خصوصيات چهارمين شهيد محراب در گفتگو با حجت الاسلام مجتبي عزيزي
درآمد
حجت الاسلام والمسلمين مجتبي عزيزي ( متولد 1348 خرم آباد) درزمان شهادت شهيد محراب اشرفي اصفهاني، فقط سيزده سال سن داشته است. اما باقيات صالحات برجاي مانده از آن بزرگوار در روزگار جواني اين عالم و مدرس حوزه واهل منبر منتقل شده وچند سال از عمر پژوهش گر ومحقق امروزي ما را به خود اختصاص داده است. عزيزي ذهن پويايي دارد ويک دم از آموختن باز نمي ايستد.او با ژرف کاوي در" مجمع الشتات" شهيد محراب غور کرده ودو کتاب مشابه-اما با نام هايي متفاوت -از روي اين اثر جاويدان برون کشيده وآن ها را به زيور طبع آراسته است." دمي با پير سالک" و " اخلاق از ديدگاه شهيد اشرفي اصفهاني" دو، سه سالي بيش ترنيست که به دست مشتاقان مفاهيم عميق ديني رسيده اند، با اين تفاوت که دومي شکل شسته رفته ومنقح تر اولي به شمارمي رود.دراين گفت وگو حجت الاسلام عزيزي ازاحوالاتي که با آثار شهيد محراب داشته،گفته وما را ميهمان برداشت هاي زيبايش ازشخصيت علمي آن گران قدر وافق ديد او کرده است.
شما دراواخر حيات دنيوي حضرت آيت الله اشرفي اصفهاني، کودک ونوجوان بوده ايد وهيچ گاه آن بزرگوار را ملاقات نکرده ايد. چطور شد که به ايشان وعقايد ونوشته ها وشخصيت ايشان علاقه مند شديد ودر بدو کارهاي تحقيقاتي خود تصميم گرفتيد سومين کتاب تان را به ايشان اختصاص دهيد؟ منظور اين است که چه علقه بين شما وآثار شهيد محراب وجود داشت تا اين که دراين سال ها به اين آثار علاقه مند شديد؟
سؤال خوبي کرديد، البته محبت وعلاقه به شهدا درهمه هست وچيزي نيست که بتوان تخصيصي قائل شد.خب، ما هم در دوره نوجواني به جبهه رفتيم، چه دزدکي وچه رسمي وغيررسمي،به هر طريق با فرهنگ شهادت از طريق گوشت و پوست واستخوان مان آشنا شديم.به هرحال خانواده ما هم خانواده شهيد بود وتعلقات خاطري به شهدا داشتيم.
نوع تحقيقات من با تدريس هايي که دارم در دو حيطه نمود بيش تري پيدا مي کند: يکي در مسأله اهل بيت(ع) و حديث و دوم در مباحث اخلاقي که ما زياد وارد اين حوزه مي شويم، چه در کارهاي قلمي وامثال اين ها. من سال ها پيش، زماني که هنوز به قم نرفته بودم، شايد ده، دوازده سال پيش با پسرحاج آقاي اشرفي اصفهاني آشنا شدم. من امام جماعت مسجدي بودم وايشان هم امام جماعت مسجدي بود، در منطقه تهران پارس، و ايشان در حوزه علميه اي که آن را سرپرستي مي کرد درتهران که حوزه علميه خواهران بود، من را براي تدريس دعوت کردند. درآن حوزه که ابتدا فلسفه تدريس مي کردم و بعد دامنه آن به فقه واصول هم کشيده شد. اين بخشي از ماجراي آشنايي ما بود. بعد ايشان ما را دعوت کردند براي منبر،و ما منبر مي رفتيم. تا اين که متوجه شديم از شهيد اشرفي اصفهاني کتابي منتشرشده است به نام« مجمع الشتات» .حاج حسين آقا هر هفت جلد مجمع الشتات را به من هديه داد ومن هم مطالعه کردم.معمولاً هم ما عادت کرده ايم که هر کتابي را به عيار سنجي مطالعه کنيم، يعني مرور نمي کنيم، به قول کسبه به چشم خريدار به آن نگاه مي کنيم ذات کار ما اين طور است. مثلاً وقتي طلبه ما مي خواهد براي پايان دوره درسي پايان نامه بنويسد. فرضاً ما استاد راهنما هستيم، دقت مي کنيم در مطالعات مان هم به همين صورت ، چون مي دانيم آن چه مي گوييم و مي نويسيم بايد جوابگوي آن باشيم.
طبعاً سعي مي کنيم که در مطالعه اوليه قبل از نوشتن و تحقيق اوليه با يک دقت موشکافانه قضيه را ببينيم. وبا همين پيش زمينه سراغ مجمع الشتات رفتيد.
مجمع الشتات چون حاوي مباحث کلامي بود هم زمان با اين که اين کتاب به دست من رسيد، در مرکز جهاني علوم اسلامي که الان شده" جامعه المصطفي العالميه"، من مباحث کلامي را تدريس مي کردم، مباحثي درکلام داشتيم به عنوان معارف شيعه، گروه شيعه شناسي واديان مذاهب مرکز جهاني مدرسه عاليه امام خميني(ره) که درقم هست وخاص طلاب خارجي است. خلاصه اين کتاب را من مطالعه کردم، ديدم که از عيار بسيار فوق العاده اي برخوردار است وبا شخصيت علمي شهيد اشرفي اصفهاني در سطح يک هاله آشنا شدم، چرا که به سبب اين که مجمع الشتات کتابي است که هم چنان از نامش پيداست که داراي پراکندگي است،آن هم نه از حيث موضوعي، بلکه به زعم تبويب نسبتاً خوبي که ازاين کتاب انجام شده بود، ولي اين تبويب خيلي من را ارضاء نکرد.
تبويب يا باب بندي کتاب کار شهيد بود يا بعد ازشهادت شان انجام شده بود؟
نه، بعد از شهادت شان انجام شده بود. من منبري هستم وبد نيست درهمين جا با ساده ترين کلمات،"علم کلام" را براي خوانندگاني که کم تر با اين مقوله آشنا هستند توضيح دهم.
علم کلام، علم اصول اعتقاداتي يعني توحيد، نبوت،امامت ومعاد است. اين توضيح مختصر را به اين سبب عرض کردم که درادامه بحث مدام با اين علم سروکار خواهيم داشت.
مجمع الشتات با علم کلام چه کار کرده؟
مجمع الشتات آمده وهمين ها را به صورت پراکنده آورده وهمين پراکندگي اش براي من،نکته اي شده است.تقريباً مي توان گفت که شهيد اشرفي اضفهاني، بخش اعظم مسائل اعتقادي را به بحث گذاشته، البته نبايد بگوييم به بحث گذاشته، بلکه به آن ها اشاره کرده است، زعمم اين بوده وهست که حتي يک بار از آقازاده ايشان، حاج آقا حسين، سؤال کردم وايشان هم تقريباً با ما موافق بودند که مجمع الشتات درواقع يادداشت هاي آيت الله اشرفي اصفهاني است. يعني نوشته هايي که ايشان اجمالش را بر روي کاغذ آورده وتحليل وشرحش را در سينه نگه داشته وبه تدريج در خطبه نماز جمعه و درس هايي که داشته ،بيان کرده است. چون ايشان درکرمانشاه کلاس هايي داشته وبا علما جلسات زيادي داشته ونماز جمعه ايشان معمولاً از حيث علمي،نماز جمعه پرباري بوده است، که ما نيز يکي از خطبه ها را درهمين کتاب اخلاق آورده ايم.
از اين حيث که آن خطبه نمونه وبرجسته بود آن را درکتاب درج کرديد؟
آن خطبه به کارمان مي آمد وبه آن نياز داشتيم وبه موضوعات بحث مان نيز مرتبط بود.داشتم مي گفتم که مجمع الشتات يک کتابي بود پراکنده، شامل نوشته هاي پراکنده که بعداً تبديل شده بود به يک کتاب منضبط، با باب هاي مختلف.اين کتاب حاوي اصول اعتقادات و حاوي مباحث اعتقادي بود بخش هايي ازاين درکتاب مثلاً جلد هفت ونيز جلد يک وتا آن جايي که به خاطر دارم درجلد سه شامل مباحث اخلاقي بود.يعني در اين کتاب شما مباحث اخلاق يا مباحثي درخصوص تاريخ اسلام وفلسفه احکام مي ديديد که در يکي ازجلد ها بالغ برصد و چند صفحه، فقط به فلسفه احکام اختصاص دارد.به نظر مي آيد که يادداشت هاي شهيد، توسط گروهي تبويب شده باشد. شايد هم شهيد بزرگوار اين ها را، به عنوان کدهاي تحقيقاتي، نوشته وبعضي ها را فرصت کردند که تقريباً به يک سرانجامي برسانند وبعضي ها را هم فرصت نکرده اند.
خطبه هاي نماز جمعه شهيد تماماً موجود است.شما تلاش نکرديد که اين ها را در کنار هم قرار دهيد؟
نه، ماهيت کا رما اين نبود.
ماهيت کارشما چه بود؟
من مجمع الشتات را ديدم و ازآن خيلي خوشم آمد. علتش هم اين بود که اولاً درست است که اين کتاب يادداشت هاي پراکنده است که به نظر بنده منظم شده، ليکن پراکندگي و آن ايجاز و کوتاهي اي که دارد فوق العاده، کاربردي وعميق است.
دراخلاق؟
نه، درکل مباحث اعتقادي واخلاق. خب، يک کتاب اولاً بايد در عمق مطالب سير کرده باشد، اما لغت ساده است وعمق بالاست ودرکتاب مجمع الشتات اين خصوصيت نيز هست که اين کتاب، اثر عميقي است ومي شود به عنوان يک کتاب علمي از آن ياد کرد.
انگيزه اي درشما ايجاد نشد که کار بهتري درخصوص مجمع الشتات انجام دهيد؟
ببينيد کتاب مجمع الشتات شهيد اشرفي اصفهاني در واقع يک يادواره و نوعي پاسداشت وبزرگداشت اين بزرگوار است. حالا آن گروهي که اين کتاب را آماده کرده اند، با چه انگيزه اي به سراغ اين کار رفته اند من خبر ندارم، ولي اين را مي دانم که اين گروه يادداشت ها ودست نوشته هاي شهيد را جمع آوري کرده واين يادداشت ها را نوشته اند.اما دربيان اين که ما چطور وارد اين کار شديم، اين که ما از خود مجمع الشتات وارد شديم. ورود ما به کار مجمع الشتات از اين جا آغاز شد که من يک وقتي درمورد حضرت اميرالمؤمنين(ع)، مطلبي را در مجمع الشتات بربالاي منبر گفتم؛ در مسجد سيد الشهداي تهران پارس که حاج آقا حسين اشرفي اصفهاني امام جماعت آن مسجدند و درآن جا مشغولند،ايشان پاي بحث ما بودند وخيلي با علاقه پرسيدند که شما کتاب را مطالعه کرده ايد؟ من گفتم بله، من کتاب را مطالعه کرده ام به نظرم آمده مباحثي که درکتاب درخصوص اهل بيت (ع) هست، خيلي به درد مردم عادي مي خورد.ايشان گفتند: "مايلم که اگر راي تان مقدوراست، کتاب را به فارسي برگردانيد. ما هم آمديم ومباحثي را که راجع به اهل بيت(ع) درکتاب مجمع الشتات بود وعمده آن ها درجلد ششم اين کتاب است، جمع آوري وشروع کرديم به ترجمه مباحثي که درمورد معصومين(ع) بود.
درمورد همه معصومين(ع) بود؟
بيش تر، مباحث ومقالات درخصوص ولايت اهل بيت(ع) بود. مباحث کلي بود، ولي خب، در بعضي جاها مباحث، مصداقي مي نمود. مثلاًفرض کنيد يکي از بحث هايي که واقعاً به دلم نشست، اين است که ايشان آماري از محدثين و روات غديرارائه مي دهد که درهرقرن،چند نفر روايت غديرخم را ازاهل سنت نقل کرده اند واين را اقتباس کرده بودند از«الغدير» مرحوم علامه اميني،رضوان الله تعالي عليه کيفيت ومحتوا به گونه اي بود که خيلي خوب من يادم است که وقتي مطالب ايشان را در عيد غدير سال گذشته در راديو معارف گفتم، مردم خيلي خوش شان آمد واستقبال کردند. مجموعه مطالبي که ايشان بيش تر از چهل سال پيش نوشته بود، به همراه بعضي از برداشت هاي لطيف ايشان ازاهل بيت(ع)، من را هم به سمت شخصيت ايشان کشاند.
پس شما،آرام آرام، هدايت شديد به رگه اي از يک معدن طلا!
بله، يک وقتي هست که به شما مي گويند يک آقايي يک کتابي دارد. من خودم را مثال بزنم: در مسجد جمکران به من گفتند کتاب غيبت شيخ طوسي را ترجمه کن و گفتيم باشد.خب،کتاب غيبت شيخ طوسي را،هر وقت که ديده بوديم،به عنوان استناد ديده بوديم،يعني به اين معنا که مثلاً يک روايتي مي خواستيم که ازايشان نقل شده بود ومي رفتيم به عنوان يک مرجع به آن نگاه مي کرديم. حالا بنا بود من به عنوان کسي که خودم مي خواستم تحقيق بکنم به اين اثرنگاه کنم.با وجود اين که شيخ طوسي را مي شناختم ودربرنامه هاي راديويي اي که در راديو معارف داشتم، گاهي ازايشان هم نقل مي کردم، اما شيخ طوسي را که در اثر"کتاب غيبت" شناختم، به نظرم آمد که خيلي متفاوت است با شيخ طوسي اي که من درحين کارهاي فقهي ديده بودم.
مي شود گفت که آن يک سفر درون شهري بوده است واين يک سفر برون شهري.
بله، به دليل اين که عظمت شيخ طوسي در نحوه ورود وخروج دربحث ها مهم بود وصلابت شان دراستدلال درکتاب الغيبه واقعاً خيلي زيباست.من ازمباحث راجع به اهل بيت(ع) شهيد اشرفي اصفهاني،به اين نکته رسيدم که حقيقتاً اين ها بايد به نحو زيبايي
برگردانده شود، شايد شصت درصد از کار را هم انجام داده بودم.
هيچ کس،قبل ازشما اين کار نکرده بود؟
نه، کسي اين کار را نکرده بود. شايد يک سالي بود که اثرچاپ شده بوده ما بخشي از کار را انجام داديم. ومتوجه شديم که اين نقصاني که همان اول هم عرض کردم در يادداشت هاي شهيد بوده، اگر بخواهيم آن ها را تکميل کنيم،روح کتاب دو تا مي شود.
ببخشيد،فرموديد يادداشت هاي پراکنده اين مجمع الشتات و عنوانش را خود شهيد انتخاب کرده بودند؟
آن را من اطلاع ندارم،ولي اين اسم را يک گروه تحقيق گذاشتند واسم خوبي هم هست، يعني اين که خب،شهيد که بحث شان جداست وحالا راجع به خود شهيد هم بحث مي کنيم که ظاهراً قصد داريد ما را بکشيد به آن سمت...ما احساس کرديم که انجام اين کار ممکن است نواقصي دربرداشته باشد، لذا آن کار را تعطيل کرديم وآمديم به بحث هاي اخلاقي ايشان پرداختيم. ديديم که اين جا، شهيد وارد اين ميدان شده اند، به صورت البته خيلي کوتاه کدهايي را در اخلاق داده بودند که اين کدها امروزي بود.
چطور کوتاه وچطور تمام عيار؟
اين که گفتم کوتاه بود، چون همه بحث ها کوتاه بود،مثلاً کم تر بحثي وجود داشت که سه صفحه باشد.دوم اين که اين کتاب مشحون ازآيات وروايات است، يعني شما هر صفحه اش را که باز کنيد، آيات وروايات متعددي در آن مي بينيد. استناد شهيد بزرگواربه اين آيات قرآن، استناد يک مفسر به آيه است؛نه يک سخنران. فرق است بين يک سخنران و مفسر، نگاه يک سخنران با نگاه يک مفسر فرق دارد، سخنران نگاه مي کند به اين که الان مخاطب من چه مي خواهد،اما مفسر مطلبي را مي گويد که هم براي امروز شهد آن شيرين باشد وهم براي فردا. براي همين شما مجمع البيان را که براي مرحوم طبرسي است ومال چند صد سال پيش است، وقتي مي خوانيد ازآن لذت مي بريد. نگاه ايشان به آيات، نگاه يک مفسر بود، نه کسي که بخواهد براي نماز جمعه خطبه بگويد يا يک واعظ.گرچه واعظ هم که بالاي منبر مي رود، به هر حال به يک آيه با ديد عالمانه نگاه مي کند، اما به هرحال در حيطه منبرش نگاه مي کند. شهيد به آيات با تفسير نگاه مي کند، جالب است که بدانيد در رواياتي هم که ايشان نقل مي کند،درخط هاي ننوشته اين کتاب، من متوجه شدم که شهيد امعان نظر خاصي نسبت به نقد روايت صحيح دارد؛ اين يک و دوم اين که ايشان ازمنابع عامه هم استفاده کرده اند.
منظورتان از خط هاي ننوشته شهيد چيست؟
شما هرکتابي را که مطالعه مي کنيد، بخشي از آن نوشته شده وبخشي نيز نانوشته است.ننوشته ها را،آن نويسنده، با نفسش وبا روح وجانش نوشته است؛ننوشته ها را شما از سبک و سياق او متوجه مي شويد.
يعني نوشته ها جنبه درک عام دارد وننوشته ها را صاحب دلان مي فهمند.
بله،مثالي مي زنم براي شما:ببينيد،در مورد کتاب هايي که نوشته مي شود،شما وقتي نگاه مي کنيد مي بينيد که نويسنده ها معمولاً مذاق هاي خودشان را گاهي در نوع تبويب وارد مي کنند واين که چگونه منظمش کنند. خب،اين ازآن خط هايي است که ظاهراً نانوشته است.يا اين که طرز تفکر خاصي را در نوشته ها القاء مي کنند، مثل کارخبرنگاري که وقتي اخبار را مي بينيد، يک خبري را مي گويند،بعد کنار آن حاشيه اي مي آورند که درک شمارا از آن خبرکاناليزه مي کند و با يک کانال خاصي به شما اين امکان را مي دهند،يعني ما به شما خبرمي دهيم،البته به شرط اين که در کانال فکري ما حرکت کنيد.خيلي از کتاب ها هم اين روحيه را دارند. يعني مؤلف مي آيد به جاي شما فکرمي کند و خيلي از کتاب ها هم هست که به جاي شما فکر نمي کند، بلکه فکر شما را در سطحي قرار مي دهد که توان تشخيص پيدا کنيد.
مجمع الشتات از کدام نوع است؟
من مجمع الشتات را از نوع دوم مي دانم؛ مشروط به اين که خود شهيد فرصت مي کرد تا همه مباحث را کامل کند. اگر شهيد بزرگوار فرصت پيدا مي کردند، اولاً اين کتاب شايد بالغ برپانزده جلد مي شد. ثانياً حقيقتاً يک چشمه نور مي شد، يک سبيل مي شد، يک راه مي شد. شما کتاب هاي استاد مطهري رضوان الله تعالي عليه را ببينيد، يکي از اختصاصاتي که کتاب هاي استاد مطهري با تأييدات الهي به اين فيض نائل شدند، اين است که ايشان هيچ گاه به جاي شما فکرنمي کنند.شهيد اشرفي اصفهاني درنگاهش به حديث،قرآن ومباحث، اصلاً اين جور نيست که جاي ما بحث کند. در مباحث اخلاقي اي که دارند، موعظه کم تر به چشم مي خورد. مي آيد از قرآن حرف مي زند ووقتي از تقوا صحبت مي کند، آيه مي آورد.بنابراين کتاب مجمع الشتات را من کتابي با عمق ديده ام که واقعاً حيف است که مردم از آن فيض نبرند.اگر ما مي خواستيم فقط مباحث کلامي آن را ترجمه کنيم، مجبور بوديم بعضي جاها شرح هايي طولاني بنويسيم. مثلاً راجع به حقيقت روح مطلب دارند. درباره عرش وکرسي مطلب دارند. درشرح اسماء وصفات مطالب خيلي نغز وزيبايي داشتند که موجزبود وبايد يک اطنابي ايجاد مي شد،ما شرح و تفصيلي مي نوشتيم و خود آن شرح وتفصيل، باعث مي شد که گاهي کتاب،ازمدار ايشان خارج شود.
درآن صورت ديگر مي شد کتاب شما.
بله، شايد.
ببينيد،مثلاً درعالم ادبيات گرانب هاي فارسي، پژوهندگان آمده اند و حافظ ومولانا را رمزگشايي کرده اند. الان ما يک گنجينه خيلي بزرگي از خوب ومتوسط وزير متوسط و ممتاز در مورد مولانا و مثنوي و ديوان حافظ داريم که مجموعه اين ها برتارک ادبيات ما مي درخشد و جزو مفاخر کشورماست. حالا شما درهمين علم کلام و آثار بزرگان مي بينيد کاري که يک نسخه پردازمي کند،اين است که مي آيد نسخ خطي را رمزگشايي مي کند، يعني اين جا ديگراين طورنيست که آن اثر بشود اثر شما. ابتدا مي خواهم بپرسم که آيا جلد ششم را شما، دراثرخودتان،کاملاً ترجمه کرده ايد؟
بله، مخطوط آن الان درمنزل است و بخش هاي عمده جلد ششم را من ترجمه کرده ام و رمزگشايي اي که شما مي فرماييد ، بله ما رمزگشايي هم مي کنيم.
منظورتان از مخطوط چيست؟
يعني با خط خودم است، چاپ نشده، هنوز کامل نيست، ولي براي تکميل کار چنداني ندارد.
حالا درخصوص رمز گشايي آن بفرماييد.
ببينيد، دريک کتاب، رمز گشايي به اين شکل است که شما بايد به مقاصد سراينده و نويسنده پي ببريد، يعني براي شناخت آن رموز يک اصل درکنار آن مقاصد وجود دارد وآن اين که شرايط واقليم هايي را که او در آن قرار گرفته بشناسيد. خيلي مهم است
که بدانيد او درکجا بوده،زمانش را بشناسيد، زمان شناسي وجغرافيايي که او درآن حضور داشته و نيز با معاصريني که داشته است، آشنا باشيد.ببينيد،شهيد اشرفي اصفهاني تا سن چهل سالگي مشغول به تدريس وتحصيل بوده اند و وقتي که وارد يک فراغتي شده اند،هم زمان شده است با مبارزات سياسي ايشان.طبعاً نوع نگاه شان هم به مباحث،وابستگي پيدا مي کند به آن فضايي که ايشان درآن نفس مي کشيده اند. دريک جاهايي تحت تأثيرقرارگرفته است که هدف ما اين نبود که بنشينيم وبا اين توسعه رمز گشايي کنيم.هدف مان اين بود که مباحثي را که احساس مي کنيم در جامعه کاربردي است به مردم بشناسانيم ونيز بخشي، ولو کوچک،ازعظمت شخصيت اين بزرگوار را عريان ارائه دهيم.
درواقع، شما موقع کنکاش در"مجمع الشتات" يک جوان سي و چهار، پنج ساله بوديد که با نگاه امروزي رفتيد به سمت ديدگاه هاي انساني بزرگوارکه خودش امروزي نبود، ولي حرفش حرف روز بود.
واقعاً شما موقع کنکاش در"مجمع الشتات" يک جوان سي و چهار،پنج ساله بوديد که با نگاه امروزي بزرگوارکه خودش امروزي نبود، ولي حرفش حرف روز بود.
واقعاً همين طور است ،يعني درمباحث اخلاقي ايشان ودر مباحث اعتقادي مجمع الشتات من اين را به وضوح ديدم. مثلاً فرض کنيد در مورد مقامات اميرالمؤمنين(ع) در مورد اصل ولايت که واقعاً امروز هم براي بعضي ها ممکن است مقوله باشد. در مورد اتباع و تبعيت،چه در سيره عملي شهيد وچه درنوشته، شهيد محراب يک مجتهد است، هم يک مجتهد مبرز وهم يک مفسر است، علامتش هم مجمع الشتات است. در مجمع الشتات،هم فقه ايشان را مي توانيد ببينيدو هم علم کلام ايشان را. مباحث ارادت ايشان به اهل بيت (ع) را که از نظر من خودش فصلي است وخيلي هم مهم است، در شخصيت و اخلاق ايشان مي توانيد ببينيد.نکته خيلي حائز اهميت هم اين است که دراين کتاب ايشان ازموضع يک عالم جامع،يک آدمي که آن قدرعيارعلمي بالايي دارد،مي آيد وراجع به امام که رهبر اوست نه به عنوان شاگردي که شيفته استادش است که البته اين هم بود،نه به عنوان کسي که علاقه به امام دارد،نه به عنوان يک رهرو،بلکه شرعاً با استدلال فقهي واجتهاد،اتباع ازامام را واجب مي داند؛ يعني مبنائاً واجب مي داند؛ازروي حب وبغض.
ونه از روي مصلحت انديشي و ضرورت شناسي.
احسن،آفرين.ببينيد،ما وقتي مي گوييم اجتهاداً اين را پذيرفتند،اين خيلي مهم است ، يک وقتي هست که شما از يک نفر خوش تان مي آيد واز او تقليد مي کنيد اشکالي هم ندارد،خوب هم هست. اتقاقاً در فقه نه، در غيره،بالاخره شما مي گوييد که من از آيت الله العظمي فلاني خوشم مي آيد .بعضي ها مي گويند من دوست دارم هميشه مرجعم مثلاً يک سيد باشد.حالا اين هم درجاي خودش جاي بحث دارد. يک وقت است که شما به دور ازهمه پيرايه ها مي آييد ومبنائاً درباره چيزي حرفي مي زنيد، ايشان، به نظر بنده ولايت فقيه را با مبنا باور کرده است و آياتي را هم که راجع به آن بحث مي کند وراجع به اهل بيت(ع) هم همين طور است. يعني بيني و بين الله معتقدم که شهيد اشرفي اصفهاني دريک افقي از باور قرار داشته است؛ وقتي که درخطبه هاي نماز جمعه صحبت مي کند.
همان خطبه اي که شما درکتاب تان چاپ کرده ايد.
بله وانصافاً خطبه خيلي قشنگي است.ببينيد، ايشان يک بارکه مي روند به جبهه ودرآن جا دعاي کميلي برگزار مي کنند،درهنگام دعا باران مي بارد. ايشان مي گويد کانه بوي امام زمان (عج) مي آيد و مي آيند نماز جمعه و چقدرلطيف است اتصال ماجراي جنگ بدر وآن عمليات در جبهه را با استفاده از آيات قرآن که يک کسي خواب مي بيند، ايشان درست است که براي يکي از برادران خواب را نقل مي کند که ما اين طور خواب ديده ايم،ولي استدلال هم کنار آن مي گذارند .اين فقط کاريک عالم است، کار يک آدمي است که علماً به باوررسيده است يک وقت هم يکي به باور رسيده،از روي ذوق،مثل خيلي ازعرفا وصوفيه که ما داريم.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 44 ادامه دارد...