گفت و گو با سيدمحمد حيدري
درآمد
روحانيون و علما و شخصيت هاي سياسي که با خاندان حکيم ارتباط نزديک داشتند تعدادشان زياد است.خاندان حيدري يکي از خانواده هاي مشهورعراق است که از ديرباز با فرزندان آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم و فرزندان ايشان همکاري و همفکري داشته اند.سيدمحمد حيدري عضو پيشين مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين گفت و گو به مراحل مختلف مبارزات تاريخي خاندان حکيم مي پردازد.
حضرتعالي بفرماييد دلايل مهاجرت تان به ايران چه بوده و در چه شرايطي از عراق خارج شديد؟
بسم الله الرحمن الرحيم. با آمدن حزب بعث بر سر قدرت در عراق، اوضاع اين کشور روز به روز به وخامت گراييد.پس از دستگيري آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر، روحانيون حوزه علميه نجف اشرف و بسياري از فعالان مسلمان احساس کردند که هيئت حاکمه عراق سرانجام آيت الله صدر را شهيد خواهد کرد. به اين دلايل برخي افراد که تحت تعقيب بودند و احتمال مي دادند که روزي نوبت آنها مي رسد و به دست مأموران رژيم بازداشت و اعدام مي شوند، به فکر مهاجرت برآمدند. در چنين شرايطي شهيد سيدمحمدباقرحکيم مخفيانه از عراق خارج شد و چند ماهي در سوريه اقامت کرد.من نيز که مورد تعقيب مأموران امنيتي بودم،پس از مدتي به آقاي حکيم در سوريه پيوستم.
آيت الله حکيم از زمان اقامت در دمشق، برنامه ريزي براي پيکار و تدوين اصول مبارزه بر ضد رژيم حزب بعث با همکاري برخي شخصيت هاي مبارز عراقي که پيش از ما ازعراق خارج شده بودند و يا مدت ها بعد به ما پيوستند را آغاز کرده بود.شهيد آيت الله حکيم ديدگاه ها و اهداف پيشنهادي خود را در زمينه اصول و راه هاي مبارزه با رژيم عراق تدوين کرد. اين ديدگاه ها را با بسياري از شخصيت هاي مبارز عراقي در ميان گذاشت،و آنها هم ديدگاه شان را با آقاي حکيم در ميان گذاشتند.
پس از آغاز جنگ تحميلي صدام عليه جمهوري اسلامي ايران،آيت الله حکيم به تهران آمده و مبارزه سياسي و نظامي را آغاز کرد. من در سوريه ماندم و از آنجا همکاري با ايشان را ادامه مي دادم.حدود دو سال بعد به تهران منتقل شدم.
چرا آيت الله حکيم براي آغاز مبارزه بر ضد صدام،جمهوري اسلامي ايران را انتخاب کرد و چرا در کنار برخي گروه هاي عراقي که در سوريه مستقر بودند، نماند؟
آمدن آيت الله حکيم به ايران دلايل زيادي داشت.
اول) در ايران، عراقي هاي تبعيدي زيادي حضور داشتند. آيت الله حکيم احساس کرده بود که حضور وي در ميان برادران و هموطنان عراقي مي تواند به پيشبرد مبارزه کمک کند.
دوم) با آغاز جنگ تحميلي، زمينه پيکار گروه هاي مبارز عراقي بر ضد رژيم حزب بعث در مرز ايران و عراق به طرزي بي سابقه فراهم شده بود.
سوم) شناختي که مقام معظم رهبري حضرت امام خميني و مردم و ساير مراجع ديني و مسئولان سياسي جمهوري اسلامي از آيت الله حکيم داشتند.
همه اين عوامل به ايشان انگيزه داد تا با آمدن به جمهوري اسلامي ايران و حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي،دامنه مبارزه را گسترش دهد.
استقبال مسئولان جمهوري اسلامي ايران از آيت الله حکيم چگونه بود و چه امکاناتي در اختيار ايشان قرار دادند؟
هنگامي که آقاي حکيم به ايران آمد مورد استقبال گرم مردم و ضيافت امام راحل خميني(ره) قرار گرفت. امام خميني بسيار به آيت الله حکيم توجه نموده و به تعدادي از مسئولان توصيه کردند به نيازهاي او رسيدگي کنند. همان گونه که مي دانيد جنگ تحميلي تازه آغاز شده بود و اين جنگ بسياري از مسئولان جمهوري اسلامي را غافلگير کرد.اما،به رغم شرايط سخت و برخي نارسايي ها از آيت الله حکيم پشتيباني به عمل آمد و امکانات فراواني در اختيار او قرار گرفت تا مبارزه را ادامه دهد.
بسياري از اعضاي خاندان آيت الله حکيم توسط رژيم صدام در معرض زندان، شکنجه و کشتار قرار گرفتند. از خاندان آيت الله حيدري چند نفر شهيد شدند؟
تعدادي از اعضاي خاندان حيدري به ويژه برخي علما همچون آيت الله سيدمحمد طاهر حيدري،و برادر او حجت الاسلام سيدحسن حيدري ابتدا بازداشت و سپس توسط مأموران امنيتي رژيم صدام مسموم شدند. در مجموع 12تن از اعضاي خاندان حيدري در راه اسلام به شهادت رسيدند.
آيا به علت مهاجرت تان به ايران بازداشت و شهيد شدند يا دلايل ديگري داشت؟
مدتي ازآمدنم به ايران نگذشته بود که برادرم و خواهرم بازداشت شدند و از آنها بازجويي به عمل آمد و پس از گذشت چند ماه آزاد شدند.اما،خواهرزاده ام در مبارزه با رژيم حزب بعث به شهادت رسيد. از سرنوشت تعدادي از افراد خاندان حيدري که به علت مخالفت با رژيم صدام در شرايط نامطلوب قرار گرفته و به مدت هاي متفاوت بازداشت شده بودند،هيچ خبري نداشتم، و پس ازسقوط صدام آگاه شدم که در زندان به شهادت رسيده اند.
چه پيوندهايي ميان خاندان حيدري با خاندان حکيم وجود دارد؟ آيا اين پيوندها بر اساس گرايش هاي فکري و سياسي و علمي بوده است؟
از ابتداي مرجعيت آيت الله سيدمحسن حکيم، مرجع تقليد وقت شيعيان جهان، پدرم از او تقليد مي کرده است. ميان پدرم و مرحوم سيدمحسن حکيم روابط ديرينه وجود داشت.پدرم نماينده آيت الله سيدمحسن حکيم در بغداد بود.و هرگاه مشکلي ميان آيت الله سيدمحسن حکيم با نظام هاي حاکم در عراق چه در دوران پادشاهي و چه در دوران جمهوري بروز مي کرد،پدرم را مأمور رسيدگي به آنها مي کرد. بنابراين، پدرم با بسياري از نخست وزيران عراق از دوران پادشاهي تا دوران جمهوري ارتباط داشت و با آنان ملاقات مي کرد. اين ملاقات ها گاهي اوقات به صورت انفرادي و گاهي اوقات همراه هيئت هايي که توسط آيت الله سيدمحسن حکيم ازحوزه علميه نجف اشرف اعزام مي شدند،صورت مي گرفت.
روابط آيت الله سيدمحسن حکيم با عبدالکريم قاسم و عبدالسلام عارف رئيسان جمهوري عراق چگونه بود؟ گفته شده هرگاه آقاي حکيم در بيمارستان هاي بغداد بستري مي شده رؤساي جمهوري به ملاقات او مي آمدند؟
هنگامي که آيت الله سيدمحسن حکيم متصدي مرجعيت تقليد شيعيان شد،کوشيد مکانيسم و شيوه ملاقات با مسئولان عراقي را تغيير دهد. در دوره پادشاهي در عراق روزي از آيت الله سيدمحسن حکيم تقاضا کردند با ملک فيصل دوم پادشاه وقت عراق ملاقات کند.ايشان با فيصل دوم و عبدالله وصي پادشاه و نوري السعيد نخست وزير وقت ملاقات و در اين ملاقات ها خواسته هايي را مطرح کردند. اما، به اين خواسته ها ترتيب اثر داده نشد.
پس از گذشت مدتي،مقام هاي پادشاهي عراق دوباره اظهار تمايل کردند با آيت الله سيدمحسن حکيم در حرم مطهر حضرت علي بن ابي طالب(ع) ديدار داشته باشند. آقاي حکيم اين تقاضا را رد کرد، چرا که به هيچ يک از خواسته هاي پيشين او ترتيب اثر داده نشده بود.آن روزها استاندار کربلا (در آن دوران شهر نجف اشرف مرکز فرمانداري بود و از نظر اداري زيرنظر مرکز استانداري کربلا قرار داشت) کوشيد بر مقام مرجعيت تقليد فشار وارد آورد تا اين ديدار صورت پذيرد،اما،آيت الله حکيم زير بار نرفت،و اعلام کرد که شما برخي از اين خواسته هاي مردمي را تأمين نکرده ايد، و امکان ندارد دوباره با مقام هاي دولتي ملاقات کنم.
اين خواسته ها چه بودند؟
برخي ازاين خواسته ها شامل گنجاندن علوم ديني در برنامه هاي درسي و جلوگيري از گسترش دامنه فساد اجتماعي بود. دولت هاي وقت به شدت مي کوشيدند جوانان را از نظر فکري و اخلاقي فاسد و از پيوندهاي ديني منحرف کنند.
آيت الله حکيم همچنين خواستار برقراري عدالت و برابري و قانونمندي و مشارکت سياسي در حکومت شده بود.اينها برخي از خواسته هاي آيت الله حکيم بودند.
اين نشان مي دهد که خاندان حکيم از همان آغاز، رهبري مبارزه را برعهده داشتند؟
آيت الله سيدمحسن حکيم از سال هاي جواني در صفوف سربازاني که به رهبري مراجع ديني با اشغالگران انگليسي در سال 1920 هنگام اشغال عراق مي جنگيدند.در حقيقت رفتار آيت الله سيدمحسن حکيم با نظام هاي سياسي حاکم در عراق به مرجعيت ديني انگيزه داد تا در پيکارهاي سياسي نقش بيشتري داشته باشند. او يکي از مراجع بزرگ تقليد بود که بسياري از رؤساي جمهوري و نخست وزيران و وزيران همواره با ايشان ديدار مي کردند. آيت الله حکيم در اين ديدارها مي کوشيد مسئولان عراقي را به گسترش احکام و اصول اسلامي،و اجراي عدالت اجتماعي و اهميت قائل شدن به نقش حوزه علميه و مرجعيت ديني متقاعد کند.
آيا اين روند پس از سقوط رژيم پادشاهي و برقراري نظام جمهوري ادامه داشت؟
آري،اين روند ادامه يافت. به طور مثال پس از کودتاي عبدالکريم قاسم در 14ژوئيه سال 1958 که به سرنگوني نظام پادشاهي انجاميد،آيت الله حکيم از تأييد کودتاگران خودداري کرد، چرا که آنها را نمي شناخت. اما، پس از گذشت مدتي با ارسال پيام تأييد، ديدگاه ها و خواسته هايي را مطرح کرد که باز هم به آن ترتيب اثر داده نشد. در حقيقت وقوع کودتاي ژوئيه سال 1958 به گسترش تمايلات کمونيستي در جامعه عراق کمک کرد و بدين علت هشدارها و نگراني هاي مرجعيت ديني آغاز شد. آيت الله سيدمحسن حکيم در پي افزايش حضور کمونيست ها در حوزه هاي سياسي و مراکز فرهنگي و اطلاع رساني عراق، يادداشت هايي براي مقام هاي دولتي ارسال کرد و از آنها خواست براي رويارويي با اين پديده اقدام جدي به عمل آورند. آقاي حکيم از علما و روحانيون حوزه هاي علمي خواست ابتکار عمل نشان دهند و براي روشنگري مردم نسبت به خطرکمونيسم مقالات و جزوه بنويسند و آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر براساس اين توصيه،نگارش کتاب هاي «اقتصاد ما» و «فلسفه ما» را آغاز کرد. او نگارش اين کتاب ها را براساس احساس مسئوليت ديني نسبت به خطر کمونيسم آغاز کرد.
بي ترديد حضور آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم در بسياري از فعاليت ها و مبارزات سياسي کاملاً آشکار بود. مراجع تقليد و روحانيون حوزه هاي علميه براي رويارويي با گسترش کمونيسم در عراق براي اولين بار يک گردهمايي گسترده برگزار کردند. شهيد حکيم و برادرش شهيد سيدمهدي حکيم و نيز شهيد سيدمحمدباقر صدر، نقش بسزايي در برگزاري اين گردهمايي داشتند. از آن روز موقعيت و نقش مرجعيت ديني در صحنه سياسي و در جامعه عراق تقويت شد و سيدمحمدباقر حکيم نقش رابط و هماهنگ کننده مراجع تقليد و علماي حوزه علميه نجف اشرف را بازي کرد.
درپي اين گردهمايي، مرجعيت ديني حوزه علميه نجف اشرف،شهيد سيدمهدي حکيم را به بغداد اعزام کرد،تا مصوبات اين گردهمايي را پيگيري کند. او پس از استقرار در بغداد تماس هاي گسترده اي را با روحانيون و ائمه مساجد و اساتيد دانشگاه ها برقرار کرد.
اين بار پس از سرنگوني رژيم عبدالکريم قاسم توسط عبدالسلام عارف در سال 1963،تمايلات ناسيوناليستي و طايفه گرايانه گسترش يافت. در اين دوره طاهر يحيي نخست وزير عراق با آيت الله سيدمحسن حکيم در نجف اشرف ديدار و درباره مسائل سياسي و اوضاع کشور بحث و تبادل نظرکرد.آقاي حکيم در اين ديدار گرايش هاي طايفه گرايانه نظام را نکوهش کرد. نخست وزير و هيئت همراه ازآقاي حکيم خواستند خواسته هايش را مشخص کند تا به آن رسيدگي کنند.ازاو پرسيدند که آيا علاقه مند هستيد تعداد شيعيان را در کابينه و نظام حاکم افزايش دهيم؟
آقاي حکيم در پاسخ به آنها گفت: من علاقه مندهستم که زمامدار،دادگر باشد. از نظر من فرق نمي کند زمامدار سني باشد يا شيعه، شايد زمامدار سني به شرط رعايت عدالت بهتراززمامدار شيعي و ستمگر بوده باشد. اين موضع آيت الله سيدمحسن حکيم مشهور است و ايستادگي او در برابر تمايلات طايفه گرايانه رژيم عبدالسلام عارف را نشان مي دهد.
در پي افزايش اقدامات سرکوبگرانه شبه نظاميان حزب بعث و احزاب ناسيوناليست در سال 1963 و ايجاد جو اختناق و ارعاب،آيت لله سيدمحسن حکيم براي اعمال فشاربه دولت،به بغداد سفر کرد و با شخصيت هاي سياسي و مردمي ديدار و گفت و گو کرد.درهمه اين فعاليت ها شهيد سيدمحمدباقرحکيم درکنار پدرش حضور داشت.
آيا حزب الدعوه در سايه چنين شرايطي به وجود آمد؟
درباره زمان تأسيس حزب الدعوه دو ديدگاه وجود دارد. برخي مي گويند که قبل از کودتاي 14ژوئيه سال 1958 و برخي مي گويند که پس از اين کودتا تأسيس شده است. به هرحال حزب الدعوه در چنين شرايطي به وجود آمد و با توجه به گستردگي دامنه فعاليت مراجع ديني و حوزه علميه،فعاليت حزب الدعوه در آن مرحله بسيار محدود بود.شهيد آيت الله سيدمحمدباقرصدر و شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم ابتدا به حزب الدعوه پيوستند،اما،پس ازگذشت چند سال از آن خارج شدند. درآن مرحله مرجعيت ديني نقش رهبري جنبش و حرکت اسلامي مردم عراق را برعهده داشت و احزاب اسلامي از اين حرکت به نفع مرجعيت و به نفع خود و به نفع جنبش اسلامي بهره برداري کردند.
در سايه نظام هاي پادشاهي و جمهوري در عراق، احزاب ليبرال و سکولار متعددي بروز کردند.با توجه به موقعيت پيشتاز علماي دين در رويارويي با استعمار انگليس در نيمه اول قرن بيستم،به چه علت نقش حوزه تا حدودي افت کرد تا زمينه ظهور احزاب لائيک فراهم گردد؟
بي ترديد نظام هاي جمهوري حاکم برعراق با شک و ترديد و نگراني به نقش مرجعيت ديني در عراق نگاه مي کردند.ازابتداي کودتاي ژوئيه سال 1958، ميان عبدالکريم قاسم رئيس جمهوري و مرجعيت ديني مشکلاتي آغاز شد. به ويژه اينکه از گسترش تمايلات کمونيستي حمايت کرد، و اين حمايت عامل تهديد جدي براي هويت مردم مسلمان عراق به شمار مي رفت.
نکته دوم اين که با برپايي نظام جمهوري، برگزاري جشن هاي شرم آور و بي بندوباري گسترش يافت. در زمان نظام سلطنتي نيز چنين جشن هايي برپا مي شد، اما، مسئولان کشور به طور آشکار در آن شرکت نمي کردند.اما،عبدالکريم قاسم ديوار شرم و حيا را شکست و شخصاً در جشن هاي شرم آور شبانه شرکت کرد. او به عنوان رئيس جمهوري عراق و فرد شماره يک کشور تا پاسي از بامداد در اين جشن ها شرکت مي کرد. حوزه هاي علميه و مراجع دين اقدام رئيس جمهوري عراق را در شأن يک کشور مسلمان و جايز نمي دانستند.
نکته سوم قانون احوال مدني بود،که با تصويب آن قوانين اسلامي همچون ارث و ازدواج و طلاق و بسياري از قوانين را ملغي اعلام کرد.درسايه حکومت عبدالکريم قاسم اثري از اسلام باقي نماند. اين رژيم ها از وجود حوزه علميه نجف اشرف و مراجع بزرگ به شدت ترس و وحشت داشتندو از يک طرف سعي مي کردند با آن مدارا و سازش کنند و از طرف ديگر با آن مي جنگيدند تا حوزه و مراجع را آرام نگه دارند. اين شيوه، خط مشي کلي رژيم هاي حاکم بر عراق را تشکيل مي داد.
دولت عبدالسلام عارف که از خط مشي فرقه گرايانه و طايفه گرايانه پيروي مي کرد، با واکنش جدي مرجعيت مواجه شد. او کوشيد طوايف گوناگون مردم عراق را به جان هم بيندازد.عبدالسلام عارف روزي از شهر نجف اشرف بازديد کرد و کوشيد با مراجع بزرگ حوزه علميه ملاقات کند،اما، مراجع تقاضاي او را رد کردند.
آن گونه که اشاره کرديد،روابط ميان مرجعيت ديني و نظام هاي حاکم پيش از کودتاي حزب بعث سرد بود.علت اينکه پس از کودتاي حزب بعث اين روابط به شدت تيره و متشنج شد،چيست؟
عبدالسلام عارف در سال 1963 با همکاري حزب بعث بر ضد عبدالکريم قاسم اولين رئيس جمهوري عراق کودتا کرد. چند ماهي ازاين کودتا نگذشته بود که بعثي ها بر ضد مخالفان سياسي خود به ويژه حوزه علميه نجف و ساير احزاب اسلامي و ملي به آشوب و قتل عام هاي دسته جمعي دست زدند. سرانجام عبدالسلام عارف از رفتار بعثي ها به ستوه آمد،و آنها را از سر راه خود برداشت و رهبران شان را زنداني و تبعيد کرد.حزب بعث دوباره در سال 1968 کودتا کرد و کوشيد تجربه گذشته اش را تکرار نکند.حزب بعث به روشني احساس کرده بود که يکي از دلايل سقوط او در اواخر سال 1963، ايستادگي مرجعيت ديني در برابرعملکردهاي او بوده است. اين از يک طرف.
از طرف ديگر،حزب بعث براي اجراي طرح هاي استکبارجهاني کودتا کرد و قدرت را در دست گرفت.همه مي دانند که حزب بعث توسط ميشل عفلق در فرانسه تأسيس شد و نه در يک کشور عربي.بيشتر سران حزب بعث مسيحي بودند و ديدگاه و اهداف شان روشن بود. حزب بعث براي اجراي طرح هاي خود و طرح هاي استکبارجهاني لازم ديد حضور و موقعيت خود را در عراق استحکام بخشد.هنگامي که قدرت را در ژوئيه سال 1968 در دست گرفت، اولين اقدام او مبارزه با پرو بال مرجعيت ديني و حوزه علميه نجف اشرف همچون بازرگانان،عشاير و احزاب اسلامي بود. آنگاه به ضربه زدن به مرجعيت ديني روي آورد. حوزه علميه نجف را با اخراج صدها روحاني ايراني و خارجي تضعيف کرد. همچنين اقدامات سرکوب گرانه و فرقه گرايانه، صدورمقررات ظالمانه بر ضد مردم عراق،بخشي از طرح هاي حزب بعث بود.
بي ترديد مرجعيت ديني در برابر اين اقدامات ايستادگي کرد و رژيم حاکم براي تضعيف مرجعيت آيت الله سيدمحسن حکيم و مخدوش کردن چهره او در افکار عمومي عراقي ها،فرزند او سيدمهدي حکيم را به جاسوسي متهم کرد.آيت الله حکيم در واکنش به اين اقدامات در مسجد کوفه متحصن شد تا اينکه بيماري او شدت يافت و مظلومانه به لقاءالله پيوست.
آيت الله سيدمحسن حکيم با کردهاي عراق روابط بسيارخوبي داشت، و از حقوق آنها دفاع مي کرد.اين روابط در زمان شهيد سيدمحمدباقرحکيم چگونه بود، و پس از شهادت او چگونه است؟
مرحوم سيدمحسن حکيم همواره از حقوق کردها پشتيباني مي کرد. هنگامي که عبدالسلام عارف، گروهي از روحانيون درباري را از جهان اسلام گرد هم آورد تا بر ضد کردها فتوا صادرکنند،و چنين فتوايي عملاً صادر شد و کردها مردمي ياغي و شورشگر خوانده شدند.(مي دانيد که حکم ياغي قتل است و متأسفانه شيخ الازهر هم در آن کنفرانس حضور داشت).چند روز بعد آيت الله سيدمحسن حکيم فتوا صادر کرد و قتل کردها را حرام دانست. اين فتوا طرح هاي عبدالسلام عارف را ناکام ساخت. براين اساس کردها همواره از اين موضع شجاعانه امام سيدمحسن حکيم تجليل مي کنند.
در دوران تبعيد و مبارزه با رژيم حزب بعث روابط معارضين عراقي با گروه هاي کرد بسيار خوب بود.رهبران گروه هاي کرد پيوسته با شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقرحکيم ديدارهاي دوستانه داشتند و ميان شان همکاري وجود داشت. ميان مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق و سازمان ها و جنبش هاي کرد عراقي ائتلاف ضمني وجود داشت.ائتلاف گروه هاي شيعه عراقي با جنبش هاي کرد نقش بسزايي در موفقيت کنفرانس هاي سياسي داشت. پس از شهادت آقاي حکيم هم اين روابط همچنان ادامه دارد و ائتلاف کنوني ميان مجلس اعلاي اسلامي عراق و گروه هاي کرد بهترين نمونه آن است.
عبدالسلام عارف در برابر فتواي آقاي حکيم در حمايت از کردها چه واکنشي نشان داد؟
عارف واکنش آشکار نشان نداد، اما، او کينه توزانه به مرجعيت ديني نگاه مي کرد و در سخنراني هاي خود به مرجعيت ديني و حوزه علميه قم حمله مي کرد. اما، پس از مدت کوتاهي در حادثه سقوط هلي کوپتر در اطراف شهربصره کشته شد.
چه تفاوتي ميان مکتب و روش آيت الله سيدمحسن حکيم و حزب الدعوه وجود داشت؟
در زمان حيات امام سيدمحسن حکيم روابط خوب بود و ايشان از حزب الدعوه پشتيباني مي کرد. ميان خط مشي حزب الدعوه و خط مشي امام سيدمحسن حکيم تفاوت چنداني وجود نداشت. رهبران حزب الدعوه در سايه رهنمودهاي او حرکت مي کردند و از نمايندگان ايشان در شهرهاي عراق و برخي کشورهاي اسلامي بهره مند مي شدند. اما، پس از ارتحال آيت الله سيدمحسن حکيم، و مطرح شدن مرجعيت امام سيدمحمدباقر صدر، اختلافات ميان ايشان و حزب الدعوه آغاز شد و حزب الدعوه راه مستقلي پيمود.
در حوزه علميه نجف اشرف در سايه حکومت حزب بعث خلأ بزرگي به وجود آمد. اکنون مرجعيت ديني براي احياي مجدد حوزه علميه نجف اشرف چه برنامه اي دارد؟
مدتي ازکودتاي حزب بعث در عراق نگذشته بود که مراجع تقليد و ساير روحانيون حوزه علميه نجف اشرف احساس کردند که اين رژيم درصدد است حوزه علميه را مستأصل کند.تلاش رژيم عفلقي به آسيب رساني به حوزه علميه محدود نبود. پايداري و مقاومت مراجع بزرگ همچون آيت الله سيستاني و حضورشان در نجف اشرف اين توطئه را خنثي کرد. مرتجع بزرگ انواع شکنجه ها و فشارها و کشتارها را به جان خريدند تا حوزه پايدار بماند،رژيم صدام براي مستأصل کردن حوزه علميه ده ها مرجع تقليد را اعدام،تبعيد و زنداني کرد.
پس از سقوط صدام، تلاش هاي جدي از سوي مراجع ديني براي بازسازي حوزه علميه نجف اشرف به عمل آمد. مراجع تقليد و روحانيون بزرگ تبعيدي براي بازگشت به حوزه علميه فراخوانده شدند. تعدادي ازآنان به نجف بازگشتند.اما، اوضاع امنيتي عراق رو به وخامت گراييد و بسياري از اساتيد و علما از بازگشت خودداري کردند.
نگاه آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم به حوزه علميه نجف اشرف چگونه بود، آيا ترجيح مي داد همان روال سنتي ادامه يابد يا به دگرگوني و نوآوري حوزه علميه اعتقاد داشت؟
شهيد محراب سيدمحمدباقر حکيم مانند شهيد سيدمحمدباقر صدر مي انديشيد. آيت الله صدر ديدگاه نويني براي متحول ساختن حوزه علميه ارائه داده بود. آقاي حکيم نيز که از شاگردان شهيد صدر بود از ديدگاه هاي استاد خود پيروي کرد، و بر ضرورت ايجاد تحول در حوزه علميه نجف اشرف و دگرگوني مفاهيم و نوآوري در برنامه هاي درسي تأکيد داشت.
نگرش آيت الله سيدمحمدباقر حکيم را چگونه دسته بندي مي کنيد؟ اصلاح گرانه، احياگرانه و يا تجدد گرايانه؟
همان گونه که به آن اشاره کرديم، شهيد سيدمحمدباقرحکيم در مکتب پدرش آيت الله سيدمحسن حکيم و درمکتب استادش سيدمحمدباقرصدر پرورش يافت. هر دو مرجع تقليد تجدد گرا و احياگر اسلام بودند و براي اصلاح جامعه اسلامي گام برداشتند.اگربه نوشته ها و تأليفات او رجوع کنيد،ملاحظه خواهيد کرد که او يکي از اصلاح طلبان و تجددگرايان معاصر بود. او 30سال را در زندان و تبعيد و پيکار گذراند،بيشتر وقت خود را در تبعيد و مبارزه با رژيم ظالم صرف کرد.زمان به او اجازه نداد ديدگاه ها و مفاهيم خود را به مورد اجرا بگذارد.تاکنون پنج جلد کتاب درباره ضرورت تحول در حوزه علميه نجف اشرف ازاين شهيد منتشرشده است.
آيا به مسائل عرفاني هم توجه داشت؟
شهيد محراب،يکي از افرادي بود که نماز شب او ترک نمي شد.هنگام اقامه نماز شب با خداي خود راز و نياز مي کرد و اشک مي ريخت. در چند سفر خارج کشور همراه او بودم، نيمه هاي شب به نماز و نيايش مي ايستاد و در برابر خداي متعال گريه و زاري مي کرد. اگر جلسات کاري تا نيمه هاي شب ادامه پيدا مي کرد، چند ساعت استراحت مي کرد و هنگام سحر بيدار مي شد و نماز شب به جا مي آورد. شب هاي جمعه دعاي کميل را با گريه و خشوع قرائت مي کرد.
منبع:ماهنامه شاهد ياران، شماره42-41