گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمدحسن اختريري، دبيرکل مجمع جهاني اهل بيت(ع)
درآمد
شهيد محراب آيت الله سيد محمد باقرحکيم بخشي از تلاش هاي خستگي ناپذير خود را به تقريب بين مذاهب اسلامي پيرامون محورعشق به اهل بيت(ع) و صحابه راستين پيامبر اکرم اسلام(ص) اختصاص داد. حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمدحسن اختري دبيرکل مجمع جهاني اهل بيت(ع) د راين گفت و گو از دستاوردهاي شهيد محراب در حوزه هاي مختلف، مخصوصاً نقشي که براي اين مجمع قائل بود و نوع نگاه و حساسيتي که به اين مهم داشت مي گويد.
ارزيابي تان از زندگي سراسر جهاد و مبارزه شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر حکيم چيست؟
زندگي تقريباً 70سال عمر پربرکت مرحوم شهيد آيت الله سيدمحمدباقرحکيم،يک زندگاني نمونه و داراي ابعاد مختلف علمي ، فرهنگي، سياسي و جهادي است،ايشان يک شخصيت نمونه به حساب مي آيد و خصوصياتي که در زندگي و شرايط محيطي ايشان وجود داشت،ايشان را به معاني مختلف برجسته کرد که در رأس آنها زندگي خانوادگي و شخصيت خانوادگي او است. ايشان در يک خانواده بسيار ريشه دار، عميق، اصيل و برجسته و شريف در علم و فقاهت که مرحوم پدر بزرگوارشان حضرت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم داراي يک مرجعيت نمونه و گسترده اي بودند، که در داخل عراق و بسياري از کشورهاي اسلامي و در ايران هم به عنوان مرجع اول به حساب مي آمدند.سپس زماني که يک انسان مستعد و با توانمندي هاي شخصي در چنين خانواده اي رشد مي يابد،يک انسان نمونه خواهد بود.
همچنين شرايط زماني، ايشان را از آن اول در ميدان مبارزه قرار داد. در ميدان مبارزه اي که بعد از سرنگوني سلطنت در عراق و روي کار آمدن عبدالکريم قاسم اولين رئيس جمهوري عراق به وجود آمد که طي آن، توده اي ها و بعد بعثي ها که با تفکرات الحادي کمونيستي و مارکسيستي از اول بناي مبارزه با مرجعيت ديني را گذاشتند و براي مقابله با اين تفکرات ضدديني، مبارزات مرجعيت در عراق تشديد شد که پرچمدار آن شهيد آيت الله حکيم بود و آن فتواي معروف «الشوعيه کفر و الحاد» را دادند،و درميان فرزندان و خانواده هاي مرحوم آقاي حکيم ايشان و برادران شان پرچم داران و تداوم دهندگان اين مبارزات بودند.
در دوران آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم در حوزه علميه نجف اشرف حضور داشتيد. مبارزات شهيد محراب در آن دوره را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
شهيد محراب مبارزه و حرکات علمي شان از ابتدا با يک برنامه مبارزاتي شروع مي شود و رشد و نموشان با آن مبارزه بوده است. بعدها مي بينيم که با تبعيد و شکنجه و فشارهاي حکومت بعثي عراق و به دنبال آن تبعيد و مهاجرت و تا آن زمان آخر که اين سير حرکت جهادي و مبارزاتي به شهادت منتهي مي شود.
از نظرعلمي باز به خاطر همان استعدادهاي شخصي و خانوادگي در زمينه درسي نيز به گونه اي روشن از جايگاهي برتر برخورداربودند که در نجف اشرف در ميان طلاب و دوستان ديگري که در آنجا بودند تقريباً آشکار بود. ايشان دروس خارج فقه را در محضر پدرشان و محضر آيت الله خويي،و بيش از همه مي توان گفت که نزد استاد مؤثرو سازنده فکري و انديشه اصولي و فلسفي خود مرحوم شهيد آيت الله صدر آموختند.تا جايي که آيت الله سيدمحمدباقرحکيم از شاگردان متعهد به درس ايشان بودند که هميشه در کنار ايشان حاضر بودند و به تعبير ما اگر درس ايشان با درس پدرشان تداخل پيدا مي کرد،درس پدر خود را رها مي کرد و در کلاس شهيد صدر حاضر مي شد و آن درس را فرا مي گرفت. لذا ازنظرانديشه مدرسه به اصطلاح اصولي و فقهي و حتي، بيان فلسفي و حکومتي همه اينها نشان دهنده اين بود که ايشان پرورش يافته نمونه مکتب شهيد آيت الله صدر به حساب مي آيد.
با توجه به اظهارات حضرتعالي،آيا مي توان چنين برداشت کرد که ميان مکتب شهيد صدر و مکتب آيت الله سيدمحمدباقر حکيم تفاوت وجود داشت؟
من در اين زمينه بررسي نکرده ام که با دقت علمي بخواهم بگويم که آن دو تا چه اندازه ازنظرفکري و ريشه اي با هم ديگر نزديک هستند.ولي هم ازنظرعمومي و حرکتي که شهيد صدر آغاز کردند،و هم از نظر برخوردهايي که وجود داشت و بسياري از معلومات و مطالبي که چاپ شده مؤيد اين است، به نظر مي آيد که بسيار به هم نزديک هستند.
منظورتان اين است که هر دو مکمل يکديگر بودند؟
با اين ملاحظه که همان تفکراتي که آيت الله صدر درباره حکومت داشت،شهيد حکيم هم در همان زمينه حکومتي و براساس تشکيل حکومت کارش را آغاز و دنبال مي کند. گرچه مي توان گفت،توان و قدرت و اعتماد و يا جرئتي که براي حرکت به سوي تشکيل حکومت داشت،را از حکومت اسلامي و انقلاب اسلامي و از امام خميني(ره) استنباط کرده است.چون ايشان به عينه مي ديد که امام حرکت کرد و اين حکومت تشکيل شد. چراکه تا قبل از حرکت امام هيچ کسي فکر نمي کرد که ممکن است يک حرکت ديني و يا يک حرکت عمومي اسلامي بتواند اين گونه به نتيجه برسد و بتواند حرکت را شکل بدهد.
بنابراين حضرتعالي مي خواهيد بگوييد که حضور امام خميني(ره) درنجف اشرف توانست يک حرکتي به حوزه علميه نجف هم بدهد؟
قطعاً همين طوراست.حضورامام در نجف اشرف اصلاً يک حرکت بسيار گسترده اي را در نجف ايجاد کرد. اصولاً همه نجفي ها به نحوي تحت تأثير افکار امام قرار مي گرفتند. و خود موضوع حکومت اسلامي را که وقتي امام مطرح کرد و اولين درس حکومت اسلامي را که امام درس دادند. من خودم نوار درسي اول حکومت اسلامي امام را بردم منزل شهيد آيت الله العظمي صدر و خدمت ايشان رسيدم و اين نوار درس را به ايشان دادم. و به او گفتم که آيت الله خميني (ما آن زمان ايشان را امام خطاب نمي کرديم) اين درس حکومت اسلامي را از ديروزشروع کرده اند و اين نوار درسي را آورده ام که حضرتعالي آن را بررسي کنيد.شهيد مرحوم آيت الله صدر که بعضي از دوستان هم آنجا حضور داشتند،فرمودند:«چرا ساير علما نيز اين درس ها و مطالب را مطرح نمي کنند؟ چرا ديگران نيز مسئله حکومت را مطرح نمي کنند؟» اين پرسش گوياي اين بود که شهيد صدر مسئله حکومت را قبول و به ولايت فقيه نيز اعتقاد داشتند و درباره آن بحث کردند و خيلي خوشحال بودند که امام مسئله حکومت را مطرح کرده اند.خوشحال بود که امام در طرح مسئله حکومت اسلامي پيشگام شده است.مي توانيم بگوييم که امام در اين مسئله خط شکن بوده است. اصل ولايت فقيه را علماي ديگر معتقد بودند اما، اينکه کسي ازعلما و فقها در اين چند صد سال اخيرحاضر شود و رهبري را برعهده بگيرد و اين واقعيت را به عمل برساند، جز امام خميني(ره) کسي ديگر وجود نداشت. لذا اين حرکت هم در خود شهيد صدر تأثير بسيار خوبي داشت و هم در شاگردانش که از جمله آنها مرحوم شهيد آيت الله سيدمحمدباقرحکيم بود که تحت تأثير قرار گرفته بودند و مي توانيم بگوييم آنان ايده امام را قبول و پيگيري کردند.
در حوزه علميه نجف اشرف چه ملاحظاتي وجود داشت که مانع طرح مسائل حياتي مانند مسئله حکومت اسلامي مي شد؟
خير.اصلاً در ميان فقها مسئله ولايت، و ولايت فقيه هميشه بحث مي شده است. اما، شايد هيچ يک از اين علما هيچ وقت در اين فکر نبودند که بايد دنبال طرح اين مسايل بروند، و مسئله حکومت اسلامي را مطرح نمايند. امام تنها شخصيتي بود که اين انگيزه را ايجاد و اين کار را دنبال و ولايت فقيه را در شکل حکومت اسلامي مطرح کرد.
حضرتعالي هنگام حضور در حوزه علميه نجف اشرف آيا شاهد تلاش ها و فعاليت هاي شهيد محراب نيز بوده ايد؟
البته در نجف با ايشان از نزديک آشنا نبودم. ايشان را از دور مي شناختم، و مي شنيدم و مي ديدم که درکلاس هاي درس شهيد آيت الله صدر حضور مي يابد و اهميت به درس مي دهد. چون من نيز حدود شش ماه در کلاس هاي درس شهيد صدر شرکت کردم. و ايشان هم شرکت مي کرد. ازطرفي من يک ايراني بودم و از طرف ديگر يک طلبه اي بودم که تازه درس خارج فقه را شروع کرده بودم. و آشنايي خاصي با او نداشتم. به هر حال آشنايي من با شهيد محراب در ايران شکل گرفت. ولي، فعاليت ها و حرکت هاي ايشان را در حوزه علميه نجف اشرف مي ديدم که در بعد درسي بسيار روشن و آگاه بود. بسياري از طلبه ها در آن زمان با اين مسئله روبه رو بودند که ايشان يکي از شاگردان برجسته و درجه اول درس شهيد آيت الله صدر به حساب مي آمد.
شهيد محراب علاوه بر تحصيل علوم اسلامي،درکلاس هاي درس حوزه تدريس هم مي کرد.ولي،ابعاد زندگي او که بيشتر براي من جلوه گر بود، فعاليت هاي سياسي و اجتماعي او در دوران مرجعيت پدرش آيت الله سيدمحسن حکيم بود.
در آن دوران بازوي مرجعيت مرحوم آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، فرزندانش بودند. به اين خاطر که هر کدام از فرزندانش در يک بعد فکري و اجتماعي و اجرايي فعاليت داشتند. شهيد محراب در بيت مرحوم پدرش کار اجرايي خاصي را برعهده نداشت.هيچ ارتباطي به طلاب و شهريه آنان نداشت.اما،درمسايل فکري و سياسي صاحبنظر و دراين زمينه فعال بود. لذا درآن داستان معروف مخالفت با صدام در روزي که در عراق اعلام شد مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم قصد سخنراني دارد، و جمعيت زيادي از شهرهاي مختلف عراق به نجف اشرف آمدند که اجتماع گسترده اي برپا شد،آن روز شنيدم (البته نمي دانم تا چه اندازه حقيقت دارد) مردمي که در آن روز در اطراف صحن و خيابان هاي نجف گردهم آمدند،همگي مسلح بودند. همه با اين فکرآمده بودند که آيت الله العظمي سيد حکيم قصد دارد حکم جهاد صادر کند. که اين جمعيت را دعوت کرده است. من نظيرآن را تا به حال در نجف اشرف نديده بودم. تمامي خيابان هاي اطراف صحن و داخل صحن پر از جمعيت بود و من نيزکه داخل صحن بودم متوجه شدم که آيت الله حکيم تشريف نياوردند، و قرار است کسي به نمايندگي ايشان سخنراني کند.درآن جمعيت سيدمحمدباقر حکيم سخنراني کرد،و بيانيه اي را با عنوان نقش مرجعيت خواند، و درآن نقش مرجعيت را به طور مفصل شرح داد. من جزئيات اين بيانيه را به ياد ندارم.
پس از آن رويدادها اوضاع شهر نجف به شدت بحراني شد و ما اثاثيه و زندگي خود را رها کرده و از عراق فرار کرديم. لذا آن گردهمايي يک موضع سياسي بسياراصولي بود که ايشان در آنجا داشت،و آمد اين بيانيه را ازطرف بيت آيت الله سيدمحسن حکيم قرائت کرد.
نقش شهيد آيت الله حکيم در بنيانگذاري مجمع جهاني اهل بيت(ع) و مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي را چگونه مي بينيد؟
در ايامي که درسمنان امام جمعه بودم مصادف بود با جنگ تحميلي.درآن روزگار در سمنان براي اسراي عراقي کمپ ساختند،و شهيد محراب براي بازديد با اسراي عراقي به سمنان مي آمد. در همان روزها با او آشنا شدم. پس از گذشت مدتي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق تشکيل شد و سپس آشنايي ما گسترش يافت. او لطف و محبت زيادي به من داشت و من نيز نسبت به اخلاص و فداکاري و فکر و انديشه او ارادت خاص داشتم.
يکي از انديشه هايي که ايشان مانند همه علما و شخصيت هاي روشنفکر ما داشت، مسئله وحدت اسلامي بود. همان طور که امام ازابتدا مسئله وحدت اسلامي را مطرح کردند، همه اين شخصيت ها هم به مسئله وحدت ايمان داشتند و ازآن دفاع کردند. ايشان هم يکي از شخصيت هايي بود که در زمينه وحدت اسلامي با يک انديشه روشن و آشکار وارد ميدان ضرورت وحدت اسلامي شد و در کنفرانس ها و سمينارهايي که در اين زمينه ها برگزار مي شد حضور يافته و سخنراني مي کرد.
وقتي هم که قرار شد مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شود. چون حرکت و انديشه وحدت اسلامي در زمان امام(ره) باعث شد علماي مختلفي از کشورهاي متعدد به ايران بيايند و اجتماعات و سمينارهاي بزرگي تشکيل شود و مقام معظم رهبري بعد از ارتحال حضرت امام اين حرکت و تفکرو انديشه وحدت بخش بين امت اسلامي در قالب مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي را خواستار شدند. از ميان شخصيت هايي که براي مسئوليت مجمع تقريب و شوراي عالي مجمع تقريب درنظر گرفته شدند آيت الله حکيم انتخاب شد و در همان جلسات اوليه،ايشان به عنوان رئيس شوراي عالي انتخاب شدند،و تا آخرين روزهاي حضور خود در ايران رياست شوراي عالي مجمع جهاني تقريب را برعهده داشتند.
اين تفکرتقريبي و علاقه مندي بر ضرورت توحيد بين جامعه اسلامي و وحدت اسلامي بود که ايشان داشت و بر ديدگاه هاي خود پافشاري مي کرد. در بسياري از کنفرانس هايي که درکشورهاي مختلف برگزار مي شد در تماس با علماي اهل سنت در کشورهاي لبنان،سوريه،پاکستان و ساير کشورها سفر و اين انديشه را پيگيري مي کرد.
در مجمع جهاني اهل بيت(ع) هم که پس از اجلاس اوليه که شکل گرفت،و ازآنجا که درخواست شد مجمع جهاني اهل بيت تأسيس شود،ايشان جزء شخصيت هاي مؤثر و با نفوذ و بنيانگذاراولين همايشي بود که برگزار شد و در جلسات و کميته هاي آن سخنراني و نتايج آن را پيگيري مي کرد که دستاوردهاي مفيدي در پي داشت. و ضمن معرفي شخصيت هايي از جهان اسلام براي عضويت در شوراي عالي مجمع اهل بيت(ع) ايشان هم به عنوان شخصيت اول از کشور عراق به عنوان عضو شوراي عالي مجمع اهل بيت انتخاب شد.
اين نشان مي دهد که تفکر شهيد محراب تفکر کاملاً مشخصي است با روحيه تقريبي و وحدت اسلامي و با انديشه هاي اهل بيت(ع) که کاملاً هم عميق و اهل تحقيق و مطالعه و کارو تلاش بود.و با اين ويژگي ها وارد ميدان شد و در دفاع از مکتب تشيع تا آخرين لحظه حضور فعال داشت.
آيا مي توان آيت الله حکيم را در رديف علماي متجدد و اصلاحگر نام برد؟
آري... ايشان را مي توانيم از شخصيت هاي روشنگر، با نفوذ، روشنفکر و به عنوان طلايه دار و احياگر انديشه هاي شهيد صدر نام ببريم. آيت الله صدر با آن عظمت و نبوغي که داشت،آن حرکت مهم را که بنيانگذاري کرد و آيت الله حکيم از افرادي بود که پرچم شهيد صدر را به دست گرفت و انصافاً هم در اين ميدان بسيار روشن و برجسته حرکت کرد و نقشي مهم در روشنگري مردم عراق از راه دور و نزديک داشت.
با توجه به شناختي که از آيت الله سيدمحمدباقرحکيم داريد به نظر شما نگاه ايشان به حوزه علميه نجف اشرف و آينده آن داشت؟
ملاحظه کنيد براساس فعاليت هايي که شهيد محراب در ايران آغاز کرد، مي توانيم نتيجه گيري کنيم که او براي تحقق اين اهداف، مانند بسياري از شخصيت هاي معاصر حوزوي، همچون شهيد آيت الله صدر، مرحوم علامه سيدمرتضي عسکري، مرحوم محمدرضامظفر، و حتي، در دوره خودمان مانند امام خميني(ره) با آمدن به ايران پي برد، که تفکرامام و حرکتي که امام آغازکرده،اصولاً به خاطر حضورحوزه علميه قم در مسائل اجتماعي، فرهنگي و جهاني بوده است. اما، خودش هم پيشتر اين حرکت را به وجود آورده بود. و لذا اشخاص ياد شده لازم دانستند که در حوزه هاي علميه بايد حرکت جديدي آغاز شود،لذا همين حوزه علميه اي را که در اينجا داشتند،دگرگوني آن براساس تفکرجديد آغاز کردند. خودشان در نوشته هايشان لزوم همين حرکت و اصلاح در حوزه را در سر مي پروراندند و آن پيگيري کردند.
نگاه شهيد محراب به حاکميت ولايت فقيه چگونه بوده است؟
کاملاً به ولايت فقيه معتقد بود،و بسياراز دستورات مقام معظم ولي فقيه،امام بزرگوار آيت الله خميني(ره) اطاعت مي کرد. اصولاً مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق با سفارش و نصيحت امام خميني شکل گرفت،که شما اين مجلس را به وجود بياوريد،و اين ضرورت دارد که کار و مبارزه در عراق با يک تفکر هم سويي و هم فکري بين گروه هاي مختلف عراق شکل بگيرد.امام به گروه هاي مبارز عراقي توصيه کردند که شما يک مجلس تشکيل دهيد و همه با هم همکاري داشته باشيد،و دوش به دوش هم مبارزه کنيد.آنها پذيرفتند و مجلس را تشکيل دادند.مجلس هم دوره هاي متعددي داشت تا اينکه آيت الله حکيم رياست مجلس را برعهده گرفت.بنابراين ايشان به ديدگاه هاي امام خميني بسيار علاقه مند و معتقد بود،و بعد از او هم به معناي واقعي به مقام معظم رهبري آيت الله خامنه اي معتقد و مقيد و علاقه مند بود، تا آنجا که در تمام جلسات و اجتماعات مسئولان رده بالا که در خدمت مقام معظم رهبري تشکيل مي شد، او نيز شرکت مي کرد. در آن مرحله به شهيد آيت الله حکيم به عنوان يک شخصيت عراقي نگاه نمي شد، مانند خودمان شده بود و در همه جلسات، خاصه مناسبت ها،اعياد و جلسات مختلف همواره حضور داشت.
البته ناگفته نماند که آن روز حکومت صدام روي کار بود،و آشکار شدن حضور آيت الله حکيم در اين مجالس باعث مي شد که صدام از آن سوءاستفاده کند.و بگويد مخالفاني که در ايران مستقر هستند عراقي نيستند و جزء مسئولان ايراني هستند.
به هرحال آيت الله حکيم در مجموعه گردونه قرار داشت.به هيچ وجه با مسئولان ايراني فاصله نداشت. در مراسم نماز جمعه و مراسم شب هاي احيا و همايش ها و کنفرانس هاي بين المللي و مراسم مختلف شرکت مي کرد. هرگاه به مناطق گوناگون به سفر مي رفت، در اکثر مناطق ميزبانان و ترتيب دهندگان اين سفرها ايراني بودند.درسفرسوريه و ساير مناطق تلاش مي کرديم که سفر موفقي داشته باشد.
روزي که قرار گذاشتند به عراق بازگردند، با مقام معظم رهبري ملاقات کردند. ملاقات بسيار ارزنده و مهمي انجام شد. مقام معظم رهبري ديدگاه هاي خودشان را براي ايشان بازگو کردند،و لزوم وحدت و يکپارچگي مردم عراق را مورد تأکيد قرار دادند.
هشدار دادند که وحدت اسلامي در عراق بايد حفظ شود.يکپارچگي و تماميت ارضي عراق بايد يکدست باقي بماند. وحدت خانواده شيعه در عراق را مورد تأکيد قرار دادند که اختلاف و دو دستگي درون شيعيان نبايد وجود داشته باشد. در عراق مسئله تفرقه ميان شيعه و سني و جدايي ميان اين دو طايفه نبايد وجود داشته باشد. و همه مردم بايد با يکديگر متحد باشند.مسئله ضرورت اخراج اشغالگران از عراق بايد يک مسئله اصلي و قابل توجه باشد.
انصافاً آقاي حکيم در مدت کوتاهي که در عراق به سر برد، فرمايشات مقام معظم رهبري را عنوان حرکت خود قرار داد. و اين فرمايشات را از نخستين روز بازگشت به مورد اجرا گذاشت. من دراين گفت و گو لازم مي دانم اين نکته را هم مورد تأکيد قرار دهم که براي من کاملاً روشن است که شهادت ايشان توطئه اي از سوي انگليس و آمريکا بود. اينها عوامل خودشان را در قالب مجموعه القاعده و گروه هاي تکفيري به حرکت درآوردند،و اين فاجعه را به وجود آوردند.ولي،طرح اصلي توطئه توسط آمريکا و انگليس ريخته شد. اينها از آغاز کار درصدد برآمدند يک شخصيت بزرگ و محوري را از ميان بردارند. تا کسي باقي نماند.
آنها دنبال دامن زدن به تفرقه و فروپاشي در عراق بودند.آنها دنبال چند دستگي در عراق بودند. مي ترسيدند که همه مردم حول محورايشان گردهم آيند. به ويژه با سابقه مرجعيت ديني که پدرشان مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم، و ارتباط عميقي که با مردم عراق داشتند. مخصوصاً عشاير عراق که ارتباط بسيار خوبي با ايشان و خانواده اش داشتند.رزمندگان سپاه بدر نيز بيشترشان جزء شاگردان او بودند، و براي آنها جلسات سخنراني برگزار مي کرد. فکر و اخلاق و دين به آنها مي آموخت.اينها بخش اساسي فعاليت او را تشکيل داد، و بر اين اساس دشمنان کوشيدند او را از سر راه خود بردارند تا دامنه فعاليت دشمنان گسترش يابد.دشمنان براي از بين بردن وحدت و يکپارچگي مردم عراق به توطئه ترور شهيد محراب دست زدند.
در شرايط کنوني عراق آيا عملکرد جنبش اسلامي با توجه به سابقه ديرينه اي که دارد، و توسط رهبران بزرگي همچون شهيد صدر و شهيد حکيم بنيانگذاري شده است قابل قبول است،و يا در سايه اشغال عراق با چالش هايي روبه روست؟
طبيعي است هر جنبشي در مسير حرکت خود با چالش هايي مواجه مي شود،و علل مختلفي دارد. يکي از اين علت ها بايد گفت که خود هسته مرکزي جنبش است.زيرا، ممکن است ميان هسته مرکزي اختلاف هايي به وجود آيد. در ديدگاه ها اختلاف نظرهايي بروزکند.فرض کنيد وقتي شهيد آيت الله حکيم در قيد حيات باشد، هم با او همفکر هستيم و او را به عنوان بزرگ تر و با سابقه تر قبول داريم. وقتي از صحنه کنار مي رود و شخص ديگري جانشين او مي شود، قطعاً برخي احساس مي کنند که بايد با او هم سطح باشند.
علت ديگر مي تواند نقش عوامل خارجي يا عوامل عاطفي و اجتماعي باشد.به طور مثال هنگامي که انسان وارد محيطي مي شود، و با ايده ها و طوايف مختلف رو به رو مي شود،بي ترديد بايد تلاش کند کمي تعادل ايجاد کند.دراين ميان فشار عوامل خارجي سعي مي کنند اين جنبش را از محتوا تهي کنند،و راهش را تغيير دهند. عوامل خارجي با از ميان رفتن رهبر يک جنبش اميدوار مي شوند که تفرقه بياندازند.
در دوران انقلاب اسلامي و پس از ارتحال امام خميني شاهد بوديم که دشمن ما و آمريکايي ها خيال مي کردند که پس از ارتحال امام همه چيز به هم مي ريزد. هيچ کسي فکر نمي کرد که مجلس خبرگان نظام جمهوري اسلامي بتواند در ظرف چند ساعت جلسه تشکيل دهد و رهبر تعيين کند و همه حول محور رهبر جمع شوند و از انقلاب دفاع کنند. لذا هميشه احتمال به وجود آمدن چالش هاي متعدد و بروز اختلاف و مشکل وجود داشته است. دشمن نيز همواره تلاش مي کند در جنبش هاي اسلامي تأثيرگذار باشد.
من در مجموع وقتي اوضاع عراق را بررسي مي کنم، احساس مي کنم که مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق به رغم سختي ها و مشکلاتي که پيش رو دارد، خوب حرکت مي کند. ائتلاف نمايندگان احزاب اسلامي در مجلس عراق تا امروز خوب توانسته اهدافش را محقق سازد. شخصيت هاي ائتلاف واقعاً با دلسوزي و همفکري همکاري مي کنند. مردم عراق اعم از شيعه و سني،خوب پاي حکومت ايستاده اند. با آگاهي و دورنگري فکر و تأمل مي کنند. به رغم همه تلاش هاي ضداسلامي و فرهنگ جاهليت که صدام طي اين 35سال تلاش کرد آن را بر مردم عراق تحميل کند، ولي،اکنون ملاحظه مي کنيم که مردم آگاهانه در کنار مرجعيت ايستاده اند... و از مرجعيت اطاعت مي کنند،وقتي از مرجعيت اطاعت مي کنند يعني از اسلام اطاعت مي کنند...ازحضرت محمد(ص) و از ائمه و اصول آنها حمايت مي کنند. اين خيلي ارزشمند است هم حزب الدعوه، هم مجلس اعلاي انقلاب اسلامي و هم ائتلاف. و همه شخصيت ها خوب عمل مي کند. به خوبي مي دانيم که فشار بر آن جريانات ياد شده زياد است.اما،در برابر اين فشارها ايستاده اند. به روشني مي دانيم که نقشه هاي آمريکا و انگليس کم نيستند. دشمنان صدها سال برنامه ريزي کردند. به طور مستقيم صد سال است که براي عراق و ايران و سرتاسر خاورميانه کنکاش و توطئه و مشکل ايجاد مي کنند. تا بر ثروت هاي منطقه تسلط پيدا کنند. مايل نيستند عراق و منطقه از دستشان خارج شود. اما، به هر حال مايه اميدواري است که اسلام در عراق زنده است.مکتب اهل بيت در عراق زنده است.علما و روشنفکران و سياست مداران ديني آگاهند.نقش و احترامي که امروزه مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق و گروه هاي ائتلاف براي مرجعيت آيت الله العظمي سيستاني قائلند، وقتي که مي بينيم، مشکلي پيش مي آيد، تا حضرت آيت الله العظمي سيستاني نظر مي دهد. همه اطاعت و پيروي مي کنند. اين نشان دهنده پيوستگي عميق مردم عراق به اسلام و مکتب اسلام است. اين جنبش ها پوينده و زنده اند.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره42-41