در آن به ثبت برساند. بخش مالي جنبش، با محاسبه و نظارت دقيق و لحاظ کلية احتياجات افراد و مخارج مختلف دعوت و جهاد در سطوح مختلف جنبش، درآمدها و هزينه‌ها را معين مي‌نمايد. در خصوص استقلال مالي حرکت عدل و احسان، عبدالسلام ياسين مي‌گويد: «ما دست کمک به سوي کسي که از ما نيست دراز نمي‌کنيم تا آزادي و استقلالمان خدشه‌دار نشود» (ياسين، 1973: 470).
توصيف جامعه. از ديگر نکات قابل توجه در تشريح ويژگي‌هاي جنبش «عدل و احسان»، نگرش و تحليل آنان از وضع موجود جامعة مغرب است. انديشه، آموزه‌ها و ادبيات رايج اخوان المسلمين در دهة 1960 که متأثر از ابوالاعلي مودودي و سيد قطب بود، نه تنها جوامع غربي را مجتمعات جاهلي مي‌ناميد، بلکه اين ويژگي را به جوامع اسلامي نيز تسرّي مي‌داد و بالطبع احکامي بر آن مترتب مي‌کرد؛ اما شيخ عبدالسلام اين نگرش را به کلي نفي مي‌‌کند و ضمن ابطال ادلة آن، جوامع اسلامي را مجتمعاتي مفتون يا فتنه‌زده توصيف مي‌کند.
عبدالسلام در کتاب الاسلام غداً که در سال 1973 منتشر شد، به تفصيل نظرية اخوان را نقد، و طرح بديل خود را ارائه مي‌کند. وي بر اين باور است که جوامع ما فتنه زده‌اند نه جاهلي. گرچه در ميان ما مسلمانان و حتي برخي رهبران ما، اهل رده هم يافت مي‌شود، ولي امت اسلاميِ به استضعاف کشيده‌شده همچنان امت محمد(ص) است. اگر ما بر اين اعتقاد باشيم که جوامع اسلامي جوامعي جاهلي است و از دين خداوند خارج شده است، حکم به کفر خويشتن نموده‌ايم.[8]
وي در توصيف جوامع اسلامي فتنه‌زده يا مفتون ــ که اصطلاحي قرآني است ــ مي‌گويد که فتنه در جوامع اسلامي پشتوانه‌هاي اجتماعي و سياسي دارد. پشتوانة اجتماعي فتنهْ اسراف و تبذير و ايمان مطلق به عقل ابزاري است و پشتوانة سياسيِ آن، نظام‌هاي استبداديِ حاکم بر جوامع اسلامي هستند. تجليات و مظاهر نظام‌ها و جوامع مفتونْ ناسيوناليسم، سکولاريسم و دمکراسي هستند (1973: فصل فتنه).
يکي از نتايج مهم چنين توصيف و تبييني، نفي هرگونه خشونت در تغيير وضعيت موجود جوامع و نظام‌هاي حاکم است. در اين تبيين، تنها راه‌حلْ تربيت ايماني مجاهدان است تا طليعه‌دار حرکتي تربيتي معنوي باشند و زمينه را جهت تحولي عميق در ابعاد مختلف جامعه فراهم آورند. پس از طي اين مرحله است که تحقق وعدة الاهي فرامي‌رسد.
قرائت صوفيانه. نکتة قابل توجه ديگري که در طرز نگرش جنبش به واقعيت موجود جامعة مغرب مشاهده مي‌شود، به کارگيري شيوة غالب و رايج دينداري در مغرب، يعني تصوف است. بيشتر آموزه‌هاي ديني در مغرب به‌شدت تحت تأثير قرائت صوفيانه از اسلام قرار دارند. تجلي اين پديده را مي‌توان در کثرت شگفت‌انگيز زاويه‌ها، خانقاه‌ها، مزار اوليا و صلحا، و اهتمام گسترده به مجالس ذکر و مدايح و تواشيح مشاهده نمود. وجود فرقه‌ها و طرق مختلفِ نحله‌هاي تصوف با گرايش‌ها و روش‌هاي مختلف، و سامان‌دهي مراسم، مجالس، بزرگداشت‌ها و تعظيم و تکريم صلحا و اولياي بزرگِ طرقْ شکل غالب دينداري در مغرب را کاملاً متفاوت با آنچه در شرق اسلامي و عربي رايج است ترسيم مي‌کند.
عدم توفيق وهابيت در مغرب نيز ناشي از تعارض آموزه‌هاي حنبلي با مبادي مذهب مالکي است که تأويل و تسامح را در حد رضايت عموم جايز مي‌شمارد. حتي مي‌توان يکي از علل ناکامي «جنبش جوانان اسلامي» را که طلايه‌دار اسلام سياسي در مغرب بود، در عدم توجه آنان به شکلِ دينداري در اين سرزمين دانست. اين جنبش در بعد سياسيْ ايدئولوژيک، انديشة انقلابي ملهم از مودودي و سيد قطب را ترويج مي‌کرد و در بعد عقيدتي و شعائري به اسلام وهابي گرايش داشت.
همان گونه که توجه به قوانين، مناسبات و خصوصيات عام و کلي نقش مهمي در موفقيت يک حرکت سياسي اجتماعي دارد، توجه و اهتمام به ويژگي‌هاي اختصاصي هر جامعه‌اي نيز نقشي اساسي در پيروزي يا شکست آن حرکت ايفا مي‌نمايد. علت توجه و عنايت جنبش «عدل و احسان» به پديدة تصوف نيز همين عامل است. رهبر جنبش «عدل و احسان»، خود پيشينه‌اي صوفيانه داشته است و علي رغم خروج از طريقت (به علت سستي آنان در جهاد)، در کنار جهاد و مبارزه توجه ويژه‌اي به تعاليم تصوف داشته است.
البته جنبش «عدل و احسان» خود را به‌عنوان يک طريقت جديد مطرح نمي‌‌نمايد؛ زيرا مردم نظر چندان مثبتي به فرقه‌ها و طرق فعلي سنتي تصوف ندارند. علت اين نگرش سابقة سوء برخي طرق و نحله‌هاي تصوف در همراهي با استعمارگران و نيز مخالفت آنها با هر گونه فعاليت سياسي است ـ که بعضاً از سوي دربار و وزارت اوقاف نيز حمايت مي‌شوند.
جنبش «عدل و احسان»، هر گونه ارتباطي را با فرق و طرق موجود نفي مي‌کند و و هر گونه تعاون و همکاري با آنان را در خصوص تبليغ و دعوت اسلامي رد مي‌نمايد؛ زيرا راه روش آنان را براي نشر و گسترش دعوت اسلامي جدي و نتيجه‌بخش نمي‌داند. با اين همه، آنان را خارج از دين نمي‌شمارد و قضاوت دربارة عقايد و آراي آنان را به خداوند واگذار مي‌کند. با توجه به اين مسائل، مي‌توان هدف جنبش «عدل و احسان» از توجه به آموزه‌هاي تصوف را چنين توضيح داد:
اولاًتعميق تربيت و تزکية ايماني در ميان اعضاي جنبش، زيرا برخي آموزه‌هاي تصوف نقشي محوري در آن ايفا مي‌نمايد؛ ثانياً تبديل اسلام به خط مشي گستردة مردمي تا آن را از اسلام رسمي درباري کاملاً متمايز کند و ثالثاًتسهيل نشر آموزه‌هاي جنبش در روستاها و بين قبايل، زيرا نفوذ و آموزه‌هاي تصوف در آن مناطق از قوّت بسياري برخوردار است.

خاتمه
 

جنبش «عدل و احسان» حرکتي سياسي اجتماعي است که درصدد ايفاي نقش در جامعه و ارائة مدل بديل حکومت مي‌باشد. اين جنبش تأثير گسترده و عميقي بر جامعه مغرب نهاده است؛ به‌گونه‌اي که به بزرگ‌ترين نيروي مخالف نظام پادشاهي تبديل شده است. از سوي ديگر مي‌توان اين جنبش را طريقتي صوفيانه دانست که بر معنويت و تهذيب نفس پاي مي‌فشرد. تعاليم صوفيانه در اين جنبش نقشي محوري دارند و فقه و شريعت نيز بر اساس اصول تصوف تأمل مي‌شوند. اين نگاه صوفيانه بر انديشه‌هاي سياسي اين جنبش نيز حاکم است؛ مثلاً در توصيف جامعة مطلوب و آرماني، آموزه‌هاي رايج فقه مالکي در حوزه سياست و حاکميت به‌طور برجسته‌اي لحاظ نمي‌شود (برخلاف جوامع شرقيِ فقه‌محوري مانند ايران و عربستان) و در مقابل به نقش محوري آموزه‌هاي صوفيانه ارج نهاده مي‌شود. اين نگرش علاوه بر آنکه در ميراث تاريخي، اجتماعي و فرهنگي خطة غرب اسلامي ريشه دارد با بينش و رويکرد سران اين طريقت نيز مرتبط است؛ زيرا آنان بر اين باورند که اصول حکومت‌داري، تأسيس نظام سياسي و مهندسي نظام اجتماعي را بايد از تصوف و نه فقه اخذ نمود و نظام سياسي اجتماعي مطلوب را براساس آموزه‌هاي صوفيانه بنيان نهاد (برخلاف انديشمندان خطة شرق اسلامي که به دليل سيطرة فقه و فقاهت، جامعه مدني و نظام سياسي را از درون فقه استخراج کرده و بخشي از فقه را متکفل تبيين و تشريح احکام السلطانيه، فقه الدولة يا فقه سياسي دانسته‌اند).
بررسي و مطالعة جنبش عدل و احسان در کشور مغرب در منتها اليه خطة غرب اسلامي و مقايسة آن با جنبش‌ها و حرکت‌هاي مشابه در شرق اسلامي اولاًتفاوت‌هاي موجود در عرصة انديشه و عمل پاره‌هاي مختلف جهان اسلام را آشکار مي‌کند و ثانياًنمونه‌اي موفق از تلفيق و سازگاري بين بعد معنوي و عرفاني اسلام با مقتضيات جوامع امروزي را به نمايش مي‌گذارد.

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[7]. از جمله انتقادات نظري ديگر تشکل‌هاي اسلام‌گرا به «عدل و احسان»، همين مسئلة فروکاستن روابط، مباني تصميم‌گيري، و خط مشي يک تشکيلات سياسي به يک رابطة بين مريد و قطب در يک طريقت صوفيانه است. منتقدان بر اين باورند که هر گونه فعاليت سياسي اجتماعي بايد کاملاً واقع‌گرايانه و مبتني بر تحليل دقيق نيروها و قواي بازيگر در صحنة قدرت و اجتماع باشد نه بر مبناي يک رابطة مريد و مرادي. و نبايد خضوع در سير و سلوک معنوي در مقابل شيخ را به ساحت سياست و مسائل عيني و عملي صحنة چالش قدرت‌ها سريان داد.
[8]. توصيف جوامع اسلامي به صفت جاهليت، پي‌آمدهاي سياسي اجتماعي و عملي خطيري به دنبال داشت که کمترين آن، ايجاد اختلاف و انشقاق در ميان گروه‌هاي اسلام‌‌گرا بود. اکثر اين گروه‌ها، تحت فشار شديد نظام‌هاي سياسي حاکم قرار داشتند. اختلاف‌هاي داخلي و فشارهاي پليسي، موجب تضعيف کيفي و کمي اسلام‌گرايان گشت و در مواردي منجر به فروپاشي و انحلال آنان گرديد. پس از آشکار شدن آثار سوء اين نگرش، جمع کثيري از اسلام‌گرايان، آثاري در رد و تخطئة اين نگرش به رشتة تحرير درآوردند که از جمله مهم‌ترين اين آثار، کتاب دعاة لا قضاة، اثر حسن اسماعيل الهضيبي، دومين مرشد اخوان المسلمين در مصر بود که به تفصيل، مباني و اصولي را که مورد استناد اين طرز تفکر بود مورد بحث و انتقاد قرار دارد. کثرت و قوت استدلال اين گونه آثار انتقادي موجب شد تا انديشة افراطي مذکور در دهة هفتاد ميلادي از رونق بيفتد و گروه‌هاي اسلاميِ حامل اين نگرش، در اقليت قرار گيرند. ولي در اواخر دهة هفتاد و اوايل دهة هشتاد، مجدداً اين نگرش با الهام از حادثة سقوط رژيم پادشاهي در ايران احياء شد و سراسر منطقة خاورميانه را موجي از اقدامات گروه‌هاي انقلابي اسلامي که خواستار سرنگوني رژيم‌هاي حاکم بودند فراگرفت.
 

کتاب‌نامه
«البرنامج التربوي المرحلي»، اين جزوه که بدون ذکر مؤلف، ناشر و سال نشر منتشر مي‌شود برنامه‌هاي داخلي جنبش «عدل و احسان» را تشريح مي‌کند. اين جزوه در بين اعضا و هواداران طريقت توزيع مي‌گردد.
ارحيحات، احمد (1996)، الدعوة الي الله في رحاب التصوف، بي‌جا: بي‌نا.
بوکاري، احمد (2006)، الاحياء و التجديد الصوفي في المغرب، 3ج، الرباط: وزارة الاوقاف.
الجمعية المغربية للتأليف والترجمة والنشر (1992)، معلمة المغرب، سلا: الجمعية المغربية.
حرکات، ابراهيم (1965)، المغرب عبر التاريخ، دارالبيضاء: بي‌نا.
ظريف، محمد (1992)، الاسلام السياسي في المغرب، دارالبيضاء: مکتبة الامة.
ـــــــــــــ (1995)، جماعة العدل والاحسان، دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
ـــــــــــــ (1996)، المغرب في مفترق الطرق، دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
ـــــــــــــ (1999)، الاسلاميون المغاربة،‌ دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
الغزالي، احمد (1988)، مساهمة في البحث عن زوايا بني يزناسن، فاس.
الفاسي، علال (1998)، التصرف الاسلامي في المغرب، الرباط: مؤسسة علال الفاسي.
ياسين، ‌عبدالسلام (1973)، الاسلام غداً، بي‌جا: ‌افق.
ـــــــــــــ (1981)، المنهاج النبوي، بي‌جا: افق.
ـــــــــــــ (1995)، رسالة التذکير، بي‌جا: افق.

منبع:www.urd.ac.ir
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image