بيان مسئله : خانواده يكي از اساسي ترين نهادهاي هر جامعه اي است كه تمامي صاحبنظران در مورد آن انديشيدهاند و ريشه تمام نابهنجاريها و كجرويها را در خانواده جستجو كرده اند و در واقع هيچ جامعهاي نمي تواند ادعاي سلامت كند مگر از خانواده اي سالم برخوردار باشد. اساس سعادت بشري زندگي خانوادگي است، چرا كه مبداء حيات خانوادگي، همسري زن و مرد است كه اساس خانواده را تشكيل مي دهند . خانواده پايه اساسي و سازنده مهمترين ساخت اجتماعي است و وجود همه نظامهاي ديگر اجتماع بستگي به مشاركت در نظام خانوادگي دارد، رفتارهاي ناشي از نقشي كه در خانواده فرا گرفته شده است، نمونه و سرمشق رفتار در ساير قسمتهاي جامعه خواهد بود. هدف اجتماعي كردن پاسداري از سنن فرهنگي جامعه است و خانواده با نقشي كه در انتقال آن به نسل بعد دارد، فرهنگ را زنده نگه مي دارد.(جي،1352، ص 23)
رفتارهاي والدين و اعضاء خانواده در نوع بروز واكنشهاي افراد نيز موثر است. اين واكنشها در زمينه پيريزي شخصيتي فرد در دوران بلوغ سهم بسزايي دارد. تحقيق و پژوهش در مورد مسائل انساني از هر مطالعه ديگري بيشتر قابل توجه است و از اين رو مي توان علل رفتارهاي غير مطلوب و نابهنجار را مورد بررسي قرار داد. در واقع بروز رفتارهاي نابهنجار به جنبه هاي ارثي مربوط نمي باشد بلكه در برخورد با زندگي جمعي و فرهنگ جامعه شكل مي گيرد .
دختران در سن جواني نياز به خودشناسي و شناخت استعدادهايشان دارند و اين حضور والديني را ميخواهد كه در اين راه به آنان كمك كند در غير اينصورت آنان به صورت غير فعال در جامعه حضور مي يابند. در اينجاست كه مسئله چگونگي تربيت افراد مطرح مي شود. پارسونز مي گويد كه خانواده زن و شوهري معاصر ارزشهاي جامعه كل را به جوان منتقل مي كند، بويژه ارزشهاي رشد و شكفتگي را كه ويژه جامعه صنعتي و پيشرفته است. از نظر او اين ارزشها به وسيله نقشهايي كه والدين در خانواده و در جامعه ايفا مي كنند به كودك القا مي شود . ( آندره،1354، صص 81-80). بنابراين چون خانواده محيطي است كه پيوندهاي حاكم بر آن تفاوت زيادي با روابط حاكم بر خارج از محيط خانواده دارد و فرد از آغاز تولد تحت تاثير آن است و بسياري از نيازهاي رواني و مادي او در اين محيط تامين مي شود و پشتوانه ورود انسان به جامعه بزرگتر است نقش آن نيز با اهميت تر از همه عوامل محيطي است .
بالطبع هر چه ميزان اختلافات ميان والدين با فرزندان دختر بيشتر باشد رفتارهاي ناسازگارانه ضد اجتماعي را براي آنان به ارمغان مي آورد صفاتي چون: مسئوليت، عشق، پايداري، استقلال تنها از فردي تراوش مي كند كه داراي خود باوري مثبت و روابط خوب اعضاء يك خانواده باشد و بدنبال روابط خوب، احساس امنيت است كه فضاي خانه را براي افراد سرشار از محبت ميكند و افراد از طريق تعامل است كه هويت خود را توسعه ميدهند. بهر صورت در اين پژوهش، بدنبال پاسخ به سئوالات زيرهستيم :
سؤالات تحقيق :
1- چه عواملي منجر به صميميت و تفاهم و رابطه نزديك ميان اعضاء خانواده مي شود؟ و اين روابط چه اثري بر بهنجاري رفتار دختران دارد؟
2- بررسي اين مسئله كه آموزشهاي(ديني، معنوي) مدارس تا چد از بروز رفتار نابهنجار در جوانان دختر 14 تا 18 سال جلوگيري مي كند؟
3- بررسي اين مسئله كه آيا رابطه اي ميان تحصيلات والدين و رفتار فرزندان وجود دارد؟
4- عوامل ايجاد رفتار نابهنجار در خانواده چيست؟
5- آيا روابط صميمانه و يا غير صميمانه بين اعضاء در بروز رفتار ميان آنان موثر است؟
6- آيا اقتدار پدر مي تواند رفتار نابهنجار فرزندان دختر را كاهش دهد؟
7- از هم گسيختگي خانواده در افزايش رفتار نابهنجار چگونه عمل مي كند؟
با اميد آنكه اين مختصر تحقيق بتواند از لحاظ فردي و اجتماعي راهگشاي جواناني باشد كه در اين مرحله از عمر خود كسب هويت و شخصيت مي كنند .
چارچوب نظري
مجموع صاحبنظراني كه موضوع يادگيري اجتماعي را مطرح ساختهاند بر اين باورند كه كجرفتاري و همنوايي طي فرايندهايي مشابه ياد گرفته ميشوند و كج رفتاري نتيجه يادگيري هنجارها و ارزشهاي انحرافي به ويژه در چارچوب خرده فرهنگ ها و گروههاي همسالان است. بنابراين نكته اصلي در اين نظريهها اين است كه افراد كجرفتاري را در طول تعامل خود و طي فرايندهاي خاصي كه توضيح داده خواهد شد ياد ميگيرند. همچنين قابل ذكر است كه در اين تحقيق از دو نظريه افتراقي و كنترل استفاده كردهايم لذا بدليل اهميت اين دو نظريه، همه نظريات راجع به آن دو را در اينجا ذكر ميكنيم .
نظريه پيوند افتراقي
نظريه پيوند افتراقي ادوين سادرلند، مشهورترين نظريه از مجموع نظريههاي جامعهپذيري يا يادگيري در مباحث كجرفتاري اجتماعي است. نكته اصلي نظريه سادرلند اين است كه افراد به اين علت كجرفتار ميشوند كه تعداد تماسهاي انحرافي آنان بيش از تماس هاي غيرانحرافيشان است. اين تفاوت تعامل افراد با كساني كه ايدههاي كج رفتارانه دارند نسبت به افرادي كه از ايدههاي همنوايانه برخوردارند (يعني تماس بيشتر آنان با كجرفتاران يا ايدههاي كجرفتاري) علت اصلي كجرفتاري آنهاست. خلاصهاي از رويكرد سادرلند به مسأله كجرفتاري را به دليل اهميت فراوان آن نقل ميكنيم :
1- كجرفتاري ياد گرفتني است نه ارثي است و نه محصول بهره هوشي پايين يا آسيب مغزي و امثال آن .
2- كجرفتاري در تعامل با ديگران آموخته ميشود .
3- بخش اصلي يادگيري كجرفتاري در حلقه درون گروه روي ميدهد و رسانههاي جمعي و مطبوعات نقش دوم را ايفا ميكنند .
4- يادگيري كجرفتاري شامل آموختن فنون خلافكاري و سمت و سوي خاص انگيزهها، كششها و گرايشها ميشود .
5- سمت و سوي خاص انگيزهها و كششها از تعريفهاي مخالف و موافق هنجارها ياد گرفته ميشود .
6- هر فرد به دليل بيشتر بودن تعريفهاي موافق تخلف، به نسبت تعريفهاي موافق با همنوايي با هنجارها كج رفتار ميشود.اين نكته، قضيه كليدي نظريه سادرلند است .
7- پيوندهاي افتراقي ممكن است از نظر فراواني، دوام، رجحان و شدت، متفاوت باشند .
8- فرايند يادگيري كجرفتاري از طريق تعامل با كجرفتاران و همنوايان، ساز و كارهاي مشابهي با هر نوع يادگيري ديگر دارد .
9- كجرفتاري را كه خود تجلي نيازها و ارزشهاي كلي است نميتوان با همين نيازها و ارزشهاي كلي تبيين كرد (سادرلند و كرسي، 1966: 83-77).
سادرلند البته قصد نداشته است كه همه قضاياي نه گانه فوق را در مورد اشكال مختلف كجرفتاري بكار بندد. اما او هم مثل مرتن و به پيروي از دوركيم بر اين باور بوده است كه كجرفتاري رويدادي طبيعي در جامعه است و در حالي كه مرتن در سطح ساختار اجتماعي نشان داد كه كجرفتاري را ميتوان پاسخي عادي به شرايط اجتماعي غيرعادي دانست، سادرلند در سطح تعامل اجتماعي، مدعي شد كه افراد به همان شيوهاي كه ياد ميگيرند از قوانين تبعيت كنند، به همان شيوه هم ياد ميگيرند كه كجرفتار بشوند. بنابراين سادرلند معتقد شده است كه كجرفتاري را با اصول يادگيري اجتماعي بهتر ميتوان تبيين كرد تا با اصول روانشناختي مرضي .
نظريه هويتپذيري افتراقي
دانيل گليزر مدعي است كه نظريه سادرلند رويكردي ماشين انگارانه به كجرفتاران دارد و چنين ميپندارد كه تعامل با كجرفتاران شخص را به طور مكانيكي وادار به درگير شدن در امور كجرفتارانه ميكند. با اين كار قابليتهاي تصميمسازي و پذيرش نقش، فرد ناديده گرفته شده است. گليزر در تلاش براي اصلاح اين تصوير ماشينانگارانه از كجرفتاران، اظهار داشته است كه تعامل با كجرفتاران (واقعي يا مجازي) به خودي خود ضرري ندارد مگر اينكه به حدي برسد كه فرد خود را با كجرفتاران يكي بداند و از آنها هويت بگيرد ( گليزر، 1956). بنابراين به نظر ميرسد كه گليزر از نشست و برخاست افراد با كجرفتاران در جهان واقع يا در كتابها و فيلمها، در صورتي كه كسي از آنها هويت نپذيرد و با آنها به عنوان الگو و قهرمان خود برخورد نكند، هراسي ندارد، چون پيوند افتراقي را كجرفتارساز نميداند و علت اصلي كجرفتاري را دخالت متغير سوم يعني هويتپذيري از كجرفتاران يا هويتپذيري افتراقي ميداند .
نظريه تقويت افتراقي
رابرت برگس و رانلد ايكرز براساس نظريه تقويت در روانشناسي كه ميگويد ادامه يا توقف هر نوع رفتاري بستگي به تشويق يا مجازات دارد، يعني تشويق موجب ادامه رفتاري خاص و مجازات باعث توقف آن خواهد شد، نظريه سادرلند را مورد سؤال قرار دادهاند. به بيان ديگر اين دو مدعياند كه صرف پيوند با كجرفتاران كسي را كجرفتار نميكند بلكه همين افراد كجرفتاري را در صورتي كه نسبت به همنوايي- با مقدار فراواني و احتمال بيشتر- رضاتبخشتر باشد، به همنوايي ترجيح خواهند داد. برگس و ايكرز براساس قانون نيروي تقويت افتراقي ميگويند كه اگر تعداد عواملي نيروهاي تقويت كننده توليد كنند، آن عاملي بيشترين احتمال وقوع را دارد كه بيشترين تقويت كننده را به لحاظ مقدار، فراواني و احتمال توليد كند (برگس و ايكرز، 1966). بنابراين از نظر اينها دخالت متغير سوم يعني تقويت افتراقي، در فضاي پيوند افتراقي، علت اصلي كجرفتاري است .
نظريههاي كنترل
نظريه كنترل هم در تحليل و تبيين كجرفتاريهاي اجتماعي مورد استفاده قرار گرفته و از نظريههاي با نفوذ حوزه جامعهشناسي انحرافات اجتماعي و جرم بوده است. موضوع اصلي در اين نظريه اين است كه كجرفتاري نتيجه نبود كنترل اجتماعي است .
فرض اصلي در اين نظريه اين است كه هم چنانكه فرويد گفته، افراد به طور طبيعي تمايل به كجرفتاري دارند، و اگر تحت كنترل قرار نگيرند چنين ميكنند (رگلس، 1973: 57-55) و كجرفتاري اشخاص، بيش از آنكه ناشي از نيروهاي محرك به سوي نابهنجاري باشد محصول عدم ممانعت است ( ناي، 1958: 9-3). اين درست نقطه مقابل فرض نظريههاي فشار و يادگيري است كه كجرفتاري را ناشي از شرايط اجتماعي خاص (شكاف اهداف و ابزار مقبول اجتماعي و تجربه يادگيري از ديگران ) ميدانند. نظريههاي يادگيري و فشار مستقيماً ميپرسند، علت كجرفتاري چيست اما نظريه كنترل مستقيماً ميپرسد، علت همنوايي چيست، زيرا آنچه موجب كجرفتاري است فقدان همان چيزي است كه باعث همنوايي ميشود، پاسخي كه به اين سؤال مهم داده شده اين است كه آنچه موجب همنوايي است، اعمال كنترل اجتماعي بر افراد است كه جلو كجرفتاري را ميگيرد. بنابراين فقدان يا ضعف كنترل اجتماعي علت اصلي كجرفتاري است كه در بخشهاي زير توضيح داده خواهد شد .
نظريه پيوند اجتماعي
آنچه گذشت حاكي از اين نكته مهم بود كه در نظريههاي كنترل اجتماعي فرض شده كه همه كس به طور طبيعي انگيزه ارتكاب كجرفتاري دارند و نيازي به تبيين اين انگيزهها نيست بلكه آنچه نياز به توضيح و تبيين دارد، همنوايي با هنجاري اجتماعي است. تراوس هرشي، مهمترين صاحبنظر اين رويكرد علت همنوايي افراد با هنجارهاي اجتماعي را پيوند اجتماعي آنها دانسته است. وي مدعي است كه پيوند ميان فرد و جامعه مهمترين علت همنوايي و عامل اصلي كنترل رفتارهاي فرد است و ضعف اين پيوند يا نبود آن موجب اصلي كجرفتاري است. هرشي اجزاء اصلي پيوند شخص با جامعه را كه مانع كجرفتاري ميشود به شرح زير توضيح داده است :
(1) داشتن «تعلق خاطر» نسبت به افراد و نهادها در جامعه يكي از شيوههايي است كه فرد خود را از طريق آن به جامعه پيوند ميزند. ضعف چنين تمايلات و پيوندهايي موجب ميشود كه فرد خود را در ارتكاب كجرفتاري آزاد بداند .
(2) افراد در هر جامعه به منظور دستيابي به اهداف و كسب منزلت و حسن شهرت، وقت و انرژي خود را صرف ميكنند و به فعاليتهاي متداول زندگي روزمره «متعهدند» و از كجرفتاري ميپرهيزند تا موقعيتهايي را كه بدست آوردهاند حفظ كنند .
(3) افراد چنان خود را مشغول همنوايي ميكنند كه وقتي براي ارتكاب كجرفتاري يا حتي فكر كردن به آن برايشان باقي نميماند . « درگيري» در فعاليتهاي مربوط به زندگي روزمره، همه وقت و انرژي خود را بخود اختصاص ميدهد و خود موجب تقويت تعهد نيز ميشود .
(4) « اعتقاد» افراد به اعتبار اخلاقي نظام هنجارهاي اجتماعي و رعايت قوانين و مقررات نيز موجب احساس وظيفه اخلاقي نسبت به ديگران ميشود و ضعف چنين اعتقادي راه را براي كجرفتاري هموار ميكند .
بنابراين و بر طبق اين رويكرد، بين «تعلق خاطر» افراد به جامعه، «تعهد» آنان به امور متداول و زندگي روزمره همنواي با هنجارهاي اجتماعي، «درگيري» آنها در فعاليتهاي مختلف زندگي و «اعتقاد»شان به نظام هنجاري جامعه از يك سو و همنوايي آنان با هنجارهاي اجتماعي از سوي ديگر رابطه مستقيم و با احتمال كجرفتاري آنان رابطه معكوس وجود دارد (هرشي، 1969: 26-16 ).
هرشي در آثار بعدي خود، موضوع ارتباط بين كجرفتاري و «خود كنترل» را مطرح ساخته است. هرشي و گات فردسان مدعياند كه جرم, موجب ارضاء خاطر سريع و آسان فرد كجرفتار ميشود و كسي مرتكب جرم ميشود كه به دنبال ارضاء خاطر سريع بوده و اهداف كوتاه مدتي در زندگي داشته باشد . اينگونه افراد به خلاف همنوايان از خود كنترل ضعيفي برخوردارند و نه تنها احتمال كجرفتاريشان بيشتر است بلكه به ارتكاب فعاليتهاي جانبي آن مانند تصادف، كشيدن سيگار و مصرف الكل هم تمايل دارند. منشاء خود كنترل ضعيف را هم بايد در خانواده و دوران كودكي و جامعهپذيري ناكارآمد يافت، خواه پيوند اجتماعي قوي يا ضعيف باشد (گات فردسان و هرشي، 1990: 97-90 ).
نظريه شرمندهسازي
جان بريتويت هم مثل هرشي علت وجود همنوايي در جامعه را كنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف ميداند، اما هرشي شيوه اين كنترل را « پيوند» فرد با جامعه ميداند در حاليكه بريتويت از كنترل افراد توسط جامعه از طريق شرمندهسازي متخلف بحث ميكند. به نظر وي شرمندهسازي نوعي ابزار عدم تأييد اجتماعي نسبت به رفتاري خاص براي تحريك ندامت در شخص خلافكار است. بريتويت از دو نوع شرمندهسازي صحبت ميكند: (1) شرمندهسازي جداكننده كه طي آن كجرفتار، مجازات، بدنام، طرد و درنتيجه از جامعه همنوايان تبعيد ميشود و (2 ) شرمندهسازي پيوند دهنده كه ضمن اعلام درك احساس كجرفتار و ناديده گرفتن تخلف وي و حتي ابراز احترام به او، نوعي احساس تقصير در او ايجاد و ( فرض شده كه) نهايتاً او را از ادامه كجرفتاري بازداشته و از بازگشت او به جمع همنوايان استقبال ميكند .
بريتويت مدعي است كه در جوامع سنتي- جايي كه روابط متقابل اجتماعي قويتري وجود دارد و فردگرايي ضعيف است (مثل ژاپن )- شرمندهسازي پيونددهنده مؤثرتر است و توانسته است مانع كجرفتاري بيشتر شود. نظام قضايي ايالات متحده هم از اوايل سالهاي دهه 1990 ميلادي مجازاتهاي شرمندهساز را بخصوص در مورد رانندگي در حال مستي اعمال كرده است (تيو، 2001: 29-28، كاهان، 1997، بريتويت. 1989 ).
دكترين بازدارندگي
در حاليكه نظريه بريتويت، شرمندهسازي را عمدتاً نوعي كنترل اجتماعي غيررسمي- كه توسط خويشاوندان، دوستان، همسايگان و همكاران اعمال ميشود- ميداند، دكترين بازدارندگي بر كنترل اجتماعي رسمي تأكيد دارد كه به وسيله قضات و ساير عوامل اجراي قانون اعمال ميشود. فرض اصلي در اين نظريه اين است كه انسانها اساساً عقلاني عمل ميكنند و در مورد ارتكاب هر نوع كجرفتاري تحليل داده- ستانده ميكنند و چنانچه هزينه ارتكاب بيش از منفعت آن باشد، از كجرفتاري خودداري خواهند كرد. بنابراين فرض اصلي اين است كه مجازات- يعني كنترل اجتماعي از طريق بازداشت، محاكمه، زندان و يا اعدام مجرم- مانع ارتكاب جرم و عدم مجازات و مشوق كجرفتاري ميشود. البته اعمال مجازات در صورت مراعات ميزان «شدت»، «قطعيت» و « سرعت» لازم هم به صورت عام مؤثر ميافتد و سبب بازداشتن عامه مردم از ارتكاب جرم ميشود وهم به شكل خاص عمل ميكند و شخص كجرفتار را از ادامه كجرفتاري بازميدارد. فرض اين نظريه اين است كه هر چه شدت، قطعيت و سرعت اعمال مجازات بيشتر باشد، قدرت بازدارندگي آن نيز بيشتر خواهد بود (تيو، 2001: 29).
قابل ذكر است در قسمت چهارچوب نظري، بعضي از نظريهها را جهت شاخصسازي و بعضي را جهت تحليل و نتيجهگيري و جمعبندي استفاده خواهيم كرد .
چارچوب مفهومي
خانواده نهادي اجتماعي است. چون همانند آينه اي عناصر اصلي جامعه را در خود دارد و انعكاسي از نابساماني هاي اجتماعي است. گذشته از اين خانواده از اهم عوامل موثر بر جامعه است. هرگز هيچ جامعه اي نمي تواند به سلامت رسد مگر آنكه از خانواده هايي سالم برخوردار باشد. خانواده از ديدگاه ديگر معيار شناخت و سنجش آسيب هاي اجتماعي است. به درستي آن گاه كه طلاق رو به فزوني ميرود، كشمكش هاي دروني خانواده اوج مي يابد و فرزندان در سنين نوجواني به دور از نظر والدين در ورطه آلامي چون اعتياد، بزهكاري و... گرفتار مي آيند. در جستجوي علل عميق اجتماعي اين آسيبها و كجروي ها بايد به اعماق جامعه رسوخ كرد .
يكي از مباحثي كه در اين بخش مورد توجه قرار گرفته چگونگي روابط اعضاي خانواده و تاثير آن بر تربيت دختران مي باشد، بي ترديد كيفيت روابط خانوادگي و مناسبات اعضاء خانه در روابط و مناسبات اجتماعي اثرات غير قابل انكار دارد .
روث بنديكت Ruth Benedict آمريكايي معتقد بود كه بسياري از خصايص رفتاري خانواده ها با تمدن و فرهنگ جامعه ي مربوط هماهنگ است. او به وجود رابطه ي مستحكم ميان شخصيت و فرهنگ تاكيد بسيار نمود و روان شناسي افراد جامعه را بدون شناخت نوع فرهنگ نادرست خواند. (آراسته خو، 1369، ص 326) همچنين بايد توجه كرد كه به سبب تغييرات اجتماعي و دگرگوني هايي كه در طي زمان در كاركرد خانواده بوجود آمده است، مسئوليت خانواده ي امروزي، به سبب تضادها و تعارضات فرهنگي- سياسي و تربيتي، بهداشتي- مسكن، فرهنگي، تربيتي احساسي، عاطفي، اخلاقي، ديني، عقلي و نظاير آن) و غيره در حيطه ي خانواده است، و هر يك از آن ها مستلزم داشتن آگاهيهاي لازم و متعالي است. مثلا تربيت عاطفي يعني ايجاد توازن ميان مهر، كين، خشم و شادي، بيم و اميد، اضطراب و... است. همچنين يكي از وظايف خانواده، ايجاد همبستگي اجتماعي و استمرار آن است«همان منبع »
در صورتي كه در يك خانواده بنا به دلايل مختلف همبستگي عاطفي و روحي بين اعضاي خانواده از بين برود خود پيامدهاي منفي و كاركردهاي نادرستي را از خود بجا مي گذارد كه در نهايت در بيشتر موارد به بي هنجاري و كجرفتاري فرزندان در فكر و عمل مي انجامد، در اينجا به دليل اهميت مفهوم بي هنجاري، مباحث چند را درباره آن مطرح مي كنيم .
كج رفتاري و نابهنجاري تخلف عمدي از هنجارهاي اجتماعي است با مطالعه كج رفتاري درك بهتري از نظم اجتماعي بدست مي آيد و چگونگي سازمان يافتن الگوها و شيوه هاي زندگي كج رفتاران نيز مشخص مي شود. كج رفتاري به عنوان يك پديده اجتماعي حداقل از دو طريق عمده مورد مطالعه قرار گرفته است(1) به عنوان واقعيتي عيني و (2) به عنوان مسئله اي ذهني (صديق سروستاني 1383 ص 1) جامعه شناساني كه كج رفتاري را واقعيتي عيني مي دانند بر هنجارهاي اجتماعي تاكيد و هر نوع تخلف از آن را نابهنجار خوانده اند .
اين گروه فرض كرده اند كه: (1 ) جامعه در مورد هنجارها به نوعي وفاق رسيده و تشخيص كج رفتاري از همنوائي كار ساده است، (2) كج رفتاري با واكنش رسمي و غير رسمي مواجه و (3) مجازات كج رفتاران موجب همبستگي بيشتر همنوايان مي شود . سئوالات عمدهاي هم كه براي اين گروه مطرح شده عبارتند از(1) كج رفتاري محصول كدام شرايط اجتماعي فرهنگي است؟ (2) چرا كج رفتاري عليرغم همه مجازات ها ادامه مي يابد؟ (3) چگونه مي توان كج رفتاري را كاهش داد يا آن را مهار كرد؟ و چرا مردم كج رفتاري مي كنند؟ جواب به همه اين سئوالات از حوصله اين مقاله خارج مي باشد و تنها به طور مختصر به پاره اي از علل فهرست وار پرداخته مي شود .
كج رفتاري شامل انواع بسياري از رفتارهاي نابهنجار است كه اشكالي از آن در هر جامعه اي روي مي دهد. گفته شده كه رفتار نرمال يا بهنجار، هر نوع رفتاري است كه از هنجارها يا مقررات گروهي كه رفتار مزبور در آن روي مي دهد تبعيت كند(جونز و همكاران ، 1995، 270) در مقابل كج رفتاري هر نوع رفتاري است كه با هنجارها يا مقررات گروه همنوايي نداشته باشد(دوركيم،1893،1964) دامنه وسيعي از رفتارها، از تخلفات جزيي در رانندگي تا قتل را دربر مي گيرد .
البته نفس تعريف كجروي بين صاحب نظران(هم چنانكه در گروه هاي مختلف مردم) اختلافات بسياري وجود دارد و هر كس تحت تاثير فرضيات فلسفي خاص خود در مورد ماهيت كج رفتاري، آن را تعريف كرده است، مجموعه صاحب نظراني كه تعريفي از كج رفتاري ارائه داده اند را مي توان به دو گروه بزرگ تقسيم كرد. يك گروه آنانكه كج رفتاري را پديده اي « واقعي» و داراي صفاتي مي دانند كه از رفتارهاي بهنجار قابل تشخيص و تفكيك است.(فتلر 1984 و هرشي 1973) دسته دوم آنانكه مدعي اند كج رفتاري لزوما واقعي نيست و چه بسيارند كساني كه به غير حق متهم به كار مي شوند و به اشتباه و يا از روي غرض و مرض برچسب مي خورند .
از سوي ديگر صرف ارتكاب نوعي خاص از رفتار چنانچه عده اي متوجه نشوند يا قدرت انگ زني نداشته باشند لزوما كسي را كج رفتار نمي كنند . بنابراين از نظر اين گروه اساسا اين «انگ» است و نه نفس رفتار كه كسي را كج رفتار مي كند(ارمن و لاندمن 1996، سيمون 1996، بكر 1973 و اريكسون 1962). دسته اول «اثبات گرايان» اند كه معمولا كجروي را ذاتا واقعي و گروه دوم «برساخت گرايان » اند كه اغلب كجروي را نوعي فرآورده اجتماعي- ايده اي كه به وسيله جامعه به برخي رفتارها نسبت داده شده مي دانند (تيو، 2001، 5 ).
اثبات گرايان را به دليل اين نوع تعريف از كج رفتاري و صفات ديگري كه براي آن قائل اند، عين گرا، مطلق گرا، جبر گرا، ساختار گرا، واقعيتگرا و ماهيتگرا ناميده اند (گود 1997، وتييگ 1990، هنسلين 19888، تروير و ماركل 1982 ). بر ساخت گرايان را هم به شبيه همين دلايل، انسان گرا، ذهن گرا، نسبت گرا، اختيار گرا، فردگرا، تعريف گرا، انتقادي و پست مدرن خوانده اند. (ليمن 1995 ،گود 1994، سايدمن 1994، هنسلين 1981، تروير و ماركل 1982) با توجه به تعاريف و نظرات فوق، بايد دقت كرد كه: مفاهيم خانواده، و كجروي، از مفاهيم اساسي و مهم در مباحث اجتماعي مي باشند كه در اين راستا، عواملي مثل تاثير دوستان، تاثير رسانه، تاثير محيط مدرسه، محيط اجتماعي شهر و محله، ... مورد سنجش و اندازه گيري قرار گرفت و موضوع مورد بحث در اين پژوهش اين مي باشد كه: در شهري مثل تهران كه انواع آسيب هاي اجتماعي دختران، زنان و پسران ما را تهديد مي كند چگونه و از چه راههايي بايد آنها را مهار كرد كه در بخش توصيفي داده ها به آن مي پردازيم
روش شناسي تحقيق :
الف) روش تحقيق: براي شناخت موضوع مورد مطالعه، يعني بررسي روابط اعضاي خانواده و تاثير آن بر رفتار نابهنجار جوانان دختر 14 تا 18 سال در استان تهران، از روش پيمايشي (survey) استفاده شده است. براي گردآوري داده ها و اطلاعات مربوط به موضوعات مورد مطالعه(متغيرها) از پرسشنامه استفاده شده و بيشتر سئوال هاي طرح شده در پرسشنامه به صورت مقياس اسمي و ترتيبي مطرح شده است .
جامعه آماري به صورت تصادفي از بين مدارس تهران، مقداري دبيرستان دخترانه انتخاب و از ميان 1500 نفر، 120 نفر با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي و سيستماتيك انتخاب گرديد .
متغيرهاي مستقل و وابسته و تعاريف نظري و عملي آنها :
در اين تحقيق، رفتار نابهنجار جوانان دختر 14 تا 18 سال متغير وابسته مي باشد كه در اين ارتباط متغيرهايي مستقلي مانند، بي اعتمادي، فقر، رسانه و... مورد اندازه گيري قرار گرفت كه در زير به تعاريف نظري و عملي متغيرهاي مستقل مي پردازيم .
فرهنگ: مجموع پاسخهاي انسان به پرسش ها و نيازهاي گوناگون ناشي از ضروريات زندگي در طبيعت و جامعه است .
تعريف عملي فرهنگ: فرهنگ حاصل رفتار و كردار انسان هايي است كه در جامعه زندگي مي كنند و به بيان ديگر شيوه كلي زندگي در هر جامعه مي باشد .
ارزش: عناصري كه اكثريت يك جامعه به اهميت و اعتبار آن مي پردازند .
تعريف عملي: هر چيزي كه براي يك نظام اجتماعي مورد نياز، محترم، مقدس، خواستني و مطلوب است .
هنجار: شيوه هاي رفتاري معيني هستند كه براساس ارزشهاي اجتماعي جامعه شكل مي گيرد «الگوهاي استاندارد شده رفتار و كردار »
كجروي: رفتاري كه به طريقي با انتظارهاي مشترك اعضاي يك جامعه سازگاري ندارد .
خانواده: اساسي ترين نهاد يك جامعه كه نقش جامعه پذير كردن كودكان را بعهده دارد .
مدرسه: نخستين محيطي كه كودك بعد از خانواده وارد آن مي گردد و با وسايلي كه در اختيار دارد براي كنترل اجتماعي يكي از مراكز مهم اجتماعي كردن فرد تلقي مي شود .
گروه همسالان: كودكان متعلق به اين گروهها از موقعيت و وضعيت نسبتا مساوي و روابطي نزديك برخوردارند .
وسايل ارتباط جمعي: ابزاري كه در يك جامعه از آن براي ابلاغ پيامها و بيان افكار و انتقال مفاهيم به ديگران استفاده مي شود .
بي اعتمادي: پديده هاي است كه در يك توان حركت و خلاقيت را از شخص مي گيرد و او را به موجودي فاقد معيار تبديل مي كند .
جرم: عملي كه نظم اجتماعي را بهم مي زند .
فقر: فقر داراي تعريف عملي نيست زيرا تحت تاثير زمان و مكان تغير مي كند اما در تعريف نظري عدم تكافوي ضروريات زندگي تعريف شده .
( عدم درآمد سرانه، ميزان مصرف روزانه كالري، مواد غذايي و پوشاك، ميزان برخورداري از آموزش و بهداشت و درمان و حتي تفريح و سرگرمي )
انحراف جنسي: روشهاي لذت يا ارضاي جنسي هنگامي كه مورد قبول و تصويب آن جامعه نباشد .
طلاق: در لغت به معني رها شدن از عقد نكاح و پديده ايست قراردادي كه باعث بوجود آمدن اختلال در اصول اخلاقي و بهم خوردن آرامش خانوادگي مي شود .
1- توصيف داده ها، جداول يك بعدي
در اين بخش تعداد فراواني و درصد پارامترهاي مورد ارزيابي در پرسشنامه را بررسي مي كنيم .
1- مصاديق رفتار نابهنجار، دروغگويي به والدين:مطابق نظرسنجي انجام شده 33 % از پاسخ دهندگان دروغگويي به والدين را به ميزان « زياد» از مصاديق رفتار نابهنجار دختران مي دانند .
2- مصاديق رفتار نابهنجار، پرخاشگري و خشونت:مطابق نظر سنجي انجام شده 46% از پاسخ دهندگان پرخاشگري و خشونت را به ميزان «زياد » از مصاديق رفتار نابهنجار دختران مي دانند .
3- مصاديق رفتار نابهنجار، پوشش مغاير با عرف و آرايش غليظ: مطابق نظرسنجي انجام شده 35% از پاسخ دهنگان پوشش مغاير با عرف و آرايش غليظ را به ميزان «زياد» از مصاديق رفتار نابهنجار دختران مي دانند .
4- مصاديق رفتار نابهنجار، ارتباط با پسران در حد معاشرت: مطابق نظر سنجي انجام شده 35% از پاسخ دهندگان ارتباط با پسران در حد معاشرت را به ميزان «كم» از مصاديق رفتار نابهنجار دختران مي دانند .
5- مصاديق رفتار نابهنجار، ارتباط با پسران در حد روابط جنسي: مطابق نظر سنجي انجام شده 64% از پاسخ دهندگان ارتباط با پسران در حد روابط جنسي را به ميزان «خيلي زياد» از مصاديق رفتار نابهنجار دختران مي دانند .
6- ارزيابي اخلاق و رفتار شخصي : مطابق نظر سنجي انجام شده 50% از پاسخ دهندگان ارتباط اخلاق و رفتار شخصي خود را «متوسط» ارزيابي كرده اند .
7- تاثير سطح تحصيلات والدين در كجروي دختران: مطابق نظرسنجي انجام شده 40% از پاسخ دهندگان سطح تحصيلات والدين را به ميزان«زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
8- تاثير بي مهري در خانواده در كجروي دختران: مطابق نظر سنجي انجام شده 32% از پاسخ دهندگان بي مهري در خانواده را به ميزان « خيلي زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
9- تاثير فقر مادي خانواده در كجروي دختران: مطابق نظرسنجي انجام شده 41% از پاسخ دهندگان فقر مادي خانواده را به ميزان «زياد » در كجروي دختران موثر مي دانند .
10- تاثير انحرافات والدين در كجروي دختران: مطابق نظر سنجي انجام شده 33% از پاسخ دهندگان انحرافات والدين را به ميزان «زياد » در كجروي دختران موثر مي دانند .
11- تاثير جو بي اعتمادي در خانواده در كجروي دختران: مطابق نظرسنجي انجام شده 50% از پاسخ دهندگان جو بي اعتمادي در خانواده را به ميزان«زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
12-1- ميزان دوستي و نزديكي با مادر: مطابق نظر سنجي انجام شده 58% از پاسخ دهندگان دوستي و نزديكي با مادر را «خيلي زياد » ارزيابي كرده اند .
12-2- ميزان دوستي و نزديكي با پدر:مطابق نظر سنجي انجام شده 50% از پاسخ دهدگان دوستي و نزديكي با پدر را «متوسط» ارزيابي كرده اند .
12-3- ميزان دوستي و نزديكي با خواهر: مطابق نظر سنجي انجام شده 37% از پاسخ دهندگان دوستي و نزديكي با خواهر را «زياد » ارزيابي كرده اند .
12-4- ميزان دوستي و نزديكي با برادر: مطابق نظرسنجي انجام شده 37% از پاسخ دهندگان دوستي و نزديكي با برادر را «متوسط » ارزيابي كرده اند .
12-5- ميزان دوستي و نزديكي با دوستان: مطابق نظر سنجي انجام شده 48% از پاسخ دهندگان دوستي و نزديكي با دوستان را «زياد » ارزيابي كرده اند .
13- تاثير محيط اجتماعي شهر و محله در كجروي دختران: مطابق نظر سنجي انجام شده 35% از پاسخ دهندگان محيط اجتماعي شهر و محله را به ميزان «زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
14- تاثير محيط مدرسه در كجروي دختران: مطابق نظرسنجي انجام شده 40% از پاسخ دهندگان تاثير محيط مدرسه را به ميزان «زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
15- تاثير رسانه در كجروي دختران: مطابق نظر سنجي انجام شده 38% از پاسخ دهندگان تاثير رسانه را به ميزان «كم» در كجروي دختران موثر مي دانند .
16- تاثير دوستان در كجروي دختران: مطابق نظر سنجي انجام شده 40% از پاسخ دهندگان تاثير دوستان را به ميزان «زياد» در كجروي دختران موثر مي دانند .
خلاصه نتايج حاصل از آزمونها و شرح روابط موجود :
1- رابطه ميان «ناهنجاري دروغگويي به والدين=1 q و تاثير جو بي اعتمادي در خانواده در كجرويهاي دختران =11 q» با استفاده از يافته هاي سئوالات 1و11 با وجود آنكه آماره Lambda نشاندهنده رابطه كمي ميان «ناهنجاري دروغگويي به والدين» و «تاثير جو بي اعتمادي در خانواده بر كجرويهاي دختران» است لكن مقدار آماره Gamma در اين مورد حاكي از وجود رابطه قويتري است. همچنين بدليل علامت مثبت اين آماره مي توان نتيجه گرفت پارامترهاي مورد بررسي، با هم هماهنگ مي باشند. مقدار Phi كوچكتر از 1 نشانگر وجود رابطه بين موارد بررسي است. ضريب رابطه خطي، Correlation و PearsonsR با مقادير 20و0و15و0 رابطه مستقيم اندكي ميان دو پارامتر را نشان مي دهد. در نهايت مقدار نزديك به صفر آماره kappa نشانگر توافق تابع شانس ميان پاسخ دهندگان به سئوالهاي مذكور مي باشد .
2- رابطه ميان«ناهنجاري پرخاشگري و خشونت =2 q» و تاثير بي مهري در خانواده در كجرويهاي دختران =8 q با استفاده از يافته هاي سئوالات 2و8 .
در حاليكه آماره Lambda با مقدار حدود 27و0 نشاندهنده رابطه نسبي ميان «ناهنجاري پرخاشگري و خشونت» و «تاثير بي مهري در خانواده در كجرويهاي دختران» است، لكن مقدار نزديك به صفر براي آماره Gamma و Somers,d به معناي عدم وجود رابطه قوي است. در صورتيكه مقدار phi كوچكتر از 1 نشانگر وجود رابطه بين موارد بررسي مي باشد. اما ضرايب رابطه خطي، Correlation و Pearson,sR نيز با مقادير نزديك به صفر نشاندهنده عدم وجود رابطه خطي بين موارد مورد بررسي است. در نهايت مقدار 2و0 - آماره kappa نشانگر عدم توافق نسبي ميان پاسخ دهندگان به سئوالهاي مذكور ميباشد. در مجموع به نظر مي رسد ميان«پرخاشگري و خشونت» با «بي مهري در خانواده» رابطه اي وجود دارد اما اين رابطه خطي نيست .
3- رابطه ميان «تاثير محيط مدرسه در كجرويهاي دختران =14 q» و «تاثير دوستان در كجرويهاي دختران =16 q» با استفاده از يافته هاي سئوالات 14و16 .
آماره Lambada نشاندهنده رابطه كمي ميان«تاثير محيط مدرسه در كجرويهاي دختران» و « تاثير دوستان در كجرويهاي دختران» است، لكن مقدار آماره Gamma و Somers,d در اين مورد حاكي از وجود رابطه قوي و هماهنگ پارامترها است. ضريب Pearson,s R با مقدار حدودي 3و0 و عليالخصوص ضريب Correlation با مقدار 8و0 رابطه مستقيم قوي ميان دو پارامتر را نشان مي دهد. در نهايت مقدار نزديك به صفر آماره Kappa نشانگر توافق تابع شانس ميان پاسخ دهندگان به سئوالهاي مذكور مي باشد. در مجموع مي توان گفت ميان«تاثير محيط مدرسه» با «تاثير دوستان» يك رابطه خطي نسبتا قوي وجود دارد .
جمعبندي و نتيجه گيري پژوهش :
قداست خانه و خانواده، امري است كه همه ما بايد به آن احترام بگذاريم، در جايي كه روابط والدين صميمي و در يك تعامل دوستانه صورت ميگيرد مطمئنا فرزنداني سالم و در نهايت جامعه اي سالم خواهيم داشت. ژان بورن1 در تعريف خانواده مي نويسد: در خانواده، جامعه اي كوچكي است مركب از پدر، مادر، اطفال و مستخدمين به انضمام اموال مشتركشان به نظر او خانواده يك جامعه ي طبيعي و ريشه ي ساير جامعههاست و اولين واحد تشكيل دهنده ي كشور و دولت است، (آراسته خو، 1369، ص 327 )
بنابراين اگر اعضاي خانواده داراي روابطي عاطفي و همبستگي بين آنها صميمانه باشد، يقينا بالندگي و رشد خود، جامعه و كشور را به دنبال خواهند داشت. اگر هنگامي كه روح خانواده، دچار آفت بي احساسي و سردي روابط والدين گرديد طولي نمي كشد كه با مرگ عشق در زندگي مشترك زن و مرد، فرزندان به دنبال سراب عشق و امنيت و يافتن گرماي گمشده كانون خانواده، جايي را به جز خانه جستجو مي كنند و در نهايت پا به خانه عنكبوتي اعتياد و يا به انواع نابهنجاريها و كجرويهاي اجتماعي يا به ويرانه هاي فساد ديگر پناه برده و آثار سوء نابساماني خانواده را با خود به هر سو مي كشند كه در اين ميان دختران آسيب پذيرترند. (ساعي ارسي، 1382، ص 249 )
در اين پژوهش، بدنبال بررسي عواملي بوديم كه به نوعي نابهنجاري و كجرفتاري را در دختران بين 14 تا 18 سال تشديد و در نهايت، آثار جبران ناپذيري را به بار مي آورد، در اينجا مهم ترين نتايج بدست آمده از پژوهش را مورد بررسي قرار مي دهيم :
الف- بيان نتايج حاصل از توصيف داده ها و نتايج آزمونها
1- به نظر مي رسد ميان «ناهنجاري دروغگويي به والدين» و «تاثير جو بي اعتمادي در خانواده بر كجرويهاي دختران» رابطه نسبتا خطي ولي ضعيف وجود دارد .
2- تحقيقات حاكي از وجود رابطه اي غير خطي ميان«ناهنجاري پرخاشگري و خشونت» و « تاثير بي مهري در خانواده در كجرويهاي دختران » است .
3- مي توان گفت ميان «تاثير محيط مدرسه در كجرويهاي دختران» و «تاثير دوستان در كجرويهاي دختران» يك رابطه خطي نسبتا قوي وجود دارد .
4- در حاليكه 70% از پاسخ دهندگان «ارتباط با پسران در حد معاشرت» را بعنوان يك ناهنجاري عمده تلقي نمي كنند، حدود 90% از آنها « ارتباط با پسران در حد روابط جنسي» را يك ناهنجاري بزرگ مي دانند .
5- بيش از 60% پاسخ دهندگان بر اين باورند كه فقر مادي،بي مهري در خانواده، بي اعتمادي در خانواده، انحرافات والدين و سطح پائين تحصيلات آنها تاثير زيادي در ناهنجاريهاي رفتاري و كجرويهاي دختران دارد .
6- بيش از 70% گفته اند تاثير دوستان در ناهنجاريهاي رفتاري بيش از رسانه است .
7- دختران مورد بررسي 83% با مادر، 74% با دوستان، 61% با خواهر، 27% با پدر و 23% با برادر خودشان به ميزان زيادي دوست و نزديك هستند .
ب - استفاده از يافته هاي پيشين و تركيب آن با نتايج پژوهشي
در اين قسمت به ارائه نتايج حاصل از مطالعات كتابخانه اي و يافته هاي تحقيقات ميداني انجام شده مي پردازيم :
1- بزهكاري نوجوانان و جوانان يكي از مقوله هاي مهم در حوزه مسائل جوانان به شمار مي آيد كه در سطح ملي و بين المللي توجه زيادي را به خود معطوف داشته است .
2- كانون خانواده منشاء اساسي رفتارهاي بهنجار و نابهنجار دختران است. همانطور كه بي مهري در خانواده، جو بي اعتمادي و انحرافات والدين عوامل اساسي شروع كجرويهاي دختران است، تحصيلات والدين، امنيت مادي و معنوي خانوادگي پارامترهاي مهمي جهت جلوگيري از بروز و شيوع رفتارهاي نابهنجار مي باشد .
3- محله جرم خيز و مدرسه نامناسب عوامل مستقيم موثر در يافتن دوستان بزهكار مي باشد .
4- منشاء كجرويهايي همچون دروغگويي به والدين، پرخاشگري و خشونت و ارتباط با جنس مخالف از ناملايمات خانوادگي شروع شده و با عوامل جرم خيز بيروني تقويت و تشديد مي گردد .
همان طور كه از نتايج تحقيق بر مي آيد تغييرات در ساخت خانواده سبب شده است كه احتمال از هم پاشيدگي آن صاحبنظران علوم رفتاري را به شدت نگران كند .
چرا كه پيش بيني ها معمولا عواقب وخيم براي نسل بعدي است. جامعه ايران نيز از اين دگرگوني ها در امان نبوده است. گسترش زندگي شهرنشيني، نفوذ علوم و فن آوري در حيات اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي جامعه، گسترش رسانه هاي جمعي، برقراري روابط بيشتر با ساير جوامع صنعتي، تغييرات اساسي در ساخت نيروي انساني و پيدايش اقشار بورژوازي در دهه هاي اخير و نيروهاي متخصص اداري، فني و خدماتي، افزايش مهاجرت هاي دروني به ويژه در بين طبقات دهقانان و كارگران مجموع عواملي هستند كه همه جانبه ساخت خانواده ايراني را دچار تغييرات عمده اي نموده اند و در نتيجه نابساماني در خانواده هاي ايراني را دامن زده است .
با اين همه، با توجه به ويژگي هاي اجتماعي و فرهنگي ايران به نظر مي رسد كه بين خانواده ها همزيستي مسالمت آميزي وجود دارد. بدون ترديد فرهنگ غني، كه آميخته اي از فرهنگ ملي و مذهبي مان مي باشد توانايي آن را دارد كه آب رفته از جوي را دوباره به آن بازگرداند. شرايط اجتماعي در يكي دو دهه اخير به گونه اي پيش رفت كه انواع آسيب هاي اجتماعي، دختران و زنان و مردان و پسران ما را تهديد و در كمين آنها ايستاده بود و هنوز هم هست. در اين ميان بي شك، صميميت در رفتار والدين، محبت آنان به فرزندان بالاخص فرزندان دختر هشياري آنان نسبت به خطراتي كه در جامعه فرزندان آنها را تهديد مي كند، مي تواند سازوكارهايي براي ايجاد يك خانواده سالم جامعه سالم و در نهايت يك كشور سالم با انسان هايي خداگونه و وجدان گونه و مبادي به اخلاق انساني باشند .
پ - ارائه پيشنهادات و رهنمودهاي حاصل از يافته هاي پژوهش
پيچيدگي ماهيت بزهكاري و رفتار نابهنجار رهيافت هاي چند گانه اي را كه مي طلبد كه كليه عوامل خطرزا را در نظر بگيرد. از ديدگاه بهداشت عمومي در پيشگيري، استراتژي ها و مداخله ها در سه سطح كلي همانند طبقه بندي مي شود .
پيشگيري سطح اول: ايجاد يك محيط سالم
در پيشگيري اوليه به ريشه مسئله و عوامل خطرزاي محيطي توجه مي شود. اين نوع پيشگيري سعي بر آن دارد كه امكان درگير شدن با مسئله طوري پيش برود كه هرگز محلي براي رشد مسئله وجود نداشته باشد. و استراتژيها طوري انتخاب مي شوند كه بتوانند عوامل مخاطره آميز را كاهش دهند .
براي مثال در جامعه اي كه حمل اسلحه آزاد است اين آزادي خود يك عامل خطرزا است بنابراين منع حمل اسلحه يكي از استراتژيها در آن جامعه خواهد بود. عمده برنامهريزيهاي اين مداخلات براساس يافته هايي است كه نشان مي دهند عوامل خانوادگي مانند: طلاق، مرگ والدين، كثرت اولاد، فقدان حمايتهاي رواني و بي توجهي به نيازهاي عاطفي فرزندان بيانضباطي در خانواده، وجود فرد بزهكار يا ناسازگار اجتماعي، خيانت زن يا شوهر، اختلافات خانوادگي، طرد از خانواده، فقدان زمينه هاي تربيتي مناسب در خانواده، مسكن نامناسب از نظر فضاي فيزيكي و فقر در تقويت و يا كنترل بزهكاري نقش دارند .
عوامل اجتماعي مانند، بي سوادي، رشد بي رويه جمعيت، صنعتي شدن، اختلافات طبقاتي، قوانين تحميلي، بي عدالتي اجتماعي، بيكاري، جنگ، محيط اجتماعي نامناسب (زندگي در جوار بزهكاران ) ، فقدان امكانات تفريحي سالم و قابل دسترس همه طبقات جامعه، زاغه نشيني، زورمداري سياسي، در كنترل و رشد بزه موثرند .
به همين جهت استراتژيهاي مداخله اي خانواده گرا و جامعه گرا در پيشگيري نوع اول اهميت پيدا مي كنند. خلاصه اينكه در سطح اول پيشگيري عمده مسئوليت به عهده خانواده و جامعه است. بسياري از ديدگاه هاي روانشناختي، سن مناسب براي سطح پيشگيري نوع اول را قبل از 8 سالگي مي دانند .
پيشگيري سطح دوم: كاهش عوامل خطرزا
در پيشگيري ثانويه هدف كلي دور نگهداشتن فرد از فعاليت هايي است كه خطر بر چسب بزه را در فرد تقويت مي كند. مثل كنترل خشم و خشونت، كنترل هاي خانواده بر رفتارهاي ضد اجتماعي و دوري از دوستان بزهكار پيشگيري نوع دوم نيز مانند پيشگيري نوع اول استراتژيهاي برنامه ريزي خود را بر اساس يافته هاي پژوهشها طرح مي كند و تاكيد زيادي بر فرد و يا ارتباطات فرد دارد .
به همين جهت استراتژيهاي پيشگيري نوع دوم از طريق يادگيري مهارتهاي زندگي اجتماعي از يك طرف و محيط اجتماعي و ارتباطات فردي از طرف ديگر تاكيد مي كند. اهميت اين سطح به عنوان سطح پيشگيري كمك به افراد در معرض خطر است .
پيشگيري سطح سوم: كنترل موقعيت خطر
پيشگيري سطح سوم سعي مي كند موقعيت مسئله را اصلاح و يا در آن مداخله كند و هدف آن پيشگيري از تكرار فعاليتهايي است كه جرم شناخته مي شود. براي اين نوع پيشگيري لازم است درگير مسائلي مانند تنبيه، جريمه و بازتواني از طريق نظام حقوقي و قضا شود .
و در نهايت بايد در جهت يافتن ريشه هاي عدم سازش بين زن و مرد، حداكثر تلاش انجام گيرد و با مشاوره هاي خانوادگي و يا مشاوره هاي رواني، موارد اختلاف را حل و فصل نمود و در صورتي كه مشكلات لاينحل به نظر آيد و تفاهم زن و مرد در زندگي مشترك به هيچ وجه امكان پذير نباشد آن گاه با راه حل هاي ديگر از پيشرفت نابساماني هايي كه منجر به ناهنجاري هاي گوناگون مي گردد جلوگيري نمايند .
ت- محدوديتهاي پژوهش
يكي از مسائلي كه در اين تحقيق با آن روبرو شديم، زمان پخش پرسشنامه بود كه مصادف با تعطيلي مدارس شد، لذا جمع آوري جامعه آماري سنين 14 تا 18 سال با دشواري روبرو شد .
منابع و مآخذ :
1- صديق سروستاني (رحمت الله ) 1383 ، انتشارات آن، چاپ اول
2- ساعي ارسي(ايرج)، 1382، سازمان چاپ دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ اول
3- ساروخاني، (باقر)، جامعه شناسي خانواده، تهران، سروش 1370 .
4- آراسته خود(محمد)، نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي- اجتماعي تهران گستر،1369 .
5- سخاوت، جعفر- 1381- جامعه شناسي انحرافات- انتشارات دانشگاه پيام نور .
6- مشكاتي، زهرا سادات-1377 - كتاب جامع بهداشت عمومي- مجله داشكده پزشكي
7- ستوده هدايت ا... 1382- آسيب شناسي اجتماعي
8- ستوده، هدايت ا....-1376 - درآمدي بر روانشناسي اجتماعي
9- Delinguency of Labor in Society,Free press,New York (1965) Durkheim,E,
10- Schools,youth and justice,Allyn and Bacon,Boston (1991) Willian T.pink
11-Reflections on violent children,Ballantine publishing,New York (1999)kellerman,J.,
12- Akers. Rounaid I. (1968). “Problems in the socioloay of deviance: social definition and behavior”. Social forces, 46, 463-464.
13- Burgess, Robert I. and Ronald. Akers. (1966) “A differential association- reinforce theory of crimind behavior”. Social problems, 14, 128- 147.
14- Angelo, Bonnie. (1992). “wanted: A new godfather”. Time, April B,p.30.
ارسال توسط کاربر محترم سايت : abdollah6285